نتایج جستجو برای عبارت :

هاجر نورایی

باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت هاجر
غزل۸
هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا
او خلیل الله باشد، از عظام انبیا
هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی
می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا
چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی
می کند سارا حسادت، می رود کوه صفا
می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود
آب می گردد تمام و تشنگی آید چه ها
چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار
تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا
امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی
لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، گردن
باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت هاجر
غزل۸
هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا
او خلیل الله باشد، از عظام انبیا
هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی
می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا
چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی
می کند سارا حسادت، می رود کوه صفا
می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود
آب می گردد تمام و تشنگی آید چه ها
چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار
تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا
امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی
لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، گردن
 
 
 
درگذشت مرحومه هاجر ی(همسر مرحوم کربلایی میرزا مسیح) را خدمت خانواده محترم ی و فامیل وابسته تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحومه رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.  خداوند بیامرزد   روحش شاد 
 
 
 
 
باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت هاجر
غزل۸
هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا
او خلیل الله باشد، از عظام انبیا
هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی
می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا
چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی
می کند سارا حسادت، می رود کوه صفا
می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود
آب می گردد تمام و تشنگی آید چه ها
چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار
تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا
امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی
لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، گردن
✅اولین کسی که با #دیکتاتوری عظیم فرعون دلیرانه به پا خواست.یک مرد نبود بلکه یک زن بود(بانو آسیه)
✅اولین کسی که مکه و کعبه را آباد کرد مرد نبود بلکه یک زن بود(بانو هاجر)
✅اولین کسی که از مبارکترین #آب روی زمین زمزم نوشید مرد نبود بلکه یک زن بود.(هاجر خاتون)
✅اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته شد و شهید شد یک مرد نبود بلکه یک زن بود(بانو سمیه)


ادامه مطلب
به گزارش خبرنگار فوتبال و فوتسال عصرحباد؛ در بازی اول تیم پایگاه بسیج هاجر به مصاف تیم مریخی پور رفت که این دیدار با نتیجه ١-٢ به سود تیم پایگاه بسیج هاجر به اتمام رسید.
زنندگان گل تیم پایگاه بسیج هاجر: خانم ها زهرا جعفری و کوثر جعفری
و زننده تک گل تیم مریخی پور خانم میترا خانی بود.
در بازی دوم تیم شفیع زاده و تیم کوثر به مصاف همدیگر رفتند که این بازی با نتیجه ٠-٣ به سود تیم شفیع زاده به پایان رسید.
زنندگان گل: خانم ها آوا بیگی، مهسا طالبی و خانم
یه دیالوگ بود شهرزاد نشسته بود تو کافه و سیاه تنش بود 
به فرهاد میگفت بارون میاد جر جر رو پشت بوم هاجر 
هاجر عروسی داره تاج خروسی داره 
چراغ زهره سرده  تو تاریکیا می گرده 
خورشید آسمون کو؟ چراغ کهکشون کو ؟ 
من این روزا اون حالو دارم 
دیروز نشستم و با هر ضرب و زوری گفتم نه 
دلم بودا گفتم نه  
همش اون دیالوگ شهرزاد تو گوشم تکرار میشه که 
گاهی آدم باید یه ویرونه بسازه از وجودش 
تا یه نوری بدرخشه از دل اون ویرونه ها .
منتظر کدوم خوشبختی باد آورده
علیرام نورايي بازگر ایرانی، پس از چند سال فعالیت در تئاتر با فیلم گرگ و میش شناخته شد، همچنین ظاهر جذاب و استایل او در شهرتش بی‌تاثیر نبوده است. در ادامه بیوگرافی علیرام نورايي را به همراه مصاحبه و عکس‌های جذاب او و همسرش را دنبال کنید.




بیوگرافی علیرام نورايي
 
ادامه مطلب
مدیریت محترم دبیرستان دخترانه حجاب دوره اول و دبیرستان دخترانه هاجر دوره دوم شهرستان قشم نرم افزار کارنامه مدارس شما آماده است.
شما می توانید با رمز ارسالی به تلفن همراه تان آنها را از لینک های زیر دانلود نمایید.
 
دبیرستان دخترانه حجاب دوره اول
دریافتعنوان: نرم افزار کارنامه ماهانهحجم: 5.23 مگابایتتوضیحات: دبیرستان حجاب دوره اول 
 
 
دبیرستان دخترانه هاجر دوره دوم
دریافتعنوان: نرم افزار کارنامه ماهانهحجم: 4.72 مگابایتتوضیحات: دبیرستان هاج
بسم الله
مامان هاجر، این روزها خوشحال است. پشتِ تلفن قربان‌صدقه‌ام می‌رود. می‌خندد. سربه‌سرم می‌گذارد. از رفت و آمدهایش به خانه‌ی عمه و عمو و خاله می‌گوید. از مهمانی‌های افطاری. از سحری پختن‌هایش. از حالِ خوبِ خواهر دومی. از فاطمه‌ساداتی که می‌گوید برایش از تهران اسباب بازی بخرم، از پدر که سلام می‌رساند و خسته بوده و خوابیده است، از مسائل و حاشیه‌های زمین خریدنِ خواهر دومی، از پادردِ خودش، از ازگیل‌های حیاط که تا وقتی برگردم حتما ر
اولین کسی که با دیکتاتوری عظیم فرعون دلیرانه به پا خواست؛
مرد نبود بلکه یک زن بود . بانو آسیه»
اولین کسی که مکه و کعبه را آباد کرد؛
مرد نبود . بلکه یک زن بود . بانو هاجر»
اولین کسی که مبارک ترین آب روی زمین (زمزم) نوشید؛
مرد نبود . بلکه یک زن بود . هاجر خاتون»
اولین کسی که به محمد مصطفی(ص) ایمان آورد؛
مرد نبود . بلکه یک زن بود . بانو خدیجه»
اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته شد و شهید شد؛
یک مرد نبود . بلکه یک زن بود . بانو سمیه»
اولین
شماره یک و از همه مهمتر به نظرم اینه که چرا گیم آو ترونز اینطوری تموم شد؟چرا چرا چرا چرا؟
نه واقعا چرا؟
من هنوزم اینقدر سرش ناراحتم که حد نداره!
فک کنید دوشنبه منو هاجر با چه بدبختی رفتیم خونشون بعد ترافیک و اینترنتش تموم شد دوباره با چه بدبختی اومدیم خونه ما با چه بدبختی ای دانلود کردیم و نگاه کردیم و وقتی زیرنویس زد پایان واقعا نزدیک بود جفتمون بزنیم زیر گریه:(
گفتیم خب بخوابیم یامون بره باورتون میشه دو ساعت و نیم کامل فقط به سقف ز
کتاب هاجر در انتظاراین بی بی بزرگوار(شهید عباس کریمی از نگاه همسر)نویسنده: سعید عاکفانتشارات ملک اعظم
معرفی:
تا حالا شده؟بله خب حتما تا حالا برات پیش اومده…یه وقتایی دوست داری از کنار مشکلات زندگیت رد بشی و بهشون لبخند بزنی، دوست داری هرچی سختی میبینی کم نیاری!دوست داری وقتی همه ملتهب اند، تو آروم باشی… راضی باشی از زندگی…!اینا یه حس واقعیه که بعد از خوندن کتاب بهت دست میده و می فهمی آدم” اگه چه جوری” باشه… خوشبخت میشه!
بریده کتاب:
قرا
کتاب بچه ها غدیر : داستان آخرین حج پیامبر و واقعه غدیر خم این بار از زبان دو کودک…
 
معرفی:
داستان آخرین حج پیامبر و واقعه غدیر خم اینبار از زبان دو کودک…هاجر و اسماعیل دو کودک که با پدر و مادرشان همراه می‌شود و در آخرین حج پیامبر با قافله ایشان همراه می‌شود…تصویر های این کتاب به صورت رنگ آمیزی است و کودک با سلیقه و خلاقیت خودش رنگ آمیزی می‌کند .
بریده کتاب:
موضوع آن قدر مهم بود که عده ای سوار بر اسب حرکت کردند تا به آن ها که جلوتر رفته بودند
بیاین یه بار برای همیشه کمپین 'نه به کتاب دینی بزنیم'و بعد یه آتیش بزرگ تو مرکز شهرامون روشن کنیم و همه بیان کتاباشونو بندازن تو آتیش
بیاین یه بار برای همیشه تموم کنیم این حماقت بزرگ رو-___-
یعنیا دافعه ای که منو کتاب دینی بهم داریم دو قطب مخالف آهنربا بهم ندارن:/
پی نوشت بی ربط ولی باربط چه میدونم اصلن:ولی واقعا وقتی به این فکر میکنم در کشور خارج نه برا کنکورشون(اون کشور خارج مد نظر کنکور داره برای کارشناسی)دینی و احکامو اینا دارن نه تو دانشگاه
 
خب سه شنبه اومدن‌گفتن منو و هاجر و مرضی بریم دفتر و خب فکر می کنید چی شده
اسم منو دادن به عنوان بچه بی انضباط شلوغ کن پر تحرک
همشون یه ور 
من؟تحرک؟شیب؟
خداییی تو عالم خسته تر از من نیست من تحرک دارم 
یعنی این حرف اینقدر مسخره و غیر قابل باور بود هاجر مرضی قاه قاه داشتن تو صورت ناظممون میخندیدن از شدت مسخرگیش
حالا در کل که اتفاق مهمی نبود ناظم تهدیدمون کرد که انضباط بیست نمیده ماعم بهش گفتیم خب نده،خدافظ
آخر سرم معلوم شد کار اون اکیپه بوده که
بسم الله
 
دیشب بابا فرم گذرنامه‌اش را جلویم گذاشت و گفت برایم پر کن. نگاهی به فرم قبلی‌اش انداختم. خطِ خودم بود. چند سال قبل هم من اسم و رسم بابا را در فرم نوشته بودم. شماره‌ی برادرم عوض شده بود. حتی آرزوهایش. شغل شوهرخواهرم هم. مامان هاجر دردِ پایش بیشتر شده بود. بابا چهره‌اش مثل آن‌وقت سرخ و سفید نبود. وزنش بیشتر شده بود، موهایش سفیدتر. من دیگر به طور دائم در این خانه زندگی نمی‌کردم. فهمیده بودم رنگ چشم بابا میشی نیست و به اشتباه همه جا این
پرستاران و پزشکان بیمارستان هاجر نیروی زمینی ارتش به عنوان یکی از خطوط مقدم مبارزه با بیماری کرونا با تلاش 24 ساعته و روحیه بالا درحال خدمت‌رسانی به مراجعه‌کنندگان هستند.
 
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
 
صبح هوا خوب و بهاری و خنک و َشبیه اسفند بود.
شب به یاد عمه هاجر، فکر کردن به جزییات او. شال بزرگ ترکمن، النگوهای پهن طلایی کمرنگ، نحوه‌ی بغل گرفتنش موقع روبوسی، یک ماه زندگی با او در خانه‌مان، صدایش، ترکی صحبت کردنش، پاکتهای سیگارش، خانه اش، شماره‌ی تلفنش، درد‌هایی که کمتر کسی می‌فهمید.
روی یک نفر خیییلی بد کراش زدم
و داشتم به هاجر میگفتم که تو قیافه من چی هست که توجه آدم  بهش جلب شه
بعد به خودم تو آینه نگاه کردم از قیافم خندم گرفت.خودم جواب خودمو دادم هیچی!!!
پ.ن:کاش این مسخره بازیا از سرم بپره تو این هیری ویری
پ.ن2:البته که اون یارو خودشم کرم داره:|
درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته‌ی مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزنمرا به نام کوچکم صدا بزنصدام بزنزنده شو منو صدا کن دلم واسه صدای خش‌دارت تنگ شده.دلم واسه حرف زدن با لکنتت که دال و ت رو درست ادا نمی‌کردی تنگ شده. دلم برای تمام حمایت‌های حماقت‌بارت تنگ شده.میگفتی هاجر فسخ عزیمت جاودانه بود. چرا برنمیگردی از سفر چند روزه‌ات؟
مثلا اگر هاجر سه ماه پیش بود از حرف‌هایی که امروز شنیده بود از غصه دق میکرد ولی حالا، مرگ تو اثر مثبت خودش را گذاشته و آمپول بی‌حسی عظیمی شده‌ست که مرا نسبت به زندگی کرخ کرده. انگار همه چیز را از پشت شیشه نگاه میکنم. انگار این زندگی که در جریان است، مال من نیست. انگار از شیشه‌های عینک شنا به فروریختن تمام دنیا نگاه می‌کنم.
بچه های عزیز حضرت ابراهیم علیه السلام یکی از پیامبران بود.
 
این پیامبر خدا پسری داشت به اسم اسماعیل که او هم از پیامبران بود.
 
در یکی از شب ها حضرت ابراهیم علیه السلام در خواب دید که یه فرشته ای نزدش آمد و فرمود خداوند متعال می فرماید:
 
اسماعیل فرزند خود را برای من قربانی کن.
 
حضرت ابراهیم علیه السلام وحشت زده از خواب بیدار شد. و با خود فکر کرد که این خواب یه دستوری از خداست یا وسوسه شیطان.
 
دو شب دیگر هم این خواب را دید و کاملا متوجه شد که مام
بسم الله
 
چند روزی‌ است که صبح‌ها بیدار می‌شوم. کنارِ مامان هاجر می‌نشینم و صبحانه می‌خورم. چون باید صبحانه بخورم. اول دو قاشق غذا خوری از یک پودر بی‌مزه در دهانم می‌ریزم و پانزده دقیقه بعد، صبحانه. بعدِ بعدِ صبحانه، یا می‌خوابم تا لنگِ ظهر، و یا بیدار می‌مانم. البته که بخوابم بهتر است. چون گیج بودن و انرژی برای هیچ کاری نداشتن، عاقبتِ نخوابیدن است. امروز خوابیدم. چون دیروز بعد صبحانه به کتابخانه شهر رفتم. آخ که دلم برایش لک زده بود. عکس
اولین رویارویی من با مرگ سوم راهنمایی بود. پدربزرگ پیرم فوت کرد. برای یه مدت طولانی میدونستیم که روزای آخر پدره و دعا میکردیم با عزت از این دنیا بره. البته این ملایم شده‌اشه. دعا میکردیم زودتر راحت‌ شه. اره درستش اینه. دومین رویاروییم، مرگ ناگهانی دایی مامانم بود که خب چون خیلی نزدیک نبودیم تاثیر بزرگی روم نداشت. ولی مرگ تو خیلی داره اذیت می‌کنه. عزیز بودی ناگهانی بود و مهم‌تر از اینا، من صداتو شنیدم. من آخرین کسی بودم که باهاش حرف زدی.
بعد از پنج روز جلسه و هم اندیشی و فکر بالاخره یه بهونه توپ پیدا کردم که در جواب گند زدن امتحان به استاد بگم*_____*
با هاجر کلی ام بالا پایینش کردیم که مو لای درزش نره

یه سه هفته است به همه آدمای زندگیم روزی دوازده بار میگم:اینقده دور شدی و مغرور شدی که دیگه کور شدی،اوناعم ضمن ابراز اینکه حالشون دیگه بهم خورده بهم اشاره میکنن اگه خفه شم خیلی امنیتم بالاتره:///
.
نمیدونم چند روزه با داداشم قهرم فقط دیروز برای پنج دقیقه فکر میکردم تک بچه ام و اصلا یا
می‌خوام حواسم یکم به خودم باشه. چای رو دم گذاشتم و چراغا رو روشن کردم. به صداهای درون و بیرون بی‌توجهم. می‌خوام کارای عقب‌افتاده رو کم کم انجام بدم. آهنگای قشنگ و شاد می‌خوام گوش بدم. می‌خوام وقتی بهت فک میکنم فقط لبخند محوی بزنم و رد بشم. حس بد این روزا رو می‌خوام بریزم دور. نمی‌خوام کسی که جلوی موفقیتمو میگیره خودم باشم. که از ازل تا ابد خودم بودم. چراغا رو روشن بذار هاجر. چای دم کشیده و نون بربری و پنیر و گردو منتظرتن.
بیوگرافی بهرام نورايي

بهرام نورايي ملقب به بهرام
متولد 1367/2/15 تهران ، فارغ التحصیل لیسانس رشته مدیریت فرهنگی از
دانشگاه سودرتورن و دانشجوی فوق لیسانس موسیقی فیلم در دانشگاه استکهلم
سوئد است، او خواننده سبک رپ است.
بهرام نورايي یکی از خوانندگان فعال در سبک رپ فارسی است که با زمینه
شعری ی-اجتماعی خود به شهرت رسید. او از سال ۱۳۸۱ تا کنون در زمینه‌های
مختلفی از رپ فارسی فعالیت داشته‌ است و جز مهره های اصلی و تأثیرگذار
موسیقی زیرزمینی ا
بیوگرافی بهرام نورايي

بهرام نورايي ملقب به بهرام
متولد 1367/2/15 تهران ، فارغ التحصیل لیسانس رشته مدیریت فرهنگی از
دانشگاه سودرتورن و دانشجوی فوق لیسانس موسیقی فیلم در دانشگاه استکهلم
سوئد است، او خواننده سبک رپ است.
بهرام نورايي یکی از خوانندگان فعال در سبک رپ فارسی است که با زمینه
شعری ی-اجتماعی خود به شهرت رسید. او از سال ۱۳۸۱ تا کنون در زمینه‌های
مختلفی از رپ فارسی فعالیت داشته‌ است و جز مهره های اصلی و تأثیرگذار
موسیقی زیرزمینی ا
چقدر تلخ بود کتابو میدیدم میخواستم ازش فرار کنم :(
از کتابخونه امانت گرفته بودم و دوبار تمدید کردم از ی طرف نصفشو که خوندم دیگه نمیخواستم بخونمش و از طرف دیگه نمیخواستم کتاب رو کامل نخونده تحویل بدم تو این دو روزه تمومش کردم خوب شد کامل خوندمش
چقدر گریه کردم برای مرگان و هاجر
ولی میدونم ما آدما قدرت تحملمون بالاس وقتی چاره ای نداری ، نداری دیگه
سیل مهربانی و همدلی در مدارس منوجان
دانش آموزان، معلمان، اولیاء و مسئولان منوجان همگام با سراسر استان کرمان در طرح *سیل مهربانی همکلاسی 2* برای کمک به سیل زدگان سیستان و بلوچستان شرکت کردند.
به گزارش روابط عمومی آموزش و پروش شهرستان منوجان،حجۃ الاسلام امین رضوانی صبح امروز اول بهمن ماه در مراسم نمادین این طرح که در مدرسه ابتدایی دخترانه هاجر برگزار شد گفت: آم
ادامه مطلب
بسم الله
 
دارم سعی می‌کنم کارهای آخر ترمی را کم‌تر کنم تا با حجم کمتری از درس بروم خانه. قرار است بروم خانه. به مامان هاجر زنگ زدم و گفتم می‌آیم. همان شب هم بلیت گرفتم. گریه کردم و بلیت گرفتم. وضع کمی نا‌آرام است ولی هم‌چنان امید جایش امن است.
دانلود آهنگ جدید بهرام نورايي به نام گوشت
تک آهنگ جدید گوشت در تاریخ 27 اردیبهشت ماه منتشر خواهد شد.پیش خرید در ایران هم اکنون از طریق @peeleh_ امکان پذیر است پیش خرید از طریق آیتیونز و گوگل پلی از 11 May آغاز می شود.
بهرام نورايي : تو تو این جامعه . جایگاهت کجاست؟
هاجر بهم گفت پارسال این موقع که برمی گشتیم خونه بهش گفتم سه سال هنرستان نصف شده اما امسال فقط یک ترم دیگه باقی مونده فقط یک ترم و نمی دونید با این یاد آوریش چقدرررررر خوشحالم کرد^____^

برگه های امتحانای میان ترم من به طرز بی رحمانه ای غلط تصحیح داره و عوضیا دیر برگه رو دادن که دیگه نشه کاریش کرد یعنی میگن که حق اعتراض ندارید و واقعا دلم می خواد کلشونو بکوبم تو دیوار ولی خب حقیقت اینه که نه می بخشم نه فراموش میکنم و همه ی این اذیتارو نگه داشتم ک
دانلود آهنگ جدید بهرام نورايي به نام گوشت
تک آهنگ جدید گوشت در تاریخ 27 اردیبهشت ماه منتشر خواهد شد.پیش خرید در ایران هم اکنون از طریق @peeleh_ امکان پذیر است پیش خرید از طریق آیتیونز و گوگل پلی از 11 May آغاز می شود.
بهرام نورايي : تو تو این جامعه . جایگاهت کجاست؟

ادامه مطلب
مادربزرگ محدثه نزدیک ۸۲ سالشه. اسمش هاجره و همه تو محل بی بی هاجر صداش میزننآایمر داره و گوشش هم خیلی سنگینهبا محدثه اینا زندگی میکنه و شوهرش هم ۷ سال پیش عمرشو داد به شما.خونشون دیوار به دیوار خونه ماست .دیوار بین دوتا خونه  خیلی بلند نیست.درواقع اندازه اش طوریه که مامانم با رفتن رو یه بشکه ۴ لیتری(که هنوزم درتعجبم چرا تا حالا نشکسته) و زهرا خانوم( مامان محدثه) با رفتن رو دوتا بلوک،خیلی شیک و راحت اخبارا و اطلاعات محل رو با هم به اش
مادربزرگ محدثه نزدیک ۸۲ سالشه. اسمش هاجره و همه تو محل بی بی هاجر صداش میزننآایمر داره و گوشش هم خیلی سنگینهبا محدثه اینا زندگی میکنه و شوهرش هم ۷ سال پیش عمرشو داد به شما.خونشون دیوار به دیوار خونه ماست .دیوار بین دوتا خونه  خیلی بلند نیست.درواقع اندازه اش طوریه که مامانم با رفتن رو یه بشکه ۴ لیتری(که هنوزم درتعجبم چرا تا حالا نشکسته) و زهرا خانوم( مامان محدثه) با رفتن رو دوتا بلوک،خیلی شیک و راحت اخبارا و اطلاعات محل رو با هم به اش

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها