نتایج جستجو برای عبارت :

خنگول منگول

خنگول به ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺁﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﻪ‌ﺷﻮ ﻣﺪﺍﺩ : ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥﻪ ﺷﺪ ؛ ﺭﻭﺑﺮﻭﺕ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭﻩ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺠﺖ ﻃﺒﻘﻪ ۴ ﺭﻭ ﻣﺰﻧ ﺎﺩﻩ ﺷﺪ؛ ﺩﺭ ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺘﻮ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺠﺖ ﻣﺰﻧ.
 
 ﺑﻌﺪ .ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﻪ : ﻧﻤﺸﻪ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ و ﺩﺭُ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺞ ﻧﺰﻧﻢ؟
یارو ﻣﻪ : مردِحسابی مگه  میخوای  ﺩﺳﺖ خالی  بیای؟؟؟
 
حیف نون و قلی و خنگول باهمدیگه یدونه موز داشتن هرکدوم که میخواست موزه رو بخوره دوتای دیگه قبول نمیکردن آخر سر قرار میذارن بخوابن و بیدار بشن و خوابهاشونو برا همدیگه تعریف کنن،خواب هرکی عجیب تر بود موز رو بخورهخلاصه میخوابن و بیدار میشن و شروع میکنن به تعریف کردن قلی میگه:من خواب دیدم دارم میمیرم دکتر گفت دوای دردت موزه!!خنگول میگه:خدا به خوابم اومد و گفت ای خنگول تو خیلی گناه کردی و برای بخشیده شدنت باید موز بخوری!!!نوبت حیف نون میشه میگه:من
well
 
من این قدرت رو دارم، که به عنوان یه دختر، و یه انسان! 
که یه کاری کردم با این جدی بدبخت
که بچه هم همه عکساشو دیلیت کرد، هم وضعیت خودش رو به last seen recently تغییر داده.
 
میدونین،
بهش اهمیت میدم،
چون وقتی من هیچی نبودم اون به من اهمیت داد.
از طرف آدم مزخرفیه و شخصیت مزخرفی داره، و بدقولو دروغگو و خالی بند و بهروز پیرپکاچکی هست،
ولی اینها دلیل نمیشه که من ازش غافل شم.
 
میدونم تنهاست
 
میدونم ب کمک نیاز داره.
 
ولی خب بنده، به عنوان یه خنگول، این قدر
- داری چیکار میکنی؟
+ دارم قصه می نویسم برای بچه ها.
- تعریف کن ببینم قصه رو.
+ تعریف کنم که قصه .، هر وقت تموم شد میدم بخونی!
- خودتو لوس نکن تعریف کن (آهسته آهسته عصبانی می شود)
+ خیله خب حالا اخم نکن!
- پس تعریف کن
+ قصه سه تا بزغاله که مادرشون توی خونه تنهاشون میذاره و آقا گرگه
- خب حالا اسم بزغاله ها رو چی گذاشتی؟
+ یه چیزایی تو فکرم میگذره، مثل شنگول و منگول، ولی نمیدونم سومی رو چی بذارم!
- اممم! بذار فکر کنم. آهان، شنگول و منگول و حبه انگور!
+
بچه ها
:)
 
امروز یکی از دوستام بهم گفت، هر آدم عاقلی قطعا به دنبال اینه که یه دوست مثل تو داشته باشه.
 
گفت، تو باسواد و باهوشی، وقتی یه حرفی رو میزنی، محکم به زبون میاری و ازش مطمئنی. قابل اطمینانی و میشه لذت برد موقع گپ زدن باهات.
 
اینقدر ذوق کردم :))))))))
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 
از زمانیکه دو قوم مغول و وندال در تاریخ جهان ظهور کردند ، تمام معانی یا عوض شدند یا شکل دیگری به خود گرفتند. اشتباه این دو قوم در نابودسازی و وحشیگری بود. شاید تدبیر زمانه برای این اقوام از نقطه نظر خودشان درست بوده! لاکن تبعات فساد آن برای دیگران بسیار دردآور بوده. به هرحال این دو قوم علاوه بر تاریخ ساز بودن ، دو نام پزشکی و روانپزشکی هم ایجاد کردند. 
۱. منگولیسم که همان مغولیسم هست و به عقب مانده ذهنی و خنگ منگول
دقیقا ۴۶ دقیقه دیگه با یکی از بلاگرا قراره همو ببینیم :)) ترکیبی از هیجان و خوشحالی و استرس دارم،نمیگم کیه، خودتون حدس بزنید ^___^
ادامه ی پست شنگول و منگول و حبه ی انگور رو هنوز ننوشتم،دارم روش کار میکنم هنوز،یکی از مشکلات وسواس داشتن درباره ی نوشتن همینه. 
 
یه پذیرش از ام ای تی شعبه بوستون دارم، با استادی که بی اندازه ناز و دوست داشتنیه. عین استاد فوقمه، سفیده، کچله، پیره، مثل باباهاست. درازه، دقیقا شمایل یک پدر رو داره.
 
یه پذیرش از ام ای تی شعبه اصلی دارم، با استادی که جوونه و یه دیکتاتور به تمام معنا به نظر میرسه. خیلی واسه خودش منم منم داره. 
استاد پیره باسواد و دوست داشتنی و نازه.
 
از یه طرف بوستون رو دوست دارم.
 
از طرفی اگه همه چی خوب پیش بره میخوام بمونم کانادا و رشد کنم. البته باید ببینم
سلام :))
باز هم در خدمت شما هستم با پاره ای از توصیفات ارم رفتن. 
شنگول و منگول و حبه ی انگور درواقع اسمی است که ما سه تا دوست روی خودمون گذاشتیم،شنگول خانم ایگرگه،منگول خانم ایکس، حبه ی انگورم منم ^___^
هر پستی که تا الان درباره بیرون رفتن هامون نوشتم با همین دو دوست گرامی بوده، این پست رو یادتون هست؟ اونی که تو عکس هست خانم شنگوله. واقعا هم شنگول بهش میاد، چراییش رو هم براتون خواهم گفت:))
طبق معمول یه جلسه گذاشتیم درباره اینکه کجا بریم و کی بریم و
دور از جون اقای یگانه عزیز که جای برادر بزرگ ما و عموی ما هستن
بقیه شما منحرفا و بی تربیتا کلا فحش دوست دارین
تعداد کامنتهای تحسینی که برای اون پست فخش برانگیزم دریافت کردم خیلی زیاد بود بی تربیت ها.
خنگول های بی ادب.
جدی تو همینجوری نت وردار همزمان که بعدا سرکوفت بزنی و خودیی کنی بدبخت خود گر (خواستم بد بنویسم گفتم ولش کن باز هم به اون ورژن مودب برگردم)
خاک تو سرت
ملت weekend هاشونو میرن بیرون
این خود گر میشینه تو خونه پستهای منو میخ
منگول که معرف حضورتون هست؟ همینجا توی شیراز داره مهندسی کامپیوتر میخونه، دولتی نه البته! روز اول دانشگاش من و شنگول پر از هیجان بودیم که وااای حالا روز اولشه وای حالا چیکار میکنه و این داستانا،ساعت ۱ ظهر بود بعد از تموم شدن کلاس اولش دیدیم یه عکس تو گروه سه نفرمون فرستاده با این مضمون " من و دوستام روز اول‌‌" یعنی به معنای واقعی کلمه کرک و پرم ریخت وقتی اینو دیدم:)) چه سرعت عملی. بعد من و شنگول همش درگیر این بودیم که منگووووول با اونا صمیمی نشی
دارم حواسمو پرت میکنم ک‌ کلافگیم کم شه و یادم بره
چ جالب به این نکته رسیدم این کاریه که باید با غم هام بکنم
دارم میرم دوش بگیرم زی.ن.ب خنگول هوس ترخینه کرده و بلد نیست درست کنه. اومده اتاقمون میگه اکی مری ف. اطی نیستن؟ قشنگ از من مطمئنه ک منم بلد نیستم ب خودش زحمت نمیده بپرسه :))) 
از دیشب هوا اینجا بارونیه. و همش دلم میخاد تو محوطه باشم. دیشب با لباس ن چندان مناسب رفته بودم زیر بارون و قدم میزدم. بعد ک اومدم اتاق نشونه های سرماخوردگی داشت پیدا می
چون تو همه ی عالم از سلطان جنگل یه تعداد هست که یکیش برا شما میشه
چون عروسک ها شخصیت دارن و را خنگول من تو جهان یگانه است
چون با عشق آفریده شدن و توشون روح جریان داره 
چون مواد صنعتی ندارن و برای خورده شدن ایمنن
چون سفارشی و در سایز و رنگ و مدل و . دلخواه خودتون خلق میشن
چون لیدی نه تنها خوشگل ترین آدمیه که تو زندگیتون خواهید دید، مهربون ترینشونم هست
تو فولکلور آذربایجان قصه ای هست به اسم موصطافا جان» که میشه همون مصطفی جان» خودتون :دی
محور اصلی داستان، ساده لوحی و خنگول بازیای زن موصطافا جان هست
کل داستان بسیار طولانی بوده و در این مُقال نمی گنجد
ولی.
در یکی از این خنگول بازیا صبر موصطافا جان لبریز میشه و بانو رو دعوا میکنه
بانو هم قهر میکنه و میزنه بیرون. بارون میومده و میره تو  ی خرابه پناه می گیره
کاری نداریم چه کش و قوس ها و کشمکش هایی اتفاق می افته (با لحن هادی کاظمی تو ویلای من:)) )
چون تو همه ی عالم از سلطان جنگل یه تعداد هست که یکیش برا شما میشه
چون عروسک ها شخصیت دارن و را خنگول من تو جهان یگانه است
چون با عشق آفریده شدن و توشون روح جریان داره 
چون مواد صنعتی ندارن و برای خورده شدن ایمنن
چون سفارشی و در سایز و رنگ و مدل و . دلخواه خودتون خلق میشن
چون لیدی نه تنها خوشگل ترین آدمیه که تو زندگیتون خواهید دید، مهربون ترینشونم هست
مرسی کلنگ مهربونم.
منم تو رو دوست دارم :)
بچه ها من توی محیط بیرون ازینجا
به شددددددددددتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خجالتیم
و به شدت مودب
فوری لپام قرمز میشه فرار میکنم
باورتون نمیشه میدونم.
من خیلی خیلی خجالتیم.
یعنی پشت تلفن میتونم حرف بزنم.
حالا اونم بستگی داره.
گاهی وقتا حرفای خاک بر سری کسی بزنه فوری خجالت میکشم.
بعضی وقتا دوستام پشت تلفن میگن کی تو شوهر میکنی شبا صدات درمیاد من اینقدررررررررررررررر خجالت میکشم.
یا مثلا یه بار جدی سابق پول شو
 
بازم هوای خونمون عطر نفس هاتو می‌خوادصد تا سبد ترانه و قصه شبهاتو می‌خواد
اشکای دونه دونتون گوشه چشماتون رٙوونخونه هنوز تو رو می‌خواد مادربزرگ مهربون
چادر نماز گُل گُلی سر بُکنی توی حیاطواسه تموم بچه‌ها کلوچه رو کنی بساط
سماورت تموم روز خنده کنون قل می‌زنهعطر چاییت به دلهامون یواشکی پل می‌زنه
بازم صلوة ظهر شده تسبیح و مُهرتو بیارتٙهِ نمازت واسه ما کمی دعا بزار کنار
شنگول و منگول تو رو هنوز به یادم میارمشب هنوزم با قصتون سر روی بالش م
من هیچ موقعه دنبال حاشیه نبودم اصلا خوشم نمیاد چیزی جای ازم نوشته باشه ولی خوب این نیز بگذرد .  تو سال 98 هم به خودم قول دادم روی خودم کار کنم که به کسی کاری نداشته باشم بهش گیر ندم هر چی دوست داره بنویسه اصلا بیان چیزی درباره من بنویسن کاریشون ندارم چون یه چیزی که فهمیدم امروز هر چی دربارت بگن  بعد یه مدت فراموش میکنن چیزی که خیلی جا دیدم جز یه سری چیزی ها که نمیشه فراموشش کرد  .
قالب دوست های من تو بیان خیلی کم هستش به اندازه 10 نفر میشن که به همی
قرص ها اثر می گذارند. این ریزه میزه های مهربون که فقط خوبی ازشون برمیاد و اگر هم گاهی عوارض دارند دست خودشان نیست. 
گاهی فکر می کنم تنها چیزی که باید توی این دنیا دوست داشت همین قرص هایی هستند که برای حال بدت می خوری و دو روزه مثل روز اول مثل تنظیمات کارخانه، قبراق و سرحال و شنگول منگول میشی.
این حال را دوست دارم مثل تمام حالاتی که دوست دارم. مثل غمی که عاشقش هستم، مثل شادیی  که زیباکننده ی واقعی است. هر حالتی باید وجود داشته باشد تا دیگری معنی پ
دیروز دوستم میگفت،
اونایی که لپاشون قرمزیه، اونا قیافه های معمولا معصوم و دوست داشتنی دارن و مهربون.
اونایی که لپاشون چالداره، خوشگل و دوست داشتنی و خیلی دختر هستن.
اونایی که هر دوشو دارن، خیلی خوشبختن.
میگفت تو هر دوشو داری و باید خیلی خوشحال باشی.
من از امروز خنگول خیلی خوشحالم :)))
 
من لپام صورتیه.
 
یادمه بابام دو سه بار توی راهنمایی و دبیرستان اومد جلو گفت، دخترم! اون چیه زدی صورتت؟!
گفتم هیچی!
گفت پس چرا لپات قرمزه؟! مامانم ازون ور گفت او
وضعیت شهرمون خیلی خوب نیست و بخاطر همین خانوادگی دچار وسواس شدیم.
مامان که قبل از کرونا هم وسواس داشت، الان دیگه کن فی شده!
منم انقد دستامو با مایع شستم که اثر انگشتمو از دست داده م! گوشیم دیگه لمس انگشتامو نمیشناسه! هروقت کسی زنگ میزنه باید پنج شش تا فحش کله ی پدر بهش بدم تا تماس رو وصل کنه!
حضرت آقا هم که یه مایع خریده برا محل کارش، ازبس دستاشو شسته، رنگ دستش سه چهار درجه روشن تر شده! الان قشنگ میتونه خودشو جای مامان بزی جا بزنه بره شنگول و
دیگه
دارم به سردردهام عادت می کنم. انگار این سردرد کوفتی داره خیلی زود یه بخشی از وجودم میشه.
امروز صبح با هم بیدار شدیم. چون هنوز خیلی به کارهاش اعتمادی ندارم دوتا قرص
خوردم که در طول روز پاچه ام رو نگیره و بعدش به سمت اداره راه افتادم. توی
ترافیکِ نواب برای اینکه به دوست جدیدم بی محلی کرده باشم که پُر رو نشه، به گذشته ها
برگشتم. به داستان های پندآموزی که پدرم شب ها تعریف می کرد. ناغافل رسیدم به این
بخش از داستان شنگول و منگول:

"شنگولومی.،
مَنگ
شب ها معمولا باید براش قصّه بخونیم . معمولا هم همون قصّه ی نوستالژیک شنگول و منگول و حبه ی انگور ، یا به قول محمد حسین " قصّه ی بَ بَ یی " :) دیشب به شدّت خسته بودم و همین طوری داشتم می رفتم اما کلید کرده بود که بابایی باید قصّه بخونه . گذاشتمش رو پام و شروع کردم قصّه خوندم . " یکی بود یکی نبود ، یه خانم بزی بود . " همین طور می خوندم و آقا پسرمون به جای این که سعی کنه بخوابه همش می پرید وسط و ادامه ی قصه رو جلو جلو تعریف می کرد . من دیگه خیلی خسته شده بودم
من وقتایی که هوا آفتابی هست
میرم زیر درخت میشینم
یه جنگل مانند درست کنار خونه مون هست
که کنارشم یه پارک هست
میرم کنار درختهای بیرون اون جنگل میشینم
و مینویسم توی دفترم
یا میخونم
یا هرچی مثل اون
اون حس خوب رو دوست دارم :)
من نوشتن رو دوست دارم
شاید باورتون نشه ولی از وقتی کانادا اومدم مینیمم 20 تا دفتر تموم کردم
که مثلا 13 تاش برای امور تحصیلی بود و هفت هشت تا هم برای دل خودم!!!
حالا منتظر یه هوای خوبم که برم باز ملافه مو بردارم و زیر درخت بشینم :)


د
بچه ها این ویدئو رو حتما ببینین،
اینجا میگه که جاستین ترودو صندلی های مجلسو (پارلمان هرچی) رو برد،
یادتون هی دو سال بود میگفتم داگ فورد داگ فورد یه کاری کرده مردم دیگه عمرا (مردمی که زیر سلطه اونن) دیگه به کانزرویتیو ها ای نمیدن؟
من گفته بودم که یه بار یه اسبه میرسه به یه شتره؟
بله ایوشن هم اینجا میگه.
با همه حرفاش هم موافقم.
 
لینکش اینه
 
JJ McCullough
 
خنگولتون 4 تا از نقاشیاش رو قاب کرده بود که خستگی درکنه،
مردش بهش گفت که اینا رو بده ببرم بزنم سر ک
 
اینکه تو، متوجه میشی که وای این خنگول گفت من تو عکسام پشت مو دارم! و میری دیلیت میکنی همه عکساتو، چیز بدی نیست. 
ولی اینکه همه ش میگی "من وبلاگتو نمیخونم"، چیزیه که دل منو به درد میاره. چون میدونم که میخونی. و عمل میکنی.
فقط من نمیفهمم این چه مدل رفتاره؟
چرا دوست داری همیشه یه جور رفتار کنی انگار عقیم هستی؟ انگار homoual هستی؟
به همه تون میگم، به همه شماها که فکر میکنین که باید خودتون رو بی عشق و بی تفاوت نشون بدین.
دوست داشتن ضعف نیست.
به آدم ها ب
¤عرررر من امروز خیلی خوشحالم.
 
▪چرا؟
 
¤امروز تولد یکیه.مطمئنم میدونی کیه!
 
▪هاااننه بابا من چمیدونم امروز تولد کیه.
 
¤
 
▪چیه خو.عه من چمیدونم
 
¤خدا به دادم برس از دست این خنگول.حتی نمیپرسه تولد کیه.
 
▪تولد کیه؟.___.
 
¤-_-
 
▪بگو دیگه پرسیدم
 
¤نچ نچ نچ.خوب حالاامروز تولد خالست
 

 
¤
 
▪الکی.
 
¤جان تو
 
▪حالا من پست چی بزارم عرررررر
 
¤ای خاعک عالم بدوو یچی بزار دیگه.
 
▪تو پست گذاشتی؟
 
¤اوهوم.حالا بدو برو.
 
▪با
حس نوشتنم نمیاد.اما ننویسم هم حرفام یادم میره.
الان توی قطار از فلورانس به شهر هم گروهیمون هستیم.
بقیه رفتن  ظهر و فقط من موندم و دوست اندونزیایی.
قطاری که مثل کارتونای بچگی از تو باغ و کوه رد میشهنه مثل قطار تهران کرمان که بیابون و بیابون.
ایستگاهای قطار دقیقا مثل همون که متیو رفت دنبال انه شرلی که ببردش خونه.
تاریکه و دیگه هیچ جا معلوم نیست
از وقایع خاص انسان شناسی این روزا این بود که تو گروهی که استاد نیست بچه ها راحت ترنتو موزه
توی سریال the office ورژن امریکاییش
دو چیز هست که به نظر جالب میاد
 
اینکه چند جا نشون میدن که دانشگاه چقدر توی مارکت و صنعت ناکارامده.
 
حالا اینها دانشگاههای امریکا رو میگن 
دانشگاههای کانادا رو ندیدن اینها که اولا کاملا بی ارتباطن به صنعت
در ثانی اصلا اون چیزی که توی دانشگاه یاد میگیری تو همه رشته ها، هیچ گونه کاربردی در صنعت و بازار نداره.
و سر اخرم از روی ملیت و نژادت بهت کار میدن.
 
دوم اینکه (مهم تر از اولیه) نشون میده که ادمها وقتی حرفای دلش
از وقتی که کرونای عوضی کثافت بیشور احمق خل و چل منگول اومده!!
همه ماشالا برا من فاز تمیزی گرفتن!! همونایی که از 5 متریشون ررد میشدی از بوی *** بیهوش میشدی!!
والاااااا!!
حالا اینا به کنار!!
ده آخه لامصب اونقد نشستم دور و برم علف سبز شده خووو!!
اینقد نفهمین شماها!!
اینقد پول براتون مهمه گوسفندا!!
اگه اره بیاین از علف های دور من بخورین جوری ادمتون کنم که قبل از چین ضد کرونا رو کشف کنین!!
.
.
.
پ.ن : راستی کسی چمن زن نداره برا یه روز قرض میگیرم علف های دور و بر
محمدرضا، برادرزاده‌م، پیش‌دبستانی می‌ره. امروز بهم زنگ زده بود می‌گفت باهوش کلاسه و یک دختری به اسم پریا بهش پیشنهاد ازدواج داده، گفتم تو چی جوابش رو دادی، گفت بهش اهمیت ندادم. گفت این دفعه که خونه رفتم براش خوراکی نخرم چون داخل کیک‌ها قرص پیدا شده. موقع خداحافظی بهش گفتم خیلی دوستش دارم.
خوشگلی و ثروت هم باعث گیجی و سردرگمی‌ هست و تو هیچ‌وقت نمی‌فهمی ‌کی واقعن دوستت داره، من البته همچین مشکلی ندارم.  به هر حال من بدبینم و مثل یک سنجاب
به نام خداوند بخشنده و مهربان
قوی نبودن زبانم (هر چند دوست ندارم اینطور توصیف کنمش! میگم چرا.) به شدت هرچه تمام اعصابم رو بهم میریزه، کلی وقت ازم میگیره، تهش سر کلاسش قلبم میاد تو دهنم :/ و حس منگول بودن بهم دست میده.
 دوست ندارم بگم زبانم ضعیفه چون همونطور که گفتم کلاس زبان نرفتم و واقعا ضعیف نیست! این حرف نزدنم اعصابم رو خرد میکنه. فاک به این وضعیت، ینی تو همین شرایط فقط زبانم فوق قوی بود تقریبا میتونم بگم حالم خیلی بهتر بود! خیلی خیلی بهتر.
وقتی دندان های شیریمان می افتادند کلی قصه خلق میشد:
بگذارش زیر بالشت تا فرشته دندان برایت هدیه بیاورد
بیا توی باغچه بکاریمش، اون وقت برای چی نمی دانم؟درخت دندان دربیاید و محصولش را بفروشیم؟
دندانت را موش خورده؟
اما این وسط یک قصه عامیانه بود یعنی از مامان بگیر تا عمه بزرگه بابات ،همه برایت می گفتند که : یک وقت زبان نزنی تا دندانت کج درنیاید.و همین جمله کافی بود تا این زبان حرف گوش کن برای سرکشی و اینکه ببیند دندان کج شده یا نه هی سری به آن ب
سلام دوستان بنده ملیکاهستم میتونین بهم منگول هم بگین *-*
(سیم:درستش ایه)


اینجا قراره چند تا از آهنگ های پلی لیست های جانگکوک و وی  گذاشته بشه❤️

♡ پلی لیست وی ♡
Keshi - i swear i'll never leave again
Demiovato - sober
Amine - black jack
Bruno major - places we won't walk

♡ پلی لیست کوکی ♡
Kacey Musgrave - rainbow
Billie eilish - you should see me in a crown
Katy perry - never really over

Bea Miller - feel something

Chainsmokers Ft bebe rexha - call you mine







Carlie Hanson - back in my ht
روز گذشته اشتباهات زیادی کردم!
یکی از دوستانی که پسر همسن پسر من داشت، آرایشگاه تخصصی کودکانی رو بهم معرفی کرد تا پسرها رو ببریم.
من تصور میکردم که ایشون زیاد در اینترنت هست و مزون ها و آرایشگاه‌ها رو زیاد فالو می‌کنه و درنهایت این گزینه پسندش بوده. با خودم گفتم چه بهتر که برنا با دوستش به آرایشگاه بره.
قبل ورود به آرایشگاه متوجه شدم دوستم قبل‌تر به اینجا اومده بوده و در نتیجه دلم قرص شد که پس کارشون رو هم دیده و فضاش هم مناسبه که بازهم اومده
درسته که همهء از خواب بیدار شدنام با گیج و منگى شروع میشن، اما گاهى صبح ها که بیدار میشدم، حافظه ام ریست شده بود، از سنگین رنگین بودن مادر یهو جرقه اى تو مغزم میزد مبنى بر اینکه نکنه دیشب همدیگه رو ناراحت کردیم؟! چند دقیقه بعد جلوى آینه دستشویى یقین پیدا کرده بودم که آره، دیشب چیزى شده، اما چى؟ یادم نمیومد! میرفتم بیرون، از مادر میپرسیدم "میدونم الان باید با هم قهر باشیم، ولى چرا؟!" و همین خنگول بودنم باعث خنده و آشتى میشد.
کم کم متوجه شدم اسمش
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 
از زمانیکه دو قوم مغول و وندال در تاریخ جهان ظهور کردند ، تمام معانی یا عوض شدند یا شکل دیگری به خود گرفتند. اشتباه این دو قوم در نابودسازی و وحشیگری بود. شاید تدبیر زمانه برای این اقوام از نقطه نظر خودشان درست بوده! لاکن تبعات فساد آن برای دیگران بسیار دردآور بوده. به هرحال این دو قوم علاوه بر تاریخ ساز بودن ، دو نام پزشکی و روانپزشکی هم ایجاد کردند. 
۱. منگولیسم که همان مغولیسم هست و به عقب مانده ذهنی و خنگ منگول
تشکیل پرونده مالیاتی پس از ثبت شرکت چگونه انجام می شود





هر شخصیت حقوقی ( شرکت) باید پس
از تأسیس برای تشکیل پرونده مالیاتی در واحد مالیاتی، اقدام کند. طبق
مقررات مربوطه، شرکت تا 2 ماه پس از تأسیس مکلف به تشکیل پرونده دارایی و
پرداخت حق التمبر (مالیات) سرمایه می باشد.
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها