نتایج جستجو برای عبارت :

ببخشید تو کدوم قسمت بود که خزان دسش رو میبره یاووز خزان با هم میبرنش بیمارستان حیاتی است لطفا بگیدgo

تو آمدی و به هم ریختی قرار مرا 
 خزان خزان کردی مبتلا بهار مرا
پس از دمیدن تویک به یک غزلهایت 
 به دست خویش گرفتند اختیار مرا 
به سرزمین توتبعیدی همیشه شدم 
 و خاطرات تو پر کرد روزگار مرا
به بادهای فراموشی زمان دادی 
همه قبیله‌ی من، ایل من، تبار مرا 
 به ظرف میوه اگر سیب نارس تو رسید 
 خراب کرد زمان، سیب آبدار مرا 
 وصیتم همه‌ی آن نوشته هاست عزیز!
نگه بدار ورق های یادگار مرا 
مهدی فرجی
داستان قسمت آخر سریال فضیلت خانم
سریال فضیلت خانم و دخترانش fazilet Hanim ve Kizlari یکی از سریال های پربیننده 2017 کشور ترکیه و استار تی وی است که داستانی درام و عاشقانه دارد.
فضیلت خانم زنی میانسال است که دو دختر به نام خزان و اجه می باشد که هر کدام از این دخترها در زندگی خود دچار فراز و نشیب زیادی می شوند و فضیلت قصد دارد که اوضاع را بهبود بخشد. دختران او پس از اتفاقاتی سر از منزل اگه من ها در می آورند. عشق اجه و یاسین هم در اواسط سریال به بن بست می خورد و ا
گذرگاه
دنیا را ساده باید دید
عشق را رهگذر باید دانست
و خزان را باید نفرین جغدی شوم خواند
در آن شب بارانی
آتشی چنان بر پا شد
که باران را ربود
و مرا سوخت که سوخت. 
****
و کنون؛
خاکسترم را بر باد می دهند. 
مگذارید، مگذارید!
دل سوخته ام اما روشن تر است!
مثل آن دانه ی برف
مثل آن سراج زرد
مثل نوری در خزان
چه توانیم کرد؟ 
چه توانیم گفت؟ 
هیچ.هیچ.بیهوده.‌‌‌بیهوده‌.
****
دوباره آن حسِ دلگیر گل کرده است
دوباره چنگ بر حلقم می زند. 
دوباره آن حس‌.
دوباره
دانلود آهنگ جدید امیرحسین افتخاری به نام رفتی و خزان شد گریه بی امان شد / غیر مردنم نیست دلخوشی نگارا با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang raftio khazan shod gerye bi aman shod gheire mordanam nist delkhoshi nefara az Amirhossein Eftekhari
دانلود آهنگ رفتی و خزان شد گریه بی امان شد / غیر مردنم نیست دلخوشی نگارا
جان تو و جان دلم نیمه پنهان دلم من کران تا کران آمدم بی نشان یک نشانه بفرست
گر زمن کردی یاد بوسه ای دست باد عاشقانه بفرست عاشقانه بفرست
رفتی و خزان شد گری
درسینه غمی ست لیک این درد نهانوان درد که بر چهره کس نیست عیانسرتابه قدم غصه و غم مالامالتابی نبود ازاین الم درتن وجانتاکی به تمنای وصال معشوقدررنج وغم فراق ازجور زمانای صاحب گردون وسپهر وهامونرسم تو نباشد که اسیری به فغانمن مدعی ام تو خستگان رامددیعشق است وفراق دلبر وفصل خزانلبریز کنی باده می خواران رایک جرعه بده زباده شوکریانرفتم زفراق دوست من ناله کنمضحاک صفت چومردم دون زمانای آنکه زدرد عاشقان آگاهینام تو کلام مجلس اهل بیانامید دل خست
یکی اینجا هست که برای یک لحظه با تو بودن بی تابی می کند.یکی  اینجا هست که  بوی موهایت را  لای بوته های گل رز جستجو می کندیکی اینجا هست که شمیم نفسهایت را در نافه ی مشکین اهوان پی جوست عزیزمن ! تو تک دانه مرواریدی که چه خوشبخت بودم اگر  می آرامیدی  به  ارامش  در صدف وجودبی مقدارم تا در آغوشم نوای عشق زمزمه کنی و مشق مهر کنی .باری عزیزم !  امشب تاسحر در این گوشه ،  زاویه نشین دعایم برای تو ، برای تو که عزیزی و آرزو .نازنینم بیارام اسوده که بج
***پاییز***
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان 
 
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بی‌زبان صد بی‌زبان 
 
هرگز نباشد بی‌سبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بی‌درد دل رخ زعفران رخ زعفران 
 
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می‌کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان​​​
عزیزِ پاییزی من!‌ شبیه اولین اطلسی پیش‌مرگ پاییز دوستت دارم و چون درختی و سر خم کرده پیشِ پای خزان با تکه‌های تنم به استقبال لبخند بهاری‌ات می‌آیم!
عزیزِ پاییزی من! قول بده، قول بده در روزهای زرد پاییز مثل سیبِ کال روی شاخه همیشه سبز بمانی‌ و لبخند سرخت را در فصل سرد و خزان‌زده زیر برگ‌های افتاده‌ی نارنج جا نگذاری.
عزیزِ پاییزی من، بهار بمان! 
در فصل خرمالوهای رسیده و برگ‌های ترسیده به تپش‌های قلبت بسپار بهار را از یاد نبرند . سبز
 
فصل سوم
خزان پیش می رود به سوی زمین تا با پسر ملاقات کند و پریان آتش و خاک را به قصر خود احضار کند.
هنگامی که خزان ، پسر رشـید و برومند خورشید را می بیند با نگـاهی سـرد به او می گوید که در های آسمان باز شدند و قادر به رفتن است.
پسر  دیگر نمی تواند برای دیدن معشوقه ی خود صبرکند بال هایش را باز می کند و تمام قدرت خود را در بال هایش می کند تا بانویش را ببیند.
اما خزان به تمام پریان باد و خاک وآتش فرمان می دهد تا برگ ها را به رنگ آتش کنند و سرمای باد را
***پاییز***
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان 
 
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بی‌زبان صد بی‌زبان 
 
هرگز نباشد بی‌سبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بی‌درد دل رخ زعفران رخ زعفران 
 
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می‌کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان​​​
بگذار بگویمت
که تو خورشیدِ تابیده بر گونه‌های کودکی را مانی
که بی‌مجالِ اندیشه به بغض‌های خود*
به خوابی گرم و ناب
فرو رفته است.
و من
 برگِ خزان زده‌ای در باد را مانم
که به تو می‌گشاید
رازِ تمامِ این فصول را 
و میچرخد 
و میرقصد
تا به یاد آرد شعری را که برایِ تو
 آواز کرده بود
چون خزان آمد و باغم درخواب

رخ گل را نتوان دید  صواب

کو به کو گشتم واز باغ  سراغ

آب می جستم ازاین بحر سراب

دید پیری حالت سعی وصفا ومروه ام

گفت برمن نکته ای فصل الخطاب

تا خزان هست نباشد خبری ازگلها

با بهاران  گل برآید زگریبان  حجاب

ای خزان رو که بهاران آید

 رخصتی ده تومرا بهر ثواب

تابگیرم دربرم رخساره ی خورشید را

هم به  پاخیزم  ازین  حال خراب .

 

حمیدرضابراهیم زاده

10بهمن94
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
کدام باد خزان کرده برگ و باغت را؟
کدام زخم گرفته دل و دماغت را؟
 
نگاه هرز کدامین ستاره باعث شد
به روی شب بکشی پرده‌ی اتاقت را؟
 
تب است همدمم این روزها که دلتنگم
بدان که تاب نمی‌آورم فراقت را
 
چنین که فاصله افتاده بین ما چندیست
بگو که از چه کسی می‌شود سراغت را.؟
 
بگیر دست مرا و به جای دل بگذار
درست بین دو ابرو نشان داغت را
 
تمام راز مرا برق چشم‌هایم گفت
تو هم نشان بده -گر هست- اشتیاقت را
 
نفیسه‌سادات
 
 
*
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

 گل خزان ندیده از گروه شیدا و مسعود جاهد
دلتنگم. دلتنگم و شاید این اقتضای زمان است. او نیست، و کتابش در دستم است. هیچ نسیمی نمی‌بینم. اتاق گرفته است. رایحهٔ غمی اتاق را گرفته است. کاغذ، سفید، اما قلم یار نیست. آخر اشک، مرکّب نمی‌شود. بوی نم می‌آید. پرده را کنار می‌زنم، پاییز پشت پنجره پیداست: وزشی زرد. آیا پنجره را بگشایم؟ پنجره را بگشایم تا- همانگونه که استحقاقش را دارم-  بوی پاییز بگیرم؟
هرگز نمی‌ترسم. برگریزان من، پیش از درخت‌ها آغازیده. مدت‌هاست نیمه عریانم. هیچگاه بهار را به خ
 من که می دانماین پاییزبه این سادگی هااز سر دلتنگی هایم دست بر نمی دارد،شاید از انبوه برگ‌های خزانبر تن کوچه های عریان شهراین راتو فهمیده باشیکه اینچنین عاشقانهاز آن سمت خیاباندست تکان می‌دهیو من دل!. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
اول بهار بود که دیدن هم برایمان مجاز شده بود.   اما از آن زمان به بعد محروم شدیم!     بهار و تابستان گذشت  تو هم که رفتی  فصل خزان هم رسید  جوجه های آخر پاییز را هم همه شمردند و درنهایت زمستان از راه رسید و نفس های آخرش را میکشد 
اما من بارها بهاری شدم و مشتاق آمدنت   
سوالی که ممکن هست در بحث باغات آیا ضرورتی دارد شخم بزنیم یا خیر؟؟؟و چگونه این عملیات باید انجام شود؟؟؟
در بحث شخم باغات، علی الخصوص در باغات بارده و چندین ساله باید از شخم عمیق اجتناب شود و توصیه صرفا این هست که "کولتیواتور"زده شود و دلیل اصلی آن اینکه1⃣ شخم عمیق هم باعث صدمه به ریشه می شود.2⃣و هم باعث صدمه به بافت خاک می شود که این شرایط در باغاتی که شیبدار هستند بخصوص در فصل خزان غیر قابل جبران هست.پس در بحث شخم زدن در باغات گام اول اینست که د
به نام دوست
رفیق بغض هر شبم
دلیل گریه و تبم
ای عشق تمام حسرت هنوزم
دلیل آه سینه سوزم
ببر مرا به ناکجا عشقای درد ببین به استخوان رسیدیهمین که از دلم بریدی
ببر مرا به هر کجا عشق
خیال خنده های تو شد آرزوی هر شبم
به چشم های تو قسم که جان رسیده بر لبم
خزان شد و نیامدی عزیز لحظه های من
اگر ندیدمت تو را تو گریه کن برای من
نگاهش به آن سوی نهر خیره استعصایش را بر زمین می‌آرامد و بی‌تکیه‌گاه، ایستادن را چپق می‌اندیشدچه دلانگیز می‌درخشد، غرش ماهی‌های بی‌صدا در پرتو سایه درختان درهم تنیدهزن، برای آخرین‌بار نگاهش را از آن سوی نهر قیچی می‌کند تا کلبه آغشته به آتش جدایی را رنگ‌آمیزی! آغازی سیاه در پایانی سفیدبرگی جامانده از سوگواری خزان، هضم در بستر آن نهر جاری 
از فروردین که خیری ندیدیم
نه آن که رفته بود برگشت 
نه آن که بود وفا کرد 
بهار بود جانم ولی رنگ خزان داشت.
حالا اردیبهشت آمده.
کاش حداقل اردیبهشت کمی منصف باشد 
سفر کرده‌ای را باز گرداند 
عاشقی را به معشوق برساند 
مرگ نباشد، تولد باشد 
از فروردین که گذشتیم 
کاش اردیبهشت 
اردیبعشق شود.!
جوانه عشق:
تو دختر پاک اردیبهشت
من پسر سبز پاییز
تو دانه ی ناشکفته
من باران ناچکیده
باد تو را آورد
ابر مرا بارید
سبز شدیم پیوسته
جوانه زدیم در عشق
زرد شدیم به سرود خزان
یخ زدیم به سرمای زمستان
و بارها در آغوش هم
مردیم 
و زنده شدیم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 
روزگاری شام غمگین خزان
خوش‌تر از صبح بهارم می‌نمود
این زمان حال شما حال من است
ای همه گل‌های از سرما کبود
 
روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه‌ی مهتاب را
این زمان - دور از ملامت‌های ماه -
چشم می بندم که جویم خواب را
 
فریدون مشیری | با صدای افسانه رثایی
 
 
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
درخت ها چه باشکوه ایستاده اند! که شاخ و برگ هایشان اینگونه به تغییر گشوده است 
بهار و خزان برایشان فرقى ندارد
آغوششان به آمدن و رفتن فصل ها باز است، 
بلکه زینت آنهایند 
قبض و بسط زمین را مى آرایند 
خوشابه حالشان!
تسلیم که هستند هیچ، 
راضى که هستند هیچ،
زینتند
بهترینند براى همانى که نصیب اکنونشان است 
خوشا گشادگى روان شان
خوشا رهایى استوارشان
جام من ازفراق تو، لبالب ازشراب غموز قدح فراق تو، دل شده بس خراب غمای تو نگار نازنین ،رفتی واز غمت چنیندیده پر آب می کند، عاشقت از گلاب غممحمل ما دراین بهار، بی تو خزان بی بر استانجمن از نبودنت ،مملو پیچ وتاب غمزرفتنت دلم شکست، دوچشم درغمت نشستودیده نیز چون دلم ،گریست در صواب غمچه گویم ازغم فراق، که بر دلم نهاده داغیاد تو میکند دل از، خواندن شعر ناب غماگر تو رفتی ازبرم، به قاب سینه جای توستنگه به عکس تو مرا، رهاند از عذاب غم
دوباره باتفعل حافظ دوباره فال خودم
دلم گرفته دوباره به سوز حال خودم
تو نقطه اوج غزل های سابقم بودی
چه کرده ای که شکستم خیال وبال خودم
چرا نمیشود حتی بدون تو خندید
چرا،چگونه،چه شد این سوال خودم
چرا نمی رسد این بهار بعد از تو
چرا نمیرود این خزان سال خودم
اگر ندهی پاسخی به جان خودت
که میروم به نیستی و بی خیال خودم
مرا بهار های پی در پی که بیش از خزان آزرده خاطرم می کند می گذرد بی تو و تو را نمی پسندم که همانند من زندگانی بگذرانی فراوان گریسته ام زمین چگونه مرا با این بار غم تاب می آورد و زیر پایم نمی شکافد ? مرا همین گونه که هستم بشناس , که نیستم بی تو نه اینجا نه در کنارت نه در خود , دنیا بسیار کوچک است گاه دلتنگی آخر جایی یافت نمی شود که آنجا نباشد همه جا هست و آنجا که باید نیست . وقتی که آغوشت نبود فهمیدم سرمایی ام #الهام_ملک_محمدی
لطفا اگر حال روضه ندارید از خوندن این غزل صرف نظر کنید .می روی همراه تو روح و روانم می رود جان پناه مرتضایی ، بی تو جانم می رودرو گرفتی بعد کوچه ، خانه ام تاریک شدشمس پشت ابرها از آسمانم می رود خسته ای ، ای دار دنیای علی ، این روز هابعد هر بی هوشی ات جان جهانم می روددرد هایت را نمی گویی به حیدر ، هر چقدر سوی زهرا کلمینی» ها زبانم می رودنخ نما شد بس که شستی تا نماند ردّ خونمثل این پیراهنت تاب و توانم می رودمثل برگی زرد که در زیر پایی خُرد شدبا غم
باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان
به استقبال بهار می روند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند
و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد و نشاط
و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شکوفه ها را برگذار می نمایند
تَرسَم این بود که روزی شوق دیدارت مرا
نَکِشاند سوی آن کوچه ی باران خورده
چه کنم گوشِ من از حرفِ جماعت پر بود
که نباید بروم سویِ مزار مرده
عمرِ دل رفت به تسبیح نگاهت ،اما
یادِ من هیچ در آن خاطره ها جا مانده؟
رفتنت همچو خزان و روزگارم چون باد
دلِ پاییزِ من اما سوی تو جا مانده.
 #ملک_الشعرای_پاییز
دانلود آهنگ جان تو و جان دلم نیمه پنهان دلم من کران
آهنگ رفتی و خزان شد گریه بی امان شد
Download Music Amirhossein Eftekhari Nime Penhan

در این پست برای شما دانلود آهنگ ملایم نیمه پنهان را با بالاترین کیفیت برای دانلود قرار دادیم
انتقادات و پیشنهادات خودتون در مورد سایت و نظرتون رو در مورد آهنگ از بخش نظرات برای ما بفرستین
دانلود آهنگ جان تو و جان دلم نیمه پنهان دلم من کران / آهنگ رفتی و خزان شد گریه بی امان شد
در قسمت آخر سریال فضیلت خانم سینان میمیره،همه فکر میکنند کاظم خان مرده ولی در در اثر تصادفی که کرده توسط یک محلی پیدا شده و مداوا میشه .اجه چون از یاسین بارداره کاظم خان سعی میکنه اونو زیر بال و پر خودش بگیره ولی با گذشت زمان با یاسین زندگی میکنه.کاظم خان بعد از چندی فلج شده و اجازه میده سینان و اجه در کاخ او در کنار کاظم خان زندگی کنند.خزان که عاشق و شیفته سینان بود با برادر سینان (یاقوز) ازدواج میکنه.یاسمن و بیرونش میکنن اجه با بچه اش میره مل
در این شهردر این آبادی که می وزد سکوت خزان در این بهاران بی عشق و عاشقیمی دمد  همچنان فریاد سیاهی های مرگدر این ناگواری های روزگاراندر حسرت یک دیدار ساده ام!
 
خسته از سایه های فرار کرده از خورشیداین مردمان فراری از دیدار ماهمن در این شب بلند بی فردادلخوش لمس گیسوان توحتی در خوابم
من در این شهر بی ذوق ترانهدر حسرت یک لحظه شنیدن صدایتمشتاقم به دیداری کوتاه،آنقدر کوتاه که بگویم از ژرفای وجودم:دوستت دارم ای همه راز و نیازم
- از اینکه نت ملی هم با مشکل براتون باز میشه چه حسی دارید؟ 
+ حس خیره شدن به دیوار
 
× من که میخوام برای یه آلبوم واسه ۱۰ سال پیش به بیپ تونز پول پرداخت کنم ولی خودش نمیذاره
 
× دارم سعی می کنم با طلوع می کنم از مهدی یراحی، خود را تلطیف کنم
اگر تقاص پس گرفت
اگر به ساز من نساخت
اگر که روزگار من مرا دوباره بد شناخت 
گریز ناگزیر من از این خزان بهانه بود .
 
× تا حالا به لپ تاپ به عنوان یه وسیله گرمایشی نگاه کرده بودید؟ خوبه
 
× از سری پست های موقت اینت
ای عزیزم یک دمی از نازنین من بگو،
بر خزان من نگر، حال حزین من بگو.
از کمان ابرویش حرفی مگو در پیش او،
از کمان قامتم تو در کمین من بگو.
همقدم گردی تو گاهی با رفیق همقدح،
نوشبادی هم برای همنشین من بگو.
نی مرا تحسین بگو از بهر تسکین دلم،
نی سخن از سوز عشق آتشین من بگو.
صد هوس در دل بمرد و صد امید زندگی،
گر نمردم من ز غم، صد آفرین من بگو.
خیرخواه من بدی، خیری نکردی بهر من،
خیربادی در نفسهای پسین من بگو.
سریال فضیلت خانم و دخترانش fazilet Hanim ve Kizlari محصول سال ۲۰۱۷ کشور ترکیه است که داستانی پر ماجرا دارد.
فضیلت خانم زنی است که کل عمرش آرزو داشته که ثروتمند شود و همه چیز داشته باشد که تا به حال اینطور نشده است.
فضیلت خانم در این سریال برای رسیدن به ثروت زیاد و رسیدن به آرزوی دیرینه اش دخترانش را وسیله ای برای رسیدن به خواسته اش می کند و سعی دارد که به واسطه دخترانش به پول برسد. تلافی خشم و نفرت اش را نسبت به زندگی، و حساب کتاب خود را با گذشته اش، و وقو
من که میدونم خیلی وقته حافظ باز نکردی، پ بیا با هم این فال بخونیم :
روز هجران و شب فرقت یار آخر شم این فال و گذشت اختر و کار آخر شدآن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمودعاقبت در قدم باد بهار آخر شدشکر ایزد که به اقبال کله گوشه گلنخوت باد دی و شوکت خار آخر شدصبح امید که بد معتکف پرده غیبگو برون آی که کار شب تار آخر شدآن پریشانی شب‌های دراز و غم دلهمه در سایه گیسوی نگار آخر شدباورم نیست ز بدعهدی ایام هنوزقصه غصه که در دولت یار آخر شدساقیا لطف نمودی
حال دلم عوض شده با بودنت نگارای مهربانترین گل عشقی به دل بکارفصل خزان شده به تمنای یک نگاهباران بزن تو باز هم ابری شو وبباراینجا حریم دل شده آماده حضورای نازنین من  به دو چشم قدم گذاروز مقدم تو درد ومحن رفت وبی اثراندوه وغصه از دلم افتاده درکنارباعشق روی ماه تو ای نازنین منیک کاروان دل است به عشق تو بی‌قرارباحظ حضرتت به تنعم نشست دلوز حظ مقدمت به تماشاست جان نثاراینجاست یک جهان که به پابوس ت ای عزیزتعظیم می کنند که بر سرتو پاگذارسنگ صبور تو
 
 یوکای عزیز؛
 
چندین هزار سال است که انسان‌ها روی زمین زندگی می‌کنند و همه یک هدف مشترک داشتند: زنده بمانند!
ولی من نمی‌خواهم زنده بمانم. دلم می‌خواهد روحم از این قفس تیره و تار رها شود و دنیاهایی را ببینم که حتا نمی‌توانم تصورشان کنم. نمی‌توانم باور کنم که پس از مرگ دنیای دیگری نیست. اما با اکثر نظریات در مورد دنیاهای پس از مرگ هم موافق نیستم. دوست دارم خودم تجربه کنم و مثل همیشه عجله دارم.
هر روزی که تمام می‌شود، یکی از برگ‌های درختی که
 
نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 
گوش کن با لب خاموش سخن می گویمپاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
 
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندیدحالیا چشم جهانی نگران من و توست
 
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسیدهمه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
 
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنهای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
 
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشتگفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
 
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقلهر کج
گاه-گاهی نغمة طنبور م یآید به یاد،
روی گل رقصیدن زنبور می آید به یاد.
از نوای زخمه های تار ناجور دلی
ناله های عاشق رنجور م یآید به یاد.
هرزههای عشق مرموز گل و خورشید و تاک،
قصه آبستن انگور می آید به یاد.
چاه را از رنج بیژن نیست پروایی دگر،
دار را از جرأت منصور می آید به یاد.
آتش عشقت کند روشن شب تار مرا،
نور را از طینت ب ینور م یآید به یاد.
از خزان ریز حزین برگهای زیر پا
نامه های عاشق رهدور می آید به یاد.
کوهکن را روی شیرین یاد می آید به خواب،
چاهکن ر
هیئت دل روضه ی گلهای باغختم خزان مجلس آقای باغخشّ و خشِ برگ و صدای زمینزمزمه از شِکوه ی فردای باغگردنه ها در شب و ابر سیاهتابلوی نقّاشی یلدای باغکشف حجاب همه ی شاخه هالُختی اندام دلارای باغآمدن قاصد پیغام برفقارِ کلاغ و ننه سرمای باغکشت همه حاصل بی حاصلیپوچی مطلق شده رویای باغبلبل شوریده امیدش ، رسدبوی بهاران و تماشای باغ می رسد از ره خبر خوش ، تمامدوره ی برف و یخ و سرمای باغ.               احمد یزدانی.
ناز من نخواه چند روزه همه این سال ها را فراموش کنم و به آینده قاه قاه بخندم . گاهی نامیزان می شوم و تو که میدانی من حال بدم را نمی توانم پنهان کنم و چاره می شود آهنک " شد خزان "  و زمزمه عمر من ای ل طی شد بحر تو، وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفائی و یه دل سنگین
 
 
 
از من نخواه چند روزه همه این سال ها را فراموش کنم و به آینده قاه قاه بخندم . گاهی نامیزان می شوم و تو که میدانی من حال بدم را نمی توانم پنهان کنم و چاره می شود آهنک " شد خزان "  و زمزمه عمر من ای ل طی شد بحر تو، وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفائی و یه دل سنگین
 
 
 
. عیدِ گلت خجسته، گلِ بی خزان من!‏ 
یاسِ سپیدِ واشده دربازوان من!
باد بهار کز سر زلف تو می‌وزد ‏ 
با گل نوشته نام تو را، برخزان من 
ناشکری است جز تو و مهر تو از خدا 
چیز دگر بخواهم اگر، مهربان من  
با شادیِ تو شادم و باغصه‌ات غمین 
آری همه به جان تو بسته است جان من
هنگامه می‌کند سخنم درحدیث عشق 
واکرده تا کلید تو، قفل زبان من  
بگشای سینه تا که در آئینه گل کنند 
با هم امید تازه و بخت جوان من
دستی که می‌نوشت بر اوراق سرنوشت 
پیوست داستان تو با
احساس من از دور حلق آویز می آید
پاییز فصل عاشقانه های بارانی
اما، برای من چه رعب آمیز می آید
این بخت بداحوال را از من جدا سازید
هرجا گریزان می روم او نیز می آید
حال بدی دارم چشانم گریه می خواهد
از آسمان اشک سفید و ریز می آید
ترسی که در عمق وجودم جای خوش کرده
دردی که مرگ در پیش آن ناچیز می آید
من ماه ها در انتظار نیمه ای بودم
گمگشته ی من عاقبت پاییز می آید
#سلیمان_شاکری
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
کفش خریدم نیت کردم و خریدم نیت روزهای خوب زندگی خوب راه های خوب دانشگاه خوب .
پشت تلفن میگوید من تاییدش کردم خواهرم میخند میگوید خدا کند کار این یکی به طلاق نکشد.
معجزه یعنی امروز که دکتر بگوید حالش خوب می شود نیازز به دوباره بستری شدن نیست.
پدرم صدا میزند بلند زهرا اسنپ رسید سریع کفش هایم را میپوشم میگویم پدر اینجا تهرانه شهرخورمان نیست که اینجا نباید را صدای بلند کسی را صدا بزنی با عجله سوار می شوم یادم می افتد موبایلم را جا گذاشته ام به ران
گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو

که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو


آفتاب و فلک اندر کنف سایه توست

گر رود این فلک و اختر تابان تو مرو


ای که درد سخنت صافتر از طبع لطیف

گر رود صفوت این طبع سخندان تو مرو


اهل ایمان همه در خوف دم خاتمتند

خوفم از رفتن توست ای شه ایمان تو مرو


تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر

ور مرا می‌نبری با خود از این خوان تو مرو


با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است

در خزان گر برود رونق بستان تو مرو


هجر خویشم منما هجر تو بس س
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
شاعر: سینا جوادی
عکس از Ehud Neuhaus
یا ابامحمد، یا حسن بن علی، ایها المجتبی یابن رسول الله.شیر جمل، رزمنده ی نام‌آور صفین کوه صبور ای روی دوش تو لوای دینای مرجع تقلید شاه کربلا، ای نورروشن شده با تابش تو جاده ی آییناز تو کرامت را شنیدیم و یقین داریمدست گدایی‌مان نخواهد دید غیر از ایننام عزیز تو همینکه روی لب آمدعرض ارادت‌هایمان شد درد را تسکیندنیا خزان می‌شد بدون برکت نامتبا بودنت هر لحظه‌مان شد غرق فروردینمن مطمئنم که مدینه روز میلادت با پرچم یا مجتبی» روزی شود آذینإن
زمان انجام هرسبطور کلی زمان مطلوب برای هرس به دسته نوع گیاهی و انگیزه از انجام هرس وابسته است . اکثر فضای سبز در فصل‌زمستان هرس میگردند که به این فعالیت هرس زمستانه ( هرس رکود ) گویند . البته در بعضی مواقع انجام هرس تابستانه ( هرس سبز ) نیز دارای منفعت است . غالباً هرس در طبیعت خزان دار انجام یافته و این کار برای فضای سبز میوه همیشه سبز کمتر مورد به کارگیری قرار می‌گیرد . بنابراین انجام هرس در فصول فصل زمستان و فصل‌تابستان است یا همان دقیق‌تر د
باد خزان
آنـکه گلبرگ تو و چشم تو پرداخته است
آه ، دانست که کار و من دل ساخته است
 
نــوشخندی که سحر بــر لب آلاله شُکفت
شعله‌ در بــال و پـر فــاخته انداخته است
 
یک دم اندیشه‌ی این بال و پر بسته نکرد
آنـکه این قامت شمشاد  برافـراخته است
 
من پُر از حسرت پــائیزم و تو جـان بهار
بین ما فاصله‌ها فصل غم انـــداخته است
 
خیز و پیش آی بــهارا کــه به دامان دنا
لشکر بــاد خزان بر سر مـا تـاخته است
مسعود رضایی بیاره
هرچند خنده بر لب عالم می آورندباران و برف با خودشان غم می آورندمن دوست دارم این غم باران و برف رازیرا تو را دوباره به یادم می آورندباران چکامه ای ست که در وصف عاشقانخورشید و ابر و باد فراهم می آورندهر سال ابرها شب یلدا سبد، سبداز باغ آسمان گل مریم می آورنداما دریغ از آن همه پروانه ی سپیدبا خود بهشت را به جهنم می آورندگل ها اگرچه چشم نوازند و بی رقیبپهلوی برگ های خزان کم می آورندامسال دست پنجره از برف خالی استامسال درد پشت سر هم می آورندسیدابو
برو برو که خسته ام از شکستنم
من عاصی از هر عشق و هر دل بستنم
کبوترم که پر زدم ز بام تو
بیزارم از نامت به لب آوردنم
آ……ه
یه روز سراب من و خواب من و شراب من تو بودی و تو
امروز شهاب من و تاب من و عذاب من تو هستی وتو
یه روز بهار من و یار من و قرار من تو بودی و تو
امروز خزان من و زوال من و زیان من تو هستی و تو
ستاره ها رو شمردم نیومدی و نمردم
بیا که جون نسپردم
بیا که جون نسپردم
میون گریه دویدم حباب اشکو دریدم
ندیدمت که ندیدم
ندیدمت که ندیدم
برو برو که خست
در قسمت آخر سریال فضیلت خانم سینان میمیره،همه فکر میکنند کاظم خان مرده ولی در در اثر تصادفی که کرده توسط یک محلی پیدا شده و مداوا میشه .اجه چون از یاسین بارداره کاظم خان سعی میکنه اونو زیر بال و پر خودش بگیره ولی با گذشت زمان با یاسین زندگی میکنه.کاظم خان بعد از چندی فلج شده و اجازه میده سینان و اجه در کاخ او در کنار کاظم خان زندگی کنند.خزان که عاشق و شیفته سینان بود با برادر سینان (یاقوز) ازدواج میکنه.یاسمن و بیرونش میکنن اجه با بچه اش میر
برای نازلیِ عزیز ،زندگی هایمان شده گره کور، وَبـال! بگذار از تو بگوییم، بانو تو به اندازه تمام مرد ها مردی، تو به درد پیوسته بارداری، برای دنیات بجنگ، بجنگ بانوی آفتاب. برای خودت برای چشم هایت من خوبی دعا کردم، شفایی از خودش با دل صدا کردمـ، و تسکینی سوی قلبت من نشان کردم. شاید دوستی مان برمیگردد به پانصد شب قبل! اما تو ندیده زیبایی، سوگلی قرنِ خزان زده ی آفاقی. بانو تو بی اندازه رهـایی، پروانه ای، دردانه ای .
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">












 گل خزان ندیده از گروه شیدا و مسعود جاهد
به زمین و زمان بدهکاریمهم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوه‌چی که ریزد چایدو عدد استکان بدهکاریم
به علی ساربان که معروف استشتر کاروان بدهکاریم
شاخی از شاخهای دیو سفیدبه یل سیستان بدهکاریم
مثل فرخ‌لقا که دارد خالبه امیرارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستارهای، ای دوستکه به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغی هم به بانک کارگرانشعبه طالقان بدهکاریم
این دوتا دیگ را و قالی رابه فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالی همما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبر
امروزه بسیاری از کارخانجات و کارگاه ها از مخزن پلی اتیلن به عنوان مخزن نگهداری اسید و مواد شیمیایی استفاده می کنند. مخزن ضد اسید پلی اتیلن تفاوت هایی با مخزن آب پلی اتیلنی دارد و باید توانایی و مقاومت کافی برای نگهداری اسید ها را داشته باشد. به همین دلیل نیازمند طراحی و تولید با شرایط ویژه ای هستند. فرایند خرید مخزن نگهداری اسید و مواد شیمیایی باید با دقت بیشتری انجام شود و همچنین نیاز است تا اطلاعات کافی را در اختیار کارشناسان فروش شرکت راد
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توستبه هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توستکه ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغماییرهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازدمجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیندبر آتش تو به جز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جویکه حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
 "حافظ" @ashenayershgh 
سرگشته و حیرانم زین بازی جان‌فرساپیدا و کرانم نیست زین عشق کران‌فرسا سامان خراباتی در چشم تو می‌بینمپیمانه لبالب ده ای جان جهان‌فرسا ساقی چو تویی باید تا مست ز پا افتدافتانم و خیزانم زین جام نهان‌فرسا تا تاج دهی جان را تاراج دهی جان راما باج خراباتیم ای تیر کمان‌فرسا راهیست که سامانش بیکاری و بیماری‌ستما کار نمی‌جوییم ای کار امان‌فرسا زین دام رهایی نیست، جز راه تو راهی نیستما قسمت صیّادیم زین صید روان‌فرسا تا باد بهار آورد طوفان
جای دنجی بود و هم صحبت خوبی
لیوان چای را بر میداشتم با چند عدد قند همراه خیالی مشتاق با گامهایی آرام میرفتم و کنارش مینشستم. حس میکردم! به ندرت میان صحبت هایم بر میگشت و خیره نگاهم میکرد بین خودمان بماند نگاهش عجب میچسبید من تماما خریدارش بودم. سهم من از او حضورش و سهم او از من یک لیوان چای!
گاهی سخت بیتاب میشدم آرام سر فرا گوشش می آوردم که شاید نجوایم، سکوت دلنشینش را به لبخند همچون عسلش مزین کند واقعا معرکه میشد! آخرین بار کنار پله دیدمش. اما
شد قسمتم از عشقِ تو غم، دربدری همرفتی، نگرفتی دگر از من خبری هماز غربت چشمان تو پیداست، که از من.نه نام و نشان مانده، نه حتی اثری همقبل از تو کمی غصه اگر داشت جهانم.بعد از تو نصیبم شده چشمانِ تری همرسوایی و دیوانگی و فاصله کم بود.در فالِ من افتاده کمی بی ثمری همجز هجمه ی بی رحم خزان بر تنِ این دل.جامانده کمی خط و نشان از تبری همگفتم غزلی از تو بسازم، نشد اما.عاجز شده از وصف تو "فاضل نظری" هم#طاهره_اباذری_هریس
 
اس ام اس زیبای باران و پاییز  
پاییز با چمدانی از خاطره نزدیک است
من و پاییز سال هاست پیچیده‌ایم به هم
 
♠ اس ام اس زیبای باران و پاییز ♠
 
پاییز مرا عاشق می کند ، باران عاشق تر
حالا تو بگو این باران پاییزی با من چه می کند ؟
 
♠ اس ام اس زیبای باران و پاییز ♠
 
غم انگیز است پاییز
و غم انگیزتر وقتی تو باشی
و من زیر باران برگ ها را با خیالت تنها قدم بزنم …
 
♠ اس ام اس زیبای باران و پاییز ♠
 
این مهر که از راه رسد
دیگر تو را دست باد نمی سپارم ، ب
طلوع من طلوع من:آن دل که کمی قبل به نام دگران بودبیچاره برای دگران هم نگران بودمجموع پراکنده ای از قصه ی چند عشقبی وقفه به رقص آمده و در نوسان بودهر موج که آمد وَ برآمد پسِ هر موجدل بود که در وسوسه ی خویش روان بوددر خانه ی آلوده به یک عشقِ قدیمیتصویر دلی مانده به چنگِ سرطان بودهر چند که فرزندِ بهار است دل امابی عشق ، غریبانه در آغوشِ خزان بود#حسین_طلوع_منبنام خداوند نیک، خداوند مهر #نقد_شعر از آنجایی که معتقدم اثر ارائه شده گوی
تا قبل از آمدن تو، دنیا کامل نبودخیلی چیزها کم داشت؛ صداقت،مهربانی،عشق و محبتتو گرمی بخش زندگی من شدیو با تو پر از عشق شدم و شور جوانیفراموش کردم چند سال دارمو یاد گرفتم که در هر سنی آدم میتواند عاشق شودتو دلبری کردی و دل مرا با خود بردی.من دل سپردم. آن هم به تو. و دلت هوای دل مرا نداشت.تو در بهاران آمدی و خزان زندگی من پایان یافت.تو به لطافت بارانی،به سبزی درختان غرق در شکوفه،تو دعای مستجاب شده منی.آرزوی برآورده شده من.بمان با من برای همیشه
هو الباعث
فال یلدای امسال . 
نیت : امید .
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه
خب سلام به روی ماهتون 
بالاخره ستاره سهیلتون به اغوش گرمتون برگردید . 
بعد از یه غیییییییییبت طولانی خجالت اور برگشتم !‌ببخشيد دیگه نتونستم اپ کنم حالا با قسمت اخر در خدمتتون هستم 
لطفا لطفا لطفا حتما حرفای ادامه ی مطلبو بخونید و بعدش برید سراغ خوندن قسمت اخر داستان 
این شما و این هم اخرین قسمت داستانم !

ادامه مطلب
قدرت از منطق شیرین #سخنگو برود
ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب
که تو می‌بینی ازین گلبن خوشبو برود
#سعدی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
کلیک نمایید وبلاگ رمان مجازی رایگان شهروزبراری 
                      درگذر ایام و چرخش فصل به فصل ، تقویم چهاربرگ دیواری ،به خط تقارن نشست!.
  در قاب تصویرِ آسمان ، دستِ سرنوشت دولا شد ، تقدیر قرینه گشت!
زیر تابش شلاقبار خورشید ، تابستان پرعطش از شهر گذشت.  
اولین برگ زرد  آرام برسنگفرش شهر نشست  
فصل ناخشنودی‌ها رسید.
ابرهای سیاه بروی رشت خیمه‌ زدند.
خزان سوار بر باد وحشی، به دروازه‌ی شهر رسید.
ساعت لنگ لنگان به نیمه‌ ی رشت رسید ، پیرمر
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار. یک تابستان. یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
راستی کدام باد لعنتی پائیز ، ترنم صدای مهربانت را خاموش کردو کدامین دستهای نامرد ، شکوفه های سرخ لبخندت را  پژمرد و به خاکستر مبدل نمود؟آوخ که دیگر هیچ بلبل شوریده ای در گلستان یغما زده پائیزی ات نغمه سرائی نخواهد کرد و هیچ بهاری هیچ گل سرخی را به شاخسار وجودت  هدیه نخواهد داد.دریغا که دیگر در این گلستان خزان زده ، نه بنفشه های بهاری خواهد رست و نه گلهای سرخ پائیزی.و این بدترین درد است. سروده علی مومنی در وداع غریبانه پرستوی مهاجر مرحوم چن
باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروندتا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازندو آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرودطرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند . . .
 
برگ پاییزی سبزی بودم
خفته در شاخه و در سایه ی ابر
در کنار غزل مرغ دوتا
مینواختم شاد موسیقی دهر
در کنار دوستان جانی
"از نوای عشق ندیدم خوشتر"
شاد بودم و فارغ ز جهان
من ندیدم غم و غصه در شهر
تا که شد باد خزان آشفته
سوخت هر آنچه که ساختم در کار
زرد گشت رویم و غم ریخت مرا
پخته گشتم از غزل خوانی یار
چشمها غمزده داها مرده
در عجب ماندم از یار و ذیار
برگ پاییزی سبزی بودم
که شدم پخته به دست روزگار
آبان ماه 1397
تقدیم ب دوستان گروه
نگاه مخمور چشات؛همیشه پیش چش
سرخی روی گونه هات؛ به رنگ خون قلبمه
برق طلای گیسو هات؛به زیر خورشید فلک؛
میزنه بر دشت و دمن؛عین یه خوشه خرمنه
دم میزدی که میروی؛ میروی از هوای من؛
هنوز از اون کلام تو؛ شکسته قد من؛ خمه
رفتی و از فراق تو؛ خزان شده باغ دلم؛
مسبب خشکیدنش؛ کار تو و کار غمه
در عطشم ز تشنگی؛ ای ابر عشق و زندگی؛
بیا ببین بدون تو؛ پژمرده ام یه عالمه
یا خود ببار بر ریشه ام؛ جانی دوباره ام بده؛
یا که بده با ساعق
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
سعدی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
حقیقتاً به معجزه غم انگیز جمعه ایمان آوردم، یه حس پوچی مسخره ایه که واقعیه و باید بپذیریش و ماهی 4 بار باهاش مواجه میشی و از قضا اگه هفته ای دو روز تعطیل باشی میشه ماهی 8 تا جمعه. برا یه سال چقد میشه؟ 104 روز غم انگیز. ینی تقریبا 30 درصد سال باید زار بزنیم :(
+ فردا با ری ری میریم بیرون.
یادم افتاد روحم شاد شد اصن :)))))))))))
+ بشنویم.
حالم حالِ آن برگِ زردِ در آستانه‌ی سقوط است که بر بلندترین شاخه‌ی افرا نشسته؛ پر از افسوس روزهای رفته و فصل‌هایی که بی‌رنگ و تار گذشت .
و اینک پاییز و روزهای خزان زده، ایستاده بر لبه‌ی پرت‌گاه ، پر از فریاد رفتن . پر از فریاد مرگ!
+ ای آنکه مرا برده‌ای از یاد کجایی؟ . بیگانه‌ شدی، دست مریزاد، کجایی؟
کتاب پس کوچه های بی تو
شاعر: زهرا رفیعی وردنجانی

کنایه معجزه ی روزهای دشواری ست که زخم های دلم بر زبان من جاری ست چقدر در خطرم بعد رفتنت انگار که بند بند تنم خشت های آواری ست تو را دچار شوم یا تورا دچار شوم؟ قمار کرده ی خویشیم و چاره ناچاری ستدو روز آمده بودی دو سال برگشتی چهار فصل نگاه تو کوچ اجباری ست پس از چهار خزان پاسخت عوض نشده است هنوز پاسخ تو بادهای تکرار ی ست برای من که بدون تو بال وا کردم تمام وسعت پرواز چار دیواری ست.
برای تهیه
بگونیا دارای بیش از ۲۰۰۰ گونه است
 نام علمی Begonia” از گیاهان
چند ساله است همیشه سبز علفی و گیاهان خزان کننده است که برای برگها و گلهای
زیبایشان پرورش داده میشودتنوع تعداد گونه های بگونیا(رکس – هلندی -  ببری – تکمه ای – آنجل وینگ – واکسی . . . )
شناسایی آن ها را مشکل کرده است . اما دسته بندی بگونیا هااز نظر ریشه به  سه دسته ی غده دار ، ریزوم دار و
ریشه فیبری تقسیم می شوند که در این میان
تنها بگونیای غده دار خزان دارد و بقیه ی بگونیا ها همیشه
سبز م
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
یارب
دانلود آهنگ جدید پویا حق شناس به نام حال نهان
Текст песни Hal Nahan Pouya Hagh Shenas
گویم امشب من از این حال نهان از زمستان دلم فصل خزانПозольте мне сказать ам, сегодня ечером я прячусь от зимы
چون بهاری بودو گذشت ای خدا اینچنین محوت شده احوال ماПотому что это была есна, Бог простил нас
دلم از هرچی که هست خسته شده شبیه یه مرغ پر بسته شده

ادامه مطلب
می خواهم از مردی بنویسم ، مردی که مالِ رویا ها نبود ، مال افسانه ها و قصه ها نبود ، بلکه غمخوار غصه نشینان بود.مردی بود از دیار خدا ، و از کوچه ی پیامبران ، اما پیامبر نبود. کوه ایمان را در وجودش خدا محکم نموده بود و بر این کوه درخت تنومند شجاعت سبز شده بود ، درختی که خزان و خشکیش فقط در فصل خدا بود . در قلب او هیچ گل سرخی بهر بوئیده شدن از سوی دنیا ، نروئیده بود .
در آسمان دل "او"هزار هزار دسته پرنده به عشق خدا ولی بی هیچ منتی برای مردم ، آواز می خوان
می خواهم از مردی بنویسم ، مردی که مالِ رویا ها نبود ، مال افسانه ها و قصه ها نبود ، بلکه غمخوار غصه نشینان بود.مردی بود از دیار خدا ، و از کوچه ی پیامبران ، اما پیامبر نبود. کوه ایمان را در وجودش خدا محکم نموده بود و بر این کوه درخت تنومند شجاعت سبز شده بود ، درختی که خزان و خشکیش فقط در فصل خدا بود . در قلب او هیچ گل سرخی بهر بوئیده شدن از سوی دنیا ، نروئیده بود .
در آسمان دل "او"هزار هزار دسته پرنده به عشق خدا ولی بی هیچ منتی برای مردم ، آواز می خوان
خوش به حالش؛ حتما شب فراق دوست را ندیده است که می گوید یلدا» درازترین شب سال است! آن که از رحیل یار به سوگ ننشسته باشد، شام فراق» چه داند؟! حتما در حوالی کوچه ی تشویش در انتهای بن بست فراق، یک نیستان ناله از نایش نچکید و روبرویش راه دشوار تا محراب دوست را ندید که از بلندی یلدا حرف میزند.حتما در خلوت شب های سرد و‌ طولانی فراق، بی قرار، دیوان خوان قصیده و غزل های آرمیده در نگاه آخر دوست نبود؛ که حرف خزان و شب آخر طولانی اش را میزند! راستی ما حتی
فال حافظی که لحظه‌ی تحویل سال گرفتم آن‌قدر خوب آمد که به معنی واقعی کلمه زیبا شدم و سال جدید را کلا به فال نیک گرفتم. این را هم بگویم که در همان لحظه‌ای که داشتم به فال نیک می‌گرفتم صدایی توی سرم گفت: فال لحظه‌ی سال‌تحویل پارسالم هم خیلی خوب آمده بود، ولی نتیجه چی شد؟ که خب من در حرکتی هوشمندانه(؟) فورا خودم را زدم به کوچه‌ی علی چپ و به فال نیک گرفتنم ادامه دادم.
الان که دارم این‌ها را می‌نویسم حسی دارم شبیه "هرچه بادا باد" و "هرچه پیش آید خو
گمان میکردم درست میشود، درست میکنم، به مرور، اما درست نشد درست نکردم فکر کردم درست میکنی، درست نکردی، درست نشد حال خدای من! مرا بکش که اینگونه زیستن جز ننگ و سختی چیزی ندارد. مسلمانان! نصارا! جهودها! کفار حتی! خراب شد، خراب کردم، خراب کرده‌ام و خود زیر آوار مانده‌ام، نجاتم دهید، کسی نجاتم نخواهد داد. مینویسم و پاک میشود، بر روی باد، میگویم و قطع میشود، ادامه می‌یابد در خیال. برای من دیگر کلمات هم کوچکند، این زمین کوچک است، حقیر است ای
در قسمت آخر سریال فضیلت خانم سینان میمیره،همه فکر میکنند کاظم خان مرده ولی در در اثر تصادفی که کرده توسط یک محلی پیدا شده و مداوا میشه .اجه چون از یاسین بارداره کاظم خان سعی میکنه اونو زیر بال و پر خودش بگیره ولی با گذشت زمان با یاسین زندگی میکنه.کاظم خان بعد از چندی فلج شده و اجازه میده سینان و اجه در کاخ او در کنار کاظم خان زندگی کنند.خزان که عاشق و شیفته سینان بود با برادر سینان (یاقوز) ازدواج میکنه.یاسمن و بیرونش میکنن اجه با بچه اش میره مل
 
بهارزمانی است که حتیبا کفش های پر از گِل و لای هم حس و حالِ سوت زدن دارید.
 
"دوگ لارسون"
 
پ.ن:
من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدممن از سیاه‌ترین شب به آفتاب رسیدم
هم از خمار رهیدم، هم از فریب گذشتمکه از سراب به دریایی از شراب رسیدم
به جانب تو زدم نقبی از درون سیاهیبه جلوه‌ٔ تو به خورشید بی‌نقاب رسیدم
اگر نشیب رها کردم و فراز گرفتمبه یاری تو بدین حُسن انتخاب رسیدم
شبی که با تو هم‌آغوش از انجماد گذشتمبه تب، به تاب، به آتش، به التهاب رسیدم
در آن سوی خیالم وضع بحرانیست،
المها زار می گریند، 
ز هر آزار می گریند. 
هوای خاطرم ابری و بارانیست،
درون سینه ام بغضیست پنهان،
که هر دم می کند عصیان.
هوسها در قفس بندی و زندانیست،
خیال قامت سرو خرامان
عصایی بر امید خسته ام بود،
تسلّای دل بشکسته ام بود.
روانی از برم بی غم، تو ای بی درد و بی پروا،
روانی گشته ام از غم، در این م، در این سودا
من تنهای تنها.
نگاه انتظارم خسته می گردد ز رهپایی،
همه راه فرارم بسته می گردد.
کجایی؟
دلم از غصه لبریز است و
افتاده‌ایم
عکس خورشیدیم در آب روان
افتاده‌ایم
ناامید از جذبهٔ خورشید تابان
نیستیم
گر چه چون پرتو به خاک از
آسمان افتاده‌ایم
رفته است از دست ما بیرون
عنان اختیار
در رکاب باد چون برگ خزان
افتاده‌ایم
نه سرانجام اقامت، نه امید
بازگشت
مرغ بی‌بال و پریم از آشیان
افتاده‌ایم
بر نمی‌دارد عمارت این زمین
شوره‌زار
ما عبث در فکر تعمیر جهان
افتاده‌ایم
از کشاکش یک نفس چون
موج فارغ نیستیم
گر چه در آغوش بحر بیکران
افتاده‌ایم
چهرهٔ آشفته حالان
خدمات مجالس:گل آرایی و تزیین جایگاه عروس و داماد و ماشین عروس در مراسم عروسی و عقد و ازدواج
تزیین جایگاه عروس و داماد فراموش نشود
چرا که همه چشم ها به جایگاه عروس و داماد دوخته می شود و در تمامی عکس ها و
فیلم هایی که لحظات شاد عروس و داماد را ثبت می کنند خاطره ساز می شود.
مطابق با زمان و فصل برگزاری جشن
عروسی می توانید از گل های زیبای بهاری در فصل بهار یا برگ های زیبای
پاییزی در فصل خزان بهره بگیرید و زیبایی فصل را در تزیین جایگاه عروس و
داماد
بسم الله
عرض تسلیت بمناسبت شهادت دردانه علی بن موسی الرضا حضرت باب المراد امام جواد علیه السلام .  الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ. (بحار‌الانوار، ج۷۵، ص۳۵۸)فرمود: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.
پ.ن :صلی الله علیک یا جواد الائمه 
رسم قبیله است که
چرا همه فقط وقتی کارم دارن یادم میفتن؟ بعدش چی؟ قبلش چی؟
چرا انقد سرم درد میکنه؟ چرا حد تموم نمیشه؟ چرا هوا ابریه و بارون نمیاد؟ چرا چشمام درد میکنه؟ چرا امروز باید سه شنبه باشه؟ چرا سه روزه دارم خون دماغ میشم؟ چرا همه چی رو هواعه؟ چرا آخرِ آذره؟ 
کدوم ماه پاییز قشنگ بود؟ کدوم ماه امسال؟ کدوم ماه پارسال؟ کدوم ماه زندگیم؟ هیچکدوم.
+ امروز ستی رو دیدم. همونکه میگفت وقتی دقت میکنم شبیه سنگ کلیه میشم :)
مرا با تو سرّیست و دلی صبور که دیدگانم را به روی تو باز می کننددر نظر ، ستم و جدایی ، که طاقت جور به شوق دیدار نداشته  و حُکم از آنِ تو باشد که روی از من برتابی . اگر خلقی با روزگار دشمنی کنند من نیز طرفدار کسانی خواهم بود که روزگار را عجیب و دوستی اش را غریبانه میدانند.روزگاری که در آن چهره های متبسّم با لبهایی خندان بیشتر از چشمهایی که گریه میکنند درد میکشند .و خوشبختی را در زنگهای غیر منتظره میبینند .کسانی که هر روز دلتنگ هم می شوند .نیمه شبی
سلام دوستای مهربونم
ده روزی از ماه شعبان گذشته و من بخاطر مشغله هام نتونستم زودتر از این بیام برای دعوت آسمانی مون
امسال هم توفیق شد و برای دهمین سال متوالی شروع به اسم نویسی شما همراه های همیشگی کردم برای ختم قرآن ماه رمضان ماهی که همه مون دست به دعا هستیم شاید از برکاتش کمی بیشتر نصیب ببریم
یادمه سال های خیلی دور( اولین سال وبلاگ نویسیم) برای ختم جمعی مهمان یکی از وبلاگستان ها بودمبعد اون یهو تصمیم گرفتم دوستانم رو که اون سال ها تع
سلام دوستای مهربونم
ده روزی از ماه شعبان گذشته و من بخاطر مشغله هام نتونستم زودتر از این بیام برای دعوت آسمانی مون
امسال هم توفیق شد و برای دهمین سال متوالی شروع به اسم نویسی شما همراه های همیشگی کردم برای ختم قرآن ماه رمضان ماهی که همه مون دست به دعا هستیم شاید از برکاتش کمی بیشتر نصیب ببریم
یادمه سال های خیلی دور( اولین سال وبلاگ نویسیم) برای ختم جمعی مهمان یکی از وبلاگستان ها بودمبعد اون یهو تصمیم گرفتم دوستانم رو که اون سال ها تع
بگونیا دارای بیش از ۲۰۰۰ گونه است
 نام علمی Begonia” از گیاهان
چند ساله است همیشه سبز علفی و گیاهان خزان کننده است که برای برگها و گلهای
زیبایشان پرورش داده میشودتنوع تعداد گونه های بگونیا(رکس – هلندی -  ببری – تکمه ای – آنجل وینگ – واکسی . . . )
شناسایی آن ها را مشکل کرده است . اما دسته بندی بگونیا هااز نظر ریشه به  سه دسته ی غده دار ، ریزوم دار و
ریشه فیبری تقسیم می شوند که در این میان
تنها بگونیای غده دار خزان دارد و بقیه ی بگونیا ها همیشه
سبز م
می شود که بهار من باشی؟
یا که پایان خزان من باشی؟
تو که سرشار از شور و شعفی
می شود که امید من باشی؟
چشمان تو همه چیز من است
می شود که صبح نوید من باشی؟
خسته شده ام از عاقل بودن
می شود که جنون من باشی؟
گرفته ام از زمین و زمان
می شود پر پریدنم باشی؟
این شعرها برای تو کم است
می شود که زبان من باشی؟
تشنه ی رسیدنم، تو خوب میدانی
می شود که در تن من باشی؟
گرچه بر دوش دل غم زده باری دارم
دست بر باده ی انگور نگاری دارم
بوی این بادیه خود رهزن هفتاد سر است
انتظار فرج  اسب و سواری دارم
می گشایم سحر از ناله چراغی به دواشک
که در این  باغ نشانی بهاری دارم
همه کارم تویی ای روشنی صبح سحر
ورنه من با شبِ تاریک چه کاری دارم
تنگ شد سینه ام از بس که به خود پیچیدم
مثل گرداب که بامرگ قراری دارم
می درخشد نظرم در هوس منتظرم
همچو شمع که به هر دیده مزاری دارم
انتظاریست دلم را که گلم سبز شود
چون خزان سوختگان زردی و زار
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت          وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای          وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای          وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند          وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای          وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست          طالب بی‌قرار ش
خدایا لطفا یه راه چاره بذار جلو پام 
خدایا لطفا این حجم بی‌عقلی های منو خودت مانع شو
آخه با کدوم عقلم صبح و عصر پس فردا رو عوض کردم و امروز صبح و عصر کردم خودمو؟ فردا صبحم! در حالیکه روز بعد پس فردا عصرم! و دیشب اون همه حالم بد بود! و الان دوباره خودمو تبدیل به همون موجود دیشب کردم 
دوباره تهوع :'( 
قسمت 21
همان طور که خیره به عکس بودم هیجان زده گفتم: وای چقدر خوشگل بودین. البته هنوزم زیبا هستید.
با لبخند آرام و مهربانش تشکری کرد. آن قدر آرامش در وجود این زن بود که حد نداشت.
همان طور خیره به عکس پرسیدم: ولی صورتتون چرا این قدر غمگینه؟
آهی کشید: زندگی عین یه فیلمه، عین یه داستان. ممکنه این داستان یا فیلم تلخ و غمگین باشند، عین زندگی من. خزان جانم، من روزهای خوبی نداشتم. زندگی من همش بغض بود و اشک و حسرت. اما من گله ای از خدا ندارم البته دروغ چرا؟
مانده برجا کهن سرو دنج
    جز سرو برگ زرد ماند و رنج
 پای در بند کجا باورت 
             بودنت زان  بهاری  تنت 
اذرخش تو رعب خزان 
                پیکرت گلگون و نشان 
تازیانه گرفت چون تگرگ 
      حال  آن روزت از مور و مرگ 
آسمانت سیه چون که زاغ 
              آشیانه سکوت گشته داغ 
اهوان نیست در باغ و دشت 
        مثل مردان  چو بی بازگشت 
دست عشق و صفا فرود آمد 
              هیمه افروخت بوی دود آمد 
دودش آتش اندیشه ام 
                   آرزو آتش بر ریشه ام 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها