نتایج جستجو برای عبارت :

بیچاره حق داشت چی بهت گفتهgo

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت 
آن یکی بيچاره دندان داشت اما نان نداشت!
آنکه باور داشت روزی میرسد بيچاره بود
آن که در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت!
 
ادامه در ویدئو با صدای خانم باران نیکراه و شعر پرواز همای
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را ب
دخترک نشسته بود و داشت سخرانی حاجاقا رو گوش می‌کرد.حاجاقا اخر هایش زد به جاده خاکی.به.به.دخترک داشت خفه می‌شدبغض کرده بودحاجاقا از منبر اومد پایینروضه خان رفت روی منبر.روضه خان شروع کرد به روضه ی مادر خواندن.دخترک حس کرد قلبش خیلی سنگین شده.خیلی.دخترک احساس کرد هر لحظه ممکن است خفه بشوددخترک نمی تواند هیچ موقع روضه ی مادر را باز گوش کند.فقط به صورت کنایه.فقط.
اما روضه باز بود.دخترک عین دیوانه ها چادرش را دورش پیچيد و پا را گ
خدایا عزیزِ جونمو سرد کن 
من تحمل ندارم
بهم گفت هی سرمو میکنی زیر آب تا دارم خفه میشم میاری بیرون. آره منِ عوضی همینم. 
باید میذاشتم بره دنبال زندگیش .
 
بدبخت شده بودم بيچاره شده بودم در به در شده بودم ؟
حداقل اون موقع میگفتم نمیخواد خودش خواسته شاید بی من راحتتره حالا چي 
دوباره دارم براش میمیرم برمیگردیم به عقبی که ازش فرار کردیم . که ترس داشت که بدبختی داشت .
برش گردوندی که چي . بچه داشت میکَند و میرفت . برش گردوندی که چي
بمیر عشقته . 
احسانِ
بعضی ها اصلا دنبال غم و غصه می گردند. انگار بدشان نمی آید بدبخت و بيچاره باشند. روانشناسان بعد از سال ها تجربه و مطالعه به این نتیجه رسیدند که بيچاره و مفلوک بودن هنر می خواهد، چون به زحمت می توان شرایط را برای همیشه بد نگه داشت. کسی که ادعا می کند ذاتا بداقبال است، خلاقیت زیادی به کار برده تا بداقبال شود. درست زمانی که اوضاع رو به بهبود است و نه زله و سیلی در کار است، نه جنگ و تهدیدی و حتی تحریم ها هم یکی یکی غیب می شوند، غم و غصه جور کردن هنری
من خوبم. تصمیم گرفتم مواجهه با موضوعاتی که دوست ندارم رو بذارم برای بعد و فعلا روی خودم و زندگیم تمرکز کنم. با اعلام عمومی تصادفی نبودن تصادفت چيزی عوض نمیشه فقط درد یه سری آدم بیشتر میشه. درد خانواده‌ی بيچاره‌ت و دوستای بيچاره‌ت و بچه‌های کوچک بيچاره‌ت. پس بذار این وسط فقط من درد بکشم. درد تمام این آدما رو من بکشم. و نتیجه‌ی همه‌ی این درد رو متمرکز کنم روی تنفر از تو. و از همه‌ی خاطرات قشنگی که به عنوان اولین نفر واسه من ساختی.
بسم الله الرحمن الرحیم
شبهای جمعه میگیرم هواتو
اشک غریبی میریزم برا تو
بيچاره اون که خرم رو ندیده
بيچاره تر اون که دید کربلاتو
.
تا قبل از اینکه حرم را ببینم، فکر می کردم این مداحی های در وصف دلتنگی و بی قراری بیشتر شعر و شورند تا واقعیت. درکی از دلتنگی برای حرم نداشتم. حرم برایم یک رویا بود که نسبتم با آن تمنا و طلب بود نه دلتنگی؛ نه حال کسی که به وصال رسیده و بعد مبتلای فراق شده است.
حالا اما شبهای جمعه از درد دلتنگی در خودم مچاله می شوم. ب
ناصرالدین شاه شیری داشت که هر هفته یک گوسفند جیره داشتبه شاه خبر دادند که چه نشسته‌ای که نگهبان شیر ، یک ران گوسفند را مید
شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد. پس از مدتی آن دو با هم ساخت و پاخت کردند و علاوه بر اینکه هر دو ران را می‌یدند ، دل و جگرش را هم می‌خوردند . شاه خبردار شد و یکی از درباری‌ها را فرستاد که نگهبان آن دو باشد
این یکی چون درباری بود دو برابر آن دو برمی‌داشتپس از مدتی به شاه خبر دادند : جناب شاه، شیر از گرسنگی دارد
اون زمان که ما کنکور داشتیم.هم عصر جدید داشتهم نود داشت.هم دورهمی داشت.هم خندوانه داشتهم تلویزیون فیلمای قشنگ میذاشت.هم پرسپولیس برانکو رو داشت.هم کلی جام داشتهم بازی داشت.اصن همه چيزای جذاب لعنتی بودن تا ما با کنکور به ملکوت بپیوندیم!!!!
الان هیچي ندارن!قحطی اومده!
پ.ن:نصفه شبی یادم اومد اعصابم خرد شد.-_-
تو برگزیده نبودی، قبول کن که نبودی؛ به اینجا که میرسد چاووشی، الحق که صفا باصفا گفته، خطاب را به سمت خودم میگیرم چه کردی؟! ای مصطفای بيچاره من! چه کردی با خودت و حیثیتت آیا کسی هست که در نبودت دلتنگت شود؟! آیا کسی دلتنگ تو هست و خواهد شد؟ حاشا و کلا، هیهات. چه کردی چه کردی چه گفتی چه شنیدی، چه دیدی چه دیدی. به خدا قسم مرگ بر اینگونه زیستن سزاوار است، من اهل قسم نیستم ولی بگذار بگویم که ای بيچاره نگاه کن که چه به دست آوردی که مرگ یک سرمایه است
 
کتاب باران نقاب
شاعر: شمیسا سادات میراکبری
بيچاره کلاغ! بيچاره مترسک! عمریست فریب خورده اند .کلاغ اگر از دنیای آدمهای حقیقی خبر داشت.به جای فرار از مترسک به جزیره ای دور افتاده کوچ می کرد و امّا چه سرگذشت تلخی دارد مترسک قصه ! چه دردی بدتر از اینکه دهانت را بدوزند و به شکل آدمیزاد درت آورند حس می کنم قرن هاست حرفی گریبان گیر گلویش شده می خواهد فریاد بزند من آدمیزاد نیستم از من نترسید!
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بيچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روس
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه
مولایمان امام محمد باقرالعلوم به ابا ربیع فرمودند
ای ابا ربیع
ریاست را طلب مکن
دنباله رئیس هم مباش
به بهانه ما اهل بیت هم از مردم نخور که
خداوند بيچاره و فقیرت خواهد کرد
وسائل الشیعه
متن ترانه آهنگ مهدی احمدوند فرهاد
lyrics Mehdi ahmadvand Farhad
متن ترانه
// الان که وابستت شدم میذاری میری    !! ♪♪
// الان که میخوامت ازم بیزاری سیری    !! ♪♪
// الان که دنیای تو دنیامو عوض کرد    !! ♪♪
// الان که مجنونم کجا میذاری میری    !! ♪♪
// بيچاره فرهاد بيچاره شیرین    !! ♪♪
// بيچاره من با این حال غمگین    !! ♪♪
// بيچاره لیلی بيچاره مجنون    !! ♪♪
// بيچاره من که دادم به پات جون    !! ♪♪
// دیگه این رابطه در حال فروپاشیه    !! ♪♪
// دو سه روز بی خبری اسمش فرا
فرموده‌اند که:" اگه از چيزی می‌ترسی، شیرجه بزن توش!"*
منم خیلی بچه‌پررو طورانه به استاد گفتم دوشنبه تو نمی‌خواد درس بدی، خودم میام این مبحث رو میگم
+ نه، خداییش با خشوع و فروتنی و تواضع و اینا گفتم:))
+ وی مهارت عجیبی در بيچاره‌کردن خود داشت!
+ داشت ارائه من رو می‌پیچوند خب:))
* وقتی کلمات حدیث یادت نمیاد ولی مفهومش رو بلدی:))
تمام مردم ده کوچک ما خانم و آقای لطفی را می شناختند، آن هم به خاطر پارادوکس رفتاری و تضاد شدیدی که میان این زن و شوهر مسن وجود داشت. خانم لطفی مدام در حال دعوا با پیرمرد بود، اما آقای لطفی هیچ گاه یک کلمه هم جواب او را نمی داد. با این حال آن که همیشه دمغ و ناراحت دیده می شد، پیرزن، بود! مردم می گفتند: جالبه. شوهر بيچاره اش یک کلمه هم جوابش رو نمی ده، اما باز هم همیشه دمغ و دلخوره! این وضع ادامه داشت تا اینکه ناگهان خانم لطفی تبدیل شد به سرزنده ترین
صدای تو که طنین خدا در آن جا داشتمرا از اینهمه دوری به خویشتن واداشتصدای تو که همه لطف و مهربانی بودغریو خستۀ موج و نوای دریا داشتصدای تو که به گوش دلم جنون آموختشباهتی به صدای لطیف لیلا داشتصدای تو که ز نای خدا برآمده بودشکستگی و غم ناله های مولا داشتصدای تو که مرا از خودم جدا می کردتداعی نی و سوز غروب صحرا داشتصدای تو که وجود مرا ز هم پاشیدهزار ندبه و عهد و فرج در آن جا داشتمریم عربلو
تو فتنه ۸۸ بحث درباره تقلب انتخابات بود، خب طلبه ها میرفتن و روشنگری میکردن که آقا تقلبی نشده. اصلا امکان تقلب نیست. اما الان چيکار باید کرد? بنزین که ۳ هزار شده. با مردم چ حرفی بزنیم? هر حرفی هم بزنیم میرسه به اینکه مسئولین ناکارآمد هستن. حالا دعوا سر اینه که کدوم مسئول?
بيچاره اون طلبه ای که هنوز درسش تموم نشده و مسئولیتی رو نگرفته ولی باید جوابگو باشه.  
بيچاره اون طلبه ای که دیگه ماشین نداره اما باید قسط بده. 
بيچاره من که کلی کار رو زمین مون
گرچه شاعر چشمهایی روشن و بیدار داشت 
واژه های روسیاهش خط خطی بسیار داشت 
قصه ی حبل المتینِ دل دروغی بیش نیست 
عشق در دستان بی رحمش طناب دار داشت 
مثل یوسف خواستم از عشق بگریزم ولی 
هر دری را باز کردم پیش رو دیوار داشت
مرگ هم غیرت ندارد ! بی خیالم می شد و . 
زندگی در برزخی بیهوده استمرار داشت
بینِ این آشفته بازارِ جنون و کشمکش
خاطراتش باز هم اندیشه ی آزار داشت
یادم آمد وقت دل کندن بلاتکلیف بود 
هم مرا می راند ، هم بر ماندنم اصرار داشت 
مثل ماشی
دانلود اهنگ محسن لرستانی دل بيچاره بمیر نازت خریدار نداره (لیلای جان) کیفیت 320 لینک مستقیم
دانلود محسن لرستانی دل بيچاره بمیر نازت خریدار نداره
دانلود اهنگ دل بيچاره بمیر نازت خریدار نداره
دانلود آهنگ قدیمی محسن لرستانی لیلا جان مادرت ♫ آهنگ شنیدنی و جذاب لیلا جان مادرت با صدای محسن لرستانی . دلِ بيچاره، بمیر! نازت، خریدار نداره… دانلود آهنگ کردی با موضوع : محسن لرستانی با نام شاهزاده و گدا با دو کیفیت mp3 128 و mp3 320 برای . حاجتم روا بشه درد د
یا امیر المومنین.
آه این دل دوباره غم دارد 
شوق یک گریه در حرم دارد 
مانده ام آن دلی که تنها ماند
با تو باشد چه چيز کم دارد ؟

***
دوست دارم شکسته بالی را
دست های همیشه خالی را
عشق تو در نهان من باقی است
کاشتی در دلم نهالی را 

***

از نگاهم ستاره میریزد 
اشک هایم دوباره میریزد
دل بيچاره چاره میخواهد
در حریم تو چاره می ریزد
تا به حال، حال زندانی را دیده ای؟
یا حال زندانی را در وقت ملاقات دیده ای؟
یا وقتی که هیچ کس به زندانی محل ندهد، حالش را دیده ای؟
اینها همه خوب است!
پس چه؟
بيچاره زندانی ای که از زندانی بودنش خوشحال است! و از آزادی ترسان!
 
رسول اکرم:
الدنیا سجن المومن
دنیا زندان مومن است
 
پی نوشت: و بيچاره من که وقت ملاقات عین خیالم نیست!
خدایا! کوچکتر، حقیرتر، به دردنخورتر از من بنده‌ای داری؟! دورافتاده‌تر و پرت‌تر و . حیف‌نون کامل من در عجبم که تو کار بی‌حکمت که نمیکنی، خلق این موجود بی‌ارزش ز چه رو؟ بود و نبودش نه فرقی میکنید، یعنی ببین فاجعه را که نه اینکه یک طرف بچربد بر آن یکی، تساوی کامل و حتمی و قطعی است، وجوده کالعدم. بیحاصلتر از من، بيچاره‌تر از من حیف این نان و آب که در اسید معده او هضم میشود و لباسی که بر تن او مندرس میشود. حیف حیف. حیف. بيچاره آنان که گرفتا
بسم رب الحسن (ع)
 
چند سال پیش یه مطلب در یکی از وب ها خوندم با مضمونِ :
هرکس یک بار کربلا بره، دیگه نمیتونه سال های بعد نره.
 
رفتم و نظر گذاشتم با مضمونِ : خوش به حالتون که شما حداقل یبار کربلا رفتیدولی حال همه ی اونایی که تا حالا نرفتن کربلا بدتر از حال کسایی هست که کربلا رفتن.
 
صاحب وبلاگ جوابمو داد : ان شاء الله قسمتتون بشه.وقتی قسمتتون شد میفهمید که چي میگم
 
_______________
پ.ن 1 : به حرف ایشون رسیدم
2 هفته است از کربلا برگشتم ولی همچنان دلتنگی ا
دیر آمدم. دیر آمدم. در داشت می‌‌سوختهیأت، میان "وای مادر" داشت می‌‌سوختدیوار دم می‌‌داد؛ در بر سینه می‌‌زدمحراب می‌‌نالید؛ منبر داشت می‌‌سوختجانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بودجانکاه‌تر: آیات کوثر داشت می‌‌سوختآتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شدباغ خدا یک بار دیگر داشت می‌‌سوختیاد حسین افتادم آن شب آب می‌‌خواستناصر که آب آورد سنگر داشت می‌‌سوختآمد صدای سوت؛ آب از دستش افتادعباس زخمی بود اصغر داشت می‌‌سوختسربند یا زهرای محسن غرق خو
دانلود آهنگ مرتضی اشرفی دل عاشق
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * دل عاشق * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , مرتضی اشرفی باشید.
دانلود آهنگ مرتضی اشرفی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Morteza Ashrafi called Dele Ashegh With online playback , text and the best quality in mediac
متن آهنگ دل عاشق مرتضی اشرفی
دل عاشق چه میدونه، چي خوبه! چي بد!دل اگه عاشق بشه؛ میشه برات مصیبتدلی که عاشق بشه؛ کوره دیگهفقط یه بنده اس، که عشقشو میگه
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از این‌ها فراتر داشتپر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشتن از بی حجابی‌ها سر تسلیم افکندندولی کنزالحیا از چادر خود تاج بر سر داشتبزرگان عرب را یک به‌ یک دیروز پس میزد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشتزمانی که همه خورشید را تکذیب می‌کردندخدیجه چشم‌های مصطفی را خوب باور داشتمیان قوم خود شأن و مقام او فراوان بودولی نزد پیمبر عزتی چندین برابر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواندشکوه این سه تن باهم ه
هو الارحمعجیب همه چيز با سرعت رو به ویرانی گرفته! آینده ی سست و غیر قابل پیش بینیِ پیش روم ثانیه به ثانیه توهمات ترسناکی تو ذهنم می سازه.
ترس و ترس و ترس!
ترس از فقدان!
آخ
و ترک فریاد می زنه:
گاد نوز وات ایز هایدینگ این دوز ویکن درانکن هارتز

پیـ ـیـپل هلپس د پیـ ـیپل .
.
اند ایف آی هد ع برین ال بی کلد از استون اند

آخ خدا!
کاش بخواد که بماند!
خواستن رو از کی خواستم و ماندن رو برای کی؟!
آه قلب بيچاره و کریه من!
امیدوار باش تا قطره ای خون پاکیز
تمام مردم ده کوچک ما خانوم و آقای لطفی را می شناختند، آن هم به خاطر پارادوکس رفتاری و تضاد شدیدی که میان این زن و شوهر مسن وجود داشت. خانم لطفی مدام در حال دعوا با پیرمرد بود، اما آقای لطفی هیچ گاه یک کلمه هم جواب او را نمی داد. با این حال آن که همیشه دمغ و ناراحت دیده می شد. مردم می گفتند: جالبه. شوهر بيچاره اش یک کلمه هم جوابش رو نمیده، اما باز هم همیشه دمغ و دلخوره! این وضع ادامه داشت تا اینکه ناگهان خانم لطفی تبدیل شد به سرزنده ترین پیرزن ده! ن
در یکی از کشورهای همسایه پسر بچه 9ساله در حال بازی با دوستان خود در یک خرابه ای بود (این خرابه بعلت عدم ست آدمیان به محل زندگی جنها تبدیل شده بود)در حالیکه با بچه های دیگر بازی میکرد یک گربه سیاه میبنند وچون این بچه نترس بود گربه را گرفته و شروع اذیت وآذار گربه بيچاره کرد از آنطرف بچه های دیگه هم اونو تشویق میکردند.پسر بچه یک چاقوی کوچک همراه داشت که با اون چاقو چندین ضربه به گربه بخت برگشته میزد طوری که خون از کمر گربه جاری شد.پسر بچه نمیذاش
بسم رب الحسن (ع)
 
چند سال پیش یه مطلب در یکی از وب ها خوندم با مضمونِ :
هرکس یک بار کربلا بره، دیگه نمیتونه سال های بعد نره.
 
رفتم و نظر گذاشتم با مضمونِ : خوش به حالتون که شما حداقل یبار کربلا رفتیدولی حال همه ی اونایی که تا حالا نرفتن کربلا بدتر از حال کسایی هست که کربلا رفتن.
 
صاحب وبلاگ جوابمو داد : ان شاء الله قسمتتون بشه.وقتی قسمتتون شد میفهمید که چي میگم
 
_______________
پ.ن 1 : به حرف ایشون رسیدم
2 هفته است از کربلا برگشتم ولی همچنان دلتنگی ا
متن مداحی شب های جمعه می گیرم هواتو 
شب های جمعه می گیرم هواتو
اشک غریبی می ریزم براتو
بيچاره اون که حرم رو ندیده
بيچاره تر اون که دید کربلاتو
آه امون از غریبی، صبوری
آه چه جوری بسازم با دوری
شاه کرامت کجا تو کجا من؟
این کربلایت چه ها کرده با من
اشکای زهرا تو صحرا برا تو
شب های جمعه صبوری برا من
بيچاره اون که حرم رو ندیده
بيچاره تر اون که دید کربلاتو
آه حرم باز پر از بوی سیبه
آه خدایا حسینم غریبه
دانلود مداحی شبهای جمعه میگیرم هواتو حاج امیر عبا
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.پس برای اینکه حیوان بيچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.روستا
‍ رفتی، دلیل مختصری هم نداشتم
بيچاره من که دردسری هم، نداشتم
من را دوای عشق صدا میزدی ولی
وقتی دوا شدم، اثری هم نداشتم
آری ثمر نبود،به جز تجربه درعشق
حالا شکسته ام ، ثمری هم نداشتم
چون پادشاه بی کس و کاری که بعد مرگ
یک تخت مانده و پسری هم نداشتم
ای کاش بعد رفتن تو از کنار من
میشد که لااقل خبری هم نداشتم
حالا من و من و من و من مانده درخودم
بيچاره من که دردسری هم نداشتم
#حمید_رفایی
⛭@hamidrefaeipoem
بزرگِ خاندان، همانی که پای چپش را پانزده سال پیش تصادف ناکار کرد، همانی که ت داشت، ابهت داشت، تدبیر داشت و کلی ترسناک بود، همانی که بودنش با نبودنش فرق داشت، همانی که دلیل دور هم جمع شدن‌مان بود در اولین روز از سال جدید تنهایمان گذاشت و رفت. دلم با رفتنش رفت.
روزی خودم را دست باران می سپارمروزی که دیگر خنده هایم غم نداردروزی که قلبم با سکوتی سرد فهمیددیگر تو را هم در کنارش کم ندارد
 
من در جدال عقل و دل فهمیده ام کهیا رومی رومی شوم یا زنگ زنگیمن عقل و دل را دست باران میسپارممال شما عقل و دلم، رنگیِ رنگی
 
گفتی چرا با گریه میخندم همیشهدیوانه ها هرگز غمی در جان ندارندهر مذهبی در بین مردم رایج افتادغیر از جنون بر مذهبی ایمان ندارند
 
اما چه میدانی ز درد سینه ی منبيچاره مجنونی که با عقلش بجنگدبيچاره تر
این رسم اون قدر زیباست
گرامی داشت بزرگان
گرامی داشت سالخورده ها
گرامی داشت فامیل و اقوام
که حیفه کمرنگ بشه
.
بعد یک سال زندگی تند و سریع که هیچ کدوم از ما وقتی نداریم برای هم
دو هفته ای رو کنار هم جمع می شویم و این قطار تندروی زندگی از حرکت نگه داشته میشه
تشویق به تشکیل خانواده
پیامبر(ص) هماره به تشکیل خانواده تشویق میکرد و مردمان را از بیهمسری بیم میداد و میفرمود: بیشتر دوزخیان بیهمسرانند.
دو رکعت نماز کسی که همسر دارد، بهتر از هشتاد و دو رکعت نماز انسان بیهمسر است.
همواره دیگران را به ازدواج آگاهانه تشویق میکرد تا هرکدام از همسران به آرامش دست یابند؛ آرامشی که در پرتو ثروت و شهرت به دست نمیاید. میفرمود:
بيچاره است، بيچاره است، بيچاره، مردی که همسر ندارد.
گفتند: گرچه ثروتمند باشد؟
- گرچه ثروت
امام زین‌العابدین(علیه السلام): 
بيچاره فرزند آدم .هر روز سه مصیبت به او مى رسدو حتى از یکی از آنها پند نمى گیردکه اگر پند میگرفت، سختی هاو کار دنیابر او آسان مى شد.
مصیبت_اول:هر روز از عمر او کم میشوددر صورتى که اگر از مال او چيزى کم گردداندوهگین مى شود؛ درحالیکه مال جایگزیندارد، اما عمر از دست رفته جبران نمى شود. 
 مصیبت_دوم:روزیش را به طور کامل دریافت میکند،که اگر از راه حلال باشد باید حساب پس دهدو اگرحرام باشد کیفر میبیند. 
مصیبت_سوم:از ا
بيچاره چيز خاصی نگفت
ولی بعضی حرفا تو دل آدمو خالی میکنن
هرچند میدونی الکی گفته
هرچند میدونی شوخیه
وقتی سعی میکنی با چسب بودن فرصتای یکی رو نسوزونی دل خودت میسوزه اما
حالم گرفته شد بدم گرفته شد
نه به اون قهقهه هایی که با فرندز میزدم
نه به چند دقیقه بعدش:/
تمام آنچه را ملاصدرا گفته است، همه را پیش از او ابن سینا گفته بود، حتی حرکت جوهری را هم ابن سینا گفته بود. منتها امتیاز ملاصدرا به این است که او ذوق داشت، بیان اش خوب بود. (نقل به مضمون)این حقه بازی است که بیش از حد طرفداری مرحوم ملاصدرا را کنیم و یکی از آن حقه بازان من بودم. بارها همین آقای مصطفوی به بنده در خصوص ایشان گفته بودند ولی من گوش ندادم. بیشتر
فرد شماره یک : 
- مذکر
- بین هجده تا بیست و یک سال
- موهای سیاه کوتاه / چشم های سیاه
- قد متوسط
- تیشرت سیاه یقه دار پوشیده بود 
- شلوار جین سیاه پوشیده بود
- دستبند نقره ای حلقه حلقه داشت
- ماسک مشکی داشت
- کفش های اسنیکرز سیاه داشت
 
 
فرد شماره دو :
- دختر بچه
-  سه چهار ساله
- گوشواره گل طلا داشت
- موهاش تا بالای گردنش و قهوه ای روشن و مجعد بود
- چشمای قهوه ای روشن داشت
- تل ابی داشت که باهاش موهاش را عقب داده بود
- پیراهن صورتی 
- کفش صورتی گلدار با گل ه
بيچاره پاییز .
دستش نمک ندارد.
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم .
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل " بهار" خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد .
ت " تابستان " را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوک بزند
بيچاره .
   از من پرسید تا به حال به او دروغ گفته‌م؟ دروغ گفته بودم. انکار نکردم. گفتم که دروغ گفته‌م. پیش خودش گفت که مسلما دروغ گفته‌ای. چيزی نداشتم که بگویم. آخرین دروغی را که به او گفته بودم به یاد آوردم.
   به او گفته‌بودم می‌توانیم هر وقت که خواستیم با کس دیگری بخوابیم، به هم بگوییم و اجازه بگیریم و این کار را بکنیم. اگر که این ارتباط فقط منتهی به رابطه جنسی باشد، از نظر من عیبی ندارد. از نظر او عیب داشت. از من پرسید کسی هست که بخواهم چنین کاری با
ترک تریاک لبت کردم، خمارم میکُشد،
تا ز دی گردم جدا، یاد بهارم می کُشد.
از تنم رفته مدارم، از کفم دار و ندار،
در به در از در بدر دور از دیارم میکُشد.
پستی و شیب جهان گاهی فشارم میدهد،
دم به دم پست و بلندی فشارم میکُشد.
نابکاری با عیاری کار را بیکاره کرد،
پیش ناکس زاره کردم، زاره زارم میکُشد.
گل بکشتم، گل نوشتم در ره فردای عشق،
عشق من از خار راهم کرده خوارم میکُشد.
مرگ بيچاره چو من بود و دگر چاره نداشت
مرگ بيچاره مرا چاره ندارم، میکُشد.
روز موعود رسید بالاخره شنبه بیستم بهمن ماه سال ۹۷ خورشیدی رسید
روزی که قرار بود از خانواده جدا شوم و به شهر دیگر بروم
روز زیبایی بود،در آن عشق جریان داشت،دوستی جریان داشت،محبت جریان داشت،اشک شوق در اشک دلتنگی در آمیخت و در آن دیدم که خدا جریان داشت
ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید فرهاد از مهدی احمدوند با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
بيچاره فرهاد بيچاره شیرین بيچاره من با این حال غمگینبيچاره لیلی بيچاره مجنون بيچاره من که دادم به پات جون
دانلود آهنگ مهدی احمدوند به نام فرهاد با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
متن و ترانه آهنگ فرهاد – مهدی احمدوند
الان که وابستت شدم میذاری میری الان که میخوامت ازم بیزاری سیریالان که دنیای تو دنیامو عوض کرد الان که مجنونم کجا میذاری میریبيچاره فرهاد بيچاره شیرین بيچاره من با این
دانلود آهنگ جدید فرهاد از مهدی احمدوند با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
بيچاره فرهاد بيچاره شیرین بيچاره من با این حال غمگینبيچاره لیلی بيچاره مجنون بيچاره من که دادم به پات جون
دانلود آهنگ مهدی احمدوند به نام فرهاد با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
متن و ترانه آهنگ فرهاد – مهدی احمدوند
الان که وابستت شدم میذاری میری الان که میخوامت ازم بیزاری سیریالان که دنیای تو دنیامو عوض کرد الان که مجنونم کجا میذاری میریبيچاره فرهاد بيچاره شیرین بيچاره من با این
تنها صداهای مشمعز کننده شان به گوشم میخورد و تصویری پیش چشمانم نبود اما با گوش هایم میدیدم.
فریاد های گاو بيچاره هنوز هم زنده تر از همیشه پیش چشمانم جان می گیرد.
او فریاد میکشید.
نمیدانم از چه.
از درد یا از نفهمی ادم های اطرافش.
هرچه بود صدایش ظرفیت تمام یک گاو بود برای فریاد کشیدن و در این میان صدای خواننده مطرحی را می شنیدم که آهنگش برای شنیده نشدن ضجه های گاو پخش میشد.
او‌قربانی شد تا قدم ادم بی مایه ای مبارک باشد.
و این درد اورترین ات
سلام
 
دو سه شب پیش همخونه ایم حدود ۱۲-۱ شب داشت سه تار میزد، منم مشکلی ندارم چون تو خونه قبلیم ۵ تا همخونه داشتم که یکی دو تا شون تقریبا نمیخوابیدن شبا و اناق منم زیر آشپزخونه بود. خلاصه خیلی تحملم تو خوابیدن با سرو صدا زیاد شده.
بعدداشتم فکر میکردم که چرا تو این مثلا ۱۰ ۱۲ نفری که تو این دوسال همخونه ایم بودن، همشون سر و صداشون زیاد بود؟
این دوتا همخونه ایم رو که گفتم، یکی دیگه بود نصفه شب میومد میرفت دوش بگیره آواز میخوند، یکی دیگه با پوتین ت
نحوه هلاکت معتز ملعون (قاتل امام هادی علیه السلام)
شیخ عباس قمی رضوان الله علیه می‌نویسد:
معتز را از بغاء (فرمانده قشون) بیم و دهشتی عظیم بود و از ترس او در شب و روز اسلحه در بر داشت و می‌گفت: بر این حالت می‌باشم تا گاهی که بدانم سر من برای بغاء است یا سر بغاء برای من. و چون بغاء کشته شد طائفة اتراک دیدند که معتز پیوسته حیله و تدبیر می‌کند بر کشتن سرکردگان اتراک، و در صدد فناء ایشان است و مغاربه و فراعنه را می‌خواهد مسلط بر ایشان کند، تمامی اتف
سال گذشته مثل امشب زن عموی من به دنبال سرطان متاستاتیک فوت کرد
سارکوم که از عضله پای چپش شروع شده بود طی دو سال _حتی با درمان_ تا مغزش پیشروی کرد
و از پا درش آورد .
موندن عمو و دختر عموی 3 ساله ی بيچاره ی من .
این دو نفر رو که ببینم دلم آب میشه از غصه
هیچ کلمه ای نیست که بشه غم و تنهایی و دلتنگی عمو و دخترعموم رو باهاش توصیف کرد
دختر عموی بيچاره ی تنهای من ، بی پناه ترین دختر دنیاست
هرچي میخوام دعا کنم ، میگم خدا دلش شاد باشه، زندگیش قشنگ باشه .
 
ا
امروز آزمون همگام سلامت روانمو دادم.
سوالای جالبی داشت.
یکعالمه سوال درباره شادابی و شادمانی داشت،
بعد از اون طرف گفته بود آیا احساس تنهایی می کنید؟ حتی وقتی نزدیک افرادی هستید؟
فکر کنم جواب این دومیه همه اون جوابای کاملا موافقم» رو خراب کرد.
---
س:در یک ماه گذشته چقدر گریه کرده اید؟
ج:می مردی اینو موقع تیزهوشان ازم بپرسی؟
---
س:آیا از کارکنان کسی هست که بتوانید از او م گرفته یا کمک بخواهید؟
ج:اصلا :|
 رسیدم خانه و مام‌بزرگ با یک عالمه نان نشسته بود روی مبل و با قیچي تکه‌تکه می‌کردشان برای بسته‌بندی. کنارش روی زمین نشستم و یک‌ تکه‌ی خشکش را کندم و دندان گرفتم. دایی خانه‌ی ما بود. قرار بود شبانه راهی جاده شود برای سفری. توی آشپزخانه بود، پرسید شام می‌خورید؟ مام‌بزرگ گفت فعلا نه، تو بخور که زود راه بیفتی بيچاره نکنی من رو. دایی پرسید من شب تا صبح رانندگی می‌کنم، تو بيچاره می‌شی؟ گفتم مام‌بزرگ تا برسی نمی‌خوابه. گفت من چهل ساله دارم را
شهادت امام صادق علیه السلام  تسلیت باد 
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینه ای که شب پیش، صبح صادق داشت
 
اگرچه شمس وجودش به سمت مغرب رفت
هزار قله ی پر نور در مشارق داشت
 
چه با شکوه، غم خود به دل نهان می کرد
چه شِکوه ها که از ان فرقه ی منافق داشت
به غیر داغ محرم، گلی زباغ نچيد
چقدر روضه ی گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که در نفسش عطری از حدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
و ماند شیعه که "قال الامام صادق" داشت
شهید را
خیر سرم داشتم درس میخوندم، بعد یکی از هم‌اتاقیام که نمیدونم چرا چند روزه بی دلیل با من لج شده و همش بهم غیرمستقیم تیکه میندازه تو گوشیش آهنگ پخش کرد و صداشو زیاد کرد. یه کم تحمل کردم که شاید خودش بفهمه و قطع کنه آهنگشو اما اصلا انگار نه انگار. آخرش با لحن خیلی آروم و مودبانه بهش گفتم که دارم درس میخونم میشه قطع کنی آهنگتو یا با هندزفری گوش کنی؟ گفت نه تو هندزفری بزن نشنوی!!!
من خیلی آدم صبوریم اما وقتی یه نفر بخواد بهم زور بگه و قلدر بازی در بی
غروب که از کتابخونه برگشتم
دیدم ه داره با قلی می حرفه
فهمیدم قلی میدونسته من کتابخونه بودم
تعجب کردم این از کجا می دونسته
بعد فهمیدم یکی از پسرامون که تو کتابخونه بوده و منو دید زنگ زده بهش گفته :/
خلاصه این بشر سایید منو
اولش که پشت تلفن دو ساعت خندیدیم و داشت میگفت میخواد بندازتم به این پسره و کلی سس شعر گفت
بعدم که من خوابیده بودم باز زنگ زده بود به ه
با ذوووق برگشته بود گفته بود نارنج کجاس
ه گفته بود خوابه
قلی هم گفته بود زنگ زدم واسه امر خی
واقعیت های زندگیم دارن زیادی بزرگ میشن. روی رویاهام سایه میندازن و محوشون میکنن.
وسط نا کجا آباد هایی که لبخند روی لبم میارن واقعیت ها به طرز وحشتناکی میبارن روی سرم و من درست مثل اون دخترک بيچاره قیرگون وسط یه مرز باریک گیر میفتم و مغزم از دو طرف کشیده میشه.
خسته میشم. درد میکشم. روی زمین میفتم و اونجاست که نه خبری از رویاست و نه از واقعیت های تاریک. فقط یه فکر خالیه. رنگی نداره. حالتی نداره. بيچاره است و عذاب میکشه.
موسیقی هام قدرتشونو از دست د
چوپان بيچاره خودش را کشت که آن
بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. او می‌دانست پریدن این بز از جوی
آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان.عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد… نه چوبی که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته!پیرمرد
دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره
کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را
گل آلود کرد. بز
عموم یه دوست داشتاسمش جواد بود
جواد یه پسر سرخ و سفید قد بلند مهربون و دوست داشتنی بود
ولی خب میدونین که من پسر سبزه دوست دارم
(قهوه ای مانند)
همه دخترای مدرسه ما جوادو دوست داشتن
جواد هم بلاخره جوون بود ولی اولا همسن عموم بود و از ما بیست و دو سه سالی بزرگتر بود در ثانی خیلی محترم و حساس و غیرتی بود.
من جوادو دوست داشتم چون شبیه مکابیزم بود!
عین اون صورت تر و تمیز و نازی داشت
من دختر خیلی اروم و متین و چادری ای بودم
به خاطر مشکلات محله مون چادر می
دلم آشنایی داشت و به دنبال یکی شدن ، خودمو وقف دلم کردم و بی وقفه به فکر دل شدم  گاهی سرگردان ، مدتی براه و چند وقتی هم حیران تا لحظاتی را خوش باشد و چشم و زبان من به نیابت از دلم دوست داشتن را با تمام وجود نشان دهند در این بین از این و آن حرفها شنیدم و برخوردها دیدم ،و این حکمی بود که در مورد من بدون تفهیم اتهام اجرا میشد بی هیچ پُرسشی ؟!میشد قلبی را که در آتشی از قفس قرار داشت دید رنجور از درد و رنج عشق ، شکسته از زخم زبان هایی که ندانسته و نفهم
صبح که بیدار میشه نماز بخونه انقدر با صدای بلند اذان میگه و نماز میخونه که خواب رو بهمون حرام میکنه. بعدِ نمازش شروع میکنه به داد زدن که مثلا ما رو هم بیدار کنه برای نماز. اگه یکی دیر بیدار بشه یا انقدر خوابش بیاد که بیدار نشه شروع میکنه به فحش و نفرین.
منم معمولا شبایی که به موقع بخوابم بیدار میشم و نمازمو میخونم ولی بعدش اگه خوابم بیاد مجبورم از ترسِ صدای بلندش و فحش دادناش چراغ اتاق رو روشن بذارم و بخوابم! تا فکر کنه بیدارم. فقط خداروشکر نمی
و باز هم زله
چشمتون روز بد نبینه
داشتم خواب زله میدیدم ، خواب که تموم شد بیدار شدم
یهو‌ زمین هوس رقص بندری به سرش زد
قشنگ ده ثانیه لرزید
تازه مایی که تو یه شهر دیگه هستیم زیاد احساس نکردیم این بود
بيچاره مردم میانه ، یاد اون روزایی افتادم که خود اهر زله اومده بود
یاد آوارگی هامون ، دوری از خونه
ولی حداقلش این بود که میدونستیم یه سرپناه داریم
و بعد یک هفته آوارگی تصمیم گرفتیم بریم خونه
بيچاره اونایی که خونشون رو از دست داده بودن
مخصوصا
یک پیرزن چينی دو کوزه آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده میکرد. یکی از کوزه ها ترک داشت، در حالی که کوزه دیگری بی عیب و سالم بود و همه آب را در خود نگه میداشت.
 
یک پیرزن چينی دو کوزه آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده میکرد. یکی از کوزه ها ترک داشت،در حالی که کوزه دیگری بی عیب و سالم بود و همه
میدونید چرا اینقدر میگم
چون اثراتش هنوز تو زندگیمونه 
بهنام ماشینم ۵۰۰ میلیونی خریده میگه عموهام بلد نبودن کار کنن
اخه بچه جون اون کاری که الان شما دارید میکنید حق خوریه که اینقدر براتون سود داشته 
اصلا داداش چيع؟!؟!
بيچاره بابام سهمش از اون کارخانه از همه  بیشتر داراییش کمتر چرااا؟!
چون همش میگفت اول داداشم ماشین بخره بعد من
اول داداشم خونه بخره بعد من.
بيچاره بابام 
آقا تهش قراره چي بشه من ازشون نمیگذرم  
ضرر مالی به کنار گند زدن این 
و باز هم زله
چشمتون روز بد نبینه
داشتم خواب زله میدیدم ، خواب که تموم شد بیدار شدم
یهو‌ زمین هوس رقص بندری به سرش زد
قشنگ ده ثانیه لرزید
تاره مایی که تو یه شهر دیگه هستیم زیاد احساس نکردیم این بود
بيچاره مردم میانه ، یاد اون روزایی افتادم که خود اهر زله اومده بود
یاد آوارگی هامون ، دوری از خونه
ولی حداقلش این بود که میدونستیم یه سرپناه داریم
و بعد یک هفته آوارگی تصمیم گرفتیم بریم خونه
بيچاره اونایی که خونشون رو از دست داده بودن
مخصوصا
پارتیش اسمونی بود ✅تو دنیا چند نفر ‌وجود دارن‌که از زندگی جلو زده باشن؟خدا دیوونه کننده تر از ذهن و زمان چي میتونست سر راه زندگیامون بگذاره؟اگ کنترلشون کنی از همه ی گذشته و رویاها و ارزوهات بالا میزنی میری ب اوج . میری به بالای بلند تدین درخت رویاهات میشینی .و دنیا برات ی شکل دیگه میشهاگه اما کنترلش نکنی اسیر میشی یه چيزی شبیه پرنده ی زندانی همون قدر حقیییر و بيچاره و محتاجروز شنبه اکسیییر توکل و توسل باز دیوونمون کرداکسییییر توکل رو ای
دانلود آهنگ جدید فرهاد از مهدی احمدوند با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
بيچاره فرهاد بيچاره شیرین بيچاره من با این حال غمگینبيچاره لیلی بيچاره مجنون بيچاره من که دادم به پات جون
دانلود آهنگ مهدی احمدوند به نام فرهاد با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
متن و ترانه آهنگ فرهاد – مهدی احمدوند
الان که وابستت شدم میذاری میری الان که میخوامت ازم بیزاری سیریالان که دنیای تو دنیامو عوض کرد الان که مجنونم کجا میذاری میریبيچاره فرهاد بيچاره شیرین بيچاره من با این
دانلود آهنگ جدید فرهاد از مهدی احمدوند با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
بيچاره فرهاد بيچاره شیرین بيچاره من با این حال غمگینبيچاره لیلی بيچاره مجنون بيچاره من که دادم به پات جون
دانلود آهنگ مهدی احمدوند به نام فرهاد با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
متن و ترانه آهنگ فرهاد – مهدی احمدوند
الان که وابستت شدم میذاری میری الان که میخوامت ازم بیزاری سیریالان که دنیای تو دنیامو عوض کرد الان که مجنونم کجا میذاری میریبيچاره فرهاد بيچاره شیرین بيچاره من با این
به ظرفیت قلب آدم ها فکر میکنم ,به ظرفیت قلب خودم, به تلاش های او! برای آزار دادنم. به بی فکر بودن خودش!! به اینکه قلبم میشکند و من صدای تیکه تیکه شدنش را می شونم, به اشک هایی که لحظه ای راحتم نگذاشتند. .
نامش را در گوشی ام به کاکتوس تغییر داده ام , نام کسی را که  عاشقش بودم. کاکتوس زیبایی که فقط بلد است تیغ بزند ,زخمی ام کند و خودش فکر کند کاری نکرده! چيزی نگفته! 
امروز که گفت برو خانه پدرت و دیگر هم نمیخواهم ببینمت! امروز که طلبکارانه و قلدروار زور
دلم آشنایی داشت و به دنبال یکی شدن ، خودمو وقف دلم کردم و بی وقفه به فکر دل شدم  گاهی سرگردان ، مدتی براه و چند وقتی هم حیران تا لحظاتی را خوش باشد و چشم و زبان من به نیابت از دلم دوست داشتن را با تمام وجود نشان دهند در این بین از این و آن حرفها شنیدم و برخوردها دیدم ،و این حکمی بود که در مورد من بدون تفهیم اتهام اجرا میشد بی هیچ پُرسشی ؟!میشد قلبی را که در آتشی از قفس قرار داشت دید رنجور از درد و رنج عشق ، شکسته از زخم زبان هایی که ندانسته و نفهم
ورشکست شده بود و بدهی داشت خواب دیده بود به او گفته بودند به تهران برو در خیابان تهران در مسجد . بعد از نماز ظهر کارت درست می شود. مسجد را پیدا کرده بود دیده بود همان سیدی که در خواب دیده بود بالای منبر در حال سخنرانی است. بعد از منبر به او مشکلش را گفته بود و سید هم مشکلش را حل کرد و بدهی هایش را پرداخت.
در عوض او هم برای سید دعای مقاتل ابن سلیمان را خوانده بود و دعا کرده بود که سید بتواند حضرت حجت عج را ببیند. دعایش هم مستجاب شده بود. سید به ک
پرده را مرتب کردم چشمم افتاد به نقطه ای که با مداد روی دیوار گذاشته بودم تا آقای پرده فروش همان جا را با دریل سوراخ کند و آن چنگک بند پرده را آنجا نصب کند. بعد یادم آمد از جر و بحث با آن روز که اصرار داشت نه، این نقطه ی شما جایش درست نیست و پرده کج و کوله میشود و اصرار من هم بی فایده بود و آخرش گفتم هر کار دوست داری بکن و او هم همان کاری که دوست داشت کرد! و بعد تا چندین و چند هفته من بودم که حرص می خوردم از زبان نفهمی و نرفتن میخ آهنین در سنگ و آویز پر
دیشب مهمون داشتیم، عمو شاهرخ اینا و بابا جون اینا.چقدم خوب بود همه چي خیلی هم داشت خوش میگذشت تا اینکه نمی دونم کی زد شبکه سه عصر جدید:/
من خودم از عصر جدید خوشم نمیاد هیچوقت، هیچوقت نمیدیدیم ولی امشب که داشت پخش میشد نمی دونم چي شد که منم دیدم، شاید چون همه توجهشون جلب شده بود به نمایشی که یه خانمه داشت با شن انجام میداد.
ولی بعدش.
یعنی خدا بگم چيکار کنه این علیخانی رو که هر جا باشه اونجا رو‌میکنه ماه عسل:| دقیقا سر همین از ماه عسلم بدم میام.
ه
بیمار می شویم، دوا لطف می کنند
دلمرده می شویم، دعا لطف می کنند
هر قدر هم که پشت، بر این خاندان کنیم
بر ما همیشه آل عبا لطف می کنند
ما غافلیم و زود فراموش می کنیم
این قوم، بی صدا به گدا لطف می کنند
آن قدر با وقار و بزرگند، وقت جود.
از پشت درب و زیر عبا لطف می کنند
هرجا حسین گفته شود صحن کربلاست
هرجا که هست کرب و بلا لطف می کنند
با این همه گناه شدم زائر حسین
خیلی به من امام رضا لطف می کنند
برگ برات خویش گرفتم به روی دست
امضای شاه طوس روی برگه ی من است
کانال ما در سروش دنبال کنید گاهگاهی که دلم میگیرد پیش خود میگویم انکه با خود دل من برد هنوز یاد کند از دل بيچاره ی من؟گفته بودند که از دل برود انکه از دیده برفت رفتی و یادت هست که چه کردی بامن؟سالهاست که از دیده ی من رفتی حیفدلم از مهر تو اکنده اس هنوز.و خدا میداند که تو یادت با کیستدلم ارام بگیرانکه جانت را سوختحال عشقش دگریستارسالی #نفس
فرهاد بيچاره جان ددیکلریم
دانلود آهنگ ترکی جان ددیکلریم از فرهاد بيچاره
Ferhad Bicare ft Sabus – Can Dediklerim
دانلود آهنگ ترکی فرهاد بيچاره به نام جان ددیکلریم
دانلود آهنگ با دو کیفیت ۱۲۸و ۳۲۰
 
دانلود آهنگ جدید فرهاد بيچاره به نام جان ددیکلریم

.:( دانلود تمامی آهنگ فرهاد بيچاره ):.

کانال تلگرامی مدیس موزیک
https://t.me/medismusic
دانلود آهنگ جدید فارسی از سایت مدیس موزیک

.:( صفحه اصلی سایت ):.
برای دانلود آهنگ کلیک کنید
یه نگاهی بندازیم به حکومت معاویه و امام علی( ع)بزرگترین تفاوتی که این دو حکومت داشتن این بود که در زمان معاویه  به مردم فقیر و بيچاره که عموم جامعه رو تشکیل میدادن ظلم میشد و بیت المال بین مسئولین و آقایان ژن خوب تقسیم میشد و مردم عادی هر روز بدبخت تر و بيچاره تر میشدن ولی زمان حکومت امام علی (ع) برعکس این حالت اتفاق افتاد و آقایانی که نمیتونستن بیت المال رو حیف و میل کنن بعد از مدتی به جنگ امیرالمؤمنین رفتن. در حقیقت در هردو حالت مردم امیر المو
 
 
روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی بالایش صدا زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟ بهلول :  برو، تمباکو بخر! مردک تمباکو خرید، وقتیکه زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تمباکو میگذشت، چون تمباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت، لهذا به قیمت بسیار خوبتر فروخته میشد وسرانجام فایده بسیاری نصیب اوشد. یک روز باز بهلول از کوچه می گذشت که مردک بالایش صد ا زده و گ
محله ای از کثرت ی ورد زبان بود 
و همگی محله را می شناختند . بيچاره گر چه می دانست از چه کسی باید ی کند مرام و معرفتی بر هم محله هایش  هم می داشت و تنها از ماشینی ی می کرد که پلاک شهرستان می بود . 
شبی دست رفاقت و دوستی با مانع ی شدن شد و مبلقی به رضایت تقدیم حضورش شد 
او بسیار از این حرکت خرسند بود و هر گاه ملاقات حضور بر می خورد لبخندی بر لبانش نقش می بست و دیگر ان محله از هر نوع ی بیمه گشت .
گر چه با مشکلاتی که عنوان
یه شب بارونی بود
آخرین روزای تابستون
من عاشق بارون بودم. از خیس شدن زیر بارون لذت میبردم
اون شب دلم خواست برم زیر بارون. بارون عجیبی بود تو اون شب گرم تابستونی
بارونی که بابا رو تو ترافیک نگه داشت.
من ترسیدم برم زیر بارون
ترسیدم ازت فاصله بگیرم
اما اون شب، برای همیشه از دست دادمت.
انگار فرشته ها آب و جارو کردن و تو رو با خودشون بردن
تو اون هوای پاک و عطر خاک نم زده، آروم و زیبا و نورانی خوابیدی 
 
مرگ حق است
انا لله حق است
انا الیه راجعون حق اس
من کلا آدمی نیستم که وقتی مشکلی پیش بیاد بشینم به تسلیم شدن، یعنی عموما مدلم اینطوریه که پنج دقیقه غصه میخورم بعدش میگم خوب حالا باید چکار کنم؟ اما این چند روزه فقط غصه خوردم و دیگه یه موقع هایی حریف اشکهام نشدم. دیروز برای اولین بار یهو دیدم دارم نفرین میکنم! منی که اصلا تا حالا زبانم به نفرین باز نشده بود اصلا انگار میترسیدم از نفرین کردن، انگار تا الان خجالت میکشیدم از نفرین کردن، انگار نفرین کردن بهم نشون میده طرف چقدر بيچاره و مستاصل ش
ساعت، سه ی نیمه شب به ضریح رسیدیم. چشمم که به ضریح افتاد، نفسم بند آمد. بيچاره کفتاران داعش که تمام هستی شان را به لجن کشیده بودند. مگر می شد نام انسان را به یدک کشید و از علی و اولاد او تنفر داشت؟
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست
کتابی که می خوندم بالاخره تموم شد.فقط می تونم بگم عالی بود.تمام ابهاماتی که در طول کتاب برام پیش اومده بود در پایان کتاب از بین رفت.نویسنده ی این کتاب واقعا قدرت تخیل عالی داره.در طول کتاب جزئیات بااهمیتی وجود داشت که اهمیتشون آخر کتاب مشخص می شه.بيچاره شخصیت اصلی دوم کتاب.دلم براش سوخت.اولش معلوم نبود که چه آدم فوق العاده ایه.شخصیت فوق العاده ای داشت. :) این کتاب ارزش وقت گذاشتن رو داشت. :) کاش دو کتاب دیگه ی این نویسنده رو هم پیدا کنم.یعنی پیدا
*شیخ ناصر رفیعی*
* روایت داریم حق الناس در برزخ انسان را اسیر می کند مثلا یک سوم فشار قبر متعلق به غیبت است. در روایتی دیگر هست که خداوند بر روی پل صراط کمینی قرار داده که هر کس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد.*
*پیامبر ((ص)) فرمودند:*
*بيچاره ترین مردم کسی است که با اعمال خوب وارد صحرای م شود مثلا در نماز ، حج و . مشکلی نداشته باشد و جز اصحاب یمین قرار گیرد اما زمانی که قصد ورود به بهشت می کند گروهی از مردم مانع می شوند علت را جو
من الان می بایست طرح یک عملیات جدید برای هدر نرفتن خون سردار را به برادران عراقی خودم توضیح میدادم یا اینکه فیش نکته هایی که در جلسه فردا به سید حسن نصرالله باید بگویم را تنظیم میکردم یا مثل یک سرباز ساده ساده لب مرز از . . نه اینکه از بی تابی در خودم مچاله بشوم و مچاله تر بشوم و مچاله تر. من الان می بایست کربلا باشم، نه؟! من می بایست . 
خدایا! من راضی ام. غلط میکنم شکایتی بکنم. من که از قدیم میگفتم بيچاره را بيچاره تر کن، آواره را آواره تر کن. فق
داشت تعریف میکرد میگفت :
وقتی بردنش بازجویی و برگه اعتراف رو گذاشتن جلوش همه ی همه چيز رو نوشته بوده بعد که ازش پرسیدن خب چرا این کارو رو کردی گفته چون بالای برگهه نوشته بوده "الصدق فی النجاه " .
+ خب ادم عاشق این همه انسانیت نشه ؟
+ بحث از اینجا شروع شد که گفت یکی از ادوار پیام داده بوده حیف این همه انرژی که ما واسه اینا گذاشته بودیم بعد اونم در جوابش گفته بوده نه من اصلا پشیمون نیستم چون هدفم فرق داره ! 
+ اینکه یه ادم منطق داشته باشه و بتونه حرف
غصه خوردن و فحش دادن و نفرین کردن و مشت کوبیدن و اشک ریختن و کلافه شدن چيزی نصیبم نمیکنه جز کم شدن ساعت مطالعه ام.میخوام از این زاویه بهش نگاه کنم که رزیدنت ارتوپدی ام و حالا قراره بعد از یک کشیک نود و خوردی ساعته ی سخت برم خونه و از دو روز قبل برای دوش گرفتن و چند ساعت ولو شدن برنامه ریزی و لحظه شماری کردم و درست وقتی که کارم تمام شده و کوله ام رو برداشتم،سال بالایی بی شعور و عوضیم اومده و میگه تا دو روز دیگه حق خونه رفتن نداری.چه حالیه?چه حالی
امروز به طور اتفاقی دیدم بابام اینستا نصب کرده ، بعدش داشت تک تک عکس ها و فیلم ها رو باز میکرد و نگاه میکرد یعنی اصلا یه ذره هم رحم نمیکرد به اینترنت بيچاره D: ، میگم تازگی اینترنت خیلی زود تموم میشه.
هیچ وقت خانوادتونو با تکنولوژی آشنا نکنید وگرنه مصرف اینترنت به طرز وحشتناکی میره بالا و جالبه هیچ کدوم زیر بار نمیرن بابت مصرف بی رویه ، مامانم میگه بابات زیاد مصرف میکنه بابام میگه مامانت همش فیلم دانلود میکنه و این وسط منم که باید هر هفته اینت
یکی از اساتیدمون تو دو تا دانشگاه درس میداد،یه شرکت داشت که باید اداره اش میکرد،دانشجوی دکتری بود،متاهل بود و یه بچه کوچيک داشت و بچه داری هم میکرد و به گفته خودش همسرش هم دانشجو بوده و این یعنی برای کارهاش خیلی نمیتونسته از همسرش کمک بگیره
واقعا برام سواله چه جوری این همه کار رو انجام میده؟
وقت از کجا میاورد؟
    زهرمار این روزها سوشال مدیاست. داریم راه خودمان را می رویم و غم های خودمان را میخوریم که یهو ناغافل این افعی از ناکجا آباد، نیش به جانمان می زند و زهرش را می پاشد توی رگ هایمان. وگرنه که من داشتم توی دل خودم برای یکی از 2499 بیمار تحت پوششم که مری اش تازگی ها سرطانی شده غصه می خوردم و کاری به کار کسی نداشتم و اصلا خبرم نبود که حالا فلان جای تهران یک پسرک جوان بسیجی 19 ساله شهید شده و اصلا کی بوده و چه شکلی بوده. حالا ولی به لطف این مار خوش خط و خال
از 8جلس یکی از استادای پروتزمون 1جلسه تشکیل شد
اخرشم 3تا جزوه داشت گف همینارو بخونید 
نگران نمرمم نباشید(حالا همه از سختی امتحانش میگفتن)
یکی پریروز رفته بود پیش مدیر گروه اعتراض
امتحان رو لغو کرد و گفته تا جلسات تشکیل نشن امتحان نمیذارم بگیرن
بماند که حالا اون استادمون که کلاساشو تشکیل نمیداد یکسری جریانات داشت که نمیخوام اینجا بگم
این یک هفته ایی گذشت همش به گریه بود ، همین حالام حال درستی ندارم
امتحان بعدیم فارماست 
کلی درس قرار بود توی
وقتی وزیر مملکت به کارگر بيچاره ای که با تمام امید و ارزوی کوچکش دردش را میگوید میخندد و پیشنهاد میدهد خودش بمالد حرفی نمیماند ! وزیر مملکت به کارگر بيچاره میگوید تو که تهران بودی بلدی خودت بمال دیگه. در میان خنده حضار و اصرار کارگر در حرف زدن باید تاسف خورد !از طرفی باید خندید به فیزیو تراپ مملکت بابت جوابش به وزیر مملکت !!!!!
این نبود ارمان های امام
 
 
حسین فوق العاده شخصیت فعالی داشت، با اینکه مهندس‌عمران بود و امکانات زیادی برای اشتغال در جاهای دیگر داشت اما برای اینکه به استخدام سپاه در بیاید نذر کرد و بعد از عضویتش در سپاه هم، فوق العاده موثر بود و به سرعت درجات بالاتر را طی کرد. پادگان ها و استحکامات مرزی زیادی در نقاط مختلف کشور در گمنامی ساخت، از سیستان و بلوچستان گرفته تا کردستان و خوزستاناما با اینکه همه جا فعال بود و نقشی محوری در محل کارش داشت، برای رفتن به سوریه خیلی تلاش می کر
لایه بیرونی اش بسیار آرام و ساکت بود و آنکه درون بود هیولایی بزرگ و خشمگین.
آنکه ساکت بود از چيز های کوچک لذت می‌برد و طبیعت را دوست می‌داشت و به همه لبخند میزد.
و آنکه هولناک بود دوست می داشت همه چيز را به نابودی برساند و بعد از خشم اش در حالی که فرار می‌کرد اشک می‌ریخت.
چون در بیرون با همه چيز کنار می آمد درونش آشوب به پا بود یا چون درونش در حال فوران بیرونش حتی موج هم بر نمی‌داشت؟ چه کسی می‌داند؟ 
پام و که توی آرایشگاه گذاشتم بوی بهبود ز اوضاع موهام نمی‌آمد. از لحظه‌ی نشستن روی صندلی تا لحظه‌ی نگاه کردن توی آینه بعد از کوتاهی، لحظه به لحظه احساس زشت‌تر شدن و خراب‌تر شدن وضعیت و داشتم. بماند که با غم و چهره‌ی کدر توی آینه نگاه کردم و ادای راضیا رو درآوردم ولی توی دلم کلی غصم بود.
برای صورت و ابروم روی صندلی نشسته بودم و در حین انجام شدنش توی آینه به خودم، پوست تیره شدم، جوشای خیلی خیلی زیاد شدم و چشمای نیمه‌بازی که ازش غم دنیا میبارید
یک پیر مرد کار گر که تقریباً 50 سال داشت در یک گوشه ای از شهر زندگی میکرد. 
روزگار این مرد بيچاره چندان خوب نبود مرد بيچاره روز میرفت کار میکرد روزانه هر اندازه که کار میکرد شب همان را غذا با خود می آورد 
حتی بعضی روز ها نمتوانست خرجی خانواده خودش را تأمین کند. شب گرسنه را صبح میکرد.
 یک روز این پیر مرد تا شام کار میکند. شام هنگام برگشت به خانه سه دانه نان از نانوائی با خود گرفت در وسط راه ناگهان صدای (چرنگ 
چرنگ) سگ را میشنود.
 
  دلش آرام نمی گیر
چشم هایم را باز کردم همه جا درتاریکی و سکوت به سر می برد نوری به شدت به تمام قسمت ها و اجزای بدنم برخورد کرد به بالای سرم نگاه کردم باورم نمی شد آن همان چراغ پیری بود که سه سال است در اینجا قرار داشت ولی هیچ وقت نقش یک چراغ را نداشت بیشتر نقشه لانه ی گنجشک های دل شکسته را داشت توجهم بیشتر به او جلب شد نورها بیشتر و بیشتر می شدند نگاهم را از روی چراغ برداشتم و به آن طرف خیابان خیره شدم مردی را دیدم که دوان دوان داشت به سمتم می آمد روی دسته من نشست ب
فکرم هنوز به تو درگیره دلم به عشق تو بد گیرههنوزم اسم تو که میاد آتیش میگیرهمنو به عشق تو میشناسن همون دیوونه ی وسواسمکه بعد تو رو همه آدما حساسمفکر از دست دادنت زده منو بی بی خواب کردهدیدن عکسای تو دل منو بی تاب کردهدربدر شد آخرش دل بيچارهبعد تو این قلب من دیگه با همه آدما سردهتو نفهمیدی بری از تو یادگاری فقط درده از تو یادگاری فقط دردهتنهایی پرسه توو نیمه شبا کار منه به خدا به خداحالمو جای تو خوب میدونن فکر از دست دادنت زده منو بی بی خواب کر
سلام
این چالشا خیلی سخته همیشه!
من تا 20 روز دیگه هم ایده ای ندارم چيکار میخوام بکنم انقدر همیشه کارام رو یه دفعه ای و یهویی و افراط و تفریطی انجام میدم. 
ولی یه چيزی رو مطمعنم، تا 20 سال دیگه حتما گواهینامه ام رو گرفتم! 
یه خل و چلی مثل خودمم پیدا کردم از این سینگلی در اومدم، که بيچاره خونواده، باید دو تامون رو تحمل کنن به جای یه دونه.
بيچاره ها فکر میکردن که میرم یه دختر پیدا میکنم سر و سامون میگیرم ولی نمیدونستن که اینجوری میشه :))
 
ولی آخرش را
این یک از او، یک از او، یک از او، از من اما کدام است؟ آن؟ آن؟
آسمان در کدامین ستاره سر نوشت مرا کرده پنهان؟
آسمان؟ کم کن از ابر هایت بر سیاهی بیافزای شب را
تا بیابم کدامین ستاره‌ست گشته تا این حد از من گریزان
این منم کودکی که تنش را مثله کردند یک شب ملائک
ریختندش برای خدایی‌ت پیش گرگان پیرِ بیابان
این منم نوجوانی که در چشم ریگ های زمین را جویده‌ست
قورت داده‌ست در دیدگانش زندگی را خیابان خیابان
این منم مرد بيچاره ای که زندگی را گرفته‌ست در آغ
فصل 4
هیچ کس به پیشنهادی ری محل نگذاشت. همه ساکت شدند. حتی پتی هم پارس نمی کرد. یعنی کارن واقعا گفته بود که تو خونه ما زندگی می کرده؟ دلم می خواست این را ازش بپرسم، ولی او دوباره برگشته بود تو حلقه بچه ها. حلقه. وقتی متوجه شدم آنها دور من و جاش حلقه زده اند، دهنم باز ماند. ترس برم داشت. خیال می کردم؟ یا واقعا داشت اتفاقی می افتاد؟ یکمرتبه قیافه هایشان به نظرم تغییر کرد. لبخند می زدند، ولی صورت هایشان خشک و کشیده و گوش به زنگ بود؛ انگار انتظار دردسر
استحکام دردسرساز؛ #تسلا سایبرتراک در اروپا امکان فروش نخواهد داشت
نشریه آلمانی AutomobileWoche اخیرا از قول مقامات این کشور گفته سازه تسلا سایبرتراک بیش از حد سخت طراحی شده و این #خودرو نمی تواند ایمنی لازم برای سرنشینان را فراهم کند. علاوه بر این، سازه سخت برای عابرین پیاده یک کابوس است، چرا که در صورت عدم تغییر شکل سپر و کاپوت جلو هنگام برخورد صدماتی بسیار جدی به فرد وارد می شود. 
آقای: من امشب خیلی پاهام درد می‌کنه، تسنیم، دو سه ساعت پامو لگد کن!
تسنیم: دو ساعت من لگد می‌کنم، سه ساعت مهندس؛ قبوله؟
مهندس: من خودم پاهام درد می‌کنه، اول باید بیای پاهای منو لگد کنی!
تسنیم: طبق قانون سوم نیوتون، هر کنشی را واکنشیست، برابر و در خلاف جهت. یعنی اگه پای آقایو لگد کنی، انگار آقای هم پای تو رو لگد کردن.
مهندس: 0_0
مرحوم نیوتون: O_O
تسنیم: ^_^
جوجه به یه موجودی؟ میگه "گورگابه"، انقد کیف داره :) جوجه کیست؟ یه دختر جسور و جلب و تیز و فرز و زو
این موجود متعفنی که من موقع احساساتی شدنم توی رابطه هام میشم رو فکر میکنم هیچ انسان عادی ای نمیتونه تحمل کنه. من اصلا و ابدا نباید با کسی باشم. متخصص ساختن دراماهایی ام که واقعا دراماست! منی که بی اندازه اون آدم رو میخوام و مزخرف ترین مرثیه سرا میشم و آدم بيچاره ای که واقعا مستاصل میشه که خدایا چي بگم بهش و چيکار کنم من :/ گاهی فکر میکنم همین که منو "بچه" صدا میکنه مناسب ترین صفت و کلمه ست برام برای رابطه ای که باهاش دارم. 
جیمینای همه، لطفا ببخش
با دوستام رفته بودیم کافه،هوا خوب بود گفتیم توی حیاطش بشینیم.داشتیم صحبت میکردیم که یهو کاف رو دیدم.داشت میومد طرف کافه که یهو چشم تو چشم شدیم و قشنگ انگار برق گرفتش!سرشو انداخت پایین و از کافه رد شد.یکم بعد دیدم برگشت و رفت توی کوچه ی روبروی کافه.دوباره چند لحظه بعد سرشو پایین انداخت و از کنارم رد شد و رفت داخل کافه.موقع حساب کردن رفتم داخل کافه و دیدم کنارش یه دختره و باهم صحبت میکنن.دلم سوخت حقیقتا براش!من که در هر حال نظرم تغییری نکرد در مو

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها