نتایج جستجو برای عبارت :

چه اتفاقی افتاد

پیرانه سرم یاد تو در جان افتاد، محراب عبادتم به طوفان افتاد.
آن کشتی نوحی که بکردم از خیر، با یاد تو در خیزش بحران افتاد.
اندیشه کودکی مرا یاد آمد، آن دم که دلم به عشق خوبان افتاد.
گویا که به خواب بود هر آنچه گذشت، عشق آمد و آتش به دل و جان افتاد.
بحری بدم و خیال سیاح و غریق، حال حاجت من به تخته پاران افتاد.
چندان که مرا موج به ساحل کوبید، جان از تن من به سوی آن جان افتاد.
تا صبح برآمد، دل من از کف رفت، خورشید برآمد، سر دکان افتاد.
ای صبح وصال شام هجر
پیرانه سرم یاد تو در جان افتاد، محراب عبادتم به طوفان افتاد.
آن کشتی نوحی که بکردم از خیر، با یاد تو در خیزش بحران افتاد.
اندیشه کودکی مرا یاد آمد، آن دم که دلم به عشق خوبان افتاد.
گویا که به خواب بود هر آنچه گذشت، عشق آمد و آتش به دل و جان افتاد.
بحری بدم و خیال سیاح و غریق، حال حاجت من به تخته پاران افتاد.
چندان که مرا موج به ساحل کوبید، جان از تن من به سوی آن جان افتاد.
تا صبح برآمد، دل من از کف رفت، خورشید برآمد، سر دکان افتاد.
ای صبح وصال شام هجر
پیرانه سرم یاد تو در جان افتاد، محراب عبادتم به طوفان افتاد.
آن کشتی نوحی که بکردم از خیر، با یاد تو در خیزش بحران افتاد.
اندیشه کودکی مرا یاد آمد، آن دم که دلم به عشق خوبان افتاد.
گویا که به خواب بود هر آنچه گذشت، عشق آمد و آتش به دل و جان افتاد.
بحری بدم و خیال سیاح و غریق، حال حاجت من به تخته پاران افتاد.
چندان که مرا موج به ساحل کوبید، جان از تن من به سوی آن جان افتاد.
تا صبح برآمد، دل من از کف رفت، خورشید برآمد، سر دکان افتاد.
ای صبح وصال شام هجر
تشت رسوایی ما چون زسر بام افتاددر خرابات مغان ولوله در جام افتادتیره شد شام شعف گونه ایام شبابرونق عهد شباب از سر ایام افتادجانب پیر خرد رفتم  و دیدم به دمیکمی آنسوتر از این قرعه ام ام افتادکه چه داند که کجا منزل وماوا داردآنکه در جور زمانه زلبش جام افتاددوش مستانه برفتم به بر سالک عشقگفت این مرغ به تزویر در این دام افتادیار رفت وزغم هجر وی از گردش چرخچرخ گردون من از گردش ایام افتاددست بردم که چکامه بنویسم به رفیقدست لرزیدو قلم ازکفم آرا
               همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد 
                                            چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد
 
                برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش
                                            و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد 
 
               به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ 
                                           که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد
 
               به روی نیزه و در جمع این حرامی ها
                                       
چشمم به رخت، ذوالکرم افتاد؟ نیفتاد
از چشم تو چشم ترم افتاد؟ نیفتاد
انگار نه انگار دلت خون شده از من
عاداتِ گناه از سرم افتاد؟ نیفتاد
یک بار به عشقت شده تا بگذرم از خواب؟
اشک سحرم در برم افتاد؟ نیفتاد
دلشوره ی این فکر که عبد تو نباشم
یک دم ز دل مضطرم افتاد؟ نیفتاد
هرجا که رسیدم ز مرامت زده ام دم
نامت دمی از حنجرم افتاد؟ نیفتاد
زهراست فقط محور نورانی خلقت
یک خدشه بر این باورم افتاد؟ نیفتاد
ساکت ننشینید، بمیرید از این درد
صدیقه به راهِ حرم افتاد
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد
این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد
با آل علی هر که درافتاد، ور افتاد»
هر کس که به این سلسله پاک جفا کرد
بد کرد و نفهمید و غلط کرد و خطا کرد
دیدی که یزید از ستم و کینه چه ها کرد
آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد
با آل علی هر که درافتاد ور افتاد »
https://www.instagram.com/p/B3wWLOABiwC/?igshid=12q1vnxsv28v5
https://www.hoorsa.com/p/NjIxMjM3MA%3D%3D
https://rubika.ir/post/BYcLRcGUCT
[عکس 640×640]
مشاهده مطلب در کانال
 
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتادپر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاکدمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی‌مهری دریا، قسی‌القلب شد آتشبه جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیستکه چشمش سوی خیمه، لحظه‌های واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته می‌گویمزبانم لال.النگوی ن از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت رااگر خواهر مسیرت سوی من
 
 
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و
باید بنویسم تا هیجانم تخلیه بشه 
امروز اتفاقي افتاد که مدت ها بود منتظرش بودم اما وقتی اتفاق افتاد من تمام بدنم داشت میلرزید از خجالت داشتم منفجر میشدم و دلم میخواست بلند بلند بخندم و به طور کلی هیچ کدوم از واکنش هام دست خودم نبود و خیلیییی خوشحالم که وقتی اتفاق افتاد تنها نبودم وگرنه قطعا افتضاح تاریخی به بار میومد D:
+من هیچ کاری رو پنهانی نمیتونم انجام بدم هیچ وقت کلا بلد نیستم و بشدت ادم ضایعی هستم و همیشه اولین کسایی که متوجه میشن ادم ها
فکر می کنم بیشتر از ۶ ماه پیش بود که یهو تصمیم گرفتم دیگه ننویسم. درواقع تصمیم گرفتم اینجا» رو ننویسم. در اون زمان کار درستی بود. باید یه اتفاقي می افتاد تا من طور دیگه ای باشم، طور دیگه ای رفتار کنم، طور دیگه ای زندگیمو ببینم. کاری ندارم که شد یا نه اما میتونم ادعا کنم که از اتفاقاتی که تو این دوره افتاد راضی ام، به استثناء یکیش. همین نوشتن. بعد از چند مدت دیگه نمی تونستم بنویسم. نمی دونستم موضوعم رو چطور باید بگم، یا اصلا باید بگم؟!
ادامه مط
وهابیت موریانه ای که به جان اسلام افتاد
افکار پوچ وپوسیده ای که در قرن هشتم توسط ابن تیمیه مطرح شد ولی این افکر باطل بلای جان اسلام ومسلمین شد ودر قر ن دوازده توسط محمد عبد الوهاب زنده شد وبا قدرت گرفتن حرم مظلوم ائمه بقیع وسایر بزرگان تخریب شد
چه خونها که ریخته  شد وچه ظلمها که به مظلومین شد
نتیجه آن افکار غلط وکج اندیشی ونفهمیدن درست دین امروز داعش را به وجود آورد و
در سال 1344یعنی 96سال قبل این جنایت اتفاق افتاد .
 
درصورت تأخیر در پرداخت حق بیمه چه اتفاقي خواهد افتاد؟
 
در صورت عدم پرداخت حق بیمه در سررسید های تعیین شده، هزینه پوشش های بیمه ای در سررسید بیمه نامه از اندوخته سرمایه گذاری کسر می گردد که این امر موجب کاهش اندوخته و متعاقباً کاهش سود روز شمار بیمه نامه و به طور کلی تغییر جدول پیش بینی تعهدات بیمه گر و بیمه گذار می شود.این روند تا زمانی که اندوخته بیمه نامه جاری باشد ادامه یافته و با صفر شدن اندوخته، بیمه نامه باطل می گردد.
 
 
منبع:یایت بیم
موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداختپدرم داد زد: .هواپیما بمب روی قرارگاه انداختپدر از روی صندلی افتاد، پاشد و گفت: یا علی». افتادسقف با بمب اولی افتاد او به بالا سرش نگاه انداختتانک از روی صندلی رد شد شیشه ی عینکم ترک برداشتیک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفیه و کلاه انداختخاکریز از اتاق خواب گذشت من و او سینه خیز می رفتیماو به جز عکس خانوادگی اش هرچه برداشت بین راه انداختبه خودم تا که آمدم دیدم پدرم روی دستهایم بودیک نفر دوربین به
یک روز که زیبا غزلی در نظر افتادما را هم از عشاق سرودن به سر افتاداما ز
بد اقبالی و ناشی گری مابا بانوی منزل جدلی سخت درافتادمی گفت سیه چشم» و سیه زلف» دگر کیست؟یاد تو چرا باز به رویی دگر افتاد؟این بار کمی بحث فراتر ز جدل رفتآینده ی رؤیایی ما در خطر افتادگفتم تو گمان کن که شدی همسر حافظگفتا همه بدبختی از آن بدگهر افتاداو بوده بهانه که شما خیره سران رانقل لب و چشم و قد و ساق و کمر افتادای بشکند این دست که با بیش و کمت ساختافسوس ز عمری که به پای
امروز تولدمهارزو دارم منو یادتون نرهدلم میخاست خیلیا میبودن ک نیستن
 
از همه کسایی ک امروزو پیشم بودنمچکرممم
 
دلم دلتنگ همتون  میشه
 
اتفاقای خوب زیاد افتاد اما دو اتفاق بد افتاد برام.
 
یکیش ترک اینجا بود
 
ویستا عاشقتونههه.
بعد مدت‌ها خاموشی، بالاخره تصمیم گرفتم که شمعی روشن کنم و سفر جدیدی به دنیای زیبای وبلاگ‌نویسی رو شروع کنم. در همین حین شروع به طراحی و پیاده‌سازی یه قالب جدید برای این ادامه‌ی این سفر کردم. هر اتفاقي ممکنه بیوفته از جمله اتفاقي که برای حرکت قبلیم افتاد.
ادامه مطلب
دانلود اهنگ دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد 
دانلود اهنگ امیرحسین گلاب دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد
دانلود ترانه جدید امیرحسین گلاب به صورت کامل با نام وقتی دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد با کیفیت عالی و لینک مستقیم همراه با متن و شعر در وبلاگ دی ال موزیک
متن اهنگ وقتی دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد
ادامه مطلب
یکی از اولین غزل هایم : کسی یادت افتاد و بر باد رفت جهان برده از یاد و از یاد رفت ز عالم که بیچاره بیگانه بود چون از چشم یک دوست افتاد رفت جفا کرد و کار از تحمل گذشت چو از من به قدری که فریاد رفت به ره توشه اش برده با خود خیال غریبی که با قلب ناشاد رفت سکوتت مرا کشت , حرفی نماند چه گویم به ما از تو بیداد رفت تو خوش می خرامی نداری خبر ز صیدی که در دام و صیاد رفت . #الهام_ملک_محمدی
در یک روز زمستانی که از خیسی کفشم گله داشتم و ترس از لیز خوردن در برف‌های نیمه آب شده، راهی را انتخاب کردم که آسفالت نبود و هر چند تا زانو زیر برف رفته بودم ولی با فراغ ‌بال، به سمت مقصد حرکت کردم. دختری را در قسمت آسفالت دیدم که با عجله حرکت می‌کرد و برای اینکه متنم طولانی شود، چون آهوی سبک‌بالی، خرامان خرامان از نوع تند، من را که هیچ، کلاغ‌های آسمان را از راه به در می‌کرد.با خود شرط بستم که اگر افتاد، مقداری پول به صدقه می‌دهم به خصوص اگر
امشب به بعضی کارهای حزییش یادم افتاد و احساس دلتنگی کردم ولی بعد یادم اومد که اینها مال قبل بود و دیگه وجود نداشته. یادم افتاد که حتی همون قبل هم موردی بوده. خدایا سالها به انتظار معجزه ی تو نشستم و چه بیهوده بود انتظارم.
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
#حافظ
اتفاقي که برام افتاده عجیب نیست. فوق‌العاده هم نیست. انگار فقط تو نقطه‌هایی که بازنده میشدم بیشتر حواسم هست و خشمم نسبت به خودم و دیگران به طرز قابل توجهی کمتر شده. مث بقیه نمیتونم بگم من تازه متولد شدم و فلان. دکتر گفت آرامش بهترین اتفاقيه که میتونه براتون بیوفته و فک کنم گرفتمش. نفیسه بهم گفته بود قبلش اعلام هات رو بنویس و دیشب نگاهشون کردم و دیدم که آره. چقدر قشنگ. 
ولی میتونم بگم اتفاقي که برام افتاد به جا بود. 
امروز اتفاقي افتاد که بیش از پیش به وجود نعمتی که داشتم پی بردم. حالا بیش از پیش به پدرم ،پشت و پناه زندگیم ایمان دارم و مطمئنم حرفی بدون صلاح فرزندشان نمی زنند. ما آینه را می بینیم و پدرها خشت خام. 
*تولدت مبارک مرد زندگی من*
کیسه وسایلشو برداشت و انداخت رو شونه ش و راه افتاد.
اما بعد از چند قدم وایساد و انگار بخواد یه موضوع مهمی رو بهم بگه، آهسته و شمرده گفت:
عمه! یه آدمایی هستن که آشغالا رو جمع میکنن و میریزن تو کیسه ی بزرگ، بعد اینجوری -دوباره کیسه رو انداخت رو دوشش- با خودشون میبرن.
و بعد راه افتاد و رفت.
 
عین یه پیرمرد دانا که بخواد بهت یه دریافت مهمی رو از زندگی بگه!
بسم الله الرحمن الرحیم
گفت : در می زنند مهمان است            گفت: آیا صدای سلمان است؟این صدا، نه صدای طوفان است             مزن این خانهء مسلمان است                                 مادرم رفت پشت در، اما
گفت: آرام ما خدا داریم                       ما کجا کار با شما داریمو اگر روضه ای به پا داریم                    پدرم رفته ما عزاداریم                      پشت در سوخت بال و پر، اما
آسمان را به ریسمان بردند                 آسمان را کشان کشان بردندپیش
جایت اوج است و از این فاصله کوتاه قدم
و نگاهت به من افتاد که در جزر و مدم 
 
هر که خوبست خدا دارد و بد شیطان را
من ولی با که بسازم که نه خوب و نه بدم
 
از دل خویش صدای کمکی می شنوم
که به فریاد خودم هم نرسیده مددم
 
مرده یا زنده اگر عشق نباشد یکی است
سر سودا به تنم نیست در این جسم بدم
 
در سقوطش رود از پلک اگر از چشم افتاد
بسته از جنس دل او شده سنگ لحدم
 
دو نفر می شوم آن دم که تو را می بینم
گفته ام با دل بی تاب صبور بلدم
 
یک نگاهت بس و کافی ست که دیوانه
اولینش توی دستت افتاد. بعد رفت زیر بالش و فرشته مهربان یک ذره بین گذاشت کنارش. حسابی خوشحال شدی عزیز دلم.
کودکی های شیرینت گاهی مخلوط با بزرگسالی می شود و دلبر تر از هر روز می شوی.
دومی را بابایی از لثه ات جدا کرد و ناراحت شدی.
سومی وقتی افتاد مهمان عزیز بودی.
چهارمی درد داشت و خونریزی کرد خودم برداشتمش. دل نداشتم اما ناچار بودم عزیزم.
پنجمی جالب تر بود:-)
بعد از نماز پریدی توی بغلم و زود برگشتی و گفتی آخ دندوونم افتاد! کلی دنبال دندان جان گشتم تا
سلام
چقدر جالب ،اون های عقده شور نردم برا سردار نداشتن و دنبال بهانه بودن تا با حرف،نیش کنایع و با وقاحت تمام عکس سردار پاره کنند(مثل سری های قبل بگید،کار خودشونه)
 
بهتون گفتم بی بی دوعالم کافیه نظر کنه.
هر که با آل علی در افتاد ،ور افتاد
شما هم با دل های محبت این خاندان توش در افتادید
#سردار حاجی زاده تنها نیست
#گردن بنده هم از مو باریک تر
#ما که بخاطر انقلاب اسلام هیچی نخوردیم.چند تا فحش روش
این روزا خیلی اتفاقا برام افتاده خیلی اتفاقي خیلی اتفاقا افتاد 
وسط این همه اتفاق شکستن پای دوستم از همه چی بدتر بود 
داره تموم‌میشه دیگ 
چند روز دیگ برمیگردم خونه تفریبا برا ۳ هفته 
خوب یا بدشو نمیدونم اما میدونم دلم تنگ میشه 
چند روز پیش ماشین لباسشویی از کار افتاد البته فقط پمپ تخلیه آب ماشین از کار افتاد و آن موقع ما هنوز نمی‌دانستیم مشکل از کجاست. با نمایندگی تماس گرفتیم و طبق معمول خانم اوپراتوری گوشی را برداشت و یک راهنمایی آبکی و دم‌دستی ارائه داد و گفت اگر درست نشد، مشکل جدیست و تماس بگیرید تا تعمیرکار بفرستیم و.
ادامه مطلب
حالا که پاسی از شب گذشته و همچنان خواب به چشمام نمیاد، یهو این فکر افتاد توی سرم."اگه یه روز نباشم، اتفاقي عکسمو دید، کدوم یکی از خاطراتم/اخلاقم، یادش میاد؟!" غر زدنام؟ صبوری هام، بچگیم، بد بودنام یا خوب بودنام؟ 
خدایا تا ابد دوتاشونو برام نگه دار*_*
امروز عالیترین و بدترین روز دنیا بود، خدا یا مرسی:)

#ف مثل فرشته زمینی:)
 
نگاهی به مستند جاسوسی که به زمین افتاد»؛
مستند جاسوسی که به زمین افتاد» از کتابی به همین نام، نوشته آرون برگمن، الهام گرفته شده و همکاری نزدیک مستندساز با برگمن، مهم‌ترین نقطه قوت اثر محسوب می‌شود.جاسوسی که به زمین افتاد» (The Spy who Fell to Earth) نام مستندی ۹۴ دقیقه‌ای محصول ۲۰۱۹ است که به داستان زندگی اشرف مروان، داماد جمال عبدالناصر و ابرجاسوس معروف مصر در دوران انور سادات، می‌پردازد. مستند جاسوسی که به زمین افتاد» از کتابی به همین نام،
پادشاهی وزیری داشت که هر اتفاقي می افتاد می گفت: خیر است!!
روزی دست پادشاه در سنگلاخها گیرکرد و مجبور شدند انگشتش را قطع کنند، وزیر در صحنه حاضر بود و گفت: خیر است!
پادشاه ازدرد به خود میپیچید، از رفتار وزیر عصبانی شد، اورا به زندان انداخت. 
یکسال بعد پادشاه که برای شکار به کوه رفته بود، در دام قبیله ای گرفتارشد که بنا بر اعتقادات خود، هرسال ۱نفر را که دینش با آنها مخالف بود، سر میبرند و لازمه اعدام آن شخص این بود که بدنش سالم باشد.وقتی دیدند ا
شاید اگر خودم سرطان میگرفتم ، یا بهم میگفتن داری میمیری ، یا اگر خبر فوت و مریضی خانواده ام رو بهم میدادن اینقدر بهم فشار نمیومد ! 
اتفاقي که برام افتاد خیلی بد بود.
فعلا به خیر گذشته.
اما تجربه ی وحشتناکی بود تو زندگیم.
خیلی وحشتناک.
+مرسی از دعاهاتون ❤
دخترک اومد از جوب بپره، خورد زمین
زدم بغل ببینم کمک نمی‌خواد که بلند شد و راه افتاد
یه وانت هم که این صحنه رو دید، زد بغل و پیاده شد
اما راننده‌ی سرویسش که خانوم هم بود از جاش ت نخورد
بعد اینکه راه افتاد متوجه شدم ماشینه سرنشین داره
وگرنه یه چیزی بهش می‌گفتم که هم نونش بشه، هم آبش
بی‌انصاف سنگ‌دل!
خلاصه صبح اول صبحی یه ضد حال خوردم
حاج منصور راست می‌گفت:
تمام بچه‌ها حاضر بودن شهید بشن، اما یه دختربچه زمین نخوره
صلی‌الله علیک یا اباعبدا
چه اتفاقي برای برنادت افتاد؟ (2019) به نظر می رسد که ریچارد لینکالتر مهارت نویسی خود را از دست داده است.
چه اتفاقي برای برنادت افتاد؟ اما چه شد ، مهمتر از همه ، برای سینمای ریچارد لینکلاتر؟ خوشبختانه ، سؤالی که مطلقاً قابل طرح نیست. این کارگردان و فیلمنامه نویسان آمریکایی تنها از سال 2014 ، سال ماموت و تعهد حیاتی او برای رشد ، روایت و واقعیت شخصیت اصلی وی در Boyhood به روی پرده سینماها روی پرده سینماها قرار گرفته است ، از فیلم های بی دقتی دهه 80 گرفته ت
سلام
حتما نظر و احساستون را نسبت به این مطلب بنویسید. من که با خوندنش بغضم ترکید و اشکام جاری شد.

در ماشین رو بست.
حواسش نبود.
چادرش گیر کرده بود به در ماشین.
ماشین حرکت کرد.
همراه چادرش کشیده شد رو زمین
چادر از سرش کشیده شد.
چندتا مرد هراسون دویدنو زدن به بدنه ی ماشین
حاجی واستا.نگه دار.
چادرش خاکی شد
چادرش پاره شد
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها