نتایج جستجو برای عبارت :

يکي قطره باران

سلام بر خالق باران

باران میبارد امشب دلم غم دارد امشب
         ارام جان خسته ره میسپارد امشب
درنگاهت مانده چشمم   شایداز فکر سفر برگردی امشب
قطره قطره اشک چشمم می چکد با نم نم باران به دامن
                  بسته ای بار سفر را با تو ای عاشق ترین بد کرده ام من
رنگ چشمت  رنگ دریا   سینه ی من دشت غمها
                  یادم آید زیر باران  با تو بودم با تو تنها
()
بلکه باران شوید از جانم گناهم 
باران  و  طراوت
 خداوندا شکر از این نعمت  بی انتها
خداوندا  
:: ای باران.از غصه ام آگاهی
 
هوالودود
 
پنجره را باز بگذار. باید عطر خاک باران خورده و موسیقی قطره ها اتاق را پر کند. باید کمی به خودت استراحت بدهی، مثلا دراز بکشی و چشمانت را ببندی و به هیچ چیز جز باران نیندیشی. نه در دل شعر بخوانی نه برای خودت فکر و استدلال کنی و نه در خاطرات غوطه ور شوى. 
 
دل بسپار به عطر بهاری این بارش. بهار دارد مى رسد. این را من نمى گویم.تقویم نمی گوید. شکوفه ها نمی گویند.امشب این قطره های معجزه گر، که هر یکی رزق جوانه ای
:: ای باران.از غصه ام آگاهی
 
هوالودود
 
پنجره را باز بگذار. باید عطر خاک باران خورده و موسیقی قطره ها اتاق را پر کند. باید کمی به خودت استراحت بدهی، مثلا دراز بکشی و چشمانت را ببندی و به هیچ چیز جز باران نیندیشی. نه در دل شعر بخوانی نه برای خودت فکر و استدلال کنی و نه در خاطرات غوطه ور شوى. 
 
دل بسپار به عطر بهاری این بارش. بهار دارد مى رسد. این را من نمى گویم.تقویم نمی گوید. شکوفه ها نمی گویند.امشب این قطره های معجزه گر، که هر یکی رزق جوانه ای
دارد باران می‌بارد !
#رحمت الهی .
بعد از مدتی که همه 
باران را فراموش کرده بودند
دارد باران می‌بارد!
بی‌وقفه .
گاهی تند و گاهی نرم ؛
چه سقف هایے که امشب چکه نکند ،
ولی می‌ارزد!
حتی خرابی‌شان . می‌ارزد ؛
به لمس قطره قطره ی باران .
بوی باران ،
بوی خاک نم خورده ،
بوی . بهــــــــــار !
این باران های زمستانی 
عجیب که بوی بهار می‌دهند !
پارسال این موقع 
آرزوی #بهارابدی کرده بودم 
نشد . |به هر دلیل|
امسال . الان
آرزوی من همان است !
می‌شود که با تو
باران می‌بارد. همه چیز زرد و سیاه است. آرزو می‌کنم یک قطره باران باشم. ببارم. بوزم. بیایم پایین. رو تن خشک خیس یک برگ. با او حرف بزنم. حرف بزنم و بشنوم که قطره‌ی زیبایی هستم. تو راهرو دختری می‌بینم که موهاش آبی‌ست. دوست دارم با تو حرف بزنم. به او می‌گویم موهاش زیباست. می‌گردم دنبال اسم آن فیلم که دختر موهاش را آبی کرده که به برگ بگویم آن را ببیند. سُر می‌خورم. برگ رفته است. دنبال او می‌گردم. گم شده است. رفته‌ام. پله‌ها را. سراشیب را. رو به پایین.
باران می‌بارد. همه چیز زرد و سیاه است. آرزو می‌کنم یک قطره باران باشم. ببارم. بوزم. بیایم پایین. رو تن خشک خیس یک برگ. با او حرف بزنم. حرف بزنم و بشنوم که قطره‌ی زیبایی هستم. تو راهرو دختری می‌بینم که موهاش آبی‌ست. دوست دارم با تو حرف بزنم. به او می‌گویم موهاش زیباست. می‌گردم دنبال اسم آن فیلم که دختر موهاش را آبی کرده که به برگ بگویم آن را ببیند. سُر می‌خورم. برگ رفته است. دنبال او می‌گردم. گم شده است. رفته‌ام. پله‌ها را. سراشیب را. رو به پایین.
باران چت
باران چت
باران چت،چت روم شلوغ باران چت
باران چت,باران چت قدیمی,باران چت اصلی,چت باران,چتروم باران,چت روم باران,باران گپ
بارون چت,چت بارون,بارونی چت,بارانی چت,چت بارانی,بارانچت
مهرباران چت,مهر باران چت,باران گپ,باران چت اصلی,عضویت در باران چت
ناز باران چت,نازباران چت,چت روم ناز باران,باران ناز چت
گل باران چت,گلباران چت,عسل باران چت,عسلباران چت,باران چت
باران چت،قدیمی ترین چت روم ایرانی,مهرباران چت,مهربان چت,چت مهرباران
باران چت
چت با
از قبیله باران: روایتی شاعرانه و دلنشین از زندگی و احوالات شیخ مرتضی زاهد
 
از قبیله باران : خسرو آقایاری، نشر سوره مهر
معرفی:
من ازآسمان می آیم. قطره ای بارانم وجزء آیت های خدای مهربان اگر دوست داری باران باشی باید با قطره قطره هایی که از آسمان می آید همراه شوی. پس بااین قطره همراه باش.
 
بریده کتاب(۱):
میوه های درخت، هرچه دست نیافتنی تر ودور از دسترس باشند، زیباتر وتحریک کننده ترند. مردم خیلی از وقت ها به میوه های دم دستی قناعت می کنند. آنها مثل
در بهار نود و هشت خورشیدی ابرهای باران‌زا ایران را احاطه کرده بودند. اینان بی‌درنگ می‌باریدند و ایرانیانِ بادرنگ نمی‌دانستند باید با این‌همه آب چه کنند؟ جاده‌ی قم-تهران امًا خوب می‌دانست چه باید کند. او سال‌ها انتظار باران را کشیده‌ بود و حال نمی‌خواست حتی قطره‌ای از آن را هدر دهد.
می‌گفت من می‌خواهم شمال ایران را از رونق بیندازم و کشاورزی کشور را توسعه بدهم. می‌خواهم برای نسل‌های آینده اکسیژن و درخت فراهم آورم. ما جدی‌اش نمی‌گ
یک زمانی بود جمعه ها، شش صبح از خانه می‌زدم بیرون و شش کیلومتر پیاده روی تند می‌کردم و میانش گاه گاه می‌دویدم. عمدا از حیطه ی خانه دور می‌شدم. نه پول همراه خودم می‌بردم نه حتی آب. فرقی نداشت باران باشد یا هوا سرد باشد یا گرم باشد یا چه باشد یا چه نباشد. حتی یک بار که به خانه برگشتم، آب ِ باران قطره قطره از بارانی ام می‌چکید . باران حتی به داخل کتونی هایم هم نفوذ کرده بود. ولی من حالم خوب بود. اصلا بیشتر از روز های عادی حالم خوب بود . 
و خب می‌
.
یک دسته پرنده به سمتش پرواز کردند و من از شیب خیابان پایین رفتم. باران قطع شده بود و شاخه ها قطره قطره می چکیدند هنوز. شب از پشت برج نزدیک میشد و تاریکی ها را فرو می برد در عمیق ترین واهه ی قلبم. نفس عمیقی کشیدم و اشک را در سراچه ی چشم نگه داشتم. آسمان را نگاه کردم ابرها می وزیدند فردا صبح حتما باز هم روشن خواهد بود.
.
از سفر،
نصیبم جز باران و باز باران چیزی دیگر نبود،
از ورای تنهایی
وقتی به مرور خویش می پردازم
حس تازه‌ای در رگهای تنم 
انگار‌ میان ابرها می دوم
اگرچه روی زمین تنم،کاشته ام نهال عشقت را
اما ببین:
دستهایم بوی باران می‌دهند!»
چند گاهیست ندیده ام تو را؟
چه‌‌ دور شده ام از خود
باید به خویشتن خویش بازگردانی مرا!
چون باد،
باید برگردم به آغوشت،
من جاده های شهرم را‌ حتی در خواب می شناسم!
ای گم کرده مرا در سفر،
مرا به خودت بازگردان،
اگرچه تنم بوی سف
مگر می‌شود پاییز به هزار رنگ به جلوه درآید، آسمان بارانش را پرشکوه بباراند و دل از هرچه اندوه، شسته نشود؟ باران را بسیار دوست دارم، بارانش که پاییزی باشد بیشتر شیدایم می‌کند. گیرم که همین طور یک‌نفره بزنم بدل خیابان‌ها. حتی هوس نمی‌کنم چتر جدید برای خودم بخرم و می‌گذارم باران تنگ در آغوشم گیرد.
اما می‌دانی زیباترش چیست؟ اینکه باران یادم بیندازد شبهایی از بهمن‌ماه سال گذشته را، یادم بیندازد که شبها به شوق دیدنت بال می‌گشودم و باران، آ
اصفهان چند ساعتی است باران مقطعی میبارد. تمام بچه های محل دور هم جمع شده اند و به آسمان نگاه میکنند. وقتی چند قطره باران شروع به باریدن میکند، دست میزنند و شعر میخوانند.
خدایا این دلخوشی ها را از ما نگیر. خدایا؛ برای بچه های محله ما از آسمانت باران بفرست، نان بفرست. دلم میگیرد از این هوا، از این مردن.
تیره بختی هلاکم خواهد کرد. به قول آن شعر شاعر:
تیره بختی در وطن احساس غربت میکند.
*راستی دیشب خوابم برد. حدود 5 ساعت. بازم شکر. 
باران چت
چت باران جز اولین چتروم فارسی از قدیم یکی از بهترین چت روم فارسی است .
باران چت با ادرس جدید افتتاح شد .
ادرس اصلی باران چت در همین پست قرار داده شده است
برای ورود به باران چت اصلی روی تصویر زیر کلیک کنید
باران چت جدید
ادرس اصلی چتروم باران : برای ورود به باران چت قدیمی و باران چت اصلی روی لینک بالا کلیک کنید .
چتروم باران , باران گپ , نازباران چت , باران چت اصلی , باران چت شلوغ , روم باران , نازنین باران چت , باران چت نازی , میهن باران چت , مهر
تو پشت پنجره هر شب به ماه می‌نگریدوباره موسم باران رسید ماه پری؟
چکید قطره‌ی باران به شیشه و دیدمکه وقت بارش باران چقدر ماه تری.
نه! با هزار و یک افسون و گیسوی خیستمخواه بیشتر از این دل مرا ببری
مخواه بیشتر از این نحیف و خسته شودکسی که خواست خودت را؛ نه چیز بیشتری
ای التیام من! ای داغ تازه بر دل منکه موی قهوه‌ایت وعده داده: دردسری
تو کیمیایی و حتما خودت نمی‌دانیدوای درد منی و هنوز بی خبری
مسعود پایمرد»
1397/11/18
تو پشت پنجره هر شب به ماه می‌نگریدوباره موسم باران رسید ماه پری؟
چکید قطره‌ی باران به شیشه و دیدمکه وقت بارش باران چقدر ماه تری.
نه! با هزار و یک افسون و گیسوی خیستمخواه بیشتر از این دل مرا ببری
مخواه بیشتر از این نحیف و خسته شودکسی که خواست خودت را؛ نه چیز بیشتری
ای التیام من! ای داغ تازه بر دل منکه موی قهوه‌ایت وعده داده: دردسری
تو کیمیایی و حتما خودت نمی‌دانیدوای درد منی و هنوز بی خبری
مسعود پایمرد»
1397/11/18
یادش بخیر آن زمانی که وقتی باران می گرفت از خانه بیرون می دویدم ، یا بی مهابا کنار می زدم و از ماشین بیرون می آمدم . چون دلم لک می زد برای قطرات بارانی که سرزندگی و دعای مستجاب را برایم به ارمغان می آوردند . باید خدا را به خاطر این معجزه اش شاکر باشم . که با چند قطره آب ، می تواند زندگی را به این زمینِ مرده که هیچ به دل های ما هم بازگرداند .
+ امروز صبح یک زیرِ باران قدم زدن اجباری داشتم . خیلی چسبید .
آسمان شلاق اش را بر تن خشکیده زمین زد. بخاطر صدا و نور رعد و برق از خواب پریدم. نگاهی به پنجره کردم وحشت آور بود، قطره های باران یکی پس از دیگری فرود می آمدن. فقط می دانم دویدم و سطل را برداشتم و به دویدنم ادامه دادم. به گل رز آبی رسیدم. سطل را بر رویش قرار دادم. دلم کمی آرام گرفت ولی باران اتمامی نداشت. برادرم متوجه ام شد با اوقات تلخی آمد، مرا بلند کرد و به خانه برد. پدر گفت: باران، آغاز زندگی. من در دلم گفتم: باران، جنایتکار همیشگی. قطره های رها شد
در بهار نود و هشت خورشیدی ابرهای باران‌زا ایران را احاطه کرده بودند. اینان بی‌درنگ می‌باریدند و ایرانیانِ بادرنگ نمی‌دانستند باید با این‌همه آب چه کنند؟ 
جاده‌ی قم-تهران امًا خوب می‌دانست چه باید کند. او سال‌ها انتظار باران را کشیده‌ بود و حال نمی‌خواست حتی قطره‌ای از آن را هدر دهد.
می‌گفت من می‌خواهم شمال ایران را از رونق بیندازم و کشاورزی کشور را توسعه بدهم. می‌خواهم برای نسل‌های آینده اکسیژن و درخت فراهم آورم. ما جدی‌اش نمی‌گ
باران چت
سایت تفریحی مجله فان :
چت باران از چت روم های قدیمی و از اولین چت روم های ایرانی است
باران چت با چندین بار تغییر آدرس اکنون با آدرس اصلی در خدمت کاربران ایرانی است
اگر دوست دارید شما هم به جمع بارانی ها بپیوندید و از امکانات فوق العاده چت باران بهره مند شوید با کلیک بر روی تصویر زیر وارد باران چت اصلی شوید
چت باران
اگر واقعا به سایت چت روم علاقه دارید این چت روم بهترین چت روم پیشنهادی مجله فان میباشد
برای ورود به چت روم باران روی تصویر
قطره های باران ، آرام ، خود را به شیشه پنجره می کوبند و محکم به زمین می نشینند . صدای هیاهو و خنده قطره ها ، فضای حیاط کوچکمان را پر کرده . دوست دارم بهار را با تمامی زیبایی هایش ، اردیبهشت خیال انگیز و پر شور ، درختان پر شکوفه.
چه بویی دارد شکوفه های درخت به .
بهار همیشه خاطره درخت کوچک بادامی که سال ها پیش در مسیر دبستانمان  بود را در خاطرم تداعی می کند . شکوفه که می داد ، دوان دوان از شیب تند کوچه ای ، که درخت بادام در انتهای آن قرار داشت بال
دو قطره آب وقتی که به هم نزدیک می شوند ،تشکیل یک قطره بزرگتر می دهند؛ اما دو تکه سنگ هیچ گاه با هم یکی نمی شوند !
هر چه سخت تر باشیم فهم دیگران برایمان مشکل تر است .
مثل آب روان باشیم و نرم .با هم یکی شویم و یادمان بماند قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود .
 سالهاست در معنی انتظار مانده ام . نمیدانم شما منتظر هستید یا من ! 
من ابرها را خیره به جایی دیدم که روزی آخرین قطره‌ی باران از آنجا عبور کرده بود و باران را ؛ هنگامی که با پای در جست و جوی ابرها آسمان را می گشت.
من ماه را وقتی دیدم که در انتظار شب ، بر پنهای صورت اشک می ریخت و شب ، هر روز نشانی ماه را از پرندگان می خواست
ادامه مطلب
 
 
 
باران معشوقه ی من است / نزار قبانی 
 
دوباره باران گرفتباران معشوقه‌ی من استبه پیش بازش در مهتابی می‌ایستممی‌گذارم صورتم را ولباسهایم را بشویداسفنج وارباران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!باران یعنی قرارهای خیسباران یعنی تو برمی‌گردیشعر بر می‌گرددپاییز به معنی رسیدن دست های تابستانی توستپاییز یعنی مو و لبان تودست‌کش ها و بارانی توو عطر هندی‌ات که صد پاره‌ام می‌کندباران‌، ترانه‌ای بکر و وحشی سترپ رپه‌ی طبل‌های آف
عزیز دلم،
این روزها
خیلی چیزها هستند که مرا یاد تو می اندازند
گرما
دریا
انگور
آه.
*********
دریا،
این آبی سترگ و فریبا
امواج پر خروش
در حال یک تکلم زیبا
با ساحلی به وسعت دنیا
باران،
این قطره های عاشق و شیدا
مشغول شستن رخ گل ها.
می ایستم به زیر چناری
مشغول می شوم به تماشا
بر شاخه های تازه ی افرا.
آرام می‌زنم قدمی من
در امتداد جاده، همین جا
می جویمت دوباره و تنها
در خنده های زینب و سارا.
اکنون،
در دیدگان من اثری نیست
از غصه های دیشب و فردا
اما، 
خالی ا
بزن باران بزن باران ببر اندوه بی پایان بزن باران دلم تنگهدلم با من سر جنگهبزن باران بزن باران ببر اندوه بی پایان غمم دریا دلم تنهابزن باران ببر غم رابزن باران بزن باران ببر اندوه بی پایان بزن باران دلم تنگهدلم با من سر جنگهبزن باران بزن باران ببر اندوه بی پایان شاعر: سحر غم زده
باران چت,چت روم بارن,چت باران
باران چت اصلی,باران چت قدیمی,چت باران,باران گپ,چت روم,چت روم شلوغ,چت روم فارسی
گل باران چت,ناز باران چت,بارانی چت,ناز چت,گل چت
برای ورود به باران چت اصلی کلیک کنید
باران چت اصلی

باران چت  ورود به باران چت

باران چت
گل چت
نازچت
در خانه‌ی مادربزرگم، یک خانه‌ی قدیمی در یکی از محله‌های قدیمی یک شهر کوچک قدیمی، زمستان است. شب است. نیمه‌شب است. بیرون باران می‌بارد. از همان باران‌ها که گلی توی در دنیای تو ساعت چند است بهشان می‌گفت بارش. نور زرد رنگ یک آباژور قدیمی، دیوارهای کهنه‌ی ترک برداشته، قالیچه‌ی دستباف قدیمی، بخاری گازی که شعله‌هایش نارنجی می‌سوزد، کتری چدنی ته سوز و قهوه جوش مسی روی بخاری، یک تلوزیون ناسیونال قدیمی خاموش و خاک گرفته گوشه‌ی اتاق، یک چمدان
.
ای حیرت جاودانه ام،شب از چشمان تو آغاز می شودلب بگشا به گفتن بارانبر جان خسته ام ببارلبریزم کن از شعراز دعای مستجاب بارانسوسوی آتش سیگارهای پیاپی رافانوس راه تو و باران کرده امو مسیح وار هر نیمه شببه تاریکی و سکوت این پنجره چونان صلیب آویخته ام.آه جلاد من،یک پنجره برای بوییدن تو در هوای باران بس استپیش آیجان خسته امنثار باران،نثار شب بی پایان چشمانت.
تو را میان درختان سکوتدر رهگذر شاخه های لرزان پیر افراتو را به اسمت صدا کردم:باران.
 
صدای بادمیان سرمای پیچیده در تنمجنگل را مه گرفتهو از دور دست های دور یک قرن پیشمی آید صدای سوت ترنزندگی،قطاریست که در باران می آید.
 
تو را نیافتم دیگرتقدیر،صدای قطاری بود که تو را بردآنکه که در باران آمده بود،باران را با خود برد.
 
هزاران سال بعدخواهد روئیداز تن من پیچکی پای یک افرای گمشده که باز همچنان تشنه شنیدن نام توست:باران
 
 
خیاباندر‌ خیل شکوه بارانچه پرنده هاکه پر می زدند عشق را در آسمانباران که می آیدمی شوم دلتنگدلتنگ بوی خاک دشتدیدن تولد رنگین کمانو قدم زدن با تو در خیابان
باران آمده تا بشوید دستها را!باران آمده تا بشوید غم ها را!
 
به سخره گرفتیم باد راصدای باران گیج کرده بود مراتو محو بارانمن در تماشای توکنار آن کوچه باغمنکنار توتو در کنار منباز و به بازودست در دستچه زیباست کنار حتی خیال توباز هم زندگیباز هم عاشقیحتیقدم زدن تنهایی را در ترانه باران
باران
#سادگی_دیدار
این روزها،لا به لای خاکستری غمهایمبا هر وزش نسیم میان گیسوانمدلم می خواهد به باران بسپارم خودم رامی خواهم پاک،می خواهم زیبامی خواهم سبز شوم دوباره از میان خاک های باران خورده.
حرف باران چیست؟باران می گوید:سادگی زیباست،و چیست سادگی؟سادگی یعنی موهایت را بسپاری به خیال یک رنگین کمانقدم بزنی صبح را میان مهیا که جیبت را پر کنی از صدای خنده های کودکانه!باران می گوید:بسپار خودت را به زلال سحرگاهی یک بوسه بهاری‌
من،پله های میان مه
برای دیدن تصویر در اندازه بزرگ، روی عکس کلیک کنید. »
 
نو سروده ای تقدیم به حضرت ولی عصر(عج) :
 
تشنه تر از کویر و بیابان نشسته ایم
در انتظارِ قطره یِ باران نشسته ایم
 
کوهِ  گناه  مانع ِ پاهایمان  شده  است
در جاده های یخ زده گریان نشسته ایم
 
از بس  پیِ  سراب  دویدیم  خسته ایم
گم کرده راهِ مقصدو حیران نشسته ایم
 
بی حوصله  فقط  به  امید ِ بهار ِ سبز
در کوچه های سردِ زمستان نشسته ایم
 
ابری مشخص است که از دور می رسد
در  انتظارِ  قطره ی ِ باران نش
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عینک ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عینک
دلم تنگ شده برای زنده بودن 
از صبح  تا شب درس خواندن از من یک مرده ساخته 
چند دقیقه به یک اهنگ گوش دادن مانند قطره قطره اب برو روی کویر خشک وجود من است 
دلم میخواهد حرف بزنم 
با کسی که به حرف هایم نخندد
به کسی که بداند چه می گویم 
که بفهمد چه میگویم 
صدای من رسا نیست 
وجود من در حال محو شدن است 
ارزشش را دارد؟ 
دلم برای  بودن تنگ شده برای فهمیدن دقایق برای شنیدن صدای باران تنگ شده 
حتی اگر باران هم ببارد چه ارزشی دارد وقتی من در حال حل کردن سوال
سلام
یک ضرب المثل چند روز بود تو ذهنم بود گفتم یکم حساب کتاب کنم ببینم آیا قطره قطره دریا می شود یا نه!
اول باید یه دریا انتخاب کنم که من در اینجا به جای دریا یه دریاچه انتخاب می کنم!
دریاچه خزر
حجم تقریبی دریاچه خزر: ٧٨٢٠٠ کیلومتر مکعب
حجم تقریبی یک قطره آب: یک دهم میلی لیتر
سرعت پرشدن دریاچه (فرضی): ٢قطره بر ثانیه
درحال محاسبه .
نتیجه:
تعداد قطره های مورد نیاز:  ٧.٨٢ × ١٠ به توان ١٦
مدت زمان لازم:  ١.٢٣٩٨٥٢٨ × ١٠ به توان ١٣ سال
عمر زمین (چیزی که دا
        سَر میزنم، سرِ کوچه ات گاهی که ساعت قلبم زنگ می زند و  میرسم به طپشْ طپشِآن لحظهکه از پنجره ات می گذرم 
بی مَهاباتَلنگُر می زنم به شیشه اتوتو نمی شنوی مرا که بغض ابر های سنگینم 
بشنو تَصنیفِ چشمان ام را که قطره قطرهقطرهاز سُکوتِ آتشین تو فرو می چکد ِ                              
پاورپوینت تاریخ پلورالیسم
دانلود پاورپوینت با موضوع تاریخ پلورالیسم، در قالب PPT و در 30 اسلاید، قابل ویرایش. بخشی از متن پاورپوینت: تاریخ پلورالیسم با "عقل سلیم" آغاز میشود. پس از هزاران سال تسلط افکار مذهبی و فلسفی برذهن بشر، عقل سلیم مردم عادی بدون تعصب و پیشداوری های م

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها