نتایج جستجو برای عبارت :

من ۱۴ سالم هست یک دختر هم سن خودم رل میخوام

داشتم به این فکر ميکردم کهاگر سالها بعد برم به خواستگاری بپرسنداماد چیزی مصرف ميکنهخودم رک و راست بهشون بگم کنیازی نیست تحقیق کنیدمن اعتیاد دارم، ۱۸ سالم بود معتاد شدمبه دو قرنیه‌ی چشم يک دختر، که دختر شما نبود.اگر اینجام بخاطر دل مادرمه، من خوب میدونم ک آدم معتاد نباید بره خواستگاری
سلام
٢٩ سالمه به تازگی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم، ولی پیدا کردن دختر مناسب برام سخته از طرفی یه دوست صمیمی هم دارم که از خواهر ایشون خوشم اومده ولی با اینکه نیتم خیره و ميخوام ازدواج کنم نمیدونم چطوری پا پیش بذارم و این مورد رو مطرح کنم که دوستمم ناراحت نشه. موندم چی کار کنم؟ 
اگه میشه راهنماییم کنید ممنون
مرتبط :
به خواهر دوستم علاقمند شدم ، چطوری بهش بگم ؟
چطوری دختر مناسب خودتون رو پیدا می کنید و به خواستگاری اون میرید؟
از
ميخوام خارج از ایران باشم و اگه وضعیت ایران مثل العان باشه یه جوونایی مثل خودم کمک کنم بیان اون ور
ميخوام زن نداشته باشم خودم باشم و تنهاییم و اون روی سگم و اون روی دیوونم که بیشتر تو اینه باهم حرف میزنیم   البته بماند کرم درون هم جای مخصوصی داره
ميخوام هیجان زندگیم همیشه مثل یه باتری گوشی 100%​پر باشه و نزارم کم بشه مثلا چتر بازی کنم خودمو اخر با این کرم درون مميکشم
ميخوام چه پول زیادی داشته باشم چه اصلا نداشته باشم یه ادمایی که زره ای نیازمن
یه دختر میبینم که مانتو نخی لی پوشیده و باد شال و موهای پیچ و تاب خوردش رو تو صورتش پریشون ميکنه.باد تیشرت سفید دختر رو به بدنش میچسبونه و عطر تن دختر رو بو ميکشه
دختر ناراحته ؛ آروم و بیصدا گریه ميکنه  و بغضشو قورت میده
از پسر کنارش فاصله میگیره
همراه باد قدم میزنه
ده قدم
بیست قدم
پسر صداش ميکنه
دختر برمیگرده
باد هو کشان فاصله بینشون رو بیشتر ميکنه
دختر رو به پسر فریاد میزنه
" ازت متنفرم"
پسر خشکش میزنه
دختر بر میگرده و راهشو میره
پسر فاصلش
امروز صبح با اکراه بیدار شدم و خواستم برای ادامه کار پریروزم برم کرمانشاه 
خب خیلی زورکی بود و دقیقا دم در تصمیم گرفتم نرم و کار دو نفر از بنده های خدا رو راه بندازم و کار خودم بزارم برای روز شنبه. البته بخاطر بنده های خدا نبود بخاطر خود خودم بود واقعا حوصله  نداشتم خودم رو ماچ کردم و گفتم امروز رو بی خیال من شو عشق دلم خیلی خسته م , و عقلم گفت ایرادی نداره دختر استراحت کن چون اگه با این حال بری بعید میدونم کارت درست شه.
فک کردم چقد دورم. واقعا داره ۲۱ سالم میشه؟ همین چند روز پیش بود که ازم پرسیدن چند سالته و من جواب دادم اردیبهشت که بیاد ۱۸ سالم میشه. دارم به خودم می‌قبولونم که مهم نیست. احساس عقب موندن از بقیه ندارم. به هیچ وجه. فقط از خودم میپرسم اینهمه سال رو چيکار کردم؟
 
حالَ م گل و بلبل نیست ولی خوبم !حداقلش الان قریب به ۲۴ساعت از اون فشار های مرگبار عصبی میگذره !همینقدر که بد بود همینقدرم خوب بود !میدونی خوبیش چی بود اینکه یه نفر رو که به به چه چه میزد برام و دختر خوشگلم دختر خوشگلم میگفت رو شناختَ م ! آدمها خودشون رو تو روزای سخت بهت نشون میدن اینو مطمئن باش همیشه :) 
از چند ساعت پیش همش از این بابت خداروشکر ميکنم که من مثل اطرافیانم خودمو در بند ننداختم به این زودی وگرنه علاوه بر خودم یه نفر دیگه رو هم میسوزون
سلام.
ميخوام خاطرات خودم از رابطه ی ۷ ساله ای که با يک خانم بزرگتر از خودم داشتم را اینجا بنویسم تا اسیب هایی که به من رسید برای کس دیگه ای اتفاق نیفته.
اول از خودم میگم اسم من آریا ست ، اولین بچه ی یه خانواده ی فرهنگی ام که سرشار از مشکلات متفاوت بود .
همیشه دوست داشتم با کسی که ازم بزرگتره رل داشته باشم از بودن با دختر های هم سن و سال خووم لذت نمیبردم بخاطر همین همیشه دنبال این بودم که با یه خانم بزرگتر از خودم رابطه برقرار کنم که تابستون سال ۹۳
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به يک کافه ی قشنگ، يک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به يک روز خاص دعوت کردم، به يک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی ميکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب
سلام 
واقعا من از یه سری مسائل ازدواج خیلی می ترسم چون من خودم پاک زندگی کردم و دوست پسر نداشتم و متاسفانه بعضی از پسرها با دخترهای زیادی در ارتباط هستند، شب با يکی قرار میذارن و روز با يکی دیگه، الان شرایط جامعه ما خیلی زیاد داغونه . اصلا نمی تونم تحمل کنم طرف مقابل من لات باشه، دوست دارم مثل خودم سالم باشه و این واقعا حق منه .  
برام خواستگار اومده بود اما لاتو لوتای محله بودن و متاسفانه هر کثافت کاری که شما دوستان فکر کنید کرده بودن، جالبه
مهدخت فریبای پریوش تو کجایی از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
دانلود مه دخت از حجت اشرف زاده
مه دختر فریبای پریوش تو کجایی بدون تو خودم با گریه میرسم نه نگو با تو نمیرسم برچسب‌ ها حجت اشرف زاده مهدختدانلود راه های جدید حجت اشرف زادهدانلود مه دختر از. مه دختِ فریبایِ پریوش ○ در کجـــایی؟○ از خودم شده ای؛ خسته وُ از عشق فـــراری ○ خودم پایِ در ماندم؛ که با پایدار رسانم در ماه ترین؛.
ادامه مطلب
از قدیم گفتن عقل سالم در بدن سالم است. پس تصمیم گرفتم يک رژیم غذایی سالم همراه با ورزش را در پیش بگیرم.
احتمالن در کنارش دنبال يک کار جدید هم باشم. کلا جابجایی کاری با این اوضاع مملکت کار راحتی نیست به خاطر همین می خوام برای مصاحبه کاری خودم را آماده کنم. امیدوارم موفق بشم.
ميخوام یه دختر قوی باشم. یه دختر قوی که به مشکلات و درگیریهاش ـ هرچیزی که هست ـ اجازه نمیده تا حالشو بد کنن یا سنگی جلوی پاش بشن. ميخوام یه دختر پرکار و شاد باشم! دختری که هیچ چیز نمیتونه مانع کار کردنش بشه و با تلاشش آرزوهاشو برآورده ميکنه. ميخوام دختری باشم این چنینی. که عزیزانش لذت ببرن از بودنش و زندگی کردنش. ميخوام اونهارو هم خوشحال کنم. ميخوام با هر سختی ای که هست ـ هرچیز ـ از زندگیم لذت ببرم و کار کنم و بجنگم و به ناراحتی هام اجازه ندم تا
امشب وقتی دیدم بازيکنان استقلال برای دختر آبی پیراهن مشکی پوشیده‌اند به حال ورزش تاسف خوردم. دختر آبی‌ای که اصلا معلوم نشد آبی بود یا نه! من هم از مرگ يک آدم ناراحتم که این کارکرد روانی يک انسان سالم از مرگ کسی دیگر است. حتی اگر از روی حماقت باشد. تاسف، ناراحتی و تعجب. این‌ها سه حالت من از این ماجراست. تعجب از این بابت که هنوز نقاط تیره و تار موجود توی چشم می‌زند با این حال افرادی در سال ۱۳۹۸ هستند که بی اطلاع از همه‌جا با پست امثال پرویز
دیروز رفته بودم مراسم تشییع و خاکسپاری بی‌بی طاهره، روز قبلش وقتی از نماز مغرب و عشا برمی‌گشتند خونه، راننده بی‌مبالات وانت به سرعت می‌زنه به یه ماشین پارک شده کنار خیابون و اون ماشین هم می‌خوره به بی‌بی طاهره، می‌خورن زمین و متاسفانه اتفاقی که نباید، رخ میده.
بی‌بی طاهره دختر خاله‌ی بابام و دختر خاله‌ی مادربزرگ مادرم بودند، همچنین دختر عموی مادر خانمم. شوهرشون هم چنین نسبتی با ما داشتن. میان مراسم به جمعیت نگاه کردم دیدم تمام اقوام
نمیدونم چرا از ته دلم ميخوام این دختر و تا جایی که میتونم حمایت کنم.
برای کم شدن حساسیت های من و کوه بودن واقعی لازمه که تو این برهه از امتحانات حواسم هم به خودم و در عین حال به لیلا باشه ، می خوام احساس کنه که من پشتش ایستادم و میتونم ادامه بدم و اینجوری هم حال اون و هم حال خودم و بهتر کنم
سخت گیریایه خیلی کمتری از لحاظ بعد اجتماعی باید تو جریان باشه و بیشتر به بعد فردیت بپردازه و موفقیت های اساسی تو این زمینه بپردازه هر روز هر روز باید حواسم به
تو شکم من یه دختر سالم و قوی داره رشد ميکنه و خدا رو هزار بار شکر
امیدوارم دخترم هرگز این پستو نخونه ولی انقدر تو مغز خودم مرور کردم و گریه کردم و هرچی فکر کردم نمیدونستم با کی باید دربارش حرف بزنم و فکر کردم شاید بهتر باشه اینجا بنویسم و این اولین پست منه که زیرش راحت میتونید بهم فحش بدید 
از اینکه بچه دختره ناراحت شدم.نه از وجود خودش نه از خودش.بیشتر از خودم شاید
توی شهری که من زندگی ميکنم همه چی مرد سالاری محضه.خونواده من کاملا مرد سالارن
۲۳ سالم که بود فکر می کردم ۲۸ سالگی برای يک دختر یعنی خیلی، یعنی باید به یه چیزایی که معمولا جامعه می طلبه رسیده باشی وگرنه خیلی دیر کردی و دیر شدی!! الان که روی سرازیری ۲۸ دارم آرام آرام سر میخورم، با خودم فکر ميکنم که ۳۳ باید همان ۲۸ باشد تنها کمی پخته تر و ناراحت تر به خاطر فرصت های از دست رفته.
دیروز يکی از دوستام فوت شد 
سالم سالم بود مثل من قرار بود شنبه براش فیزيک توضیح بدم
تصادف کرده
يکی بهش زده در رفته 
حس بدی دارم 
همش اشکا میخواد بیاد پایین
اگه من بمیرم اینقدر غریبانس 
میشه اگه یه جوری فهمیدید من مردم ناراحت نشید 
میشه فقط بگید دختر خوبی بود
کدومشون از من ناراحتید؟؟
حتی. یه ذره؟؟
بهم بگید؟؟
روابط دختر و پسر يکی از موضوعاتی است که در سنین نوجوانی برای افراد شدیدا جذاب به نظر می‌رسد. در این سنین روابط دختر و پسر بخش زیادی از درگیری‌های ذهنی افراد را تشکیل می‌دهد. این دغدغه ذهنی در سال‌های بعد اما با شدت و شکل‌های متفاوت همچنان ادامه پیدا می‌کند. نیاز بنیادی انسان برای ارتباط دلیلی بر درگیری ذهنی او درباره روابط دختر و پسر است. ارتباطات انسانی اشکال مختلفی به خود می‌گیرند از دوستی صمیمانه با يک هم جنس تا روابط عاطفی با جنس دی
سلام
چند ماه پیش يکی از دوستان دوره کارشناسی من که رشته دانشگاهی ایشون هم با من فرق داشت، به زنگ زد و طی مکالماتی که داشتیم، ایشون از من درخواستی کردند مبنی بر اینکه دختر زن عموم پیش دانشگاهی و رشته ریاضی فیزيک هست و میخواد کنکور بده و در زمینه مباحث ریاضی سوالاتی داره. 
منم قبول کردم، چون خودم تدریس دارم بعضی اوقات. ایشون شماره منو به دختر زن عموش دادند و دختر خانم هم بهم پیام داد و سوالاتی پرسید و منم جواب دادم. حالا این وسط داره یه سری اتفاق
من يک دوست خیالی دارم اسم ش پویان . پویان همیشه و همه جا و در حال کنار منه .
امروز که رفتم بیرون رفتم کنار پل نشستم و به اب نگاه کردم از بالای پل دیدم همه جفت اند و من تنهام  فقط با پوبان جانم
الان که توی تخت دارم از درد به خودم میپیچم  درام فکر ميکنم برای خودم مثل پویان يک دوست خیالی ولی با جنسیت زن بسازم که مثلا جایی دوست دخترم یا مثل زن م باشه خوب من چه گناهی کردم که زشتم ، چلاقم ، و بی پول و ادمی هم نیستم از دختری خوشم میاد برم بهش بگم آدمی هم ن
دلم برای این دختر کبابه 
یادم با کتک کاری بابا مامان و بچگی گند خودم که می افته از آینده این دختر میترسم 
خدایا آینده این دختر مثل من نکن. مثل من ناخواسته يکی مثل باباش انتخاب نکنه
دلم آتیشه. انگار آینده تباه شده ش میبینم 
 انگاری اینم زندگیش مثل ابراهیمه و من از الان دارم دق ميکنم سر این موضوع
خدایا گله از تو نیست اشکال از تو نیست 
از ما بنده هاست  کمکمون کن 
کمکشون کن نذار این دوتا تباه بشن 
خدااااااااااااااااااااا
برای خودم یه کانال درست کردم که تنها موجود زنده ای که توشه خودمم . ميخوام صادق باشم با خودم ميخوام خود واقعیم رو اونجا بروز بدم. ميخوام خیلی چیزا رو فقط برای خودم منتشر کنم که فقط مخاطبشون خودم باشم . دلم میخواد بتونم اونجا خود واقعیم رو ببینم . پوسته ی بیرونیم رو بطنم کنار  و هسته ی وجودیم رو ببینم . امیدوارم بشه . نتیجه ش رو بعد ها بهتون میگم . شاید ماه بعد شاید سال بعد و حتی شایدم سالهای بعد
کاش میشد برگردم با ماشین زمان 
به اون موقع هایی که هنوز تيکه هایی ازم سفید بود
تو چشای خودم نگاه ميکردم و میگفتم
دختر کوچولو تغییر نکن
به خدا که یروزی ارزوت میشه همینی که الان هستی باشی 
حیف که جای سفیدی ها کم کم سیاهی ها اومد 
حسرتا خفه کردن ارزوهامو
من قلم ارزوی بقیرو گرفتم تو دستمو
نوشتم. 
در حالی که قلم سفید خودم سال هاست یه گوشه نشسته منتظره من بدستش بگیرم.
من قلم خودمو ميخوام.
 
حال زن باردار ماه نُه رو در نظر بگیرید که دیگه الان سالم بودن و نبودن،دختر بودن و نبودنش براش فرقی نداره.الان فقط و فقط میخواد وقت زاییدنش برسه و اون بار اضافه رو بذاره زمین که بتونه یه شب راحت بخوابه.حال من الان حال اون زنه.خوب و بد و اُرتو و چشم و داخلیش برام مهم نیست.الان فقط ميخوام تمام شه.تمام!
یعنی کلِ امروزم با ویدئو کال گذشت :)) به خدا اگه میدونستم انقدر کاربردیُ با حالِ انقدر در برابرش مقاومت نميکردم D: اول که با همزاد ^^ بعدش هم با دختر عمهُ عمه :* بعدش هم با دافِ تهِ قاآنی O-o بعدش هم با دختر عمه *-* خلاصه که حسابی سرم شلوغ بود :| البته دختر عمهُ دختر داییُ دختر عمه هم جواب ندادن -_- به دختر خاله هم نمیدونم چرا زنگ نزدم :( فردا میرم تو کارِ چهارتاشون ;)
سلام دختر پسرای هم سن و سال خودم 
مرسی از این که مطالب بلاگ بنده رو می خونید
دوستتون دارم و ميخوام که یه صحبتی با شما عشقای عزیز داشته باشم آماده اید؟؟؟بریم؟؟؟؟باشه
اووووف که دارم دیونه میشم
آخه کسی نیست ما رو درک کنه به خصوص اون پدر مادرهایی که فاصله سنیشون با ما خیلی بالا هست
مثلا بابای40ساله 
مامان 38ساله
و ومثلا دختر خانوم یا آقا پسر14ساله
به خدا با احساسات یه نوجوون بازی نکنید به خصوصا دختر خانوم ها چون زود رنج هستند
حالا درسته من پسر هستم
سلام
من یه پسر 20 ساله ام . یه ترم توی يکی از بهترین دانشگاه های کشور و يکی از بهترین رشته های علوم پزشکی درس خوندم. بعدش هم تغییر رشته دادم و رفتم یه رشته و یه دانشگاه و یه شهر دیگه.
الان دانشجو معلمم. راستش توی یه ترمی که توی دانشگاه قبلیم بودم از یه دختری خیلی خوشم اومد. علتش هم پاکی و با حیا بودنش بود و اینکه به پسرها محل نمیذاشت و خلاصه خیلی مغرور بود. منم پسریم که یه مقدار اعتقادات مذهبی دارم و اهل دختر بازی و این حرف ها اصلا نیستم. و اون دختر ر
هر کاری ميکنم خوابم نمیبره
خدایا به حق همین شب عزیز ازت ميخوام به مامانم شفای کامل بدی
و نتیجه آزمایشها و ام ار ای ش هم خوب‌خوب باشه
خدایا میشه مامان مشکلی نداشته باشه و این چیزا هم الکی باشه همش؟
خدایا مامانمو خوب خوبش کن. ميخوام سالم سالم باشه
بزنم فعلا يکم فاز وبو عوض کنم بازم از این پست حال گیریا دارم
 یه فست فودی هست لامصب سر و ته مارو میزنن از اینجا سر در میاریم ، بگم از این فست فود سگی هام نیستا . 
 اقا دیگه قیافه من واسه این کارکنای اونجا اشناس بس که رفتم و همیشه هم من حساب کردمو سفارش دادم ، اخرین بار که رفتم گفتم حاجی این رمز مارو یادت باشه دیگه نپرس خب ، ولی نوشابه ای رو که همیشه سفارش میدیم خوب یادشه تا میگم خودش می نویسه .
 یعنی تو این وضعیتا منو دیدن ، دیگه نمیدونم چطور درمو
خیلی از دختر خانم ها دوست دارند تو يک گروهی عضو باشند که فقط دختر تو این گروه هستن و برا همین موضوع ما گروه دخترانه تلگرام رو پیشنهاد ميکینم.
من لینک يکی از این گروهها که خودم دوست داشتم رو در زیر آوردم که میتونید در این کانال عضو بشین.
https://t.me/joinchat/LDtpOldoS64sLIgZU1Biwg
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
به نام او
چند روزی میشه که اومدم خونه و همه چی مرتبه به جز خودم.
و دوباره شروع يک جنگ نابرابر با خودم بر سر موضوعی نامعلوم.
خسته از فضا های مجازی
با خودم به مشکل خوردم و دلم میخواد دور شم از همه!
دلم تنهایی قدم زدن تو انقلاب زیر بارونو میخواد که یه نسیم خنکی هم بیاد و صدای خش خش برگا زیر پام.
هوا اینجا خنکه دو روزه.سرده درواقع!
دو سه هفته دیگه عقد دختر ع و بی خیالم نسبت به همه چی!
انگار ک بدم اومده از همه چیز و از همه کس.
انگار از خودم جدا شدم و دا
سلام
به نظرتون چه جوری میشه از سالم بودن يک دختر مطمئن شد؟ فرض کنین من خواستم برم خواستگاری، با این شرایط جامعه حتی اگه میلیاردرم باشم نمیرم ولی خواستم فقط فرض کنین توی دنیای خیالی من ميخوام برم خاستگاری، از چه راه هایی میشه به گذشته ی دختره پی برد؟
حالا گذشته چه یه هفته پیش، چه دو سال پیش چه بیشتر . واقعا آدم یه چیزهایی میبینه که میمونه چی بگه. دختره توی تلگرام . !!!
واقعا با این شرایط داغون چطور میشه فهمید دختری مناسبه ؟ یعنی اینقدر داره بد
در زمان های قدیم يک دختر از روی اسب می افتد و باسنش ( لگنش ) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند ؛ هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که ميکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوان‌تر میشود.
ادامه مطلب
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها