نتایج جستجو برای عبارت :

بیا وویس دادم که بفهمی دختر هستم

hello everyone 
عایم سو دپرسد
یک عدد دختر هستم که بی افش ولش کرده چون بهش گفته چند روز دیگه از ایران میره :) ایشون هم صلاح دیدن رابطه ای درکار نباشه تا برا طرفین سخت نباشه :) 
یک عدد دختر هستم که هنوز باباش رضایت به رفتن نداده و از طرف دیگه مامانش اصرار داره که بره 
یک عدد دختر هستم که دوستاش دارن بش فشار میارن که چند روز دیگه حرکته و تو چیکار کردی ؟ 
یک عدد دختر هستم که بین موندن و رفتن گیر کرده
یک عدد دختری هستم که الان دلش میخواد سر بذاره رو بالش و دی
متن اهنگ مسعود صابری به نام یه ریز مستم
این روزا هیچی سر جاش نیست جز تویی که تو دلم جاتهدست من نیست که دنیامی این روزا دنیام تو دستاتهنگران توام تو که جون منی پر دردمو این روزا تو درمون منیتو نبودی شبام بی ستاره بودن ستارم بشی آسمونو مهمون منییه ریز مستم یه دم آروم نمیشم بس که وابستم سر هر قولی دادم تا تهش هستمبه بارون تو محتاجم بریز مستم بریز مستمیه ریز مستم یه دم آروم نمیشم بس که وابستم سر هر قولی دادم تا تهش هستمبه بارون تو محتاجم بریز مستم
سلام.
من یه دختر مستقل هستم و همین موضوع رو تو جلسه خواستگاری بيان کردم . به آقا گفتم من همیشه نظرات خوب رو قبول میکنم و م رو میپذیرم اما در زندگی شویی اجازه دخالت حتی به پدر و مادر خودمم  رو هم نمیدم . به نطر شما آقایون اگه این جمله رو بعد از کمی آشنایی با دختر و خانواده اون بشنوید چی فکر میکنید؟
چه حسی داری بعد از چند ماه چت کردن تو اینستا بفهمي طرف پسر بود نه دختر
اخه چرا دوره زمان برعکس شده ؟! دخترا عکس پسرا میزارن روی پرفایل پسرا عکس دختر ؟! 
حالا اینا کار ندارم قصد توهین به پسرا ندارم ولی آیا میشه پسر سریال کره ای ببین ؟ ( بله پدر من عاشق دونگ یی و جومونگ ) اینم به درک مگه میشه پسر عاشق دختر کره ای بشه ؟( جز جناب بی نام )  و از همه مهم تر  مگه میشه پسر  ادمین فن دختر به نام مین یانگ بشه؟! 
اخه چرا ؟!
قیافه فعلی من 
جدیدا به جایی که از طرف
خدایا شکرت که مسیر را برام روشن میکنی، خدایا شکرت که پیشاپیش من قدم بر می داری و موانع را از سر راهم بر می داری. تو که هستی نقشه راه برام مشخصه، من قوی هستم، من باهوش هستم، من تحصیلکرده هستم، من دارای روابط رویایی هستم، من دارای شغل ایده آلی هستم، من سالم و سرحال هستم، من داری زیبایی ظاهر و باطن هستم، من راستگو هستم، من درستکار هستم، من بسیار مهربان و صبور هستم.
از یه طرف میگه من خاص ترین دختری هستم ک تاحالا دیده و خیلی فرق دارم و قدر خودمو بدونم
از اینطرف صاف گند میزنم به همه چی
یعنی میخوام بزنم زیر گریه
چرا من بلد نیستم عین آدم حرف بزنم
اون چرتو پرتا چی بود گفتم
وای وای وای وای
قشنگ ی موقعیت عالی رو همین دختر خاص زد خراب کرد
من غرق دریای شما هستم
محو تماشای شما هستم 
هرکس‌ در این دنیا پیِ چیزیست
من در تمنای شما هستم
در سر خیال خام می سازم
مبهوت رویای شما هستم
آینده ای با عشق می خواهم
در فکر فردای شما هستم
اما ، اگر، شاید، نمیدانم.!
درگیر ‌حاشای شما هستم
سجاد نوبختی
****
پیونشت : 
یک روز اگر بی عشق سر کردم
دل‌ را فقط درمانده تر کردم
سلام دختر پسرای هم سن و سال خودم 
مرسی از این که مطالب بلاگ بنده رو می خونید
دوستتون دارم و میخوام که یه صحبتی با شما عشقای عزیز داشته باشم آماده اید؟؟؟بریم؟؟؟؟باشه
اووووف که دارم دیونه میشم
آخه کسی نیست ما رو درک کنه به خصوص اون پدر مادرهایی که فاصله سنیشون با ما خیلی بالا هست
مثلا بابای40ساله 
مامان 38ساله
و ومثلا دختر خانوم یا آقا پسر14ساله
به خدا با احساسات یه نوجوون بازی نکنید به خصوصا دختر خانوم ها چون زود رنج هستند
حالا درسته من پسر هستم
متاسفانه بین دوستان صمیمی ام هم دشمنی و حسادت به ترکها مشهوده. دوستی دارم که ترک همدان است و زنش اهل ایلام. شاید روستاهای آن. می گوید که بچه شان ترک نیست. بچه ی من کرده. می گوید: می خواهد یه دختر کرد چشم آبی واسش پیدا کنه که نژادمون خوب بمونه! از دختره پرسیدن کجایی هستی؟ گفت من چند رگه ام. ترک هستم شمالی هستم کردم هستم. ولی ما کردیم. گفت: گفت خوبه. ما با شمالی و کردا مشکلی نداریم!
سلام
دختر نوجوونی هستم که یه موضوعی واقعاً منو بهم ریخته و دلم داره میترکه، واقعاً دلم می خواد بنویسم! 
من دانشجوی رشته پزشکی هستم و به گفته دیگران خدا رو شکر قیافه خوبی دارم، چیزی که هست نمی دونم چرا همه از من بدشون میاد! من سر این موضوع داغون شدم . از یه دختر خیلی سر حال و اجتماعی شدم یه دختر درونگرا و منزوی که می‌ترسم حتی توی یه جمع صحبت کنم! 
حس می‌کنم هیچ کسی نمی خواد حتی صدام رو بشنوه واقعاً با تموم وجودم دلم می خواد بدونم اشتباه من چیه؟
سلام خدمت همه کاربران محترم خانواده برتر
از دوستان عزیز میخواستم در مورد نحوه پیدا کردن یک دختر خوب برای ازدواج، من رو راهنمایی کنند.
من پسری هستم حدود ۲۸ ساله با تحصیلات فوق لیسانس و کارمند . همه کسانی که با من در ارتباط هستند میگن خوش اخلاق و صبور هستم. ضمنا من اهل روابط دوستی با نامحرم نبوده و نیستم و مقید به رعایت اصول مذهبی هستم.
ادامه مطلب
سلام به همه ی خانواده برتری ها یه سوالی که خیلی ذهنمو مشغول کرده اینکه اصرار در خواستگاری اونم اگه مستقیم به دختر خانوم گفته بشه تا چه حد باید باشه !!من دانشجوی دکترا هستم  ولی سربازی نرفتم اما یه کار پاره وقت دارم ولی کار ایندم تضمین شدس و تو خدمت هم کار میکنم ، به یه دختر خانومی علاقه مند شدم تمام شرایطمم توضیح دادم که قصدم ازدواجه و به محض اینکه حداقل شرایط رو فراهم کنم به خواستگاریتون میام ، 1 سال هم هست در ارتباطیم به واسطه ی کار مشترک دکت
Day 2: write something that someone told you about yourself that you never forgot. 
پنج ساله بودم. نشسته بودم پشت یکی از میزای رنگارنگ مهدکودک. کلاس ما رو به حیاط بود. خورشید مستقیم داخل می‌تابید. کلاس توی خاطرم روشن شده بود از نور خورشید و رنگ‌های میز‌ها و کاغذ‌رنگی‌ها و مقواهای چسبیده به دیوار زنده شده بودن. باید تنه‌ی یه درخت رو رنگ می‌کردم. با مدادرنگی. نمی‌دونم چرا تنه‌ی درخت به نظرم اون‌قدر بزرگ می‌اومد. انگشت وسطم از شدت فشار مداد روش درد گرفته بود. مداد رو گذاشتم ک
من چ کسی هستم؟ این سوالی است که هر روز می پرسم.
مادرم می گوید : تو زیباترین گلی هستی که در باغچه ی زندگی ام دارم.
پدرم میگوید : تو حاصل پینه های دستان کسی هستی که عمرش را ذره ذره به پایش ریخت تا کسی شوی که هستی.
پدر بزرگم میگوید : تو لذت بخش ترین حسی هستی که هر پیرمرد می تواند حس کند.
برادرم می گوید : تو بهترین الگویی هستی که هر نوجوانی می تواند داشته باشد.خواهرم می گوید : تو حامی ترین حامی ای هستی که هر دختر آرزویش را دارد.
همسرم می گوید : تو محکم ت
على بن ابى رافع مى گوید:
من نگهبان خزینه بیت المال حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام ) بودم .
در میان بیت المال گردن بند مروارید گران قیمتى وجود داشت که در جنگ بصره
به غنیمت گرفته شده بود. دختر امیرالمؤمنین کسى را نزد من فرستاد و پیغام
داد که شنیده ام در بیت المال گردن بند مرواریدى هست . من میل دارم آن را
به عنوان امانت ، چند روزى به من بدهى تا در روز عید قربان خود را با آن
آرایش دهم و پس از آن بازگردانم . من پیغام دادم به صورت مضمونه (که در
صورت ت
سلام و درود خدمت دوستان و همراهان عزیز
 ماجرا از اون جایی شروع میشه که بنده حدود 5 سال پیش به دختر دایی مادرم علاقه مند شدم . بد جوری هم عاشق شدم که تازه میفهمم فرهاد و مجنون چی کشیدن! 
اما حقیقتا بخاطر، نرفتن خدمت سربازی، دانشگاه و پول نشد ازش خواستگاری کنم، تا اینکه در محیطی شروع به کار کردم، پس انداز اندکی جمع کردم، به دانشگاه رفتم و کم کم داشتم آماده میشدم برای خواستگاری کردن که متاسفانه دچار یک بیماری شدم و شنواییم رو از دست دادم، خلاصه ه
سلام
من یک پسر 28 ساله هستم که هرگز اهل دوستی دختر و پسر و هیچ کدام از این چیزها نبودم، تا جایی که یادمه همیشه در حال تلاش و دنبال کردن اهدافم بودم و به قولی فرصت سر خاروندن رو هم نداشتم چه رسد به اینکه بخوام به دخترها فکر بکنم. هر کی رو هم میدیدم یا بهم پیشنهاد میدادن انگار نه انگار.
اما دو ماه پیش توی کلاس زبان همون روز اولی که یه دختر خانم رو دیدم ازش خوشم اومد. از ترس اینکه بگم و بگه نه و از این جور فکرها یا اینکه اگه زود بگم بعد میگه این چه پسری
آیت الله مجتهدی تهرانے(ره):
خداوند متعال می فرمایند: من 6 چیز را در 6 جا قرار دادم، مردم آن را در 6 جای دیگر جستجو می کنند:
❶ من علم را در گرسنگی قرار دادم ، مردم آن را در سیری می جویند!
❷ من عزت را در نماز شب قرار دادم، مردم آن را در دستگاه سلاطین می جویند!
❸ من ثروت را در قناعت قرار دادم، مردم آن را در کثرت مال دنبال می کنند!
❹من استجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم ، ولی مردم آن را در قیل و قال می جویند!
❺ من بلند مرتبگی را در تواضع قرار دادم،ولی م
هست مگه نه؟ 
آره هست 
اما اینجا تعریف نشده 
در حال حاضر من یک بی وارث هستم 
در حال حاضر من یک پیر دختر هستم 
در حال حاضر من زنی هستم که در آینده تنها می مونه 
و برای همین باید ازدواج کنم 
نیستم تازه نماز خوندم پس حال هورمونیم بد نیست 
اما اشکم بابت نوشتن اینها دراومد 
من در حال حاضر دختری هستم که اصلا خوب نیست رفتارهاش اصلا سنگین و دخترونه نیست و برای همین هم خواستگار نداره و برای همین هم مامانش همش جوش میزنه و آخرین دخترش میگه مواظب باش
حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی می کنی؟ 
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم، پیدا می کند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم می کند!!!؟
حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری رفت.
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمی دهم.!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر رفت، پدر دختر با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت:
ان شاءالل
سلام امروز ۱۳ ماه شهریور هست.سری قبلی ک بحثمون شد من بهت گفتم این رابطه رو نمیخوام چون اگر اعتماد نباشه بی فایدس.و تو گفتی اگر الان هستم بخاطر اعتمادمه.یعنب الان ک نیستی از بی اعتمادیته.
نمیدونم چطور شد و چی شد فقط میدونم ک چهارشنبه داشتیم قسمت ۱۴ شهرزاد فصل ۳ رو میدیدیم. ولی بحثمون شد دلخور شدیم انگار از هم.پنجشنبه ب ابراهیم اس دادم راجب اون مساله ک ببینم با سحر ب کجا رسیدن ک گفت میخوایم بيایم همدان.بخاطر همین رفتیم سیمین من بهت پی ام دادم ک م
یعنی کلِ امروزم با ویدئو کال گذشت :)) به خدا اگه میدونستم انقدر کاربردیُ با حالِ انقدر در برابرش مقاومت نمیکردم D: اول که با همزاد ^^ بعدش هم با دختر عمهُ عمه :* بعدش هم با دافِ تهِ قاآنی O-o بعدش هم با دختر عمه *-* خلاصه که حسابی سرم شلوغ بود :| البته دختر عمهُ دختر داییُ دختر عمه هم جواب ندادن -_- به دختر خاله هم نمیدونم چرا زنگ نزدم :( فردا میرم تو کارِ چهارتاشون ;)
مامان خوابیده است اتفاقن خر و پف بلندی میکند، اتفاقن خانه هم ساکت است، اتفاقن من فقط کمی دور از رگ گردنش به او چسبیده ام و نور گوشی ام را کم کرده ام تا بیدار نشود، و اتفاقن من بیشتر از همیشه عاشقش هستم چون دوباره یاد من آورد دختر قوی و لجباز و یاغی ش هستم که آدمها را دوست دارد و محکم است و قوی است و زندگی میکند، به هرحال، به یک روش:)
 
حالا از این طرف من به عنوان یه دختر مجرد 30 ساله هستم مقابل آقایی که عادت به دختر بازی داره و این من هستم که نمیتونم فراموشش کنم! عجب دنیای عجیبیه ها هر چیزی امکان داره!
من از خونواده ی مذهبی هستم، والدینم بسیار زیاد افراطی در تعصب هستند، یعنی این طوری بگم  پدرم دوست نداره من تنها بیرون از خونه برم، گفته فقط ت برو بیرون، دوستام میگن پدرم پارانوییدی هست، با اینکه هیچ گاه خطایی ازم سر نزده و با کمال میل و انتخاب خودم چادریم! خودم برام جای ت
به اون آقای معلم و حقوق دان و . همون موقع که راجع بهش نوشتم جواب رد دادم در رابطه با آشنایی و .
درخواست کرد که بار دیگری با هم حرف بزنیم.
بهش این فرصت را دادم ولی توضیح دادم که هرچه فکر میکنم من هنوز آمادگی ورود به رابطه ای رو ندارم ! 
هنوز اون معجزه ای که باید کسی بکنه تا من تی بخورم و بتونم وارد رابطه بشم اتفاق نیفتاده.
هیچی .
قرار بود همین حوالی دعوتم کنه به صرف دمنوش و یک گپ طولانی .‌
من دو روز پیش رفتم کافه ، با اتاقِ فرمون.
یکی از آق
دختری بعد از ازدواج نمی توانست شوهرش کنار بياید و هر روز با او جر و بحث می کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت شوهر مدارا کند
من امشب دختر غمگینی هستم که برای اولین بار بازی روی گوشیش نصب کرده و ساعتها نشسته به بازی.
دختر غمگینی که نمیدونه خوشبخته یا نه؟
دختر غمگینی که نمیدونه عشق توی قلبش هست یا نه؟
موفق هست یا نه؟
زیر پاش مهم هست یا نه؟
تو روابط اجتماعیش موفق هست یا نه؟
دختر غمگینی که اینقدر دور بوده و اینقدر محکم به نظر رسیده که روزهاست مادرش بهش زنگ نزده
دختری که توی این روزای بهار هیچ حس درس خوندن نداره.به خودش میگه بیش از ۲۰ سال درس و کارت در صدر افکار و دغد
تو این دوره از زندگی‌م چند برابر دوران دانشجویی و دانش‌آموزی یاد گرفتم؛ البته این یاد گرفتن از روی تجربه بوده و به طبع سخت‌تر و پررنج‌تر! مثلا وقتی چندین روز از مصاحبه کاری گذشته و منتظر تماس هستی و خبری نیست، شروع می‌کنی به مرور حرف‌هایی که تو جلسه زدین:
-محکم و با اعتماد به نفس نبودم، خودم رو کمتر از اون‌چه که هستم نشون دادم.
-آهان اینجا سر حقوق به توافق نرسیدیم احتمالا!
-اینجا سوتی دادم، نباید چنین حرفی رو می‌زدم.
-نباید حقوق قبلی من رو
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
یه دختر میبینم که مانتو نخی لی پوشیده و باد شال و موهای پیچ و تاب خوردش رو تو صورتش پریشون میکنه.باد تیشرت سفید دختر رو به بدنش میچسبونه و عطر تن دختر رو بو میکشه
دختر ناراحته ؛ آروم و بیصدا گریه میکنه  و بغضشو قورت میده
از پسر کنارش فاصله میگیره
همراه باد قدم میزنه
ده قدم
بیست قدم
پسر صداش میکنه
دختر برمیگرده
باد هو کشان فاصله بینشون رو بیشتر میکنه
دختر رو به پسر فریاد میزنه
" ازت متنفرم"
پسر خشکش میزنه
دختر بر میگرده و راهشو میره
پسر فاصلش
20 روز رو از دست دادم
یه استغفاری بود ک باید 60 روز مدام روزی چهل بار میگفتم
امروز یادم رفت
یعنی 20 روز هدر دادم
باید دوباره شروع کنم

اینی ک فکر میکنید آدمی با تحصیلاتش سنجیده میشه صددرصد اشتباهه
منم میگم اشتباهه
ولی اینکه تحصیلاتشو تو سرش بزنید اشتباه تره بنظرم
اینکه بهش بگید درس خوندن خودخواه و بیشعورت کرده ، دکترا میخونی اینجور شدی دیوانه شدی و خودخواه و بیشعور و. فکر کردی دکترا داری میخونی حالا چی هستی
و منم جواب میدم ک هیچ فکری نکردم ک چ
سلام 
بعد مدتها اومدم به این وبلاگ، من حدودا یه ۸ ماهیه تو یه جای خوب تو بخش امور مالی مشغول به کار هستم، این رو بگم که تو زندگیم خیلی محرومیت کشیدم، شاید تنها نقطه امیدم فقط همین شغلم باشه و میدونم که میتونم توش پیشرفت کنم خیلی زیاد.
۳۲ سالمه و دختر هستم، خیلی بی بی فیس هستم شاید تو نگاه اول یه دختر دبیرستانی به نظر بيام این شغل رو هم با هزار تا امتحان و مدرک بدست آوردم. من همکارم با هم استخدام شدیم از همون روز اول با هم خیلی خوب بودیم و از کار ک
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش ( لگنش ) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند ؛ هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوان‌تر میشود.
ادامه مطلب
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
20 روز رو از دست دادم
یه استغفاری بود ک باید 60 روز مدام روزی چهارصد بار میگفتم
امروز یادم رفت
یعنی 20 روز هدر دادم
باید دوباره شروع کنم

اینی ک فکر میکنید آدمی با تحصیلاتش سنجیده میشه صددرصد اشتباهه
منم میگم اشتباهه
ولی اینکه تحصیلاتشو تو سرش بزنید اشتباه تره بنظرم
اینکه بهش بگید درس خوندن خودخواه و بیشعورت کرده ، دکترا میخونی اینجور شدی دیوانه شدی و خودخواه و بیشعور و. فکر کردی دکترا داری میخونی حالا چی هستی
و منم جواب میدم ک هیچ فکری نکردم
ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺴﺮ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﻣﻦ ﻧﺰ ﻮﻥ ﻣﺎﻩ ﺯﺒﺎﻢ ؟
ﺴﺮ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﺴﺘ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﻫ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﺣﺎﺿﺮ ﺗﻪ ﺍ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫ ؟
ﺴﺮ ﺧﻨﺪﺪ ﻭ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﻤﺪﻫﻢ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺮﻪ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﺩﺭ ﻫﻨﺎﻡ ﺟﺪﺍ ﺮﻪ ﺧﻮﺍﻫ ﺮﺩ ؟
ﺴﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﻤﻨﻢ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺩﻟ ﺷﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟ ﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺍﺷ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﺮﺩ 
ﺍﻣﺎ ﺴﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺮﻓﺖ ، ﺩﺭ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺧﺮ
       پیشتر ها یک همسر، فرزند دختر، خواهر، لولی، خواهر زاده، برادر زاده، عروس، زن دایی، زن داداش، دختر خاله، دختر عمه، دختر عمو، دختر دایی، پزشک و خانمِ همسایه اینجا می نوشت . من بعد با حفظ تمامی این سمت ها یک خواهرشوهر در اینجا می نویسد.
پریسا دختر خون گرمیست 
چشمان روشن زیبایی دارد مهربان است و از همه بیشتر اینکه میشود ساعت ها نشست و به لهجه شیرینش نگاه کرد میگویم نگاه چون حالت چهره اش خنده هایش و مهربانیش همه دل میبرد 
به من میگوید هربار که من را میبیند با آرامشم آرام میشود 
کم کم دارم باور میکنم دختر آرامی هستم 
پریسا دوست داشتنیست چون چشم های مهربانی دارد 
***اگه به دنبال سادگی هستین این سبک براتون مناسب هست.بر خلاف اینکه همه فکر میکنند سبک مدرن، سبک خسته کننده و متقارن ورنگهای خنثی است،در واقع با یک طراحی درست میتونه گرم، دعوت کننده و کاملا شیک باشه.
1)مهمترین ویژگی در این سبک، ساده نگه داشتن همه چیز هست. "منظورم این نیست که فقط یک چهار دیواری داشته باشیم با یک صندلی، اما مطالعات نشون داده شلوغی زیاد باعث ایجاد استرس میشه.پس هرچه وسیله ها کمتر باشه آرامش بیشتری در فضا خواهیم داشت."
2)یکی دیگه از و

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها