نتایج جستجو برای عبارت :

يه فال ميخواستمgo

امشب تمامِ سلول های بدنم تورا میخواهد.امشب من رفت و جایش را یک تو پر کرد.
امشب شانه های مردانه ات را میخواستم برای گریه کردن.
امشب دلم قدم زدن های بی وقفه میخواست با تو در تمام پیاده رو های جهان.
امشب یک شمع میخواستم و یک شب و یک حل شدن در آغوشت.
امشب یک کافه میخواستم و قهوه و شیرینی چشم هایت.
امشب تورا میخواستم و شیطنت های دخترانه ام.
امشب مردانگیت را برای تعریف نگی هایم میخواستم.
امشب یک شب سرتاسر با تو ولی سرتاسر بی تو بود.
من از کودکی آرزو داشتم کشاورز بشوم. چه دست نیافتنی!
میخواستم وقتی قامت درختها از پرباری خم میشود، چوبی زیر آن بگذارم که درخت نشکند. 
میخواستم تمام شکوفه ها را بو بکشم، جوانه های تازه روییده را دست بکشم.
بوی گل صدپر را تا سال دیگر برای خودم ورچینم و به دیگران شماتتش را کنم!
میخواستم خدا را به دستهای خاکی ام قسم بدهم.
ادامه مطلب
میخواستم باهم ازدواج کنیم تا همدیگرا ببوسیم 
میخواستم باهم  ازدواج کنیم تا یکدیگر را در آغوش بگیریم ، تا هم آغوش شویم ! 
میخواستم باهم ازدواج کنیم تا بچه های خودمان را داشته باشیم . 
میخواستم باهم ازدواج کنیم تا .
راستش عزیزم یاد آوری هیچکدام از اینها شایسته ی عزاداری و لایق اشک های بی وقفه ام نبودند ، جز این : 
میخواستم ازدواج کنیم تا باهم حرف بزنیم . 
مثلا یک جمعه صبح در آرامش بعد از هم آغوشی وقتی مرا بغل گرفته ای و مدام بر صورتم بوسه میزنی
میخواستم باهم ازدواج کنیم تا همدیگرا ببوسیم 
میخواستم باهم  ازدواج کنیم تا یکدیگر را در آغوش بگیریم ،
 تا هم آغوش شویم ! 
میخواستم باهم ازدواج کنیم تا بچه های خودمان را داشته باشیم . 
میخواستم باهم ازدواج کنیم تا .
راستش عزیزم یاد آوری هیچکدام از اینها شایسته ی عزاداری و لایق اشک های بی وقفه ام نبودند ، جز این : 
میخواستم ازدواج کنیم تا باهم حرف بزنیم . 
مثلا یک صبح جمعه  در آرامش بعد از هم آغوشی وقتی مرا بغل گرفته ای و مدام بر صورتم بوسه میزن
.
دلم خرده خرده شده بود. پی امش دادم:‌ برایم داستان میخوانی؟ 
میخواستم کمی بیشتر داشته باشمش. میخواستم به یاد بیاورم چگونگی تلفظ کلماتش را.
اما وی طبق معمول همیشگی اش بود. بی خبر از حال من و تماما راحت طلبی و خود دوستی.
نخواند حتی جمله ای را!
من پناه بردم بر پشت بام و رفتم در جای امن همیشگی ام ، خیالم. 
و یعنی مثلا که بیاید پشت در ناز کشد و زنگ زند و من برندارم و.
اما او؟ من؟ خیال خام :)
یک ساعته پیش میخواستم چیز های دیگه ای بنویسم میخواستم خیلی بگم دلم گرفته بود ولی بعدش تصمیم گرفتم یک ساعت درسمو بخونم و بعد بیام همونا رو اینجا بگم یه ساعت درسم که واقعا یه ساعت نبود این وسطا اینستا و تلگرام و پیامم بود ولی خب از هیچی بهتر بود.
و همین بین که با گوشی کار میکردم یه پیام فقط یه پیام هر چی که میخواستم بگم و از سرم پروند.الآن دیگه غمگین نیستم خوشحالم نیستم دلم گرفته نیست ولی خب پر انرژی هم نیستم.
و الان بعد یه ساعت جای همه اون خزع
من انقدر به دنیایِ خودم عادت کرده بودم که وقتی تو یه جمعی بودم همه سلول های تاریکم مثل بمب منفجر میشدن و انقدر سروصداهای مغزم زیاد میشد که فقط میخواستم فرار کنم بدوم بی مقصد فقط بدوم
گاهی وقتا انقد از دنیام و تاریکی هاش خسته میشدم که فقط میخواستم دو دستی آدمایِ دنیامو نگه دارمحس جنون بهم دست میدادمیخواستم کله مو بکنم بندازم دور
کلمه ها
خودم
دوست دارم خودمو رها کنم
رویاهامو
و متلاشی بشم
من زندگی رو نمی فهمم .
ا ی ن ح س ن ف  ر ت م
چشامو
در سیمای تو
روشنایی عجیبی ‌ست
که درختان نارنج را بارور می‌کند
و صدایت، دریایی لاجوردی ست
که هنوز
در گوشم می‌خواند
عطرت، سنجاقکها را مست میکند
تا سرخوشانه روی برکه ها به پرواز درآیند
آه ! ماهرخ ، چه میخواستم بنویسم!

پای تو که به ذهنم باز می شود به فراموشی عمیق فرو می روم.

دیهور انتهورا
خب میخواستم یکمی سایت رو بهتر کنم
همش نمیشه اجرا و موزیک ویدیو گذاشت که
میخوام لایو ها و برنامه هاشون رو بزارم 
مثل a picnic in a sunny afternoon و. 
میخواستم ببینم اگر کسی هست که میتونه کمک کنه 
شمارش رو تو خصوصی برام بفرسته
شرایطش هم که فقط باید زبان انگلیسی تون خوب باشه
واقعا اگر کمکم کنید خوشحال میشم
انقدر خسته ام که چشمام رو صفحه دو دو میزنه
ژوژمان هام تموم شده خداروشکر و الان میخوام برم بیهوش بشم قبلش میخواستم برای استراحت فیلم ببینم و بیسکویت و چایی بخورم ولی این کار از توان و انرژیم خارجه
فعلا .
+: میخواستم بعد از نوشتن این پست یه کاری انجام بدم ولی هرچی فکر میکنم یادم نمیاد ، برم بخوابم تا مغزم نسوخته
می‌خواستم بهت بگممیخواستم تو کافه بشینم روبروت و بهت بگم از همه ی این روزها و شب های لعنتی. میخواستم بهت بگم ما دوتایی کنار هم افسردگی‌ های زیادی پشت سر گذاشتیمولی هیچکدوم مثل اینبار عمیق نبودهیچوقت مثل اینبار به پوچی نرسیده بودم. میخواستم بهت بگم که نبودیهمونطور که خودت همیشه ازم میخوای میخواستم بهت بگم که ازت ناراحتممیخواستم بهت بگم که همه ی روزهای سخت و تنهاییم پیشم نبودیمیخواستم بهت بگم که نبودنت بیشتر زمینم زدمیخواستم بهت بگم که ج
بهش پیام میدادم
حقیقتش فقط میخواستم باهام حرف بزنه!
گیر میدادم، داد و بیداد، دعوا، ناله و نفرین گاهی!
میخواستم جوابمو بده و از بین حرفاش یه چیزی بکشم بیرون، برای خودم
یه چیزی فقط برای من.
ولی دیگه جواب نداد
فکر کنم راحت‌تر بود براش که حرفامو ببرم پهلو غریبه بگم.
نامحرم بشنوه درد دلامو
بی رحم شده انگار.
میخواستم برایت بنویسم دوستت دارم!بنویسم نبودنت دارد نابودم میکنددارد مثل موریانه میخوردمدارد تمامم میکند!میخواستم برایت بنویسم این روزها بی تو نمی‌ گذرد،بی‌تو اصلا هیچ چیز نمی گذرد،برمیگردد به عقب و جایی میان بودن هایت مکث می کند.بعد می رود روی دور تکرار و هر روز تکرار میشودو تکرار می شودو تکرار می شود!آنقدر که فکر‌ میکنم هستیبا تو میخندم،با تو میرقصم،با تو خاطره میسازم.میخواستم برایت بنویسمرفتنت رفتن تو نبودتو مرا هم با خودت بردی”م
من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم رئیس مزرعه
دانلود اهنگ من همونم که یه روز از فرهاد
دانلود اهنگ من همونم که یه روز با صدای فرهاد
من همونم که یه روز گوگوش

اهنگ میخواستم دریا بشم از فرهاد
دانلود آهنگ من همونم که یه روز از حبیب
دانلود آهنگ میخواستم دریا بشم از فرهاد
اهنگ میخواستم دریا بشم از حبیب
دیروز آمده بود کافه. نمی‌دانست من آنجا کار می‌کنم. متنفرم وقتی کسایی که میشناسم را سر کار می‌بینم. قلبم از دیدنش ایستاد. به بهانه‌ای رفتم پشت. نفس عمیقی کشیدم و برگشتم. گفتم "ببین کی اینجاست!" از دیدنم خیلی تعجب کرده بود. باورش نمیشد که از اول سال اینجا کار می‌کنم و او خبر نداشته. ازم در مورد مقاله‌ام پرسید، در مورد برنامه‌های تابستانم. وقتی جوابش را دادم با ناباوری و بهت WHAT گفت. بعد بلافاصله پرسید why didn't you tell me? و من نمی‌دانستم چه بگویم. یاد
خاطرات ِ چادر مشکی
 
 
گفت: به خدا اعتقاد داری ؟گفتم: با تمام وجود حس اش کردمگفت: چه جوری ؟گفتم: هر کسی خودش باید خدا رو یه جوری پیدا کنه حس کنه یا شایدم لمس اش کنه و صداشو بشنوه منم وقتی هشت سالم بود دنبال خدا گشتم میخواستم ببینم اصلا هست یا نهمیخواستم ببینم اون خدایی که پنج شنبه ها توی صف مدرسه بعد از دعای فرج سه بار بلند صداش میکردیم و میگفتیم خدااا اصلا صدامونو میشنوه !؟میخواستم پیداش کنم و بهش بگم ارزوهامو. فکرامو .تصوراتمو چیزی ازش نم
تا شنبه هفته پیش همه چیزمو باختم. دیگه هیچی ندارم. یه دلشکسته بازنده تمام عیارم. دیگه بیشتر ا این ضربه بهم وارد نمیشه. 
خداااا
تو که میدونستی من از زندگی چی میخوام چرا یه چیز دیگه جاش دادی که من برای به دست آکزدن خواسته خودم به جایی کشیده بشم که حالا بخوای مجازاتم کنی‌. 
 
اون چیزی که میخواستم تو بهترین سالهای عمرم ندادی حداقل الان بده . من گناهی نداشتم که زندگیم این بشه. فقط یه چی میخواستم. حقم این نبود. این نبود
دیروز تو دانشگاه میخواستم یه چیزی رو کپی بگیرم بعد دیدم تو انتشاراتیه لوازم تحریر ودفترای پارچه ای گل گلی و. داره.اینقدر خوشحال شدم به خاطر اینکه چند وقتی بود میخواستم بگیرم وقت نمیشد. خلاصه یه دفترچه سایز کمی بزرگ برداشتم خریدم .وقتی اومدم خونه یکم پشیمونشدم آخه میخواستم پولامو نگه دارم اما بعدشبه خودم گفتم حال خوبمو خراب نکن -__-
نمیدونستم چه استفاده ای بکنم ازش که خیلی شانسکی تصمیم گرفتم اونو تبدیل کنم به دفترچه خودم . یعنی اسم خودمو روش
کرم مرطوب کننده محبوبم را برمیدارم
صدای علی زند وکیلی سکوت خانه را در هم میشکند
"دلم را لرزاندی و رفتی،چو مرغ شب خواندی و رفتی،اخه تو اشک سرد زمستان را چو باران افشاندی و رفتی"
کرم رو میزارم سرجاش
خط چشم رو برمیدارم و خودم رو گم میکنم در خط چشمهای ناهماهنگ
علی زند وکیلی می خواند
"تو می آیی آی تو می آیی"
حرفهایی که میخواستم بزنم و کیلومتر وار اینجا ثبت شود،خیلی هم مهم نبود،پسبیخیال،این روزها،بیخیال خیلی چیزها.:)
از حریص بودن نسبت به هر چیزی اکراه دارم. حتی اگر زندگی باشه.
توی این مدت، ترس و وحشت باعث شد از خودم دده بشم. 
هنوز چیزهای زیادی بود که از زندگی میخواستم. میخواستم هنوز دنبال جواب سوالم باشم. میخواستم فرصتی پیدا کنم برای زندگی کردن با امر قدسی. "هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده‌" بودم. 
سرزنش و بی فایده میدونم و گرنه اینکار رو میکردم. چیزی که باید درست بشه نحوه نگاهمه.
این همه خواستن اصلا زیبا نیست. ترس چهره آدمها رو رقت انگیز میکنه. دقیقا، هر
من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم رئیس مزرعه
من همونم که یه روز گوگوش
دانلود اهنگ من همونم که یه روز از فرهاد
دانلود اهنگ من همونم که یه روز با صدای فرهاد

دانلود آهنگ میخواستم دریا بشم از فرهاد
دانلود آهنگ من همونم که یه روز از حبیب
اهنگ میخواستم دریا بشم از حبیب
دانلود اهنگ حبیب به نام من همونم که یه روز
من بردیا شاه محمدی متولد ۱۳۹۲ میخواستم به شما دوستان پیشنهاد کنم تو این روزها که کرونا این بیماری خطرناک اجازه نمیده بریم بیرون و تو خونه هستم کارتون نگاه کنیم و پیشنهاد من کارتون زیبای ماجراجویی در پاریس هست که من خودم خیلی اونو دوس دارم و تقریبا تمامی قسمت های این کارتون دیدم در ضمن این کارتون واسه بزرگترها نیز میتونه یه سرگرمی خوبی باشه و در آخر میخواستم از تمام شما دوستان تشکر کنم در خانه میمانیم و کرونا رو شکست میدیم
دلم میخواست اینو زود‌تر بهت بگم.
ولی! از دستت یکم ناراحت شدم و بخاطره همین جواب‌تونو ندادم.
با اینکه کاری‌هم نکرده بودی
انی‌وی. میخواستم اینو بهت بگم. نشد اما اینجا میگم‌ش.
وقتی پرسیدی من یه لحظه‌دلم سوخت و خواستم بیام پیویت و بگم ولی خب:/
و حتی وقتی بخاطره تام ناراحت بودی و دلداری میخواستی بازم میخواستم بیام پیویت ولی بازم خب:/
یعنی یکم رفتارم عجیب میشد درنتیجه هیچی نگفتم.
هی میخواستم قبلش پست بذارم هی نشد
هی میخواستم بذارم هی تشد
آخرش الان مجبورم از چین پست بذارم
یکشنبه شب من و دوست صمیمیم زر پرواز کردیم به مقصد شانگهای
حالا سعی میکنم پستای بعد چندتا عکس هم بذارم و توضیحات بیشتری بدم.
علی الحساب اینو داشته باشین
سمت راستیش بدمزه بود بهش میگن چو دو فو ، chou dou fu. ولی چپ خوب بود سیب زمینی بود ولی بامزه :))
به ناخونم هم گیر ندین شکسته :d
مهر 91 بعد از یه تابستون جانفرسا به اینجا رسیدم
به همینجایی که امروز رسیدم
اون موقع فکر کردم ازین بدتر دیگه وجود نداره و کاش همون لحظه دنیا برای من تموم بشه و فردا رو نبینم
الان ولی میدونم فردا و فردا و فردا ها رو متاسفانه میبینم.
شیش سال اون سنگی که اون موقع غلطید و سقوط کرد با سرعت سر راهش هر نقطه اتکایی رو نابود کرد و یه تنهای تنهای تنها بر جا گذاشت.
اونروز بعد از یه تلفن فقط میخواستم راه برم و .
امروز سی ساعت نخوابیدم و با همون آدم از صبح تا
اول از همه و قبل شروع باید بنویسم که الان یکی گفت تهران داره تگرگ میاد، یاد تگرگ اون روز افتادم یهو، اون روزیکه یهو تبدیل شد به برف، اون روزیکه سر خوردم افتادم زمین! اون روز برفی که رفتیم پالادیوم، همون روز که داشتیم تو تجریش تو برف و سرما قدم میزدیم، موقع برگشت که از جلوی باغ فردوس رد شدیم و یکم جلوترش سیگار کشیدیم، همونجا که من بهت گفتم. 
ولش اصلا، 
چی میخواستم بنویسم چی شد.
*پست فقط با فکر کردن به چنتا دونه تگرگ تغییر مسیر داد.
**محتوای چیزی
امروز عصر رفتم آرایشگاه برای کوتاهی موهام
بهم ریخته و آشفته شده بود
میخواستم یکم مرتب بشه
بیکار نشسته بودم تا نوبتم بشه
یه سرچ گوگل مپ زدم
دیدم آرایشگاه روی نقشه گوگل مشخص نیست
هیچی دیگه منم بیکار بودم
روی نقشه ثبتشون کردم با اطلاعات دقیق
بعد که به کارمندها گفتم همشون انقدر خوششون اومد و خوشحال شدن
برای کوتاهی بهم تخفیف داد و
بقیه پولم هم کاملا پول خرد بهم داد
با سلام و صلوات و عزت و احترام راهیم کردن
فقط میخواستم کمکشون کنم همین
میخواستم یه چیزیو بگم
ولی خب یادم رفت در عوض دری وری میگم
فردا مهمون داریم
میخوام برای دینو قفس جدید بخرم ولی فکر کنم خیلی گرون بشه و کسی متقبل نشه هزینه شو:))
میخوام دینو رو ببرم دامپزشکی تعیین جنسیت کنم و یه جفت هم براش بگیرم بعد بچه پس بندازن نوه های خوشگلمو ببینم. اسم عروسمو میخوام بذارم جو. امیدوارم که دینو واقعا پسر باشه چون اونوقت اسم گذاریم خراب میشه
باید الان آماده شم برم باشگا
.
.
.
.
نه هیچ مدله یادم نمیاد چه کشفی کرده بودم که میخواستم
تصمیم گرفتم یکم روی پای خودم وایستم ولی فقط یکم برای همینم همین قالب این وب رو برای اون وب ویرایش کردم و به زودی اون وب رو براتون رونمایی می‌کنم البته یه ویرایش ناشیانه است و میدونم خودم پس فعلا گیر ندین تا بعد چارلی وقت کنه اولش میخواستم تا عید تو دفتر یا ورد بنویسم بعد به مرور وارد اون وبلاگ کنم ولی دیدم نوچ من اینجوری سختم میشه تنبلیم میشه و تهش هم فراموش میکنم میخواستم چنین وبی بزنم و به استادم نشون بدم در این حد ترکیب پاندا و ماهی قرمز یک
(میدونم عکس بی کیفیته ولی علاقه ی عجیبی به این عکس از شهیدچمران دارم)
همیشه میخواستم که شمع باشم،بسوزم،نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و
 کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم.
می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در
 راه خدا به دوش بکشم.
میخواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز به سمت کسی دراز
 نکنم.
میخواستم فریاد شوق و زمین و آسمان را با فداکاری و آسمان
 پایداری خود بلرزانم.
میخواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان و مصل
این اسم و انتخاب کردم و فک کنم بار ها و بارها هم این اسم و انتخاب خواهم کردماهی سیاه کوچولو» 
میخواستم مث اون باشم بجنگم، قوی باشم ، آرزو داشته باشم، شجاع باشم و به تلاشم ادامه بدم.
میخواستم از برگه بیام بیرون برم تا به اقیانوس برسم. 
ماهی سیاه کوچولو بهم بگو چرا شبیه تو نشدم؟ منم یه ماهی ام اما یه ماهی بیرون از آب داره ذره ذره جون میده
ماهی جون کاش بیای نجاتم بدی دستمو بگیری ببریم تا رودخونه تا دریا تا اقیانوس.
به حرف هاش گوش میدم 
و با تک تک کلماتی که از دهنش خارج میشد من رو یاد اون وقتایی که تمام این چیزا رو تجربه کردم می انداخت 
نمیگم که وضعیت ما دقیقا مثل هم هست اما یه وقتایی منم همین حس رو داشتم 
.
.
.
حالا من بودم که حرف میزدم و نمیدونم  چطور اون حرف ها به ذهنم میومدن 
انگار داشتم اونا رو به خودم میگفتم 
اره من داشتم تک تک حرفایی که یک روزی دیگران بهم گفته بودن رو به اون میگفتم ولی انگار داشتم اینا رو به خودم میفهموندم 
میخواستم بهش دلداری بدم 
میخ
میدونم فکر‌ کردید کلاس نویسندگی گذاشتم ولی نه،من خودم درست و حسابی نویسنده نشدم کلاس بخوام بزارم آخه؟؟حقیقتش یه سوالی داشتم میخواستم ببینم کسی تا حالا کلاس نویسندگی شرکت کرده؟و نظرش چی بوده؟
یه پیجی هست به اسم سندرم نویسندگی با همکاری یه موسسه فرهنگی کلاس مجازی آموزش نویسندگی گذاشته،میخواستم ببینم کسی تجربه داره در این مورد که بتونه کمکم کنه؟اصلا آشناست با این موسسه یگانه فاخر توانا»؟
خیلی وقت ها سوالی هست در ذهن هایمان !! که زندگی چیست؟؟ چگونه زندگی کنییم ؟؟ چگونه زندگی کنیم تا بعد ها پشیمون نشیم ؟؟ و کلی از این دست سوال ها !!
وقتی بچه بودم میخواستم فضا نورد شم و میخواستم شم (برعکس بقیه بچه ها که دوست دارند پلیس شند(کهه دلیلش هم فک کنم این بود که همیشه تو فیلم ها ها هم خوشتیب بودن  هم پولدار بودن همیشه تو بهترین جا ها زندگی میکردند و کار های با حال میکردند که پلیس ها هیچ کودوم
ادامه مطلب
در توافقی که داشتیم قرار شد با گرفتن ماشین ومقداری پول از هم جدا بشیم وهمسرم با این مقدار راضی شد ومهرش رو هم بخشید ایشون مطلقه بودند وهیچ ارتباطی هم نداشتیم طلاق صادر شده وجدا شدیم من میخواستم بدونم خانمم میتونه زیرش بزنه بگه نه من مهریمو کامل میخوام یا اینکه برگرده زندگیش ؟ 
میخواستم بدونم دفتر الکترونیک که ثبت شده حله یا دادگاه باید تصمیم بگیره یا محضر ؟ چجوریه ؟ خانمم دم دمیه میترسم زیرش بزنه لطفا راهنمایی کنید
خیلی وقت ها سوالی هست در ذهن هایمان !! که زندگی چیست؟؟ چگونه زندگی کنییم ؟؟ چگونه زندگی کنیم تا بعد ها پشیمون نشیم ؟؟ و کلی از این دست سوال ها !!
وقتی بچه بودم میخواستم فضا نورد شم و میخواستم شم (برعکس بقیه بچه ها که دوست دارند پلیس شند(کهه دلیلش هم فک کنم این بود که همیشه تو فیلم ها ها هم خوشتیب بودن  هم پولدار بودن همیشه تو بهترین جا ها زندگی میکردند و کار های با حال میکردند که پلیس ها هیچ کودوم.(ادامه)
ادامه مطلب
همیشه سعی میکنم با آدمهایی بشینم، صحبت کنم و رابطه داشته باشم که از نظر خط فکری باهام هماهنگ باشن، در حالی که قبلاها همیشه میخواستم با آدمهایی که باهام خیلی فرق دارن و حتی در جهت کاملا مخالفی هستن گفتگو کنم، به عبارتی دلم میخواست خودم رو به چالش بکشم! واقعا نمیدونم با اینکه آزار میدیدم با اینکارم، چرا ادامه می‌دادم. لذت نمی‌بردم و فقط می‌خواستم باورهای خودم رو مدام به چالش بکشم و ازشون ایراد بگیرم، یه نقطه ضعف توشون پیدا کنم و به خودم ثابت
دانلود اهنگ جدید غمگین به نام من همه جوره میخواستم : دیگه فکر میکنم عاشق تو بودن اشتباه بود با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang man hame jore mikhastam dige fekr mikonam asheghe to bodan eshtebah bod
دانلود آهنگ من همه جوره میخواستم : دیگه فکر میکنم عاشق تو بودن اشتباه بود
دیگه فکر میکنم عاشق تو بودن اشتباه بود
دیگه فکر میکنم عشق برای من یکی گناه بود
تو رو با اینکه رفیق نیمه راه بودی میخواستم
ولی وقتی که تو‌ رفتی تازه اول های راه بود
من همه جوره می
به همسرم ماشین ومقداری پول دادم و او هم مهرش رو بخشید ومشاوره هم شدیم ومیخواهیم توافقی جدا بشویم خانم من مطلقه بوده و امضا هم زدیم که هیچ رابطه ای باهم نداشتیم و برگه در دفتر خدمات الکترونیک ثبت شد و گفتن از دادگاه زنگ میزنن ؟ من میخواستم بدونم خانمم میتونه زیرش بزنه بگه نه من مهریمو کامل میخوام یا اینکه برگرده زندگیش ؟ 
میخواستم بدونم دفتر الکترونیک که ثبت شده حله یا دادگاه باید تصمیم بگیره یا محضر ؟ چجوریه ؟ خانمم دم دمیه میترسم زیرش بزنه
دانلود آهنگ غمگین بارون بند اومده منم آخرشم اون بده منم من همه جوره میخواستم بمونم سر قول هایی که دادم با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang Baron Band Omade Manam Akhar Shab Omade Manam " Man Hame Jore Mikhastam
دانلود آهنگ بارون بند اومده منم / من همه جوره میخواستم (کیفیت بالا mp3)
دیگه فکر میکنم عاشق تو بودن اشتباه بود .♪
دیگه فکر میکنم عشق برای من یکی گناه بود
تو رو با اینکه رفیق نیمه راه بودی میخواستم .♪
ولی وقتی که تو‌ رفتی تازه اول های راه بود
دکتر قرص هایش را تنظیم کرده بود و گفته بود ممکن است ماه رمضان نتواند روزه بگیرد. غم چنبره زده بود روی دلش. برق از چشمانش رفته بود. متفکرانه گفتم: "عزیزم خب روزه میگیری‌که حرف خدا رو اطاعت کنی دیگه؛ حالام دستورش این شکلیه، چه فرقی میکنه؟ مهم اینه که هرچی بگه تو میگی چشم!" چیزی نگفت به دور دست‌ها خیره شده بود. انگار اصلا من و حرف هایم آنجا نبودیم. خودش بود و تو! و من چه تلاش بیهوده ای کرده بودم برای یاد آوری‌ات.
از پسِ اردوی هفتدهم، هجدهمی هم رسید
خیلی وقت ها سوالی هست در ذهن هایمان !! که زندگی چیست؟؟ چگونه زندگی کنییم ؟؟ چگونه زندگی کنیم تا بعد ها پشیمون نشیم ؟؟ و کلی از این دست سوال ها !!
وقتی بچه بودم:
میخواستم فضا نورد شم /
میخواستم شم/ (برعکس بقیه بچه ها که دوست دارند پلیس شند(کهه دلیلش هم فک کنم این بود که همیشه تو فیلم ها ها هم خوشتیب بودن  هم پولدار بودن همیشه تو بهترین جا ها زندگی میکردند و کار های با حال میکردند که پلیس ها هیچ کودوم.(ادامه)
ادامه مطلب
سلام به همهوقتی میخواستم خرید اینترنتی انجام بدم، به یک مورد متفاوت برخوردم. تمام محصولاتی که میخواستم خرید اینترنتی انجام بدم رو با ستاره داشت. این همون فروشگاه لوازم آرایشی که قبلا اسمش ستاره فرهنگ بودامیدوارم خرید خوبی رو در لوازم آرایشی از با ستاره یا همون ستاره فرهنگ تجربه کنید
تولدم نزدیکه؛ یک اردیبهشت!!! سه روز دیگه و هیچ برنامه‌ای برای خودم ندارم تا جاییم ک میدونم بقیه هم هیچ برنامه‌ای ندارن ولی برای وبلاگ قصد دارم ی پست ویژه بزنم. 
امروز رفته بودم بانک حساب باز کنم و ی سری کارای اداری این تیپی انجام بدم متصدی بانک تا تاریخ تولدمو دید بهم تبریک گفت اولین تبریک تولد  
خلاصه اینو میخواستم بگم وقتی سینگل باشی اولین تبریک تولدت میشه این مدلی از کجا ب کجا رسیدم چی میخواستم بگم چی شد مشخصه ک انشام افتضاحه یا نه؟!؟ با
نمیدونم چرا صفحه آمارم باز نمیشه اما پست میشه :/ بگذریم مثلا من قرار بود امروز کتاب جدید شروع نکنم. ولی خب معمولا حرف من نمیشه. اقا راستی دیدی چه بادو بارونی میاد؟ من که تصمیم گرفتم عکاسی برم شرایطش نیست:/ هوای بد. بگذریم کتاب جدید اول میخواستم برادران کارامازوف رو شروع کنم بعد  نظرم عوض شد دلم خواست از زندگی تولستوی بدونم. اسم کتابم زندگانی تولستوی هست نوشتهٔ رومن رولان با ترجمهٔ ناصر فکوهی ونشر دانش و نشر پویا. دوتا نشر نوشته :/ دلم میخواست ا
حسن بن ظریف گوید دو مساله در خاطرم بود که میخواستم بحضرت  ابی محمد ع ناو  مه بنویسم وبپرسم سپس نامه نوشتم و راجع بحضرت قایم ع پرسیدم که چون قیام کند چگونه داوری کند ودادگستری او در میان مردم در کجاست و میخواستم راجع بمعالجه تب ربع که یکروز می گیرد و دوروز نمیگیرد  سوال کنم ولی فراموش کددم  جواب امد که در باره حضرت قایم پرسیدی   چون قیام کند بعلم ویقین خود داوری کند چنانکه داود ع داوری میکرد وگواه نخواهد ومیخواستی راجع بتب دبع هم بپرسی ولب فر
همیشه فکر میکردم نوشتن میتونه بهم کمک کنه تا بفهمم کی هستم
حس میکردم میتونم متفاوت باشم
فکر میکردم میتونم احساسات و افکار وحشتناکم رو براحتی
بنویسم و برای همیشه شرشون رو از مغزم بکنم 
میخواستم به عنوان خودم بخشی از نگفته هام رو شکل بدم
اما
وقتی بعد از نوشتن متن هام بهشون نگاه میکردم گیج میشدم
چیز هایی که مینوشتم هیچ ارتباطی با من نداشت
انگار داشتم یه نویسنده جدید رو ملاقات میکردم 
کسی که ذره ای به من شباهت نداشت
افکار منطقی اون و احساسات
دوست داشتن تو دنیا رو جای امن تری میکرد. دوست داشتم چون مثل همیشه خودخواه بودم. دوست داشتن تو رو دنیا رو جای امن تری می‌کرد. باعث میشد نترسم. دوست داشتن تو گرمم می‌کرد. باعث میشد حس نکنم تنهام. حس نکنم پناهی ندارم. که نصفه شب یارو چرت و پرت می‌گفت و به تو پناه آورده بودم. پناهم دادی و بم گفتی نترسم، که هیچ تقصیری ندارم و طرف لاشیه. دوست داشتن تو دلمو گرم می‌کرد. خودخواه بودم، میخواستم دوسم داشته باشی که دووم بیارم. که آدمی رو داشته باشم که براش
میخواستم قوی باشم، میخواستم تسلیم خواست خدا باشم،ولی حالا.
تسلیمم ولی نمیتونم بپذیرم، تسلیمم ولی قلبم درد میکنه.
اینجوری رفتن حقت نبود. حق هیچکدوممون نبود :(
زود بود زهرا، خیلی زود بود.
نمیتونم بنویسم، نمیتونم چیزی بگم، چون باورم نمیشه.
دلم برات تنگ میشه هم بازی :(
میخواستم دیگه از مشکلاتم ننویسم اینجا. میخواستم غر نزنم دیگه. ولی این سلسله اعتفاقات مزخرف عصبی کننده تموم میشن مگه؟!! :/
فقط یه چیز هست که حالمو خیلی خوب کرد و چند روزه میخوام بنویسمش و هر بار موکولش میکنم به وقتی که حالم بهتر باشه و نمیرسه این وقت!!! پس همه مقدماتو حذف میکنم و یه راست میرم سر اصل اتفاق. من بالاخره موفق شدم یه بلاگر ببینم! :) یکی از عزیزترین و دوست داشتنی‌ترین دوستای مجازیمو تو یه موقعیت به شدت عجیب که مطمئنم هیچ دو بلاگری تا
یه روز عصر بود توی سالن جلسه داشتیم من و هشت تا دیگه از همکارام ، گوشی تلفن رو برداشتم و به پاتریک زنگ زدم که خودش رو برای جلسه برسونه .پاتریک کار هاشو نصفه و نیمه روی میزش رها کرد و خودش رو رسوند توی جلسه .
مانیتور رو روشن کردم و رو به جمع گفتم همکارای عزیز به مانیتور نگاه کنید میخوام فیلم هایی رو ببینید که تا حالا کسی جز من ندیده. 
و فیلم ها رو نشون دادم با افتخار سینه امو صاف کردم و لبخند زدم.
پاتریک بود داشت با یکی دیگه از همکارا حرف میزد. دو د
و اما ادامه داستان.
در پست قبلی به خاستگاری رفتیمو کلی راه پیمودیم و شرق و غرب کشور را یکی کردیمو کلی گره زدیم تا من به او برسم، از همان اوایل با ناز و کرشمه هایش دلم را برد به دنیای عاشق پیشگی.یادم می آید چه زیبا میخندیددوست داشتم تنها او را ببینم! برایم بس بود کافی بود حد نهایت بود 
فقط میخواستم در کنارش باشم میخواستم عطر تنش را حس کنم از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان وقتی مرا در آغوش گرمش میگرفت زمان از حرکت می ایستاد هر چند در تمام لح
جای چرخیدن تو سایتای استخدامی و بغض برا چندرغاز پول دربرابر خرمن خرمن کار و تا کردن با توله های مردم،باید تو خونه خودم میشِستم،برا شوهرم غذا درست میکردم،با آرامش به برنامه ریزی برای تولید کار فکر میکردم و به امن ترین نحو ممکن با بچه ام بازی میکردم و از اختیار و حوزه قدرت خودم لذت میبردم و میوه شو سالهای آینده میچیدم.
این که نشد.
 میخواستم یه جای خواب داشته باشم که اختیار صفر تا صدشو خودم داشته باشم.
زندگی با اونچیزی که میخواستم،خیلی فرق داشت
در روزی و روزگاری زندگی میکنم که تمام آرزوهام رو فراموش کردم.
چیزی نمیخوام و یادم نمیاد چیا میخواستم. اصلا، انگار تمام چیزهایی که میخواستم رو هیچوقت واقعا نخواسته باشم.
زندگی میکنم چون همه این کار رو میکنن و خب، روز رو شب نکنیم، شب رو روز، پس چه کنیم؟
کتاب میخونم، فیلم میبینم ولی فقط کتاب میخونم و فیلم میبینم.
چیزی رو واقعا تماشا نمیکنم، نمیفهمم و گوش نمیدم.
چی به سرمون میاد که حتی نمیتونیم بفهمیم ریشه‌ش کجاست که بسوزونیمش.
امشب در ادامه فرا
دو سه روزی بود که از فرط دل درد به خودم میپیچیدم اما مادر جان فکر میکرد دروغ میگم چون نمیخوام روزه بگیرم.کل دیشب خواهری خونه رو به گند کشید و منم از امروز صبح نفله طور به زندگی خودم دارم ادامه میدم.حتی آب های بدنم رو هم بالا آوردم.بدترین حس ممکن اینه که اسهال و استفراغ و بدن درد و همه چیو با هم بگیری.القضا فردا هم ی امتحان کوفتی داشته باشی که از رو تنبلی و دل درد نخوندی.امروز رسما یا خواب بودم یا دسشویی.الانم میبینید اینجا میخواستم بهتون
یک چیزهایی هستند که هم خوبند و هم خوب نیستند هم عقلت تاییدشان میکند هم دلت اما شب که میشود دلت هق میزند که اصلا نمیخواهم منطقت هم وا میرود و میگوید حالا اینطوری اشکالی هم ندارد کنار بیا جانم و تو فریاد میزنی نمیخواهم میفهمی نمیخواهم و سکوت میکنی 
 
+میخواستم ننویسم میخواستم هرچیزی که به خودم مربوط میشود را پاک کنم اما اگر اینجا نباشد من کجا بنویسم ؟ و اگر ننویسم احتمالا منفجر میشوم من نمیخواهم منفجر بشوم دردناک است .
 
_که درون سینه هامان ماه
سلام
آقای هستم ۲۵  ساله و لیسانسه، ولی شغلی ندارم، سرخورده و افسرده شدم، میخواستم مهاجرت کنم ولی هیچ اطلاعی ندارم که چگونه باید مراحل آن را طی کنم، کدام کشورها برای اشتغال جوانان ایرانی مناسب است و اینکه چقدر پول لازم است و کدام کشور اقامت ارزان دارد، آیا میشود به راحتی از ایران خار ج شد، لطفا مرا راهنمایی کنید چیکار کنم.
واقعا هر جا میروم کار مناسبی ‌پیدا نمیکنم.
ادامه مطلب
برای اینکه حس خودم هم بد هست 
اما سرکار خیلی گرمه 
خیلی زیاد 
فقط اینکه فردا شبکارم 
خسته ام 
از این زندگی مسخره که همیشه در بزنگاه های حساس با یک دعوا همه چی برچیده میشه خسته ام 
مدت زیادی بود دعوا نکرده بودم 
و حالا دیروز دقیقا دیروز باید دعوا کنم 
سر روزه ای که به عمد و برای میل دلم نبود که نگرفته بودم 
روز اول رمضان میخواستم روزه بگیرم اما چون برای وسواسیم قرص میخورم خواب موندم (دو قرص که هر دو خواب‌آورن) 
و اینو نمتونم به مامان بگم 
که اگ
سرم داره میترکه . سر به زیر که بودم چشام اینقدر درد نمیکرد . تنم اینقدر نمیلرزید . دستام اینقدر سرخ نمیشدن . سر به زیر که بودم درخت درخت بود . ستاره ستاره . آسمون آسمون . آبی آبی . نارنجی نارنجی .دوست دوست . مادر مادر . پدر پدر . 
سر به زیر که بودم سرم همیشه بالا بود ! سر تو آسمون که میرفت دیر پایین میومد . 
وقتی سر به زیر بودم . پر از حس آشنا بودم . هر کدوم رو که میخواستم بدون نیاز به هیچ چیز دیگه ای حس میکردم . نه موسیقی میخواستم . نه رفتن به طبیعت . نه دید
دیشب میخواستم خودمو بکشم. به امید پیام دادم و م کرد. ابجى همش پیام میداد که خوبم یا نه ولى نبود. نمیخواستم به دایناسور پیام بدم نمیخوام ناراحتیه من رو امتحاناش تاثیر بذاره. در واقع اونو بیشتر از اونى دوس دارم که بخوام ناراحتش کنم. یادم افتاد حامد برام یه موزیک فرستاده بود گفته بودم گوش میدم و نظرمو میگم ولى یادم رفته بود. گوش دادم و گفتم که چقدر خوبه. همون لحظه پیام داد و بازم بهم ابراز علاقه کرد. چقدر همه ى این حسا برام نااشنا بودن. ترجیح می
یه چیزیو یادم رفت بنویسم: موقع خوندن آنا کارنینا وقتی که کم کم داشتم از این کتاب لذت میبردم؛ دچار حس دوگانه‌ای شدم. هم میخواستم این کناب تموم شه برم سراغ بقیه کتابها و هم اینکه خیلی خوشم اومده بود ازش و میخواستم ادامه دار باشه و حالاحالاها بخونمش . عجیب بود. در نهایت پی بردم که شاید این کتاب لذت بخشه و خوشم میاد و فلان اما بالاخره باید تموم شه تا برم سراغ کتابای دیگه که اونا هم لذت بخشن و شاید لذت بخش تر هستن و جذاب و جدید و خلاصه تجربه بعدی.
و ا
5 ،6 سالم که بود یه بار اتفاقی ساعت مچی بابا رو شکستم.خیلی ترسیده بودم چون می دونستم حق ندارم بی اجازه به وسایل بزرگترا دست بزنم ولی زده بودم و بعدشم اون افتضاح رو به بار آورده بودم:(
می دونید چیکار کردم؟ ساعت رو بردم اتاقم و گذاشتمش زیر بالش و بعدم شروع کردم به دعا کردن، که خدایا ساعت بابامو درست کن، ساعتشو مثل روز اول کن.
وقتی حسابی دعا کردمو بالش و کنار زدم داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم وقتی دیدم ساعت مثل روز اولش نشده!!!! اصلا باورم نمیشد، باور
سلام ببخشید یه راهنمایی میخواستم ازتون البته نمیدونم میتونید کمکم کنید یانه  من حدود سه سال پیش بایکی رابطه داشتم  سه بار رابطه مقعد داشتم و یک بار هم یک بند انگشتش رو وارد واژنم کرد و واژنم رو میمالید و یک بار هم مجبورم کرد که آلت تناسلیش رو بخورم  آیا پرده ام آسیب دیده  الان خواستگار دارم و میخوام ازدواج کنم اما میترسم از اینکه  پرده ام پاره شده باشه و خواستگارم بفهمه  لطفلا اگر میتونید کمکم کنید دارم دیونه میشم  میخواستم زنگ بزنم بهتون
در توافقی که داشتیم قرار شد با گرفتن ماشین ومقداری پول از هم جدا بشیم وهمسرم با این مقدار راضی شد ومهرش رو هم بخشید ایشون مطلقه بودند وهیچ ارتباطی هم نداشتیم طلاق صادر شده وجدا شدیم من میخواستم بدونم خانمم میتونه زیرش بزنه بگه نه من مهریمو کامل میخوام یا اینکه برگرده زندگیش ؟ 
میخواستم بدونم دفتر الکترونیک که ثبت شده حله یا دادگاه باید تصمیم بگیره یا محضر ؟ چجوریه ؟ خانمم دم دمیه میترسم زیرش بزنه لطفا راهنمایی کنید

چون خانمتان دم دمیه امک
 
خیلی حرف داشتم
میخواستم بیام که منو با همه چی آشتی بدی.
من کسی نیستم اما شما خیلی مردی.
میخواستم بیام و منو با همه چی آشتی بدی سردار.
با جمکران
با امام زمان عج
با دین با شهادت با کربلا
با زندگی
اومدم ولی.
ندیدمت.
تو بودی ، من ندیدمت.
خودمم نمیبخشم 

 
مدت هاست دنبال قرآن حفظ بودم، سفارش می دادم سایز بزرگ می آوردن،کلا پیدا نکردم که نکردم.
امروز با دوستم فائزه جونم ( هم کارم ) رفتیم دارالقرآن کمی کار داشتیم،موقع برگشت عشق جانم که حافظ کل قرآنِ هدیه تولدمو یهویی داد دستم!!وااااااااااااای عالی بوووووود،دیگه نفهمیدم کجاییم و پریدم ماچش کردم:)))الهی قربون مهربونیش،سفارش داده بود و چند روز پیگیر بود که بیارن!!!میگفت میخواستم دیروز بیام خونتون که مهمون داشتیم، میگفت دوست داشتم گریه کنم وقتی مه
هرچقدرم که سعی میکنم که هی به ناملایمات و سختی های زندگی بی محلی کنم و مثلا اون روی خوش زندگی رو ببینم و بهش خوش بین باشم . باز دنیا با تمام سعی و تلاشش یه کاری میکنه که حتی از نفس کشیدن سیر بشم .  تمام اون چیزایی که میخوام و براش هر روز لحظه شماری میکردم که وقتش برسه رو نه تنها بدست نمیارم حتی تر اتفاقاتی میافتن  که از یه روزی خواستن اون ها پشیمون بشم  . اگر بخوام بشینم و یه لیست بلند بالا از تمام وقایع تلخ این روزهام بنویسم قطعا بیشتر از یه صفحه
1.
میخواستم اتوکد نصب کنم بلد نبودم میدونم کار سختی نیست ولی از اونجایی که خیلی چیزم، میخواستم لپ تاپ ببرم یکی از بچه های دانشکده فنی برام نصب کنه بعد دیروز قرارشد برم آزمایشگاه برق دیدم ناتوانی ناشی از تنبلی برای بیرون رفتن بر ناتوانی ناشی از تنبلی برای یادگیری نصب برنامه غالب شد بخاطر همین خودم نشستم یاد گرفتم چطور نصبش کنم ینی میخوام بگم چقد دیگه :))) که فقط بخاطراینکه بیرون نرم حاضر شدم خودم یاد بگیرم.
و دیدم چقد آسون بود! . حالا خ
به همسرم ماشین ومقداری پول دادم و او هم مهرش رو بخشید ومشاوره هم شدیم ومیخواهیم توافقی جدا بشویم خانم من مطلقه بوده و امضا هم زدیم که هیچ رابطه ای باهم نداشتیم و برگه در دفتر خدمات الکترونیک ثبت شد و گفتن از دادگاه زنگ میزنن ؟ من میخواستم بدونم خانمم میتونه زیرش بزنه بگه نه من مهریمو کامل میخوام یا اینکه برگرده زندگیش ؟ 
میخواستم بدونم دفتر الکترونیک که ثبت شده حله یا دادگاه باید تصمیم بگیره یا محضر ؟ چجوریه ؟ خانمم دم دمیه میترسم زیرش بزنه
سلام و خسته نباشید !
چند وقتیه که دارم در مورد شغل های مختلف و درآمدشون تحقیق میکنم ،چون دارم میرم دانشگاه و با توجه به اینکه بعد دانشگاه ( به احتمال 90 درصد!) نمیتونم کاری در رابطه با رشته درسیم (زیست شناسی جانوری) پیدا کنم میخواستم همزمان با دانشگاه یه شغلی رو هم شروع کنم که هم درآمدی داشته باشم (هر چند کوچک و مختصر!) و هم یه کم تجربه کسب کنم.
از دوستانی که شاغل هستند خانوم ها و اقایون میخواستم شغل شون رو بگن (شغل خودتون یا همسرتون) و همین طور بگید
حالا یه نفس عمیق میکشم و میگم آآآآآخـــــیش!بلاخره راحت شدم!اول که میخواستم برم مسجد میخواستم نماز رو تو خونه بخونم! ولی گفتم من که دارم میرم مسجد نمازمو همونجا بخونم. وقتی رسیدم بگذریم از تمامی حاشیه ها دعاخوان هنوز داشت مرثیه و روضه میخوند. من شروع کردم نماز خوندن که وسط نماز داشت گریه‌ام می‌گرفت که خودمو کنترل کردم نمازم باطل نشه! و طبق معمول تا بغض بیشتر پیش نرفتم!اما بعدش حسابی از خجالت خودم در اومدم و خودمو کامل خالی کردم.خالی خالی.
این روزها بهترین روزهامو دارم سپری میکنم:))
همیشه همینو میخواستم،،انقدرر کاارر کنم انقدرر سرم شلوغ بشهه که وقت نکنم سرمو بخارونم
چند وقتی میشه که به کلاس خیاطی میرم و به عنوان شاگرد برای خانومی کار میکنم
ظاهرا که زن خوبیه و معرفیه نرگس هست که گفت من هستم توهم بیا
خیلی خوش میگذره:))فکرکنم در جریان باشید که من علاقه ای به رشته ام ندارم و سه ساله که رشتمه
هیچ تمایل و انگیزه ای نتونستم در خودم  ب وجود بیارم،اما خب دارم ادامش میدم
واایی نمیدونید
امروز میخواستم یه استراحتی بین اناتومی بکنم و رنگ و پرسپکتیو بخونم
ولی مثل اینکه از اون روزای عنه
 
+ یه ارتیست عنتر تو توییتر هست فک کنم سال اول دوم دانشگاهش باشه
هر وقت میبینمش میخوام خودمو بکشم. دلمم نمیاد کاراشو نبینم.مازوخیسم(س یا ز؟)ای ثینک
 
دوست داشتم باشه .
همه کار میکردم تا بمونه هرکاری . من تموم توانم و گذاشته بودم روی اینکه عاشقش باشم عاشق چشماش صداش لبخندش .
من عاشق بودم براش چیزی کم نمیذاشتم از دوست داشتن .
کی میتونست عین من دوسش داشته باشه .
اما من میخواستم حواسش پیشم باشه نگاش مال من باشه خنده هاش مال من باشه من میخواستم باشه فقط باشه .
ولی نخواست
.
دیگه خودمم خسته شده بودم از این همه حقارت از دوستت دارم گفتنایی که به التماسای من الوده بود
از این عشق یکطرفه از این همه
جدی جدی میخواستم بنویسم. میخواستم از توهماتم بگم برای کسایی که گوشاشونو قرض گرفته بودم.اما همه چی تموم شدهمون موقعی ک من شدم ترسوترین آدم روی کره زمین ک قلبش درد گرفت از غریبه شدنحالم خیلی از اینجا بهم میخوره.از سر تا سر بیانی که بوی تعفن آمیزش همش حالمو بهم میزنهاین ی سال خورده ای آخر که فقط به خاطر آدماش موندمگفتم ک دوباره بعضیا نگن خیلی نامردی ماجده!نمیدونم نامردی از نظر شما ها چیه.ولی بخدا منم آدممی بچه که از دوازده سالگی هر روز
سلام دوستان عزیز.این وب تازه تاسیس هستش.میخواستم بگم اگه کسی دوست داره نویسنده بشه نام کاربری بیانش  رو برای ما تو نظرات بگه.((نگران نباشید تایید نمیکنیم))تا من نویسندش کنم.ممنون که خوندید.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
پارت 1.روزی که جواب های انتقالی اومد خوش حال بودم با اینکه من اینجا و ادماش  رو هیچ وقت دوست نداشتم ولی حداقل میخواستم خوش حال باشم میخواستم به چشم یه خبرخوب یا شایدهم یه معجزه نگاه کنم
پارت2.روز اول دانشگاه شیراز
صبح که از خواب بلند شدم دیدم تویه خونه تاریک و ساکت باید اماده بشم وبرم دیگه نه صدای حدیث میومد که داشت نیمرو درست میکرد و غرمیزد که اسمان دل بکن از این تخت و نه سارایی که هیچ وقت8 کلاس نداشت و حرص مارو درمیاورد که تا لنگ ظهر میخوابید
اول از همه بگم که این عنوان رو از خودم درآوردم و بعد برای اطمینان گوگلش کردم، دیدم به! این کلمه واقعا وجود داره و معناش هم همونیه که من فکر میکردم. به همین علت نقطه نقطه ایش کزدم
واقعا علم و تحقیقات و اینا یه جوری دچار انفجار شده که هر چقدر هم فک کنی خلاقیت به خرج دادی و اینا، ممکنه یکی یه جای دیگه دنیا در حال پرورش دادن ایده تو تو ذهنش باشه!
چی میخواستم بگم به چی رسیدم!!!
میخواستم بگم چرا من قبل از پرسیدن هر سوالی اکثرا تا مرز کشتن خودم اون موضوع
سلام :)
 
امیدوارم حالتون خوب باشه و اینکه عیدتون هم مبارک .
 
انشاالله هر جایی که هستین سلامت و شاد و باانرژی باشین :))
امیدوارم دغدغه هیچکسی محدود به داشتن کار و ضعف جسمی و روحی نباشه :)))
 
سال 98 میخواد خیلی شاد و یا غمناک باشه ولی گذشت الان مهمه.
 
دو تا مورد رو یادم رفت بگم :
1- عیدی یادتون نره . شماره کارت هم خواستین براتون میفرستم میتونین وجه دلخواهتون رو به من واریز کنین . پیشاپیش ممنون :دی
2- اینکه مورد 9 پست لبخندها (پست قبل) ناقصه میخوام اینجا
خوب دیشب رفتم و توى بلاگفا وب زدم و میخواستم از اینجا هم فرار کنم و تا قبل از صبحانه همین فکرم بود و میخواستم اینجا رو حذف کنم!!!!اما راستش نظرم عوض شد به یه دلیل(من بیان رو به چشم خارج میبینم)
آره درسته روزى که من میخوام برم آمریکا باید تمام بار و بندیلم رو ببندم بذارم روى کولم و از اینجا که سالیان ساله توش زندگى کردم دل بکنم:)
واقعیت ماجرا هم همینه همش فقط تعلقاته به قول یه نفر که میگفت غلام همت آنم که زیر چرخ بلند از هرچه به آن تعلق دارد آزاد اس
خوب دیشب رفتم و توى بلاگفا وب زدم و میخواستم از اینجا هم فرار کنم و تا قبل از صبحانه همین فکرم بود و میخواستم اینجا رو حذف کنم!!!!اما راستش نظرم عوض شد به یه دلیل(من بیان رو به چشم خارج میبینم)
آره درسته روزى که من میخوام برم آمریکا باید تمام بار و بندیلم رو ببندم بذارم روى کولم و از اینجا که سالیان ساله توش زندگى کردم دل بکنم:)
واقعیت ماجرا هم همینه همش فقط تعلقاته به قول یه نفر که میگفت غلام همت آنم که زیر چرخ بلند از هرچه به آن تعلق دارد آزاد اس
خواهرم:بزا پی اس دی رو بگم برات،علائمش تهوع زجر بیمار و
من:ابجی؟
-ها؟
+بنظرت من اگه میخواستم بدونم پی اس دی چیه،چرا با علاقه تمام ریاضی میخوندم؟
-(سکوت می کند و پی اس دی را زیر لب زمزمه میکند)

++میگه تو فلان بیماری باید پر بیمارو کم کنیم
میگم پر چیه دیگه
میگه منظورم پی عار عه
این چند روز که اینترنت نبود هییی میخواستم وبلاگ بلاگفام پست بذارم اونم بسته شده بود بعد بیان کار میکرد و بعلت اینکه رمزمو یاد م رفته بود و حتی نام کاربریمو 120 بار تلاش کردم گوگل هم فیلتر بود حتی اینجارو یکم باید سروسامون بدم شاید دوباره قطع بشه کلا :/ 
 
میدانی دردناک ترین لحظه کجاست؟
آنجا که دست کشیده ای از دنیانشسته ای بی نبض هیچ احساسی
و دلمرده تر از آنی که بخواهی.
آندم که میدانی دیگر ازین خانه، آمینی برای دل مرده ات نجوا نخواهد شد
من کفر نمیگویم خدا ولی ای کاش سهم من ازین دل آه نداشت، بغض نداشت،نیش و کنایه نداشت،نفرین نداشتآه نفرین نداشت.
دلت اگر برای دل بی پناهمان سوخت.هیچ!بگذریم!
 
+توی یکی از گروه همکاران عکس زوج میانسالی رو دیدم که انگار پنجاه و اندی سال داشتندمرد همسرشو توی ب
یکی امروز اومد تو پانسیون اینقدر آروم حرف می زد و مودب با شخصیت بود که سر ناهار میخواستم بهش بگم :میشه افتخار آشنایتون رو داشته باشم جناب؟.که لحظاتی بعد رفت و در مقابل چشمان ناباور من باکمال وقار دوتا ته دیگ آسِ اضافه برداشت :|هیچی دیگه قضیه کنسل شد.
پای پدرش روی فرش خونه سر خورده بود و تا پدر از بیمارستان مرخص بشه به هم ریخته و آشفته بود.
دیروز که با آرامش گفت میفهممت میخواستم بگم پای آقا رضا از زندگی سُر نخورده؛ قطع شده. 
نمیتونم تنها برم بهشت زهرا.چند بار تلاشم رو کردم برم. یا تصادف میکنم یا گم میشم.
احساس وقتهایی رو دارم که گم میشدم. خجالت میکشیدم به بقیه بگم گم شدم.
    یه بار هم میخواستم یه عکسی رو از گوشیم به دوستم نشون بدم، عکس روز تولدم رو هم دید. کلی از کیک و گُلی که میم زحمتش رو کشیده بود تعریف کرد. گویا فکر نمیکرد من خیلی گل هدیه بگیرم و یا مثلا کسی غافلگیرم کنه. ازم پرسید: خب چرا این عکسا رو نمیذاری اینستاگرام؟ گفتم: خب چرا باید بذارم؟
و اینطوری هر دو به فکر فرو رفتیم.
امان از زندگی من. امان از تنهایی منمیخواستم امروز برم یه دوش بگیرم و کمی به خودم استراحت بدم ولی از رفتار م اینقد حالم بده که نمازم را میخونم و میزنم از خونه بیرونخدایا این نشد رسم بنده نوازی که منو از این جهنم بی سر و ته آزاد نمیکنی و محلم نمیدی
خدا طعم خیلی خوشی ها را بهم بدهکاری
سلام و وقت تون بخیر 
میخواستم بپرسم توی اینستاگرام آیا شماره تلفن ما برای افرادی که ما رو نمیشناسند و دنبال میکنند قابل نمایش خواهد بود؟ یا خیر . 
روشی هست که بتونیم شماره تلفن مون رو مخفی کنیم؟، تنظیمات خاصی در بخش تنظیمات امنیتی اعمال نکردم، اگه انجام نداده باشم میتونن شماره م رو ببینن؟، البته فقط آی دیم رو دارند، شماره م رو ندارند، میخواستم ببینم اون هایی که منو نمیشناسن، میتونن شماره م رو ببینن؟
خیلی ممنونم
ادامه مطلب
بعد از قرنی 
سلام  
ینی فاک :| چقد زمان زود میگذره 
انگار همین دیروز بود نشسته بودم همینجا و داشتم درباره استرسی که بخاطر یسری تغییراتی که میخواستم به زندگیم بدم گرفته بودم مینوشتم و الان بعد از دو ماه و اندی دوباره برگشتم و نشستم پای لب تابم :) 
اتفاقی که افتاده اینه که بنده مهاجرت کردم به استانبول کاملا تنها 
قبلا به مدت دوسال خونه مجردی داشتم و مستقلی رو تجربه کرده بودم ولی میخواستم کاملا از لحاظ مالی از خونواده جدا شم و مستقل باشم :)
دم د
آسمونو نگاه کنی و بگی یا حضرت مادر نجاتم بده.! من دیگه طاقت ندارم ، توانم ندارم ، دانشگاه این ترم رو هواست ، همچی استرس آوره. 
همبشه از بهمن بخاطر کارنامه هاش بدم میومد همیشه ، تنها بهمنی بود که میخواستم دوستش داشته باشم و بدترین شد. 
خیلی خستم.
در دل شب روز اندیشیده ام
نور را در متن ظلمت دیده ام
همنشینم آتش سوزنده بود
بارها من شعله ور گردیده ام
تن به زیر بار و دل آزاد بود
در زمان سوختن خندیده ام
با یقین در معبر تنگ زمان
هرچه را میخواستم بخشیده ام
بوستان عمر من پربار شد
میوه داد و من از آنها چیده ام
نیست دیگر آرزوئی در دلم
شاکرم از خالق نادیده ام
من عاشقشم.
عاشق نوشتنم . بچه ها تاثیر خیلی خوبی روی روح و روان ادم داره. خب حالا جالب اینجاست که میخواستم درباره یچیزی حرف بزنم که اصن یادم رفت چی بود.
دوستان رویاهای شما تبدیل به اهداف اینده تون میشه
خدایا مرسی 
مرسی.
ادم های ناز و دوستداشتنی سر راهم قرار دادی
چند ماهی هست که از محیط وبلاگ دور بودم ولی خب بازم برگشتم
حالا چی میخواستم بنویسم
یه نکته کوچیک و جالب
این خوبه که با اینکه نمیتونیم از خیلی ها خبر داشته باشیم ولی میتونیم تو پروفایلشون ببینیم خورده Last seen recently.
و این نشون میده هنوز هستن و میان و میرن
 
سلام .
امیدوارم حال دلتون خوب باشه . 
این سال ، سال عجیب و غریبی بود . 
میخواستم پیش پیش عید رو بهتون تبریک بگم . 
احتمالا روز اول عید میام ولی الان گفتم که راحت بشم :)
چهار ماه شاید نباشم و دلیلش هم کاملا مشخصه .
+ دستم به ضریح رسید .
++ یادمون نره که موقع عید برای سلامتی همه دعا کنیم :))
خداحافظ
شاد باشین
سلام
من میخواستم بدونم کدوم رشته مهندسی بازار کار بهتری داره ؟ میدونم اوضاع خرابه ولی میخوام بدونم کدوم بهتره .من شنیدم برق و مکانیک بازار خوبی دارن و کار براشون زیاده ، عمرانم خیلی شنیدم درآمدشون خوبه ولی خب تا حدی هم اشباع شده و پر شده از این مهندسان، کامپیوترم میگن دانشگاه هیچی یاد نمیگیری بری موسسه بهتره برای یاد گرفتن برنامه نویسی ، حسابداریم یه چیزایی شنیدم ولی میگن حقوقشون خیلی کمه و نصف یه مهندسه . 
کلا میخواستم راجع به انتخاب رشت
سمفونی برف  آرام آرام تند تند
خواستم نفس عمیقی بکشم دود تهران ناتمامش گذاشت تبدیل به سرفه شد حس آزادی ما شد زحمت  میخواستم برف را بغل کنم کاپشن دست کش بینمون فاصله انداخت دستکشم رو که در آوردم همان جا آب شد گویی که تنش رنگی نداشت 
دست من گرم گرم تن او سرد سرد زندگی پر از تناقض است به غیر از این برف که هست یک دست سفید
 
من هی میخواستم زولبیا درست کنم مامانم میگفت نمیخواد خراب میکنی!!!
امروز که مادرجان نبود درست کردم ,بععععععععله خیلی خوب شد و عکسشو فرستادم واسش !
و چون همه رو خورده بودن اعضا خانواده! و مامان هم هوس کرده  گفت که فردا هم درست کنم.
 
تغییر کردم ، یک ماه و سیزده روزه بخاطر اینکه خودم رو نشون بدم تغییر کردم . تو این مدت از اینجا به اونجا میرفتم که یه چیز رو ثابت کنم ، حالا فهمیدم که اون چیزی رو که خودم داشتم از بقیه میخواستم که به من بدن . 
بد وضعی بود خلاصه 
سلام 
من پسری هستم 18 ساله که منتظرم دیپلمم رو بگیرم، تا چند ماهه دیگه این اتفاق می افته، وضع اقتصادی مون بده و بابام میگه باید از خونه بری و خودت کار پیدا کنی. 
من تصمیم دارم دیپلمم رو گرفتم برم سریع سربازی، تا از شرش خلاص بشم، بعدش میخواستم برم یه شهر بزرگ غذای خیابانی بفروشم، توی شهرستان خودمون هست یه غذای محلیه .، بعد میخواستم اینو یاد بگیرم برم یه شهر بزرگ مثل اصفهان که توریستی هم هست بفروشم، ولی چند تا سوال دارم؛
مثلا اون جا کنار یه پار
بدم میاد از تنبلیم ،از تن پروریم ،صبح تا شب پای یه گوشی فقط وقت تلف کردن !!!!باید جلوی خودمو بگیرم با گوشیم کار نکنم ،به زندگیم برسم اتاقمو مرتب کنم واسه فاینالم بخونم ،درس های عقب افتاده رو جبران کنم لباسامو مرتب کنم ،ناسلامتی عیده ها ،اه لعنت به تنبلی .این بود چیزی میخواستم ؟؟؟
می خوام رها باشم. 
همیشه میخواستم رها بودن رو.
ولی حالا که رهام. 
نمیخوامش.
خیلی آدمهای بدی دورم اند.
و پدر و مادر بی منطقی دارم. 
واقعا اوضاع زندگی ام ناجوره. 
باید بیشتر به فکر خودم و رویاهام باشم 
و براشون تلاش کنم. 
#زندگی من#یه زینب جدید
سرم دردگرفت. بعد هوا را تاریک کردم و خوابیدم. بعد درد سرایت کرد و سرازیر شد به کنار استخوان فکم، نزدیک گوشم. بعد ریخت پایین تر وسط گردنم، جایی که همیشه استرسم احساس میشود و قلبم آنجا میزند! بعد میخواستم همه چیزهایی که خورده ام را بالا بیاورم تا این شکمم صاف صاف شود. بعد که همه چیز ریخت بیرون باز هم بریزم بیرون. مری ام را و معده ام را. و آن هنگام که معده ام بیرون می آید پاره شود این گل و گردن و گلو و بخراشد که دیگر باشد ادایش را درنیاورد. و بعد ادامه
خب راجع به کتاب امیرعلی ق میخواستم نظرمو بگم. بعد فهمیدم من واقعا صاحب نظر نیستم. فقط میتونم بپرسم آیا تو همه‌ی بازه‌های تاریخی ملت‌ها ابتذال‌پسند بودن یا هر چی دورتر میشیم وضعیت خراب‌تر میشه؟ مثلاً مولانا اون موقع مبتذل بوده؟ یا جامعه‌ی اون زمان به هنر اهمیت می‌داده و احترام میذاشته؟
کم سن وسال تر که بودم تصمیم های سنجیده تر و حساب شده تر میگرفتم .
بیش از اندازه محتاط بودم راجب حرف زدن درباره ادم ها انتخاب ادمها رفتار با ادمها اون موقع ها بیشتر میفهمیدم که تاثیر یه ادم یه دوست یه اشنای بعدها غریبه چه قدر میتونه زندگی تورو به گند بکشه یا شایدم بهترش کنم
به کمترین و بی ارزش ترین کارهام فکر میکردم  که ممکنه چه تاوان یا پاداشی بخاطرش در اینده پس بدم
قدم های بعدی رو ملاک به ساختن یه اینده اروم بی حاشیه میزاشتم
تا اینکه دیدم زیاد

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها