نتایج جستجو برای عبارت :

وادی گرگ ها

سؤال :دیگری گفتش که ای دارای راه // دیده‌ی ما شد در این وادي سیاه
پُر ت می‌نماید این طریق // چند فرسنگ است این راه ای رفیق
جواب :گفت ما را هفت وادي در ره است // چون گذشتی هفت وادي ، درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس // نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور // چون دهندت آگهی ای ناصبور
چون شدند آن‌جایگه گم سربه‌سر // کی خبر بازت دهد از بی‌خبر
هست واديِ طلب آغازِ کار // وادي عشق است زان پس ، بی‌کنار
پس سِیُم واديِ آنِ معرفت // پس چهار
لحظه ای هست که موسی به کوه طور میرسه و خداوند او رو به اسمش صدا میزنه:ای موسی من پرودگار تو هستم. به وادي مقدسی گام نهاده ای، کفشهایت را از پای دربیاور.
بله موسی جایی که خدا تو را به نام صدا بزنه، وادي مقدسی ست. جایی که خدا تو رو با اسم صدا بزنه باید به زمین نزدیک تر باشی، حائلی نباید باشد میان تو با خویشتن. جایی که حائلی نباشد موسی، وادي مقدسی ست. جایی که پرده ای نیست میان تو با خدا و میان تو با خویشتن خویش، وادي مقدسی ست. کفش ها را از پای دربی
_ "فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ"بی درنگ و بدون گشودن بند، درشان می آورم که وادي عشق را تأمل نیست!درست مانند زمانی که موسی علیه السلام را به وادي طوی» خواندی و سپس به قدم های او توجه نمودی!دنیا بند پاهایش بود و سرزمین مقدس، سرزمین آزادی! از این رو دستور دادی؛ "فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ"داستانی که هر روز در وجود ملکوتی و ما تکرار می شود؛ ما نیز در این وادي سوت و کور دنیا، دنبال چشم انداز وجود تو می گردیم.به امید تحقّق همین رویا و به شوق شنیدن همان صدا،
ساقی مراجام بنوشان پرازشرابتابسپری مرا سوی وادي التهابازدیده خون فشانم ودل رارهاکنمدرجای جای وادي مستی واضطرابفارغ زدرد عالم وآدم شوم دمیبرخویشتن نظرکنم ولطف بی حسابدرجسم خود بجنبم وشوری به پاکنمتاجرعه ای بنوشم ازاین جام آفتابازکوچه های سرد غروبم گذرکنمدل رابه صبح سپارم و آفتاب
پس از مرگ داماد خانم خواب دیده بودند خانم به درب خانه ی محقر دختر کوچک و دامادش آمده است و میخواهد وارد شود به داماد خانم "آقا" می گفتند. یکی از اهالی خانه از او پرسید  خانم چرا تنها آمده ای؟ "آقا" کجاست ؟ گفت ایشان وادي السلام نجف است. 
پارک آبی وایلد وادي در سال 1999 میلادی ساخته شده و در همان سال نیز افتتاح شد که به شهرت چشمگیری هم رسید. این پارک از نظر موقعیت جغرافیایی در بهترین منطقه دبی، مقابل برج العرب در ساحل جمیرا قرار گرفته است و در این پارک آبی تقریباً ۳۰ وسیله اصلی و هیجان آور موجود است که بیشتر این بازیها احساس ترس و وحشت را به شما می دهند. پارک آبی وایلد وادي دبی مکان های بسیاری در جهان وجود دارد که تفریحات هیجان انگیز را می توانید در آنها تجربه کنید و روز به روز هم
مریم سقلاطونی
پر کن دوباره کیل مرا ، ایّها العزیز !دست من و نگاه شما ، ایّها العزیز !
 
رو از من شکسته مگردان که سال هاسترو کرده ام به سمت شما ، ایّها العزیز !
 
جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدماز کوره راه های بلا ، ایّها العزیز !
 
وادي به وادي آمده ام ، از درت مرانوا کن دری به روی گدا ، ایّها العزیز !
 
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شوداین کاسه را … فَاَوفِ لنا ، ایّها العزیز !
 
ما ، جان و مال باختگان را رها مکنبگذار بگذرد شب ما ، ایّها العزیز !
 
خالی
آخرین مرحله‌ی عشق و عرفان مرحله‌ای است به نام فقر و فنا. حس می‌کنم بدون این‌که لذت حیرانی را چشیده باشم، بدون این‌که به طور کامل فهمیده باشم توحید چیست؟ استغنا کدام است؟ ناگهان افتاده‌ام توی وادي هفتم. فقر و فنا. شاید هم مراحل قبلی را طی کرده باشم. آدم بعضی وقت‌ها نمی‌فهمد چه بر سرش آمده.
افتاده‌ام توی فقر و فنا بدون این‌که اصلا برایم اهمیتی داشته باشد. ناراحتم اما ناراحت رها شدن‌ها نیستم، ناراحت این بی‌تفاوتی‌ام. این‌که دیگر هیچ چیز
واما بعد، منقول است از جناب مولانا که:
هفت شهر عشق را عطّار گشت            ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
 
این هفت شهرعشق چیست وکجاست ؟جناب عطار خود چنین می‌گوید:روی نه بر خاک گرم و خاک کوی        زانک هر مجروح را داغست رویچون تو می‌بینی جراحت روح را          داغ نیکوتر بود مجروح راتا نیاری داغ دل این جایگاه                 کی توان کردن بسوی تو نگاهداغ دل آور که در میدان درد               اهل دل از داغ بشناسند مرددیگری گفتش که‌ای دارای را
 
از نظر عطار نیشابوری ، هفت وادي سلوک که سالک راه عرفان باید به پیماید ، به شرح زیر می باشد : 
1- وادي طلب 
2- وادي عشق 
3- وادي معرفت 
4- وادي استغنا 
5- وادي توحید 
6- وادي حیرت 
7- وادي فقر و فنا 
عطار نیشابوری ،پس از بیان هفت وادي عرفان ، به شرح تک تک وادي ها شروع کرده و می گوید  :
اول وادي طلب است . در این وادي :
جدو جهد اینجاست باید سال ها 
زانکه این جا قلب گردد    حال  ها 
مال این جا بایدت انداختن 
ملک این جا بایدت در باختن 
در میان خونت باید آمدن 
و
او مرد
انگارقرار بود بمیرد
خب،همه می میرند دیگر
او رفت
رفته به خاک
خب همه بعد از مردن مال خاک هستند دیگر
اما
خاکش، خاکش در نجف بود
به قول مادربزرگ خاکش را از وادي السلام برداشته بودند
او هم جنسش مثل پدربزرگ از نجف و وادي السلامش بود.
و
الان به وقت غروب و او در راه رسیدن به مولا
و پدربزرگ هم منتظرش
و ما دلتنگ، دلتنگ یک حرم، دلتنگ یک جدایی دیگر، دلتنگ
آخرش باید تنگی دل را رها کنیم و بگوییم
بگذار حالشان خوب باشد اگر تو مردی از اینج
العربی
دختر خوبم! وارد شدن به وادي تکلیف الهی، بر شما مبارک باد. شما اکنون مخاطب خدای بزرگ و مهربان میباشید، و این شرف عظیمی است. سعی کنید دستورات خدا را یاد بگیرید و به آن عمل کنید. این، شما را خوشبخت و ارزشمند و مفید برای دیگران خواهد کرد. رهبران اسلام یعنی پیغمبر و ائمه‌ی معصومین علیهم السلام بهترین پیشوایان‌اند؛ سعی کنید آنها را بشناسید و پیروی کنید. درس خواندن و تهذیب اخلاق و هوشیاری ی همراه با تلاش‌های انقلابی، وظائفی هستند که دخ
بسم رب الشهدا
.
در این وادي مرا شهدا آوردند اما جامانده ام
مرغ مهاجری شده ام وا مانده از قافله ی عشق 
شهدا بدین سمت و سو آورده اید مرا نشاید رهایم کنید در این بیابان دنیا
مرا از مرگ هراسی نیست و به دنیا چشم طمعی نیست
نه شوق به مرگ که شوق شهادت مرا اینگونه از خود بیخود کرده است
راهی که به سوی حق و ذات اوست 
شهادت جایزه ی درستکاران است 
پس راه نشانم دهید به سوی او که پاداشش شهدیست از شیرین ترین شهد ها و اینگونه شد که نامش شهادت نهادند
#راحیل
قبل رسیدن به نجف، تو ذهنم گفتم حتما امسال هم میرم سر مزار آقاهادی.
آقامحمدهادی ذوالفقاری رو میگم. شعید مدافع حرم. مزارشون تو وادي السلام هستش.
 
برنامه ای که چیده بودم این بود که سحر روز آخر بعد نماز جماعت صبح از حرم‌ امام علی (ع) برم سر مزار آقاهادی و از اوجا پیاده روی رو شروع کنم.
خلاصه رسیدیم نجف. حول و حوش ظهر بود.
مینی بوس ما رو یک کم خارج شهر پیاده کرد.
خلاصه با حاج مهدی از مینی بوس پیاده شدیم و راه افتادیم.
یه مقدار که رفتیم متوجه شدم که دو ط
ای رفته به وادي تباهی
از دست تو شکوه ام زیاد است
بی شک توخودت دگر بدانی
بیچارگیت از اعتیاد است
شاید دوسه روزنأشه باشی
یک عمر ولی عذاب بینی
در وادي اعتیاد و ادمان 
درد وغم بی حساب بینی 
گیرد زتو احترام و عزت 
ازدست دهی تو آبرو را
ادمان چو رفیق آدمی گشت
ساقط کند از حیات او را
این وادي نکبت و عذاب است
 درآن زخوشی نشانه ای نیست 
این طبع ومرام اعتیاد است 
باحال خوشش میانه ای نیست
بیچاره کسی که از جوانی
دربازی مرگ پا گذارد
تالحظه ی آخر اسارت 
باران ب
و اما بعد، منقول است از جناب مولانا که:
هفت
شهر عشق را عطّار گشت   
ما
هنوز اندر خم یک کوچه ایم
این
هفت شهرعشق چیست وکجاست ؟
جناب
عطار خود چنین می‌گوید:
روی
نه بر خاک گرم و خاک کوی
زانک
هر مجروح را داغست روی
چون
تو می‌بینی جراحت روح را
داغ
نیکوتر بود مجروح را
تا
نیاری داغ دل این جایگاه
کی
توان کردن بسوی تو نگاه
داغ
دل آور که در میدان درد
اهل
دل از داغ بشناسند مرد
دیگری
گفتش که‌ای دارای راه
دیدهٔ
ما شد درین وادي سیاه
پر
ت می‌نماید این طریق
چ
عارف آیت الله سید علی قاضی طباطبایی (۱۳۲۵–۱۲۴۸ خورشیدی)، فقیه، حکیم و عارف شیعه سده سیزده و چهارده خورشیدی بود. لقب آیت الله، آیت الله العظمی علامه، عارف بالله، سید الاولیا تاریخ تولد ۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ زادگاه: تبریز ایران محل تحصیل: تبریز - نجف محل مرگ۱۶ بهمن ۱۳۲۵ نجف مدفن: وادي السلام اطلاعات علمی شاگردان: آیت الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ و عمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که هر کدام ا
با یقظه و انتباه، توبه و هدفی الهی شروع شد
 
با عزلت و ریاضت ادامه یافت و با حال» پاسخ داده شد
 
دور شدم و فاصله گرفتم از سر نادانی و جریانات قوی و مظاهر تکنولوژیک ولی همیشه آن حال» و علتش و ماهیتش در ذهنم ماند
 
کششی همیشه درونم بود که فریاد میزد باید برگردی به وادي
باید بیایی به راهی که برایت طراحی شده در صحنه خلقت
 
 
از همان ابتدا دست و چشم و گوش و حواسم پی برداشتن درس عرفان عملی بود
 
و این ترم شاید بنا بر مصالحی که خود قادر متعال فقط میدا
با یقظه و انتباه، توبه و هدفی الهی شروع شد
با عزلت و ریاضت ادامه یافت و با حال» پاسخ داده شد
دور شدم و فاصله گرفتم از سر نادانی و جریانات قوی و مظاهر تکنولوژیک ولی همیشه آن حال» و علتش و ماهیتش در ذهنم ماند
 
کششی همیشه درونم بود که فریاد میزد باید برگردی به وادي
باید بیایی به راهی که برایت طراحی شده در صحنه خلقت
 
 
از همان ابتدا دست و چشم و گوش و حواسم پی برداشتن درس عرفان عملی بود
 
و این ترم شاید بنا بر مصالحی که خود قادر متعال فقط میداند چ
تقویم شیعه
سیزدهم ذی الحجه
۱- شق القمر
در شب ۱۴ ذی الحجه واقعه شق القمر به اعجاز پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه رخ داد. بعضی این واقعه را در شب ۱۸ این ماه گفته‌اند.  قریش از آن حضرت معجزه طلب کردند، و حضرت با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهی دو نیم شد و باز به هم پیوست؛ و آیه نازل شد: اقتربت الساعه و انشق القمر. ابو بجهل گفت: این سحر است! بفرستید از شهرهای دیگر هم بپرسند که آیا آن‌ها هم دیدند که ماه دو نیم شد. چون از اهل شهرهای دیگر پرسیدند.
بعد ازین وادي فقرست و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
عین وادي فراموشی بود
لنگی و کری و بیهوشی بود
آخرین امتحان رو گذروندیم! مدرسه یک بار دیگه تموم شده و تابستون شروع شده! هیچ ایده ای نداریم که "تابستون کنکور" که میگن چی هست! کی باید کتابا رو بخونیم چطوری بخونیم از رو چی بخونیم و چند ساعت خوبه و چقدر تست و آیا عمومی هم بخونیم؟! 
_قلم چی ثبت نام کردی؟
_فیزیک چی گرفتی؟
زمان میگذره و آزمون های جامع تابستون قلم چی و بقیه آزمون ها تموم میشه و سال تحصیلی ش
بسم الله الرحمن الرحیممدتی ست که سرطان سینه پیچک شده و از تنش بالا رفته اما درد و دارو و .می گوید: "حالم خوش نیست و نایی در بدنم نمونده ولی نمی خوام غر و ناله کنم. می خوام از این دروازه استفاده کنم برای پل زدن به خدا"و الی الله ترجع الامور .*منزوی
                   
مقدمه:
مهر اساس تولد هر نوزادیه که نام های مختلفی داره: محبت، عشق، دوست داشتن، علاقه
معنای اصیل این کلمه نوره، نور الهی که از ذات خدا سرچشمه میگیره، نوری که خدا نهالش رو زمان متولد شدن هر نوزادی توی قلبش می کاره.
هر نوری نیمه گمشده ای داره نیمه ایی که به تنهایی ها پایان می ده.
در هزارتوی سرنوشت هر انسانی نورهایی وجود داره که تنها ظاهری از نور رو یدک می کشن و به اشتباه گاه آدم رو در سراب دیدن روزنه نور به تباهی و گمراهی می کشو
 
علی محمد دستش را سمت کاسه برد و سریع آن را جلوی دهانش گرفت. باز هم آن سرفه های لعنتی به سراغش آمده بودند و راه نفسش را گرفته بودند. بوی خون فضای دهانش را پر کرده بود. او این بار هم مثل همیشه بی حال روی بالشتش افتاد و به سید علی آقای شوشتری نگاه کرد. سید که کارش طبابت نبود، چون حال علی محمد کتابفروش را این طور می دید، هر از چندی به بالینش می آمد ودر حالی که می دانست کارش بی فایده است،  به اصطلاح او را دوا و درمان می کرد و گاهی هم حمد شفایی می خواند.
فرزندم:
در عصری قرار داریم که به موازات و حوزوی بصیر و آگاه و فعال، برای تبلیغ دین و ولایت محوری، باید هنرمند خلاق و متعهد و ولایت مدار و آگاه و بصیر و دین شناس داشته باشیم. نیاز امروز بشریت به بیان هنرمندانه ی دین و حقایق الهی بیش از هر زمانی است.
امروز دقیقا به همان اندازه که یک طلبه بصیر و دین شناس و ولایی سرباز امام زمان محسوب میشود یک هنرمند دین شناس و فعال و خلاق هم سرباز امام زمان محسوب میشود.
دردها در وادي هنر فراوان است. و ورو
در وادي عشق اصل و مبنا هستند
آنها که ز باده های معنا مستند
از ساغر وحدت ار تورا هم بدهند
در چشم خدا بین همه اجزاء جهان او هستند
آن منتظرانی که ز آیین هایند
گویید بیایند که اینجا همگی یک دستند
ادراک شبانگاهی ما درسی بود
تا باز شود چشم و بگویم همه در پیوستند
خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود  در گذرم و در وادي ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
سرش باد داشت. میخواند: 
و عشق قافیه اش گرچه مشکل است؛ اما 
خدا اگر که بخواهد، ردیف خواهد شد
از من اگر بپرسی، میگویم: پاک ماندن و شهید شدن در این وادي، تقوای بزرگی می طلبد. ریسک زیادی دارد. به امتحانش نمی ارزد. باید چشم و گوش و قلب را روی هر حسیسه ی عاشقانه ای بست تا به وقتی که عشق خودش پیدایت کند و روبه رویت زانو بزند. آن وقت می‌شود بدان لبخند زد و گفت: خوش آمدی جانا. 
بر اساس گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ، در سال 1398 ن و مردان شایسته و نیرشت از شهر نراق به رحمت خدا پیوسته اند :
1- مهری توکلی فرزند محمدعلی تاریخ فوت 1 فروردین 1398 محل خاکسپاری بهشت زهرا(س) تهران2- آفاق عباسی فرزند غلام محمد تاریخ فوت 13 فروردین 1398 محل خاکسپاری بهشت زهرا(س) تهران3- سید غضنفر ان فرزند سید کاظم تاریخ فوت 4 اردیبهشت 1398 محل خاکسپاری وادي السلام شهر نراق4- خدیجه فرزند احمد  اهل اراک ساکن تهران تاریخ فوت 11 اردیبهشت 1398 محل
جام پنجم : عذاب و تنها شدن
همه باید تنهای تنها شوند تا وجود یابند. و خداوند اراده کرده است به همه وجود بخشد. اکثریت به واسطه عذاب ها و از طریق دوزخ وجود می یابند و انگشت شمارانی هم به واسطه محبت است که مستمراً تنهاتر و موجودتر می شوند. بهشت و جهنم یعنی محبت و شقاوت دو وادي وجود یافتن یعنی تنها شدن است. و البته خداوند این هر دو وادي را به هرکسی به نوعی می چشاند تا انتخاب کنند. هر کس هر کدام را پسندید خدا هم برایش همان را قرار می دهد و لذا بین این کلا
میگویند: وصال، تب و تاب عشق را خُنُک می‌کند. 
می‌گویم: عشق اگر وصل به منبع حقیقی اش باشد و از او تغذیه شود، بعد از وصال، تازه پوست می اندازد و ذات زیباتر از ظاهرش، دل نوازی می‌کند. 
در این وادي مقدس، عاشق هایی که بی عرضگی پیشه می‌کنند و یا میانه خوبی با صبر ندارند، از آن حقیقت تابناک چیزی جز پوسته ای خاکی که چندی بعد متلاشی می‌شود، عایدشان نخواهد شد. و این افسوس بسیار دارد.
کتاب صوتی شوکران حقیقت
پس پاکی و ناپاکی و گناه و ثواب را بایستی در طرز تفکر و نیز در نیات مقطعی هر عملی جستجو نمود. چه بسا یک طرز فکر کلاً نمی تواند مولد اعمال درستی باشد و هر مراقبه ای بر اعمال هم هیچ اثری ندارد. مثلاً کسی که عموماً همه زندگیش صرف آبرو سازی و خوشبخت نمائی در چشم دیگران است نمی تواند بانی اعمال پاک و صالحی شود هر چند که ظاهراً اعمالش زیبایند ولی آثار آن اعمال در دیگران مولد کینه و نفرت است. و یا کسی که می خواهد دیگران را متوجه خو
میگویند: وصال، تب و تاب عشق را خُنُک می‌کند. 
می‌گویم: عشق اگر وصل به منبع حقیقی اش باشد و از او تغذیه شود، بعد از وصال، تازه پوست می اندازد و ذات زیباتر از ظاهرش، دل نوازی می‌کند. 
در این وادي مقدس، عاشق هایی که بی عرضگی پیشه می‌کنند و یا میانه خوبی با صبر ندارند، از آن حقیقت تابناک چیزی جز پوسته ای خاکی که چندی بعد متلاشی می‌شود، عایدشان نخواهد شد. و این افسوس بسیار دارد.
#نظریه_من_درآوردی_اینجانب!
تنهای تنهایم اینجا، و همسرم این تنهایی رو دذک نمی کنه، و میکه منم تنهایم.
غریب و راه دور شوهر نکن دخترم، مگر اینکه با تمااااام وجود عاشقت باشه و عاشقش باشی و تایید عقلا و علما به وصلتتون بخوره.
ازدواج ما عقلانی نبود، گام زدن وادي دشواری بود
پرزدن در عرصه ی سیمرغ با بال مگس بود.
شهادت یک آرزو و رویا نیست. شهادت یک عهد است با معبود و یک رویه برای زندگی کردن در هر لحظه تا زمان پیوستن به قافله ی کربلا.
شهادت برای کسانی که کاهلند آرزویی است بس دور و دراز. اگر رحمت خداوند حدی داشت می شد با اطمینان گفت که کاهلان را به وادي "بل احیاهم" راهی نیست؛ در حالی که خداوند هم رحمان است و هم رحیم.
زلیلایی شنیدم یاعلی گفت
به مجنونی رسیدم یاعلی گفت
مگر این وادي دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یاعلی گفت
نسیمی غنچه ای را باز می کرد
به گوش غنچه آن دم یاعلی گفت
خمیرخام آدم چون سرشته
چو برمی خواست آدم ، یاعلی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز می زد
زبس بیچاره مریم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمی شد
علی را ضربتی کاری نمی شد
گمانم ابن ملجم ، یاعلی گفت
با یقظه و انتباه، توبه و هدفی الهی شروع شد
با عزلت و ریاضت ادامه یافت و با حال» پاسخ داده شد
دور شدم و فاصله گرفتم از سر نادانی و جریانات قوی و مظاهر تکنولوژیک ولی همیشه آن حال» و علتش و ماهیتش در ذهنم ماند
 
کششی همیشه درونم بود که فریاد میزد باید برگردی به وادي
باید بیایی به راهی که برایت طراحی شده در صحنه خلقت
 
 
از همان ابتدا دست و چشم و گوش و حواسم پی برداشتن درس عرفان عملی بود
 
و این ترم شاید بنا بر مصالحی که خود قادر متعال فقط میداند چ
+ درگیر یه سری چیزای جدید شدم که داره مقاومتمو بالا میبره
 اگه حرفاش راست باشه این حس دوری و جدا افتادن از گروه و بتونه کمک کنه که برگردم احتمالا حالم خیلی بهتر از این حرفا میشه و کارایی و تواناییم بیشتر بشن .
 ولی اصل اینه که ایا جایی که قراره منو ببره همون جای درستی هست که ازش دور شده بودم ؟ چون یادم نمیاد و همه چی بستگی به حسم داره . انرژی و تمرکزم رو باید قوی تر کنم .
دیروز یه اتفاق خوب افتاد . دوباره کلاس سه تارم ، دارن دوباره ادمای خوب میا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها