نتایج جستجو برای عبارت :

داستان صحنه دار کوتاه

خانم معلم رو به شاگردهای کلاس اول گفت: بچه‌ها، حالا هر کس باید آخرین صحنه‌ای رو که دیروز یا دیشب تو منزلشون دیدن نقاشی کنه. زود باشین بچه‌های خوب. نیم ساعت بعد خانوم مشغول نمره دادن به نقاشی‌ها شد، بعضی از بچه‌ها خانواده‌شان را مشغول تماشای تلویزیون کشیدند، چند نفری میز شام را کشیدند و. تا اینکه خانم با تعجب به نقاشی یکی از بچه‌ها خیره شد و پرسید: ببینم کوچولو، تو مطمئنی این صحنه رو توی خونه تون دیدی؟ و کودک شش ساله قسم خورد که دیده، خانو
shirazart.blog.ir 
**" داستان کوتاه " که شاخه ای از ادبیات داستانی منثور است ، به طور تقریب دارای سابقه ای یکصد و پنجاه ساله در جهان است .داستان کوتاه معمولا از هزار و پانصد تا پانزده هزار کلمه را شامل می شود ." ارنست همینگوی " و " جیمز جویس" با آثار خود معیارهای تازه ای را برای داستان کوتاه خلق کرده اند .
** از میان داستانهای کوتاه فارسی ، نمونه های زیر شایان ذکرند: یکی بود یکی نبود ، اثر : جمال زاده _ زن زیادی ، سه تار و پنج داستان ، اثر : جلال آل احمد_ شهری چون
خانم معلم رو به شاگردهای کلاس اول گفت: بچه ها، حالا هر کس باید آخرین صحنه ای رو که دیروز یا دیشب تو منزلشون دیدن نقاشی کنه. زود باشین بچه های خوب. نیم ساعت بعد خانوم مشغول نمره دادن به نقاشی ها شد، بعضی از بچه ها خانواده شان را مشغول تماشای تلویزیون کشیدند، چند نفری میز شام را کشیدند و . تا اینکه خانم با تعجب به نقاشی یکی از بچه ها خیره شد و پرسید: ببینم کوچولو، تو مطمئنی این صحنه رو توی خونه تون دیدی؟ و کودک شش ساله قسم خورد که دیده، خانوم سری ت
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
 
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نم
داستان بلند به گونه‌ای از داستان‌ها گفته می‌شود که خصوصیات رمان و داستان کوتاه را هر دو در خود داشته باشد. در داستان بلند درست مانند داستان کوتاه معنا از اهمیت بالایی برخوردار بوده و فشردگی معنایی وجود دارد. همچنین شخصیت‌ها و زمان پیوسته در حرکت هستند، تمامی شخصیت‌ها به صورتی هماهنگ در جهت تصویر معناهای اصلی داستان نقش آفرینی می‌کنند و پیرنگ نیز از استحکام و انسجام بالایی برخوردار است. حال اینکه داستان بلند همچون رمان، شخصیت‌ها را گ
دیشب به داستان کوتاهی از جان اسکای نویسنده‌ی معروف جنگ پیرمرد برخوردم، که خوندم و به نظرم جالب اومد.
تا نیمه‌های دیشب ترجمه‌ش کردم و تا نیمه‌های امروز ویرایش. تقدیم.
 
پ.ن) و البته با این خبر که مشغول کار روی داستان کوتاه دیگه‌ای هم هستم.
 
داستان کوتاه وقتی ماست حکومت را به دست گرفت
پادشاهی در قصر خود سگی تربیت شده ای برای ازبین بردن مخالفان در قفس داشت که بسیار خشن بود. اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می کرد ماموران آن شخص را جلو سگ می انداخت و سگ او را دریک چشم برهم زدن پاره پاره می کرد. یکی از ندیمان شاه که خیلی زیرک بود با خود فکر کرد که اگر روزی شاه بر او خشمگین شد و او را جلو سگ انداخت چه کند؟ این وحشت سراپا وجودش را گرفته بود که به این فکر افتاد که سگ را دست آموز کند. لذا هر روز گوسفندی می کشت و گوشت آنرا با دست خود به سگ می د
سلام به بینندگان عزیز 
اگر مایل هستید می تونید داستان های کوتاه، شعر، متن و حتی داستان های بلند خودتون رو برای ما ارسال کنید تا در وبلاگ قرار داده بشه
ارسال متن ها از طریق :ghassam.m84@gmail.com
ارسال متن ها مانند نمونه زیر و به ترتیب باشد:
نام و نام خوانوادگی
نوع متن (شعر، داستان.) 
عنوان 
متن
مطالب ارسالی پس از تایید در وبلاگ قرار می گیرد.
حتما شرکت کنید
دانلود پشت صحنه سریال پایتخت 6
دانلود پشت صحنه سریال پایتخت 6 شنبه 16 فروردین 99
سریال پایتخت 6 پشت صحنه
خلاصه داستان پایتخت 6
قطعا با تغییر نویسنده و بعد از گذشت 6 فصل از ابتدای این سریال برخی اتفاق‌های جدید در بخش نگارش و نوع چیدمان قصه‌ها و شخصیت‌ها در کنار هم رخ داده است. یکی از این اتفاق‌های پر از سوال و جالب توجه حضور گروه تولید در اروپا، اضافه شدن 3 بازیگر جدید و حضور مهران به شکل جدید در فصل 6 پایتخت است. درباره تمامی اتفاق‌های جدید
قول مشهوری است که داستان نویس برجسته کترین منسفیلد چند بار کوشید تا رمان بنویسد، اما هیچ یک از تلاش های او قرین موفقیت نشد. همچنین در بسیاری از کتاب های مربوط به ادبیات داستانی از نویسنده برجسته امریکایی ویلیام فاکنر نقل قول شده که نوشتن داستان کوتاه، به مراتب طاقت فرساتر از نوشتن رمان است. در نگاه اول- و شاید به خصوص از نگاه بسیاری از داستان نویسان امروز ما- این هر دو قول چه بسا بسیار شگفت آور باشد.
ادامه مطلب
 . داستان کوتاه
 
داستان کوتاه، روایت نسبتا کوتاهی است که در آن گروه محدودی از شخصیت‌ها در یک صحنه منفرد مشارکت دارند و با وحدت عمل و نشان دادن برشی از زندگی واقعی یا ذهنی در مجموع تاثیر واحدی را القا می‌کنند. از نظر کمی، داستان کوتاه روایتی است کوتاه‌تر از رمان با کمتر از ۱۰ هزار کلمه که حوادث و اشخاص آن محدودندزز و برخلاف رمان که ممکن است تاثیرات متعددی بر خواننده بگذارد، تاثیر واحدی را القا می‌کند؛ بنابراین داستان کوتاه افشرده و خلاصه
سلام از امشب داستان اه دومم که اتاق شیشه ای نام داره رو به صورت قسمتی و یک روز در میان براتون می گذارم
امیدوارم دوست داشته باشید
نکته:داستان دوم من به نظر خودم یک رشد خیلی چشم گیری نسبت به داستان اولی داشته و تعلیق خوبی داره علاوه بر اینکه نوع پردازش قصه یا همون پیرنگ داستان هم به نوع خودش جالب شده بهتون قول می دم این داستان، داستان خوبیه و می تونید با لذت اون رو دنبال کنید (البته گاهی هم با غصه!)
قسمت های داستان رو از اینجا دنبال کنید
می گویند روزی یک پسر کوچک که تازه به کلاس پیانو می رفت و یاد گرفته بود چند قطعه را بنوازد، برای اولین بار همراه مادرش به یک کنسرت پیانو رفت. آن ها در ردیف جلو نشستند و وقتی مادر سرش گرم صحبت با یکی از دوستانش شد، پسر بچه از روی کنجکاوی به پشت صحنه رفت و آن جا پیانو بزرگی دید که هیچ کس روی صندلی آن ننشسته بود. پسرک بی خبر از همه جا پشت پیانو نشست و شروع به نواختن قطعه ساده ای نمود که تازه یاد گرفته بود. صدای پیانو همه ی حاضران در سالن را به خود آورد
ما در یک سالن نمایش بزرگ بودیم، من تنها فردِ روی صحنه. آن حلقه‌ی نورِ تک و زرد رنگ، من را نشانه گرفته بود و پابه‌پایم حرکت می‌کرد. تماشاگران میخکوبِ صحنه بودند، میخکوبِ من. تو اما همان ناظرِ کج‌خلقِ بداخلاقی بودی که هیچ چیز برایش جالب نبود. به هیچ حرف خنده‌داری نمی‌خندید. از هیچ داستان عجیبی تعجب نمی‌کرد. هیچ حرف ظریفی احساساتش را جریحه‌دار نمی‌کرد. هیچ تصویری برقی در چشمانش نمی‌انداخت. هیچ جوره اقناع نمی‌شد.
من اما بیخیالِ همه‌ی آدم
بسم الله الرحمن الرحیم . #آموزش_آنلاین #محتوا_سازی #کلاس_مجازی حالا که راجع به پیامبر ص و آشنا کردن بچه ها با ایشون گفتیم در ادامه یک داستان کوتاه درباره مهربانی پیامبر ص و یک شعر زیبای کودکانه هم در مورد ایشون براتون مینویسم. این داستان رو برای بچه ها به سادگی همراه با رنگامیزی و کاردستی میتونید گفتنش رو انجام بدید و از شعر هم برای تقویت حافظه و پرورش مهارت های گفتاری در بچه ها استفاده کنید . .
shirazart.blog.ir 
** از نویسندگان خارجی که در نوشتن داستان کوتاه موفقیت بیشتری کسب کردند عبارتند از : نیکلای گوگول روسی ؛ نویسنده ی داستانهای شنل و یادداشتهای یک دیوانه _ آنتوان چخوف روسی ، نویسنده ی داستان تاریکی و تبهکار _ آلفونسو دوده فرانسوی ؛ با آثار مانند قصه های دوشنبه .
خلاصه داستان رو خیلی کوتاه میگم به خاطر اینکه درحال نوشته شدن هست موضوع زندگی روزمره اعضا هست که با تلخی شیرینی و هیجان همراه هست . امید وارم که خوشتون بیاد . داستان در روز های شنبه و دوشنبه و چهارشنبه گذاشته میشود. اوه راستی شخصیت اول داستان چانیول هست به همرت اعضای گروه.
زویا پیرزاد یه داستان کوتاه داره راجه به زنی که می خواد "داستان" بنویسه! تمام داستان ناخواسته به توصیف قرمه سبزی و. می گذره و هیچ داستانی نوشته نمی شه.
الان حس می کنم دور و برم، کله م، زندگیم و همه ی آدماش بوی قرمه سبزی گرفته!
سوپر فیلم صحنه دار

سوپر فیلم صحنه دار - 20016 دوبله فارسی-20016 دوبله فارسی نماشا-20016 دوبله فارسی اپارات-20016 دوبله فارسی اپاراتف-20020 دوبله فارسی اپارات رایگان-20016 دوبله فارسی اپارات کوتاه-20016 دوبله فارسی بد-20016 دوبله فارسی اپارت-20016 دوبله فارسی دانلود زیرنویس-20016 ایران دوبله فارسی-20016 تلگرام ایران خودرو-20016 تلگرام ایران خودرو لیزینگ-فیل
دانلود انیمیشن کوتاه (2019) Hair Love - عشق مو» | ژانر: انیمیشن، کوتاه، کمدی، خانوادگی، فانتزی | برنده جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه از نودو دومین دوره جوایز اسکار (اسکار 2020) | خلاصه داستان: این انیمیشن داستان پدری را روایت می‌کند که برای اولین بار می‌خواهد موهای دخترش را مرتب و منظم کند، اما…
 
مشاهده
کتاب صوتی زن زیادی اثر جلال آل احمد    
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب صوتی زن زیادی - جلال آل احمد - کتابراهwww.ketabrah.ir › کتاب صوتی › داستان و رمان ایرانیکتاب صوتی زن زیادی نوشته جلال آل احمد، دربردانده‌ی 9 داستان کوتاه در مورد ن و دردهای . زن زیادی یکی از مهم‌ترین آثار جلال آل احمد است که دیدگاه او را درباره خرافات و .
داستان زن زیادی اثر جلال آل احمد - نوارwww.navaar.ir › audioboo
زمستان سبز روایتگر بخشی از ماجراهایی است که در روزهای سال 1357 برای مردم ایران روی داد. این رویدادها از زاویه دید یک نوجوان و با زبانی نوجوانه حکایت می شوند. آنچه در این داستان بیشتر به آن توجه شده است، توصیف صحنه های باشکوهی است که در جریان انقلاب و در تظاهرات های میلیونی مردم است. صحنه هایی که در همه آنها همبستگی و همدلی مردم با یکدیگر چشم گیر است.
ادامه مطلب
کتاب صوتی زن زیادی اثر جلال آل احمد
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب صوتی زن زیادی - جلال آل احمد - کتابراهwww.ketabrah.ir › کتاب صوتی › داستان و رمان ایرانیکتاب صوتی زن زیادی نوشته جلال آل احمد، دربردانده‌ی 9 داستان کوتاه در مورد ن و دردهای . زن زیادی یکی از مهم‌ترین آثار جلال آل احمد است که دیدگاه او را درباره خرافات و .
داستان زن زیادی اثر جلال آل احمد - نوارwww.navaar.ir › audiobook › دا
چوپان
شخصی با ماشین شخصی اش به مسافرت رفته بود موقع اذان ظهر در یکی از جاده های بیرون شهر روی تپه ای مشاهده کرد چوپانی مشغول خواندن نماز است و گوسفندانش مشغول چرا. از دیدن این صحنه لذت برد وخودش را به چوپان رساند چه چیز موجب شده تا نمازت را به موقع ادا کنی ؟ چوپان جواب داد : وقتی من برای گوسفندانم نی میزنم آنها گرد من جمع میشوند. وقتی خدا من را صدا میزند اگر به سمتش نروم از گوسفند هم کمترم
داستان ذره ناشناخته، داستانی کوتاه و علمی تخیلی تألیف شده در کانون نشر علم رازا است. 
مقدمه داستان:
جملاتی رو که دارم میخونم باورم نمیشه دست نوشته های فردی است که تحقیقاتش سفر به مریخ را ممکن کرد . 
لینک دانلود PDF داستان در ادامه
دانلودعنوان: داستان علمی تخیلی ذره ناشناخته حجم: 212 کیلوبایت
به دنبال چیزی هستید که بتوانید در این فصل تعطیلات خود را به خود اختصاص دهید؟ (تنها هدیه ای که واقعاً مهم است) از انتشارات Hingston & Olsen موجود است ، این تقویم ظهور داستان کوتاه برای نویسندگان و خوانندگان مناسب است و فقط 60 دلار کانادا (کمتر از 50 دلار) ، بنابراین احتمالاً در خود شما "رفتار یو" کنید. " دامنه قیمت.
پس چه شده است یک داستان کوتاه تقویم ظهور؟ خوب ، این شامل 25 داستان کوتاه است ، و شما یک روز در روز از 1 دسامبر تا روز کریسمس را باز کرده و می خوا
گویند عارفی قصد حج کرد. فرزندش از او پرسید: پدر کجا می خواهی بروی؟ پدر گفت: به خانه خدایم. پسر به تصور آن که هر کس به خانه خدا می رود، او را هم می بیند! پرسید: پدر! چرا مرا با خود نمی بری؟ گفت: مناسب تو نیست. پسر گریه سر داد. پدر را رقت دست داد و او را با خود برد. هنگام طواف پسر پرسید: پس خدای ما کجاست؟ پدر گفت: خدا در آسمان است. پسر بیفتاد و بمرد! پدر وحشت زده فریاد برآورد: آه ! پسرم چه شد؟ آه فرزندم کجا رفت؟ از گوشه خانه صدایی شنید که می گفت: تو به زیارت خ
(پرده اول)
صحنه: جلوی سوپرمارکت
دختر: برام خوراکی بخر
مادر: کارتم همرام نیست. تو کارت آوردی؟
دختر: آره
مادر: خب تو بخر
دختر: نمیخوام

(پرده دوم)
صحنه: سر کوچه
مادر روی سکویی مینشیند
مادر: من نمیام خونه
دختر: چرا؟
مادر: تو برام خوراکی نخریدی!
دختر: پا شو بریم خونه!
مادر: تا نخری نمیام
دختر: دیگه با خودم نمیارمت بیرون
و از صحنه خارج میشود
چند دقیقه بعد دختر با پلاستیکی در دست وارد صحنه میشود.
مادر: خریدی؟
دختر: بله
و هر دو از صحنه خارج میشوند
+ این داستا
گویند عارفی قصد حج کرد. فرزندش از او پرسید: پدر کجا می خواهی بروی؟ پدر گفت: به خانه خدایم. پسر به تصور آن که هر کس به خانه خدا می رود، او را هم می بیند! پرسید: پدر! چرا مرا با خود نمی بری؟ گفت: مناسب تو نیست. پسر گریه سر داد. پدر را رقت دست داد و او را با خود برد. هنگام طواف پسر پرسید: پس خدای ما کجاست؟ پدر گفت: خدا در آسمان است. پسر بیفتاد و بمرد! پدر وحشت زده فریاد برآورد: آه ! پسرم چه شد؟ آه فرزندم کجا رفت؟ از گوشه خانه صدایی شنید که می گفت: تو به زیارت خ
هوای راهرو دادگاه گرفته و خفه بود. چهره غضبناک پیرمرد در هم گره خورده بود و پسر مدام با التماس می‌گفت: آقا غلط کردم، تو رو به خدا مرا ببخشید. پیرمرد با غیظ پسر را نگاه کرد و به یاد حرف پزشک افتاد: متاسفم، خانم شما سکته قلبی کرده و در دم. اشک روی گونه‌اش لغزید. باز صدای پسرک در گوشش پیچید: غلط کردم آقا! من فقط شوخی کردم، خانومتان که گوشی را برداشت گفتم شوهرتان تصادف کرده و مرده! به خدا همین!
چون خدای تبارک و تعالی خواست جان ابراهیم را بگیرد ملک الموت را فرستاد و او گفت: یا ابراهیم درود بر تو. ابراهیم فرمود: ای عزرائیل برای دیدن من آمدی یا برای مرگم؟ گفت: برای مرگ و باید اجابت کنی. ابراهیم گفت: دیدی که دوستی دوست خود را بمیراند؟ خطاب آمد: ای عزرائیل به ابراهیم بگو: دوستی را دیدی که ملاقات دوستش را بد بدارد؟ براستی که هر دوستی خواهان ملاقات دوست است.
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و تناول می‌کرد. ابلیس گفت: آیا می‌توانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه. ابلیس به لطایف‌الحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشه‌ای مروارید تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی. ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی می‌کنی
مرد هدیه ای که چند لحظه پیش از خانمی گرفته بود را محکم به سینه اش چسبانیده بود و طول خیابان را طی می کرد. به فکرش افتاد، این یادگاری را برای همیشه نگهداری کند. ولی از حواس پرتی و شگی خودش می ترسید. توی مسیر همش به این فکر می کرد که چگونه از این هدیه ارزشمند مراقبت کند. فکری به ذهنش رسید. وارد خانه که شد هدیه را جلوی سینه اش گرفت و گفت: (تقدیم به همسر عزیزم) همسرش تا آخر عمر، آن هدیه را مثل تکه ای از بدن خودش مواظبت می کرد.
خورشید غروب کرده بود. مرد از فرط خستگی و سرما بی رمق روی زمین افتاد. نیمه شب از شدت تشنگی در خواب نالید. گل ساقه اش را خم کرد و قطره های شبنم را در دهان مرد غلتاند. علف های سبز اطراف مرد رشد کردند تا گرمش کنند و خوررشید صبحگاهی آنقدر بر بدنش تابید تا گرمش کرد. مرد غلتید تا بیدار شود. با این کار علفها را زیر بدنش له کرد و با دستش ساقه گل را شکست و چشمش که به خورشید افتاد گفت: ای لعنت به این خورشید، باز هم امروز هوا گرم است».
پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان. در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن! حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!
روزی دو قورباغه با هم کنار برکه مشغول صحبت بودند قورباغه کوچک به قورباغه بزرگ می گفت: وای پدر، من دیروز یک هیولای وحشتناک دیدم. او به بزرگی یک کوه بود و روی سرش هم شاخ داشت. دم درازی داشت و پاهایش هم سم
 
داشت.
 
قورباغه پیر که در دلش به صحبت های پسرش می خندید گفت: بچه جان اونی که تو دیدی هیولا نبود فقط یک گاو نر بوده که خیلی هم بزرگ نیست و شاید فقط یک کمی از من بزرگ تر باشد!
پسر از این حرف تعجب کرده بود، پدرش به ا وگفت: من می توانم خودم را به همان اند
 ترفندهای مهم آشپزی
• برای اینکه برنج به ته دیگ نانی قابلمه مان نچسبد روی نان را باید کمی خیس کرد.
• برای اینکه برنجمان خوب قد بکشد در لحظه های آخر که می خواهیم آن را آبکش کنیم یک لیوان آب سرد به آن اضافه کنید.
 
• برای
اینکه قورمه سبزی مان خوب روغن بیندازد و به اصطلاح روغن سبز تیره پس
بدهد، وسط های پختن خورش یک قاشق شنبلیله که خیلی خوب سرخ و خشک شده به آن
اضافه کنید.
 
• برای
اینکه پوست بادمجان های کبابی مان زود و بدون دردسر کنده شود بعد از

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها