نتایج جستجو برای عبارت :

نمیتونم فراموشت کنم

کاش وقتی می‌دونم حالت خوب نیست حالت رو بدتر نکنم با حال خراب خودم.
کاش می‌شد یه‌شبه فراموشت کنم. بعد وقتی پیام می‌دادی، می‌گفتم شما؟».
دروغگوی خوبی هم نیستم که بتونم نقش بازی کنم، که بتونم تظاهر کنم واقعاً یه‌شبه فراموشت کرده‌م.
خواهم فراموشت کنم عمرم کفایت می‌کند؟
ای آنکه عشقت را دلم هر دم حکایت می کند
بیمار عشقت گشتم و درمان ندارد درد من
عشق تو در رگهای من دارد سرایت می کند
فرمان به قتل این دلم دادی و دیدم ناگهان
کاین دلبر دل سنگ ما راحت جنایت می کند
در کوچه باغ خاطره یاد تو آرامم کند
هر قطره اشک من ولی از تو شکایت می کند
گر بر سر قبرم شبی یک لحظه ای هم بگذری
منصور گوید سوی ما یارم عنایت می کند
سلام 
دلتنگم اما باید فراموشت کنم 
باید مقاومت کنم 
اسیر این دل نشوم 
اشفته و پریشان نشوم
اما چطور فراموشت کنم
تو یه زخمی بردلم 
مرهمی ندارم در جهانم
بغض میکنم کنار پنجره ی بخار زده مینشینم و به چشمان نم دارم اجاره ی باریدن میدهم به قلبم اجازه ی تنگ شدن اما در این میان هرگز نمیگذارم افکار راه خودش را برود زندانیش میکنم .برای آخرین بار سجاده ی را پهن میکنم و دستانم را بلند کرده و از خدا تورو میخواهم ای کاش .ای کاش
دیگر نميتونم صحبت کنم اشکاها
خواهم فراموشت کنم عمرم کفایت می‌کند؟
ای آنکه عشقت را دلم هر دم حکایت می کند
بیمار عشقت گشتم و درمان ندارد درد من
عشق تو در رگهای من دارد سرایت می کند
فرمان به قتل این دلم دادی و دیدم ناگهان
کاین دلبر دل سنگ ما راحت جنایت می کند
در کوچه باغ خاطره یاد تو آرامم کند
هر قطره اشک من ولی از تو شکایت می کند
گر بر سر قبرم شبی یک لحظه ای هم بگذری
منصور گوید سوی ما یارم عنایت می کند
هنوز سعی میکنم فراموشت کنم
اما تو جزئی از منی .
جدانشدنیچسبیده به روح .
خیلی ازار دهنده ست این تلاش .
با وجود هر نوع رابطه و ادمی توی زندگیم ، باز هم هیچی شبیه تو نیست و نمیخوام باشه .
حتی اگه یه روز تصمیم احمقانه ای بگیرم .
 
نگرانم که این فرصت کم را بکشی.
می خواهی فراموشت کنم
چگونه ؟
تو در من زندگی می کنی
چون جنینی در زهدان مادر
که حاصل یک عشق بود
و من پس از آن لحظه عشق بازی فراموش شدم
به یادگار ماندی در درونم
تا از خونم تو را زندگی دهم
عشق و خواستن را
و لذت بوسه و هم آغوشی را
تو مرا ترک خواهی گفت
همچون فرزندی که از مادر جدا می گردد
به جستجوی عشق
پس چون در چشم محبوبت می نگری
به یادآور نغمه هایی که می خواندیم
ترانه هایی که گوش سپردیم
آرزوهایی که در سر پروراندیم
و رویاهایی که عاشقانه به تصویر کشیدیم
رناتو: زمان گذشت و من عاشق زن‌های بسیاری شدم و هنگامی که آن‌ ها مرا در آغوش می‌ گرفتند، می‌ پرسیدند آیا فراموش‌ شان خواهم کرد؟ و من می‌گفتم: "آری، فراموشت خواهم کرد".اما تنها کسی که هیچ‌گاه فراموشش نخواهم کرد کسی است که هرگز نپرسید.» 
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشدکه تو رفتی و دلم ثانیه‌ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لب‌هایمهر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهرهیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را داردجانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرهاعاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!# فاضل نظری 
از همون اولش ، خیلی بینمون فرق بودمن عاشق بارون بودم اون عاشق برف بودمن خیلی آروم بودم اون خیلی پرحرف بودولی نگذریم از حق ، خیلی خوش قلب بوداز الان به جز دوری تو هیچی به من نزدیک نیستدرد داره نرو جفتمون از دست میریمنمی فهمم داریم تقاص چی رو ، پس می دیم برو ولی ببین کی برمیگرده ، من یا توببین تهش کی گریه کرده ، من یا توتا صبح همش شهرو می گرده ، من یا توحرفاتو الان بزن که دیگه دیره ، فردااگه میخوای بری برو ، دست بردارنری دوباره باز بیان ، از فردا ح
گفتند فراموشت کنماما به یاد آوردنت هر روزدرد آورترین شکل فراموشیست
 
 
یکی بود ، یکی نبودمن موندم و اون نموندمن دیدم و اون ندیدمن خواستم و اون نخواستمن التماس کردم و اون نشنیدمن هستم و اون رفته !
من خستم و اون
 
 
!هیچوقت بی خداحافظ کسی را ترک نکننمیدانی چه درد بدی استپیر شدن در خم کوچه های انتظار …
 
 
 
پای رفته را میتوان برگرداند اما دل رفته را هرگز !
 
هیچ حواسم نبود، دو فنجان ریختم» داستان شش کلمه‌ای
اندوه از آلیستر دانیلصبح‌ که از خواب بیدار می‌شوم، اول تو را فراموش می‌کنم. بعد، می‌روم
سروقت گوشی‌ام. و نمی‌آیم توی تلگرام، صفحه‌ لعنتیت را باز نمی‌کنم که آن
تاب گیسوهای قهوه‌ای بافته‌ات را توی عکس پروفایل ماتم زده‌ات تماشا کنم و
هیچ‌وقت دیرم نمی‌شود برای رسیدن به دفترکار، و رییسم هرگز نمی‌گوید حالا
می‌آیی؟» تا عصر، به فراموش کردنت ادامه می‌دهم، هر لحظه. و بخاطر نمی‌آور
مَالِی وَقَفتُ عَلَى القُبُورِ مُسَلِّماًقَبرَ الحَبِیبِ فَلَم یَرُدَّ جَوَابِی‏
أَ حَبـِیـبُ مَا لَـکَ لَا تَـرُدُّ جَـوَابَـنَاأَنَسِیتَ بَعدِی خُلَّةَ الأَحبَاب‏
چه شده در کنار قبر تو سلام می کنم ولی جوابی نمی شنوم؟ای حبیب من چه شده که جواب ما را نمی‌دهی؟ آیا دوستی هامان فراموشت شده؟
+و بعضی سال ها ، روضه ها سنگین تر میشوند.نه ! هر سال روضه ها سنگین تر از سال قبل میشوند .
من تنگه دلم اما میدونم که تو نهفراموشت می کنم این دفعه قول دادم به خودمفراموش می کنم اگه ازم بربیاداگه عکسای تو به حرف بیاداگه وسط تابستون برف بیاددنبالت دنیا رو من گشتمرفته ی بی برگشتمنشونتو از کی بگیرمخودت بگو رفتی کجا از پیش مندورترین نزدیک مننذار تو رو از من بگیرن.:)حالا که قراره حذف شه.می نویسم و می نویسم.با باد و بارون و رعد می رقصم.جام خون سر می کشم و پایکوبی می کنم.هرا!قربانی رو بپذیر!
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده استآسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده استزندگی چون ساعت شماطه‌دار کهنه‌ایاز توقف ها و رفتن های یکسان پر شده استچای می‌نوشم که با غفلت فراموشت کنمچای می نوشم ولی از اشک، فنجان پرشده استبس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته انددیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده استدوک نخ ریسی بیاور؛ یوسف مصری ببرشهر از بازار یوسف‌های ارزان پر شده استشهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! آری شهر! شهراز خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده است
گفت میدونی از چی خیلی متنفرم ؟
گفتم چی ؟
گفت از مردای دو زنه 
گفتم اما من مردای دو زنه رو به مردای دو دله ترجیح میدم چون اونا چیزی که تو دلشون بود رو نشون دادند اما مردای دو دله کسایی ان که فقط در ظاهر یه زن دارن ‌.
گفت یه طعنه ریزی تو جمله ات نبود ؟
گفتم چرا ببخشید ‌.
دوست دارم بگم کاش هیچوقت نمیگفتم ببخشید ! چون چیزی برای ببخش وجود نداره .
همونجا بود که تصمیم گرفتم تا ابد ازت متنفر باشم ‌.
حالم به همو میخوره از اینکه یه جوری نگام میکنی که دوباره بهت فکر کنم!
شایدم‌نگات واقعا هیچ‌معنایی نداشته باشه، ولی برای من داره ، تو این شرایط که دارم فراموشت میکنم یهو نیا وسط ، یهو یجوری نگام نکن انگار
ولی خب خدا رو شکر امشب اصلا برام‌مهم نبودی ، خدا رو شکر ، خودم بودم ،رفتارام خنده هام.
خدا رو شکر که داری بی اهمیت میشی ، و میدونی جالبیش چیه؟
دیگه دست و پا چلفتی نیستم ، اتفاقا رفتارای تو برام خنده داره.انگار تو هول شدی .
کاش وقتی که نباید باشی ،نباشی!
میفهمی چی میگم؟ 
من دارم تو رو فراموش میکنم بعد یهو میای وسط ،جایی که اصلا کسی فکرش رو نمی کنه که باشی ،هستی و این اذیت کننده س!!!
با شه قاسمی درگیر شدم ، لعنت! باید تعریف کنم بعدا.
کاش امروز می دیدمت ،نه ،همون بهتر که ندیدمت!
بارون بهاری چند دقیقه ای اومد و من‌تو رو دعا کردم ، نمیدونم مه از کجا فهمید! شوک شدم اصلا!!! بعد یه جور بهش گفتم که دیگه هیچ وقت این حرف رو نزن، گفت باشه . ولی . از کجا فهمید؟ 
تو از منی و از نوشته های من بلند شده ایسال ها پیشخوابِ تو را دیدم.خوابی که هیچ تصویر چهره ای نداشتو فکر می کردم او همان گمشده ی من استنیمه ی پنهانِ من‌‌‌.وقتی قلبم شیرین می شودو پروانه در عمق آن می رقصند،احساس می کنم گمشده ام راپیدا کرده امو آن غریبه ای که توی خواب های پولکی امنگاهی گرم داشت،تو بودی!فراموش مکن؛فراموشت نخواهم کرد!با تمام وجود آن را درک کنو هر از گاهی اگر وقتی پیش آمدبه نوشته هایم بیندیشو آن ها را زیر لب زمزمه کن.که از دلم بلن
هرگاه در تنگنا قرار گرفتیهرگاه فکر کردی خدا فراموشت کردههرگاه از زندگیت خسته شدیاین آیه ی زیبای خدا رو بیاد بیار: لا تنقطوا من رحمت الله»تا وقتی پشتیبانی چون خدا داری چی کم داری؟ ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکندچون تورا نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور»به خدا توکل کن و بدون زمونه همیشه یکسان نیست و روزای بد میگذره. دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور»بنابر این تو حق نداری نا امیدشی! 
دلم برات تنگ شده دارم دیوونه میشم
تا وقتی که نبینمت آروم نمیشم
بین ما هر دیواری باشه برمیدارم
فاصله عمرم که باشه کم نمیذارم
بغض ترانه و دلم هر دو شکسته
چشام به در منتظر نگات نشسته
باور نمیکنم فراموشت شدم من
گواه دلتنگی من ترانه هامن
تویی که بودی و هستی و موندی همیشه کنار ترانه من
واسه موندن و خوندن از عشق و ستاره تو شدی بهانه من
دیگه نه نمیخوام که ببینم نیستی پیشم
دیگه خنده زورکی سخته برام راضی نمیشم
دیگه دوری تو مثل سم چرا نمیفهمی
نذار حس کنم
میدونی ،نمیدونم بهت دلبسته باشم یا نه؟
از این حس بلاتکلیفی حالم‌به هم‌میخوره.
مثل شکوفه ای که نمیدونه تو سرمای زمستونیِ بهار بیاد بیرون یا نه. 
حالم‌بده. اگه دوست داشته باشم و همینجوری به پات بشینیم، یه روزی میاد که توام منو دوست داشته باشی؟!
دو تا تجربه ی نا موفق در این زمینه داشتم. یکی ش خیلی نا موفق بود ،در حد گَند بود.یکی ش معمولی تر. 
وقتی به این دوتا نگاه میکنم ،باید فراموشت کنم، پس چرا هستی تو ناخود اگاهم؟
×دارم گیم آف ترونز میبی
فراموشت کرده امای نور دسته دستهکه بر هم می گذارمو تو را می سازم.ماه سیاه !که پیشانی داغت را برف شسته استاقیانوس عاشق !که در پی قویی کوچک روانه رود می شوی !از یادت برده امهم چون چاقویی در قلبهم چون رعدی تمام شدهدر خاکستر شاخه هایم .
 
"محمد شمس لنگرودی"
 
پ.ن:
خورشیدی سیاهکه میان شاخه ها می درخشد .نگاه تو را آزرده نمی کنداز شیشه ها دانه ای نور بچینبه این شاخه ها بیاویز .
 
"بیژن الهی"
در مورد این عکس صفحه‌ها می‌تونم سیاه کنم و بنویسم ولی ترسِ خونده شدن از جانب کسی که نباید، نمیذاره بنویسم. بغض‌م رو قورت می‌دم و فقط نگاه می‌کنم و لبخند می‌زنم. حتی حتی چشم‌هام پر از اشک می‌شه ولی اجازه نمی‌دم سربخوره بیاد پایین. نمی‌فهمم این همه خودسانسوری و انکار برای چیه آخرش که یه روز سقوط می‌کنم
گوشه‌ای از مجموعه‌ی لعنتی‌ترین‌های روزگار!» :)
 
می نویسم که نگی فراموشت کردم. یاد حرفت می افتم که گفتی تو نخواستی منو فراموش کنی ، نخواستی جایگزینم کنی و بعد دلم خیلی می گیره. این چه قضاوت غیر منصفانه ای بود؟ من اگرم می خواستم تو فراموش شدنی نبودی بی انصاف.
توام دلت تنگ می شه؟
ریمایندرای آیفون اون عکس رو نشون دادن که رفته بودیم لتیان. باغ گردو. سرمای هوا و گرمای تو. همون عکسی که قراره بعد از چند سال عینش رو بگیریم و هنوزم دلم امید داره که میگیریم.
امروز خیلی دوریم از اون روزا ، ولی می دونی ق
تصمیم گرفتم که فراموشت کنم.اما نه کامل.نه برای همیشه.فراموش نکن که تو در اعماق قلب من فرمانروایی میکنی.
خود را به دست سرنوشت خواهم سپرد،زیرا اگر سرنوشت بخواهد مطمئنا روزی در جایی همدیگر را ملاقات خواهیم کرد و من برای رسیدن این روز هر ثانیه انتظار میکشم‌ ،هر ثانیه
خواستم بنویسم  الان که بهار شده، حال دل خودت را خوب کن بی‌خیالِ خیلی‌ها،  خواستم بنویسم حواست باشه  بهار مثل پاییز نیست که به ظاهر یک فصل ِ اما انگار که یه سالِ ، بلکه بهار واقعا یه فصلِ،بهار خیلی زود تمام می‌شه، تا می‌تونی نفس بکش در هوای بهار  حتی با وجود این روزهای خود قرنطینگیدلگیر خوبی‌های بی‌جوابت هم نباش ،تو بخاطر دل خودت مهربان باش ، تو وقتی خوب باشی روزی آدمها دلتنگ خوب بودنت میشن و فراموشت نمیکنن ،مطمئن باش ،خوبی فراموش نم
شب هایی هستن 
که کلافه روی تختت غلت می زنی، 
کلافه از درد بی داستانی!
هرکسی باید یه داستان داشته باشه، 
یه داستان دراماتیک 
که بتونه واسه بقیه تعریف کنه، 
شب ها بغلش کنه و بهش فکر کنه.
البته نه که اصلا داستان نداشته باشی، 
داری!
اما به خودت قول دادی که فراموشش کنی. 
درست عین تو! 
عین من! 
میخوام فراموشت کنم. استارتشو خودت زدی!
با زبونی که فقط من میفهمش و تو فکر میکنی که مختص خودته.
بفهم!
شب هایی هستن 
که کلافه روی تختت غلت می زنی، 
کلافه از درد بی داستانی!
هرکسی باید یه داستان داشته باشه، 
یه داستان دراماتیک 
که بتونه واسه بقیه تعریف کنه، 
شب ها بغلش کنه و بهش فکر کنه.
البته نه که اصلا داستان نداشته باشی، 
داری!
اما به خودت قول دادی که فراموشش کنی. 
درست عین تو! 
عین من! 
میخوام فراموشت کنم. استارتشو خودت زدی!
با زبونی که فقط من میفهمش و تو فکر میکنی که مختص خودته.
بفهم!
بعضى از آدماى قدیمى زندگیم یجورى برام بى اهمیت شدن كه پشمام! :))) آدمایى كه شاید دو سال سه سال قبل فكر میكردم زندگى بدون اونا محاله و نميتونم با نبودنشون كنار بیام!!!!! خیلى از آدما از زندگیم رفتن بیرون و الان بنظرم خیلى چیزا بهتره با اینكه فكر میكردم شاید خیلى سخت تر از این حرفا باشه!
همه‌چیز تند و تند و تند می‌چرخد می‌گذرد تمام می‌شود تو نیستی دیگر که دوشادوش‌مان باشی تو آرام و مهربان و در سکوت مطلق به‌خواب رفته‌ای هیچ‌چیز نمی‌تواند آرامشت را بگیرد می‌روی می‌روی و ما را با هزارهزار خاطره تنها می‌گذاری خاطره‌ی روزهای خاله‌بودنت، مادری کردنت، خاطره‌گفتنت، از تهِ دل خندیدنت چه‌طور فراموشت کنم که خانه‌ات، خانه‌ی خاطرات کودکی‌مان بود. دستانت، گرم و مادرانه نگاهت، آرام مهربانی‌ات، دریای بی‌نهایت
کتاب جایی حوالی بارانشاعر: علیرضا اسفندیاری

من تو راگم کرده بودمسپرده بودمت به دست خدا.به اعتبار تمام جاده هابه انعکاس آینهقسم خورده بودمفراموشت کنممن تو راواقعا گم کرده بودمو اما هنوزدل تنگ می شومخود منی تو در آیینهتو در تمام جاده هاهمراه منی.عشق همین است.همین که یک ذره از تومی شود تمام من
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
راستی  دیروز به دیدنت امدم .به یاد همه دفعات که باهم میرفتیم .همان کارهایی که انجام میدادی را ،انجام دادم
البته نه به خوبی وصلابت تو
چقد این روزها دلتنگ خاطره هام فکر نمیکردم تنها بشیم باباشاید تنها واژه ایی باشد که وقتی میشنوم برای من تداعی کننده پشتوانه محکم واستوره صبر باشد کاش هیچ وقت .نه ناشکری نمیکنم اما خانه ما خالی خالیست وقتی که نیستی.
میدونی چیه خدا؟ من مطمعنم روزای قشنگی در انتظارمه،مطمعنم یه کاری برام میکنی، من به بزرگی و مهربونیت ایمان دارم و با تموم وجودم بهت اعتماد دارم :)الان آرومم، دلم قرصه، میخوام دوباره یه سری تغییرات کوچیک داشته باشم، میخوام شروع کنم و قدم اول رو بردارم، دیگه نگران نیستم، دیگه نمیترسم :) و به اندازه ی همون روزی که قراره آرزوهام اتفاق بیوفتند، خوشحالم و آروم!
تو بارها بهم ثابت کردی چه تکیه گاه خوب و امنی هستی، بارها نشون دادی چقدر هوامو داری، نمی
ترس از مه
به قلم یاسمین فرح زاد
ژانر: عاشقانه-طنز
تعداد صفحات:642
منبع:رمانکده
خلاصه:
دانلود رمان ترس از مه من قول میدم که فراموشت کنم اما قول نمی دم زیر قولم نزنم. سرگردانم سرگردان! همانند بچه آهوی بی دفاع که در جنگلی مه آلود، در پی مادر اش است و شکارچیان در فکر صید کردنش. دو پای کوچک دارم و قلبی بزرگ که می تپد برای تو و کل معادلات زمین و زمان رو ویران می‌کند.
دانلود PDF
 
نزدیک است حماسه ات دو ساله شود. مبادا فراموشت کنیم. 
تو بی سر، سرتری از من.

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
خب خیلی وقت بود که میرفتم دانشکده برا طرح غربالگری اما امروز خیلی فرق داشت .
فقط خدا میدونه که حضور این بشر چقدر مایه مباهاته همگانه.
انقدر امروز خندیدم که موقع تماس نفسم بند اومد و آقای غربال شونده پشت خط گفت خانم خوبید؟؟ و من میخواستم همونجا بگم اقای محترم من از خوبم بهترم.
 
خیلی تکراریه که بگم "یه عده همینکه فقط کنارت باشن کافیه" اما همینطوره.
 
مدتی بود که به این نتیجه رسیده بودم که : کسی که اگه نباشی فراموشت میکنه و یا تمایلی نداره باهات ب
تنگنا؛
دختری است مثل من که
جز نوشتن بلد نیست شکل دیگری دوست داشتنت را در بوق و کرنای کند!
تنگنا؛
دفتر نوشته های من است که اسمت را،سرمشق تمام خط هایش نوشته ام.
تنگنا؛
منم که خنده واشکم همه وابسته به حال توست.
باغم تو تمام غم دنیا برسرم خراب میشود و
باخنده هایت شادی تمام وجودم رافرامی گیرید.
تنگنا؛
حال من است که نمیتوانم فراموشت کنم.
تنگنا؛
منم که دلم مرگ میخواهد و میترسم بعد از مرگِ من، تنها بشوی.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها