زيستن مقوله ی بزرگ و پر گستره ای است و حرف زدن از جزئیات زيستن ،
دانش گسترده تر و زمان بیشتر را می طلبد ، ما در اینجا می خواهیم یک
مورد را بر خودمان متذکر شویم و آن اینکه دانستن و دانایی خوب است و
زيستن در دانایی ، کم و کیف زيستن را تحت تاثیر قرار می دهد.
ادامه مطلب
در دنیایی زيستن که وخامت درد و زخم هر روز بیشتر از دیروز بر انسان می افزاید و زندگی انسان را لکه دار می کند . انسانهایی متفاوت با افکار متفاوت پیر جوان دوست همسایه حراف و.
ادمها حیات خوش را از انسانها سلب می کنند .
برای زيستن و خوش بودن باید بهترین راه را منتخب نمود . و با مزاج و افکار آنها ساخت
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم آورد . بلکه ان است که هر فرد باید بیاموزد که با معایب و افکار دیگران انان را بپذیرد و تح
در دنیایی زيستن که وخامت درد و زخم هر روز بیشتر از دیروز بر انسان می افزاید و زندگی انسان را لکه دار می کند . انسانهایی متفاوت با افکار متفاوت پیر جوان دوست همسایه حراف و.
ادمها حیات خوش را از انسانها سلب می کنند .
برای زيستن و خوش بودن باید بهترین بود و بهترین راه را منتخب نمود . و با مزاج و افکار آنها ساخت
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم آورد . بلکه ان است که هر فرد باید بیاموزد که با معایب و افکار دیگران انان ر
زندگی در سایه سار فلسفه
من نیچه را می خوانم و از خواندنش لذت می برم. اما زیاد روی آن حساب نمی کنم. بخواهیم یا نخواهیم، بیماری نیچه از اعتبار فلسفه ی او می کاهد.
او یگانه فیلسوف هستی نیست. پیش از او فیلسوفانی بوده و پس از او نیز فیلسوفانی بوده و خواهند بود.
به باور من، فلسفه باید گشایشی بسوی امکان های زيستن باشد.
چیزی خارج از زيستن و مستقل از آن ارزشمند نیست. زيستن عالی ترین امکان معنامندی در هستی است.
ما برای ارزش گذاری و حتا پذیرش مرگ هم ابتد
یکصدقانون خوشبختی»عنوان کتابی است به قلم استادمنصورحسنی که درآن به افشای رازهای شاد زيستن میپردازد ومن از ایشان سپاسگزارم که دید مرا به زندگی،عشق،قضاوت ومسائلی از این دست تغییردادوباعث شدشادی وارد زندگیم شود.
برای تهیه این کتاب میتوانید به فرهنگسرای کوثر یا کلاس شکرگزاری واقع در بوستان مشاهیر مراجعه نمایید. شاد زيستن را برایتان آرزومندم.
بزرگی میگفت ؛
زنده بودن حرکتی است افقی ،
از گهواره تا گور
اما زندگی کردن حرکتی است عمودی ،
از فرش تا عرش
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست .
ماموریت ما در زندگی
" بی مشکل زيستن " نیست ،
" با انگیزه زيستن " است .
" سلطان دلها " باش ,
اما دل نشکن .
پله بساز ،
اما از کسی بالا نرو .
دورت را شلوغ کن ،
اما در شلوغی ها خودت را گم نکن .
" طلا " باش ،
اما خاکی
زمستان خیال رفتن ندارد
پیکرم در این زمهریز
مرگ را
در لحظه های سرد
مزه مزه میکند !
تلخ است و رنج آور
اینهمه زيستن
بی بهاری که کوچ کرده بودن اش را
از تقویم فصل هایم !
.
خواب دیده ام
رفتن زمستان را
در بیداری چشم هایم
مژه ای بر گونه ی آینه ام
آمدن ات را نوید داد
و لبخندی سرخ
سبز شد
بر چهره ی مواج آب
وقتی خود را در گذر زمان
ولابلای سال ها
در جستجو بودم .
برق چشمان آسمان
شگونی این خواب را
بر پلک های شب هک کرد .
بی بهار زيستن نتوانم .
.
ماه من
روح وحشی
+
منزوی و در خود فروریخته، بیخدا، با چند گوشه و چند آوای مرده خوش. خفته، سخت خفته، از خود بیخبر، از جهان بیخبر، در چنین انزوای سخت، مدّعی، بیهنر، مرده، بیریشه. نه چنین بیش از این نمیتوان مرده بود. بیش از این چنین نفسکشیدنی حرام است.
چنین مردگی حرام است. چنین بیموسیقی زيستن، چنین پست، چنین زرپرست، چنین به دلّالی و حراج و تاراج زيستن. چنین حقارت حرام است، ای خر! حرام را تو خود میگویی، من از تو به تو میگویم. این چنین بی شرافت زیست
اغلب مردم تعریف و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش میکنند، اما یک اهانت را سالها بهخاطر میسپارند .!
آنها مانند آشغال جمعکنهایی هستند که هنوز توهینی را که مثلا بیست سال پیش به آنها شده با خود حمل میکنند و بوی ناخوشایند این زبالهها همواره آنان را میآزارد .!
برای شادبودن باید بر افکار شاد» تمرکز کنید و باید ذهن خود را از زبالههای تنفر ، خشم ، نگرانی و ترس رها کنید .!
اندرو متیوس
راز شاد زيستن
اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زيستن ات چیست خواهم گفت :
به تمامی زيستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زيستنی سراسر لذت !
شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !
و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .
مادر از این مصرف شدن لذت می برد .
روح وحشی
+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .
++همین ؛ این لحظه ؛ امروز . این همان چیزیست که میخواهم !
بگذار در همین ل
اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زيستن ات چیست خواهم گفت :
به تمامی زيستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زيستنی سراسر لذت !
شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !
و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .
مادر از این مصرف شدن لذت می برد .
روح وحشی
+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .
++همین ؛ این لحظه ؛ امروز . این همان چیزیست که میخواهم !
بگذار در همین لح
صوفی می خواهد خدا را این جا و اکنون بشناسد. او نمی خواهد مانند دیگران تنها به شیوه انفعالی طبق اراده خدا زیست کند. او می خواهد در هر لحظه از زندگی خویش با جهاد اکبر طبق اراده خدا زیست کند. او می خواهد پیوسته به یاد خدا باشد، و به همین دلیل می خواهد از جنبه بیرونی به جنبه دورنی بگراید.
تصوف به یک معنا درون گرایی در اسلام است. تصوف همان رازورزی یا mysticism است و به رازهای الهی مربوط می شود. این واژه در لاتین به معنای بستن دهان و سکوت است. گذر از جهان صو
گاهی فکر میکنم چه نیازی به اینگونه زيستن. نمیدانم، حتی در آن حد و اندازهها خودم را نمیبینم که بگویم کاش جای جوانان پرپرشده امروز بودم؛ بالاخره آنها به درجهای از شجاعت و لیاقت و داشتن آرزوها حتما رسیده بودند که هوای عزیمت کرده بودند. من چی؟! من که پایم به زمین بسته شده است، من که ماندهام بیشتر برای آنکه درماندهام، من که در خانه خودم هم احساس غربت میکنم، در آینه نیز غریبم، من که آرزوهایم را از یاد بردهام، من که از خودم و اینگونه زی
دانلود پاورپوینت ۵ قانون ساده برای شاد زيستن
دانلود پاورپوینت 5 قانون ساده برای شاد زيستن قسمتی از محصول: 5 قانون ساده برای شاد زيستن را همیشه به یاد داشته باش : 1) قلبت را از نفرت آزاد کن . 2) ذهنت را از نگرانی رها کن . 3) ساده زندگی کن . 4) سخاوتمند باش . 5) کمتر انتظار داشته باش . اما چند نکته . 1) هیچ کس نمی تواند به عقب بر .
دریافت فایل
به تاریخ 5/10/94 ساعت 23 و نیم شب، چند سطری وصیت نامه مینویسم، علی وار
زيستن و علی وار زندگی کردن را و حسین وار زيستن و حسین وار زندگی کردن و
حسین وار شهید شدن را دوست می دارم.
شهادت در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد می
زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استکبار جامعه را به
لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست، این ها سد راه اسلام شده اند و باید
برداشته شوند تا راه تکامل طی شود.
مادر جان و پدر جان شما را قسم می
مدتی هست که درسگفتارهای آقای ملکیان به نام چرا اخلاقی باید زیست؟ را به پایان بردم. البته این درسگفتار شروعی برای یک مطالعه عمیق تر هست. (امیدوارم این طور باشد) ولی اگر در پایان از من بخواهند که به نظر تو کدام راه حل می تواند بهترین پاسخ باشد برای اخلاقی زيستن، خواهم گفت که اعتقاد به خداوند و روز آخرت.
یعنی تمام نظریاتی که در این زمینه از سوی آقای ملکیان مطرح شد، دارای خلا هایی بود و نمی توانست پاسخ کاملی به این پرسش باشد.
یکی از مهمترین موارد د
عزیزم، سالهایی دور در این شهر مردمی میزيستند که سرزمینِ ما را گروگان آرمانهایی واهی گرفته بودند. در چشمِ این مردم، اگر میخواستی فقط و بهسادگی زندگی کنی، از مصاحبت دوستانت لذت ببری و ریاضی بخوانی، گناهکار، فاسد و نابخشودنی بودی. آنها، بههمراهِ سرکدههایشان، سالهای سال کوتاهترین لمحههای زيستنهای ساده را شکنجه کردند تا رهسپار فتوح جهانی شوند. آنها، بیآنکه بدانند قدرت و تقدس با هم جمع نمیشوند، خیال میکردند "قدرت" آن
خداحافظ سالار
زندگی نامه و خاطرات سراسر رشید اسلام شهید حاج حسین همدانی از زبان همسر او پروانه چراغ نوروزی
تاریخ مطالعه 1398/5/3
کتاب خداحافظ سالار را سه چهار روزه خواندم به راستی این زندگی نامه شهدا به ما زندگی کردن می آموزد، جورج مارتین نویسنده آمریکایی در جایی از او خواندم که گفته بود:هر کس کتاب می خواند هزاران زندگی را قبل از مرگ خود تجربه میکند و آن کسی که کتاب نمی خواند فقط یک زندگی را تجربه می کند.
به راستی با خواندن این کتاب با حاج حسین
ناامیدی اصیلترین احساسِ سالهای سیاهیست که پیرمردِ ماربهدوش برایمان ساخته، اما متفاوت است از باختن. دلم میخواست زبانی داشتم که میگفتم نباختن، وقتی همه فکر میکنند راهی جز آن نمانده، رفتن، سربهزیر رفتن و در نیامدن به ژست پیامبری که با کلامهای حماسی، با شعر، با احساس، دیگران را به جمعهای بیفایدهی کوتاهمدت میخواند، رشد کردن، و به دامنِ بسندگی نیفتادن، زيستن، و فقط زيستن، و به دره فلسفهبافیهای تسکیندهنده فرونغلتی
عقابی داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید. کلاغ و کرکسی هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند. جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود. کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ اگر بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند. حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟ جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ ، آنها عقاب
من یک روح خالیام. یک مه سرتاسر. نه خیال و وهم، یک معنویت چگال. و
معنویت نه آنگونه که بار مثبت داشته باشد، نه، ذهن، کوالیا، درد، رنج،
خوشی، من خواستنم و میخواهم و در آنی بالای سرِ یک وجودِ مجردم، بعد درون
وجود مجرد. و وجود فیزیکالم را هیچگاه درک نکردهام جز وقتی از چهره خودم
بیزار بودهام، یا جز وقتی که خواستهام همیشه به سفر باشم و خواستهام
عمرم را صرف ریاضیات کنم و خواستهام مدرسهای داشته باشم و خواستهام خونم
را وسط خیابان بری
با یه روپوش گشاد و آستین های بالا زده توی یکی از درمانگاه های روستا های اطرافیک پزشک عمومی سی و خورده ای ساله ی مجرد این محبوبه ی ده ، پونزده سال دیگه است توی خیال ریحانه .
خیال زندگی بهتر از زيستن آن است صد بار
صد بار
[ ترسیدم ]
برای این که زمین را جای بهتری برای زيستن کنی
لازم نیست مخترع ماشین بخار باشیلازم نیست استاد دانشگاه MIT باشی
لازم نیست ده ها مقاله بدهی با ایمپکت فلان و سایتشن فلان
لازم نیست رییس دانشکده شوی
لازم نیست کارخانه بزنی و پولدار شوی
همین که یک استاد متعهد باشی
همین که یک استاد پر انرژی باشی
همین که کارت را دوست بداری و به آن اهمیت دهی
همین که اسیر کلیشه ها و آداب بیجا نشوی
کافی است تا
زمین دل یک انسان با یادآوری درسهایت بر سر امتحان زندگی جای بهتری
آنچه راه چپ به ما آموخته است: خلق یک شیطان بزرگ و انداختن تقصیرها و کوتاهیهای خویش بر دوش او. در جهاد اصغر باختن، و از ترس نور به تاریکی پناه بردن.
آنچه راه راست به ما آموخته است: شیطان بزرگ نفس من است، و آنگاه چشم و گوش و دل و جان بر جهان بستن، هراس از زيستن و سر به گریبان زهد و خوف فرو بردن، دامن از زندگی و تجربیات نو کشیدن و نامش را جهاد اکبر نهادن. از ترس تاریکی، دامن نور را به چنگ فشردن.
آنچه راه عشق میآموزاند: زندگی را به تمامی زيستن، بی هر
به درد خوش آمدی، به دروازهی درک. خداحافظ ای کودکی و خوشباشی! خداحافظ ای نمیآموزم و میترسم از آموختن! خداحافظ ای ترس از زيستن! خداحافظ ای ترس از گناه، ترس از کارما و ترس از هر چه که بین من و زيستن حجاب است! خداحافظ ای ترس از آمیختن، ترس از زندگی! خداحافظ ای محبّت دروغین، ای نمایش رحم!
خداحافظ ای صوفی درون، و سلام بر تو ای سالک امواج مهیب زندگی! خداحافظ ای تصاویر و عکسها و ای جلوههای من خوابمانده! سلام ای واقعیت زنده! سلام ای حقیقت رخشن
عصری که ما در آن زندگی می کنیم به کلی متفاوت از زمان های گذشته است پدیده های جدید متنوع و به هم پیچیده آن چنان فراوان و نو به نو شده اند که دانایی ها، توانایی ها و امکانات را اجتناب ناپذیر می کند.
البته این دانستنی ها و مهارت ها باید قادر باشند امنیت روانی و احساس زیبایی دوستی را در مواجهه با مشکلات زندگی تضمین کند. در روند استفاده از امکانات در راه مقابله منطقی و فراگیر مسایل دنیای جدید به خصوص نگرش های جوانان باید از اصول بهداشت روانی استفا
به سمت تو آمدم، فرمان این بود. چون به تو رسیدم فرمان دیگر شد. به زمین آمدم تا مردگی کنم، تو را دیدم زيستن آغاز شد. پیش از این نبودم، در انسان مرده بودم، تو را دیدم انسان به سوختن آغازید. ابلیس از درد نعره میکشید، بر دردهایش خندیدم. روح از شوق میگریست، در گریه رقصیدم.
از چپ قد کشیدم، از راست بیرون شدم، در میانه نشستم. و هر بار میانه دیگر شد و هر بار بر سر هر دوراهی، انتخاب تو. هر بار تو و هر بار زندگی. نه حیوان و نه انسان، نه تاریکی نه نور، نه شرا
مرا به خانهی قدیمیام ببر. حسهای قدیمی را در من تازه کن. شاید به یاد بیاورم که بودم و قلبم برای چه میتپیده.
بگو آن شب که نشستیم در پیادهرو و درز دلمان را گشودیم و همه چیز را ریختیم روی آسفالت سرد، چه میدرخشیده در چشمهای من که خودم را ستارهی مسافری تصور میکردم که به جان این خاک آشنا گشته و محبت زيستن در همه ذرات تنش تپیدن گرفته.
شیرهی زندگی را گوارای جان من کن.
در دنیای کنونی زندگی که متفاوت از زمان های گذشته است پدیده های جدید متنوع و به هم پیچیده آنچنان فراوان و نو به نو شده اند که دانایی ها، توانایی ها و امکانات را اجتناب ناپذیر می کند. البته این دانستنی ها و مهارت ها باید قادر باشند امنیت روانی و احساس زیبایی دوستی را در مواجهه با مشکلات زندگی تضمین کند. در روند استفاده از امکانات در راه مقابله منطقی و فراگیر مسایل دنیای جدید به خصوص نگرش های جوانان باید از اصول بهداشت روانی استفاده نمود، چرا که
در عشق گرچه منزل آخر شهادت است
تکلیف اول است شهیدانه زيستن
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
از گذر ایام راصی هستین؟
بذارین بهتر بپرسم
از آنچه تا امروز زیسته اید راضی هستید؟
خوب زندگی کردین؟
چه شادی ها چه غم ها چه ابتلائات چه . در مجموع برآیند بردار عمرتون راضی تون میکنه؟
ا ز ایده آل تون چقدر فاصله دارین؟
برنامه ای برای رسیدن بهش دارین؟ به همون خود و زيستن ایده آل تون
بخشی از وجود انسان هست که همواره با ذاتِ سطحی و رنجِ زندگی میجنگد، برای آزادی میجنگد و بخشی دیگر تمایل دارد که به آن عادت کند. قسمتی از مقدمه کتاب طاعون به یادم آمد که نوشته بود :قضاوت جسم، بر قضاوت روح می چربد، جسم در برابر نابودی عقب می نشیند. پیش از آنکه به اندیشیدن عادت کنیم به زيستن عادت کرده ایم. در اغلب موارد، باید روح جسم را گول بزند تا اورا وادار به حرکت مرگ آور بکند. فشار دادن روی ماشه به خودی خود آسان است و ظاهرا بی ضرر، به محض اینکه بد
ولی فقط گذشت.
هیچ چیز عوض نشد، جز احساسم نسبت به پوچ بودن زندگی!
به پوچ شدن آدما و روابطشون و حرفا و عملشون!
از خودم و تلاشم در راستای بهتر زيستن هنوز راضی نیستم!
باز هم تلاش و تلاش و تلاش!
+ممنون که به یادم بودین! :)
نمینویسم ولی هستم،آدرس بذارین!
+فیلم و سریال و کتاب و آهنگ خوب معرفی کنین!
چه غریب ماندی ای دل.نه غمی
نه غم گساری
نه به انتظار یاری.
نه ز یار انتظاری.
#ابتهاج
پر از سه نقطه ام.
پر از مکث
مکث برای زيستن.
و یا نزيستن
میخوام سه نقطه هایم را پرت میکنم از زندگی ام بیرون .
و افسار زمانی که دارم رو به دست بگیرم.
نمیدونم چه قدر به خط پایان مونده.
و یا چه قدرش رو طی کردم.
فقط میخوام همونی بشم که باید باشم.
همونی که واقعا هستم.
نه، صحبتی از عشق نیست. صحبت از نور سپیده، افتاده به دالانِ نمورِ قلب است. آن اتفاقی که رخداد، در طولایِ سرنوشتش نیست، آن اتفاق که نمیافتد.
عرصهی پهناورِ زيستن، وقتی مجال بودن ندارد میشود ما. باشد، هر چه بادا باد، بوسهات آباد
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِای تغییر دهنده دلها و دیده ها * ای مدبر شب و روز * ای گرداننده سال و حالت ها * بگردان حال ما را به نیکوترین حال از خداوند برای همه عزیزانم آرزو می کنم. پروردگارا! مهربان ترین مهربانان آنگونه که زمین و زمان از نخوت زمستان، به تنگ آمده اند، در هیاهوی بهار اند. به دلهای پاک، طراوت و
یکی دیگه از عوارض بیش از حد دوست داشتن اینه که حساستر و شکنندهترت میکنه
یکی از عوارض وضع دور ز دلدار زيستن اینه که بهونهگیر ترت میکنه
یکی از عوارض دیگهش اینه که دلتنگیات خستگیاتو دقیقاً سر همونی میشکنی که از جان خودت دوستترش میداری
ماهی زخمی پاشوره ی حوض
کیو خواب دادی که دریایی شدی . !
× این دو سه هفته ای میخوام به خودم کمتر سخت بگیرم تا بگذره. بعد بفهمم تکلیف پاییزم چی میشه. بعد تصمیمات لازم و کارهای لازم رو انجام بدم
× پذیرفتن مسئولیت زيستن خود به تنهایی؟ دشوار است و ممکن است و لذت بخش می شود
× نوشتن زمان رو کند تر می کنه اما مایلم به نوشتن
کند شدن یا نشدن هم خیلی مهم نیست
در هر صورت می گذره
درباره این سایت