نتایج جستجو برای عبارت :

نصب برنامه دیوار اندر.وید 4

هرلحظه برزبانها ذکرخدابیاید/با عشق آل احمد دفع بلابیاید/اندر دعای شیعه فریادها بلنداست/یک روز صاحب مابا نینوابیاید/بر مسلمین عالم سخت است روزگارش/درمان دردمومن اندر ولا بیاید/آخرزمان رسیده با امتحان ایزد/بهرمقام انسان صد ابتلابیاید/قرآن وعترت حق بهرسعادت آمد/در پرتو ولایت برجان شفابیاید/ما عاشقان حیدرگریه کن حسینیم/زهرابرای زاری تاکربلابیاید/بر دشمن ولایت عمارگونه باشیم/اندربصیرت ما لطف وصفا بیاید/وقت است با نیایش دفع بلا بگردد/درهرن
از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری
چون سبویی تشنه که اندر خواب بیند آب 
و اندر آب بیند سنگ 
دوستان و دشمنان را میشناسم من 
زندگی را دوست میدارم
مرگ را دشمن
آه اما با که باید گفت 
من دوستی دارم که خواهم از او به دشمن التجا بردن 
+این شعر اخوان را باید از بر بود ، برای روزهایی که اینچنین سینه ی آدمی تنگ میشود .:)
به در میکده با روی سیاه آمده ام
در پی عشق تو با خرمن آه آمده ام
به دلم روی و ریا و به برم خرقه سیاه
چهره پر شرم و دلی پر ز گناه آمده ام
اگر اندر دل خود جز تو ببستم نقشی
که غلط بود و ندانسته به راه آمده ام
بده ای دلبر از این غم برهم زین قفسم
چشم دل بر تو ببستم که به راه آمده ام
' آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار'
بر سر کوی تو با حسرت و آه آمده ام
اندر این بحر فنا بر چه ببندم امید
که به امید لقا با رخ ماه آمده ام .
فاطمه جلائی زاده
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بستگشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاندزمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشودنسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکنکه عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصالخطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفتبه خنده گفت که حافظ برو که پ
در ستایش سرور جوانان اهل بهشتسبط پیغمبر تویی یا مجتبیزاده حیدر تویی یا مجتبینور چشم فاطمه دخت نبیحامی مادر تویی یا مجتبیدر سپهر پر فروغ پنج تنچارمین اختر تویی یا مجتبیخوبی خوبان همه اندر تو جمعکان سیم و زر تویی یا مجتبیسرور اهل جوانان بهشتبر کریمان سر تویی یا مجتبیخانه ات را در به روی خلق بازاجود و اکبر تویی یا مجتبیبا فقیران و نشرت بی نظیرلطف را مظهر تویی یا مجتبیچهره ات یادآور ختم رسلبا شکوه و فر تویی یا مجتبیدر شجاعت برتر از وصف و بی
سلام همراهان گرامی اچ پلاسخدمت روی گل شما عرض کنم که جدیداً تو وبلاگ ها که نگاه میکنم تیتر "اندر احوالات" رو زیاد میشنوم حالا خودم دست به کار شدم تا یه اندر احوالات برا خودم داشته باشمپس با من همراه باشید.❤️️اندر احوالات فضای مجازیوالا دیگه ازش خسته شدم . آخه واقعا انسان رو کلافه میکنه . توی دویست تا گروه و کانال باشی ولی اعصاب نداشته باشیجونم براتون بگه یه بار جوگیر شدم زدم تلگرام رو از ریشه حذف کردم . چون داشت اعصابم رو خورد می کرد . البته
 
ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی
این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمی‌کنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمی‌کنی
حا
سلام سلام سلامبعد از مدت ها برگشتم که یه حرف جدید بزنمیادتونه گفتم قبلا میخوام با پایتون کد بزنمولی نظرم عوض شدبا حاج آقا سی شارپ ادامه میدمنه اینکه پایتون بد باشه ها نه . اتفاقا توی برنامه یادگیری ام هست ولی فعلا دارم تمرکز می کنم روی سی شارپ فعلنم تا ساخت پروژه های ویندوزی یا ویندوز فرم جلو رفتمبریم ببینیم چی میشه یا علی  ! 
باسمه تعالینیایشدعای سماتغزل۴گفت باقر این دعا را از برای سالکان و عارفاناز شمیمش میشود مسرور قلب و روح و جانقلب ها را می کند شاداب آن اسمای پاکخوانده گردد عصر جمعه، مشعل عشق و روان
حاوی اسرار حق باشد سمات و نام هومستحب باشد قرائت، گر توانی آن بخوانپر ز رمز است و نشانه در اجابت این دعازین سبب خوانند آنرا چون سمات و یک نشانهست مقبول عوام مردم و اصحاب خاصپر ز مضمون های عالی و معارف اندر آنمی کند محفوظ ما را از شیاطین دروندور سازد دشمنان را، از
شمع اندر شب بسوزد، عمر خود سازد تباه،
می دمد صبح سفید و میشود روزش سیاه.
گرچه شمع اندر سرش باشد کلاهی همچو زر،
بامرام آخر سرش را م یخورد این زرکلاه.
خانه را روشن نماید شمع از سوزش، ولی
گشته است او قاتل پروانه های بی پناه.
هر قدر این عالم فانی شود روشن ز نور،
سبز گردد هر کجایی سایه ها در روی راه.
سعی کمتر کن برای شهد، که از شهد خود
خانه ویران است زنبور عسل هر سال و ماه.
حقتلاشی خلق را چون حلقه در حلقش شود،
از صوابی گر سخن گویی، شود آخر گناه.
باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را
باز آبی بر زن آن روی جهان افروز را
باز بر عشاق صوفی طبع صافی جان گمار
آن دو صف جادوی شوخ دلبر جان دوز را
باز بیرون تاز در میدان عقل و عافیت
آن سیه پوشان کفر انگیز ایمان‌سوز را
سر برآوردند مشتی گوشه گشته چون کمان
باز در کار آر نوک ناوک کین توز را
روزها چون عمر بد خواه تو کوتاهی گرفت
پاره‌ای از زلف کم کن مایه‌ای ده روز را
آینه بر گیر و بنگر گر تماشا بایدت
در میان روی نرگس بوستان افروز را
لب ز هم بردار یک دم تا هم
آن ۸.۵ ساعت اختلاف زمانی که بین تهران و تورنتوست را یادتان هست؟ 
بالاخره کار دستمان داد
صبح بیدار شدم و در عوالم بین خواب و بیداری دیدم جایی نوشته چند نفری در مراسم تشییع جان دادند
باورم نشد
 
بعد آن ۵ساعتی را که ما در حالت آماده باش جنگی به سر بردیم،‌شما خواب بودید و ما خدا خدا میکردیم همه چیز وقتی شما از خواب بیدار شده‌اید به خیر گذشته باشد
به خیر که ختم نشد اما زبانه شرش کوتاه شد و همان موقع ها که ۴۵ دیوانه توییت کرد All is well، شما هم کم‌کم چ
اندر مصیبت لاکچری‌بازی و دستکاری در تولد نوزادان به بهانه تاریخ‌های رُند!
محمدرضا یزدانپرست، مجری تلویزیون: با این وضع چه‌بسا در ۹۹/۹/۹ مافیای» نوبت‌گرفتن برای سزارین با پول بیشتر، پدید بیاید!تفاوت آدم‌ها را هنر و خلاقیت و تلاش و انسانیت‌شان می‌سازد، نه عدد مندرج در شناسنامه!
جهت کسب اطلاعات بیشتر کلیک فرمایید
پدر اندر پدر اندر پدرم نوکرتست
افتخارم همه این است سرم نوکر تست
بسته ام شال عزا را به سر کودک خود
باشد آقا که بگویم پسرم نوکر تست
مادرم شیر غم عشق ترا داده به من
هرچه دیدیم به شهر و سفرم نوکر تست
همه ی هستی ما بسته به الطاف شماست
این دل محتضر و مختصرم نوکر تست
دخترانم همگی گریه کن داغ توام
افتخاری است چنین مفتخرم نوکر تست
اشک می ریزم و با داغ شما دمسازم
پدر اندر پدر اندر پدرم نوکرتست
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمده‌ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا
بر سر خشمست هنوز آن حریف
یا سخنی می‌رود اندر رضا
از در صلح آمده‌ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا
بار دگر گر به سر کوی دوست
بگذری ای پیک نسیم صبا
گو رمقی بیش نماند از ضعیف
چند کند صورت بی‌جان بقا
آن همه دلداری و پیمان و عهد
نیک نکردی که نکردی وفا
لیکن اگر دور وصالی بود
صلح فراموش کند ماجرا
تا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت
سبو بشکن که آبی نه سبویی
ز جو بگذر که دریایی نه جویی
سفر کن از من و مایی که مایی
گذر کن از تو و اویی که اویی
چرا چون آس گر خود نگردی
چو آب آشفته سرگردان  چو جویی
پشیمانی بود در هرزه گردی
پریشانی بود در سو به سویی
تو باری از خود اندر خود سفر کن
به گرد عالم اندر چند پویی
که را می پرسی؟ از خود وانپرسی؟
که را گم کردی؟ آخر نگویی؟
ز خود او را طلب هرگز نکردی
اگر  چه سالها در جستجویی
کلاه فقر را بر سر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگویی
تو یکرو  شو چو آیینه که طو
مرا گفتی بگو چبود تفکر
کز این معنی بماندم در تحیر
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حکیمان کاندر این کردند تصنیف
چنین گفتند در هنگام تعریف
که چون حاصل شود در دل تصور
نخستین نام وی باشد تذکر
وز او چون بگذری هنگام فکرت
بود نام وی اندر عرف عبرت
تصور کان بود بهر تدبر
به نزد اهل عقل آمد تفکر
ز ترتیب تصورهای معلوم
شود تصدیق نامفهوم مفهوم
مقدم چون پدر تالی چو مادر
نتیجه هست فرزند، ای برادر
ولی ترتیب مذکور از چه و چون
بود محتاج استعمال
 
بیامد سوی پارس کاووس کیجهانی به شادی نوافگند پیبیاراست تخت و بگسترد دادبه شادی و خوردن دل اندر نهادفرستاد هر سو یکی پهلوانجهاندار و بیدار و روشن‌روانبه مرو و نشاپور و بلخ و هریفرستاد بر هر سویی لشکریجهانی پر از داد شد یکسرههمی روی برتافت گرگ از برهز بس گنج و زیبایی و فرهیپری و دد و دام گشتش رهیمهان پیش کاووس کهتر شدندهمه تاجدارنش لشکر شدندجهان پهلوانی به رستم سپردهمه روزگار بهی زو شمردیکی خانه کرد اندر البرز کوهکه دیو اندران رنج‌ها شد
 



باسمه تعالی
حضرت فاطمه (س)
قصیده اول
مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه
 چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه
روزها سر می برم بر پشت ديوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه
هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو
کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه
من ندانم در کنار یا مجتبی
حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟
مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش
چون عمر شد باعث آن احتضار فا
اندر نمازجمعه باران رحمت آید/باگوهربصیرت تقواوعزت آید/روح نمازجمعه باشد ولایت ودین/درآن شکوه مردم گلبانگ وحدت آید/هر ظهرجمعه خواند مارابه خودمصلا/برسفره فقیران بسیاربرکت آید/داردثواب حج وصدعمره ای نمازش/بر قلب شیعیان هم گنج ولایت آید/از خطبه های نابش دشمن هراس دارد/برمسلمین عالم هردم بصیرت آید/باشد قرارگاه تقوا وروح اخلاق/درجمعه بهر شیعه توفیق طاعت آید/اندر نمازجمعه زینت بنام مهدی است/بهرظهور مولا برقلب همت آید/
C.A.T آزمون اندر یافت کودکان فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: pdfتعداد صفحات: 18حجم فایل: 762 کیلوبایت قیمت: 17000 تومان 
دانلود پرسشنامه با موضوع C.A.T آزمون اندر یافت کودکان ، 
در قالب pdf  و در 18 صفحه، شامل :
 
فهرست مطالب : 
راهنمای آسمون انذر یافت کودکان
تعبیر وتفسیر آزمون
موضوع اصلی
قهرمان اصلی
خود پنداری
اشخاص، اشیاء ویا شرایط مطرح شده
اشخاص، اشیاء ویا شرایط حذف شده
مفهوم محیط
تعارض های شاخص
دفاع های اصلی
شذت سوپر ایگو
یکپارچگی ایگو
 
پردا
سبط پیغمبر تویی یا مجتبیزاده حیدر تویی یا مجتبینور چشم فاطمه دخت نبیحامی مادر تویی یا مجتبیدر سپهر پر فروغ پنج تنچارمین اختر تویی یا مجتبیخوبی خوبان همه اندر تو جمعکان سیم و زر تویی یا مجتبیسرور اهل جوانان بهشتبر کریمان سر تویی یا مجتبیخانه ات را در به روی خلق بازاجود و اکبر تویی یا مجتبیبا فقیران و نشرت بی نظیرلطف را مظهر تویی یا مجتبیچهره ات یادآور ختم رسلبا شکوه و فر تویی یا مجتبیدر شجاعت برتر از وصف و بیاناز یلان برتر تویی یا مجتبید
در ایامی نه چندان پیش از این تر        سه خواهر بودی اندر شهر دختر
دو خواهر از یکی دیگر بزرگتر            یکی کوچکتر از آن هر دو خواهر
پدر بر هر سه عاشق تر ز مجنون         به عشق دختر کوچک که برتر
ز عشق بیش او بر دخت کوچک          دو خواهر دوست تر میداشت مادر
پدر چون رخت از این دنیا بدر کرد      حکومت گشت اندر دست مادر
ز ثروت آن دو خواهر را فزون داد       نصیب دختر کوچک که کمتر
چو آن دختر برفت از پیش مادر          به شوهر خار شد زآن کار مادر
تمام عمر با ای
باسمه تعالیحضرت فاطمه (س)قصیده اولمرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه چند بیت این قصیده گفته ام اندر بقیعگریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمهروزها سر می برم بر پشت ديوار بقیعبلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمههر کجا دل میرود مستانه اندر جستجوکی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمهمن ندانم در کنار یا مجتبیحضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویشچون ستم شد باعث آن احتضار فاطمهگریه و شی
دانلود نسخه خطی کمیاب کتاب تعبیر خواب(فارسی) با خط خوش و خوانا
تعبیر خوابی است که چنانکه در مقدمه گوید، از ائمه اهل بیت (ع) و از کتب مختلف که نام نبرده است، نقل قول می‌کند و مشتمل بر پنجاه و هفت باب است به قرار زیر: ۱. اندر دانستن خواب که راست است یا دروغ. ۲. اندر دانستن آنکه خواب را چند وجه تعبیر باید کرد. ۳. اندر خواب دیدن خدای تعالی و بهشت و دوزخ و فرشته و پیغمبران و امثاله. ۴. اندر دیدن خورشید و ماه و رعد و برق و تگرگ و باران و یخ و امثاله. ۵. اندر
آرامش ماه خدا اندر ولای حیدراست/الطاف بیحد خدا بهرعطای حیدر است/حیدر مددکن دائما گنجینه رب وا شود/اینک ولایت محوری درآن رضای حیدراست/زمزم زچشم شیعیان از غربت مولاچکد/گنج فصیلتهای دین از آن صفای حیدراست/قرآن دعا ومعرفت حاصل به قلب مومنین/اندر سحرباگریه ای درآن نوای حیدراست/افطارهم وقت اذان داردصفای دیگری/گنج سعادت شیعه رااندردعای حیدراست/وقت ظهورمهدوی آید به ناگه درزمین/شیعه همیشه مفتخر چونکه گدای حیدراست/
به نام خدا
در بزرگداشت اول اردیبهشت که روز سعدی نام گرفته است
 
در وصف سعدی علیه الرحمه
حجره داری تو به بازار شکر؟
یا فروشی به فلان تیمچه زر؟
از ختن مشک به انبان داری؟
یا گلاب است تو را از قمصر؟
جای واژه نکند یک خرمن
سبزه داری و گل اندر دفتر؟
که متاعت بود این سان عالی
بار نقل است تو گویی،همه تر
سعدیا روی سخن با تو بود
که درخشی همه جا مثل قمر
چه نامی و نامیرایی
چلچراغی بر اصحاب نظر
هر دو باغ سخنت از گل پر
و اندر آن نغمه سرا مرغ سحر
چشمه جاری و هو
به نام خدا
در بزرگداشت اول اردیبهشت که روز سعدی نام گرفته است
 
در وصف سعدی علیه الرحمه
حجره داری تو به بازار شکر؟
یا فروشی به فلان تیمچه زر؟
از ختن مشک به انبان داری؟
یا گلاب است تو را از قمصر؟
جای واژه نکند یک خرمن
سبزه داری و گل اندر دفتر؟
که متاعت بود این سان عالی
بار نقل است تو گویی،همه تر
سعدیا روی سخن با تو بود
که درخشی همه جا مثل قمر
چه نامی و نامیرایی
چلچراغی بر اصحاب نظر
هر دو باغ سخنت از گل پر
و اندر آن نغمه سرا مرغ سحر
چشمه جاری و هو
بایادمهدی جمعه ها آرامش دل میرسد/کشتی دین مصطفی بالای ساحل میرسد/آموخته برماخداهر دم ولایت محوری/باعشق مهدی دلبری سرفصل کامل میرسد/اشکی چکان باندبه ات تاهرگره راواکند/زمزم به چشم شیعیان برقلب واصل میرسد/آمادگی کامل شود اندر رکاب نائبش/پایان برظلم وستم یاهرچه باطل میرسد/اندر نمازجمعه ها گنج بصیرت باولاست/باوحدت و فرزانگی عزت به محفل میرسد/ایران اسلامی ما دارد شکوهی جاودان/هردم سلامی برامام خوب وراحل میرسد/یک لشکری آماده محو تمام دشمنان/
 
امید زیادی ندارم اما مشتاق دیدارم .
 
پسا کرونا فیلم علمی تخیلی یا ژانر وحشت یا درام ؟!
 
نمیدانم !
اما از دوران حال .
فیلم بسیار بدساخت و زشت در ژانر دلهره . مثل شهربازی های ایران ! 
نمی دانی از دلهره ی ارتفاع دچار تهوع شده ای یا از ترس شکست جوش و پاره شدن تسمه و هزار کوفت غیراستاندارد دیگر !
 
خود ویروس مهیب و بی رحم و سمج یک طرف ؛ اوضاع بلبشو و قمر در عقرب و ناموزون و ناهماهنگ و کلا وضعیت خراب اندر خراب اندر خراب و .مکان جغرافیایی هم یک طرف .
 
ا
اگر خورشید بر یک حال بودی
شعاع او به یک منوال بودی
ندانستی کسی کین پرتو اوست
نبودی هیچ فرق از مغز تا پوست
جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان
چو نور حق ندارد نقل و تحویل
نیاید اندر او تغییر و تبدیل
تو پنداری جهان خود هست قائم
به ذات خویشتن پیوسته دائم
کسی کو عقل دوراندیش دارد
بسی سرگشتگی در پیش دارد
ز دوراندیشی عقل فضولی
یکی شد فلسفی دیگر حلولی
خرد را نیست تاب نور آن روی
برو از بهر او چشم دگر جوی
دو چشم فلسفی چون بود احول
ز وح
                         اتوبار اندر گو 
                          22173179.              
     دااآهااابشرکت حمل ونقل اندر گو       
            متخصص  حمل اثاثیه منزل کالای اداری در تمام                   ل  حمل ونقل در تمام نقاط کشور.
                 شماره های تماس باربری  
             باربری اندرزگو 22173179     
شَ  
با.       هلال
        ااتنووبللش
             پپ
 د  شش
فردا روز جهانی حافظه.احساساتم نسبت به حافظ رو در دو صد نامه محال است که تقریر کنم.بعضی روزا پرواز عشق استاد لطفی رو پلی میکنم و تو کوچه باغ های غزل های حافظ قدم می زنم،کوچه باغ هایی خلوت و ساکت با ديوارهای کاهگلی و کوتاه  که درختا و گل هاش سر از ديوار بلند کردند و بوشون کل کوچه رو پر کرده،کوچه های آسفالت نشده و خاکی ای که پر از صفا و صمیمیت و زیبائیه. سر راهم،دست میکشم روی ديوارهای باغ،چند شاخه از دفتر نسرین و گل رو بو میکنم،نسیم صبح سعادت میوز
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد
ز راه خرد بنگری اندکی
که مردم به معنی چه باشد یکی
مگر مردمی خیره خوانی همی
جز این را نشانی ندانی همی
ترا از دو گیتی برآورده‌اند
به چندین میانجی بپرورده‌اند
نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار
شنیدم ز دانا دگرگونه زین
چه دانیم راز جهان آفرین
نگه کن سرانجام خود را ببین
چو کار
در نگارچشم گریان دیدنی است/اشکها اندر وصالش دُرغلطان دیدنی است/گاه اندر یک عبادت عشق ایزد پرفروغ/نیمه ی شب معرفت درکوی رحمان دیدنی است/یک زمان از خشیت حق اشک جاری میشود/مشکلات شیعه آنجا هست آسان دیدنی است/ازولای آل احمد دل شود باران شوق/باولایت تا شهادت سوی ایمان دیدنی است/یک زمانی هم مجسم کربلابرعاشقان/گریه برغمهای زینب مثل باران دیدنی است/درمسیرحق پرستی اشک طوفان میکند/گریه ازروی بصیرت بهرانسان دیدنی است/از فراق و عشق مهدی شیعه گ
باسمه تعالیحاج قاسم سلیمانیمن نمی دانم چرا اشکم شده آبی رواناین خلوص حاج قاسم باعث حزنی چنانمن که باشم وصف او گویم سخن یا گفته ایاو قیامش چون حسین ابن علی در این زمانیاد او ،افکار او، چون راه زهرا و علی استمردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آنعلت اصلی که شد باعث، شوی سردار دلدر خلوص است و ریاضت با درونت بی گماناو شهیدی دیگر از یاران جدش کربلاسید و آقای ما باشد قاسم در میاندر قیاس کشتگان کربلا، عاجز منمآنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سانوعده
عیدغدیرخم شده راهی آن صحرا شویم/درآستان مرتضی یک قطره ازدریاشویم/برروی دست مصطفی مولاعلی شدجلوه گر/بهرولای حضرتش حامی چون زهراشویم/آنجا تمام انبیاء شاهدبرای حیدرند/پیمان بامولازده محبوب بریکتا شویم/صحرای جحفه درجهان خورشید دلهاگشته است/همراه کل حاجیان ماشیعه طاهاشویم/اندر ولایت محوری شیعه همیشه سرفراز/بهرامیرمومنان عاشق در این دنیاشویم/گنج فضیلتهای او دریای بی پایان حق/باپیروی از علی الگو وهم زیباشویم/دارالشفای بندگی باشد ولایت محو
بعضی ها خوشحالند و خوشحالیشان حتی توی کامنت گذاشتنشان هم مشخص است . بعضی ها الکی خوشند و الکی خوشیشان را فقط می شود از چشمهایشان فهمید . بعضی ها درد دارند و دردشان را همه جا جار می زنند . بعضی ها درد دارند و دردشان را فقط از چشمهایشان می شود فهمید . بعضی ها گریه می کنند اما اشکهایشان، اشک تمساح است . بعضی ها گریه نمی کنند اما از چشمهایشان معلوم است  که اشکی به بزرگی یک سکوت گوشه ی چشمشان به کمین نشسته . بعضی ها نیتشان خوب است اما بد عمل می کنند .
باسمه تعالیحاج قاسم سلیمانیمن نمی دانم چرا اشکم شده آبی رواناین خلوص حاج قاسم باعث حزنی چنانمن که باشم وصف او گویم سخن یا گفته ایاو قیامش چون حسین ابن علی در این زمانیاد او ،افکار او، چون راه زهرا و علی استمردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آنعلت اصلی که شد باعث، شوی سردار دلدر خلوص است و ریاضت با درونت بی گماناو شهیدی دیگر از یاران جدش کربلاسید و آقای ما باشد قاسم در میاندر قیاس کشتگان کربلا، عاجز منمآنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سانوعده
کلاه فقر را بر سر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگویی

سبو بشکن که آبی نه سبویی
ز جو بگذر که دریایی نه جویی
سفر کن از من و مایی که مایی
گذر کن از تو و اویی که اویی
چرا چون آس گر خود نگردی
چو آب آشفته سرگردان چو جویی
پشیمانی بود در هرزه گردی
پریشانی بود در سو به سویی
تو باری از خود اندر خود سفر کن
به گرد عالم اندر چند پویی
که را می پرسی؟ از خود وانپرسی؟
که را گم کردی؟ آخر نگویی؟
ز خود او را طلب هرگز نکردی
اگر چه سالها در جستجویی
ت
بین درگیریایی ذهنی امشب؛ بین حرف زدنم با خدا و بین خیلی چیزای دیگه که قابل بیان نیستن پایان امشب شد خوندن این شعر از حافظ
میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمتخوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیستخوش تقاضا می‌کنی پیش تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاستگو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای اوگو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دواگاه پیش درد
غزلی ناب از مولوی، دیوان شمسای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفازان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطازین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطاچندین چشش از بهر چه تا جان ت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیااز بد پشیمان می‌شوی الله گویان می‌شویآن دم تو را او می‌کشد تا وارهاند مر تو رااز جرم ترسان می‌شوی و
کاری سخت و لذت بخش درس خواندن .
با خودم میگم چه کاری بود اینم شد راه زندگی اینم شد روش زندگی بعد دوباره با خودم میگم تو توی همین راه به خیلی از ارزوهات رسیدی ولی فعلا دوست دارم گریه کنم و بگم خدایا سخته من هر کاری کردم امسال راه راحت تر رو برم نشد که نشد اخر افتادم تو دور کنکور دادن هرچی دعا کردم تلاشم کردم راه دیگه ای پیدا کنم انگار حس کمال گراییم نذاشت که نذاشت .
یه پسری توی کتابخونه دانشگاه هست اونم مثل من درس میخونه انگار داره پایان نامه مینو
اگر بینی در این دیوان اشعارخرابات و خراباتی و خَمّاربت و ر و تسبیح و چلیپامغ و ترسا و گبر و دیر و میناشراب و شاهد و شمع و شبستانخروش بربط و آواز مستانمی و میخانه و رند خراباتحریف و ساقی مرد مناجاتنوای ارغنون و ناله‌ء نِیصبوح و مجلس و جام پیاپیخم و جام و سبوی می فروشیحریفی کردن اندر باده نوشی
ز مسجد سوی میخانه دویدندر آنجا مدتی چند آرمیدنخط و خال و قد وبالا و ابرو عذار و عارض و رخسار و گیسولب و دندان و چشم و شوخ سر مستسرو پا و میان و پنجه و دس
مرگ سرخ اندر رکاب مهدی زهراخوشست
 

جنگ با دشمن کنارمهدی زهرا خوشست
اقتدا کردن به راه سرخ عاشورا خوشست
 
زندگی زیباست اما ای عزیزم گوش دار
مرگ سرخ اندر رکاب مهدی زهراخوشستگرچه بسیارست خیل آرزوهای بشر آرزو بهر ظهور دلبر والا خوشستزندگی بی روی مهدی که ندارد لطف و حاندگی تحت لوای سبز آن مولا خوشستهر طرف بنگر زده سر،فرقه ای ضاله ولی پیروی ازمکتب توحید عاشورا خوشستمد شده ازمکر شیطان بد حجابی خواهرم پیروی ات ازحجاب حضرت زهرا خوشستآرزومند زی
مرگ سرخ اندر رکاب مهدی زهراخوشست
 

جنگ با دشمن کنارمهدی زهرا خوشست
اقتدا کردن به راه سرخ عاشورا خوشست
 
زندگی زیباست اما ای عزیزم گوش دار
مرگ سرخ اندر رکاب مهدی زهراخوشستگرچه بسیارست خیل آرزوهای بشر آرزو بهر ظهور دلبر والا خوشستزندگی بی روی مهدی که ندارد لطف و حاندگی تحت لوای سبز آن مولا خوشستهر طرف بنگر زده سر،فرقه ای ضاله ولی پیروی ازمکتب توحید عاشورا خوشستمد شده ازمکر شیطان بد حجابی خواهرم پیروی ات ازحجاب حضرت زهرا خوشستآرزومند زی
جوانی رفت از من همره من
به دوریهای دور از دیهه خود.
جوانی با همه عصیان و شورش
چو دریا با ره قسمت روان بود.
جوانی مانده اندر دیهه تنها،
به عشق پزمان.
چو بگذشت عاشقی کودکانه،
جوانی ام بسوخت از عشق سوزان.
جوانی با همه بازیچه هایش
میان خاک راه افتان و خیزان.
رمیده اسپ چوبینش چو وحشی،
گهی از وقت و گه از من گریزان.
سوار اسپ چوبین زور و مغرور،
ز راه عمر ما بگذشت با شست.
بماند از اسپ چوبینش نشانه
عصا چوبی، که امروز است در دست.
از این بازی، از ای
 
باسمه تعالیوقایع قبل عاشورامسلم ابن عقیلغزل۱در پی صد ها پیام و دعوت از شخص اماممی رود مسلم به کوفه، می دهد حضرت پیاماکثر مردم کنند بیعت با مسلم نخستاو بگیرد عهد و پیمان کثیری از عظاممردمان مشتاق دیدار امام و مقتداجملگی راغب به پیمانی مجدد با اماملیک با نصب عبید الله، مردم در هراس
می کند سرکوب یاران ولی اندر قیامکرد مسلم در ره محبوب جانش را فدااز برای حفظ دین آورده شمشیر از نیاماو شباهت بر پیمبر داشت در روی و جبینبین فرزندان بابش او رشید ا
باسمه تعالی
دوران عباسی
غزل۲
می کند برپا بنی عباس دولت در حران
مرکز آن می شود بغداد با عزم سران
چون مغولها عازم بغداد از ایران شدند
دولت عباسیان تشکیل در مصر خزان
سالها دارند حکومت در دیار مصر و شام
می کنند دولت به پا در قاهره عباسیان
از سپاه و لشکر عثمانیان در یک نبرد
منقرض شد سلسله عباسیان اندر جهان
مشی آنها چون امیه در حکومت بوده است
می کنند سر کوب هرکس، گر چه باشد در بیان
بود یحیی بر مکی اندر حکومت ، او وزیر
می کشد هارون ورا،از ترس قدرت ن
ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ

خودم زیاد با اصطلاح بادیه نشین حال نکردم. شاید چون امروز برداشت های متفاوتی ازش میشه (البته اینم توی پرانتز بگم که همش تقصیر سلبریتی‌ها نیست این فتاوا؛ بخشی ش به سبک زندگی ما برمی‌گرده، و شاید بخشی به بازتولید نشدن فتاوا و مکتب‌های فقهی و.) ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ
بازنشر: ترینهای سلبریتی
شهره آفاق عشق گشته ام از عشق تورفته ام اندر سما کوی به کوی ، کوی توگر نتوانم رسم خرده بر این خاک نیستخاکی بی مقصدم واله و مفتون توگفت شبی مطربی در طرب آ و بخوانخواندم از آن شب به عشق هر نفس از روی توگر که نشانم دهی یا که دهی از سبومن به جهان خرم ام مست به مینای تو
دَم بُوَد نایی و مَن در دَمِ دَم هستم نِی                                                      بند بندم همگی پُر بُوَد از نغمه ویهر دَم از دَم بزند آتشم اندر رگ و پی                                                      عشق دم گاه به رومم کِشَد و گاه به رِی
                               "گاه اندر عرب اندازد و گاهی عجمم"
یا رب این نای و نِی و ما و من و دمدمه چیست؟                                                      دَم به دَم می
مژده که آن یار می آید
برون شو ای غم از سینه که لطف یار می‌آید        
تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می‌آید
نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او ز شادی عار می‌آید
روید ای جمله صورت‌ها که صورت‌های نو آمد       
علم هاتان نگون گردد که آن بسیار می‌آید
در و ديوار این سینه همی‌ درّد ز انبوهی        
که اندر در نمی‌گنجد پس از ديوار می‌آید
 
اللهم عجل لولیک الفرج:آمین
 
روزها و شبهای ماه مبارک چقدر عجیب و غریب اند .مدام دوست دارم کارهایی انجام بدهم اما به دلیلی که نمیدانم تنبلی ست یا چیز دیگر به تاخیر می اندازم .کارهایی مثل قرائت قرآن ،خواندن نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و کارهایی از این قبیل.
در دفتر برنامه ریزی ام این موارد را نوشته ام و موارد دیگری مثل مراقبت روزانه پوست یا کارهای مربوط به نظم خانه اما .
واقعیت این است که هرچقدر خانه را منظم و مرتب و تمیز کنم دوامش نهایتا ده ساعت باشد واینکه بچه ها خیلی سری
چو دست بر سرِ زلف‌اش زنم، به‌تاب رَوَد
ور آشتی طلبم، با سرِ عتاب رَوَد
چو ماهِ نو رهِ نظّارگانِ بی‌چاره،
زَنَد به گوشه‌یِ ابرو و، در نقاب رَوَد
شبِ شراب خراب‌ام کند به بیداری
وگر به روز شکایت کنم، به خواب رَوَد
طریقِ عشق پرآشوب-و-آفت است، ای دل
بیفتد، آن‌که در این راه با شتاب رَوَد
حباب را چو فتد بادِ نخوت اندر سر،
کلاه‌داری‌اش اندر سرِ شراب رَوَد
گداییِ درِ جانان به سلطنت مفروش
کسی زِ سایه‌یِ این در به آفتاب رَوَد
دلا، چو پیر شدی
وقتی چندین و چندوبلاگ داشته باشی، همین میشه که ندونی تو کدوم بنویسی. تو یکی میترسی پرستیژ خانمانه بودنت بریزه به هم. در اون یکی رو هم گل گرفتی. یکی دیگه رو هم که نوشتی به روز نمیشه. اینجا هم انگار حال نمیکنی. اما تو دلت میخواد بنویسی. چه خوب چه بد. چه نوشته هات به درد لای جرز ديوار بخوره و چه به درد قاب گرفتن برای سالن پذیرایی. میرم به وبلاگهای دیگه سر میزنم، غبطه میخورم به حال صاحباشون. راحت مینوسن. منو هزار غول ریز و درشت احاطه کرده که اگه بخوام
عصبانیم عصبانیم عصبانیم
امروز هیچ نکته مثبتی نداشته برام تا الان.
همش دویدم و ب هیچی نرسیدم
هی کلانتری سوسه اومد تا مخ استادو زد.منشی عوضی
هی خسروی سوسه اومد تا ب رسولی ارائه دادیم نمره کم کرد
علیجانی کدوم گوری بود نمیدونم!
ریتریت دندون اون دختر ب کنار ک هنوز بش نگفتم ی کانالت اندر شده!!
پالپو و کامپوزیتای اطفال ب کنار
مریض ثابت از کدوم گوری بیارم ب کنار
جراحی این چ سوالایی بود؟؟؟ چرا انقدر کم داد امتحانمو؟؟
خدایا چرا دانشکده اینجوری شده
چرا
یعنی اسیر این دوران قرنطینه هستم! هر چی شعار و توصیه و التماس و درخواست و . درباره استفاده کمتر از اسکرین بود، دست اندر کاران حوزه کودک همه با هم فراموش کردند :-| خب البته چی کار کنند؟ الان کلاس ورزشی آنلاین، کلاس موسیقی آنلاین، همه امتحان‌ها آنلاین،‌ دکتر آنلاین، داستان آنلاین، این وسط مظلوم ترین آنلاینی که همیشه تیر اتهام به سمتش بود انیمیشن و برنامه کودک است که خب اسکرین تایم محسوب میشه و حتما محدود کنید! حالا انگار بقیه اش خارج اسکرین
به نام خداوند جان آفرین          حکیم سخن در زبان آفرین             خداوند بخشنده ی دستگیر         کریم خطا بخش پوزش پذیر           پرستار امرش همه چیز و کس    بنی آدم و مرغ و مور و مگس          یکی را به سر ،برنهد تاج بخت    یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
ما توی بچگی این ایام که می شد، از این سرودها میخواندیم:
دیدی از آن لحظه که از اردوی کفار ***تیر ستم آمد بر آن امت چو رگبار
از مکه می گویم سخن ***از مکر و کین اهرمن
می گویم از آل سعود*** و از کینه آل یهود
احرامیان را زد شرر*** آن دشمن ضد بشر
بس در خیابان شد شهید*** از مرد و زن های رشید
اندر طواف کوی عشق*** شد کعبه آن مینوی عشق
اندر طواف بیت حق*** شب شد سحر آمد فلق
چادر به چادر دشت خون***صحن خیابا
یافتند آن بُت که نامش بود لات // لشکر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بُت برخاستند // ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش // آتشی بر کرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت // زر به از بُت ، می‌بایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار // بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش // زانک هست آن بُت‌تراش این بُت‌فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت // وآن بُتِ آتش‌پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش // خواست شد ازدست حالی ر
یافتند آن بُت که نامش بود لات // لشکر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بُت برخاستند // ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش // آتشی بر کرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت // زر به از بُت ، می‌بایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار // بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش // زانک هست آن بُت‌تراش این بُت‌فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت // وآن بُتِ آتش‌پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش // خواست شد ازدست حالی ر
دوش، در هوایی که از شدت سرما، خونمان به رنگ آبی درآمده و از هر انگشت دست، قندیلی دو متری آویزان گشته بود و از خز و پالتو و زره، هرچه داشتیم و نداشتیم بر تن کرده و به دنبال ارزاق واجب، سرما بر خود هموار کرده بودیم، گیسوفسونی دیدیم ریزجثه که یک‌لاقبا از منزل به در شده و خیابان گز می‌کرد. شاخ‌هایم به صدا درآمده و از شیخنا (هم‌شیره) پرسیدم "ای عالم به اسرار و ای دانای بسیار! اینان را چه می‌شود؟ آیا سرما بر ایشان اثر نمی‌کند؟"
فرمود "فرزند! چه خود
 
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکته
قصۀباد که در عهد هود علیه السلام قوم عاد را هلاک کرد
 
 هود گرد مومنان خطی کشید
 نرم می شد باد کانجا می رسید
 
 هر که بیرون بود ز آن خط جمله را
 پاره پاره می گسست اندر هوا
 
 همچنین شیبان راعی می کشید
 گرد بر گرد رمه خطی پدید
 
 چون به جمعه می شد او وقت نماز
 تا نیارد گرگ آن جا ترک تاز
 
 هیچ گرگی در نرفتی اندر آن
 گوسفندی هم نگشتی ز آن نشان
ادامه مطلب
دهم اردیبهشت / ساعت هشت و نیم غروب
 
بیمارستان قدس اراک /
چهل روز از بهار میرفت.
زنی آبستن درد است و حامل یک جهان در شکم
و منتظر.
برای ارتقا به مقام مادری.
اندکی بعد.
 زن آرام شد و صدای کودکی ضعیف حرمت سکوت را به بازی گرفت
یاد ندارم گریه اش از سر حسرت حضور بود یا شوق طلوع
اما امروز چهل سال پس از آن حادثه!
که عده ای از روی وظیفه و اندکی از روی محبت تهنیتش می گویند
می بیند که خورشیدِ هر روزش از غرب به شرق غروب می کند.
بهتر شدن دنیای
هر طرف که دل اشارت کردشان

می‌رود هر پنج حس ،دامن‌کشان (ناز و کرشمه)

دست و پا ، در امر دل اندر مَلا (ظاهر)

همچو اندر دست موسی آن عصا


دل بخواهد پا در آید زو به رقص

یا گریزد سوی افزونی ز نقص


دل بخواهد ،دست آید در حساب

با اصابع (انگشتان) تا نویسد او کتاب


دست در دست نهانی مانده است

او درون، تن را برون بنشانده است


گر بخواهد، بر عدُو ماری شود

ور بخواهد بر ولی یاری شود


ور بخواهد، کفچه‌ای( کفچه، قاشق) در خوردنی

ور بخواهد، همچو گرز دَه‌ مَنی


دل
این مطلب به تدریج کامل‌تر می‌شود پس در آینده دوباره به آن سر بزنید :)

مبتدی‌های یک زبان برنامه نویسی مخصوصا اگر قبل از فراگیری زبان جدید یک زبان دیگر را یاد گرفته باشند، کد هایی به زبان جدید اما با روشی نادرست(و با روش زبان قبلی اگر داشته باشند) می نویسند. این کد‌ها معمولا به درستی کار می‌کنند اما به روش زبان جدید نوشته نشده‌اند. یک مثال معروف در زبان پایتون استفاده از range(len(somelist)) برای دسترسی به اعضای یک لیست است.کامن لیسپ نیز بین زبان‌ها
از آغاز باید که دانی درست
سر مایهٔ گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سرمایهٔ گوهران این چهار
برآورده بی‌رنج و بی‌روزگار
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک
نخستین که آتش به جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته
ز هرگونه گردن برافراخته
پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نمایندهٔ ن
مستیم از جام تهی ، از نشئه های آگهییک جرعه از این گر زنی ، آتش به عالم افکنیجن و ملک در ساز ما ، گویند جمله راز ماما فاتحان آخریم ، چون عشق می ماند بجاگفتا که مجنون گشته ای ، یا مانده ای اندر دوییبر خوان وحدت برنشین ، چون خود نیابی در توییمرغ سحر با نای و نی ، سر زد چو بر بازار ویآنجا خموش و پخته شد ، در نزد آن فرخنده پی
فقط تو دنیای خیال و آهنگه که همچی خوبه. اوکی هست و جای نگرانی نیست.
آهنگای مازیار فلاحی شدیدا آرامبخشن. و تازگی ها هم متوجه شدم وجه اشتراکای زیادی با جدی خودم داره. تکواندو ؛ فوتبال ،شخصیت کاریزماتیک و گاهی اوقات ی؛  دیگه پر احساس بودنش.
خلاصه فقط تو دنیای خیال میتونم با شنیدن آهنگ آروم بشم و اون حالت عصبی ازم دور بشه.  صبح پیش استادم بودن و درباره برنامه جدیدی که نوشته بودم گفت اینو همه نوشتن و ردش کرد. الهی بمیرم برا مامانم که عصبی بودنای
خوب رویان جهان رحم ندارد دل شان باید از جان گذرد هر که شود عاشق شان روز اول که سرشتند ز گل پیکرشان سنگی اندر گل شان بود همان شد دل شآن . متاسفانه نتونستم نام شاعر رو پیدا کنم , اگر کسی اطلاع داره لطفا به من اطلاع بده تا به شعر اضافه کنم
درد دارم همیشه .
نمیدونم کجام درد میکنه و چرا !
ذهنم
روحم
روانم
دلم
نمیدونم واقعا .
وراجی میکنم .
الکی میخندم .
فعالیت میکنم .
همه اش واسه اینکه کسی نفهمه که درد دارم . دردم شده حریم خصوصی .
حریمی که شده گوشه ی این وبلاگم .
خوبی مخاطب خاموش همینه دیگه .
فکر میکنی داری توی دفترچه ی یادداشت رمز دار مینویسی . یادداشت های کاملا یواشکی !
بی خیال ربات ها که پست هام را کپی میکنن .
بی خیال اونایی که میخونن و سکوت میکنن .نه من میشناسم شون نه اونا منو.
بی خیال او
#شعر مهدوی

لعن گویم آن " سه بت " را چون همی -
دین حق از جور ایشان پرپر است
در رهایش از کمند ملحدان
راه اولاد " علی " روشنتر است
خاک ذل این جهان از سر فکند -
آنکه تربت از " حسینش " بر سر است
بهر جهل و بی وفایی ن
خون دلهای " حسن " , خود مطهر است
زینت دین شد چو " زین العابدین "
چهره او از عبادت , ازهر است
علم و دین در " باقر " آمد برقرار
قلب او از مهر تابان انور است
" صادق " آل محمد ( ص ) صدق را -
بهر امت تا قیامت , رهبر است
مر چشیدن زهر تلخ نصب را
کام " کاظم " جمله حلم
دور ازفراق وهجر یاردور از غم وآزردگییادرغم واندوه کارهمراه ماباشد نگارشیرین ترین روزگارزیباترین داستانیا بهترین عاشقیشیواترین دلدادگیباباغبان دربوستانباکوه اندرکوهساربامرغ! امادرقفسهم وآله وشیدا شدنباعشق هم آواشدنبایارهم پیمان شدنباآب اندر جویباربایاردریک عشق پاک.! 
به دفعات خواب دیدم که ۲۱آبان ۹۹ میمیرم.دیشب نیز
رو سنگ گرانیتیه نوشته به علت برق گرفتگی.
شعری که وصیت کردم رو هم ننوشتن روش!میگفتن بازمونده‌ها به وصیتِ میت عمل نمیکنن، باور نمیکردم. الان به چشم خودم دیدم:)))))
 
 
 
+ من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن
یا
ز من اگر که بپرسی چه بردی اندر خاک؟/ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را
 
 
ما چه‌ایم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف از خود چه داریم؟ هیچ هیچ
همین دیگه آقا!
دنبال مطلع و مقدمه و میان و مؤخره نباش!
درسته که این‌ها نظم‌اند و طبع انسان ملائم با نظم ولی نه این‌که انسان خودش رو محدود قالب‌ها کنه و از محتوا جا بمونه!
لهذا گفته‌اند مجعول وجود است و ماهیت نفاد و حد وجود.
خط بالا رو هم جدی نگیرید!
۵۰- نسیم وصال خدا چوصورت ابروی دلگشای توبست   گشادکارمن اندر کرشمه های تو بست مرا ومرغ چمن را از دل ببرد آرام       زمانه تاقصب نرگس و قبای توبست زکار ما و دل عنچه بس گره بگشود   نسیم گل چودل اندر پی هواتو بست مرابه بند تو دوران چرخ راضی کرد … نسیم وصال – خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست – غزل ۳۲
منبع : فالگیر
صحبت اصحاب عشق صحبت مستانه هاستاوج شهیدان عشق برکت پیمانه هاستدر طلب آمد دمی گشت عیان شمس ماجمله ی دیدار ها رحمت و لطف خداستگفت نمی خوانی ازآیه ی شکر و حضورگفتمش این آیه هادرک جمال شماستگفت نظر بر مجاز میکنی اندر سماءصاحب اعجاز هامطرب این ساز هاست
لباس گرفتم، حرف زدم، راه رفتم. سیگار کشیدم سوار ماشین شدم و رسیدم خونه. کمی فیلم دیدم بعد خوابیدم، خوابیدم، خوابیدم. (!؟)
به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگند. به رد دست های تو روی ديوار سوگ
از آخرین پستی که توی این بلاگ گذاشتم (۲۹ آذر) حدود ۴ ماه میگذره. امروز خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم که بیام اینجا و از امکاناتش برای یه هدف به خصوص استفاده کنم که چشمم به این بلاگ افتاد و پست های قبلیم رو خوندم.
ادامه مطلب
بهتر نبود این لباس صورتی بیمارستان ها سایز بندی داشت؟
خیلی داغون شده تیپم
دارم توی لباسه گم میشم
فعلا بخش اورژانس بستری شدم،اوضاع انقدر خنده داره
خانوم روبروییم نشسته داره تخمه میشکنه :)))
 البته منتظر جواب ازمایش خون هستم
دکتر گفت باس خون تزریق بشه بهم
اول امسال بود که داشتم با خودم فکر می‌کردم تقریباً به طور میانگین، هر دو - سه سال یک‌بار کارم رو عوض کردم و توی این زمینه چه آدم منطقی‌ای هستم. از سال ۸۶ که نصفه نیمه و غیررسمی وارد بازار کار شدم، تا سال ۸۸ که رسماً وارد مطبوعات شدم، و بعدش تا سال ۹۰ که وارد تلویزیون شدم، و تا سال ۹۳ که رفتم توی سازمان فرهنگی هنری، و تا سال ۹۵ که همزمان با یه کار اینترنتی، تقریباً برگشتم تلویزیون، و تا همین اردیبهشت ۹۸ که دوباره از تلویزیون جدا شدم؛ به طور میا
سالها پیش شاعر شیرین سخن و استوار بیان ایران "سنایی"، در یکی از قصیده هایش میفرماید:
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتابلعل گردد در بدخشان یا #عقیق اندر یمنماهها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاکشاهدی را حله گردد یا شهیدی را کفنو. 
داشتم در نعمت بزرگ اینترنت چرخی میزدم که دیدم عزیزی در ادامه به سنایی گفته:
در بدخشان لعل گشتن یا #عقیق اندر یمنسهل باشد لاجرم انسان گشتن مشکل است
چه خوب است که هدیه ای به این زیبایی، آدم را یاد انسان گشتن بیاندازد.
یکی از اهالی محل ما به رحمت خدا رفت. خدا رحمتش کنه.
خدارا شکر دستش به دهانش میرسید، وضع مالی خوبی داشت. 
از مدتها پیش در محل ما رسم شده بود به جای شام دادن به نذر میت، هزینه ای به شورای محل اهدا شود که صرف مسائل عام المنفعه شود. به همین صورت، ما در محل مدرسه ساختیم، زورخانه ساختیم، ورزشگاه ساختیم.
ادامه مطلب
از وقتی بهم گفته دوستِ صمیمیش هستم! بیشتر دوستش دارم خب.
حتی امروز فکر کردم اگر یک روز پیشش باشم و ناخوداگاه با صدای بلند گفتم " الهی قربونت بشم"
( خودش نگفت! من ازش پرسیدم صمیمیِ تو هستم یا نه؟ گفت هستی. 
کُشت منو تا گفت! از بس هیچیش معلوم نیس:////)
پ.ن: ملت دوست پسر دارن ما هم  اندر خمِ دوست دخترمون موندیم. #سینه_بزن
معراج بلند مؤمنین است نمازسرمایه روز واپسین است نماز  توحید بود اساس سرلوحه ی دینسرسلسله ی فروع دین است نماز      دانی چه بود فلسفه ی ذکر نمازآرامش قلب مؤمنین است نماز  پیوسته مدد بجوی از صبر و صلاتاندر همه جا تو را معین است نماز
ادامه مطلب
ازهمین الان میگم کنکورم را خراب میدم چون انقدر با غول های بی شاخ دمی مانند فیزیک و شیمی وزیست سرکله زدم حالم بهم میخوره چراچون خیلی بد که دوستات در اینده شون نقشه بندی میکنتد ومن هنوز اندر خم یک کلاسم خدا کنکور را بخیر کنه برای همتون دعا میکنم برام دعا کنید
خب همون طور که درجریانید یا نیستید ، روابط فامیلی و خواهر برادری در این سریال واقعا پیچیده است! 
من تا نیمه سریال در تلاش برای فهمیدن این روابط پیچیده بودم، پدر همش میخواست بفهمونه بهم که قضیه چیه! و من‌نمیفهمیدم .
دست آخرم بهم‌گفت تو مگه ارتباطات نمیخونی؟ چطور نمی فهمی این‌جیزارو؟
و 
من
هیچ
من
نگاه!
ای رفته به چوگان قضا همچون گوی
چپ می رو و راست می رو و هیچ مگوی
کانکس که تو را فکنده اندر تک و پوی
او داند و او داند و او داند و اوی
***
با تو به خرابات اگر گویم راز به زانکه به محراب کنم بی تو نماز ای اول و ای آخر خلقان همه تو خواهی تو مرا بسوز و خواهی بنواز
***
می خور که زدل قلت و کثرت ببرد اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد پرهیز مکن ز کیمیایی که از او یک جرعه خوری هزار علت ببرد
***
از درس وعلوم جمله بگریزی به واندر سرزلف دلبر آویزی به زآن پیش که روزگار خونت ری
مادر بزرگم روزای آخر عمرش خونه ما بود
اوموقع من 10-12 سالم بود
یه روز نشتسم کنارش بهم گفت
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
که ما اندر دیار خود سری داریم و سامانی

این شعر میتونه کاملش باشه

سرم را سرسری متراش ، ای استاد سلمانی
که ما اندر دیار خود،سری داریم و سامانی
ز وقتت اندکی بگذر ، به روی موی ما سر کن
سر ما را مظفر کن، برادر گر مسلمانی
بزن طرحی نکو لیکن، مزن نقش شیاطین را
که در این سر که میبینی، نباشد فکر شیطانی
دوصد سِّر است در این سر، تو این
چند روزی مرخصی گرفتم که یعنی چند تا کار انجام بدم
اما
امان از این xilinx اول که تحریمیم نذاشت وارد سایت بشیم
حالا هم که وارد شدیم اطلاعات حسابم رو دیده میگه نمیتونیم این اطلاعات رو تایید کنیم.
هر چند من یکمی "askfhdhf" چرند بجای آدرسو اینا نوشتم
مرض داره
بسم رب الرفیق
حکایت کنند که مردی را زنی بود و در کارِ وی برفته بود.و یک چشم آن زن سپید بود و مرد از آن عیب بی‌خبر بود به فرط‌‌ المحبت.چون آن محبت کم گشت، زن را گفت:این سپیدی کِی پدید آمد؟گفت: آن‌گاه که محبتِ ما اندر دلِ تو نقصان گرفت.
کشف‌الاسرار و عدةالابرارخواجه عبدالله انصاریپ.نشاید این پست بیشتر توضیح بده شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد» رو!پ.ن.2فرط المحبت!
دل تنگم و از دل‌تنگی اشک میریزم. وسط کتابخونه. چندین و چند شبه که خواب آشفته می‌بینم‌. نمیتونم. پر از غلطم و نیاز به تنهایی دادم.
کاش به مادرم نگفته بودم. کاش.
دلم میخواد ببینمت و بهت بگم مسئول اشتباهِ من تویی.
می‌ترسم اسیب برسونم به عین. میدونم چقدر دوستم داره‌. من نمیتونم اندازه ای که اون منو دوست داره دوستش داشته باشم. نمیتونم.
جامی بزن که دردی، درمان به آن توان کرد 
یاری گزین که با او، طی در زمان توان کرد 
 
مستی مکن چو بلبل، اندر هوای هر گل 
برگی ز باغ من چین، کان را نهان توان کرد 
 
سرگشته ام و حیران، در ابر و باد و باران 
چنگ خمیده بنگر، وز دل فغان توان کرد 
 
ای دل مگو به رندان اسرار می پرستی 
زیرا حدیث جانان، ورد زبان توان کرد 
 
این دل اگر ندارد، در کوی او مقامی
با یاد او سماعی، هم با مغان توان کرد 
 
زاهد اگر شنیدی کاین خرقه در خفا سوخت 
در چله اش جهان در، رطلی گرا
نه ازین سفر توانم بگریزم و بیایمنه توان دور بودن ز تو دلربای دارمنه شود که بی تو باشم سر لحظه مناهی نه قضای عشق خواهد که فنا شود تباهینه صدای دل نشینی که شبیه ساز مطربنه نوای بس حزینی که بگوید از نواقبنه بدانم و بفهمم که تویی ورای فهممنه به سوگ جان نشینم که رود خیال مبهمدر عدم بنشسته بر بال وجودچند روزی آمدم اندر هبوط
۱. به و فایی که نداری قسم ای ماه جبین
   هر جفایی که کنی در دل من عین وفاست
۲. اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من
   دگر از باغ بیرون شو  مسوزان آشیانم را
۳. تا که ویران شدم آمد به کفم گنچ مراد
   خانه ی سل غم آباد که ویرانم کرد
 سه بیت از شاطر عباس صبوحی
۴. متاع تفرقه از کار ما همین دل بود
   خداش خیر دهد هرکه این ربود از ما
 نمیدونم از کیه
۵. منی که نقش شراب از کتاب میشستم
   زمانه کاتب دکان می  فروشم کرد
نیز
۶. دریاب که از عمر دمی بیش نماندست
   بشتا
#شعر مهدوی

اینهمه رمز و مثلها را کلید
جمله اندر خانه پیغمبر است
گر بخانه در , زراه در , شوند
این مبارکخانه را در , " حیدر " است
هر که بر تنزیل , بی تاویل رفت
او بچشم راست در عین اعوراست
مشک باشد لفظ , و معنی بوی او
مشک بیبو _ ای بشر _ خاکستر است !
مر نهفته دختر تنزیل را -
معنی و تاویل " حیدر " شوهر است
مشکل تنزیله بی تاویله او
بر گلوی دشمن دین خنجر است
ای گشاینده در خیبر , قرآن -
بی گشایش های خوبت خیبر است
وین گشایش را نمایش در عدد,
هرشب و هر روز , ساعت الظهر
پدربزرگم تعریف می‌کرد: در زمان‌های قدیم، مردی یهودی در شهر ما زندگی می‌کرد که همه او را فارغ از اینکه اسم اصلی‌اش چه بوده، به مناسبت دینش جوود(:جهود) صدا می‌زدند. آدم بسیار خوبی بود (العهدة علی الرّاوی) تا جایی که روزی به وی گفتند: "تو که اینقدر خوبی، بیا و مسلمان شو". او هم نگاهی عاقل اندر سفیه به آنان انداخته و گفت:بیا مسلمان شویم»!
با سلام خدمت کاربران نواتیم با برنامه جدید و کاربردی خدمت شما هستیم.
با این برنامه میتونید نوتیفیکیشن پیامایی که برا شما ارسال میشه رو ذخیره کنید.
تا وقتی کسی پیامشو پاک کرد شما بفهمید.
این برنامه تمامی پیام های ارسال شده از برنامه را در خود نمایش و ذخیره می کند.
برنامه های کاربردی از جماه تلگرام ، واتساپ، اینستاگرام و.
برای دانلود برنامه روی دانلود کلیک کنید:
دانلود برنامه
میتوانی تو ز خورشید این صفتها کسب کرد روشن است و بر همه تابان وخود یکتاستی می توانی از رهی آسان شدن بر آسمان راست باش و راست رو کانجا نباشد کاستی  
زین سخن بگذر که این مهجور اهل عالمست راستی پیدا کن و این راه رو گر راستی 
هر چه بیرون است از ذاتت نیابد سودمند خویش را کن ساز اگر امروز و گر فرداستی خواهشی اندر جهان هر خواهشی را در پی است  خواهشی را جو که بعد از وی نباشد خواستی
با سلام خدمت دوستان امروز می خوام برنامه ای به شما معرفی کنم جهت دسترسی به سورس های برنامه هایی که فرمت (exe,dll)دارند رو بهتون معرفی کنم این برنامه تقریبا قوی ترین برنامه جهت دسترسی به سورس ها است
 
ویزگی های برنامه 
1/حجم کم و کارایی زیاد
2/سرعت دی کامپایلینگ بالا
3/دسته بندی سورس برنامه ها
 
 
نکته مهم برای کرک این برنامه حتما باید انتی ویروس خود را خاموش کنید در غیر این صورت برنامه پاک میشود
 
دانلود با لینک مستقیم
به نام خدا


هر گاه‌ که‌ مزاج‌ اصلی‌ یعنی‌ مادرزادی‌ به‌ خشکی‌
گراید، این‌ تن‌ اندر همه‌ سالهای‌ عمر به‌ جوانان‌ ماند واگراین‌ مزاج‌ به‌ سردی‌ گراید یا به‌ تری‌، اندر همه‌
سالها به‌ پیران‌ ماند.           و هر تنی‌ چون‌ در عمر بدان‌ سال‌ رسد که‌  مزاج‌ او اندران‌ سال‌ مانند مزاج‌ اصلی‌ باشد،                                                                                                                        
مولانای جان با حنجره ی همایونی:
 
 
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
 
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
 
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
 
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت میکنم
 
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
 
گه چون کبوتر پرن آهنگ بامت می کنم
 
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
 
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
 
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
 
زان روزن یده من چون مه پیامت می کنم
 
ای چاره در من چ
اشاره:پس از انتشار مطلب اندر حکایت مشاوره» که به موضوع نیامدن مردان برای مشاورهٔ خانواده اشاره داشت، پیامی برای استاد ارسال کردم. بخوانیم:
با خواندن مطلب اندر حکایت مشاوره» یاد یکی از دوستانم به نام نجمه‌سادات برایم تداعی شد.چندین سال است او را می‌شناسم؛ دختر خوب و مذهبی است. اوایل آشنایی‌مان او را خانمی شاداب و پرانرژی یافتم. او هر از گاهی با من درددل می‌کند؛ از مشکلاتش می‌گوید و راهنمایی می‌طلبد. گره‌هایی در زندگی خانوادگی‌اش افت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها