نتایج جستجو برای عبارت :

چیکار داری میکنی

خیلی تلخه که میشه بیست و اندی سالت بعد به خودت نگا ميکني میبینی رویا ها و فکر هایی داري که از صدا سیما و اموزش پرورش بهت رسیده. 
کجاش؟
اونجا که نگا ميکني و میبینی صدا سیما، اموزش پرورش و جامعه اون چیزی نیست که باید. و دروغه دروغاشو نا روشن بودن معلماشو همرو میبینی.
حالا با میرسی که از اونا بهت رسیده چيکار ميکني؟
آقا فرض کنید زیاد سیر یا پیاز خوردید ویهو یه کار فوری پیش اومد که مجبورید با یه نفر هم صحبت کنید . برای اینکه بوی سیر طرفو اذیت نکنه چيکار ميکنيد؟ و اینکه این کلماتی که قرار به کار ببرید یه کلماتیه که مثل این میمونه اداش که داري هاااااااااع ميکني تو صورت طرف.
عاقا نخند جواب بده فکر کن یهو برات پیش میاد نمیدونی چيکار کنی . :دیییییییییییییییییی
میدونی من همیشه ادمارو تو دعوا شناختم مثل الان که ش میگه من یه عروسک دارم که روشنش ميکني سرش میچرخه با حالتای مختلف توهم همینجوری ای چند رو داري :) مثل اونروز که بهم گفتی من اگه برگردم عقب. ولش کن، خودت خوبی؟ حالا که من از اونجا رفتم و برگشتم به خوابگاه، تو چيکار ميکني؟ تو در چه حالی عزیزم؟ دوستای توهم خنجرو نه از پشت که از جلو فرو میکنن تو قلبت؟ منکه ناراحت نمیشم عزیزم دور میشم فقط دورتر دورتر
دو وعده ی دیگه سفری در پیش دارياین هفته که میاد نه. هفته ی بعدش
تقریبا کارهای سختی که داشتیو، پشت سرگذاشتی
فقط یه کار دیگه مونده
مدتیه بیهوده روز رو به شب میرسونی
یه حسرت بزرگ تو زندگیت داري
جای خالیه یه نفر
اینجور  که کف دستت میگه
حسرته داشتن یه خواهر
میخوای یه قرار واسه کاری که ناتموم مونده بذاری
ولی تنبلی ميکني و هی موکول ميکني به یه روز دیگه
آیندت تاره
معلوم نیست چی میشی و چيکار ميکني
یه مسیر پرپیچ و خم که مقصدش معلوم نیست
هرجا که دلت خواس
هزاران چیز میاد واسه نوشتن و میره. میاد میره هی نمینویسم  مهم ها گم نشن لابلای شلوغی
یه موقع هایی بعضی از پست ها هستند ک وقتی مینویسمشون پیش خودم میگم انقدر مهمه ک نمیخام تا مدتها چیزی بیاد روش و قدیمیش کنه و از نظر بندازتش. اون پستها همیشه مهم میمونند فقط لابلای شلوغی گم میشن.
امشب دوست داشتم سلامی هم بکنیم ب خدا و ازش بپرسم هی حواست هست ب زندگی من یا نه؟ حالیته چی میگم ؟ نخند دهه . نه حالیت نیست
ناراحتم عصبانی ام از کی ؟ از خودت اره از خودت فق
وقتی دلت از عالم و آدم گرفته است چيکار ميکني؟
لطفا بگید چيکار می کنید
آهنگ گوش میدید؟
گریه می کنید؟
چيکار می کنید؟؟؟؟
بخدا میخوام بدونم بگید لطفا
دلم خیلی گرفته والا بگید چطوری رفعش کنم شما وقتی دلتون گرفته است چيکار می کنید؟
| بسم الله النور |
این داستان:وقتی زنت پرو و دیوونه اس!
من:نمیتونم مطالعه کنم نمیدونم چرا.
علی:بهت که گفتم عزیزم،زندگی نامه ی علما رو بخون،چندبار بهت گفتم حدیث سرو و دانلود کن باهم ببینیم ولی تو باز میری هری پاتر دانلود ميکني و میبینی!همش بگم خوبه؟
من:آره!!!همش بگو بزار یادم بمونه!اه.چيکار داري هری پاتر نگاه میکنم؟!اصلا تو چيکار به مطالعه ی من داري؟!.
و در افق محو میشوم :) 
یه چالش 21 روزه برای خودم گذاشتم این کتاب فروغ ولایت رو تا شهادت امیرالم
بعضی روزها توی زندگی هست از صبح که پا میشی یه عالمه کار برای انجام دادن داري. شروع ميکني و هر کدومو که تموم ميکني میری سراغ کار بعدی. بعدشم که می بینی وقت زیادی تا شب مونده آشپزی ميکني و خونه رو تمیز ميکني. این روزها انگار آم خستگی ناپذیر میشه.
وقتی یه عالمه کار برای انجام داري و سرحالی هر چقدر هم که کارها سخت باشن باز هم انرژی داري و کم تر احساس خستگی ميکني.
اما امان از روزهایی که هیچ کار مفیدی هم انجام ندادیم اما باز هم احساس خستگی و بی رخوتی می
امروز از هم گسستم اگه بال و پر شکستم و به پرتگاه غم رسیده گام های من
 
چو غرق خاطراتم و غریق بی نجاتم و بی خواب و زا به راهم و خراب حال من
 
 
می‌خوام قالی ببافم ، شاید تنهاییم پر شد ، حواسم پرت شد ، موهام سفید شد ، یه پولی هم اومد تو دستم
؟.؟؟؟؟؟.؟.؟.
+ داري با جوونیت چيکار ميکني؟ 
 -  بازی 
 
 
چند عکس عاشقانه میبینی
یهو یاد بوی عطرش میوفتی به طوریکه انگار کنارت نشسته
دستاشو تصور ميکني
صداشو
و بوم! تو وارد وادی نابودی شدی
بهش زنگ میزنی صدای بعد از خوابش رو که خیلی دوست داري میشنوی یه مکالمه معمولی رو پیش میبری
و خداحافظی ميکني
و گریه ميکني به اندازه یک ربع یا بیشتر بعد اشکتو پاک ميکني با سردرد مبارزه ميکني میشینی پشت میز کتابخونه و  درس میخونی و حواستو جمع ميکني که حواست جمع باشه :) 
بله تموم شدن در ثانیه نیست 
بله من اینو میدونستم 
اتوبوس تند میرفت و جاده پر از گردنه
با توجه به اتفاقات اخیر منم احتمال دادم که ممکنه انا لله و انا.
در نتیجه به طور طبیعی یه سوال از خودم پرسیدم،اگه آخرین لحظات عمرت باشه چيکار ميکني؟
خب مدتی فکر کردم و نوشتم و نوشتم.
ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که میخوام کتابم رو بخونم و به موسیقیم گوش بدم.همین!
درست مثل حس خوردن یک آبنبات چوبیِ گردِ سبز با طعم سیب ترش.
همیشه همین بوده جوابم به این سوال که اگه فلان وقت فرصت داشته باشی چيکار ميکني؟
این بو
ی پیچ بزرگ تو زندگی اونجایی عه که آدم به خودش میاد میبینه دیگه چیزی براش مهم نیست. این که خیلی ها چطور رفتار میکنن؟ چقدر میتونم تغییرشون بدم و این که بیش تر از همیشه فکر ميکني لحظه هایی که میرن دیگه هرگز بر نمیگردن. اون وقت دیگه فرقی نمیکنه تا اینجای عمرتو باهاش چيکار کردی دوس داري هر چی سربع تر هرچی هست رو رها کنی که میبینی این همه بند بهت داغونت کرده. خود خواه تر میشی و میگی زندگی باید همونی بشه برای من که می خوام. دیگه حال غصه خوردن نداري و به
واقعا زندگی تو روستا با ادم چيکار میکنه؟
من فک میکنم به شدت ادم رو بزرگ میکنه.
فکرشو بکن کلی زحمت میکشی یه بره رو بزرگ ميکني کلی براش ذوق ميکني بعد مجبوری بفروشیش یا بخوریش چون سیستم همینه کلا.
یکی از بچه ها هم اتاقیم که پدرش دامداري داري مصداق کامل همین ماجراس.
احساساتش نسبت به از دست دادن اشخاص یا اشیا به شدت کمه.
انگار یجورایی بازی زندگی رو یاد گرفته و دیگه براش اهمیتی نداره که کی تنهاش بذاره. یاد گرفته مستقل و شاد زندگی کنه.
واسه همین من دوس
_بعضی وقتا احساس می کنم از همه بدم میاد
+چرا؟
_چون هرکار مهم و غیر مهمی که انجام میدن آزارم میده،حتی اگه مربوط به من نباشه
+خب،مثلا کِی؟
_مثلا همین امروز
+خب کی باعث شده اذیت شی
_همین که داري اینهمه سوال ميکني داره اذیتم میکنه:/
+خب حرف نمیزنم
_نه حرف نزنی هم آزار دهنده س
+چيکار کنم؟
_بنظرم پنجره رو باز کن و منو بنداز پایین-_-
همیشه نمیدونم چی میخوام نمیدونم باید کجا برم و چکار کنم من هیچ وقت هیچی رو حل نمیکنم حق با اون بود که میگفت" تو فقط داري صورت مسئله رو پاک ميکني خودت و خواسته هاتو فراموش ميکني خودتو سرکوب ميکني و اسمشو میذاری از خود گذشتگی مسئول و مقصر همه ی این اتفاقا فقط خودتی دیگه هیچ وقت کسیو  سرزنش نکن"  
 قبل از شهادتش خواب یکی از فرمانده‌های زمان جنگش که شهید شده رو می‌بینه می‌بینه که توو یه باغ کوچیک و توو یه ویلایی داره زندگی می‌کنه ازش می‌پرسه که اینجا چيکار می‌کنی! اونم میگه ما توو این باغ و ویلا زندگی می‌کنیم! فرماندش توو عالم رؤیا به اسدالله میگهتوو چيکار داري ميکني! کجا داري میری! اسدالله میگه: چطور مگه؟ فرماندشون میگه: تو داري خیلی بالاتر از ما میری! فکر کنم چیزی نمونده به خود خدابرسی! داري حسابی اوج می‌گیری! این خواب ر
 
+هانی یه سوال میپرسم جدی هاا
@چه سوالی؟ 
+اگه من یروز حافظمو از دست بدم چيکار ميکني؟
@ هیچ کار
+مرسی
@خاطراتتو برات تعریف میکنم
+خب
@همونا دیگه بقیش با خودته
+خخخخ آفرین با احساس
@ تو چيکار ميکني؟ 
+نمیگم
@وااا پ چيکار ميکني؟ اونوقت من وقتی میبینمت میگم این کیه پ
+نمیگم 
@
+خیلی خری هانی احساساتت در این حده قراره نشناسمتاا
@خب منم سعی میکنم بشناسی
+نمیشه که 
@خب چه میدونم. خودت چيکار ميکني؟ 
+اگه یه روزی اینجوری بشه،(زبونم لال) کاری که میخوام بش
فکرکن داري دنبال یه عکس میگردی
فایلهای عکسارو باز و بسته ميکني و پیداش نميکني
ریز شدی و داري اسم فایلهارو میخونی که یکیش نوشته دانشگاه
اول ردش ميکني، بعد پیش خودت میگی بذار ببینم چیه
بازش ميکني و چشمت میوفته به گذشته
اینا کجا بوده؟ کی من اینارو کپی کردم اینجا؟
اصن چرا هنوز هست؟
عکسهایی که از دوران شیرین قدیم بوده
عکسهای دو نفره‌ای که توی همشون میخندیم
قلبم داشت از جا درمیومد
داشتم دق میکردم
خواستم پاکش کنم، دلم نیومد
خاموش کردم رفتم خوابی
داشتم با پشمک حرف میزدم،بهم گفت تو که خیلی مهربونی تو که خیلی قشنگی گوگولی ای،هنوز داشت میگفت بهش گفتم پشمک میخوای گولم بزنی چی میخوای بگی،گفت تو دست منو همیشه رو ميکني گفتم هاهاها گفت ببین داري این مدت خودتو خر ميکني گفتم پشمک درست حرف بزن باتوام قهر میکنما گفت خب قهر کنی تنهاتر میشی که گفتم فاک پشمک توام دیگه یاد گرفتی گفت خب من که خودتم خب خودت که میدونی تنهای گفتم پشمک بس کن گفت ببین این همه کینه مینه ای نباش تقی به توقی میخوره قهرجون میک
ب عزیزم تو همیشه توانایی سورپرایز منو داري.در حالی که من منتظر بودم که امشب وقتی ب زنگ میزنه جوابشو ندم .ب عزیزم پیش دستی کرد و زنگ نزد اصلا.روزها ماهها و سالها ست که ب به خودش حق همه چیزو میده .خب خسته بودم خوابیدم.خب من بلد نبودم .خب نداشتم . خب نشد.خب هر چی 
روزها من تنها تو خونه ام .نه مامان نه بابا نه ب ازم نمیپرسن که چيکار ميکني .چی میخوای؟
 
خیلی وقتها درونمون پر میشه از #خاطرات گذشته ؛ یهو حس ميکني تو چند ثانیه و چند دقیقه ، چند سال از عمرتو ، شیرین و تلخ و زشت و زیبا ، داري میبینی!
نه!
دیدن نه . انگار الان تو همون لحظه قرار گرفتی و داري تجربه ميکني! به ضربان قلبت ، به گرمی نفس هات و حتی به خنده ای که روی لبات میشینه توجه ميکني و با تلخی از کنارش عبور ميکني. خاطره بعدی . خاطره بعدی. همشون مثل عکس های یک آلبوم سیاه سفید مرور میشه و میرسه به الان ! به جایی که هستی! به ظاهرت . به باطنت .
چند جمله کاربردی با هر چند وقت یکبار؟ How often…? در انگلیسی.How often do you exercise?چند وقت یکبار تمرین ميکني؟.How often do you change your password?چند وقت یکبار پسوردت رو عوض ميکني؟.How often do you help out at school?هر چند وقت یکبار در فعالیتهای مدرسه کمک ميکني؟.How often do you listen to your MP3 player?هر چند وقت یکبار از پخش کننده Mp3 ات استفاده ميکني؟.How often do you need to go to the dentist?هر چند وقت یکبار لازم داري که به دندانپزشکی بری؟.How often do you receive your magazine in the mail?هر چند وقت یکبار مجله ات رو در صندوق ات دریافت م
گاهی وقتا دلم از دستت خیلی ناراحت میشه، ولی اصلا نمیتونم باهات حرف بزنم، نمیذاری باهات حرف بزنم، زود ناراحت میشی، زود کوچیکم ميکني، زود حق حرف زدن و اظهار نظر رو ازم میگیری حتی اگه این جمله ها رو‌هم بگم اول به چیزی که تو فکر خودته فکر ميکني نه ناراحتی که تو دل منه
من میمونم و یه دنیا غم و یه شب که صبح نمیشه بگو براش چيکار کنم
این چه عشقیه که بغضم میگیره و نمیتونم هیچی بگم؟ 
 
میگن کار ميکني برای اینکه بهتر زندگی کنی اما خوب که چشتو وا ميکني میبینی فقط همون کارو کردی و زندگی نکردی اصلا یادت رفته که داشتی کار میکردی که چيکار کنی ! 
اصلا وقتی برات باقی نمیمونه که بشینی فکر کنی چی دلت میخواد؟ الان میتونی چی کنی که بهت خوش بگذره ؟ فقط خسته و غرغرو میشی با یه عالمه برنامه ی اجرا نشده .
کتابِ نخونده ، فیلمِ ندیده، کافه ی نرفته، دوستِ ندیده، گپِ نزده ! 
چوب خط من پر شدهآغوش تو پناهمه
چوب اینو میخورم که من همیشه وقت دارم به جز تو برا همه
غیر تورو صدا زدم، اول راه جا زدم
تو به من، راه توبه رو نشون دادی، خودمو به اون راه زدم
لا معبود سواک، یه کاری کن تا دستام نرفته زیر خاک
یه کاری کن حساب من بشه پاک پاک
خدای من یه کاری کن برای من
حق داري اگه بهم محل نمیذاری
حق داري ولی میشم همون که دوست داري
خدای من گریه میکنم، میدونم گناهکارم
به جای من تو شرم ميکني، میدونی گناه دارم.
خدای من.
یادم میاد یه جایی در مورد قوانین زندگیم نوشته بودم 
قانون یک من باید زنده بمونم 
قانون دو من فقط خودمو انتخاب میکنم
قانون سه 
این قانون امروز تصویب شد بخاطر بررسی کمد لباسام که هرچیزی رو اجبارا تنم کردم اسم این قانون قانون" هر" هست 
هر چیزی رو نخر
هر چیزی رو مگو
هر چیزی رو قبول نکن
هرکاری رو نکن
وقتی هررررررر کاری داري ميکني این قانون میگه متوسط نباش هر چیزی رو الکی الکی تو پاچت نکن 
وقتی قبول ميکني هر چیزی رو تو تنت کنی یا هر چیزی رو قبول کنی
یک روز می ایی که من دیگر دچارت نیستم 
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم 
یک روز می ایی که من نه عقل دارم نه جنون 
نه شک به چیزی نه یقین مستو خمارت نیستم 
شب زنده داري ميکني تا صبح زاری ميکني 
تو بی قراری ميکني من بی قرارت نیستم 
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد 
گل میدهی نو میشوی من در بهارت نیستم 
زنگار هارا شسته ام دور از کدورت های دور 
ایینه ای روبه توام اما کنارت نیستم 
دور دلم دیوار نیست انکار من دشؤار نیست 
اصلا منی در کار نیست امنم
دیروز با وضع اسفناکی از خواب بیدار شدم. سرم سمت راست سرم و سمت راست گردنم به همرام سمت راست گلوم داشت منفجر میشد. چرا؟ یورو داره گرون میشه!! سعی کردم مقاومت کنم و دکتر نرم و مثل همیشه اما نمیشد، درد به حدی زیاد بوود که هیچ کاری نمیتونستم کنم. خلاصه رفتم دکتر بهش گفتم و تو کمتر از 5 دقیقه برام قرص و شربت نوشت. گفتتم اق من جدیدنا سر دردام زیاد شده و قشنگ از زندگی میندازتم. گفتم چه مدلیه جلوی سرمه و اینا. منتطر بودم بهم خبر بده میگرن گرفتی شاید گرفتم :
میدونی گاهی انگار هیچی نمیدونی گاهی خسته تر از اونی هستی که چیزی بدونی
و گاهی اونقدر نسبت به همه بی حس میشی که بازم نمیدونی داري چيکار ميکني!
خب خودمم خیلی نمیفهمم دارم چی میگم
خسته ام     نه! نیستم خسته نیستم فقط هنگم
راستش زیادی درگیرش شدم وحشتناک بهش اعتیاد پیاده کردم
اینکه 7 صبح تا 8 شب مدرسه ام و 13 ساعت نمیتونم صداشو بشنوم روانی میشم 
به قول مامامنم سال اخری داري گند میزینی
ولی به نظرم وابستگی خیلی هم بد نیست الان که نسبت به همه چی بی حسم ی
-"نزدیک شیخ بهایی پیاده میشم"در با صدای بلندی بسته شد-"چيکار داري ميکني؟ اروم تر"بعد از نیم ساعت با موبایل ور رفتن، نه اسنپ پیدا کرده بود و نه تپسی. از روی اجبار اولین پراید سفید دربستی را نگه داشت و در را محکم بست. یک هفته میشد که گرفتن جواب سی تی اسکن را عقب انداخته بود.- ".اینهمه درس میخونی اخرشم باید مثل من بشینی پشت این اهن پاره. به این قرآن" و قرآن کوچکی که به ایینه جلو اویزان کرده را با انگشت اشاره و شستش میگیرد.
ادامه مطلب
 
شده براتون پیش بیاد یه وقتایی سر ناسازگاریتون بد بگیره؟!
میدونید اینجوری به خودت بیشتر سخت میگذره ولی نمیخوای ازش کنده شی
میدونی بهونه است باید قوی باشی و نمیخوای.
وهزار تا چیز دیگه که میدونی!ولی نمیخوای!
انگار خودتو یه بچه فرض کردی که میخوای گولش بزنی!
میدونی کدوم وقتارو میگم؟اونوقتا که هیچی با دلت سازگار نیست!
اونوقتا که انقدر همه چی ناسازگاره که خودتم میزنی به ناسازگاری، به خودزنی، به خود آزاری
اون وقتا که که تنها باشی درد بیکسی خفتت
وقتی که غرور کسی را له ميکني ! وقتی کاخ آرزوهایش را ویران ميکني ! وقتی شمع امید زندگیش را خاموش ميکني ! وقتی چشم و گوشت را میبندی تا صدای خورد شدن غرورش را نبینی و نشنوی ! می خواهم بدانم !!! دستانت را ب سوی کدام آسمان دراز ميکني تا برای خوشبختی خودت.
کجا در این حوالی پرسه میزنی ؟ کجا به تنهایی نفس میکشی ؟ کجا با تنهایی خودت چای مینوشی ؟ کجا رند بازی ميکني ؟ کجا شعر نو میخوانی ؟ کجا همه چیز را ساده مینگری ؟ کجا فقط نگاه ميکني تا هر آنچه که میبینی ببینی ؟ کجا در وجود آدم ها رخنه ميکني ؟ کجا سر تا پا رنج میکشی ؟ کجا از هیچ چیز دم نمیزنی ؟ کجا تفاوت میان منو خودت را احساس ميکني ؟ کجا به این تفاوت لبخند میزنی ؟ کجا درد بی درمان سر من را احساس ميکني ؟ کجا هیچ دردی را حس نميکني ؟ کجا از من دور میشوی ؟ ک
ادم یه وقتایی به خاطر سبک شدن بار سنگینی که روی دوش خودش حس میکنه،دنبال گوش شنوا میگرده
یه وقتایی هم اما حس ميکني نیاز داري که یه چیزایی رو یه جایی ثبت کنی.شاید فکر ميکني اینکار بهت کمک میکنه.
شاید به همین دلیل این صفحه ایجاد شد.
بسم الله
دیدی وقتایی که نصف شب از خواب بیدار میشی و آب میخوای،مجبوری کورمال کورمال راه بری تا برسی به یخچال؟
توی راه به احتمال زیاد به دیوار و وسیله ها میخوری، درد رو تحمل ميکني اما سعی ميکني صدات در نیاد!
بر اساس اون تصویر ذهنی که از قبل داشتی سعی ميکني موانع رو پیش بینی کنی تا با کمترین دردسر برسی به یخچال.
وضعیتِ الانِ من هم همینجوریه!!!
توی تاریکی مطلق دارم کورمال کورمال سراغِ نور رو میگیرم.
تصویر ذهنی که از قبل دارم بهم قوت قلب میده که ادامه بدم،حت
میدونی؟ بنظر من این پول دار شدن نیست که آدما رو عوض میکنه، یعنی در واقع خود پول نیست که باعث تغییر میشه، این مسیر پول دار شدن و پول درآوردن هست که باعث زیر و رو شدن آدما میشه! اولش آدما رو درک نمی‌کنی که چرا دارن زندگی رو چنگ میزنن برای دو زار سود بیشتر! ولی وقتی یروز خودت دو زار بیشتر سود ميکني، میبینی که نه! حال میده.! و کم‌کم ناخن هات رو تیز ميکني برای چنگ زدن زندگی و هی پول در میاری، هی پول در میاری! حتا نمیدونی با این پولا میخوای چيکار کنی! ا
یه جاهایی از زندگی میمونی چيکار کنی
یه دلت میگه توجه و اون کار اشتباهه و بد داري میری تو قعر
یه دل اما میگه برو تو دلش! و فکر بد نکن قد یه ثانیه و ی لحظه
# دلم میخاد بریزم بیرون و همه چیو بگم به مامانم! اما همش نگرانم که نگرانم شه
و الکی هرس بخوره:(
نمیدونم نمیدونم چيکار کنم! از ی طرف چون شهر غریبم دوس ندارم غصه مو تو اینجا بخوره
صلاح به نظرتون گفتن درد و دلای شخصیتون به مادر هست یا نه؟
مزیت و معایبش چیه؟ کدوم بیشتر میچربه؟ 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها