نتایج جستجو برای عبارت :

داستان دختر در خوابگاه

رمان کی فکرشو میکرد؟نویسنده : دختر باران کاربرخلاصه :این داستان، داستان غروره… داستان عشق… داستان یه دختر با یه گذشته که خودش باهاش کنار اومده اما اطرافیانش هنوز فراموش نکردن، یه دختر از جنس احساس که نگاهش برای خودشم غریبه است… داستان دختری که خودشم روزایی رو که اهمیت میداد فراموش کرده… این داستان، داست یه پسرم هست، یه پسر که گذشته اشو فراموش کرده و ولی میخواد آینده اشو خودش بسازه. داستان یه پسر که برای پر کردن خلاء افکارش به رقص و موسیق
یه پسری هست خیلی خفن.اقا.مدیر.پر انرژی.باهوش.باشعور.مهربون.دنیا دیده.پولدار.
اصلا جامع الخصال
این پسر یه دوست دختر داره که امریکاست و سالهای ساله که با همن به قصد ازدواج و خانواده هاشونم کلی دوست شدن با هم و .
حالا یه دختری داریم که دوست پسر نداره و شدیدا زیرکه و دنبال یه دوست پسر خفن.
این دختر تمام مدت به اسم دوست توی دست و پای این پسره است و مثلا باهاش درس میخونه و
چند روز پیش هم چند تایی با همکلاسیاشون رفتن کشور دختره گردش.
ا
09190930045-اجاره خوابگاه دخترانه تمیز و
بزرگ با سالن مطالعه و تخفیف ویژه. اقامتگاه دخترانه پذیرای بانوان دانشجو
یا کارمند می باشد. خوابگاه دخترانه دانشجویی و کارمندی خودگردان تهران.
نزدیک دانشگاه تهران و ایستگاههای مترو و BRT. ارزان و دارای ماشین
لباسشویی و اینترنت وایرلس رایگان . اجاره مهمان در خوابگاه دخترانه
میدان فلسطین.خوابگاه دخترانه مناسب در تهران.خوابگاه دخترانه با
مجوز در تهران.
09190930045 و 09371721972
ورود مار کبرای ۲ متری به خوابگاه دانشگاهی در هند، موجب رعب و وحشت دانشجویان دختر شد.
به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، ورود یک مار کبرا به خوابگاه دانشگاهی در هندوستان خبرساز شد. این مار سمی که بیش از ۲ متر طول داشت پس از ورود به  خوابگاه موجب رعب و وحشت دانشجویان دختر شد. این اتفاق در تاریخ ۱۸ ژانویه در خوابگاه دانشجویان دانشگاه بهاراتیار در شهر " کویمباتور" واقع در ایالت تامیل نادو در جنوب هند رخ داد.  
با نامه ی تغییر خوابگاهم موافقت شد 
و کلا ساختمون خوابگاه تغییر میکنه و میرم ی خوابگاه بهتره 
خیلی احتمالش کم بود این خوابگاه بهم بدن ولی خوب ی بارم شانس در خونمون زد 
ولی.  
با عشق جدید میم هم خوابگاهی میشم
خدا؟ 
توام؟
من ب اندازه کافی اینو تو دانشکده میبینم اذیت میشم 
حالا دقیق باید بی افتم خوابگاه اون؟
نمیدونم واقعا حکمتت چیه؟ این که میخوای قوی تر شم ؟ بخدا ب اندازه کافی قوی شدم
این ک میخوای دق کنم همش؟
یا شایدم میخوای ی جور دیگ ورق برگرد
سلام 
دلم می خواد داستان بنویسم شاید زیاد استاد نباشم در این کار ولی خوب. 
خوشحال میشم نظراتتون رو بگید
داستان شاید مثل خیلی داستانای دیگه شروع بشه یه فرد تنها بدون خانواده یکی که داره با خودش می جنگه که چیزی که حقه شرو بگیره ولی خوب. 
دلم نمی خواد مثل رمان‌های بی مزه ای باشه که داخلش یه دختر یه پسر و یه عشق آتشین که خودشون رو به در و دیوار میزن تا بهم برسن و دختر یه زیبایی خیره کننده داره د پسرم پولدار ترین پسر شهر
یه داستان سادس با معماهای
۰۹۱۹۰۹۳۰۰۴۵-خوابگاه دخترانه ستاره میدان ولیعصر.لوکس و شیک با امکانات رفاهی کامل.سالن مطالعه.اینترنت رایگان و دسترسی آسان به متروهای تئاترشهر و میدان ولیعصر و بی آر تی شمال به جنوب و  مرکز شهر و.  09371721972
  09190930045  پانسیون (خوابگاه) دخترانه میدان ولیعصر تهران.جهت دریافت #قیمت خوابگاه دخترانه در تهران لطفا تماس بگیرید.
دانلود رمان دختر خراب pdf رایگان و بدون سانسور
داستان بیگناه! معروف به دختر خراب یکی از بهترین داستان های نوشته سیاوش.س
این داستان رو بدون سانسور میتونید از وبلاگ ما دانلود کنید
داستان بیگناه،داستان یک دختر خراب هست که با پیرمردی همخوابه میشه و.
برای دانلود اینجا را کلیک کنید
حبس شدیم تو دانشگاه و خوابگاه و هی تهدیدمون میکنن به بیرون نرفتن :| یه روز هم که کل درها رو بسته بودن و غیرخوابگاهی ها رو هم حتی در خوابگاه اسکان دادیم
هر دو نفر روی یک تخت خوابیدیم !
از اون طرف هم اینترنت نداریم.
احساس میکنم اسیر شدم واقعا
نه خونه ای ، نه خانواده ای ، نه دوستی ، نه کلاسی ، هیچی!
فقط درس و خستگی های بعدش که تو تنم میمونه این چند روز و دلتنگی واسه دیدن روی اونایی که دوسشون دارم
و حتتتتتی! یک هفته کنسل شدن کلاس ها و عوض شدن تاریخ امتح
خوابگاه دختران جاییه که وقتی ساعت سه و نیم صبح از بالشت خیس شده از اشکات و خیره شدن به سقف سیاه شده از پشتِ پرده ی تخت ها  مخفی شدن؛ دل می کنی و میری دستشوئی و تو آینه به چشمای قرمز و موهای ژولیده ات خیره می شی یکی از توالت میاد بیرون و بعد با  یه لبخند بهت میگه موهاتو با چی فر می کنی و تو هم همون جوری باید بخندی و بگی مدل خودشونه!
پ.ن : در واقع خوابگاه یک خونه ی رها شده است که حتی روح ها هم زحمت تسخیرشو به خودشون نمیدن ولی ما لبخند می زنیم بهم که فک
خیلی باید بنویسم
اونقدر که نمیدونم از کجا باید شروع بشه و به کجا ختم بشه!
از رشته ای که قبول شدم 
از شهری که قبل اعلام نتایج با "ح" التماس میکردیم قبول شم
و صبح که بیدار شدم همون شهرو توی قبولیم دیدم و جیغ زدم!
از شانس مزخرف که پنجشنبه باید بره تهران و من جمعه میرم و نمیشه ببینمش و تا عید برنمیگرده خونشون!
از آشتیم با پدرم که ازش متنفر شده بودم! 
از اشکایی که ریختم وقتی بابام رو به مامانم گفت وقتی گذاشتیمش اون شهرو اومدیم چیکار میکنی؟! و اشکِ حلقه
دانلود رمان جدید خوابگاه
نام رمان: خوابگاه
نویسنده:محدثه رجبی سیف آبادی
موضوع:عاشقانه،همخونه ای،دانشجویی
فرمت دانلود رمان : APK (اندرویدی ) PDF (برای کامپیوتر ، تبلت و …)
تعداد صفحات:۵۳۹
خلاصه رمان :
رمان خوابگاه زندگی پره
اتفاقهمیشه اسمشو گذاشت تقدیر سرنوشت  هردو باهم  من و تو نگاهت ارزوی من
نگاهم ارزدی تو  باهم زیر یک سقف در یک مامن پر ارامش مامنی برای ما تا
قسمت کنیم تنهایی هایمان را… یه مامن آروم…یه خوابگاه
دانلود با لینک مستقیم

ادامه
توی اتاقمون یه میز مطالعه بود، از اون میز مطالعه های کتابخونه. خار شده رفته تو چش بقیه بچه ها. مسئول خوابگاه دستور بردنش رو صادر کردن. امروز اومدن ورداشتن بردن. این همه بچه بازی بیداد میکنه. روش درس می خوندم. بی شعورای احمق اعصابمو ریختن بهم. دیروزم اومده بودن وردارن ببرن نذاشتیم. امروز دیگه بردن.
الان توی کتابخونه دانشگاهم و خوابگاه نخواهم رفت تا بعد از ظهر.
باید *ید توی اون خوابگاه و مسئولان با کفایت و بی عقده اشون. 
( با ارز معزرت :) )
یک پیش نویس دارم که فقط عنوانش را نوشته ام ! 
شرح دیشب بود ،خوابیده بر روی تخت های سخت خوابگاه . دل شکسته و رها از اضطراب مسابقه ی امروز . 
حالا اما دوباره ، خوابیده بر تخت های سخت خوابگاه با لباس های ورزشی و کوله پشتی پر برای کمتر از یکساعت دیگر ! 
نمیدانم چه پیش آید اما هرچه هست خیر است ! 
کلیشه ای ست اما تسکین دهنده! 
سلام 
دختری ۱۹ ساله هستم که امسال کنکور تجربی شرکت کردم و با توجه به درصدهام پزشکی قبول میشم ، فقط من یه مشکلی دارم که اصلا نمیتونم تو یه اتاق با کسی باشم و با کسی درس بخونم و حتما باید اتاق خودم رو داشته باشم، میخواستم بدونم آیا توی خوابگاه اتاق تک نفره هست یا خوابگاه خودگردان اتاق تک نفره میده؟، با هزینه اجازه اتاق تک نفره اگه باشه  مشکلی ندارم، خیلی به خانواده اصرار میکنم که برام خونه بگیرن اما قبول نمیکنن و میگن نمی تونیم تنهایی تو رو تو
کتابی که این هفته خوندیم دختر رعیت بودو طبق نظریه چندصدایی باختین بررسیش کردیم.خلاصه این نظریه میگه که کتابهایی ارزش ادبی دارن که نویسنده قصد القای جهت فکری خودش به مخاطب رو نداره و اجازه میده تمام شخصیت های داستان خط فکری خودشون رو آزادانه نشون بدن.قرار نیست ته همه ی داستانها خطوط فکری همسان بشن و
جالبه که کتابهایی که میخونیم رو با این نظریه بررسی کنیم
آخر این کتاب دختر رعیت من رو شوکه کرد.اصلا انتظار اون همه بی رحمی رو نداشتم اما کلا پا
پریروز
توی status واتس اپ
عکسای ونکوورم رو گذاشتم
و شش تا ایرانی بلاکم کردن!
5 تا پسر و یه دختر
یکیشون مثل گرگ زاده (که قبلنا هی بلاکم میکرد هی از بلاکی درمیاورد که جلب توجه کنه) فایننس و ازین خعبلات خونده و دوست خود گرگ زاده جدی هست.
دو سال قبل میخواست دوست شه با من
حوصله شو نداشتم
و الان اقا ناراحته که چرا این دختر داره پیشرفت میکنه
حسود
بقیه شونم پسرای دیگه ن
یکیشونم یه دختره که تو خوابگاه با ما بود و سه سال از من بزرگتره.
چقدر بعضی ادمها حسودن!
چن
[داستان سی‌ و سوم]نام #داستان: #شب_های_روشننویسنده: #فئودور_داستایفسکی.تنهایی، از یک مردْ متروکه ساخته. با جهان کنار نیامده است. در افکارش زندگی می کند. راه ها را همه بن‌بست می پندارد. و در همین زمان است، که در پیاده روی های شبانه اش با دختری آشنا می شود. مردْ زمانه اش را نمی شناسد؛ و خودش را نیز. دختر هم در انتظار کسی مانده است. چهار شب در زمانی مقرر باید در محلی به انتظار معشوقه ی دختر بایستند. و این، تنها از یک مرد مجنون و یک دختر عاشق بر می آید.
خوابگاه یعنی اینجا که دلت گرفته و غم عالم به دلته
اتاقت رو به روی آشپز خونه س
یکی هم در حین ظرف شستن کجا باید برم یه دنیا خاطره ت رو گذاشته :(
خودم شهاب تیام گذاشته بودم روبه راه شم، که اومدن شستن بردنش

پی نوشت:یکم محض رضای خدا درس بخونم بعدش میام کامنت ها رو می جوابم
آتش‌سوزی خوابگاه دانش‌آموزی دخترانه نجمیه در کهنوج؛ حریق مهار شد
مدیر آموزش و پرورش شهرستان کهنوج از آتش‌سوزی خوابگاه دانش‌آموزی دخترانه نجمیه در کهنوج خبر داد و گفت: با اقدام به موقع عوامل اجرایی مدرسه و نیروها
ادامه مطلب
دو روزه که برگشتم خونه,روزهای آخر خوابگاه احساس عجیبی داشتم ,احساس آوارگی! که مشخص نیست متعلق به کجا و چه آدم هایی هستم. خونه راحتی خاص خودش داره همراه با احساس امنیت و صمیمیت,اما توی خونه احساس راکد شدن داشتم ,اینکه هیچ کاری نمیکنم و فقط عمرم میگذره.دانشگاه خیلی دوست دارم,همکلاسی هام و محیط دانشگاه خیلی واسم جذابن اما واسه من که مدام پی رسیدن به آرامشم خوابگاه خیلی هم قشنگ نیست ,نیاز های عاطفیم اذیتم میکنه ,,,حالا می فهمم استقلال داشتن ,فقط
دیروز رفتم شهر دانشجویی تا جایی که میتونستم وسایلام جمع کردم 
ی چن تاییش رو تو کارتن بسته بندی کردم و گذاشتم داخل کمد همراه  ۳ تا مانتویی که دکمه دار بود و ۲ دست لباس خوابگاه و بقیش جمع کردم آوردم 
تا حالا خوابگاه رو انقد اروم ندیده بودم 
واقعا دلم برای سحر بیدار شدن های خوابگاه از صب تا شب کلاس بودن و حتی شام نداشتن خوابگاهم تنگ شده 
برای صدای بچه ها 
برا خواب صبح های جمعش و صبحونه دست جمعیش 
خلاصه بعد برگشتن از خوابگاه کل انگیزه رو از دست دا
من از تاریکی می‌ترسم، همیشه می ترسیدم. از تنهایی در تاریکی خیلی بیشتر می‌ترسم و تخیلاتم این ترس را بیشتر می‌کند.
امشب در سکوت محض خوابگاه، تنهایی در تاریکی نشسته‌ام و فکر می‌کنم تاریکی و غم با حال بد و خاکستری بودنشان چراغی برای کشف درون هستند، برای کشف رازهای درون و تله‌های شخصی و این عجیب است، خیلی خیلی زیاد. هرچند امشب این تنهایی را نمی‌خواهم.
روی نیمکت قرمز وسط خوابگاه نشسته‌ام و سرما را عمیق‌تر حس می‌کنم و دلم می‌خواهد حرف بزنم ب
بگذار برایت بگویم، هربار پایم را از چارچوب در خوابگاه رد می‌کنم و میگذارم روی موزاییک حیاط، دلم تنگ می‌شود. غمم قد می‌کشد تا فرق سرم.
پرسیده بود که الان دلتنگی که از خانه دوباره برگشته‌ای به خوابگاه؟
گفتم ببین من هر بار که وارد این خوابگاه می‌شوم دلم تنگ می‌شود.
دلم نه برای خانه و خانواده و مهر‌ مادر و حمایت پدر و برادر زیادی عاقلم، که دلم برای هر چیزی که بیرون از این ساختمان هست تنگ می‌شود.
برای تمام اتفاقات خوب و بدی که می‌افتد.
برای تو
بعضی از آدم‌ها گوشواره‌های زندگی هستند؛ حضورشان لحظه‌ها را زیبا می‌کند و دیدنشان حال آدمی را خوب! امشب که در کنار دختری از دیار خودم، در حیاط خوابگاه نشسته بودیم و گپ می‌زدیم و لبخند از سر و رویمان می‌بارید، یقین داشتم که دارم با یکی از همین گوشواره‌ها ملاقات می‌کنم. خوشحالم که اینجاست و حضورش غربت لحظه‌ها را کم می‌کند. آخر چه‌چیزی بهتر از داشتن یک دوست وبلاگی که مثل خودت دختر دریا و باران و جنگل و کوهستان است؟ 
پی‌نوشت اول: آنجا که ح
اگه بشه درباره تجربیات خانم ها در بهداشت استفاده از حمام در مکان های عمومی بحث کنیم. مثلا دخترانی که توی خوابگاه دولتی با اون همه جمعیت زندگی میکنن از نظر حموم رفتن چه طوری مراقبت های بهداشتی میکنن از خودشون؟
شده کسی تجربه بیماری پوستی یا عفونی از این مکان ها داشته باشه؟ خوبه که یه سری تجربیات از رد و بدل نظرات بین کاربرهای خانواده برتر نصیب دختر خانم ها بشه. این تجربیات بهداشتی خیلی لازمه واقعا. حتی میگن عفونت بدن زن توی دوران بارداری برای
*باهوشی بچه های نسل جدید*
_موضوع داستان: علمی فلسفی_

*داستان اول*
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجود اینکه دار عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.  
ادامه مطلب
این چند روز احساس می کنم که دارم توی شهر مردگان زندگی می کنم. امروز وقتی داشتم مسیر بین خوابگاه و دانشگاه رو می رفتم، احساس میکردم که دارم توی خرابه ها قدم می زنم. نه فقط من که توی خوابگاه توی دانشگاه هر کی رو می بینم احساس می کنم روی همه مون گرد افسردگی و ناامیدی نشسته.
بعله؛ گربه ای که روی نقشه ی جغرافیا، آشناست رو سگ سیاه افسردگی بلعید.
هفته‌ی به شدت خسته کننده‌ای بود
دخترخالم عمل کرده بود، شنبه اومدم عیادتش بعد از دانشگاه
یکشنبه صبح دوباره برگشتم دانشگاه ار اونجا، بعد رفتم خوابگاه شب خوابگاه بودم
دوشنبه صبح زود رفتم باز خونه‌شون ؛ چون میخواست بره دکتر کسی نبود همراهش
سه شنبه صبح رفتم دانشگاه، با دوستم قرار گذاشته بودیم اومده بود تهران، دو ساعتی تو انقلاب دور زدیم بعد دیگه من برگشتم خوابگاه، باز عصرش همون دوستم اومد خوابگاه که شب پیشم بمونه
چارشنبه صبح رفتم دانشگاه، ب
حدود ۱۰ روزی میشه توی خوابگاه دختران ساکن شدم,هیچ وقت دوست نداشتم برم خوابگاه و حالا مطمئن شدم چقدر از محیطش خسته ام ,نه فقط من ,بیشتر بچه ها اینجا احساس زندانی بودن دارن. گفتن خندیدن ها و دیدن بقیه دختر ها خوبه ولی توی خوابگاه نمیشه خوابید ,نمیشه  درست آشپزی کرد و حتی نمیشه درست درس خوند,بخصوص اینکه هم اتاقی هات چند تا بچه ۱۸ ,۱۹ ساله باشن که حتی نمیتونن یه چایی دم کنن و افتخار میکنن که تا حالا دست به سیاه سفید نزدن!  
یا مثلا هم اتاقی بی ادبی
 سوالی که هر پنجشنبه  جمعه از صد در صد آدم هایی که میبینم می شنوم
چه خبر دکتر؟
من هم خب متناسب با هر کسی که سوال رو می پرسه یه سری خاطرات از دانشگاه و خوابگاه تعریف می کنم
دوست دارم جواب این سوال را در یک مجموعه به هم پیوسته در وبلاگ که شامل خاطره های ماندگار در دانشگاه و خوابگاه براش می شود قرار بدهم

ادامه مطلب
هفته آخر تابستونه، بالاخره داره تموم میشه :)) و من خیلی سرگردونم وسایلم رو نصفه نیمه جمع کردم ولی چیزی هم نیست که جمع کنم بقیشون یا باید شسته شن یا اتو یا دوخته بشن و ترمیم.
خیلی دارن دیر خوابگاه رو باز میکنن حقیقتا و انجام اون همه کار تو یه روز پدر درآره من برعکس یه عده همیشه خودمو عجول نمیدونستم ولی تازگی ها خیلی عجول شدم و خودم اذیت میشم بابتش، از این انتظار باز شدن خوابگاه هم متنفرم
دیگه این که دو نفر که آدمایین که خوشم نمیاد ببینمشون همزم
پاورپوینت استانداردهای طراحی خوابگاه دانشجویی
دانلود فایل پاورپوینت استانداردهای طراحی خوابگاه دانشجویی، در حجم 15 اسلاید قابل ویرایش با افکت زیبا، مناسب برای ارائه کلاسی دانشجویان رشته معماری و نقشه کشی. خوابگاه های دانشجویی به دانشگاه این امکان را میدهد که محیطی امن را فراهم سازد و از دانشجویان در مقابل سختی ها و صرف هزینه ی زیاد در بخش .

 
 
اخیرا خواب های عجیبی میبینم
که روز بعدش تا حد خوبی تعبیر میشن. یعنی در واقع همون طوری اتفاق میفتن. یکم دیوانه کنندست. شما زیارتگاهی میشناسین که دو تا ضریح داشته باشه؟ و یه حیاط؟ دیوار حیاطش سنگای سفید باشه؟
توهم زدم؟
خواب عجیبی بود
*******************************
بعدا نوشت: گویی کاظمین بوده.
============================================================
راستش یه روز قبل ازینکه خوابگاه تعطیل بشه از خدا خواستم سه ماه برم خونه و برنگردم تهران
حتی به فکر حذف ترم بودم ولی نمیخواستم حتی یه
آدم تو ۲۰ سالگی کم کم معنی مستقل شدن ر  میفهمه.
وقتی هیچکس پشتت نیست.
و تو مجبوری واسه زنده موندن هر کسی رو آدم حساب کنی.
تا بهت کمک کنه.
دختره اومده خوابگاه گوه خوری غذا خوردن منو میکنه.
انگار این داده خرجی منو میده.
یه بار بلند شده بو من اومده دکتر.
میتواد از ۵ روش سامورایی ترتیبمو بده.
مریم نور به قبد پدر مادرت ببیاره.
چقدر تو درست فکر میکنی دختر
دیشب خواب دیدم کامی اومده به حساب ما یه جای هتل مانندی مثل خوابگاه مون بود.
چون بجز خونواده ما و کامی همه دختر بودن.
بعد حالا شب شده بود کامی بغل من خوابیده بود رو زمین.
انگار من دوسشداشتم تو همون حال بغلشکردم و اینا. اون نتونست زیادمقاومت کنه و منم بغل کرد اون البته اینجا نشسته بودیم.
حالا نمیدونم چرا مامانم فکر میکرد ما حالت نامزد هستیم.
بعد که در حالت خواببده بودم هم کامی رو بغل کردم خوابیدم.به جای ببعی.
من همیشه ببعی رو بغل میکنم میخوابم!
حا
در حال گوش دادن به یک داستان صوتی ام.چه قدر غرق شدن توی دنیای این داستان رو دوست دارم. :)
داستان در عین سادگی زیباست.یه طورایی کودکانه است ولی به نظرم یکی از مسائل مهم زندگی رو بیان می کنه.داستان دختر نابغه ایه که با مشکلاتی رو به رو می شه.لینکش رو در زیر این پست می ذارم.شما هم گوش بدین بعدا نظرتون رو راجع به این داستان به منم بگین. :)
لینک دانلود:
http://s6.picofile.com/file/8208929718/Matilda_www_Rlstine_Blogfa_com_.rar.html
پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟ دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت می‌دونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره. باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان. پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت. هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟ مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من م

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها