نتایج جستجو برای عبارت :

گشنمه من بچه هستم توی خونه تنهام هیچی هم نداریم که بخورم خیلی هم گشنمه دارم دیوونه میشم چیکارکنمgo

*گشنمه شام نخورم اتفاقا مرغ سوخاری بود ولی نتونستم میل نداشتم یا هر
چی وقتی به این فکر میکنم که ته اش قرار گشنمه بشم و یه چیز دیگه بخورم
دیگه برام مهم نیس لقمه ی دهنم نون پنیر باشه یا مرغ یا هر چیز دیگه حقیقتا
مات شدم نمیدونم برا چی اینجام چی درسته چی غلط وحشت دارم ز اینکه چشمامو
باز کنم و ببینم 5 سال خطا رفتم اونم در صورتی که بابام قبلا تذکر داره بود
نمیدونم چی پیش میاد ولی هر چی که هس کاش زودتر بیاد چون حسابی منو بهم
ریخته
امروز بالاخره کتابام رسید. هورااااا کلی ذوق کردم براش. کتابایی که دارمو باید بخونم خورد خورد پشت هم. امروز زیاد خودمو تو کار کردن دوست نداشتم. باز خسته بودم و این که ظهر بیدار شدم. خب خوب نیست دیگه کم خوندم. فردا دوباره بهتر ميشم. الانم نمیتونم بخونم چون گشنمه همش دلم ضعف میره وقتیم گشنمه نمیتونم بخونم. :/ مثلا قرار بود کم بخورم ولی چیکار کنم فکر کنم به خاطر قرصاست که اشتهام زیاد شده. بیخیال. پلم میخواد کتابامو دونه دونه بازکنم ببینمشون باید تو
+ کلا 3 ساعت تونستم بخوابم. اونم به زور مسکن!
 
+ خيلي گشنمه اصلا همش گشنمه. من واقعا دوست دارم غذا بخورم. اگه دم دستم بود راحت میخوردم. ولی هيچي نیست اینجا. لبام هم شده مثل کویر لوت پر از ترک. آخرم خودم این تیوب رو میکنم که بهم غذای جویدنی بدن. نه یه مشت مایعات غلیظ و رنگ دار. حتی بو هم ندارن که آدم با بوش سیر شه.
 
+ دنیا شورشو درآورده از کوچیکی! دیشب اینو فهمیدم. واقعا اینقد عجیب بوده که هنوزم تو کفشم. اونی که دیشب از طریق این وب باهاش حرف زدم از
حالا هرکی ندونه فکر میکنه رفتم شیش ماه تور اروپا :/ دوروزم نشد رفتماصفهان برگشتم. ولی خوش گذشت با این که چهلم عمم بود. جاش خالی بود هرچند. 
حسابی گشنمه منتظرم چایی دم بکش صبحونه رو بخورم قرصمو بزنم به رگو تخت بخوابم دوروزه علنن نخوابیدم زیاد. امشب که رانندهه چراغارو خاموش کرد کلشو همه خوبیدن منم چرت میزدم یه کله اومد تهران. 
بعدش کلی برنامه دارم که میگم. راستی امروز چندمه؟ فردا وقت دکتر دارم
رفتم اتاق عمل. مامانم گفت به کمرم امپول نزنن. خب در نتیجه بی حسی موضعی بود فقط. تجربه جالبی بود. بعد از شکستگی سرم تو بچگی اتاق عمل ندیده بودم دیگه. وزن منم سوژه ای شده بود. سعی میکردن با شوخیاشون فضارو تلطیف کنن. درست گفتم؟ اصلا تلطیف یعنی چی؟ بیخیال. درسته درد داشت. یه چیزیو محکم اولش میکشید رو زخمام. اما الان خوبم. امشبم احتمالا میریم تهران. یه خورده گشنمه. یه خورده که نه. خيلي گشنمه. امروز اصلا کار نکردم از صبح داستان داشتیم. :((( بیشتر ناراحت او
امروزم کارام زود تموم شد. نمیدونم جریان چیه :/ هرچند که کتاب باز وقت دارم بخونم اما گشنمه و حوصله ام نمیاد. رسیدم به بخش ارسطو. احتمالا جالب تر برام باشه چون از خودش کتابی نخوندم تا حالا. نشستم رو مبل و منتظر که مامانو بابا بیان شام بخوریم از ساعت پنج گشنمه و دلم ضعف میره هی جلو خودمو گرفتم. تقریبا به هيچي فکر میکردم. یه ذره هم حوصله ام سر رفته. چند تا فیلمم زدم ببینم حوصله نداشتم. نمیدونم چرا یجوری شدم انگار شب که شد غم عالم ریخت رو دلم. اما نمیفه
گشنم شده بدجوری از صبح تا حالا بجز سه لیوان چای چیز دیگه ای نخورده ام !!!!! لعنتی باید ساعت 16:30 بشه که برم بیرون بدی اینکه باید بعد اینجا برم یاناکار نمیدونم چرا به حبیب کاف گفتم اوکی انجام میدهم ولی خب برم خونه مامان خانم روی اعصابم پیاده روی میکنه
امروز امضای آخر رو هم گرفتم و الان مهندسم دیگه، مث همه ی آدمای دیگه. مهندسا از در و دیوارِ شهر بالا میرن. 
فردا یک شنبه هست. صبح واسه پرس و جو و گرفتن مدارک مورد نیاز واسه سربازی میرم دانشگاه. البته گزینه ی مطلوب خودم و اطرافیانم امریه گرفتن هست. که ممکنه جور بشه و شایدم نشه. 
دانشگاهِ عزیزم! سالی که ما اومدیم یه برهوتِ محض بود. کم کم و کم کم بهش رسیدن و الان کلی ترگل ورگل شده، کلی فضای سبز، کلی سازه ی جدید و. . ولی به شخصه عاشقِ همون تمِ خشک و برهو
تنهام. مها از صبح رفته و هنوز نیومده و فکرم نکنم تا قبل کلاس زبان ببینمش. چند وقت بود اینجوری تنها نبوذم که هیچکس نباشه خودم باشمو خودم. خب یجوریه. عادت ندارم بهش. سعی میکنم سرمو با کتاب خوندن با زبان گرم کنم. نمیتونم حسشو توضیح بدم باید تجربه کنی تا بفهمی. فکر کن برای مدت زیاد تنها اینجوری بمونی. خيلي سخته. خيلي. الان فهمیدم چقدر دوست دارم ادما دورم باشن و من اون تنهایی تو خودم بودن توي جمع رو ترجیه بدم. البته فکر میکنم زیادم خوب نیست اما من بیشت
خب میخواستم تخم مرغ درست کنم که دیدم نون نداريم :/ روش حساب کرده بودم واقعا چون خيلي گشنمه. بابا رفته بخره. بگذریم کتاب جدید برای امشب نبوغ و جنون هست نوشتهٔ هاشم صالح ، ترجمهٔ ستار جلیل زاده نشر دوستان. خودمم نمیدونم چجوری اینو مها در واقع خرید گفتم که چندتا از کتاب جدیدا مال مهاست. عنوانش نظرمو جلب کرد. صفحات زیادیم نداره فکر کنم امشب بتونم کامل بخونمش. نمیدونم فعلا کتابخونه برم یا نه اخه تو خونه خوب کار میکنم. فکر نکنم فردا برم با این حال. دو
امروز از دندهٔ خواب پاشدم. نمیدونم چرا اینقدر خسته ام و خوابم میاد همش خمیازه میکشمو هنوز که هنوزه شروع نکردم به کار کردن. کلی از کتابم مونده چرا این کتابو تموم نکردم؟ خيلي نثر راحتی داره و کتاب خيلي باحالیه من خيلي خوشم اومده ازش. الان اگه بشه و نخوابم میخوام دست بگیرمش قرار گذاشته بودم با خودم امشب تمومش کنم اما با این وضعی که دارم عمرا بشه. میخواستم برم کتابخونه که خواب موندم :( حوصله باقی کارامم ندارم. میدونم نباید اینجوری باشم :( ولی دست خ
حس میکنم افسرده شدم. هیچ روزنه امیدی تو زندگیم نمیبینم. چند شب قبل هر کاری کردم پسری نمیخوابید. خودم داشتم هلاک میشدم از خستگی. داغون بودم. خدا خدا میکردم بچه بخوابه منم برم بخوابم.
انقدر اذیتم کرد که آخرش نشستم بلند بلند گریه کردم. گفتم من این زندگی رو نمیخوام  من بچه نمیخوام. من تا کی باید اینجوری زندگی کنم. دیگه نمی کشم. دیگه نمی تونم. دیگه بسمه.
همسر اومده بود بچه رو بغل کرده بود سعی میکرد بخوابونتش و بچه با تعجب منو نگاه میکرد.
نمیدونم بالا
كوچه به كوچه خونه به خونه دنبالت گشتم من ديوونه سایه به سایه دنبالت كردم اما گم شدى دورت بگردم بارون مى بارید چشمام نمى دید قلبم یه لحظه صداتو نشنید بهم مى ریزه تموم دنیام وقتى تو نیستى من خیلى تنهام. بابك از همون اولم آهنگاش زیبا بودن *_* زیرخاكى یافتم چقد قشنگه آخه
+نرفتم خونه مامان بزرگم و الان همه دور هم دارن آش سیرابی میخورن و خداروشکر منم سیرابی دوس ندارم بعد خونه هم به قدری خالیه که هی دلم میخواد به یکی التماس کنم ی ربع باهام حرف بزنه:/اصن خونه بدون خواهرکوچیکهخونه نیست کع‍♀️
+تنها درسی که تونستم برای فردا دوره کنم زبان بود آخه دفعه پیش افتضاحا گل کاشتم و یک درصد زدممثلا میخوایم جبران کنیم
+کل خونه رو گشتم دنبال ی چیز جذاب و متفاوت آخرشم لیموترش برداشتم نمک زدم خوردم.الانم حسابییی ضعف کردم و حتی
امروز ساعت هشت بیدار شدم. زبان خوندم بعدشم حاضر شدم برم باشگاه. ساعت یازده کلاس داشتم دیگه داشتم بیهوش میشدم. منو مها نمیدونم چرا اینقدر عرق میکنیم تا یه ذره فعالیت میکنیم بقیه خشک خشک بودن :دی به هر حال جلسه اولش گذشت من نرسیده خونه پاهام درد گرفت. اما خوشحالم که تصمیم گرفتم برم. روحیه ادم عوض میشه.  اینقدرم الان گشنمه که نگو اما اگه قرار باشه هردفعه بلافاصله بعد باشگاه غذا بخورم اندازه فیل ميشم :/ خلاصه که فعلا باید صبر کنم. برنامه هامو چیدم
وقتی یکی مثله من نصفه شب خوابش نبره مجبور میشه وبلاگ رو باز کنه و چرت و پرت بگه!من ساعت 8صبح کلاس زبان دارم و ساعت6:30باید از خواب بیدار بشم تا کارامو بکنم صبحانه بخورم ،نماز بخونم و برم بیرون از خونه.
فلاسکمو برداشتم شستم و میخوام فردا ابجوش بریزم توش ببرم بعدازکلاس خيلي هوا خوبه و حال میده چایی خوردن ولی خب ما چایی نمیخوریم من سه تا نسکافه برداشتم
اوووووم دیگه
وای گفته بودم چقدر اشتهام زیاد شده؟؟همش گشنمه://
اصن یه وضعیه ها.
میترسم چاق بشم
امروز ساعت چهار بیدار شدم اما نتونستم کار کنم. و خوابم برد اصلا دست خودم نبود. دوباره تا همین ظهر خوابو بیدار بودم اخرش زدم تو سرم که بیدار بشم صورتمو شستم اب یخ خوردم و الانم رفتم بیرون که هم خرید کنم هم راه برمو یه بادی به کله ام بخوره. اومدم خونه جامو جمع کردم که دوباره ولو نشم پنجره رو هم باز کردم هوا عوض بشه و خونه از اون گرمی در بیاد الانم نشستم پشت میزم تا روزمو ساعت حدود یک ظهر شروع کنم. میدونم دیره اما واقعا خوابیدنم چه دیروز و چه امروز د
امشب میخواستم پیراشکی درست کنمهمه چیزش آماده بود، اما خمیرش وا رفت
همش چسبید به دستم
منم با همکاری مامان انداختم دور
خيلي ناراحت شدم
یک بار قبلا درست کرده بودم و اوکی بود
خيلي گشنمه
شامم نخوردم از ناراحتیم
حالا فردا قراره موادشو لازانیا کنم
:(((((((
برم بشینم یه کم سریال ببینم بشوره این غمو
ولی با گشنگی دائمیم چه کنم؟؟؟
با غم انگیز ترین حالت گیلان چه کنم؟‌:)))
امروز ساعت چهار بیدار شدم بالاخره زبانمو کار کردم تا شیش بعدش منتظر شدم کتری جوش بیاد چایی دم کنم چایی رو دم کردم گفتم برم یه ربع استراحت کنم که خوابم برد و ساعت هشت بیدار شدم. یه خورده سر نشستن سر کارم بی قرارم نمیدونم چرا همش میخوام پاشم از جام. هعی.  یاد کلاسای یکشنبه بخیر. چقدر وقتی بهش فکر میکنم دور به نظر میرسه. دلم تنگ میشه بهش فکر میکنم . حالا دوباره یکشنبه ها کلاس دارم تو همون حوالی. از جو اون منطقه خوشم میاد.   همین خيلي گشنمه. خيلي ولی ب
وقتی دیشب، نارنجی پیشم خوابیده بود، به این فکر میکردم وقتی تو کنارم بخوابی من چقدر قلبم تند خواهد تپید و چقدر میخوامت؟ 
آلبومامون رسیدن :) کارت پستال و فتوکارت دخترک، جونگوی من بود هر دو :)))) روزی که ددی من بگه، میریم بیرون و منم خواهم دید آلبومم رو ^^ و آلبوم ددی رو :)) ذوق برانگیزه خب! 
گفته بودم بارونه هنوز؟ بارونه و نفسم رو مال خودش میکنه ^^
خونه هنوزم تمیزه و ایشالا برای ابد!
جای نارنجی خالیه خب وقتی تقریبا هر شب پیش همیم. 
دیگه اینکههه، گشنمه
فک کنم پالتوي ابی بلند قشنگم رو خراب کردم. میدونید چرا؟ چون قوانین طبیعت فقط تا وقتی درست عمل میکنن که من لازمشون نداشته باشم. 
تا دو سال دیگه پول خریدن پالتو ندارم و همینجوریشم باید دو سه ماه پول جمع کنم شاید بشه لپ تاپم رو درست کرد.‌ و فکر مریض احمقم گم کرده که چطوری شاد باشه یا بخنده، چون قرصای مریض احمقش تموم شدن و‌ خسته شده از بس نسخه چندبار مصرف شده برده و بهش فقط یه برگ دادن.‌
اصلا گشنمه! اصلا هوا سرده! هم اتاقی دارم! رو‌تختیم کثیفه! همه
اقا اینکه یه ادمی بره کافه و بیرون بگرده به ی رفیق پایه احتیاج داره
خب منم از این رفیقا ندارم
البته به نوعی من واسه کنکور اصولا تو خونم و بیرون نمیرم که رفیق پایه پیدا کنم.
امروز کلاس زبان داشتیم و کلاس کنسل بود و ما نمیدونستیم.
نتیجش این شد که برگشتنه با(s)و(g)رفتیم یکی از کافه های بالاشهر و به عبارتی لاکچری : ))
اولین بار بود رفتم کافه
و همشو(s)حساب کرد خودش چای میوه و من گلاسه شاتوت و(g)اسموتی توت فرنگی پرتغال خوردیم با دو نوع کیک : ))
خوشمزه بود و
نوشتهٔ آیزایا برلین ، نرجمهٔ رضا رضایی ، نشر ماهی
خب اینم از کتاب جدید که تازه میخوام شروعش کنم چون تازه بیدار شدم. دیشب ساعت پنج و شیش خوابم برد. به خاطر همین دیر پاشدم. 
الان یکی زنگ آیفونمونو زد میگفت گشنمه گرسنمه. هی تکرار میکرد. همه زنگارم زده بود :( اعصتبم خيلي خورد شد چیزی نداشتیم بهش بدیم جدا از اون ترسیدم  چون مامانو بابام خونه نیستن یه وقت چیزی نشه. چمیدونم. ولی الان اعصابم خورده کاش نون بهش داده بودیم نه؟ :((((( 
دیشب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست رو دماغم!!!
یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : علیک
گفتم : چیه؟
گفت: میخوام نیشت بزنم
گفتم : بیخیال . این دفه رو کوتاه بیا
گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .
ادامه مطلب
سلامممم بر دوستان بیانی عزیزم عاقا حضور من کمرنگ شده ببخشید مجبورم کردن درس بخونم هههههه دوروزه دارم میخونم :)اومدم یه خاطره تعریف کنم واستون عاقا سال قبل که پیش دانشگاهی بودم از مدرسه اومدم خونه خيلي گشنم بود با مامانم بحثم شد قهر کردم ناهار نخوردم بعدش یه چند ساعتی گذشت، یادم نیست دقیقا میخواستم کجا برم دیدم خيلي گشنمه همه هم خوابیدن رفتم سر قابلمه تا تونستم غذا چپوندم تو دهنم⁦ در این حین که داشتم از آشپزخونه میومدم بیرون چشمتون روز بد
روزی هزار بار این وبلاگو چک میکنم به عشق این که یکی یچیزی گفته باشه
خيلي تنهام 
صبا هفت صبح بیدار ميشم شروع میکنم به درس خوندن تا شب ساعت دوازده 
حال ابن روزای من مثه مرده ها شده 
اصلا نمیفهمم دارم چیکار میکنم اصلا نمیدونم دارم چیکار میکنم
خيلي زندگی سختی دارم 
کارم شده رویا بافی 
تفریحم شده رویا بافی 
رویای قدم زدن تو پارک
رویای شنا کردن رویای زندگی کردن 
از اولشم زندگی کردن یه رویا بود برام
تو این تنگ کوجیک و سیاهی که خونه ام شده هيچي نیست
من زیر ستاره کیوان به دنیا آمده ام .
سیاره ای که دورش را دیرتر از همه به پایان می رساند؛
سیاره ی مدار انحرافی و تاخیر ها.
والتر بنیامین
 
خب من نصمیم گرفتم کتاب سنگی بر گوری جلال ال احمد رو بخونم. خيلي وقت پیش خوندم حدودهای روزای اولی که این وبو ساخته بودم فکر کنم زمستون ۹۵ بود و این که فکر کنم سانسور شده بود. مطمئن نیستم تا قبل از پیاده روی تمومش کنم. اما تا امشب میخونمش دیگه. تا چی بشه. یه ذره کارامو کردم یه خورده هم گشنمه. چی بخورم؟ هوووف از صب
انگار که مجبوری خب؟
داره سنگ میباره 
و من میترسم
امروز دوباره اون اضطرابه رو داشتم و لحظه ای که میدونستم بالا میارم خوب شدم 
میترسم میترسم میترسم میترسم
فک میکنم دیگه باید دارو درمانی کنم 
بار خوابم نمیبره
دوباره کتاب صوتی
انگار مجبوری .گشنمه
بیام از این ذهن آشفته بنویسم بلکه یکم اروم شه!
+این دوروزه همش دانشگاه و بعدش کار. خسته خسته ام اما سروصدای تلویزیون نمیذاره بخوابم! پروژه های هرروز دارم و انشاا. بیشتر هم خواهند شد. تست و اینا هم دارم. یه کار جدید هم نوشتن کمپین تبلیغاتی هست که بهش علاقمندم و اگر خدا بخواد میخوام که توي این کار برم. دیگه چی؟ یه پیج جدید اینستا میخوام بزنم از خودم بنویسم، از عمق ذهنم ! چیزایی که فکر کنم خيلي ننوشته ام درموردشون. دیگه ؟ به برنامه نویسی و مدیریت ی
من همینجوری داشتم میگشتم راجع به نویسنده ی کتابی که میخونم به اینجا رسیدم. اقا وقتی گفت سوربن درس خونده همچین گریه ام گرفت که نگو اینقدر حسودی کردم باورت نمیشه. خوشبحالش تونسته بره :(((( کاش منم بتونم امسال قبول بشم من به همینم راضیم. پاریس رویا میمونه واسه من احتمالا. 
فکر کنم باید از خونه برم بیرون یه هوایی به سرم بخوره. خيلي گشنمه مهام که ازش خبری نیست. 
یه چیزی میخواستم بهت بگم هرچی فکر میکنم یادم نمیاد.
 
در حالیکه باز تا صبح بیدار موندم، تصمیم گرفتم 6 صبح برم حموم و بعد از شامپوهای جدیدم استفاده کنم و فکر کنم چرا هیچ خوراکی ای تو خونه ندارم و چقدر حال ندارم فردا برم بیرون و چقدر گشنمه اصلا. بعد یه قبای نخی سفید و رنگی رنگی پوشیدم و بادوم زمینی خوردم و بعد حوله رو پیچیدم و برگشتم در تخت و فکر میکنم کاش گوشیم زودتر برسه چون با لپ تاپ وصل شدن به اینترنت واقعا سخته و اصلا هم اینترنتم از E بیشتر نمیشه.
بهرحال
میخوابم و نه با این امید، که فقط با این آرز
نمیدونم جریان چیه که هرشب زودتر از دیشب بیدار ميشم از خواب. به هر حال از دو بیدارمو دیگه خوابم نبرد. تازه میخوام روزمو شروع کنم. یه خورده ام گشنمه اما الان یه خورده خيلي زوده برای صبحونه :/ برام امیدوار باش که از پس امروزم بر بیامو از دیروزم بهتر باشم. خيلي بهتر. فعلا دارم ابی گوش میدم یه کوه ظرف هم منتظرمه :دی نه در این حد اما ظرفا باز نصیب من شد. نمیدونم چرا :/ دیگه از کجا بگمممم ؟؟ همین. دلم میخواد یه روز از اینجا برم. یه جای دور خيلي دور. امیدوارم
 
+ جراحی فردا قطعیه. و به احتمال زیاد بدون بیهوشیه و با یه خواب آور قویه و بی حسی! و از همین الان گفتن هيچي نخور! :|
نه که خيلي هم غذا میدادین بهم. یه مشت مخلوط همگن رو از طریق لوله معده ام میریختین اون تو . کم هم میرختین که حالت تهوع نداشته باشم. :| 
قشنگ دو هفته است هیچ غذای جامدی به چشم ندیدم و هيچي با این دهنم حس نشده. به جز گاهی یه کم آب جوشیده و ولرم. 
دیشب از گشنگی بود فک کنم که اونقدر دردم هم شدید شد. الانم خيلي گشنمه. :((
 
+ کلا دیگه از هيچي نمیتر
Farzad Farokh
Divoneh Bargard
#FarzadFarokh
باز نم بارونه دل ديوونه 
هر لحظه که داغونه میگیره بهونه
از عشقی که از دست رفت دلو ول کردرفت 
از قلبی که تنها شد بی رویا شد
از وقتی که تنهام 
همش به تو فکر میکنم
بعد تو باید برم یه جایی گم بشم
ديوونه برگرد هنوز من عاشق توام
 
از وقتی که تنهام 
همش به تو فکر میکنم 
بعد تو باید برم یه جایی گم بشم
ديوونه برگرد هنوز من عاشق توام 
تو میدونستی که من ديوونه ميشم
تو این هوای سرد ویرونه ميشم
پاییز رفت و حالا این زمستونم
بی تو میگذر
کی تنهاس الانخيلي ها دورمن اما همیشه ی چیزی کمه
خدا جون نکنه تو ازم دلگیری ک قلبم تند میزنه گاهی اوقات
کی دلش برام تنگ شده
کی دوسم داره
بنظرتون کی میریم سر خونه زندگیمون
دارم سرد ميشم کم کم
ولی بین خودمون باشههیسسسس!
هر دفعه میاد پیشم و خودمو و ذهنمو میسازم ک دوسش دارم باز میره تنها ميشم
مال اونم ولی تنهام
بخاطر من داره تلاش میکنه میدونمآره همش بخاطر منه میدونمخيلي دوسم داره میدونم
بنظرتون کی دوباره میاد
دعا کنین کنکور قبول شم
دلم برا د
باران می‌بارد. همه چیز زرد و سیاه است. آرزو می‌کنم یک قطره باران باشم. ببارم. بوزم. بیایم پایین. رو تن خشک خیس یک برگ. با او حرف بزنم. حرف بزنم و بشنوم که قطره‌ی زیبایی هستم. تو راهرو دختری می‌بینم که موهاش آبی‌ست. دوست دارم با تو حرف بزنم. به او می‌گویم موهاش زیباست. می‌گردم دنبال اسم آن فیلم که دختر موهاش را آبی کرده که به برگ بگویم آن را ببیند. سُر می‌خورم. برگ رفته است. دنبال او می‌گردم. گم شده است. رفته‌ام. پله‌ها را. سراشیب را. رو به پایین.
اینم تموم شد. خيلي سخته خوندنش برام نمیدونم شاید هنوز مغزم آماده نیست. فعلا جلد سومشو میخوام دست نگه دارم تا آماده بشم. شایدم ربطی نداره خسته شدم از کتاب سخت ولی به قول استاد کتاب خوب همین کتاب که تو بفهمی هيچي نمیدونی و کلی چیز باشه که ازش یاد بگیری هرچند که این کتابا کلهمش آموزشی بود برا من ظرفیتمو پر کرد :دی. خلاصه که همین. 
با این که فردا با بیتا قرار دارم احتمالا کلا شبو نخوابم. شایدم خوابم ببره ولی فکر نکنم چون فکر کردم تموم کردن کتابم بیش
یکی دیگه از اون آهنگ های پاییزی که واقعا به حال و هوای این فصل می خوره آهنگ نه نرو از سیروان خسروی هست که به شدت رومنس و یه جورایی ناراحت کننده ست ولی از اون غم های دوست داشتنی. از اون آهنگ هایی که می دونی وقتی گوشش می دی روح و دلت پر می کشه به جایی که نباید. از اون آهنگ هایی که حتی اگه از لحاظ احساسی توي شرایط خوبی باشی باز هم ذهنت رو درگیر می کنه و واقعا ديوونه ی این آهنگم. از اون آهنگ هایی که می دونی وقتی گوشش بدی دلتنگی دیوونت می کنه ولی باز هم
باران می‌بارد. همه چیز زرد و سیاه است. آرزو می‌کنم یک قطره باران باشم. ببارم. بوزم. بیایم پایین. رو تن خشک خیس یک برگ. با او حرف بزنم. حرف بزنم و بشنوم که قطره‌ی زیبایی هستم. تو راهرو دختری می‌بینم که موهاش آبی‌ست. دوست دارم با تو حرف بزنم. به او می‌گویم موهاش زیباست. می‌گردم دنبال اسم آن فیلم که دختر موهاش را آبی کرده که به برگ بگویم آن را ببیند. سُر می‌خورم. برگ رفته است. دنبال او می‌گردم. گم شده است. رفته‌ام. پله‌ها را. سراشیب را. رو به پایین.
کی تنهاس الانخيلي ها دورمن اما همیشه ی چیزی کمه
خدا جون نکنه تو ازم دلگیری ک قلبم تند میزنه گاهی اوقات
بنظرتون کی میریم سر خونه زندگیمون
هر دفعه میاد پیشم و خودمو و ذهنمو میسازم ک دوسش دارم باز میره تنها ميشم
مال اونم ولی تنهام
بخاطر من داره تلاش میکنه میدونمآره همش بخاطر منه میدونمخيلي دوسم داره میدونم
بنظرتون کی دوباره میاد
دعا کنین کنکور قبول شم
دلم برا داداشم تنگ شدهداداش واقعیم نیس ولی دوسش دارم
آزمونم افتضاح شد داداش گفت درصداتو
از صبح تا الان به نظرم یه روز طولانی میاد. هوا اینجا اینقدر گرفته است که جای سه بعد از ظهر فکر میکنی دم غروبه. هنوز منو مها نهار نخوردیم و منتظریم سیب زمینی سرخ بشه تا خوراک مرغ بخوریم. به شدت گشنمه. صبح زود بیدار شدم همون چهار یا پنج بود. وسطش البته یه چرتم زدم و بعدش با این که خيلي خوابم میومد نشستم کار کردن اما کلی کارم مونده باید بشینم پای کتاب تا تمومش کنم زودتر دوست ندارم اینقدر طول کشیدنشو. تازه حمومم رفتم خونه رو هم جارو زدم چیه هی اینور ا
امروز نرفتم کتابخونه و چه اشتباهی کردم.من نباید تنها بمونم ، وقتی تنهام نمیتونم خوب تمرکز کنم.باید یکی باشه باهاش حرف بزنم .خونه ما صبح تا شب هیچ کس نیست و در این لحظه دارم ديوونه ميشم از این میزان سکوت حاکم.به برنامم خوب نرسیدم.کلی فکرای منفی تو سرم میچرخن ، هوا ابره و به شدت سرده.احساس میکنم چقدر همه چیز دارکه.
دوست دارم گریه کنم و به زمین و زمان لعنت بفرستم.
حتی حوصله ندارم برم بیرون.برم دوش بگیرم شاید بهتر شد ، ها؟ یه فیلم هم ببینم
سلاااااام سلااااااااام سلااااااااام سلااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز صبح هشت بلند شدیم و صبونه خوردیم و ده با گل پسر راه افتادیم سمت تهران، رفتیم تعاونی پیمان اینا و پیمان رفت یه خرده پول جابه جا کرد و اومد برگشتیم کرج و رفتیم جلوی پاساژی که آقای میر.محسنی اونجا مغازه سکه .فروشی داره پارک کردیم و من موندم تو ماشین و پیمان رفت چندتایی سکه بخره (امروز اولین روزی بود که بعد از تعطیلات کرو.نایی میر.محسنی اینا باز کرده بودند) رف
ابوی گرامی فرمودند که چرا همش من برم نون بگیرم حال ندارم منم پیشنهاد دادم که باشه من میرم نون میگیرم امشب شما املت درست کن برگشتم شام بخوریم گفت واقعا میری نون بگیری گفتم آره به شرطی که درست کردن شام باشما گفت باشه تا بری بگیری و برگردی من املت درست کردم مامانمم گفته بود من شام نمیخورم هيچي هم درست نمیکنم من رفتم نون گرفتم رسیدم خونه دیدم  املت آمادست آقا چشمتون روز بعد نبینه اولین لقمه که خوردم اینقدر بد مزه بود نمیدونم چی چی بهش زده بود یک
صبح جمعه ای که فرداش امتحان داشته باشی از آب بینی بز بی ارزشتره! لحظه لحظه خوابت کوفتت میشه :/
آخه خيلي آدمای خوشگلی هستین که تا یه روز مونده به عید ما رو میکشونین بیمارستان بعد امتحانم میگیرین؟ خيلي خوش چسین لب خزینه هم میشینین؟!
خلاصه که تف و لعنت و هرچی که تو فکرشو میکنی بر اینها باد 
همسایه پایینیم اگه آهنگ مزخرف و مستهجن عالیجناب عشششششق رو نذاره اول صبی مثلا باعث میشه صبح جمعه قشنگتر باشه و خب اون نمیتونه این کارو نکنه! و من باید عذاب بکش
کتری رو گذاشتم روی گاز تا بعد از تمرین سه تار ، چای بخورم و درس بخونم.
خونه جمع و جوره.
۴شنبه برام مهمون میاد و من تا ظهر ۴شنبه خونه نیستم دیگه. 
فقط مونده لباسها رو از روی بند جمع کنم و ظرف های آشپزخونه رو جا به جا کنم.
باید برای فردام سالاد هم درست کنم.
اون طالبی ها رو هم یکیش رو پوست بکنم ببرم تو کشیک فردا بخورم.
اه.
لعنتی‌.
یهویی چقدر کار شد :))) 
من برم سراغ کارهام وقت نیییست   
دارم تموم ميشم و حاضرم قسم بخورم به رفتن و نبودن تو هیچ ربطی نداره. وجود من یه سازه‌ی متزل بود که با تف بهم چسبونده شده بود. رفتن تو هم اون تقه‌ی سرنوشت ساز که باعث من از هم بپاشم. الان تک تک عناصر شخصیتم و المان‌های شکل‌دهنده‌ی زندگیم رو زیر سوال بردم. بیشتر از ۲۴ ساعته که هيچي نخوردم و از اتاق بیرون نرفتم و با کسی حرف نزدم. حالم خوبه ولی دارم تموم ميشم.
صبح وقتی هنوز هوا تاریک و روشن بود از خونه زدم بیرون و نیم ساعتی میشه برگشتم.اهل خونه خوابن و خونه در سکوت صبحگاهی فرو رفته.نگفتم که بازم یه مدتی هست که (برای هزارمین بار) کالری شماری رو شروع کردم و دلم میخواد واقعا واقعا واقعا  تو دو سه ماه آینده دیگه خبری از این اضافه وزن و این بار سنگینی که هر روز با خودم میکشمش اینور و اونور نباشه و چقدر این موضوع ناخودآگاه تاثیر منفی میزاره رو آدم و اعتماد به نفس و سلامتی آدم رو نابود میکنه.دارم فک میکنم ص
لحظه های زندگی

 

چانیول : بک کجایی ؟ 
بک: چی شده چانی؟؟  دی او : چت شده
؟؟ + به مربی زنگ زدم یکم ازش اطلاعات بگیرم . کای: خوب !! + گفت که قراره تو یه
برنامه شرکت کنیم . شیومین: برنامه؟؟ + اره برنامه. چن : چه برنامه ایی؟؟؟
+مطمئنید می خواید بدونید چه برنامه اییه ؟؟؟ کای : بگو دیگه !!! + مسابقه ی گیم
کیس . کای : مسابقه ؟؟؟ اوففف . اعضا : گفتیم حالا چی می خواد بگه !!!  +  مربی
گفت بعدا در موردش با هامون صحبت میکنه .{ 30 دقیقه بعد}  دی او :
بچه ها غذا امادست !!! کای: اخ جو
سلام
من زنی هستم که به علت مشکلات عدیده ای که شوهرم داشت، در پروسه طلاق هستم. دخترم پیش پدرش هست. کارهای طلاق ما الان تو سال سوم هست، و شوهرم حاضر به طلاق دادن من نیست. 
من سه سال هست که خيلي تنهام. شرعا و قانونا زن شوهر دار هستم و حقیقتا بدون شوهر و تنهام. خيلي خيلي احساس تنهایی میکنم و نیاز های عاطفی هم بهم فشار وارد میکنن. از خانواده مذهبی هستم و دوست ندارم کاری کنم که باعث خجالت خودم و خانواده بشه و پرونده هام تو دادگاه با مشکل بر بخوره . چیکار
لحظه های زندگی



 

چانیول : بک کجایی ؟ 
بک: چی شده چانی؟؟  دی او : چت شده
؟؟ + به مربی زنگ زدم یکم ازش اطلاعات بگیرم . کای: خوب !! + گفت که قراره تو یه
برنامه شرکت کنیم . شیومین: برنامه؟؟ + اره برنامه. چن : چه برنامه ایی؟؟؟
+مطمئنید می خواید بدونید چه برنامه اییه ؟؟؟ کای : بگو دیگه !!! + مسابقه ی گیم
کیس . کای : مسابقه ؟؟؟ اوففف . اعضا : گفتیم حالا چی می خواد بگه !!!  +  مربی
گفت بعدا در موردش با هامون صحبت میکنه .{ 30 دقیقه بعد}  دی او :
بچه ها غذا امادست !!! کای: اخ ج
سلام.
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام. از صبح یعنی تنهام.
خيلي وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم. معنی بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان. اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود. الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه. که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم. خيلي خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
در این لحظه، در حالی‌که چشم‌های خودم پر از خوابه، وروجک رو روی پام خوابوندم. شکمم از بس قار و قور می‌کنه می‌ترسم بیدار بشه! گشنمه در حد سومالی! مامان و بابا و داداش وروجک رفتن جشن قرآن بره‌ی ناقلا. مدیر مهدشون گفته بچه نیارین که مثل پارسال جشن خراب میشه. ظاهرا کلی هم براش هزینه و برنامه‌ریزی کردن.
از دیشب نگم براتون که چه خنده‌بازاری بود :) من اگه مامان بشم و دخترم کاملا تابلو، دو شب جلوی چشم من بشینه کیک بپزه و تزئین کنه، میرم کمکش، میگم اگ
حجم صدایی که هر روز تو خونه میشنوم بیش از حد تحملمه. روزهایی که از صبح تا شب خونه‌ام حس میکنم راهی تا ديوونه شدن نمونده.
از صبح میخواستم برم بیرون، برم خونه عزیز، برم تو خیابون قدم بزنم، تنبلی و تنهایی باعث شد نرم و تو حسرتش بمونم.
قصد کردم استفاده از موبایل رو کم کنم، فعلا که در حد حرف باقی مونده.
الان یه تایم خالی گنده دارم که البته کار واسه انجام دادن زیاد دارم اما علاقه و انگیزه نه، لذا اگر بتونم بر گشادیم فایق بیام میتونم کارهایی که دوست د
بعد از خوندن این باز به سرم زد که چقدر تنهام
بعضی تنهاییا خوبن، یا آدم به این نتیجه میرسه که خوبه، مثل همون که بهش لینک دادم
اما بعضی وقتا تنهایی آزاردهنده میشه. مث همین تنهاییا که تو این هشتگ من هست.
وقتی میخوام یه برنامه ای رو برم اما هیچکسی رو ندارم که باهاش برم
وقتی میخوام جمعه ای برم کوه باز کسی رو ندارم
وقتی حتی میخوام برم بیرون و خرید، کسی رو ندارم
یا وقتی میخوام به کسی زنگ بزنم اما هیچ کسی نیست
من خيلي تنهام، اما خب با وجود اینی که دوستا
خونه به هم ریخته اس‌.
ولی خب اتاق فرمون باهام اومده و میدونم تا مدت ها بعد رفتنش یه خونه ی تمیز دارم.
از اون تمیزهایی که فقط از دست مامان ها بر میاد.
به این فکر میکردم که بچه های من ، شوهر من ؛ هرگز اون چیزی رو که ما از مادرهامون دیدیم نمیبینن.
این بده ؟ 
خوبه ؟ 
نمیدونم.
میدونم که من هرگز نمیتونم اون شکلی بشم.
الان هم خوشحالم که یه مدت دغدغه ی غذا و تمیزکاری و . ندارم :)) 
و خب یکی هست عصرها که بشینم باهاش یه دمنوش گرم بخورم و حرف بزنم. 
جالب
دانلود آهنگ جدید غمگین و احسای از مهدی جهانی به نام منو ول نکن من این گوشه ی دنیا تکو تنهام با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang mano vel nakon man in goshe donya tako tanham
دانلود آهنگ منو ول نکن من این گوشه دنیا تک و تنهام (با کیفیت بسیار عالی) و متن شعر
اگه بودی حال و روزم با الانم خيلي فرق داشت غم تو از دل من اینجوری زندونی نمیساخت♫♪✌
⭐️ ⭐️
افتادم این گوشه ی دنیا تک و تنها دلم تنگ تو که نیستی چی قشنگه توي این دنیای بی رنگ♫♪✌
⭐️
دانلود آهنگ جدید غمگین و احسای از مهدی جهانی به نام منو ول نکن من این گوشه ی دنیا تکو تنهام با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang mano vel nakon man in goshe donya tako tanham
دانلود آهنگ منو ول نکن من این گوشه دنیا تک و تنهام (با کیفیت بسیار عالی) و متن شعر
اگه بودی حال و روزم با الانم خيلي فرق داشت غم تو از دل من اینجوری زندونی نمیساخت♫♪✌
⭐️ ⭐️
افتادم این گوشه ی دنیا تک و تنها دلم تنگ تو که نیستی چی قشنگه توي این دنیای بی رنگ♫♪✌
⭐️
گرسنه هستم. خيلي هم گرسنه هستم. سراغ غذا می‌روم اما نمی‌توانم چیزی بخورم. اگر چیزی بخورم بعدش حالم بد می‌شود. سنگین می‌شوم. فکر کردن به غذا حالم را بهم می‌زند ولی گرسنگی هم آزاردهنده است. نمی‌دانم چه کنم! بخورم؟ نخورم؟ اصلا این چه حال مسخره‌ای است؟! تهوع؟! مامان‌خانم می‌گوید: "فکر کردی مادر شدن الکیه؟!". نه مامان‌خانم! الکی نیست. خيلي هم سخت است. وقتی بوی تن تاج‌سر که مستم می‌کرد این روزها حالم را بهم می‌زند یعنی سخت است. وقتی سیستم غذایی
با استاد بهترین بیزنس اسکول آلمان دو بار مصاحبه داشتم.در شرایطی که ت.م از خونه خارج شدن رو نداريم، من امید به خارج وارد شدن دارم. خيلي استادش رو دوست دارم و خب راستشو بگم اگر‌چه نه به اندازه مقداری که اگه قبول بشم خوشحال ميشم ولی در هر صورت اگه قبول نشم، ناراحت ميشم.
تو اتاق تنهام
از دوستامم هیشکی خوابگاه نیست
دلم میخواست یکی می بود
با یکی حرف بزنم
تو این دنیا 4 نفر رو دارم که همه چیزمن
غیر از اونا هيچي دیگه برام مهم نی
نه کشور نه حکومت و نه هیچ خر دیگه ای
فقط و فقط میخوام جون همین 4 نفر حفظ شه و تمام
کاش اگه قراره جنگی بشه موشک هاش صاف برن تو خونه ی باعث و بانی هاش
ما چه گناهی کردیم
 
ولی اگه بگم ته دلم یه نمه خوشحالم چی؟
یا این وری یا اون وری
تکلیف مون باید بالاخره معلوم میشد
نمیشد که دنیا همینجوری بمونه
در عین حال که به عوض کردن شغل فکر می‌کنم و دارم رزومه می‌فرستم برای پوزیشن‌های مختلف، دارم با استادها هم مکاتبه می‌کنم برای اپلای. ولی من همیشه زندگی رو حتی شلوغ تر از این میخواستم. چی شد؟ هیچ نقطه‌ی روشنی وجود نداره. از کارم متنفرم و با بی میلی میرم سرکار، احتمالا با مدیرم داستان خواهم داشت. برادرم در شرف ترک وطنه. تنهام و حتی تو جمع هم تنهام و این از همه سخت تره. اوضاع مملکت که اونجور و روز به روز کثافت‌تر. راستی چند وقته خوشحال نبودم؟ حسا
وقتی میم میگفت با وجود دخترک وقت نمیکنم کارهام رو انجام بدم پیش خودم میگفتم مگه میشه ؟ الان که دارم بند انگشتی رو میخوابونم و به خونه ء به هم ریخته م نگاه میکنم میبینم واقعا آدم وقت نمیکنه .خوابم میاد ، شام رو هنوز بار نزاشتم ، خونه به هم ریخته ست ، صبحونه نخوردم و بعید میدونم بتونم به این زودی ها صبحونه بخورم . این روز ها وقت کم میارم
دیروز بعد از جلسه ی دوم کارآموزی تو بخش جراحی،ماشین گرفتم و مستقیم رفتم دانشگاه برای تمرین تئاتری که 
١٥و١٦ اسفند اجراشه:)
وقتی ساعت ٧:٤٠وارد خوابگاه شدم تقریبا بعد از ١٠،،١٢ ساعت پشت هم سرپا بودن .دیگه اون دختره نبودم که کلی غر و ناله داشت که گشنمه،خستمه،میخوام برگردم.
اون دختره بود که پای تصمیماش و حرفاش و انتخاباش مردونه وایساده! 
اونی که فهمیده مردش، حامی ش،مشوقش و یاری کننده ش خودشه:)))
امروز ٢٥ بهمنِ ٩٧در آستانه ی اون روزایی که ب
در همین لحظه که دارم با شما صحبت میکنم و از همین تریبون میخوام اهداف خودم رو براتون بگم.
من در حال حاضر کارهای زیر تو برنامه زندگیم هست.
1)من یه همسر هستم
2)دوره تولید محتوا رو دارم میگذرونم
3)به تازگی تو شرکت بازاریابی شبکه ای مشغول به کار شدم
4)ترم 5 دوره ی تربیت توحیدی رو تو موسسه ترنم
6)فعالیت های شغلی و کاری شخصی خودم مثل کارهای معماری و گرافیکی رو دارم و بهشون خيلي علاقه دارم
فعلا برم ناهار بخورم تا بعد.
خدافظظظظظ دختراااا
 
من آدم پولداری هستم.
من بسیار آدم خوبی هستم.
من به همه کمک میکنم.
من 2 تا کارخونه دارم.
من ماشینم 4 میلیارده فقط.
خونه بالاشهر دارم.
دکترا دارم.
و .
 
خب من و شماهم میتونیم اینجوری حرف بزنیم. اما سنگ بزرگ نشانه ی نزدن است.
معمولا هم در فضای مجازی که نمیشه دید اینجور حرفا بیشتره.
بی حرف فقط عمل نشان دهنده ی همه چیز است.
هرکس به اینگونه حرف زد احتمال 88 درصد چرت و چرت است و دیگر هیچ
مراجع:سلام شوهرم برای کار به جای دوری رفته و من خيلي تنهام و نیاز به رابطه عاطفی و جنسی دارم و نمیدونم چیکار کنم البته زمانی هم که همسرم خونه است این رابطه عاطفی و جنسی باز ضعیف است و قوی نیست می خوام شما بگید من با این رابطه چه کنم و با چه روشی وارد بشم که همسرم متوجه بشه من بیشتر نیاز دارم رابطه عاطفی و جنسی خودش را با من قوی تر کنه

پاسخ مشاور: با سلام خدمت شما ببینید دوست عزیز شما ابتدا باید با ت ها و مهارت های این خواسته و نیاز رو به همسرت
امشب خيلي باحال بود:)
پارتی های خیابونی خيلي میچسبه‌.دیدنشون البته برای من
منم شب تو اتاقم وقتی همه خوابیدن با اهنگای شهرام و شمایی زاده و هایده میزنم میرقصم. :))
با مامان دعوا کردم امروز. خيلي عصبی شدم یه لحظه ، اخه من همش دارم کار میکنم ،کارای خونه تی و اینا ، و اون همش دیر میاد خونه! خب آدم حرصش درمیاد:/
خلاصه که الان حالم خوبه.
و چارشنبه آخر امسال واقعا تقریبا سور بود و نه سوز! :)
مبارک باشه و برقصم و بخندیم و بخورم.♡
.
راستی.روزت هم مب
بارون میباره،خيلي شدید و خشن،شاید خشن صفت مناسبی براش نباشه ولی همینطور که دارم از پنجره اتاقم بیرونو نگاه میکنم و گاها یک بند از کتاب "تهوع" میخونم،احساس میکنم خدا بدجور از دستم عصبانیه که رعد و برق هاش شیشه های اتاقمو میلرزونه.آخرین باری که از رعد و برق تا این حد ترسیده بودم،تو یکی از کلاس های خانه ی جوان داشتیم تمرین می کردیم،تنها نبودم،فاطمه هم بود.رعد و برقا به حدی شدت گرفته بودن که ناخودآگاه همو بغل کردیم و اخمی از ترس رو صورتمون نشست
به نام خدا
صبح از خواب بیدار ميشم همسرم نیست
ظهر هم نمیاد
عصر میشه نمیاد
خيلي دیگه حوصله ام سر میره میرم خونه مامان اینام
برمیگردم هنوز نیست
(احتمالا اومده لباساشو عوض کرده باز رفته)
الان ساعت ۱۱و نیم شب شده هنوز نیومده
بهش پیام میدم نمیای هنوز من شام بخورم؟
میگه نه بخور
میگم کجایی؟
میگه اومدم سخنرانی
 
خندم میگیره به مسلمونیش.
یه روز جمعه تعطیل بودم میدونه از بی تفریحی دارم دق میکنم 
یکی نیست بگه مسلمون زنتو از صبح تا شب تو خونه تنها میذاری
♪♬♬♪همه دنیام تويی دلیله بودنم تويی♪♬♬♪
♪♬♬♪احساسی که به تو دارم اینروزا واسم شده همه دنیا تو باشی پیشه من همه چی خوبه♪♬♬♪
♪♬♬♪تو هستی دلم آرومه آرومه بدونه تو نمیتونه نباشی میشه ديوونه هوامو داشته باش هواتو دارم♪♬♬♪
♪♬♬♪همه دنیام تويی عشقمو رویام تويی دلیله بودنم تويی تو حرفام تويی♪♬♬♪
♪♬♬♪آرزوهام تويی درمونه دردام تويی اون که می مونه منو نمیذاره تنهام تويی♪♬♬♪
♪♬♬♪تنهات نمیذارم من کم نمیارم تا آخرش پاتم هوامو
فرزاد فرخ -ديوونه برگرد

دانلود آهنگ جدید فرزاد فرخ به نام ديوونه برگرذ همراه با کیفیت اصلی+پخش آنلاین
Farzad Farokh‰ Divoone Bargard
 
♥متن آهنگ فرزاد فرخ به نام ديوونه برگرد ♣
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
باز نم بارونه دل ديوونه هر لحظه که داغونه میگیره بهونهاز عشقی که از دست رفت دلو ول کرد رفتاز قلبی که تنها شد بی رویا شداز وقتی که تنهام همش به تو
خب اینجوریه که  با عین‌ام و  حالی چنین خوش حالم رو بد می‌کنه، باورم نمیشه، اضطراب، ترس از ازدست دادن و و و در نهایت ترجیح میدم نباشه تا از حواشیش به دور باشم. اینجوری دور خودم حصار می‌کشم و یادم می‌مونه تنهام و هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی برای من نیست و من . هيچي ندارم سالهاست به چنین بودنی خو کردم و باید حواسم باشه گول زندگی خیالی و خوش رنگ و لعاب عین رو نخورم. اون عمیق نیست و همه چیز چون تو سطحه وجود داره. کافیه عمیق بشی و ببینی هيچي مطلقا ه
توجه؛ این پست حاوی جزئیات حوصله سر بر هست.حال ندارید، نخونید!
دیدین میگن مامانا شونصد تا دست دارن و بلدن همزمان کلی کار رو به صورت موازی پیش ببرن و ساپورت کنن؟امروز یه چشمه از این ویژگی رو از خودم نشون دادم! بعد از نیم چرتکی که بعدظهر داشتیم با نوای "مامان گشنمه، مامان گشنمه" پاشدم و سیب زمینی گذاشتم سرخ بشه و همزمان لباس های تو حیاط رو جمع کردم و هرکدوم رو گذاشتم سر جاشون و غذای جوجه ها رو دادم و تخم مرغ هاشون رو برداشتم و سیب زمینی ها که حاضر ش
احتیاج دارم از این وضعیت درآم. 
ولی حوصله هم ندارم
دوست دارم یکی دو نفر محدود باهام حرف بزنن. اوناییکه خودم دلم میخوادشون نه هر کسی. 
دوست دارم بدونم پایان نامه رو باید چیکار کنم؟ چیکار کنم زشت نشن؟ به تایید بقیه نیاز دارم. یا که بگن دقیقا باید چیکار کنم. خيلي زشته این موضوع.
نباید باز اینقدر غذا بخورم. اگه بخوام باز بشنوم که لاغر شدی و خوب شدی، نباید اینقدر غذا بخورم
استرس دارم. مشخصه؟ استرس آینده نامعلومم و پایان نامه و ادامه زندگیم 
چرا
با لحن عصبانی گفتم: عمه این نشد زندگیا. ساعت زندگیت کلا بهم ریخته ست.
لباسای بیرونش تنش بود و وایساده دم در داشت از دست مامانش غذا میخورد و با چشای گرد نگام میکرد.
ادامه دادم: وقتی ما داریم شام میخوریم، تو داری بازی میکنی، حالا که ما میخوایم بخوابیم، تازه میگی گشنمه و بهم غذا بدین!. باباتم که تو ماشین جلو در منتظره. الانه که سرایدار در حیاطو ببنده و  اصلا نتونید برید خونتون!
لقمه شو قورت داد و با جدیت گفت: خب اون موقع دلم نخواست! الان "میلم کش
میدونی چند تا پست قبلی نوشته بودم میخوام خودمو به دیگران ثابت کنم. الان که فکر میکنم میبینم اصلا برام مهم نیست درموردم چه فکری میکنن و اینکه چرا باید خودمو به آدمایی که برام مهم نیستن ثابت کنم؟ نه واقعا دارم میگم. من برای خودم کار میکنم. شاید بخوام خودمو به خودم ثابت کنم یا این که بفهمم تواناییم توي چی هست. میخوام فقط حرف عزیزی رو گوش بدمو متمرکز بشم روی زندگیم بیخیال آدمها که بدون اونها زندگی اروم تری ادم داره هرچی خلوت تر بهتر :دی :)))))
همسای
سلام صبح اولین روز پاییزی تون بخیر. 
ما پاییز رو با مریضی شروع کردیم. ولی دارم تلاش میکنم خيلي زود خوب بشیم. شنبه ظهر آلنی زنگ زد که من حالم خوب نیست و میرم خونه منم بعد از ظهر جلسه مهم داشتم و برای جلسه فرداش هم کلی کارم مونده بود بهش گفتم استراحت کن تا من بیام سریع برات سوپ بپزم که خوب بشی خودش می‌گفت سرماخوردگیه و قرص هم خورده بود و می‌گفت ضعف بدنم رو بیشتر کرده. تا کارام رو جمع و جور کنم ساعت نزدیک هشت بود از شرکت زدم بیرون سر راه یه شیر گرفت
متن اهنگ میثم ابراهیمی به نام معلومه کجایی
بی تو تک و تنهام چه سرده دستام معلومه کجاییمعلومه کجاییبی تو من و دریا بی تو شب و سرما کجایی با کی الانمنم که تیره و تار و تنهامفکرم باش یه ذره تو که فکرت یه سره زده به سر منمن و یادت و شبفکر من باش یه ذره تو که فکرت یه سره زده به سر منمن و یادت و شب ديوونه کردخسته ام از فکرای بی سر و ته میزنم بی تو توي دل شهرفرقی نداره که چی میشه تهش میخوام یه امشبو ديوونه شمچرا نگاتو میی ازم دنیارو واست میریزم بهمگل
یه خورده خوندن و مطالب این کتاب سخته اما من همینجوری میخونمش همونجور که یه کتاب داستانو میخونم. حفظیاتم اصلا خوب نیست خب تکرار مداوم یک پاراگرافم برای من توفیقی نداره پس بهتره سعی کنم بفهممش. 
باورم نمیشه از صبح نخوابیدم. نه که خوابم نگرفته باشه. نه اتفاقا خوابم گرفت رفتم ظرفارو شستمو ابو گذاشتم جوش بیاد واسه نسکافه دوباره نشستم سر کار خواب از سرم پرید. مهام بیدار شد ساعت پنج اینا. نشستیم با هم به کار کردن. فقط الان گشنمه و نمیدونم چی بخورم. م
+ چهل هشت ساعت از بیست و چهار ساعت دچار چشم دردم (واقعا نسبت به قبلم خيلي کم از گوشی استفاده میکنم، شبام نسبتا زود میخوابم!) و بیست و چهارساعتشم دچار سردردم. تمام کارایی که دوست دارم انجام بدمم چشمین. کتاب خوندن، فیلم دیدن، نقاشی کردن. سه تا سابجکت بزرگی که تا الانشم تابستون با اونا گذشته! تازه مزخرف تر اینکه خوابمم نمیاد! -.- مثن تو این حالت باید چیکار کرد؟ باید مرد ینی؟ ینی چشم نداشته باشم باید برم سرمو بذارم بمیرم -.- 
+ پسر. همه چیزای این یارو ه
دلم سیب زمینی و قارچ و پنیر میخواد :(
این متن پایین مخصوص نبات و رویا نوشتم که به اضافه وزن حساسن 
 
چربی سوزی شکم و پهلو در 1 روز!راهی مناسب برای سوزاندن چربی های شکم و اطراف کمر بطوری که در کوتاهترین زمان از دست چربیهای اضافه خلاص شوید1- مقداری برگ درخت زیتون خشک شده تهیه کنید2-برگها را روی چربی‌های اطراف شکم توسط یک دستمال بزرگ بپیچید3- به اندازه یک استکان بنزین روی برگها بریزید بطوری که مرطوب شوند4- با فندک یا کبریت برگها را آتش بزنید و چند
خدای مهربونم 
مرسی که تو اون روزای سخت تنهام نذاشتی
خودت میدونی که چقدر دلم آشوبه چقدر تنهام و چقدر میترسم و اضطراب دارم
تو پناهم باش
تو دستم باش چشمم باش مغزم باش زبانم باش قلبم باش فکرم باش
خدای مهربونم چشم امیدوم فقط و فقط و فقط خودت هستی و لاغیر
به نام خدا
صبح از خواب بیدار ميشم همسرم نیست
ظهر هم نمیاد
عصر میشه نمیاد
خيلي دیگه حوصله ام سر میره میرم خونه مامان اینام
برمیگردم هنوز نیست
(احتمالا اومده لباساشو عوض کرده باز رفته)
الان ساعت ۱۱و نیم شب شده هنوز نیومده
بهش پیام میدم نمیای هنوز من شام بخورم؟
میگه نه بخور
میگم کجایی؟
میگه اومدم سخنرانی
 
خندم میگیره به مسلمونیش.
یه روز جمعه تعطیل بودم میدونه از بی تفریحی دارم دق میکنم 
یکی نیست بگه مسلمون زنتو از صبح تا شب تو خونه تنها میذاری
احمد عزیزم،
احمد نازنینم،
حالا که این نامه رو برات مینویسم، تو فرسنگ‌ها از من دوری یا شاید منم که فرسنگ‌ها از تو فاصله دارم.
این روزها تنهاترینم در عین این که همه من رو کنار عده‌ی زیادی آدم میبینن.
من تنهام چون هیچکدوم از اینهایی که روزهامو باهاشون میگذرونم، درکی از من نداره. از ترس‌هام، آرزوهام، فکرهام.
من تنهام و این عمیقاً اذیتم میکنه.
فکرهام مورد تمسخر واقع میشن. ترس‌هام عجیب جلوه میکنن.
اما تو نمی‌تونی با من چنین کنی چون تو خود
آقا ما رفته بودیم شمال، من قصد خرید نداشتم ولی اتفاقی از یه روسری خوسم اومد و خریدم. حاشیه‌ی سورمه‌ای داره، زمینه‌ش کرم رنگه و چندتا تیکه‌ی سرخابی هم توش داره. اما. مشکل من همیشه اینه که یه روسری میخرم ولی مانتوي مناسبش رو ندارم! لذا از نگاه کردن به روسریم در کمد لذت میبرم D: ( واقعاً انقد روسری دوس دارم که گاهی دلم میخواد یه روسری فروشی بزنم)
هيچي این بود و من از پارسال بهار هم مانتو نخریده بودم. گفتم امسال یکی بخرم. اینستاگرام رو هم زیر و رو
یادمه بچه ک بودم خيلي بی پول بودیم
هيچي پول نداشتیم
مامانم میرفت بال مرغ میخرید باهاش سوپ درست میکرد
من سوپ نمیخوردم دلم برنج میخواست
مامانم برام گوشتای بال مرغ رو ریش ریش میکرد سوپ رو برام میکوبید بعد کلی ناز و نوازشم میکرد ک بخورم
میگفت تو سن رشدم باید بخورم
دلم تنگ شده برا مامانم
چقدر اذیتش کردم
چقدر زحمت میکشید
پول نداشتیم، از خوراک و پوشاک خودش میزد
الان بنیه ضعیفی دارم
خيليا میگن خيلي ظریفم
حتی پسرا آروم بغلم میکنن
الان دلم ضعف رفته ب
سلام
پسری ۳۳ ساله هستم که از بچگی کار کردم و الان خونه و پس‌انداز دارم. چند وقته از دختری تو آشناها خوشم اومده و میخوام برم خواستگاریش، اما مسئله اینجاست که نمی‌دونم بهش بگم خونه دارم یا نه.،  می‌ترسم واقعیت رو بگم و این خانم به خاطر پول من به من جواب بله بگه و بعدش به عنوان مهریه کل داراییم رو ازم بگیره. .
سوالم از دخترها اینه که وقتی یه پسر خواستگاری تون میاد که خونه و ماشین داره چه ذهنیتی بهش دارید؟ به نظرتون بهش بگم که خونه و ماشین دارم
یعنی من جنازم فقط کافیه سرمو بذارم رو بالش تا خوابم ببره. از چهار صبح تا الان بیدار بودم عصری استراحت کردم خواستم بخوابم با این که خوابم میومد اصلا خوابم نبر. بگو یه ذره حتی. اما الان فقط منتظرم یه چیزی بخورم نتونستم از خیر غذا بگذرم امشب چون خيليییی گشنمه. همین. کاش فردا هم همینجوری کار کنم همه روزای رفته رو جبران کنم. چقدر چسبید بهم امروز. فکرشم نمیکنه چقدر مزه میده این خستگی بعد یه روز پرکار. فردا بهتر از امروز ميشم حتی ببین کی میگم. 
اتفاقی
این متن حرف ها تنهایی من هست ومی نداره وقتتون برای خوندنش بذاریداگر هم‌ برای خوندن وقت گذاشتید بازم ممنونم.
 
چند سال پیش دوستم از خودکشی حرف میزد از هر فرصتی برای امیدوار کردنش به زندگی استفاده کردم.حتی بخاطر من پروفایل های غمگین چند سال نمیذاره.اون موقع به من گفت من خيلي خوشبختم که تو دارم و کاش همیشه واسم بمانی منم با یک لبخند ریز گفتم هر زمان مشکلی داشتی بیا و فقط به خودم بگو اگر از من کاری بر نیاد باز حرف هات می شنوم و همیشه واست وق
کنار بلوار بعثتم 
همکارمو از قوامی انداختم تو بعثت و تا نزدیک هفده شهریور بردمش 
هرچی هم گفت مسیرته مسیرته گفتم خونه مادربزرگم تو بعثته 
ولی مادربزرگ تو آیسیو هست 
تازه نمی بود هم که من هیچ وقت جایی تنها نرفتم 
یبار دیگه هم همکاریو بردم شهرک! و بهش گفتم خونه مادربزرگم تو نوره 
راست گفته بودم اما 
من که نمیخواستم اونجا برم 
خانم میم نمی دونه من الان کنار خیابون ایستادم و حوصله ی خونه رو ندارم 
نمی دونه دارم فکر می کنم کجا برم و چکار کنم 
نمی
دانلود آهنگ رضا شیری فرصت نداد
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * فرصت نداد * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , رضا شیری باشید.
دانلود آهنگ رضا شیری به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Reza Shiri called Forsat Nadad With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه رضا شیری به نام فرصت نداد
هنوز دوسش دارم شبیه قبلناش یعنی کی میمیره برای خنده هاشهنوز دلم میخواد جونم بشه فداش کاش باز بشه یه روز بازم کنم نگاشاین
چند ماهی میشه که درد معده و شکم دارم و الان تو مرحله ای هستم که نمیتونم غذا بخورم و اگر حتی بخورم حالت تهوع شدید اونقدر اذیتم میکنه که قسم میخورم دفعه بعد دیگه هيچي نخورم.مدام درحال کم کردن وزنم.طوری که میترسم روی ترازو برم.
اونقدر دکتر رفتم که دفترچه بیمه ام تموم شده ولی نه تشخیص درست حسابی میدن و نه داروی مناسبی و من فکر میکنم هر روز که اینا چجوری دکتر شدن؟
امروز صبح رفتم پیش دکتر و گفت فقط عصبیه مثل تمام دکترای دیگه که اینو گفتن.ولی من مطمئن
سلام به همه
من پسری هستم ۲۶ ساله. یه عادت بد اخلاقی دارم. اینه که تو خونه یا محیط کار از رفتار های معمول بقیه بعد مدتی که تکرارشون میکنن یا حرف هایی که میزنن خسته ميشم.
کسی کوچک ترین حرفی بهم بزنه اگر یه کم بهم بر بخوره یا احساس کنم حرفش تو کتم نمیره یا طعنه دار باشه زود جوابش رو سعی میکنم بدم. تو کار عصبانی زیاد ميشم و کنترلم رو از دست میدم. احساس میکنم ظرفیتم پایین اومده. میترسم این عادت باهام بمونه و بعد تو زندگی شویی با این اخلاق و کم طاقتی
واقعا دیگه خسته شدم از اتاقم از اینکه نمیرم توي جمع خونه که یه وقت نگن چرا نمیری دنبال کار و من نتونم همه این بدبختی هایی که درون خودم باهاش رو برو هستم رو به زبون بیارم چون میدونم به جای حمایت سرکوفتم میزنه و اتو میگیره و از اینی که هستمم بدتر ميشم و برای همین چپیدم کنج اتاق نمیتونم ابراز وجود کنم و دارم خفه ميشم.
سیستم گرمایشی و موتور خونه ی ساختمون ديوونه شده امروز .
خونه یخ بسته .به این سرما و برف!
تعمیرکار روز جمعه ای اومد و گفت باید فردا رو هم کار کنه تا درست شه
منم که اتاقم تو حیاطه و بخاری دارم.
قراره امشب اتاقمو اجاره بدم به داداش سرما خورده .۲۰۰ دلار!
والا.
البته
میگه اگه ۲۰۰ دلار داشتم منت تو و اتاق نم کشیده ات رو نمیکشیدم .میرفتم هتل!!!خخخخ
میگم نامرد حداقل ۲۰۰ هزار‌ تومن بده.اتاقمو دارم میدم بهت خودم آواره ميشم.میگه تو بگو ۲۰۰ تا ت
هشدار: این پست ممکن از حاوی مطالب بیهوده باشد! با احتیاط اقدام به خواندن کنید!
صدای هشدار گوشی بلند میشه. انگشت اشاره م اتوماتیک میره سمت صفحه ش و از وسط میکشدش به یه سمتی. حتی مغزم وسط خواب، خودش میدونه کدوم گوشیا زنگ خورده. میون خواب و بیداری به خودم میگم تو رو خدا! من تازه یه ربعه چشام گرم شده!
هر یه ربع،همین اتفاق میفته و من باز هشدار رو خاموش میکنم و از خودم یه مهلت کوچیک دیگه میگیرم!
دفعه ی آخری که از خواب میپرم، از هشدار گوشی نیست، این دفع
بخوام برم بوژان تنها م، یه همکار دعوت کرده برای بدرقه ی خودش 
خونه ش رفتم هفته ی پیش با مامان. امروز برای اهالی بوژان (که خودش اصالتش از اونجاست) گرفته 
دیروز همکارم گفت میام 
امروز صبح زنگ زده که نمیام 
پس من تنهام 
دقیقا همون ساعت هم زمان کلاس نقاشی بیخودمه 
فردا آفم 
برم مشهد؟ اعصابشو ندارم 
هوا گرمه 
روز فرده 
ولی برای چشمم باید برم 
تنهام بازم 
امان از تو مامان 
سلام
 
دیروز اومدم ترمینالی که سر جاده هست تا بیام خونه.
هرچی فکر کردم دیدم اگر 4 شنبه و 5 شنبه و جمعه رو بمونم خوابگاه ، باید هر وعده رو فلافل بخورم و تازه منتظر باشم که هیچ خرج دیگه ای هم به من نخوره.
خلاصه تصمیم گرفتم بیام خونه.
تقریبا یه نیم ساعتی معطل اتوبوس شدم زیر بارون. یاد ایامی افتادم که ماشین زیر پام بود و تو این شرایط از کنار مسافرا رد شده بودم و شاید فقط  تو دلم گفته بودم بنده خداها را ببین و رفته بودم.
ولی خب هر جور بود به خیر گذشت.
آره
سلام.مقدمه چینی نکنم.راستی من هنوز گشنمه.نظربدید وگرنه میخورمتون
از زبان مارینت
از زبان لیدی باگ
باورم نمیشه این کارو کردم.من نمیتونم عاشق کت نوار بشم.من عاشق آدرینم.بانوی من!!کت نوار صدام زد.گفتم:چیه گربه کوچولو؟؟هنوزشیر میخوای؟؟کت نوارگفت:البته که نمی خوام!به نظر من آخر شب بریم؟ که خلوت تر باشه.نظرت چیه بانوی من؟گفتم:راست میگی!دوست ندارم نادیا دوباره دلایل عجیب غریب بیاره که مازوجیم.کت نوار:بانوی من اگه زوج بودیم.نزاشتم حرفشو تموم کنه.
اولین باری بود که با سارا میرفتم انقلاب
هیچ تصوری نداشتم از اینکه بناست چقدر بخندیم و خوش بگذرونیم 
درست مثل اولین باری که اومدم دانشگاه و با بچه ها آشنا شدم
هیچ تر از هیچ تر از هیچ
خب بر خلاف تصورم خيلي بهم خوش گذشت
واینکه هر کتابی که میخواست رو پیدا میکردیم و من ذوق میکردم 
و به این نتیجه رسیدم که مثل مهدیس کاملا نتیجه گرام ! اگر به نتیجه و هدفم نرسم روانی ميشم و حس بیهودگی میکنم ولی امروز حس مفید بودن داشتم :)))
و اینکه زنگه رو دیدیم و خيلي عاد
همیشه از گرما متنفر بودم و هستم ! انگار که من برای گرما متولد نشدم ! البته فکر میکنم کمتر کسی وجود داشته باشه که عاشق گرما باشه . واقعا کسی هست که ديوونه وار عاشق گرمی هوا باشه و باهاش عشق کنه ؟ من که فکر نمیکنم ! 
من ديوونه وار عاشق هوای سردم ! اینکه میگم ديوونه وار یعنی ترجیح میدم زیر برف و بارون و بهمن و تگرگ باشم و بمیرم تا گرما و آفتاب و . 
مسئله گرما فقط دمای هوا نیست بلکه برای غذا ها هم هست! مثلا ترجیح میدم یه غذای مونده ی سرد داخل یخچال رو بخ
عالیه. تازه شروع کرده بودم و همه چی داشت خوب پیش میرفت که سرماخوردم. گلودرد وحشتناکی دارم. تو گویی ابن ملجم با شمشیر زهرآلود زده تو گلوی من. حالا چرا شمشیر زهری ابن ملجم. نمیدونم. کل بدنم درده. سرم دستام پاهام.
بابالنگ دراز عزیزم. بی صبرانه منتظر دیدنت هستم. میدونم چقدر غصه داری. دارم تلاشم رو میکنم که بار غمت رو سبک تر کنم. من شکست رو میفهمم. غمت رو میفهمم. این چند روز انقدر نداشتنت اذیتم کرد که به کل فراموش کردم برای خوشحال بودن و نیرو داشتن بای
همین الان که خدمتتون هستم خودم رو از وسط کلی شلوغی و مشغولیت‌های ذهنی کشیدم بیرون دست خودم رو گرفتم آوردم تو خونه و الان تو خونه پر از آرامش مون نشستم و حس میکنم کم کم داره اون شلوغی ها و مشغولیت‌های از ذهنم بیرون میرن و آرامش این خونه داره به منم منتقل میشه. خوشحالم که گوشه دنجی تو این شهر دارم که تو هر حالتی شده برام یه جای امن و پر از آرامش. این روزها دارم تلاش میکنم تعداد پرونده های باز ذهنم رو کم کنم تنها راهش هم اینکه یه مدت رو خيلي فشرده
یه روز دیگه هم داره به همین منوال میگذره، امروز شدیدا سرفه و تنگ نفس دارم، عجیب نگران پسرم هستم، بزرگترین اشتباه عمرمو مرتکب شدم من نباید خونه میموندم حس سرزنش بدترین چیزیه که میتونی داشته باشی
تو اداره یه کار مهم دارم نامه معافیت شرکتهارو هنوز بیست و پنجم ماه نرسیده بود بزنم، تا میتونم و فرصت هست دارم از سازمان پیگیری میکنم بهم دسترسی اتوماسیون بدن، سخت میگیرن این قضیه رو به هر کسی دسترسی نمیدن امیدوارم موفق بشم، تا اونجاییکه یادمه چهارت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها