نتایج جستجو برای عبارت :

ببخشید تو کدوم قسمت بود که خزان دسش رو میبره یاووز خزان با هم میبرنش بیمارستان حیاتی است لطفا بگید

تو آمدی و به هم ریختی قرار مرا 
 خزان خزان کردی مبتلا بهار مرا
پس از دمیدن تویک به یک غزلهایت 
 به دست خویش گرفتند اختیار مرا 
به سرزمین توتبعیدی همیشه شدم 
 و خاطرات تو پر کرد روزگار مرا
به بادهای فراموشی زمان دادی 
همه قبیله‌ی من، ایل من، تبار مرا 
 به ظرف میوه اگر سیب نارس تو رسید 
 خراب کرد زمان، سیب آبدار مرا 
 وصیتم همه‌ی آن نوشته هاست عزیز!
نگه بدار ورق های یادگار مرا 
مهدی فرجی
داستان قسمت آخر سریال فضیلت خانم
سریال فضیلت خانم و دخترانش fazilet Hanim ve Kizlari یکی از سریال های پربیننده 2017 کشور ترکیه و استار تی وی است که داستانی درام و عاشقانه دارد.
فضیلت خانم زنی میانسال است که دو دختر به نام خزان و اجه می باشد که هر کدام از این دخترها در زندگی خود دچار فراز و نشیب زیادی می شوند و فضیلت قصد دارد که اوضاع را بهبود بخشد. دختران او پس از اتفاقاتی سر از منزل اگه من ها در می آورند. عشق اجه و یاسین هم در اواسط سریال به بن بست می خورد و ا
گذرگاه
دنیا را ساده باید دید
عشق را رهگذر باید دانست
و خزان را باید نفرین جغدی شوم خواند
در آن شب بارانی
آتشی چنان بر پا شد
که باران را ربود
و مرا سوخت که سوخت. 
****
و کنون؛
خاکسترم را بر باد می دهند. 
مگذارید، مگذارید!
دل سوخته ام اما روشن تر است!
مثل آن دانه ی برف
مثل آن سراج زرد
مثل نوری در خزان
چه توانیم کرد؟ 
چه توانیم گفت؟ 
هیچ.هیچ.بیهوده.‌‌‌بیهوده‌.
****
دوباره آن حسِ دلگیر گل کرده است
دوباره چنگ بر حلقم می زند. 
دوباره آن حس‌.
دوباره
دانلود آهنگ جدید امیرحسین افتخاری به نام رفتی و خزان شد گریه بی امان شد / غیر مردنم نیست دلخوشی نگارا با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang raftio khazan shod gerye bi aman shod gheire mordanam nist delkhoshi nefara az Amirhossein Eftekhari
دانلود آهنگ رفتی و خزان شد گریه بی امان شد / غیر مردنم نیست دلخوشی نگارا
جان تو و جان دلم نیمه پنهان دلم من کران تا کران آمدم بی نشان یک نشانه بفرست
گر زمن کردی یاد بوسه ای دست باد عاشقانه بفرست عاشقانه بفرست
رفتی و خزان شد گری
درسینه غمی ست لیک این درد نهانوان درد که بر چهره کس نیست عیانسرتابه قدم غصه و غم مالامالتابی نبود ازاین الم درتن وجانتاکی به تمنای وصال معشوقدررنج وغم فراق ازجور زمانای صاحب گردون وسپهر وهامونرسم تو نباشد که اسیری به فغانمن مدعی ام تو خستگان رامددیعشق است وفراق دلبر وفصل خزانلبریز کنی باده می خواران رایک جرعه بده زباده شوکریانرفتم زفراق دوست من ناله کنمضحاک صفت چومردم دون زمانای آنکه زدرد عاشقان آگاهینام تو کلام مجلس اهل بیانامید دل خست
یکی اینجا هست که برای یک لحظه با تو بودن بی تابی می کند.یکی  اینجا هست که  بوی موهایت را  لای بوته های گل رز جستجو می کندیکی اینجا هست که شمیم نفسهایت را در نافه ی مشکین اهوان پی جوست عزیزمن ! تو تک دانه مرواریدی که چه خوشبخت بودم اگر  می آرامیدی  به  ارامش  در صدف وجودبی مقدارم تا در آغوشم نوای عشق زمزمه کنی و مشق مهر کنی .باری عزیزم !  امشب تاسحر در این گوشه ،  زاویه نشین دعایم برای تو ، برای تو که عزیزی و آرزو .نازنینم بیارام اسوده که بج
***پاییز***
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان 
 
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بی‌زبان صد بی‌زبان 
 
هرگز نباشد بی‌سبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بی‌درد دل رخ زعفران رخ زعفران 
 
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می‌کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان​​​
عزیزِ پاییزی من!‌ شبیه اولین اطلسی پیش‌مرگ پاییز دوستت دارم و چون درختی و سر خم کرده پیشِ پای خزان با تکه‌های تنم به استقبال لبخند بهاری‌ات می‌آیم!
عزیزِ پاییزی من! قول بده، قول بده در روزهای زرد پاییز مثل سیبِ کال روی شاخه همیشه سبز بمانی‌ و لبخند سرخت را در فصل سرد و خزان‌زده زیر برگ‌های افتاده‌ی نارنج جا نگذاری.
عزیزِ پاییزی من، بهار بمان! 
در فصل خرمالوهای رسیده و برگ‌های ترسیده به تپش‌های قلبت بسپار بهار را از یاد نبرند . سبز
 
فصل سوم
خزان پیش می رود به سوی زمین تا با پسر ملاقات کند و پریان آتش و خاک را به قصر خود احضار کند.
هنگامی که خزان ، پسر رشـید و برومند خورشید را می بیند با نگـاهی سـرد به او می گوید که در های آسمان باز شدند و قادر به رفتن است.
پسر  دیگر نمی تواند برای دیدن معشوقه ی خود صبرکند بال هایش را باز می کند و تمام قدرت خود را در بال هایش می کند تا بانویش را ببیند.
اما خزان به تمام پریان باد و خاک وآتش فرمان می دهد تا برگ ها را به رنگ آتش کنند و سرمای باد را
***پاییز***
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان 
 
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بی‌زبان صد بی‌زبان 
 
هرگز نباشد بی‌سبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بی‌درد دل رخ زعفران رخ زعفران 
 
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می‌کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان​​​
بگذار بگویمت
که تو خورشیدِ تابیده بر گونه‌های کودکی را مانی
که بی‌مجالِ اندیشه به بغض‌های خود*
به خوابی گرم و ناب
فرو رفته است.
و من
 برگِ خزان زده‌ای در باد را مانم
که به تو می‌گشاید
رازِ تمامِ این فصول را 
و میچرخد 
و میرقصد
تا به یاد آرد شعری را که برایِ تو
 آواز کرده بود
چون خزان آمد و باغم درخواب

رخ گل را نتوان دید  صواب

کو به کو گشتم واز باغ  سراغ

آب می جستم ازاین بحر سراب

دید پیری حالت سعی وصفا ومروه ام

گفت برمن نکته ای فصل الخطاب

تا خزان هست نباشد خبری ازگلها

با بهاران  گل برآید زگریبان  حجاب

ای خزان رو که بهاران آید

 رخصتی ده تومرا بهر ثواب

تابگیرم دربرم رخساره ی خورشید را

هم به  پاخیزم  ازین  حال خراب .

 

حمیدرضابراهیم زاده

10بهمن94
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
کدام باد خزان کرده برگ و باغت را؟
کدام زخم گرفته دل و دماغت را؟
 
نگاه هرز کدامین ستاره باعث شد
به روی شب بکشی پرده‌ی اتاقت را؟
 
تب است همدمم این روزها که دلتنگم
بدان که تاب نمی‌آورم فراقت را
 
چنین که فاصله افتاده بین ما چندیست
بگو که از چه کسی می‌شود سراغت را.؟
 
بگیر دست مرا و به جای دل بگذار
درست بین دو ابرو نشان داغت را
 
تمام راز مرا برق چشم‌هایم گفت
تو هم نشان بده -گر هست- اشتیاقت را
 
نفیسه‌سادات
 
 
*
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

 گل خزان ندیده از گروه شیدا و مسعود جاهد
دلتنگم. دلتنگم و شاید این اقتضای زمان است. او نیست، و کتابش در دستم است. هیچ نسیمی نمی‌بینم. اتاق گرفته است. رایحهٔ غمی اتاق را گرفته است. کاغذ، سفید، اما قلم یار نیست. آخر اشک، مرکّب نمی‌شود. بوی نم می‌آید. پرده را کنار می‌زنم، پاییز پشت پنجره پیداست: وزشی زرد. آیا پنجره را بگشایم؟ پنجره را بگشایم تا- همانگونه که استحقاقش را دارم-  بوی پاییز بگیرم؟
هرگز نمی‌ترسم. برگریزان من، پیش از درخت‌ها آغازیده. مدت‌هاست نیمه عریانم. هیچگاه بهار را به خ
 من که می دانماین پاییزبه این سادگی هااز سر دلتنگی هایم دست بر نمی دارد،شاید از انبوه برگ‌های خزانبر تن کوچه های عریان شهراین راتو فهمیده باشیکه اینچنین عاشقانهاز آن سمت خیاباندست تکان می‌دهیو من دل!. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
اول بهار بود که دیدن هم برایمان مجاز شده بود.   اما از آن زمان به بعد محروم شدیم!     بهار و تابستان گذشت  تو هم که رفتی  فصل خزان هم رسید  جوجه های آخر پاییز را هم همه شمردند و درنهایت زمستان از راه رسید و نفس های آخرش را میکشد 
اما من بارها بهاری شدم و مشتاق آمدنت   
سوالی که ممکن هست در بحث باغات آیا ضرورتی دارد شخم بزنیم یا خیر؟؟؟و چگونه این عملیات باید انجام شود؟؟؟
در بحث شخم باغات، علی الخصوص در باغات بارده و چندین ساله باید از شخم عمیق اجتناب شود و توصیه صرفا این هست که "کولتیواتور"زده شود و دلیل اصلی آن اینکه1⃣ شخم عمیق هم باعث صدمه به ریشه می شود.2⃣و هم باعث صدمه به بافت خاک می شود که این شرایط در باغاتی که شیبدار هستند بخصوص در فصل خزان غیر قابل جبران هست.پس در بحث شخم زدن در باغات گام اول اینست که د
به نام دوست
رفیق بغض هر شبم
دلیل گریه و تبم
ای عشق تمام حسرت هنوزم
دلیل آه سینه سوزم
ببر مرا به ناکجا عشقای درد ببین به استخوان رسیدیهمین که از دلم بریدی
ببر مرا به هر کجا عشق
خیال خنده های تو شد آرزوی هر شبم
به چشم های تو قسم که جان رسیده بر لبم
خزان شد و نیامدی عزیز لحظه های من
اگر ندیدمت تو را تو گریه کن برای من
نگاهش به آن سوی نهر خیره استعصایش را بر زمین می‌آرامد و بی‌تکیه‌گاه، ایستادن را چپق می‌اندیشدچه دلانگیز می‌درخشد، غرش ماهی‌های بی‌صدا در پرتو سایه درختان درهم تنیدهزن، برای آخرین‌بار نگاهش را از آن سوی نهر قیچی می‌کند تا کلبه آغشته به آتش جدایی را رنگ‌آمیزی! آغازی سیاه در پایانی سفیدبرگی جامانده از سوگواری خزان، هضم در بستر آن نهر جاری 
جوانه عشق:
تو دختر پاک اردیبهشت
من پسر سبز پاییز
تو دانه ی ناشکفته
من باران ناچکیده
باد تو را آورد
ابر مرا بارید
سبز شدیم پیوسته
جوانه زدیم در عشق
زرد شدیم به سرود خزان
یخ زدیم به سرمای زمستان
و بارها در آغوش هم
مردیم 
و زنده شدیم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
از فروردین که خیری ندیدیم
نه آن که رفته بود برگشت 
نه آن که بود وفا کرد 
بهار بود جانم ولی رنگ خزان داشت.
حالا اردیبهشت آمده.
کاش حداقل اردیبهشت کمی منصف باشد 
سفر کرده‌ای را باز گرداند 
عاشقی را به معشوق برساند 
مرگ نباشد، تولد باشد 
از فروردین که گذشتیم 
کاش اردیبهشت 
اردیبعشق شود.!
 
روزگاری شام غمگین خزان
خوش‌تر از صبح بهارم می‌نمود
این زمان حال شما حال من است
ای همه گل‌های از سرما کبود
 
روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه‌ی مهتاب را
این زمان - دور از ملامت‌های ماه -
چشم می بندم که جویم خواب را
 
فریدون مشیری | با صدای افسانه رثایی
 
 
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
درخت ها چه باشکوه ایستاده اند! که شاخ و برگ هایشان اینگونه به تغییر گشوده است 
بهار و خزان برایشان فرقى ندارد
آغوششان به آمدن و رفتن فصل ها باز است، 
بلکه زینت آنهایند 
قبض و بسط زمین را مى آرایند 
خوشابه حالشان!
تسلیم که هستند هیچ، 
راضى که هستند هیچ،
زینتند
بهترینند براى همانى که نصیب اکنونشان است 
خوشا گشادگى روان شان
خوشا رهایى استوارشان
جام من ازفراق تو، لبالب ازشراب غموز قدح فراق تو، دل شده بس خراب غمای تو نگار نازنین ،رفتی واز غمت چنیندیده پر آب می کند، عاشقت از گلاب غممحمل ما دراین بهار، بی تو خزان بی بر استانجمن از نبودنت ،مملو پیچ وتاب غمزرفتنت دلم شکست، دوچشم درغمت نشستودیده نیز چون دلم ،گریست در صواب غمچه گویم ازغم فراق، که بر دلم نهاده داغیاد تو میکند دل از، خواندن شعر ناب غماگر تو رفتی ازبرم، به قاب سینه جای توستنگه به عکس تو مرا، رهاند از عذاب غم
دوباره باتفعل حافظ دوباره فال خودم
دلم گرفته دوباره به سوز حال خودم
تو نقطه اوج غزل های سابقم بودی
چه کرده ای که شکستم خیال وبال خودم
چرا نمیشود حتی بدون تو خندید
چرا،چگونه،چه شد این سوال خودم
چرا نمی رسد این بهار بعد از تو
چرا نمیرود این خزان سال خودم
اگر ندهی پاسخی به جان خودت
که میروم به نیستی و بی خیال خودم
مرا بهار های پی در پی که بیش از خزان آزرده خاطرم می کند می گذرد بی تو و تو را نمی پسندم که همانند من زندگانی بگذرانی فراوان گریسته ام زمین چگونه مرا با این بار غم تاب می آورد و زیر پایم نمی شکافد ? مرا همین گونه که هستم بشناس , که نیستم بی تو نه اینجا نه در کنارت نه در خود , دنیا بسیار کوچک است گاه دلتنگی آخر جایی یافت نمی شود که آنجا نباشد همه جا هست و آنجا که باید نیست . وقتی که آغوشت نبود فهمیدم سرمایی ام #الهام_ملک_محمدی
لطفا اگر حال روضه ندارید از خوندن این غزل صرف نظر کنید .می روی همراه تو روح و روانم می رود جان پناه مرتضایی ، بی تو جانم می رودرو گرفتی بعد کوچه ، خانه ام تاریک شدشمس پشت ابرها از آسمانم می رود خسته ای ، ای دار دنیای علی ، این روز هابعد هر بی هوشی ات جان جهانم می روددرد هایت را نمی گویی به حیدر ، هر چقدر سوی زهرا کلمینی» ها زبانم می رودنخ نما شد بس که شستی تا نماند ردّ خونمثل این پیراهنت تاب و توانم می رودمثل برگی زرد که در زیر پایی خُرد شدبا غم
باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان
به استقبال بهار می روند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند
و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد و نشاط
و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شکوفه ها را برگذار می نمایند
تَرسَم این بود که روزی شوق دیدارت مرا
نَکِشاند سوی آن کوچه ی باران خورده
چه کنم گوشِ من از حرفِ جماعت پر بود
که نباید بروم سویِ مزار مرده
عمرِ دل رفت به تسبیح نگاهت ،اما
یادِ من هیچ در آن خاطره ها جا مانده؟
رفتنت همچو خزان و روزگارم چون باد
دلِ پاییزِ من اما سوی تو جا مانده.
 #ملک_الشعرای_پاییز
دانلود آهنگ جان تو و جان دلم نیمه پنهان دلم من کران
آهنگ رفتی و خزان شد گریه بی امان شد
Download Music Amirhossein Eftekhari Nime Penhan

در این پست برای شما دانلود آهنگ ملایم نیمه پنهان را با بالاترین کیفیت برای دانلود قرار دادیم
انتقادات و پیشنهادات خودتون در مورد سایت و نظرتون رو در مورد آهنگ از بخش نظرات برای ما بفرستین
دانلود آهنگ جان تو و جان دلم نیمه پنهان دلم من کران / آهنگ رفتی و خزان شد گریه بی امان شد
در قسمت آخر سریال فضیلت خانم سینان میمیره،همه فکر میکنند کاظم خان مرده ولی در در اثر تصادفی که کرده توسط یک محلی پیدا شده و مداوا میشه .اجه چون از یاسین بارداره کاظم خان سعی میکنه اونو زیر بال و پر خودش بگیره ولی با گذشت زمان با یاسین زندگی میکنه.کاظم خان بعد از چندی فلج شده و اجازه میده سینان و اجه در کاخ او در کنار کاظم خان زندگی کنند.خزان که عاشق و شیفته سینان بود با برادر سینان (یاقوز) ازدواج میکنه.یاسمن و بیرونش میکنن اجه با بچه اش میره مل
در این شهردر این آبادی که می وزد سکوت خزان در این بهاران بی عشق و عاشقیمی دمد  همچنان فریاد سیاهی های مرگدر این ناگواری های روزگاراندر حسرت یک دیدار ساده ام!
 
خسته از سایه های فرار کرده از خورشیداین مردمان فراری از دیدار ماهمن در این شب بلند بی فردادلخوش لمس گیسوان توحتی در خوابم
من در این شهر بی ذوق ترانهدر حسرت یک لحظه شنیدن صدایتمشتاقم به دیداری کوتاه،آنقدر کوتاه که بگویم از ژرفای وجودم:دوستت دارم ای همه راز و نیازم
- از اینکه نت ملی هم با مشکل براتون باز میشه چه حسی دارید؟ 
+ حس خیره شدن به دیوار
 
× من که میخوام برای یه آلبوم واسه ۱۰ سال پیش به بیپ تونز پول پرداخت کنم ولی خودش نمیذاره
 
× دارم سعی می کنم با طلوع می کنم از مهدی یراحی، خود را تلطیف کنم
اگر تقاص پس گرفت
اگر به ساز من نساخت
اگر که روزگار من مرا دوباره بد شناخت 
گریز ناگزیر من از این خزان بهانه بود .
 
× تا حالا به لپ تاپ به عنوان یه وسیله گرمایشی نگاه کرده بودید؟ خوبه
 
× از سری پست های موقت اینت
ای عزیزم یک دمی از نازنین من بگو،
بر خزان من نگر، حال حزین من بگو.
از کمان ابرویش حرفی مگو در پیش او،
از کمان قامتم تو در کمین من بگو.
همقدم گردی تو گاهی با رفیق همقدح،
نوشبادی هم برای همنشین من بگو.
نی مرا تحسین بگو از بهر تسکین دلم،
نی سخن از سوز عشق آتشین من بگو.
صد هوس در دل بمرد و صد امید زندگی،
گر نمردم من ز غم، صد آفرین من بگو.
خیرخواه من بدی، خیری نکردی بهر من،
خیربادی در نفسهای پسین من بگو.
سریال فضیلت خانم و دخترانش fazilet Hanim ve Kizlari محصول سال ۲۰۱۷ کشور ترکیه است که داستانی پر ماجرا دارد.
فضیلت خانم زنی است که کل عمرش آرزو داشته که ثروتمند شود و همه چیز داشته باشد که تا به حال اینطور نشده است.
فضیلت خانم در این سریال برای رسیدن به ثروت زیاد و رسیدن به آرزوی دیرینه اش دخترانش را وسیله ای برای رسیدن به خواسته اش می کند و سعی دارد که به واسطه دخترانش به پول برسد. تلافی خشم و نفرت اش را نسبت به زندگی، و حساب کتاب خود را با گذشته اش، و وقو
من که میدونم خیلی وقته حافظ باز نکردی، پ بیا با هم این فال بخونیم :
روز هجران و شب فرقت یار آخر شم این فال و گذشت اختر و کار آخر شدآن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمودعاقبت در قدم باد بهار آخر شدشکر ایزد که به اقبال کله گوشه گلنخوت باد دی و شوکت خار آخر شدصبح امید که بد معتکف پرده غیبگو برون آی که کار شب تار آخر شدآن پریشانی شب‌های دراز و غم دلهمه در سایه گیسوی نگار آخر شدباورم نیست ز بدعهدی ایام هنوزقصه غصه که در دولت یار آخر شدساقیا لطف نمودی
آزمون زبان انگلیسی تولیمو  (TOLIMO)  یکی از مهم  ترین آزمون های زبان انگلیسی در داخل کشور است. متقاضیان تحصیل در دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی در سراسر جهان، می بایست یکی از مدارک مهمی که برای ثبت نام و بررسی پرونده تحصیلی به دانشگاه مقصد ارائه میکنند، مدرک زبان باشد تا دانش آنها در حوزه زبان انگلیسی احراز شود.
در واقع همه دانشگاه ها که زبان انگلیسی، زبان رسمی تدریس آن ها محسوب می شود، بخشی به نام نیازمندی  های زبان  انگلیسی  یا ENGLISH LANGUAGE REQUIREME

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها