نتایج جستجو برای عبارت :

پسری که خودش رو دختر میکنه

میدونین،
 
آخه وقتی پسر گنده،
 
40 ساله،
 
اینقدر میتونه تحت تاثیر یه دختر که هزاران کیلومتر ازش دوره قرار میگیره،
و نه تنها همه عکساشو دیلیت ميکنه به حرف اون دختر (یعنی اینقدر خودش رو قبول نداره که یه عکسم نمیتونه پیدا کنه از خودش بذاره یا بگیره)، بلکه وضعیت خودش رو به نامعلوم تغییر میده، از بقیه چه انتظاری باید داشت؟!
یه دختر میبینم که مانتو نخی لی پوشیده و باد شال و موهای پیچ و تاب خوردش رو تو صورتش پریشون ميکنه.باد تیشرت سفید دختر رو به بدنش میچسبونه و عطر تن دختر رو بو میکشه
دختر ناراحته ؛ آروم و بیصدا گریه ميکنه  و بغضشو قورت میده
از پسر کنارش فاصله میگیره
همراه باد قدم میزنه
ده قدم
بیست قدم
پسر صداش ميکنه
دختر برمیگرده
باد هو کشان فاصله بینشون رو بیشتر ميکنه
دختر رو به پسر فریاد میزنه
" ازت متنفرم"
پسر خشکش میزنه
دختر بر میگرده و راهشو میره
پسر فاصلش
سلام
به شخصه به روز دختر هیچگونه اعتقادی ندارم، محدودیت، ممنوعیت، اینکارو بکن، اونکار رو نکن، موتور سوار نشو، دوچرخه سوار نشو، حق استادیوم رفتن نداری، حق بدون اجازه ازدواج کردن نداری، حق انتخاب پوشش نداری و تازه  اینا برای جامعه است، جامعه ای که پسري رو تربیت ميکنه تا به دخترش به خواهرش بگه حق نداری از خونه بری بیرون، حق نداری با دوستات رفت و آمد داشته باشی، حق نداری دیر بیای خونه . واقعا روز این دختر مبارکه؟ البته که روز دختر برای اونایی
یه موضوعی ذهن منو خیلی درگیر کرده اونم این که پسري که برای ازدواج می گه حجاب خط قرمزه خودش و خانوادشه و حتماً حتماً باید چادری باشی اما خودش ورزش ها و سفرهای دوستانه مختلط داره (جوری که خانم های اون جمع اعتقادی به حجاب و پوشش درست ندارن و آزاد لباس می پوشن) و یا  لیزر و کار های پوستی که می ره برای همگی، اپراتورشون خانم آیا درسته و معقوله؟
ادامه مطلب
رمان کی فکرشو میکرد؟نویسنده : دختر باران کاربرخلاصه :این داستان، داستان غروره… داستان عشق… داستان یه دختر با یه گذشته که خودش باهاش کنار اومده اما اطرافیانش هنوز فراموش نکردن، یه دختر از جنس احساس که نگاهش برای خودشم غریبه است… داستان دختری که خودشم روزایی رو که اهمیت میداد فراموش کرده… این داستان، داست یه پسرم هست، یه پسر که گذشته اشو فراموش کرده و ولی میخواد آینده اشو خودش بسازه. داستان یه پسر که برای پر کردن خلاء افکارش به رقص و موسیق
سلام
میخوام بدونم دختر پاک چطوری با دیگران ارتباط برقرار ميکنه؟
مگه اسلام نگفته باید مقابل نامحرم مغرور باشه، پس چطوری با پسر خاله ش احوال پرسی ميکنه؟،  یعنی بهش سلام نمیده؟، یا به حرف های خنده دار پسر خاله ش تو جمع نمی خنده؟، اگه میخنده مرتکب گناه نمیشه؟، نمیگه شاید مهرم به دلش بیافته؟
یا مثلا بیرون، پسرها میگن از دخترهای خشک خوش شون نمیاد. یعنی دختر به هر پسري که از راه رسید باید لبخند بزنه؟، بعد بهش میشه گفت دختر پاک؟
یا تو خواستگاری بخو
سلام
ازدواج پسري سی ساله که مذهبی نیست، یعنی نماز نمیخونه، روزه نمیگیره، حرم و مسجد نمیره و .، ولی پول حلال در میاره، حق کسی رو نمی خوره، حدود ارتباط با نامحرم رو رعایت ميکنه و . ، با دختری بیست ساله و به شدت مذهبی (کسی که واقعا مذهبیه!) چطوره؟
پسر هم با پوشش بشدت بسته دختر مشکلی نداشته باشه، تمام اعضای خانواده ی دختر مذهبی هستن، دائم ذکر میگن، هر روز مسجد میرن، در تمام فعالیت های دسته جمعی دینی شرکت میکنن.
و دختر خانم حتی در جمع صد در صد ن
یک سری حرف و حدیث هست که آدم تا با چشم خود نبیند نمی تواند باورش کند. یعنی هیچ رقم توی مخ آدم نمی گنجد. وقتی هم که با چشمان خودش می بیند باز هم باورش نمی شود. مگر می شود ساعت یازده شب دختری با پسري که هیچگاه او را ندیده قرار بگذارد، همدیگر را با نشانی و کلی زحمت پیدا کنند، بعد از این وصال شیرین از هم با فاصله بنشینند و از هم خجالت هم بکشند؟! به خداوندی خدا تا همین دو شب پیش فکر می کردم همه این حرف ها چاخان است! اصلا دختر بد، بابای لعنتی این دختر کدام
سلام
نظرتون در مورد ازدواج با پسري که اهل دختر بازی بوده چیه؟، پسري رو در نظر بگیرید که تو جوونیش با کلی دختر مراوده داشته، برای سرگرمی و با چند نفری هم رابطه ی جنسی داشته و حتی همزمان با چند دختر بوده. 
چقدر احتمال داره این پسر بعد از ازدواج تعهد بده؟، ممکنه مثلا بعد از ازدواج چون نیازش برطرف میشه این کارها رو کنار بذاره؟، فرض کنید که پسر دختر رو دوست داره و ازش خواستگاری کرده ولی گذشته ی خوبی نداره از این بابت، ولی به نظر میاد که مثل سابق دنب
سلام 
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر یه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور میشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور میشه به حرف یک دختر دبیرستانی اعتماد کرد؟
آخه یه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت
من امشب دختر غمگینی هستم که برای اولین بار بازی روی گوشیش نصب کرده و ساعتها نشسته به بازی.
دختر غمگینی که نمیدونه خوشبخته یا نه؟
دختر غمگینی که نمیدونه عشق توی قلبش هست یا نه؟
موفق هست یا نه؟
زیر پاش مهم هست یا نه؟
تو روابط اجتماعیش موفق هست یا نه؟
دختر غمگینی که اینقدر دور بوده و اینقدر محکم به نظر رسیده که روزهاست مادرش بهش زنگ نزده
دختری که توی این روزای بهار هیچ حس درس خوندن نداره.به خودش میگه بیش از ۲۰ سال درس و کارت در صدر افکار و دغد
سلام
یکی از کاربرها گفته بود چه جوری به دختری که عکس میده اعتماد کنم، سوالم اینه که پسرها اگه دختری بهتون عکس بده واقعا فکر میکنید دختر بدیه؟، من محدودیتی ندارم تو مجازی ام عکس میذاشتم ولی اینکه دختر عکس پست کنه یا خودش براتون بفرسته چه فرقی داره؟
در هر دو کارش اشتباهه؟، چون پست کرد شاید ده بیست تا ولی پسري که مثلا یکساله قراره باهات باشه هر روز سی تا عکس بخواد کار درستی ميکنه؟، اگه رابطه کات شد من عذاب وجدان میگیرم که چرا فرستادم. و اگه بفرس
خلاصه باید خوشبین بود.
خوبی وضعیت من اینه که از هر دو طرف منفعته.
روز زن از سمت آقای محترم (البته امسال داداشمم بهم هدیه ی روز زن داد)؛ و روز دختر هم از سمت خانواده و احتمالا مجددا آقای محترم هدیه می گیرم :|
منم فعلا پا رو پا انداختم و از هر دو طرف سود می کنم :]
+زنداداشم برام یه لیوان گل گلی، ازینا که خودش چای و دمنوش دم میاره گرفته. نمی دونم تزئینیه یا واقعا کار ميکنه. فعلا دلم نیومده استفاده ش کنم.
+روز دختر مبارک دخترا :)
به نام خدایی که حکیم ترین حکیمان است. 
دوستان عزیزم سلاااااام. امیدوارم که دنیاتون پر از سلامتی و عشق باشه. 
یه داستانی میخوام براتون بگم از خیر ها و شر های دنیا که استاد رشته دوست داشتنیم برامون تعریف کردند. من از ایشون ممنون که خاطره خوبی ساختن برای ما❣️
یه روز شر و خیر باهم همسفر میشن و میرن صحرا. در بین راه آب خیر تموم میشه و از شر در خواست آب ميکنه. شر میگه در ازای آب بهم چی میدی؟ خیر میگه دو تا مروارید گران بها دارم بیا اینا مال تو. شر فکر م
چه حسی داری بعد از چند ماه چت کردن تو اینستا بفهمی طرف پسر بود نه دختر
اخه چرا دوره زمان برعکس شده ؟! دخترا عکس پسرا میزارن روی پرفایل پسرا عکس دختر ؟! 
حالا اینا کار ندارم قصد توهین به پسرا ندارم ولی آیا میشه پسر سریال کره ای ببین ؟ ( بله پدر من عاشق دونگ یی و جومونگ ) اینم به درک مگه میشه پسر عاشق دختر کره ای بشه ؟( جز جناب بی نام )  و از همه مهم تر  مگه میشه پسر  ادمین فن دختر به نام مین یانگ بشه؟! 
اخه چرا ؟!
قیافه فعلی من 
جدیدا به جایی که از طرف
 
 
میخوای مدیر موفق باشی: مثل دانه های قهوه باش !!! »
روزی زن جوانی پیش مادرش میره و از مشکلات و سختی های روزگار گله ميکنه ، مادرش پاسخ زیبایی رو با انجام یک آزمایش به دختر میده ، همزمان با حرف ها و گله های دختر ، مادر شروع به جوش آوردن آب در سه ظرف جدا از هم ميکنه ، در ظرف اول مقداری هویج میریزه و در ظرف دوم تخم مرغ میندازه و در ظرف سوم هم یک مشت قهوه میریزه .بعد از جوش آمدن آب ، ظرف ها رو جلوی دخترش میذاره ، دختر که با تعجب به این کار مادر نگاه میک
م.کاکلی
اولین هارو باهاش تجربه کردماولسن سفر دو نفری با ی دختر
اولین راه رفتن دو نفره 
اولین دست گرفتن ی دختر تو خیابون
اولین لب 
اولین اغوش 
اصا کلا اولین دختری ک لمسش کردم
اولین جاهای ممنوعه ای ک نباید لمس میشدن ولی شدن
اولین محرمیت من با یه دختر
کلا اولین چیزای باحالی ک هر پسري تو زندگیش میتونه تجربه کنه.
پسري با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری میرود،
پدر دختر میگوید:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم!
پسري پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود،
پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
ان شاءالله خدا او را هدایت میکند
دخترگفت:
پدرجان مگر خدایی که هدایت میکند با خدایی که روزی میدهد فرق دارد ؟
حکایت این روزهاست.
متن جالبی بود 
.برره یک مناسکی برای خواست‌گاری داشت: دومادکشون و خواست‌گارزنون و عروس‌قاپون و.! آن‌که طنز بود ولی در گذشته هم چیز عجیبی نبود چندسال شخم زدن با گاو زمین‌های پدرزن را و چوپانی و سنگ آوردن از کوه برای خانه ساختن و ده‌ها کار طاقت‌فرسای دیگر فقط به حرمت و احترام این‌که دختری از خانواده‌ای گرفته شده. و در قصه‌های قرآنی شرط چوپانی هشت‌ساله‌ی شعیب برای موسی. ام‌روزه اما دختر چنان بی‌ارج و قیمت کرده خودش را که پسر حتی به خودش زحمت نمی‌دهد ک
میمیرم
یه دختر و پسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدن و آروم کنار هم نشستن … دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد ! پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه …
دختر قبل ا
سلام
یه سوال از دختر خانوم ها داشتم؛
کلا درک حرکات دختر خانوم ها کار مشکلیه برای آقا پسرها ، مهم ترینش علاقه ست ، شما به پسري علاقه داشته باشین چه جوری رفتار میکنید ؟ 
چون من شنیدم طرف از یه پسري خوشش اومده ولی بهش نه گفته، بعضی وقت ها پسر رو میبینه اخم ميکنه، بعضی وقت ها میبینه لبخند ریز میزنه پایینو نگاه ميکنه . ، یعنی چی ؟ مثلا پسره که علم غیب نداره بدونه نظرش چیه ؟ 
ادامه مطلب
الان دیگه هیچ پسري چشممو نمیگیره.
نهایتا برا دو روز روز سوم کلا یادم میره یارو کی بود.
پسره تو المان زندگی ميکنه اومده منو زارت فالو کرده.
با چند تا دخترای دیگه.
من نمیفهمم واسه چی یه نفر که تو المان زندگی ميکنه میاد فالو ميکنه دخترای ایرانی رو.
مطمئنم با روزی ۱۰۰ تا دختر میلاسه.
کاملا مشخصه دخترای اروپایی محلش نمیدن.
حالا پسره
بور با نمک حتی در مواردی ناز.
منم بهش بک داده بودم.
چندین ماه بود که فقط تو فالورام و اینا بود.
بعد یه روز داشتم استوری ش
ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻔﺖ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻴﻜﻨ؟
ﺩﺧﺘﺮ ﻔﺖ: ﻧﻪ !
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻠ ﺷﺎﺩ ﺯﻳﺴﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺳﺮﺣﺪ ﻣﺮ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺩﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻮﺵ ﺩﺍﺩ و کنترلم دست خودش بود.
ﺎ ﻟـ ﺗﺎﺶ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ دستش تو دماغش بود
ﻫﻨﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺎ ﻫﻮﺭﺕ ﻛﺸﻴﺪ ﻭ ﻫﺮﺟﺎ ﻛﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﺭﻭﻍ ﺯﺩ!
پولاشو جمع کرد شاسی بلند خرید، باشگاه رفت، سفرای خارج از کشور رفت.
کثافت پیر هم نشد!!
سه گانه قبل از غروب ،بعد از غروب و قبل از طلوع رو شاید ده سال قبل دیده بودم .
این سه گانه ماجرای یه دختر و پسرين که بر حسب تصادف سر راه هم قرار میگیرن و یک شب رو کنار هم میگذرونن در مورد همه چیز صحبت میکنن (فیلم خیلی راکده) و در نهایت با هم رابطه برقرار میکنن. فردا صبح پسر به دختر میگه شماره تلفن و آدرست رو بده دختر میگه نه من نمیخوام رابطه امون به تلخی ختم بشه و هیچ شماره و آدرسی نمیده میگه اگر قرار باشه بازم همو ببینیم تقدیر این کار رو میگنه!!! 
ت
تو تاکسی نشسته بودم یهو یه دختره گفت چیمنم گفتم هیچی!
دختر: چیمن: به ارواح خاک آقام هیچی!
دختر: چیمن: به حضرت عباس هیچی
دختر: چیمن: آقای راننده جون مادرت بزن بغل این دختره ول کن ما نیس.
راننده: خفه شو بتمرگ سرجات خانوم داره عطسه ميکنه
[داستان سی‌ و سوم]نام #داستان: #شب_های_روشننویسنده: #فئودور_داستایفسکی.تنهایی، از یک مردْ متروکه ساخته. با جهان کنار نیامده است. در افکارش زندگی می کند. راه ها را همه بن‌بست می پندارد. و در همین زمان است، که در پیاده روی های شبانه اش با دختری آشنا می شود. مردْ زمانه اش را نمی شناسد؛ و خودش را نیز. دختر هم در انتظار کسی مانده است. چهار شب در زمانی مقرر باید در محلی به انتظار معشوقه ی دختر بایستند. و این، تنها از یک مرد مجنون و یک دختر عاشق بر می آید.
سه ماه پیش بود که پلیس انگلیس از مفقود شدن دختر کوچکی به نام رزا خبر داد. گم شدن اصلا معمولی نبود چون دختر توی خونه خودش گم شده بود و این داستان رو خیلی پیچیده تر میکرد.مادر رزا شب هنگامی که وارد اتاق دخترش شد متوجه میشه که دخترش نیست. یه دختر ۴ ساله که در حال بازی با تبلتش بوده و الان دیگه نیست! داستان خیلی خشن و بد نشون میده و باید بدونید که همینطور هم هست.مادر رزا سریعا با پلیس تماس میگیره و پلیس به اولین چیزی که شک ميکنه تبلت این دختره که اخری
سلام
نمیدونم چرا بعضی خانواده دخترها اینقدر راحت دخترشون رو به یکی میدن، از طرف نمیشه 10000 تومن پول دستی بگیری اما دخترش رو راحت به عقد پسري که نمیشناسه در میاره.
تو رو خدا یه مقدار تحقیق کنین با پسر صحبت کنید، اون رو همراه خانواده خودتون کنید، رفتارش رو ببینید، رانندگیش رو ببینید، آیا تحقیر ميکنه؟، آیا توهین ميکنه؟، آیا تعادل روانی داره؟، آیا برای زندگی ارزشی قائل هست؟ و .
من به خواستگاری یه دختر خانمی رفتم، (خواستگاری کاملا سنتی بود)، پدر
آخ این مدل ادمایی که فقط بلند غر بزنن و شکوه و گلایه کنن کلافه ام میکنن 
هر طور هم که مثبت باهاشون حرف بزنی یه نکته منفی پیدا میکنن و جوابتو به منفی ترین شکل ممکن میدن
دو تا دوست دارم :
اولی فاطمه در یک خانه قدیمی ۵۰ متری با دو دختر ۸ و ۵ .فاطمه همدانی هست و خودش از خونواده خیلی پولداریه(نصف فامیلشون چندین دهه هست اروپا و آمریکان)آقا این بشر یک آدم مثبت باحالی هست که نگو.من و فاطمه که بهم می رسیم حرف از اخرین کتابی که خوندیم و فلان مسئله ی و ا
بچه که بودم اسفند ماه را دختری تصور می کردم که داره به خودش میرسه که براش خواستگار بیاد . آب و جارو می کنه . خوشگل می کنه . جلوی آیینه هی به خودش نگاه می کنه . سرخاب و سفیداب می کنه . با اینکه بوی تمیزی میده بازم عطر میزنه . دلش از انتظار دیدن یار تاپ تاپ می کنه. یه دقیقه حالش بهاریه یه دقیقه دیگه پاییزی و یهو زمستونی میشه . تکلیف احساسش با خودشم معلوم نیست . هواییه . روی زمین بند نمیشه . می خونه . می رقصه . می چرخه و باز میره جلوی آیینه خودش را ورانداز م
یعنی کلِ امروزم با ویدئو کال گذشت :)) به خدا اگه میدونستم انقدر کاربردیُ با حالِ انقدر در برابرش مقاومت نمیکردم D: اول که با همزاد ^^ بعدش هم با دختر عمهُ عمه :* بعدش هم با دافِ تهِ قاآنی O-o بعدش هم با دختر عمه *-* خلاصه که حسابی سرم شلوغ بود :| البته دختر عمهُ دختر داییُ دختر عمه هم جواب ندادن -_- به دختر خاله هم نمیدونم چرا زنگ نزدم :( فردا میرم تو کارِ چهارتاشون ;)
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا یه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف ميکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمی بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره ميکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نمیخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمی قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
آنقدر از دست این دختر عصبانی شدم که به خودم گفتم حقش بود این بلا به سرش بیاد. جگرم آتیش گرفت. هنوز هم بغضش رو تو گلوم حس میکنم و دوست دارم زار زار گریه کنم. دختر باید این قدر احمق باشه؟ تو نیم وجبی 15 ساله چطور خودت رو راضی کردی از تهران تا کرمان بری؟ منتظر بودی چی گیرت بیاد؟ از خودت نپرسیدی بعدش چی؟باز یه تأملی می کنم. این دختر هر چه قدر هم نادان بوده باشه، باز حقش نبود. چطور یه انسان میتونه این بلا رو سر یه دختر بیاره که با هزار امید بهش پناه آورد
تکلیف کسی که راه رو چهل ساله به طور ظالمانه ای در حق خودش رفته، و زمینه ظلم دیگران در حق خودش رو فرآهم آورده و نه کسی می تونه اونو نجات بده و نه به نجات خودش فکر ميکنه چیییییه؟؟!!! 
کسی که با روش تربیتی مسخ کننده به علاوه جهل و عادت های ویرانگر خودش هر روز ضربه ای مُهلک بر پیکر حیات خودش وارد می کنه، و منفعلانه حیات و زندگی خودش رو دست همه سپرده چطور به خودش برمی گرده؟؟؟!!!
 
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْف
بزنم فعلا یکم فاز وبو عوض کنم بازم از این پست حال گیریا دارم
 یه فست فودی هست لامصب سر و ته مارو میزنن از اینجا سر در میاریم ، بگم از این فست فود سگی هام نیستا . 
 اقا دیگه قیافه من واسه این کارکنای اونجا اشناس بس که رفتم و همیشه هم من حساب کردمو سفارش دادم ، اخرین بار که رفتم گفتم حاجی این رمز مارو یادت باشه دیگه نپرس خب ، ولی نوشابه ای رو که همیشه سفارش میدیم خوب یادشه تا میگم خودش می نویسه .
 یعنی تو این وضعیتا منو دیدن ، دیگه نمیدونم چطور درمو
آماده میشم بخوابم، عینکم رو از روی چشمام برمیدارم، با دوتا دست چشمامو نوازش میکنم. نگاه میکنم به عینکی که میزارم داخل قاب، لبخند میزنم، بعضی وقتها همین عینک وجه تمایز من با بقیه بوده؛ آهان همون دختر عینکی رو میگی؟! همیشه یه نشونه هایی هست برا تفکیک آدما از هم. قد، رنگ چشم، رشته تحصیلی، شغل و موقعیت اجتماعی و هزارتا مشخصه دیگه. از یه جایی به بعد همه چیز تغییر ميکنه، اینکه همون دختر عینکی، اون دختر چشم رنگی، بابا اون دختر قدبلنده یا دختری که ک
ای دختر خسته از آدمیان نمایش گر، ای دختر خسته از آمدن های زود رفتن. به من گوش کن. گوش کن به این پسر که در راهت می دود. می دانم هم جنس من بودند آنهای که از شانه های تا ابد گفتن اما باعث شدن که چشمایت به گریند بخاطر گوش های که فقط دروغ می شنیدند. ای دختر پر غرورِ مهربان، ای دختر تنهای عاشق. به من گوش کن. گوش کن به پسري که هم یار غم هایت گریه کرده. می دانم هم جنس من بودند آنهای که برایت می سرودند اما عشقشان به تو فقط در نوشته های مانده بود که حسی نداشتند.
 
دسته‌ی اول:
ازدواج هایی که قبل از ۲۵ سالگی آقایان و قبل از ۲۳ سالگی خانم‌ها صورت پذیرفته:
با توجه به عدم ثبات معیارهای انتخاب همسر، عدم شناخت فردی و شرایط پیرامون، عدم استقلال فکری، مالی و ضعف تصمیم‌گیری، انتخاب‌های احساسی و عدم شناخت کافی از جنس مخالف، این دسته از ازدواج‌ها یکی از پر ریسک‌ترین نوع ازدواج‌ها به شمار می‌رود و افرادی که در این رده‌ی سنی تصمیم به ازدواج و طی مراحل آشنایی دارند لازم است آموزش‌های لازم را جهت ارتباط و شن

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها