نتایج جستجو برای عبارت :

جیگرم چیکار میکنی

 
کامران هومن رو چه از نظر هنری چه اخلاق حرفه ای دوست ندارم.
شهبال شبپره اینها رو ازین کانادای دهات که در بهترین حالت پسرا میرن توی 25 سالگی زن میگیرن (یه پسر ایرانی هیچ اپشنی ندار ه حتی اگه کامران هومن باشه) و اوج پیشرفتشون همینه، برد کامران هومن کرد. عین شهرام شب پره که پشت اندی کوروس واساد (ولی اونها مرام داشتن برعکس این دو تا) پشت اینها واساد، اوردنشون بالا، بعد اینها مثل ایرانیای کانادا جفتک انداختن (جيگرم جيگرم جيگرم).
 
کلا ادمای جالبی نی
وقتی دلت از عالم و آدم گرفته است چيکار ميکني؟
لطفا بگید چيکار می کنید
آهنگ گوش میدید؟
گریه می کنید؟
چيکار می کنید؟؟؟؟
بخدا میخوام بدونم بگید لطفا
دلم خیلی گرفته والا بگید چطوری رفعش کنم شما وقتی دلتون گرفته است چيکار می کنید؟
خیلی تلخه که میشه بیست و اندی سالت بعد به خودت نگا ميکني میبینی رویا ها و فکر هایی داری که از صدا سیما و اموزش پرورش بهت رسیده. 
کجاش؟
اونجا که نگا ميکني و میبینی صدا سیما، اموزش پرورش و جامعه اون چیزی نیست که باید. و دروغه دروغاشو نا روشن بودن معلماشو همرو میبینی.
حالا با میرسی که از اونا بهت رسیده چيکار ميکني؟
اتوبوس تند میرفت و جاده پر از گردنه
با توجه به اتفاقات اخیر منم احتمال دادم که ممکنه انا لله و انا.
در نتیجه به طور طبیعی یه سوال از خودم پرسیدم،اگه آخرین لحظات عمرت باشه چيکار ميکني؟
خب مدتی فکر کردم و نوشتم و نوشتم.
ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که میخوام کتابم رو بخونم و به موسیقیم گوش بدم.همین!
درست مثل حس خوردن یک آبنبات چوبیِ گردِ سبز با طعم سیب ترش.
همیشه همین بوده جوابم به این سوال که اگه فلان وقت فرصت داشته باشی چيکار ميکني؟
این بو
آقا فرض کنید زیاد سیر یا پیاز خوردید ویهو یه کار فوری پیش اومد که مجبورید با یه نفر هم صحبت کنید . برای اینکه بوی سیر طرفو اذیت نکنه چيکار ميکنيد؟ و اینکه این کلماتی که قرار به کار ببرید یه کلماتیه که مثل این میمونه اداش که داری هاااااااااع ميکني تو صورت طرف.
عاقا نخند جواب بده فکر کن یهو برات پیش میاد نمیدونی چيکار کنی . :دیییییییییییییییییی
 
+هانی یه سوال میپرسم جدی هاا
@چه سوالی؟ 
+اگه من یروز حافظمو از دست بدم چيکار ميکني؟
@ هیچ کار
+مرسی
@خاطراتتو برات تعریف میکنم
+خب
@همونا دیگه بقیش با خودته
+خخخخ آفرین با احساس
@ تو چيکار ميکني؟ 
+نمیگم
@وااا پ چيکار ميکني؟ اونوقت من وقتی میبینمت میگم این کیه پ
+نمیگم 
@
+خیلی خری هانی احساساتت در این حده قراره نشناسمتاا
@خب منم سعی میکنم بشناسی
+نمیشه که 
@خب چه میدونم. خودت چيکار ميکني؟ 
+اگه یه روزی اینجوری بشه،(زبونم لال) کاری که میخوام بش
میدونی من همیشه ادمارو تو دعوا شناختم مثل الان که ش میگه من یه عروسک دارم که روشنش ميکني سرش میچرخه با حالتای مختلف توهم همینجوری ای چند رو داری :) مثل اونروز که بهم گفتی من اگه برگردم عقب. ولش کن، خودت خوبی؟ حالا که من از اونجا رفتم و برگشتم به خوابگاه، تو چيکار ميکني؟ تو در چه حالی عزیزم؟ دوستای توهم خنجرو نه از پشت که از جلو فرو میکنن تو قلبت؟ منکه ناراحت نمیشم عزیزم دور میشم فقط دورتر دورتر
گاهی وقتا دلم از دستت خیلی ناراحت میشه، ولی اصلا نمیتونم باهات حرف بزنم، نمیذاری باهات حرف بزنم، زود ناراحت میشی، زود کوچیکم ميکني، زود حق حرف زدن و اظهار نظر رو ازم میگیری حتی اگه این جمله ها رو‌هم بگم اول به چیزی که تو فکر خودته فکر ميکني نه ناراحتی که تو دل منه
من میمونم و یه دنیا غم و یه شب که صبح نمیشه بگو براش چيکار کنم
این چه عشقیه که بغضم میگیره و نمیتونم هیچی بگم؟ 
تقریبا یک هفتس که اشک دار شدی
وقتی با بغض گریه ميکني اشکت میاد منم وقتی اشکتو میبینم جيگرم میسوزه،ان شاءالله اشکت واسه شادیا جاری بشه دختر نازم،دیروز برا اولین بار وقتی باهات صحبت میکردم لبخند میزدی واااای چه حس خوبیه دیدن لبخند تو،زنگ زدم به باباتم گفتم اونم که تو این مدت همش منتظر لبخند تو بود خیلی خوشحال شد
من الان اومدم دندون پزشکی و تو پیش باباتی،کمی شیر خودم رو برات دوشیدم،ولی کارم زیاد داره طول میکشه بابات گفت میخواد بهت شیر خشک بده
 
میگن کار ميکني برای اینکه بهتر زندگی کنی اما خوب که چشتو وا ميکني میبینی فقط همون کارو کردی و زندگی نکردی اصلا یادت رفته که داشتی کار میکردی که چيکار کنی ! 
اصلا وقتی برات باقی نمیمونه که بشینی فکر کنی چی دلت میخواد؟ الان میتونی چی کنی که بهت خوش بگذره ؟ فقط خسته و غرغرو میشی با یه عالمه برنامه ی اجرا نشده .
کتابِ نخونده ، فیلمِ ندیده، کافه ی نرفته، دوستِ ندیده، گپِ نزده ! 
 
شده براتون پیش بیاد یه وقتایی سر ناسازگاریتون بد بگیره؟!
میدونید اینجوری به خودت بیشتر سخت میگذره ولی نمیخوای ازش کنده شی
میدونی بهونه است باید قوی باشی و نمیخوای.
وهزار تا چیز دیگه که میدونی!ولی نمیخوای!
انگار خودتو یه بچه فرض کردی که میخوای گولش بزنی!
میدونی کدوم وقتارو میگم؟اونوقتا که هیچی با دلت سازگار نیست!
اونوقتا که انقدر همه چی ناسازگاره که خودتم میزنی به ناسازگاری، به خودزنی، به خود آزاری
اون وقتا که که تنها باشی درد بیکسی خفتت
وقتی که غرور کسی را له ميکني ! وقتی کاخ آرزوهایش را ویران ميکني ! وقتی شمع امید زندگیش را خاموش ميکني ! وقتی چشم و گوشت را میبندی تا صدای خورد شدن غرورش را نبینی و نشنوی ! می خواهم بدانم !!! دستانت را ب سوی کدام آسمان دراز ميکني تا برای خوشبختی خودت.
کجا در این حوالی پرسه میزنی ؟ کجا به تنهایی نفس میکشی ؟ کجا با تنهایی خودت چای مینوشی ؟ کجا رند بازی ميکني ؟ کجا شعر نو میخوانی ؟ کجا همه چیز را ساده مینگری ؟ کجا فقط نگاه ميکني تا هر آنچه که میبینی ببینی ؟ کجا در وجود آدم ها رخنه ميکني ؟ کجا سر تا پا رنج میکشی ؟ کجا از هیچ چیز دم نمیزنی ؟ کجا تفاوت میان منو خودت را احساس ميکني ؟ کجا به این تفاوت لبخند میزنی ؟ کجا درد بی درمان سر من را احساس ميکني ؟ کجا هیچ دردی را حس نميکني ؟ کجا از من دور میشوی ؟ ک
دو وعده ی دیگه سفری در پیش داریاین هفته که میاد نه. هفته ی بعدش
تقریبا کارهای سختی که داشتیو، پشت سرگذاشتی
فقط یه کار دیگه مونده
مدتیه بیهوده روز رو به شب میرسونی
یه حسرت بزرگ تو زندگیت داری
جای خالیه یه نفر
اینجور  که کف دستت میگه
حسرته داشتن یه خواهر
میخوای یه قرار واسه کاری که ناتموم مونده بذاری
ولی تنبلی ميکني و هی موکول ميکني به یه روز دیگه
آیندت تاره
معلوم نیست چی میشی و چيکار ميکني
یه مسیر پرپیچ و خم که مقصدش معلوم نیست
هرجا که دلت خواس
داشتم با پشمک حرف میزدم،بهم گفت تو که خیلی مهربونی تو که خیلی قشنگی گوگولی ای،هنوز داشت میگفت بهش گفتم پشمک میخوای گولم بزنی چی میخوای بگی،گفت تو دست منو همیشه رو ميکني گفتم هاهاها گفت ببین داری این مدت خودتو خر ميکني گفتم پشمک درست حرف بزن باتوام قهر میکنما گفت خب قهر کنی تنهاتر میشی که گفتم فاک پشمک توام دیگه یاد گرفتی گفت خب من که خودتم خب خودت که میدونی تنهای گفتم پشمک بس کن گفت ببین این همه کینه مینه ای نباش تقی به توقی میخوره قهرجون میک
ی پیچ بزرگ تو زندگی اونجایی عه که آدم به خودش میاد میبینه دیگه چیزی براش مهم نیست. این که خیلی ها چطور رفتار میکنن؟ چقدر میتونم تغییرشون بدم و این که بیش تر از همیشه فکر ميکني لحظه هایی که میرن دیگه هرگز بر نمیگردن. اون وقت دیگه فرقی نمیکنه تا اینجای عمرتو باهاش چيکار کردی دوس داری هر چی سربع تر هرچی هست رو رها کنی که میبینی این همه بند بهت داغونت کرده. خود خواه تر میشی و میگی زندگی باید همونی بشه برای من که می خوام. دیگه حال غصه خوردن نداری و به
هزاران چیز میاد واسه نوشتن و میره. میاد میره هی نمینویسم  مهم ها گم نشن لابلای شلوغی
یه موقع هایی بعضی از پست ها هستند ک وقتی مینویسمشون پیش خودم میگم انقدر مهمه ک نمیخام تا مدتها چیزی بیاد روش و قدیمیش کنه و از نظر بندازتش. اون پستها همیشه مهم میمونند فقط لابلای شلوغی گم میشن.
امشب دوست داشتم سلامی هم بکنیم ب خدا و ازش بپرسم هی حواست هست ب زندگی من یا نه؟ حالیته چی میگم ؟ نخند دهه . نه حالیت نیست
ناراحتم عصبانی ام از کی ؟ از خودت اره از خودت فق
چند عکس عاشقانه میبینی
یهو یاد بوی عطرش میوفتی به طوریکه انگار کنارت نشسته
دستاشو تصور ميکني
صداشو
و بوم! تو وارد وادی نابودی شدی
بهش زنگ میزنی صدای بعد از خوابش رو که خیلی دوست داری میشنوی یه مکالمه معمولی رو پیش میبری
و خداحافظی ميکني
و گریه ميکني به اندازه یک ربع یا بیشتر بعد اشکتو پاک ميکني با سردرد مبارزه ميکني میشینی پشت میز کتابخونه و  درس میخونی و حواستو جمع ميکني که حواست جمع باشه :) 
بله تموم شدن در ثانیه نیست 
بله من اینو میدونستم 
واقعا زندگی تو روستا با ادم چيکار میکنه؟
من فک میکنم به شدت ادم رو بزرگ میکنه.
فکرشو بکن کلی زحمت میکشی یه بره رو بزرگ ميکني کلی براش ذوق ميکني بعد مجبوری بفروشیش یا بخوریش چون سیستم همینه کلا.
یکی از بچه ها هم اتاقیم که پدرش دامداری داری مصداق کامل همین ماجراس.
احساساتش نسبت به از دست دادن اشخاص یا اشیا به شدت کمه.
انگار یجورایی بازی زندگی رو یاد گرفته و دیگه براش اهمیتی نداره که کی تنهاش بذاره. یاد گرفته مستقل و شاد زندگی کنه.
واسه همین من دوس
تبلیغ اس ام اسی اومده : رویاندن مجدد موها بدون جراحی ، بدون خونریزی ، بدون درد ، بدون دارو و عوارض .  چيکار میکنن پس ؟ میشینن با موها حرف میزنی ازشون خواهش ميکني دوباره در بیان ؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اول کنته سیاه. بعد محوش میکنم. نه خوب نشد!
اول زغال سفید بعد کنته سیاه. ای بابا اینجوری که همش پاک میشه!
حالا چيکار کنم؟
آها اول زغال خاکستری تیره بعد زغال سفید. واااای اینجوری که همش خاکستری نیمه روشن در میاد!
خب زغال خاکستری روشن رو میزنم بعد زغال سفید اه چقدر رنگش چرک شد!
چيکار کنم چيکار کنم چيکار کنم.
ادامه مطلب
سر به بالینت گذارم، شکو ه را سر می کنی،
می پذیرم شکوه هایت، شکوه از سر می کنی.
گر امیدم ناامید از راه باور می رود،
می کنم باور، مرا یک روز باور ميکني.
دیگران در فکر جا و ما و تو در فکر جان،
چارة دیگر نداری، کار دیگر ميکني.
از الم قلبم قلم کردی، کرم کردی ولی
 از الم نیش قلم در خون من تر ميکني.
شور این شرمندگی نزد بشر افتاده است،
هر زمان از شور دل سودای م ميکني،
صد بلا و صد جفا را دیده از جور فلک،
من چه سازم، از فلک هم جور بدتر ميکني
پری از من پرسیده بودی فکر می‌کنم چطور قرار است بمیرم. یک غلیان است که زودگذر نیست. نمی‌گذرد. نشسته‌ای و ذره‌ ذره‌ی وزن اتم‌های بدنت را حس می‌کنی. سنگینی دستهایت، هجم بدنت را حس ميکني. سرت را می‌کوبی به بالشت و وزنی که از سرت می‌ریزد روی بالشت را حس می‌کنی. دستهایت لای موهایت گیر می‌کنند و همین که کمی از این وزن را با انگشهایت از خودت دور ميکني کمی، فقط کمی آرامترت میکند. نمی‌دانی با اینهمه خود» چيکار کنی. نمی‌دانی با اینهمه حس» چيکار
تا حالا شده تو یه موقعیتی گیر کنی و یه مشکلی برات پیش بیاد که بمونی توش که حالا باید چيکار کنی!
نه کسی هست بهت کمک کنه و نه میتونی از کسی بگیری
و یهو این وسط یه راه حلی به ذهنت میرسه و حلش ميکني!!!
بگذریم از ذوق و شوق بعدش که آخ جون چه خودم تنهایی حلش کردم!! ولی عایا شده تا حالا؟؟
شده؟
هر چند کوچیک در حد حل مسئله ریاضی!
اگر شده ممنون میشم اینجا شرح بدی بعدا میگم چرا :)
 
خدا در دستیست که به یاری میگیری. درقلبیست که شاد ميکني. درلبخندیست که به لب مینشانی. خدا درعطر خوش نانیست که به دیگری میدهی. درجشن و سروریست که برای دیگران بپا ميکني. آنجاست که عهد میبندی و عمل ميکني.
 خدا درتو ، باتو ، و برای توست.
زنده یاد "سهراب سپهری"
امروز از هم گسستم اگه بال و پر شکستم و به پرتگاه غم رسیده گام های من
 
چو غرق خاطراتم و غریق بی نجاتم و بی خواب و زا به راهم و خراب حال من
 
 
می‌خوام قالی ببافم ، شاید تنهاییم پر شد ، حواسم پرت شد ، موهام سفید شد ، یه پولی هم اومد تو دستم
؟.؟؟؟؟؟.؟.؟.
+ داری با جوونیت چيکار ميکني؟ 
 -  بازی 
 
 
دیشب ۲ خوابیدم، امروز ۵.۵ بیدار شدم و به سان موجودی درازگوش داشتم درس میخونم تا همین یک ساعت پیش. صدای در خونه اومد و من غرغرکنان رفتم ببینم باز این همسایه چيکار داره. مطمئن بودم همسایه است چون آیفون رو نزد یه راست اومد بالا. در رو باز کردم دیدم yعه! گفت تعارفم نميکني بیام داخل؟ همونطوری مبهوت جلوی در خشک شده بودم. خودش از جلوی در زدم کنار و اومد داخل! گفتم اینجا چيکار ميکني تو؟‌ آدرس خونه مون رو از کجا آوردی؟ گفت کاری نداشت که یه راست رفتم بیما
_بعضی وقتا احساس می کنم از همه بدم میاد
+چرا؟
_چون هرکار مهم و غیر مهمی که انجام میدن آزارم میده،حتی اگه مربوط به من نباشه
+خب،مثلا کِی؟
_مثلا همین امروز
+خب کی باعث شده اذیت شی
_همین که داری اینهمه سوال ميکني داره اذیتم میکنه:/
+خب حرف نمیزنم
_نه حرف نزنی هم آزار دهنده س
+چيکار کنم؟
_بنظرم پنجره رو باز کن و منو بنداز پایین-_-
همیشه نمیدونم چی میخوام نمیدونم باید کجا برم و چکار کنم من هیچ وقت هیچی رو حل نمیکنم حق با اون بود که میگفت" تو فقط داری صورت مسئله رو پاک ميکني خودت و خواسته هاتو فراموش ميکني خودتو سرکوب ميکني و اسمشو میذاری از خود گذشتگی مسئول و مقصر همه ی این اتفاقا فقط خودتی دیگه هیچ وقت کسیو  سرزنش نکن"  
هی دستم به نوشتن بیاید و هی از نوشتن دست بکشم که چه؟
اصلا از چی باید بنویسم از کجا ؟از کی؟
بنویسم که زمستونهبنویسم که زمستونه و دشت پر گل سرخه
این ها را نوشتند مینویسند؟ تکراری است
بغضم را کجا ول بدهم؟اصلا به که بگویم 
اصلا چکار میشود کرد؟ اصلا چکار کنم
چکار کنم که مامان زل نزنه به گلای قالی و هی بره تو فکر
چيکار میکردم وقتی بعد درست کردن دندونم منشی قیمت رو گفت و چند لحظه وا رفتم که فهمید خودش هم.
چيکار کنم وقتی مامان گفت فلانی گوشتی که درست
پ میگه سین ایدز داره
وقتی ب این فکرمیکنم که ایدزگرفته جيگرم حال میادولی ازاونورم
دلم میگیره ک کلی دختروبدبخت کرده 
اون سری سین پیداش شده بود با ی خط جدیدبعد شماره جدید میم رودادم 
گفتم بیابرو عشقت منتظرته،هرچی باشه تو عشقشی و شوهرش هنوعشقش
نیس از پ پرسیدم ک شمارشو سیوداره؟ گف اره ،گفتم پیام دادبش؟ 
گف اره طبق معمول پ گف پیله نکن ک دیگه جزییاتو نمیگم
یجا سین چت میکرده با رفیقش و میگفته ک اره رفته بودن پیش ی پولی،
وسط کار ک ا ن د و م پاره میشه و
هنوز مبهمم شاید بیشتر از قبلمثل اینکه توی استخر با میل خودم هی برم توی عمق بشتر و بیشتر و بیشتر تا اونجایی که نفسم کم بیاد، همون لحظه یه حس رهایی هست که فقط به این فکر ميکني که به هوا برسی فقط برای رسیدن به یک چیز تلاش ميکني به هرجایی دست میکشی پاهات رو توی اب ت میدی ک فقط بری بالا
یه وقتایی دلم میخواد ربات باشمواقعا میگم
حداقلش اینه که میدونه داره چيکار میکنه و چی میخواد
یه وقتایی نمیدونم این خودمم یا دارم ادای خودم رو در میارم.
مثل یه مع
میخوام سرمو بکوبم تو دیوار
میخوام‌ طرفو پیدا کنم، خرد و خمیرش کنم
مرتیکه بی شرف
گوه تو روح آدم طرح بی ناموس
آخه دیوث، تو این همه خوردی، بس نبود
نتونستی ببینی یه جوون داره یه کار نو میکنه
رفتی ازش کپی کردی، ریدی تو بازارش
خاک تو سر بیشعورت کنن، کثافت
حیف من که به تو گفتم همکار
خاک بر سر من که گذاشتم تو بیای اینجا ببینی من چيکار میکنم
چقدر ادم حریص
چقدر ادم پست
یه روزی، یه جایی که فکرشو نميکني، دهنتو سرویس میکنم
کینه‌های من شتریه، تا تلافی
چند جمله کاربردی با هر چند وقت یکبار؟ How often…? در انگلیسی.How often do you exercise?چند وقت یکبار تمرین ميکني؟.How often do you change your password?چند وقت یکبار پسوردت رو عوض ميکني؟.How often do you help out at school?هر چند وقت یکبار در فعالیتهای مدرسه کمک ميکني؟.How often do you listen to your MP3 player?هر چند وقت یکبار از پخش کننده Mp3 ات استفاده ميکني؟.How often do you need to go to the dentist?هر چند وقت یکبار لازم داری که به دندانپزشکی بری؟.How often do you receive your magazine in the mail?هر چند وقت یکبار مجله ات رو در صندوق ات دریافت م
| بسم الله النور |
این داستان:وقتی زنت پرو و دیوونه اس!
من:نمیتونم مطالعه کنم نمیدونم چرا.
علی:بهت که گفتم عزیزم،زندگی نامه ی علما رو بخون،چندبار بهت گفتم حدیث سرو و دانلود کن باهم ببینیم ولی تو باز میری هری پاتر دانلود ميکني و میبینی!همش بگم خوبه؟
من:آره!!!همش بگو بزار یادم بمونه!اه.چيکار داری هری پاتر نگاه میکنم؟!اصلا تو چيکار به مطالعه ی من داری؟!.
و در افق محو میشوم :) 
یه چالش 21 روزه برای خودم گذاشتم این کتاب فروغ ولایت رو تا شهادت امیرالم
فکر ميکني از صبح تا حالا چيکار کردم؟! هیچی. همش رو تخت  یا در حال کشتی گرفتن با مها که سعی داشت بلندم کنه. اگه بگم‌ حالم خوب نیست اما نمیدونم چمه باور ميکني؟؟ حالم خوب نیست و نمیدونم چمه و چيکار کنم. دلم میخواد بمیرم فقط. دلم میخواد نباشم چیزیو حس نکنم. مغزم انگار یخ زده حوصله فکر کردن ندارم که بخوام کتابمو بخونم یا دفترمو بنویسم. میدونی حوصله سختی ندارم فقط خسته ام از همه چی. هر از گاهی یه جای بدنم تیر میکشه. فقط یادآوری میکنه که هی هنوز زنده ای
کسی که میگفت هیچوقت ازدواج نمیکنم، الان به من میگه چيکار ميکني که روز به روز بیشتر دوستت دارم 
من هم وارد چالش چهارماهه شدم و دوره های عزت نفس تا اعتماد به نفس و جزیره  گنج رو برای این چالش تهیه کردم و دیدم که چقدر به این دوره نیاز داشتم با اینکه اصلا فکرشم نمیکردم.من هر کاری که میخواستم انجام بدم و وارد هر شغلی که میشدم بهم میخورد و در هر شغلی که میرفتم بعد از مدت کوتاهی میومدم بیرون. رابطه هام به هیچ نتیجه ای نمیرسیدند . مدت زیادی هم در رابطه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها