واقعا گاهی نمیتونم تشخیص بدم که چیزی که ميخوام چیزیه که واقعا ميخوام یا فقط چون میترسم چیز دیگهای رو بخوام اون رو ميخوام یا چون راه رسیدن به اون یکی سختتره این رو ميخوام یا این قد همیشه محدود شدم باورم شده این رو ميخوام یا چی.
دوست ندارم اینو.
از غیب به ما برگ و براتی بفرستتلخی ذائقه را شهد و نباتی بفرستتو هم ای بنده، اگر شکر گزاری به خدابه خود آل محمد صلواتی بفرستهر شب میخونم با شور و نواکربلا می خوام ابالفضلذکر سجود نمازم شدهکربلا می خوام ابالفضلجدایی هم حدی داره آقاکربلا می خوام ابالفضل""" ابالفضل کربلاییم کنابالفضل نینواییم کن"""نفس نفسم ذکر کربلاستکربلا می خوام ابالفضلعشق من فقط گنبد طلاکربلا می خوام ابالفضلقسمتم بکن تا بیام حرمکربلا می خوام ابالفضلجون و زندگیم نذر روضه ها
ميخوام حواسم یکم به خودم باشه. چای رو دم گذاشتم و چراغا رو روشن کردم. به صداهای درون و بیرون بیتوجهم. ميخوام کارای عقبافتاده رو کم کم انجام بدم. آهنگای قشنگ و شاد ميخوام گوش بدم. ميخوام وقتی بهت فک میکنم فقط لبخند محوی بزنم و رد بشم. حس بد این روزا رو ميخوام بریزم دور. نميخوام کسی که جلوی موفقیتمو میگیره خودم باشم. که از ازل تا ابد خودم بودم. چراغا رو روشن بذار هاجر. چای دم کشیده و نون بربری و پنیر و گردو منتظرتن.
باور کنید ميخوام بنویسم ولی همش وقت نمی شه . تو بیکاری غرق شدم . کلیچیزا هستن که می خوام بنویسم ولی بیکاری وقتشو بهم نمیدهد. ولی حداقلش می خوامبگم امروز روز جهانی آتئیست هاست . می خوام خودم به خودم بگم روزم مبارک !
پ.ن : این پست ادامه دارد.
این بار اما دلم می خواد چشمام رو روی اشتباهاتم ببندم و به خودم اجازه ارامش بدم. این بار می خوام به کودک درونم بگم تنهات میذارم اروم شی.
می خوام توی لحظه زندگی کنم. می خوام راهی که نتونستم تمومش کنم رو تموم کنم. می خوام ارزوهایی که انجام ندادم رو انجام بدم. این بار می خوام خودم باشم و خودم.
+بابت اشتباهاتم اما تو ببخشم. بابت بد حرف زدنم تو ببخشم.
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میادانگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میادتا وقتی که در وا می شه لحظه ی دیدن می رسههر چی که جاده ست رو زمین به سینه ی من می رسه آهای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسماگه تو رو داشته باشم به هر چی می خوام می رسمبه هر چی می خوام می رسموقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنمگلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنمدست کبوترهای عشق واسه کی دونه بپاشهمگه تن من می تونه بدون تو زنده باشهای که تویی همه کسم بی تو می گیره
تا حالا بهت نگفتم ولی حالا ميخوام بگم
بی تو میمیرم
ميخوام بگم تو دنیای منی
ميخوام بگم با تو بودن چه لذتی داره
ميخوام بگم دوستت دارم فقط به خاطر خودت !!
ميخوام بگم شدی لیلی عشقم …
ميخوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!
ميخوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!
ميخوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوستت دارم …
ميخوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …
ميخوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …
می
ميخوام معلم زبانی باشم که شاگردش توی یکی از خونههای قدیمی خیابونهای مرکز شهر زندگی میکنه. ميخوام عصرها پالتو قدیمیام رو بپوشم و رژلب تیره بزنم. ميخوام از پارک وی تا باغ فردوس رو پیاده بریم و مهم نباشه که داریم یخ میزنیم. ميخوام مثل فروردین هزار سال پیش، موقع رد شدن از خیابون بهت بگم من پر از ترسهای عجیبم. بعد دستم رو بگیری و وقتی تقریبا داریم وسط خیابون میدویم صدات بین شلوغی ماشینها گم بشه و هیچ وقت نفهمم که چی گفتی.
نه ای
می خوام بگم لعنت به هر چی سرما خوردگیه، ولی یادم میاد که آدما چقدر مشکلاتشون بزرگ تر از یه سرماخوردگی و گلودرده!
می خوام بگم لعنت به مشکلا، ولی می بینم عامل اصلی همه ی مشکلات خودمونیم!
می خوام بگم اصلا لعنت به خودمون، ولی خدا پیش دستی می کنه و میگه "ولی شما ها برای منید؛ چه خوب و چه بد"
ادامه مطلب
سلام
خوبین؟ خوشین؟
خیلی وقته به اینجا سری نزدم.
بعد از اینجا متاسفانه پیشرفت چندانی هم تو حفظم نداشتم.
دعا کنید خدا توفیق بده و برگردم به گذشته.
می خوام از اول شروع کنم؛ سفت و سخت تلاش کردن رو، نوشتن رو و تغییر رو.
می خوام یه آدم دیگه شم، به هر نحوی که شده.
من برگشتم و از این به بعد می خوام از اول شروع کنم و بنویسم.
دعا کنید بشود.
منم می خوام ، می خوام داد بزنم بلکه صدام به یه جایی برسه
منم میخوام دیده بشم جذاب باشم یکی باشه
هه حتی نوشتن این چیزا اینجا داره خردم میکنه، شاید دیره شاید عشق یه چیز بچگونس، شاید برا ۲۰ ساله هاس
شاید برا این حرفا دیگه بزرگ شدم اما من دلم خیلی چیزا میخواد که به موقعش نداشته مشون هنوزم ندارمشون
هر چی با خودم فکر می کنم بیشتر به این نتیجه میرسم :اون هیچ وقت منو دوست نداشت
چون تنها بود و کاری نداشت سرشو با من گرم میکرد .ولی الان سر کار میره و وقت سرخاروندن نداره
هعییییییییییی باشه تو دروغ گفتی و من احمق باور کردم
یه تلگرام و واتساپ دیگه نصب کردم. می خوام هیچ جا نباشم.می خوام همه فکر کنن من مردم
واقعا من مردم
نمی خوام کسی به من فکر کنه نمی خوام کسی نگرانم بشه.همه دروغ میگن حتی دوستام فک و فامیل
همه دروغگو هستن
حوصله هیشکیو ندارم من قطع را
مطمئنم که اتفاق بدی افتاده. اتفاقی مثل شناخته شدن، دیده شدن، درک شدن. برام مهمه؟ نه. فقط امیدوارم که تموم شه. این بخش از زندگی برخلاف میلم (یا شایدم دقیقا با میل خودم) بیش از اندازه کش اومده. وقتشه از این برههی فاکد آپ گذر کنم. با اینکه وابستگیا دست و پامو بستن. باید سنگامو با خودم وا بکنم. ميخوام یا نميخوام؟ همه چی برام یه بازیه؟ کاش یکی بود از بیرون میزد تو گوشم تا حواسم سر جاش بیاد. گیج و سردرگمم.
مطمئن نیستم.
ميخوام یه مشت بزنم تو صورتم.
در شرف یک تغییر بزرگم و این به حد کافی ترسناکه. برای من. اما همونطوری که اولین موجای مهاجرت از مهر پارسال بهم رسیده و زندگیم رو زیر و رو کرده میدونم کهه ما بقی هم احتمالا موج های سهمناک تریه. اما! چکار می خوام بکنم؟ این ی تجربه ی جالب بود تا بفهمم که اگه بخوای ناراحت بمونی خواهی موند و بالاخره باید رهاش کنی. احتمالا اگه آگاه باشم به اتفاقی که قرره بیفته مشکلات کمتری خواهم داشت. مثلا حجم دلتنگی و حجم استقلال و غیره. همه اش یک دفعه بیاد سراغم. اما
Sirvan Khosravi - Emrooz Mikham Behet Begam Live
دانلود ویدئو با کیفیت 1080
دانلود ویدئو با کیفیت 720
دانلود ویدئو با کیفیت 480
دانلود موزیک با کیفیت 320
متن آهنگ امروز میخوام بهت بگم سیروان خسروی
اگه هنوز به یاد تو ، چشمامو رو هم می ذارم
اگه تو حسرتت هنوز ، هزار و یک غصه دارم
اگه شب ها به عشق تو ، پلک روی پلک نمی ذارم
می خوام تو اینو بدونی ، من راه برگشت ندارم
امروز می خوام بهت بگم ، کسی نمی رسه به پات
امروز می خوام بهت بگم ، هیشکی نیومده به جات
امروز می خوام بهت بگم ، کس
همان طور که بهتون گفتم می خوام فایل صوتی قرار بدم و این اولین فایل صوتی منه
گوش دادن به فایل صوتی
خب ممنون از شما
این سراغاز من بود و می خوام فایل های صوتی بیشتری بذارم همون طور که در فایل هم گفتم می خوام فعلا به آموزش مکعب روبیک بپردازیم
ممنون از شما
چند دقیقه واسه استراحت ميخوام بیام تلگرام. موقع بیرون اومدن، میبینم نیم ساعت گذشته.ميخوام جواب یه دوستامو تو اینستا بدم، موقع بیرون اومدن میبینم یک ساعت گذشته.ميخوام یک ساعت بخوابم، بیدار میشم میبینم دو ساعت خواب بودم.زمان، میدَوه.
پس از اصرارهای مکرر فائزه، نشسته بودیم داشتیم منچ بازی می کردم.
بابا اول اومد نشست، کف دستش رو مالید بهم و گفت: خب، می خوام همه تونو شکست بدم!
گفتیم چه رنگی رو می خوای؟ گفت: قرمز! می خوام خون و خونریزی راه بندازم. (قیافه ش شده بود یه چیزی تو مایه های)
آخر شد. :)
شاید هم تموم اون حرفهای توصیفکنندهی من درست باشند، من آدما رو حذف میکنم.اگر این دلیل که بعد از پشت سرگذاشتن یکسری اتفاقات ناگوار، سِر شدم ُ بذاریم کنار؛ من نميخوام دیگه خواهرشوهر خوب، دوست مهربون و فامیل پایهی یکطرفه» باشم. من ميخوام یک خودخواه خوب باشم.
می خوام برم جایی که کسی نشناسه منو. می خوام برم جایی که اولین چیزی که ازم می پرسن اسمم باشه. می خوام برم جایی که پر از آدمای تازه باشه و من بعد از آشنا شدن باهاشون ذوق زده شم و شبا به این فکر کنم که یه روزی شاید بتونیم بهترین ها برای همدیگه باشیم. من می خوام برم جایی که آدمایی که می شناسمشون اونجا نیستن و من دیگه لازم نیست کل شب بی خوابی بکشم و بهشون فکر کنم و فکر کنم و آخرش به این نتیجه برسم که جایی که هستم رو دوست ندارم. من می خوام برم جایی که اولی
بچه ها صبر جواب میده ؟
تو این آخرین روز ماه رمضون می خوام بنویسم که نمی دونم دارم قدمامو درست میزارم یا غلط و نمی دونم باید چیکار کنم که شیش دنگ قلبش واسم بزنه
از خدا کمک می خوام شما هم دعام کنید
علی الحساب اوضاع خیلی خوب نیست
بسم الله الرحمن الرحیممدتی ست که سرطان سینه پیچک شده و از تنش بالا رفته اما درد و دارو و .می گوید: "حالم خوش نیست و نایی در بدنم نمونده ولی نمی خوام غر و ناله کنم. می خوام از این دروازه استفاده کنم برای پل زدن به خدا"و الی الله ترجع الامور .*منزوی
همسر عزیزم!
شما باید خیلی جنتلمن و آقا باشی،
اونقدر که دلم غنج بره از دیدنت و بودنت،
و حتی نشون دادنت به بقیه!
من یه آدمِ معمولیِ چرکِ بیمغز که جز دوست داشتن من کار دیگهای بلد نیست نميخوام.
من شما رو ميخوام که اینقدر با فضل و کمالات و اینقدر متشخص و آقایی!
پس ارزششو داره که منتظرت بمونم تا بیای ^_^
فقط دیر نکن ;)
#چهــــــــل نامه کوتــــــــــــــاه به همسرم!
دچارم به ملال و چیزیرو ميخوام که هیچ وقت نخواهد بود. یک انیس و مونس، یک عاشقِ تا همیشه عاشق، یک دوست. می دونم محقق نخواهد شد. میدونم ظرف دنیا گنجایش چنین چیزی رو نداره. میدونم همهی این فکرها عبثه. میدونم اگر بخوام در این حال بمونم باید فقط درد بکشم. چرا واقعا من فقط همین رو از دنیا ميخوام؟ کوچیک نیست؟ کم نیست؟ شاید چون دست نیافتنیه ميخوام و الا چیزی چنان خواستنی هم نیست که باید. چی بخوام جاش؟ مطالعه پیشرفت. این محقق شدنیه و این چ
از نو ميخوام زندگیمو بسازم.
از اول ميخوام شروع کنم .
میدونم گاهی برای شروع دیره .
مشکلم نپذیرفتن این شروع دوباره از جانب بقیه است .
و خب این تنها مشکل من نیست .
بزرگترین مشکلم اینه که نتونستم فراموشش کنم و انگار نمیتونم .
کاش اینو بفهمه .
نمی دونم بهش زنگ بزنم یا نه؟
یه جوری شدم انگار ميخوام همه کار بکنم ولی همزمان نميخوام هیچکار بکنم ، فردا میرم واسه مشاوره پایان نامم ، اخرای شهریور دفاع میکنم و بعدش یک هفته شروع میکنم به چرم دوزی و کار های دیگم اگر بشه شایدم برم مسافرت . با این فکرا دلمو خوش میکنم
پووووف
به این گندی نمی تونست باشه. دارم مالی ح رو می کنم برگرده. که چی بشه؟ چی داره برام؟ جز رنج؟
لعنت به این زندگی گه من .
لعنت به من
لعنت به زندگی.
حالم بده و خستهام از اینهمه خواستن و نداشتن و نرسیدن
چی ميخوام؟ هیچی
ميخوام هیچی نخوام
کاغذ بازی وام تموم شد فقط مونده برم تحویل بدم اما شیم پله ی آخر رو نرفته ، خب فردام شروع ثبت نام ِ ، منم کارام تکمیل ِ ، حالا ميخوام بهش بگم من فردا میرم کاغذام رو میدم به مسؤول وام ، توأم بعداً که کارت درست شد باهم میریم ک تو بدی کاغذات رو الان دارم با خودم کلنجار میرم که بگم یا نه ، چون نمیخوام حتی یه روز از دست بدم چون ميخوام با پولش سریعتر اون مدرک خارجی رو راست و ریست کنم شایدم فایده نداشته باشه این زودتر دادن اما ميخوام ثابت کنم به خو
تمام عصر بارون میبارید. پرده رو جمع کردم و پنجره رو باز گذاشتم. هوای اتاق خنک شده بود. ترکیب بوی چمن و برگ بارون خورده، اپیزود how emotions are made و آفتاب که کم کم غروب میکرد توی اون لحظه احتمالا تمام چیزی بود که از زندگی میخواستم.
هوا تاریک شده بود که با صدای در خونه و برگشتن بابا بیدار شدم. ۱۸:۱۸. باید متنی که میم فرستاده بود رو تصحیح میکردم. ذهنم دنبال زندگی میگشت. زندگی واقعی. صبح زود. دویدن. درختهای پاییز. طبیعت. کاری که براش حس زنده بودن داش
دیروز خیلی بی حوصله بودم طبق معمول و باز به بچه فکر می کردم.
اخرش به این نتیجه رسیدم که بچه می خوام.
امروز ولی کاملا برعکس، گفتم نه نمی خوام.
حالا نیس فعلا خیلی به خواستن نخواستن من مربوطه
هاهاها
چه جکی شدم من
آخه خدایی هر ننه قمری دور من بوده حاملس ینی همین کمه که یه مجردی هم بیاد بهم بگه منم حاملم ینی یه جوریه تمام جهان حاملن فقط من نیستم. واقعا
مى خوام بکشمتون .
اماده اید؟
حالا برید پایین
خیلى. زیباست. .
من مى خوام گریه کنم T_T
خب مردین؟ (دور از جونتون)
حالا باهام بحرفینننننننن
^_^
یه جور کودکانهای عاصی و بی پناهم.احساس خفگی میکنم برای زندگی تحت ولایت یه نفر که داره واسه همهی جامعه تعیین تکلیف میکنه.بعد من آدمی بودم که از تصور قدرت مطلقه برای یه خدای فرضی بیزار بودم.میدونم، میدونم خیلی مسخرهست اما بی پناهم و مستاصل.
عقلم جواب نمیدهد برای ایران چه میشه کرد؟ سالیان دراز شاهنشاهی حالا ولایت مطلقه . دارن با ما چیکار میکنند؟ جونمون، عمرمون همهی داراییمون داره پای تمامیت خواهی این ولایت مطلقه و دارودس
آقا یک کیلو شيرینی مگه چنده؟
این عمه خانومه اومده خونمون شيرینی خونگی درست کنه.
آقا من حوصله خودمو ندارم.
من نمی خوام.
فردا می خوام برم مواد اولیه این شيرینی رو بخرم تا دفعه بعد، منت عمه خانوم رو نکشیم.
فکر کنم یاد گرفتم چه طوری درست می کنند.
+ عزیزم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ شيرینی پختن هم یاد گرفتم.
++ یک قدم مانده تا کد بانو شدنم.
ازتون ميخوام برای دو نفر عمیقا دعا کنید. از وقتی او این داستان را شروع کرد دل های زیادی گرفت، اشک های زیادی ریخته شد، شب های زیادی به چشم ها خواب نیومد. این داستان، داستان خوش و خیری بود اما نشد. دعا کنید. دعا کنید روشنایی پیدا بشه.
سلام این یه پست موقت که ازتون راهنمایی می خوام
من میخوام یه mp3 player خوب بخرم مشخصاتی که ازش می خوام اینکه صفحه نمایش داشته باشه،شارژ رو به مدت بالایی نگه داری کنه و کیفیت صدا ی متوسط به بالایی داشته باشه و قیمت اون برای من خیلی مهمه قیمتش از ۱۰۰ هزار تومن پایین تر باشه.
امشب به زور خودم ُ کشوندم پای ورزش. مطمئن بودم یه چیزی روی شونههام نشسته و پام ُ سنگین میکنه. از اون وقتایی نبود که روانشناسان میگن خلاف نظر اون غول روی کولتون رفتار کنید. چون اون موضوع افسردگی نبود.
توی یوتیوب دنبال ویدیو در مورد سرطان میگشتم واسه زیرنویس زدن، به صفحهی دختری برخوردم که از سال پیش سابسکرایبش کرده بودم. اون موقع آخرین ویدیویی که ازش دیدهبودم، گریه میکرد و میگفت سرطانش برگشته، امسال دیدم که یکسال گذشته ا
بعضی وقتها بی جهت از همه چیز خسته میشم.مثلا امشب داشتم به این فکر میکردم کی میشه همه چیز تمام بشه و بگذره برسم به اونچه که ميخوام .بعد هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم ميخوام به چی برسم.یعتی اینقدر عجله دارم که این لحظه ها بگذره تا برسم به یه آینده خیالی که فکر میکنم خوبه،ولی نمیدانم اون موقع چی ميخوام چه شکلیه و اصلا چرا الان باید الان تمام بشه.چرا نمیشه الآنم خوب باشه.یا اصلا چکار میشه انجام داد که همین الآنم بشه از زندگی لذت برد.از کجا معل
انسان موجود خودخواهی است. وقتی پای درد و بلای خودش بهمیان بیاید به چیز دیگری فکر نمیکند! لذا فرمودهاند مواظب باشید موقع مرگ، شیطان ایمانتان را نگیرد؛ چون آن لحظه، اوجِ درد انسان است.
ابلیس در لحظۀ مرگ انسان، وسوسه میکند و میگوید: ببین خدا دارد جانت را میگیرد؛ این کارِ خداست!» یعنی میخواهد او را در لحظۀ مرگ، بیدین کند، میخواهد در قلب انسان نسبت به خدا ناراحتی و دشمنی ایجاد کند.
علاقههایی که در دنیا به آن توجّه میکنی و گمان
درباره این سایت