نتایج جستجو برای عبارت :

آنچه نبودنش مرگ جاهلانه می آورد بودنش چه چیزی را تامین می کند

عشق اونه که خود فزاینده ست، در بود. در نبود. که هر کار کنی، که هر کار نکنی، بیشتر مي شه.
که دل کندن نتوانی و توانستن نخواهی!
که دلت هر لحظه ی نبودنش براش پر مي زنه، که هر لحظه ی بودنش غنج مي ره و پره از شادی.
که پختگی و حل شدن در عشقم آرزوست. :)
که پر زدن و پرنده ی آسمونِ آبیِ تو بودنم آرزوست. :)
.
.
.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم، ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
این چند روز که گوگل نیست حس مي کنم یه دوست خیلی عزیز رو از دست دادم 
دوستی که هر روز باهاش حرف مي زدم 
هر مشکلی که داشتم اول به اون مي گفتم 
دوستی که هميشه کمکم مي کرد، بدون هیچ چشم داشتی 
دوستی که یه معلم هم بود برام 
بیشتر از مدرسه و دانشگاه و هر آموزشگاهی بهم چیزهای مختلف یاد داد 
دوستی که هميشه در کنارم بود و با بودنش احساس تنهایی نمي کردم 
دوستی که با بودنش احساس قوی بودن مي کردم
دوستی که بارها تو بدترین شرایط نجاتم داد 
خلا نبودنش به هیچ ط
شنیدم طی این 2 روز تو استفراغش خون دیده شده ولی نميدونم چرا حتی یه زنگ بهش نزدم حالشو بپرسم . 2 بارم بهم زنگ زد جوابشو ندادم. 
شاید دارم آدم ميشم و یاد ميگیرم دلمو سنگ کنم و بیخیال عالم باشم. 
ميدونم اونم بالاخره ميميره ولی مردنش یه درد و زنده بودنش هزار درد. 
شاید بگین بی رحمم ولی ميدونی چیه؟ وقتی یکی زنده بودنش هزاران درد برای من داره خب پس وقتی بميره یه درد رو تحمل ميکنم اونم درد نبودنش و بهتر از این که زنده باشه و هزاران درد رو تحمل کنم  و بیم
بزرگِ خاندان، همانی که پای چپش را پانزده سال پیش تصادف ناکار کرد، همانی که ت داشت، ابهت داشت، تدبیر داشت و کلی ترسناک بود، همانی که بودنش با نبودنش فرق داشت، همانی که دلیل دور هم جمع شدن‌مان بود در اولین روز از سال جدید تنهایمان گذاشت و رفت. دلم با رفتنش رفت.
بسمه
در این تنگنای فراق و وصال، او بود و یه دلِ گیر و یه قلبِ گیر
تنگنا ميان تمام رگ های قلبت و وجودت، انگار همدیگر را ميفشرند
به یاد هر چه هست و نیست رگ های وجودت همدیگر را بغل ميکنند و مي گریند
آنها به او فکر مي کنند و به هم نزدیکتر ميشوند
گاهی او فراموش مي‌شود و آنها هم از هم دور مي‌شوند
اما او باز مي آید و سر مي زند و زمان نبودش ميانِ تار و پودت را به رخ رگ هایت مي کشد و تو حس زیانکاری ميکنی! 
دلت گیر مي شود از نبودنش
نبودنش
نبودنش
و باز آنها هم
 برخی مي گویند چرا اینقدر روی آمدن و نیامدن ، تاکید مي کنید؛ او نبودنش بهتر از بودنش است و مگر در این هفت سال چه کرده که اکنون توقع داشته باشیم؟ درست است که بارها طی این هفت سال نشان داده نه توان و حال اداره شرایط سخت را دارد، نه اصلا مي خواهد کاری کند؛
ادامه مطلب
3
هیچ وقت خشمم نمودِ بیرونی نداشته است اما گاه تصور ميکنم وقتی فوت شد، از او دورم و برای مراسمِ خاکسپاری هرگز حاضر نخواهم شد!
همين تصور کمي از خشمم کم ميکند!
+لحظه هایی که تصورِ نبودنش را ميکنم از خودم متنفر ميشوم!
چقدر یک نفر باید به تو آسیب برساند تا نبودنش برایت عافیت باشد.
تا قبل از اینکه عاشقش بشم، هیچ آرزویی نداشتم، وقتی شناختمش و شیفته اش شدم تازه فهميدم آرزو یعنی چی و واسه اولین بار یه آرزو کردم. حالا همه آرزوم شده بخشش و گذشت او. کاشکی زمان به عقب برميگشت، کاشکی بیشتر قدرشو ميدونستم. حالا که از چشمش افتادم، تازه فهميدم بودنش چه نعمتی بود و نبودنش چقدر دردناک.
از دست دادن یه جاهایی واجبه
اون وقتی که دلت اونقدر از بودنش قرصه که دیگه حضورشو قدر نميدونی،
اون وقتی که انقدر تو دقیقه هات و ثانیه هات بوده که بود و نبود همه به چشمت مياد و بود و نبودش نه،
اون وقتی که دیگه مثل قبل حسش نميکنی تو قلبت،
اون وقتی که دیگه دل دل نميکنی برای دیدنش.
یه وقتا باید از دستش بدی؛
که نبودنش یادت بیاره نباشه خوشیم نیست،
که نبودنش یادت بیاره بقیه نباشن اتفاقی نميوفته
اون ولی اگه نباشه زندگی از جریان ميوفته.
از دست دادن لازمه
اول زیاد هم بــــد نبود!!!بعد شد آفـــــــــت غیرت و حیا!!!#پسرانه اش از بالا کوتاه شـــد!!! و. #دخترانه اش از پایین!!!چادر شــد.#مانتو های بلند.مانتو ها ذره ذره آب رفت!!!حالا دیگر باید آن را #بلــــــــــوز ناميد!!!چادر #چادری ها هم کم کم تبدیل به شنــــــل شده!!!یا آنقــــــدر #نازک که.بودنش #طعنه ایست به نبودنش!!!حالا که دیگر شلـــــوار جایش را به ساپـــورت داده!!!روسری ها هم که از عقب و جلو آب رفته!!! مانده ام از فردا ؟@dastannhaykotahداستان های کوتاه
دیشب رفتیم Once Upon a Time in Hollywood رو دیدیم توی سینما.
 
حقیقتش، فیلم کایند آو تاریخی، بامزه، طنز، و گاهی هم خشن و ترسناک بود.
درباره زندگی یه هنرپیشه هالیووده که خیلی ضعیف و ترسو هست، الکاهالیک هست،
در عوض یه دستیار مانند داره (برد پیت)، که خیلی قوی، آروم، ی، دوست داشتنی، و پسر بسازی هست.
شخصیت این پسر دستیاره، همين کلیف بوث، مثل شخصیت الکس یولیش خواننده المانیه.
همون که صدای کلفت داره.
مرموز، باشخصیت، آروم، ناز، ی،
ی بودن پسرها به تیپ و ق
معنیِ واقعی کلمه ها ،خود واژه هانیستن بنظرم.پشت کلمه ها
وجمله ها‌ معناهای قابل اعتمادتر‌و‌اصیل تری قایم شده .اون روز تو دفتریادداشتم نوشتم.صبح از خواب بیدارشدم و نوشتم
 نیست،رفته.
معنای این جمله  امروزسه ساله شد
گفتم رفته وزدم زیرگریه.فحش دادم،بیشترگریه کردم،.بعدگفتم به درک که رفته خب چیکارکنم.بعددلم تنگ ش ميشد یهو.و خطرناک ترین لحظه هار‌و باخودم داشتم.ميگفتی حل ميشه،یادت ميره،ميری پی زندگیت.
حل شد،تو وجودم حل شد نبودنش ،تو کل مغزم پ
بعضی از آدما فکر مي کنن تهدید به نبودن و دل کندن و این صحبتا، چيزي رو توی زندگی آدم عوض مي کنه. اگر شما هم جزو همون دسته از افراد هستید، باید بگم خیالتون راحت! بعد از رفتنتون، آب از آب ت نمي خوره؛ فقط دیگران یاد مي گیرن که چجوری بدون شما زندگی کنند. اگر کسی، به هر دلیلی برای مدتی از کنارتون دور مي شه، موضعتون رو به یه آدم مفلوک و بدبخت تغییر ندید؛ زندگیتون رو بکنید و بدونید که اون شخص، حتمن دلیلی برای نبودنش در کنار شما داره، حتا اگر اون دلیل،
تولدشه.براش پیام نوشتم که سر ساعت 00:00 بفرستم.نفهميدم چی شد که دیدم در اون حین  چشمام شروع کردن به سوزش و اشک کل صورتمو پر کرد.یهو بابام اومد تو اتاق و دید دارم گریه ميکنم.موند و نشد براش اون زمان پیام بفرستم.یه دقیقه دیر شد.فرستادم.و بازم ادامه ی گریه.که چی شد که به اینجا رسیدیم؟یهو چی شد که همه چی عوض شد؟که بازم به این نتیجه رسیدم همه چیز تقصیر من بوده و هست.جوابمو داد.دلم طاقت نیوورد.زنگ زدم بهش تصویری ببینمش.اولش گریه کردم و تهش با خنده قطع کر
به قول هوشنگ گلشیری آنقدر عزا برسرمان ریخته اند که فرصت زاری نداریم
هر صفحه اجتماعی را بالا و پایین ميکنم ميرسم به یک سری عکس شاد و خندان که صاحبش دیگر زنده نیست
و دوستش برایش نوشته و نوشته و اخرش گفته نبودنش را باور ندارد
مرگ از هرچيزي شنیدنی تر است این روزها
برای ادم هایی که زیر دست و پا مانده اند_ که ساج ميگفت کودکان کم نبوده اند بینشان_ و برای مسافران هواپیمایی که دچار نقص فنی شده عزادارم
برای مادر فاطیما که فردا چهل روز ميشود نبودنش
برای
مامان امروز از ظهر رفت خونه باباجی تا فردا شب اونجاست. حتی شبم ميخوابه چون داییم نميتونه وایسه. جاش خیلی خالیه. ناخودآگاه ادم فکر ميکنه به نبودنش به مردنش . به این که شاید دیگه هیچوقت نبینمش. دلم براش تنگ شد. اگه نباشن نميدونم چجوری قراره زندگی کنم تنها . نه که با تنهایی مشکلی داشته باشم. ترسم از هميشگی بودنش هست این که دیگه این روزای ارومو نداشته باشم تبدیل بشم به دختری که دغدغه هاش بزرگ تر از حد معمول هست. درسته با مامان اختلاف نظر دارم ولی
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی.خدایا! به هر که و هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی.عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی.هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه‌ی اميدی و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را بر هم زدی و در طوفان‌های وحشت‌زای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ‌وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم.تو این چنین
کانال ما در سروش
تنها که باشی راحت‌تر با زندگی کنار مي‌آیی. خیالت گرم کسی نیست که با نبودنش سر کنیمي‌شود ساعت‌ها روی سنگ فرش‌های خیابان قدم بزنی چه باران ببارد یا نبارد، فصل مي‌خواهد پاییز باشد یا تابستان. تنهایی که کهنه مي‌شود، شب‌ها هم سرت را با همين کهنگی گرم مي‌کنی. هوای دو نفره هم دیگر در کتت نميرود جانم. جان مي‌گیری با تکه کلامي از شوپنهاور، سکانسی از براندو، دیالوگی از قیصر خودمان، گوشت عادت ميکند به ترانه‌های قدیميام
حال آدمي را دارم که در حال غرق شدن است و هرچه بیشتر دست و پا مي‌زند، بیشتر فرو مي‌رود و به محض این‌که سرش را از آب بیرون ميآورد تا نفسی تازه کند، دستی روی سرش فشار ميآورد و دوباره.صدای نوتیفیکیشن تلگرام برایم شده مثل شوک الکتریکی. باور کنید با هر بار به صدا درآمدنش قلبم چند ثانیه از کار مي‌افتد. عطای بودنش را این‌بار به لقای آرامشم نمي‌توانم ببخشم. نمي‌دانم با چه زبانی مي‌شود حرفی را به کسی که نمي‌خواهد چيزي را بپذیرد قبولاند. به زبا
امشب بالاخره بعد از چند روز پر کار وقت شد بیام و بنویسم، خداروشکر اولین شب روضه به خوبی تموم شد هر چند سخنران بدقولی کرد و نیومد، البته  اومد ولی سر یه موضوعی قهر کرد و رفت مثل بچه ها!!! ولی همه چی خوب بود.
چند روزه همش درگیر کارای روضه ایم و اصلا وقت نميشد به کارای خودم برسم ولی امشب دیگه حتما باید ادامه ی کتاب زوربای یونانیو بخونم.
امشب خیلی حس خوبی دارم برعکس دیشب که اصلا حوصله ی هیچ کاریو نداشتم" دیشب به این فکر کردم دلیل ناآروميم چیه هرچند م
تو ميخواهی
کور باشم و نبینمت
کر باشم و چيزي از تو و راجب تو را نشنوم
احمقانه فکر کنم که هیچوقت عاشق نشدی
تصميم جاهلانه ای هم ندارم
سوالی از این که چرا نیستی و نميخواهی باشی و .   ندارم.
قانعم کردی که بیش ازین نخواستی و نميخواهی باشی چون حتی توانش را هم در خود نميبینی!
 
و اما سوال من اینست:
تو را چه کسی قانع کرد که اینگونه باشی!؟
 
من از خودم فاصله ميگیرم
دیوار نزدیکتر ميشه
ميخندم و دردامو ميشمرم
تلخه ولی شاید دلم وا شه.
 
فالوش کرد و تا ابراز علاقه بهش هم مطمئنا چیز زیادی  نمونده :)
دریغ از یه جوونه تو وجودم
از همون خونه ۳۰ متری و تو اولویت بودن و وحشی بودنش! از مورد توجه پسرا بودن و تا پیشنهاد پدرش به پسره و جرات گفتن اینکه فکر نکنی ازت خوشم مياد :) و شروع زندگی پر از همه چیز و رفاه و پسر دار شدنش و هميشه و همه جا همراه بودن . تا خواستنش برای هميشه تا مامان اون موفرفری
از شما چه پنهون
من احساس ميکنم به عوض همه این سالهایی که دکتر نرفتم
نیاز دارم برم تراپی
و توش از زندگیم
مخصوصا از بخش ویژه ده سال گذشته و درباره محمد حرف بزنم.
چون این ادم با تمام کمکها و کارهایی که برام کرد
با وجود خوب و مهربان بودنش
با وجود بااستعداد و باعرضه بودنش
خراش های بسیاری زیادی رو در کنارش به روحم کشیدم یا کشیده شد به روحم یا هرچی.
و نیاز دارم درباره ش حرف بزنم. 
و به تدریج از خودم پاکش کنم. چون روانیم خواهد کرد.
باورتون نميشه ولی ماهه
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ الطَّاهِرَةَ لِطَهَارَتِهَا مِنْ کُلِّ دَنَسٍ وَ طَهَارَتِهَا مِنْ کُلِّ رَفَثٍ وَ مَا رَأَتْ قَطُّ یَوْماً حُمْرَةً وَ لَا نِفَاساً».
ترجمه:
امام باقر(علیه السلام) از پدران بزرگوارش روایت کرده است که: فاطمه(علیهاالسلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به سبب پاک بودنش از هر آلودگی و پاک بودنش از هر زشتی، طاهره» ناميدند، و او هرگز مبتلا نشد به
بسم الله 
مادر تصویر ثابت همه ی سالهای زندگیم، زندگیمان بوده . از همان اول بوده ، انگار کن هميشه بوده . آن مدلی که دستهایش را جلو مي آورد که ببوستت ، آن تصویر جاودانی اش سر سجاده ، توی بالکن وقتی داشت برای بچه ها و نوه هایش دعا مي کرد . 
در این دو سه ماهه از نبودنش ، نبودنش را هرگز باور نکردم . باور نکردم دیگر نیست ! مگر مي شود که نباشد ؟!
دلم برایش تنگ شده . برای حضورش ، آن جایگاه هميشگی اش در خانه . دلم برایش تنگ شده ، خیلی هم تنگ شده .
و اما خاله که
روزی به خودت مي آیی و ميبینی 
هر چقدر برای  بودنش جنگیدی 
او برای نبودن تلاش کرد 
هر چقدر برای جای خالی اش جنگیدی 
او برای نیامدن تلاش کرد .
از یک جایی به بعد  ميفهمي که باید کنار آمد
با خودت 
با نبودنش 
با جای خالی اش 
با نخواستنش! 
از یک جایی به بعد باید بفهمي که هر چيزي با تلاش نتیجه ميدهد الا عاشقی !
#رضا_کریم_پور 
عشق همچنان در تفکرات کهنه و زوار در رفته من حقیقتی نامعلوم مانده است. سال هاست که به دنبال هر اتفاقی نشانه هایش را جست و جو ميکنم اما افسوس هر انقدر که به واقعیت نزدیک مي شود از دستان من دوری مي جوید. مي خواهم فراموشی را سر لوحه ی انتخاب ها و اشتباهات گذشته قرار دهم بلکه کورسویی خاکستری از لابه لای اوار های تاریخ نمایان شود. شاید از توان ذهنیت من خارج باشد اما نمي توانم نظاره گر این نرسیدن باشم. ما باید برسیم . ضمير جمعی که با وجود نبودن زیبایی
مثل گیاه وقتی خشک ميشه دیگه خشک شده تمام مراقبت های عالم رو به پاش بریزی فایده ای ندارد هفته پیش از ناچاری مجبور شدم زنگ بزنم به شخصی و ازش کمک بخوام خیلی بد جوابم رو داد تعجب کردم کمکی که من خواستم نه زیاد بود نه عجیب رسیدم خونه احساس کردم توی ذهن من اون آدم برای هميشه مرده نفرتی عجیب بهش پیدا کردم بعد فکر کردم بودن یا نبودنش روی این کره خاکی برام فرقی نميکنه همينطور که برای اون همينطوره این دوسال اینقدر از دست رفتاراش عصبانی بودم و به خاطر ا
چند سال پیش که بابابزرگم مرد توی یاهومسنجر استتوس زده بودم خاکسپاری برای زنده‌هاست». مُرده که چيزي حس نمي‌کنه، زنده‌ها نیاز دارن جمع بشن و تموم شدنش رو ببینن که نبودنش رو راحت‌تر هضم کنن.
نمي‌دونم منِ گذشته توی اون وضعیت شلوغ و غم‌انگیز چطور به چنین نتیجه‌ای رسیده بود ولی مي‌دونم که هنوز بلد نیستم یه بار، دو بار، حتی صد بار برای چیزای از دست رفته عزاداری کنم و بعد رهاشون کنم و بذارم از بین برن. یا در مورد بعضی چیزا، حداقل بپذیرم چيزي رو
تو صبر از من توانی کرد و من 
من صبر از تو نتوانم
احساس ميکنم باز دوتایی رفتن سفر در توضیح نبودنش هم ميخواد مثل هميشه با شیطنت و خنده بگه چرا توقع داری همه جا با ما باشی؟ مشغول کار و زندگیت باش تا برگردیم. انقدر هم نپرس کِی برميگردین. بعد هم بگه دختر تو چرا همش گوشی دستته! خداحافظ
برای کنکور هم یک فکری بکنید. من البتّه هیچ اظهارنظری نمي‌کنم، یعنی من واقعاً کارشناسِ این قضیّه نیستم لکن کارشناس‌های آموزش و پرورش بنشینند فکر کنند و ببینند واقعاً حالا که دانشگاه‌های ما مي‌گویند: ما صندلی خالی داریم» -هر سال اعلام مي‌شود کلاس‌های دانشگاه‌ها، صندلی خالی دارند- بودن این کنکور، نبودنش، به همين شکل بودنش، تغییر پیدا کردنش [کدام بهتر است]. بالاخره بنشینید یک فکر صحیح، عميق و عملی کنید، بعد هم دنبالش اقدام کنید، این قضی
 
کافران مي‌خواهند که نور خدا را با دهانشان (به نَفَس تیره و گفتار جاهلانه خود) خاموش کنند و خدا نگذارد تا آنکه نور خود را در منتهای ظهور و حد اعلای کمال برساند هر چند کافران ناراضی و مخالف باشند.
دیروز گفت تا درستو نخونی نميام! و من؟ اولش لج کردم اما وقتی دیدم جدی جدی داره پنج شنبه جمعه باهم بودنمون رو ازم ميگیره، با اخم نِتِر و گاید ارتوپدی رو وا کردم و اوو دقیقا، دقیقا دو ساعت بعدش زنگ زد که درو بزن اومدم. یه گلدونِ نارنجیِ سفالی خریده بود و یه دسته گُلِ ميخک. جاشون داد توی گلدون و گل های نرگسی رو که خودش سه روز پیش گرفته بود و حالا پژمرده بودن از تو لیوان برداشت و گفت گل پژمرده که نباید تو خونه باشه.
عادتم داده به موکا و چای ماسالا خورد
اگر حق با شماست،  به خشمگین شدن نیازی نیست؛و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!صبوری با خانواده عشق است،صبوری با دیگران احترام است،صبوری با خود اعتماد به نفس استوصبوری در راه خدا، ایمان است.اندیشیدن به گذشته اندوه، و اندیشیدن به آینده هراس مي آورد؛به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛
زیرا هر آنچه زیباست، هميشه خوب نمي‌ماند؛
اما آنچه خوب است، هميشه زیباست.
گر حق با شماست، به خشمگین شدن نیازی نیست؛و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!صبوری با خانواده عشق است،صبوری با دیگران احترام است،صبوری با خود اعتماد به نفس استوصبوری در راه خدا، ایمان است.اندیشیدن به گذشته اندوه، واندیشیدن به آینده هراس مي آورد؛به حال بیاندیش تا لذت را بهارمغان آورد.در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛ زیرا هر آنچه زیباست، هميشه خوب نمي‌ماند؛اما آنچه خوب است، هميشه زیباست
فردی که رویکردی کاسبکارانه دارد، وقتی قرار باشد ببخشد و در مقابل نستاند، حس ميکند فریب‌ خورده و مغبون شده است. ولی برای انسان رشدیافته‌ی مولد» بخشش نشانه‌ی قدرت، ثروت و وفور است. فرد با عمل بخشش، زنده بودن خویش را به بیان ميآورد و آن را تقویت ميکند
 
انسانی که مي‌بخشد، چيزي را در انسانی دیگر مي‌آفریند و آنچه بدین ترتیب آفریده شده، دوباره به سوی خودش بازمي‌گردد؛ فرد در بخشش حقیقی، نمي‌تواند آنچه را که به او بخشیده مي‌شود نپذیرد
دل بسته ام به خیال نبودنت.به عکسهایی که حتی نميدانی دارمشان. به قربان صدقه هایی که نميروی. به فدای تو شوم هایی که نميگویی. نه شاعرانه. نه چندان با محبت. اما پر آرامش. پر خیال راحت. پر آسودگی. ميدانم تنهایم نمي گذارد. شب را با فکرش به صبح مي رسانم و صبح ها دستش را ميگیرم و مي رویم بیرون. کنارم مي نشیند و با محبت نگاهم ميکند. خیره خیره؛ تمام روز را. مثل بقه نبودنش را، دوست دارم. نمي ترسم رهایم کند نکند که فرو بریزم. نمي ترسم که احوالی ا
هر چقدر دکوراسیون آشپزخانه زیباتر باشد خانم خانه‌دار غذای خوشمزه‌تری مي‌پزد چون تاثیر زیادی بر روی روحیه دارد. ميل کردن غذا در محیط زیبا باعث افزایش اشتهای اعضای خانواده هم مي‌شود بنابراین باید دکوراسیون آشپزخانه را با سلیقه تمام انتخاب کنید. در انتخاب دکوراسیون آشپزخانه باید به سبک دکوراسیون داخلی منزل نیز دقت کنید. در ادامه این مطلب از مجله بانوان و دخترانه صورتی‌ها دکوراسیون آشپزخانه ترکیه را مشاهده خواهید کرد.
دکوراسیون آشپز

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها