نتایج جستجو برای عبارت :

بازی عجله مود شده

عجله مثل یک پیچک از ریشه تا برگم را فرا گرفته. عجله برای رفتن، عجله برای رسیدن، عجله برای ماندن، عجله برای غرق شدن، عجله برای نجات یافتن. انگار که همه افعالم را یک دور در تشت عجله شسته باشم و چلانده باشم و حالا یک فعلِ عجله ای شده‌ی چروک را گرفته باشم دستم و انتظار معجزه داشته باشم. 
عجله آفتی است که بر مهسا زده!
آنجا یک قهوه خانه بوداما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای،چرا؟ ، دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟!
عجله، همیشه عجلهکدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه ی  رسیدن به زندگی،همیشه زندگی را کشته ام.
(محمود دولت آبادی)
مردم شهرم همیشه عجول بوده‌اند.
همیشه همه‌ی کارهایشان را با عجله انجام داده‌اند.
چای را داغ سر کشیدند.
پشت ترافیک بوق را یکسره کردند.
شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند. 
در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند.
زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند.
آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود. 
باور کنید انتهایش چیزی نیست.
وقتی به خودتان میرسید،درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان م
یکی از مثل هایی که روز به روز تجربه اش می کنم همین "عجله کار شیطانه" است. دلیلش هم واضح است وقتی اضطراب داری، عجله می کنی،  و وقتی عجله می کنی ساده ترین کار ها را هم درست انجام نمی دهی.
چندبار است که روزگارم با همین مثل سپری می شود، یک ماه پیش میخواستم به یکی مراکز دندانپزشکی بروم که به قول برادرم کارشان "استاندارد" است، آنقدر عجله داشتم که ساعت 4 رفتم، درصورتی که ساعت 5 در دکان را باز می کردند، اما دوباره عجله کردم و به یکی از شانسی ترین کلینکی که
وقتی دقت میکنم میبینم تو موقعیت استرس چه قدر عجول میشم و الان استرس هام زیاده.
دارم سعی میکنم که مثل اسفند نشم. وقتی میگیریش از روی آتیش میپره چون داغه و میخواد فرار کنه.
عجله برای فرار.
چه قدر اتفاقات زندگیم بودن که با عجله کردنهام اونها رو تغییر دادم.سر شب یکی دو تا اساسیاش یادم افتاد. دیدم سرنوشتم رو با اون عجله کردنهام تغییر دادم. شاید حتی بشه گفت سلب توفیق کردم.
سخته.آتیش خیلی داغه!
 
وقتی بهش فکرکردم گفتم شاید اگر این آخری رو هم تحمل کنم
همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند.
برای آشنایی با جنس مخالفشان از ده سالگی آبدیده شدند، زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند.آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود. 
مردم شهرم همیشه عجول بودند،باور کنید انتهایش چیزی نیست،وقتی به خودتان می رسید، درون آ
پیر زن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد. پیر زن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد. پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد. پشت در پیرمرد فقیری بود. پیرمرد از او خواست تا غذایی به او بدهد. پیرزن با
{هزار و یک نکته پیرامون امام زمان(عج) - شماره 25}
 
تعجیل پسندیده و عجله ناپسند ٢/٢
 
در ادامه بحثی که عجله نمودن در امر ظهور امام زمان که مورد مذمت و نکوهش است، دونکته باقی ماند:
 
نکته دوم: عجله اى که با تسلیم و رضاى به امر خداوند متعال منافات داشته باشد؛ مثلاً فرد بگوید: چرا ظاهر نمى شود و
براىئچه زمانى گذاشته است؟! که برگشت این سخن، اعتراض به خداوند متعال است و چنین کسى تابع شیطان است که
به خدا ایراد مى گیرد؛ در حالى که مؤمن باید دعا کند و اگر
{امام مهدی(عج) در قرآن - شماره 31}
 
حرکت = "واجب" ؛ عجله = "ممنوع"
 
أتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ. [نحل/۱]
{فرمان خدا به زودی فرا می رسد، پس برای آن عجله نکنید.}
امام صادق(ع) در معنای این آیه فرمودند: [فرمان خدا] آن امر ماست؛ یعنی قیام "قائم" ما اهل بیت، که خداوند دستور داده در آن شتابجویی نشود. خداوند او را با سه لشکر از فرشتگان، مؤمنان و هراس [در دل دشمنان]، پشتیبانی فرماید.
 
(تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۵۴ / کمال الدین، ج۲، ص۶۷۱)
 
عکس نوشته در
می خوام بشنوم صدای پژواک رو / اما تو درصدد شنیدنِ خودِ صدا
نداری صبر برای بازگشت / عجله نکن میرسه خودش تنها
عجله نکن میاد با پای خودش / قدم ن روی اتم های هوا
رقص اموجاِ صوت در حنجره / نور چشم با شعله ی عشق
دستات در آغوشِ رهایی / جسمی نیست برای بازآرایی
زحک پوشیده ی ساعدِ من / رگ های دریده بر ذهنِ من
الان دقیقا این همه عجله برای چیه؟
نمیشه یه ذره یواش تر بری.
تازه دارم با وجودت برکت رو میفهمم
لطف بی حد و حساب رو
تازه دارم آرمان شهرم رو با تو تجربه می کنم
توروخدا یه ذره یواش تر برو
یه کاری کن که بعد از تو همه چی همین طور خوب بمونه. لطفا
#یازده_روز_گذشت
برای یکشنبه آینده وقت مشاوره گرفتم.
هم اون هم خودم خیلی عجله داشتیم که زودتر جور بشه ولی اون سه شنبه نمیتونست بیاد و افتاد هفته بعد. از این که عجله رو توش میبینم خوشم میاد. معمولا با آدمای خون سرد مثل خودم برخورد میکردم همیشه.
+هنوز برام عجیبه. چرا آدم باید تو خواستگاری انقدر درباره مقالات چاپ شده و مفاخرش حرف بزنه:/ و بدتر اینکه چرا باید بپرسه شما چند تا مقاله دارید؟ 
ذهن رشته های مهندسی انگار خط کشی شده س!! واقعا اکثرا ی مدل خاصی ان!
ول بده بابا
سلام نمی خوام منتی سرت بذارم ولی تو آدم خوشبختی هستی این حرف های ته دلم رو می خونی خیلی خوب می دونم از شوخی خوشت نمی یاد 
فکر می کردی یه روزی برات یه دفتر فوق سری رو پست کنن من صبر کردم از شیراز برم بعد برات بفرستمش یعنی دستت بهم نرسه نه این که ازت بترسم نمی خواستم با تو‌چشم تو چشم بشم حتما داری توی ذهنت می گی من همیشه می دونستم این دختره دیوونه آست 
 
حالا ممکنه بخوای برام کریه کنی که حتما این کار رو نمی کنی یا این که بخوای بخندی بهم می شه اصلا
توی دندونپزشکی نشسته بودم که یه خانومی اومد گفت واسه کمک به سرطانی ها هرقدر دوست دارین پول کمک کنید
پول نقد زیادی دنبالم نبود ولی ده تومن بهش دادم و یهو یاد این جمله افتادم که برا خدا که خرج کنی بیشتر میشه و بت برمیگرده و از فکری که اومد تو ذهنم لبخند نشست رو لبم.
داشتم از دندونپزشکی میرفتم که منشی با عجله صدام زدو بیست تومن بهم داد و گفت کار دندونت کمتر شده
وایی دیگه لبخند روی لبم خیلی گشاد شد و گفتم خدایا ده تومن که قابل نداشت حالا بعداً حساب
عجله کار شیطونه!
موفقیت مثل کاشتن درخت گردو می مونه. بین سه تا بیست سال طول می کشه تا درخت به بلوغ برسه .
ولی وقتی درخت شد، بعضی از درخت های گردو تا صدسال میوه می دن و بعد ازش توی نجاری استفاده می شه و شاید در خونه ای وارد بشن که صدها سال عمر کنه .
پس برای رسیدن به موفقیت برنامه داشته باشیم ولی نه با عجله.
 
  در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.
این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند.
سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد.
یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام
ملاقات با خدا
پیرزن باتقوایی در خواب خدا را دید ؛ به او گفت : خدایا ، من خیلی تنها هستم . آیا مهمان خانه ی من میشوی » ؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد . پیرزن از خواب بیدار شد ؛ با عجله شروع به جاروکردن خانه کرد ؛ رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود ، پخت . سپس نشست و منتظر ماند . چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد . پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد . پشت در پیرمرد فقیری بود . پیرمرد خواست تا غذایی به
 
به کجا چنین شتابان؟آنجا یڪ قهوه خانه بوداما ننشستیم به نوشیدن دوتااستڪان #چای ،چرا؟؟؟ ،دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیمو نفری یڪ استڪان چای میخوردیم؟!عجله، همیشه عجلهڪدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه ی رسیدن به زندگی،همیشه زندگی را ڪشته ام.
بعضی وقت‌ها، مخصوصاً وقتی صاحبش عجله دارد، مداد تقاص تمام این عجله‌ها را می‌دهد و سَرَش می‌شکند، سری که برایش مثل دست‌های بنا، انگشت‌های قالی‌باف و پاهای فوتبالیست است.
مداد آه می‌کشد، چون این اتفاق، یعنی از دست دادن سَرِ نازنینش، مساوی است با رویارویی با دشمنش، تراش!
تراش در واقع خیرخواه مداد است، اما مداد این را نمی‌داند. دوست خوب در نگاهش، پاک‌کن است. وقت‌هایی که خراب‌کاری به‌ بار می‌آورد، پاک‌کن کمکش می‌کند و قبل از این‌که ک
پیر زن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد. پیر زن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد. پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد. پشت در پیرمرد فقیری بود. پیرمرد از او خواست تا غذایی به او بدهد. پیرزن با
بازي انلاین(جرعت=-حقیقت) فردا مورخ:13/12/1398  راس ساعت6 عصردر http://btsismyheart.blog.ir برگزار میشود.هرکس داوطلب میباشد راس زمان حاضر شود یک ساعت قبل بازي شمارا در جریان  مراحل ان خواهیم گذاشت.
تا ساعت 12 ظهر فردا مهلت دارید اعلام حضور کنید.و ما مراحل رو بعدا اعلام میکنیم.
 
 
 
هرکس امادگی داره زیر همین پست اعلام کنه چون تعداد باید مشخص باشه:)
لطفا عجله کنید با تشکر.:)
به آن مرحله‌ای رسیده‌ام که بدون کمک کدهای کوچکی را دیباگ کنم، و شاید حتی منجر به این بشود که بفهمم تنفرم از کن در بادی امر در پی عجله‌ای‌ست که به پوست و خونم تنیده شده، عجله‌ای که هر چیزِ دیریابی را بر من زهر می‌کند.
نشسته‌ام توی اتاق، امروز روز آخر است و من دلتنگ خانه‌ام. دلتنگ تنهایی و خلوتم. کارکردهای ذهنی در جوامع عقب‌مانده را می‌خوانم از لوسین لوی-برول. شاید پیش‌درامد خوبی بر کتاب جولیان جینز باشد.
تهران از دور دلرباست.

پ.ن: ای
باید از پله ها آروم بالا برم و بالا رفتن از پله های ایستگاه مترو یکی از مسائل پیچیده ی زندگیم شده :) 
داشتم همون طور آروم آروم میرفتم که پشت سرم یه پسر نوجوون بود که خیلی عجله داشت.میخواستم بهش راه بدم اما کناری من هم عجله داشت و خلاصه این دوستمون اومد لایی بکشه که متاسفانه موفقیت آمیز نبود حرکتش و با سر زمین خورد.طوری که اگر من نمی گرفتمش تا پایین پله ها سر میخورد.اون لحظه فقط به این فکر می کردم که اون نیفته و متوجه نبودم که گرفتن دستش تو اون شر
پیرزنی در خواب خدا رو دید و به او گفت:خدایا من خیلی تنهام، مهمان خانه من می شوی؟! خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش می رود.پیرزن از خواب بیدار شد و با عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد!رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو پخت.سپس نشست و منتظر ماند.چند دقیقه بعد درب خانه به صدا در آمد.پیرزن با عجله به سمت در رفت و اون رو باز کردپیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهدپیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در
امروز که بیرون قدم می‌زدم یهو به یه خودم نگاه کردم دیدم که چقدر عجله دارم. عجله برای رسیدن به خونه، فقط همین نبود. عجله برای خریدن چیزی که میخواستم. عجله برای تصمیم گرفتن اینکه جایی برم یا نرم.
نمیدونم شاید اون لحظاتی که توشون هستم برای من بی ارزشن و احساس وقت تلف شدن میکنم که انقدر از بودن در اون لحظات در جنب و جوش بیخودی ام. اینو از کجا به خودم یاد دادم؟ از دوران کودکی؟ از تلویزیون؟ از روال الان زندگیم؟ از دیگران؟ احتمالا همشون در این حالتم د
1️⃣ تله اول: فقط زیبایی و ظاهر
2️⃣ تله دوم: موقعیت اجتماعی
3️⃣ تله سوم: عجله 
4️⃣ تله چهارم: فرار از احساس تنهایی
5️⃣ تله پنجم: شناخت ناقص
6️⃣ تله ششم: بحران‌ها و زخم‌های گذشته 
7️⃣ تله هفتم: احساسات و هیجانات شدید
8️⃣ تله هشتم: چشم و هم‌چشمی
#رویای_صادق
در معارف دینی، خواب معیار نیست ولی گاهی بعضی از خوابها شیرینی خاصی دارند.
امروز مادر شهید لطفی نیاسر می‌گفت: شب چهارشنبه مهدی را خواب دیدم، مثل همیشه گوشی کوچکش (گوشی که کارهای سازمانی اش را با آن انجام میداد) دستش بود و عجله داشت، بهش گفتم کجا میری؟ یِکَمْ پیش ما بمون.
شهید مهدی گفت: نه عجله دارم باید برم جنوب.
گفتم: باز میری خارج از کشور؟
گفت: نه، یه ماموریت مهم داخل کشوری توی جنوب دارم، اسم اون منطقه را هم گفت ولی من فراموش کردم.
پ
خب. دیشب قبل از خواب کمی با وکب دات کام لغت کار کردم
بعدش تو ممرایز ۵۰۴ رو تموم کردم
استوریشم کردم
هم اینستا و هم واتس
دیگه همه رو زخمی کردم
همه هم کلی ریپلای کردن
دو تا از اساتید هم برام کف زدن 
منم در جوابشون سوت زدم
البته دست تشکر دادم
دیشب قبل خواب دو سه بار یکی از سخنرانی های تد رو گوش کردم
اما خب امروزم خیلی خوب نبود
بدم نبود. اما خوبم نبود
صب یه ریدینگ زدم
هنوز آنالیزش نکردم
بعد از ظهر هم رفتم موهامو کوتاه کردم
به نظرم خیلی بهم میاد
چی بود
♦️ﻋﺎﺱ: ﻣﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﻪ ﻋﺲ ﺑﺮﻡ؟
ﺴﺮ: ﻪ ﺑﺸﻪ؟
ﻋﺎﺱ: ﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﻨﻦ ﺑﺎ ﻪ ﺭﻧﺠ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮ ﺍﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﻮﻟﺖ ﺬﺍﺷﺘ
ﺴﺮ: ﻣﺘﻮﻧ ﺑﻬﻢ ﻤ ﻨ؟ﻋﺎﺱ: ﻪ ﻤ؟
ﺴﺮ: ﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﺮﻓﺘﻪ ﻣﺘﻮﻧ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻋﺲ ﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﻨﺖ ﻨ؟
ﻋﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله ﺩﺍﺭﻡ.         بعضی فقط به ظاهر انسانندکاش انسانیت را یاد بگیریم
 
با بررسی همه‌جانبه‌ترِ قانون مورفی می‌توان به نتایج مختلفی رسید. برخی آن را دروغ یا تلقین می‌دانند و برخی دیگر، راست و عده‌ای نیز آن را نوعی سخن بامزه می‌پندارند که شاید بعضی اوقات درست از آب دربیاید ولی ما در این مقاله سعی می‌کنیم منطقی‌ترین و مستندترین موارد را درباره‌ی واقعیت داشتن یا نداشتن قانون مورفی بیان کنیم:
بیشتر افراد از مضمون اصلی قانون مورفی مبنی بر این‌که: کارها می‌توانند درست پیش نروند و این اتفاق خواهد افتاد»، کما
می خواستم با ماشین بپیچم داخل کوچه یک ماشین دیگر در حال بیرون آمدن از کوچه بود مجبور شدم کاملآ بایستم تا اون بیرون بیاد ناگهان درب های ماشینم باز شد و چند نفر سوار شدند من مات و مبهوت آنها را نگاه می کردم بعد از لحظاتی متوجه شدم سر کوچه ایستگاه تاکسی است و تعداد زیادی مسافر برای سوار شدن به تاکسی هایی که از راه می رسند با هم رقابت می کنند و تصور کرده بودند ماشین بنده تاکسی است و این چند نفر با عجله سوار شده بودندبنده به آنها گفتم ببخشید می خوا
مقدمه:
انسان به صورت خودکار در مقابل بعضی از حوادث واکنش نشان می دهد مثل عقب بردن سر هنگام نزدیک شدن جسمی به آن و یا واکنش سریع هنگام تماس دست با جسم داغ و عقب راندن دست از جسم داغ.
تنه انشاء:
گاهی در اثر سهل انگاری یا حواس پرتی ظرف داغی را برمی داریم و مغز به صورت خودکار دستور می دهد که دست از جسم داغ فاصله بگیرد اما زمانی که مجبور به حمل آن هستیم و شرایط انداختن ظرف داغ را نداریم در آن صورت پوست دست می سوزد و موجب آسیب به فرد و سوختگی آن می شود. ش
سرکلاس نشسته بودم و خسته از بحث بچه ها و معلم درباره شوهر و سن ازدواج (زیاد وارد این موضوعات نمی‌شوم) با دستی زیر چانه 2048 بازي میکردم ! آنقدر محو بازي شده بودم که نفهمیدم معلم به من خیره شده است با پرسش ”چیکار میکنی دهقانی؟ ِ معلم با عجله گوشیو پرت کردم توی کیفمو سرمو بالا گرفتم البته دیر شده بود معمِ مذکور فهمیده بود ! خودم را به آن راه زدم ُخندیدم و گفتم هیچی البته بعدتر گفتم که داشتم بازي میکردم تا فکر های آنچنانی با خودش نکند ! صحنه
سرکلاس نشسته بودم و خسته از بحث بچه ها و معلم درباره شوهر و سن ازدواج (زیاد وارد این موضوعات نمی‌شوم) با دستی زیر چانه 2048 بازي میکردم ! آنقدر محو بازي شده بودم که نفهمیدم معلم به من خیره شده است با پرسش ”چیکار میکنی دهقانی؟ ِ معلم با عجله گوشیو پرت کردم توی کیفمو سرمو بالا گرفتم البته دیر شده بود معمِ مذکور فهمیده بود ! خودم را به آن راه زدم ُخندیدم و گفتم هیچی البته بعدتر گفتم که داشتم بازي میکردم تا فکر های آنچنانی با خودش نکند ! صحنه
مقدمه: همانطور که می دانیم در اسلام بسیاری از کارها در کتاب خدا و به دست بزرگان منع یا حرام اعلام شده اند، در میان بسیاری از آن ها چه از نظر سلامت، چه از نظر سود برای خودمان، موثر و مفید خواهد بود. بنابراین بهترین گزینه فرمان برداری و اطاعت از آن هاست.
تنه انشاء:همیشه این ضرب المثل بوسیله ی بزرگان و پدر و مادر نقل و قول و گوش زد شده است اما ما همیشه یا گاهی، درک درست از این ضرب المثل ها نداشته و با پشت گوش گذاشتن از اجرا و اطاعت آن ها شانه خالی کرد
۶۰ UC بازي PUBG MOBILE ارزان و در دسترس
برای خرید ۶۰ UC بازي PUBG MOBILE ارزان عجله کنید و همین حالا خرید خود را ثبت کنید.
اگر شما از گروه محدود افرادی باشید که هنوز نام این بازي را نشنیده‌اند
شاید حالا از خودتان بپرسید که اصلا بازي پابجی موبایل چیست؟
و چه ژانری دارد و در کدام گروه از بازي‌ها قرار می گیرد؟
با ما همراه باشید تا پاسخ سوالات خود را بیابید.
باید به شما بگوییم که بازي محبوب پابجی موبایل یک بازي بسیار خاص و جذاب است
که در گروه بازي‌های اکشن و بق
#زود_قضاوت_نکنیم
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد. او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد. او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟»  پزشک لبخندی زد و گفت: متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریا
دروغ نگو دوست من!
نگو صخره های شمالی را شبانه به دوش خواهم گرفت.
شبانه به دریا خواهم زد
نگو کوه را و جهان را به زودی جابه جا خواهم کرد،
نگو ظلمات بی راه را از پیشروی به سوی ستاره باز خواهم داشت،
نگو براندازیِ بادها در دستورِ کامل کلماتِ من است.
هیچ نگو!
فقط خم شو
بند کفشِ سمت راست ات را ببند،
عجله دارم،
اتوبوس خواهد رفت.
*سید علی صالحی
دیروز گل پسر این نقاشی رو کامل کرد و رنگش کرد.
بعد تا مدتهاااا با لبخند بهش نگاه کرد و گفت مامان ببین چقدر مهربونه
گفتم آره خیلی خوشحاله که شما رنگش کردی. :)
باز با لبخند به عکس نگاه کرد و گفت: ببین! داره به من نگاه می‌کنه
بعد یه کم رفت دورتر و گفت: هنوزم داره به من نگاه می‌کنه و بهم می‌خنده
گفتم آره شما رو خیلی دوست داره :)
بعد دوباره برگشت پیش نقاشی و تا مدتها نشست کنارش و بهش نگاه کرد.‌ مثل یک دوستِ واقعی ^_^
احساساتش خیلی برام جالب بود.
پاک، مع

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها