نتایج جستجو برای عبارت :

خود کرده گریه نمیکند

یا لطیف
هفته ی پیش بود که دلم به شدت, به شدددت. (با هفت هشت تا تشدید) هوای مشهد کرده بود. از آن هوایی شدن هایی که در به در توی اینستاگرام بگردی دنبال عکس حرم و مثل تشنه ی آب ندیده از این صفحه به آن صفحه و از این لایو به آن استوری بروی بلکه دلت آرام گیرد ؛که نهه! جان دلم! این دلتنگی آب روی آتش میخواهد.
 وسط گريه ها و دلتگی ها یادم به بار  اول افتاد . که تازه درک کرده بودم امام رضای جان چه امامیست. که وقتی برگشتم. گريه امانم را بریده بود. آن هم شب ها توی خ
سلام دوست عزیز
خیلیا می پرسن که مگه پسر هم گريه می کنه؟
بله پسرها هم حتی اگه14یا15سالشون هم باشه شک نداشته باشید که از سر بد رفتاری گريه می کنند
نمونش همین خود من
من موقعی که باهام بدرفتاری می کنند و منو درک نمی کنند گريه می کنم
گريه می کنم که چرا کنار اینجور آدما نشستن و منو درک نمی کنن
پس فقط دختر خانوما گريه نمی کنن بلکه پسرا هم گريه می کنن
خیلی خوبه امتحان کنید
(:
همه گفتن بعد دیدنش گريه میکنی راستش خودمم هم باور کرده بودم که گريه میکنم
اخه من وقتی بهش فکر میکردم گريه میکردم چی برسه ببینمش
دیدمش خیلی عادی دست دادم حتی دلم نمیخواست  روبوسی کنم ولی زشت بود دیگه!
گريه نکردم و حتی دلم نمیخواست پیشش باشم تمام خاطرات بد جلو چشمام رژه میرفت از بدن کنارش فقط عذاب کشیدم
داغ توچون مُحرم است گريه امان نمیدهد/دیده مثال زمزم است گريه امان نمیدهد/شورش دل برای تو وصل به کربلاشده/قلب سرای ماتم است گريه امان نمیدهد/نام شریف قاسمت یاد زنینوادهد/چون به شهید همدم است گريه امان نمیدهد/سوی نبرددشمنان اسوه ی بر حماسه ای/نام توشورومَحرم است گريه امان نمیدهد/لشکررهبری زتو عشق ولاگرفته است/یاری حق فراهم است گريه امان نمیدهد/لحظه وصل جمعه ات درسحرش فراق شد/عشق ولی چومرهم است گريه امان نمیدهد/نورامید شیعیان همچو سلیمانی اس
حس و حالم مثل لنگه کفشی ست که سالها راه را برای کسی هموار کرده و دست آخر به یک کفش خوش رنگ و لعاب تر فروخته شده.احساس تکه سنگی را دارم که هر لحظه به طرفی پرتاب میشود و تیپا میخورد.احساس دوست نداشتنی بودن میکنم.حجم این احساسات منفی به تمام اعضای بدنم فشار آورده و سیاه و کبودم میکند.
امروز که از بخش خارج شدم،روی حیاط بیمارستان یک لحظه مکث کردم،ایستادم،بغضم را فرو دادم و دوباره حرکت کردم و در تمام مسیر زمزمه میکردم"من سنگی ام و چیزی ناراحتم نمی
شده با خواندن بیت غزلی گريه کنی؟
یا که در حسرت حس بغلی گريه کنی؟
به دلت بارشی از غم، به لبت خنده زنی 
ظاهرت شاد نشان داده ولی گريه کنی؟
خنده ی تلخ کند، زرد شود رخسارت
شهره ی شهر شوی و مثلی، گريه کنی؟
هوس بوسه ای از لعل لبش داشته و
بهر یک بوسه ی قند و عسلی گريه کنی؟
شده دیدار رخش را به دلت وعده دهد
نکند وعده ی خود را عملی، گريه کنی ؟
بعد دیدار شود، شهر دلت زله خیز
یا غرورت شکند چون گسلی گريه کنی؟
لاادری
من این جا هستم: t.me/minimugraphy
زنده‌تر از تو کسی نیست، چرا گريه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن‌که تو را گريه کنیم
هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزید،
ما که باشیم که در سوگ شما گريه کنیم؟
ما به جسم شهدا گريه نکردیم مگر؟
کِی توانیم به جان شهدا گريه کنیم؟
گوش جان باز به فتوای تو داریم بگو،
با چنین حال، بمیریم؟ و یا گريه کنیم؟
ای تو با لهجه‌ی خورشید سراینده‌ی ما،
ما تو را با چه زبانی به خدا گريه کنیم؟

+محمدعلی بهمنی.
+یکی از نعمت‌های بزرگ خدا بر من،
اینه که شما رو دوست دارم. 
الحمد
بالاخره یک‌ روز رسید ک حس کردم کار از حرف زدن گذشته
کار از تصمیمات جدید گرفتن گذشته
یک روز رسید ک حس کردم تمام درد و دل کردن های سربسته ام ب بن بست رسیده اند!
حس کردم دیگر هیچ کاری از دست من بر نمی آید!
یک روز حس کردم‌ اشک های بی صدای شبانه‌بیشتر از اینکه آرامم کنند آزارم می دهند
روزی ک نیاز داشتم فریاد بزنم اما نمیشد
جیغ بزنم آنقدر ک گلویم زخم شود اما نمیتوانستم
یک روز رسید ک فهمیدم حالا فقط باید گريه کنم
فهمیدم برخلاف همیشه باید در جمع گريه ک
من امشب زیاد گريه کردم
یکیش به خاطر این بود درک نمیکنه بابعضی کاراش چقد ما اذیت میشیم و ذره ذره پیر میشیم
بعدش دیگه همینجور هی اشکام میومد
الانم ی وبلاگ رو یکی ازبچه ها بهم معرفی کرد،خانمه مادر ی بچه نه ساله اوتیسمیه که شوهرشم فوت کرده
گريه کردم چون قدر مادر رو هرچقد بد باشه نمیدونم گريه کردم چون خیلی کم طاقتمو صبور نیستمو باکوچیکترین
چیزی بهم میریزم گريه کردم برای دل صبور این خانم وخجالت کشیدم ازخودم ورفتارام
خدایا هممون رو عاقبت بخیرک
خبر کوتاه بود: گفت با تو خوشحال نیستم، با مائده خوشحالم.
خداحافظی سختی کردیم، گريه کرد، گريه کردم، گريه کردم،‌گريه کرد، دستم را فشرد و بوسید و با گريه گفت مراقب خودت باش. گفتم باشه. گفت قول میدی؟ گفتم باشه.
دلتنگی امان از ما برید.
هیچ دقت کردین، الان بچه های این دوره که گريه میکنن مامانشون براشون میخونه:گريه نکن جان دلم، ️بچه خوب و خوشگلم،️ گريه کنی چشمای تو پف میکنه میاد جلو، ️قرمز و بد نما میشه،️ نم نمی تا به تا میشه،️ به جای گريه خنده کن،️صورت خود تابنده کن
- اما زمان ما، وقتی که گريه میکردیم مامانمون میخوند:گريه نکن زار زار، میبرمت بازار(یا لاله زار) میفروشمت چهارهزار(قیمتها متفاوت بود)، چهار هزار قدیمی خاک بر سر رحیمی
یعنی اولا که میفرختنموندوما که فحش یادمون
آمده ماه محرم گريه کن بهرحسین/شدبپاصدخیمه غم گريه کن بهر حسین/یادمان کربلا و روز عاشورا شده/این جهان شدغرق ماتم گريه کن بهرحسین/یک یک یاران مولا شدشهید راه دین/تشنه کامی شد فراهم گريه کن بهرحسین/آن یتیم مجتبی شدقهرمان عاشقی/قاسمش باشورهمدم گريه کن بهرحسین/اکبررعناجوانش شبه پیغمبر بود/نزدبابابودمرهم گريه کن بهرحسین/اصغرشیرین زبانش پرپربرروی دست/اشک شیعه گشته زمزم گريه کن بهرحسین/علقمه درانتظارمقدم عباس بود/اوگرفته بازپرچم گريه کن بهرحس
همه انسان‌ها در دوران کودکی خود بسیار گريه کرده‌اند؛ اما زمانی که به بزرگسالی می‌رسند همواره سعی می‌کنند جلوی اشک‌های خود را بگیرند؛ چرا که گريه کردن شدید را نشانه‌ی ضعف و شرمندگی می‌دانند. اما آیا واقعا اینطور است؟ گريه کردن برای بسیاری از انسان‌ها روشی برای تخلیه ناراحتی و غم است. گاهی بیرون ریختن هیجانات و گريه کردن به اندازه یک نسخه پزشکی می‌تواند مؤثر باشد. تا جایی که روانشناسان معتقدند که افراد با جلوگیری از اشک ریختن به خودش
حسین منزوی یک حافظ دیگر است ادای کسی را در نمی آورد کپی حافظ نیست اما حافظ دیگریست چه قدر دیر با منزوی مانوس شدم چه قدر دیر.
 
غزل 210 حسین منزوی
 
چشمان تو که از هیجان گريه می کنند    
در من هزار چشم نهان گريه می کنند
نفرین به شعر هایم اگر چشم های تو
اینگونه از شنیدنشان، گريه می کنند
شاید که آگهند ز پایان ماجرا
شاید برای هر دومان گريه می کنند!
 
بانوی من! چگونه تسلایتان دهم؟
چون چشم های باورتان گريه می کنند
پر کرده کیسه های خود از بغض رودها
چون ا
سلام عزیز دلم
احوالت چطوره؟
خیلی وقت بود با بزرگیات حرف نزده بودم :)
می‌دونی بابا یه وقتایی احتمالا من می‌بینم که تو داری تو خلوت خودت گريه می‌کنی و خب این چیز طبیعیه! حتی خیلی خیلی بزرگتر از تو هم گريه می‌کنن و خب البته که گريه داریم تا گريه :)
یه وقتایی گريه برای دلتنگیای کوچیکه یه وقتایی برای غرای کوچیک و بزرگ و یه وقتاییم برای روضه که این آخری از همشون مهمتر و بهتر و قشنگتر و با ارزش تره!
ولی به خودم گفتم هر وقت دیدم داری گريه می‌کنی اول از
سلام عزیز دلم
احوالت چطوره؟
خیلی وقت بود با بزرگیات حرف نزده بودم :)
می‌دونی بابا یه وقتایی احتمالا من می‌بینم که تو داری تو خلوت خودت گريه می‌کنی و خب این چیز طبیعیه! حتی خیلی خیلی بزرگتر از تو هم گريه می‌کنن و خب البته که گريه داریم تا گريه :)
یه وقتایی گريه برای دلتنگیای کوچیکه یه وقتایی برای غرای کوچیک و بزرگ و یه وقتاییم برای روضه که این آخری از همشون مهمتر و بهتر و قشنگتر و با ارزش تره!
ولی به خودم گفتم هر وقت دیدم داری گريه می‌کنی اول از
مردی که به دنبال بلیط قطارش بود تا آن را از چنگال باد در آورد محکم به دختر جوان خورد و گلدان شیشه ای که هدیه مادربزرگ تازه فوت شده اش بود از دستش افتاد روی زمین و هزار تکه شد. دختر جوان که بر اثر برخورد تعادلش را از دست داده بود و نقش زمین شده بود به تکه های گلدان نگاه کرد و بی توجه به افرادی که دور و برش بودند مثل بچه ها شروع کرد به زار زدن.
مرد جوان شرمنده و ناراحت از بی توجهی اش کنار وی نشست و بلیطش که حالا باد آن را روی ریل ها گذاشته بود را فرامو
مردی که به دنبال بلیط قطارش بود تا آن را از چنگال باد در آورد محکم به دختر جوان خورد و گلدان شیشه ای که هدیه مادربزرگ تازه فوت شده اش بود از دستش افتاد روی زمین و هزار تکه شد. دختر جوان که بر اثر برخورد تعادلش را از دست داده بود و نقش زمین شده بود به تکه های گلدان نگاه کرد و بی توجه به افرادی که دور و برش بودند مثل بچه ها شروع کرد به زار زدن.
مرد جوان شرمنده و ناراحت از بی توجهی اش کنار وی نشست و بلیطش که حالا باد آن را روی ریل ها گذاشته بود را فرامو
دلم این روزها زیاد می سوزد.از وقتی که تو چمدان لعنتی ات را که چندروزی بود جمع کرده بودی و برای اینکه من نفهمم زیر تخت قایمش کرده بودی. از همان روز که جلوی در ایستادی و نگاهم کردی دلم می سوزد.دلم می سوزد که چرا نگفتی خدانگهدار. دلم می سوزد برای خودم که چند شب روی تختی میخوابیدم که تو همه ی تصمیمت را برای رفتن جمع کرده بودی و زیر ان گذاشته بودی.دلم برای خانه یمان می سوزد. برای کتاب هایی که خاک گرفته اند. گل هایی که پژمرده شده اند.مادرم امده است. این
یه روزهایی بود که بیشتر گريه میکردم ، راحت تر اشکام می ریخت اونموقع کمتر غصه میخوردم تا گريه ام میگرفت حالم خوب میشد 
اما این روزها حتی نمیتونم گريه کنم ، دیگه درمونم نمیشه .
خسته شدم .
میگفت اینطوری فوقش تا دوسال دیگه دووم بیاری 
یعنی قراره از پا بیفتم ؟ 
توی کاسه آب می‌دید گريه می‌کرد
بچه‌ای رو خواب می‌دید گريه می‌کرد
یه نگاه به دور دستاش مینداخت
هر موقع طناب می‌دید گريه می‌کرد
تا که جنجالی می‌دید گريه می‌کرد
رفته از حالی می‌دید گريه می‌کرد
دیگه این آخرا طوری شده بود
هر جا گودالی می‌دید گريه می‌کرد
آسمون و تار می‌دید گريه می‌کرد
باغ می‌دید، بهار می‌دید گريه می‌کرد
پاهای رقیه یادش می‌اومد
توی صحرا خار می‌دید گريه می‌کرد
گریبان پاره می‌دید گريه می‌کرد
یا که گوشواره می‌دید گری
من در مسیر میهمانی راه را گم کرده ام
در آخر شعبانم اما ماه را گم کرده ام
یک آه گاهی راه را وا می کند افسوس من
در سینه ی آلوده حتی آه را گم کرده ام
پیغمبرم را در خودم در قعر چاه انداختم
حالا پشیمانم ولی آن چاه را گم کرده ام
آنقدر بعد از توبه ام در خواب غفلت رفته ام
حتی همان بیداریِ گهگاه را گم کرده ام
این لحظه های ناب مثل ابرها در حرکت اند
من عمر را، این فرصت کوتاه را گم کرده ام
راهی به جز گريه نبود از روزه تا روضه ولی
بی اشک و غم! هم راه و هم همراه را
من در مسیر میهمانی راه را گم کرده ام
در آخر شعبانم اما ماه را گم کرده ام
یک آه گاهی راه را وا می کند افسوس من
در سینه ی آلوده حتی آه را گم کرده ام
پیغمبرم را در خودم در قعر چاه انداختم
حالا پشیمانم ولی آن چاه را گم کرده ام
آنقدر بعد از توبه ام در خواب غفلت رفته ام
حتی همان بیداریِ گهگاه را گم کرده ام
این لحظه های ناب مثل ابرها در حرکت اند
من عمر را، این فرصت کوتاه را گم کرده ام
راهی به جز گريه نبود از روزه تا روضه ولی
بی اشک و غم! هم راه و هم همراه را
من در مسیر میهمانی راه را گم کرده ام
در آخر شعبانم اما ماه را گم کرده ام
یک آه گاهی راه را وا می کند افسوس من
در سینه ی آلوده حتی آه را گم کرده ام
پیغمبرم را در خودم در قعر چاه انداختم
حالا پشیمانم ولی آن چاه را گم کرده ام
آنقدر توبه کردم و در خواب غفلت گم شدم
حتی همان بیداریِ گهگاه را گم کرده ام
این لحظه های ناب مثل ابرها در حرکت اند
من عمر را، این فرصت کوتاه را گم کرده ام
راهی به جز گريه نبود از روزه تا روضه ولی
من کورم و هم راه و هم همراه را گم کرد
در یک برهه ای گرایشات روشنفکرانه ای بود که عزاداری، گريه و ضعف است». گريه در مجالس شهیدان گريه ضعف نیست، گريه اراده و عزم است/ عزاداری شهدا امروز همین جور است؛ تشییع جنازه شهدا، مجلس عزای شهیدان، عزا است، گريه هم در آن هست، اما وسیله ای برای احساس عزت، قدرت و شجاعت است/ در تشییع شهید سلیمانی و ابومهدی مهندس و دیگران، ببینید چه اتفاقی در کشور و بیرون از کشور افتاد.
گريه کن دائم برای داغ زین العابدین/حضرتش اندرعبادت چون امیرالمومنین/نورچشمان پیمبر زاده مولاحسین/منتشربا اوپیام کربلا اندرزمین/حضرت سجاددیده نینوا و قتلگاه/بوده است درآن حوادث حضرتش نوریقین/کربلاباشدحماسه تاقیامت شیعه را/داغ یاران حسینی کرده مولاراغمین/ازغم قاسم واکبر اشک اوجاری شده/بهراصغر گريه هایش روی چشم مسلمین/دیده است عباس سقادرکنار علقمه/گشته است درداغ با اش راهمنشین/رفته است اوبااسارت کوفه وشام بلا/بوده است درکاروان کر
تو این مدت انقد سرد و گرم شدم که ممکنه ترک خورده باشم.کاش حداقل همبازیای بچگیم بودن که میگفتن عیب نداره عوضش بزرگ شدی.میترسم آخرش یه روز از خواب بیداربشم ببینم حتی بزرگم نشدم.
بس که ترک ترک شدم از پس ترک تُرک خود
 تارک این جهان شوم گريه اثر نميکند»
درجمکران ازبهرمولا گريه کردم/برغربت و دوری زآقا گريه کردم/حضرت امیدآفرینش درجهان است/برکربلا وداغ زهرا گريه کردم/گفتند می آید ولی الله اعظم/برشیعیان مظلوم دنیاگريه کردم/آهنگ قلب ماهمیشه هست مهدی/دردفراقش داغ دلها گريه کردم/دشمن سراسرظلمهایش شد فراوان/درگوشه ای بانها گريه کردم/آخربه پایان کی رسد درد فراقش/برمهدی وقرآن وطاها گريه کردم/باآن ظهورش شادمان عالم بگردد/بهرفرج من تابه فردا گريه کردم/
 بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا 
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است 
فاضل نظری 
1) وقتی چشم هایم را  عمل کردم نباید چند روز اول گريه می کردم . بغض چنگ انداخته بود تو گلویم .روز پنجم به اسمون نگاه کردم و تو تاریکی غروب بلند بلند گريه کردم . گريه کردن نعمت بزرگی است ارامش را به روح ادم بر می گرداند . 
2)دو تا دندان عقل ام را تو یک روز کشیدم . تنها رفتم و تنها برگشتم اثر بی حسی که رفت گريه کردم اما تو گريه هام به درد های بزرگ تری فکر می کردم .هنوز
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
.گفتند با مهران مدیری برخورد شود،چون از خدمات رسانی بعد از سیل انتقاد کرده است!آنانکه اوراتشویق کردن چه؟مردمی که آن شب حرفهای مدیری را تایید کردند چه؟
.چرا باید فقط با مدیری برخورد شود؟
چرا با همه آنانکه انتقاد می‌کنند برخورد نمیشود؟
چرا کسی با دکتر محمود ‌نژاد برخورد نميکند؟
من درین وبلاگ از ریاست‌جمهوری بخاطر فضای بازی که ایجاد کرده بودند تشکر کرده  بودم ولی مثل اینکه ص
درعزای حضرت صادق فراوان گريه کن/همره آل پیمبر محض ایمان گريه کن/حجت پاک الهی آن رئیس مذهب است/درشهادت نامه اوباز آسان گريه کن/اوعزیز اهل بیت و مقتدابر شیعه شد/همره کاظم برای روح قرآن گريه کن/شدبقیع با سعادت مدفن معصوم حق/مثل شاگردان صادق ازدل وجان گريه کن/بااحادیث شریفش دین ما شدجاودان/زمزم اشک محبین سوی چشمان گريه کن/سیره خوب نیایش داده اوبرمسلمین/ازبرای پورزهرا مرداحسان گريه کن/درمصیبت نامه اوچشم رهبر زمزم است/مجلسی آنجا بپاشد سوی جانان
ماندم پس از تو ، تنها و بی یاردنیای بی تو ، دنیای غمباربعد از تو دیگر ، مونس ندارمبا چاه دارم ، نجوا و گفتار از زخم هایت با چاه گفتماز ظلم های این قوم بدکارتو با وفایت اثبات کردیبودی علی را همراه و غم خوارشش ماهه ات را ، جان خودت رادر راه حیدر کردی تو ایثاراز خانه رفتی ، با قامتی خم با روی نیلی ، با زخم مسمارای کاش من هم ، می مُردم هرچندهر بار مُردم ، با خون دیواربعد از تو زینب بی مادری راکرده بهانه با گريه بسیارامروز نزد همسایه ها رفتهمراه شکوِ
شورمحرم دردلم غوغای م کرده است/چون گريه بهرزینبش آل پیمبر کرده است/شدکربلای پربلامملوز خون عاشقان/جاری درآن خون خدا ازنسل حیدرکرده است/ازچشم کل شیعیان اشکی زماتم میچکد/گريه برای زینبش زهرای اطهرکرده است/یادحسین وکربلا تسکین غمهای دل است/برعلقمه بنگرکه اوغوغای کوثر کرده است/بهرحسین تشنه لب دنیا عزاداری کند/گريه برای اکبروعباس و اصغر کرده است/آن یک یک یاران اویادحسینی داشتند/درراه سرخ کربلاشش ماهه پرپرکرده است/گویدحسین من چه شدزهرامی
چلچراغ برهدایت گريه های فاطمه است/دردفاع از ولایت گريه های فاطمه است/بیت الاحزانی که داردبهرعشق مصطفی/زمزمی سوی سعادت گريه های فاطمه است/یادداده شیعیان راکه بصیرت لازم است/راه ورسم برامامت گريه های فاطمه است/اوکه خودنور دوچشم مصطفی وحیدراست/خودتداوم بر رسالت گريه های فاطمه است/راه ورسم رهبری رابهرما تبیین نمود/سوی دین داردحمایت گريه های فاطمه است/بهرمهدی وظهورش اودعاکرده زیاد/خودنشانی برشهادت گريه های فاطمه است/
این دو شبه دارم همش خوابه گريه و زاری و مرگ‌ و میر می‌بینم:((
یعنی چی عاخه؟ دیشب خواب دیدم بابابزرگم دوباره فوت کرده و همه دارند گريه میکنن.
حسابی گیج بودمدوباره قیافه‌ی عمه رو با اون حاله زار دیدم.
اما ایندفعه ما خونه‌ی باباحاجی اینا بودیم
حس بدیع . دلم نمیخواد برای کسی اتفاقی بیوفته
شب قبل‌ترشم خوابه خوبی ندیدم انگار دوباره حاج قاسم شهید شده بود
همه داشتند گريه میکردند.
دو-سه روز مونده به سال تحویل
این خوابا منو می‌ترسونه.
دیروز دفاع کردم.
تازه به خانه برگشته ایم.
حال عجیب و غریبی دارم.
به شدت تشنه نوشتن و تعریف کردنم.
دنبال فرصتی می گردم که سر حوصله بنویسم.
 
پ.ن: پست را نوشتم و رفتم یک دل سیر گريه کردم:)
دیشب که به علی گفتم بعد از خواندن پستت گريه کردم می گفت شما دخترها چرا اینجوری هستید؟:) حالا بیاید ببیند امشب هم گريه کردم فکر کنم حسابی به من بخندد:)) اینطوری است دیگر! ما دخترها خوشحال شویم گريه می کنیم، ناراحت شویم گريه می کنیم، ندانیم چه مرگمان است هم گريه می کنی
مادرم !
زمانی که خبر شهادتم را شنیدی ، گريه نکن.
زمان تشییع و تدفینم گريه نکن.
زمان خواندن وصیت نامه ام ، گريه نکن.
فقط زمانی گريه کن که مردان ما غیرت را فراموش میکنند ، و ن ما عفت را.
وقتی جامعه ما و بی حجابی فرا گرفت ، 
مادرم گريه کن که اسلام در خطر است!
(وصیت نامه شهید سعید زقاقی)
 
شاید ما آدم ها اگر ناراحت نباشیم ,اگر درد نکشیم، اگر دل تنگ کسی نشویم ،نتوانیم زندگی کنیم . مثلا ما دوست داریم خودمان را درگیر رابطه های عاطفی با بقیه ی آدم ها کنیم . به یک نفر دل ببندیم و به او محبت کنیم. دوست داریم کسی برایمان مهم باشد . دوست داریم برای کسی مهم باشیم. و همه ما میدانیم که رابطه جدید فقط غم بیشتر می آورد .وقتی که بچه بودم ، وقتی مادرم میگفت حوصله ات را ندارم ، یا وقتی پدرم هرگز بغلم نمی‌کرد ، ناراحت میشدم .حالا وقتی مادرم میگوید حو
شاید ما آدم ها اگر ناراحت نباشیم ,اگر درد نکشیم، اگر دل تنگ کسی نشویم ،نتوانیم زندگی کنیم . مثلا ما دوست داریم خودمان را درگیر رابطه های عاطفی با بقیه ی آدم ها کنیم . به یک نفر دل ببندیم و به او محبت کنیم. دوست داریم کسی برایمان مهم باشد . دوست داریم برای کسی مهم باشیم. و همه ما میدانیم که رابطه جدید فقط غم بیشتر می آورد .وقتی که بچه بودم ، وقتی مادرم بهم میگفت حوصله ات را ندارم ، یا وقتی پدرم هرگز بغلم نمی‌کرد ، ناراحت میشدم .حالا وقتی مادرم بهم م

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها