نتایج جستجو برای عبارت :

من دیگه رد دادم یعنی چی

آیت الله مجتهدی تهرانے(ره):
خداوند متعال می فرمایند: من 6 چيز را در 6 جا قرار دادم، مردم آن را در 6 جای دیگر جستجو می کنند:
من علم را در گرسنگی قرار دادم ، مردم آن را در سیری می جویند!
من عزت را در نماز شب قرار دادم، مردم آن را در دستگاه سلاطین می جویند!
من ثروت را در قناعت قرار دادم، مردم آن را در کثرت مال دنبال می کنند!
من استجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم ، ولی مردم آن را در قیل و قال می جویند!
من بلند مرتبگی را در تواضع قرار دادم،ولی م
داشتم توی برنامه اینستاگرام می چرخیم که پیداش کردم نمی دونید چقد هول شدم نمی دونستم چيکار کنم درخواست دادم و از دیروز منتظر بودم تا تایید کنه امروز تایید کرد و‌درخواست داد برای فالو کردن من .منم تایید کردم ولی دل توی دلم نیست که وپیام میده یا نه اصلا نمی دونم چرا درخواست دادم و اینقدم خودمو اذیت می کنم ديگه ذهنم کار نمی کنه يعني چي میشه؟؟؟اگه پیام داد جواب بدم ندم
بعدا نوشت: هنوز پیام نداده چرا من درخواست دادم:(
ساعت سه بود. از کارگاه بیرون اومدم، روی صندلی خاکی کنار در بزرگ آهنیش نشستم و پاهای خسته ام رو روی هم انداختم. به دیوار رو به رو خیره شدم در حالی که سرم گیج میرفت و چشم هام قابلیت متمرکز شدن روی یه نقطه رو نداشتن و دائم از نقطه ای به ای ديگه سر میخوردن.
تلاشم رو میکردم حتی اگر نتیجه نمی‌داد. ادامه دادم و ادامه دادم و ادامه دادم.
پ.ن: در همون لحظه های اخر یکی از بچه‌هامون با یه کیسه بستنی برگشت و حس کردم سوختگی های روز گرمی که گذرونده بودم اروم ار
خواب دیدم دانشگاه باز شده
رفتم سر کلاس ساعت اول و به جای یک ساعت و نیم بیشتر از دو ساعت تو کلاس بودم
کلاس روش تحقیق بود و گفتم چون روش تحقیق پیشرفته س در مورد کل پایان نامه کار می کنیم نه فقط در حد پروپوزال
نکات مهمی رو هم که باید تو هر فصل رعایت بشه میگم بهتون
رو وایتبورد کل فرمت پایان نامه 5 فصله  رو نوشتم و توضیح دادم و توضیح دادم و رفع اشکال کردم
تا وقتی که ديگه کلاس بعدی داشت شروع میشد و از اون کلاس بیرونمون کردند
کلاس بعدی هم کلاس طراحی آموز
* این روزها حالم خیلی بهتره از قبل:))
* بالاخره یه تی به خودم دادم. کلی نوشتمو یکم از گره های ذهنمو باز کردم
* تقریبا همه‌ی آهنگای غمگینمو پاک کردم و قول دادم به خودم که ديگه آهنگی گوش ندم که حالمو بگیره:))
* واسه درس خوندن هم اقدام کردم:)) البته با کمک تو
* ديگه بگین نت‌هارو وصل کنن ديگه:! در فراغِ نت سوی چشمانمان رفت (اشاره به حضرت یعقوب و یوسفَش:/ )
+ حس می‌کنم قالب جدید یکم ناجوره! ولی دوسش دارم:|
* این روزها حالم خیلی بهتره از قبل:))
* بالاخره یه تی به خودم دادم. کلی نوشتمو یکم از گره های ذهنمو باز کردم
* تقریبا همه‌ی آهنگای غمگینمو پاک کردم و قول دادم به خودم که ديگه آهنگی گوش ندم که حالمو بگیره:))
* واسه درس خوندن هم اقدام کردم:)) البته با کمک تو
* ديگه بگین نت‌هارو وصل کنن ديگه:! در فراغِ نت سوی چشمانمان رفت (اشاره به حضرت یعقوب و یوسفَش:/ )
+ حس می‌کنم قالب جدید یکم ناجوره! ولی دوسش دارم:|
توانایی این رو دارم که بالقوه خودمو بکشم
از بس تنبلی کردم بیست روز بیشترو کشتم و هدر دادم
دقیقا ۲۴ روز از فرجه ای که داشتم رو به فنای اعظم دادم میگفتم یک هفته هم استراحت میخواستم ۱۷ روز پرارزش رو هدر دادم 
چه اهدافی داشتم هاااا 
مبخواستم رتبه بشم برتر کشور بشم 
اما حالا نگران پاس شدنم هستم 
Anyway
مهم نیس ديگه چيکار کنم 
فعلا وقتنو نیذارم سر تموم کردن و دوره کردن 
فکر رتبه و نتبجه رو هم ازذهنم پاک میکنم
چون امکان رسیدن بهش صفره 
فقط کاش خدا کمکم
پیام داد دیدی گفتم با هم باشیم همه چي حله 
پیام دادم
چرا همه استرسا رو من باید بکشم ؟
پیام داد 
خوشحالم که خوشحالی
پیام دادم
خدا کنه همه چي واقعی باشه 
خدا کنه خواب نباشه
پیام داد
همه چي درست میشه !
.
با خودم میگم 
ديگه نمیخوابم
اگه بخوابم 
میترسم بیدار که شدم
بفهمم اینا خواب بوده
اون وقت میمیرم
من این همه ظرفیت ندارم !
رفتم روی سکوی جلوی اتوبوس BRT نشستم. به جاده و درخت‌ها و ماشین‌ها نگاه کردم. آهنگ گوش دادم و چشم‌های اشکیم گریه کردن. اما خاکستری غرق نشد.
روی پله‌برقی که به سمت پایین می‌رفت ایستادم. سقف بالا میومد و من پایین تر میرفتم. از سرم رد شد و توی سفیدی غرق شدم. 
کنار خط زرد کنار مترو راه رفتم و مسیر رو تا درون تونل ادامه دادم. ادامه دادم و تاریکی غرقم کرد
بخاطر عملکرد خوبم در ماه گذشته،
یک دستگاه بابلیس مخروطی به خودم هدیه دادم از دیجی کالا سفارش دادم امشب به دستم رسید:) 
 
من موهام به شدت صافه! يعني انقدر که وقتای عروسی و مهمونی و . با هزار مدل تافت و کرم و اسپری و اگه یکم حالت بگیره! 
امشب بابلیسم که رسید گفتم ديگه میتونم یه مدل موی خوشگل و حالت دار به موهام بدم از این ی دربیارم! 
 
عاقا اینو نگفتم؟؟؟ 
 
بالای 7 بار موهامو بابلیس کشیدم ، کرم مو زدم، تافت زدم . شما بگو اگه دو دیقه به اون حالت
روزهای نزدیک یه آدم عاشق مجنونی می شم که ديگه جام تو این بدن نیست. به م پیام دادم، به ح پیام دادم، هی گدایی عشق، هی بی‌قراری. عدم رضایت هم جزء دیگر ماجراست. مثلا همین که بلد نیستم حالم را توصیف کنم و رد خودم را برساختار کلمات بگذارم. همین چاقی و همان درس نخواندن و و و . کلافگی که دیگر هیچ. 
ديگه اینکه تصمیم دارم آدم با دیسیپلین داری بشم. سبک و سیاق خودم رو داشته باشم و بقولی تریپ داشته باشم.
امشب مسواک نزدم، حالم خوش نیست و حال هیچ کاری رو ن
از سایت گیسوم اینترنتی کتاب سفارش دادم و یکی از سفارشات لغو شده و دوتایی ديگه رو برام فرستادن بعد موقع برگشت اون کتابی که موجود نداشتن پنج تومن از پولمو کم کردن بهشون پیام دادم که چرا ؟ جواب دادن ظاهراً یکی از سفارشاتون قیمتش سه برابر شده 
من :\
پنج تومن :|
واحد پولی ایران :)))
قیمت اون دوتا کتابا :((( 
اون کتابی که موجود نداشتن ^_^
      روز گذشته با آرد و نمک و ماست برای پسرم کمی خمیر بازی درست کردم تا باهم حال کنیم. یک تکه از خمیر رو دست پسرم دادم و یک تکه هم دست خودم. همینجور که داشتم خمیرآماده شده رو ورز می دادم و شکل می دادم، ییهو دیدم غول کوچولو داره با چشمایی گرد نگاهم می کنه در حالیکه چيزی از خمیر تو دستش نمونده! بهش گفتم خوردیش؟ سرشو به چپ و راست ت داد و گفت: به به به به :))
     خلاصه دوباره نصفی از خمیر خودم رو بهش دادم و گفتم یلحظه صبر کن تا برم قالب بیارم؛ وقتی بر
یه روز که داشتم میرفتم مغازه یه کیف پر پول رو زمین پیدا کردم برش داشتم بردمش توی مغازه آگهی شو زدم به دیوار بعد چن روز یه خانمی اومد گف مال منه همه مشخصات هم درست گفت و دادم بهش خیلی تشکر کرد یه هفته گذشت رفتم مغازه ولی انگار اشتباه رفته بودم روی کرکره نقاشی یه منظره کشیده شده بود زیرش نوشته شده بود از طرف کسی که کیف را بهش برگرداندی یه هفته ديگه یه نقاشی ديگه ای کشیده بود روی کرکره هر هفته نقاشی عوض میشد. انقد که روزانه ديگه نقاشی رو عوض میکرد.
با ابوالفضل و محمدحسین هر 50 تا عمود قرار می گذاشتیم. مثلا می گفتیم عمود 980 همديگه رو می بینیم.
قرارمون شده بود عمود 1202. به هم رسیدیم و بعد قرا رو گذاشتیم 1303. من تنها راه افتادم. بعد حدود 30 تا عمود فهمیدم رنگ شماره ی عمود ها عوض شدهو ديگه سبز زنگ نیست و خاکستری رنگ شده. به مسیر ادامه دادم.
بعد از چند دقیقه ابوالفضل پیام داد ما داخل مسیر عمودهای سبز رنگ هستیم.
اینجا یادم اومد که از یه جایی به بعد مسیر پیاده روی دو بخش میشه. یکی مسیر عمودهای سبز رنگ و ی
کاش یکی بود که زودتر بهم می‌گفت زیادی باور نکن. یا مثلا "به این دختره بگم به هر کسی اعتماد نکنه." وای باورم نمیشه که روز اول این تو ذهن‌ش بوده. زجر می‌کشم از همه‌ی این‌ها.
+ من آدم اعتماد نکردن نبودم. وقتی به خودش اعتماد نداشت، منم اعتمادمو ذره ذره از دست دادم.
 
ديگه اینجا ناله نمی‌کنم.
دوستش دارم و تامام. باید آزاده باشم. باید هر آنچه از دست دادم رو فراموش کنم. هر آنچه از دست رفته.
خدایا زودتر و بیشتر بی‌حسی بده بهم.
 
دانلود اهنگ من تموم عمرمو ب پات دادم واست غرورمو به باد دادم (علی پارسا)
دانلود آهنگ دنیا همش اینجوری نمیمونه علی پارسا | بهترین کیفیت MP3 .دانلود آهنگ دنیا همش اینجوری نمیمونه ♫ دانلود اهنگ من تموم عمرمو به پات دادم به نام اینجوری نمیمونه با صدای علی پارسا به همراه تکست و بهترین کیفیت.
دانلود آهنگ علی پارسا دنیا اینجوری نمیمونه | دنیا همش اینجوری نمیمونه MP3 دانلود آهنگ علی پارسا دنیا اینجوری نمیمونه | متن و کیفیت عالی و همینک از رسانه بزرگ آپ
این روزها چيکار میکنم؟
برای یه سایت ورد پرسی مطلب میذارم. انگیزه م از شروعش چي بود؟ که بفهمم سئو يعني چي.
مبلغش خیلی کمه. يعني خیلی خیلی کم. اما بیشتر برای برطرف کردن کنجکاوی رفتم ببینم چجوریه، و خب؛ الان ديگه میدونم سئو يعني چي و چجوری باید انجامش داد!
 
ديگه چيکار میکنم؟
برای پیج غذام محتوا درست می کنم! کاری که خیلی وقت بود دلم می خواست انجام بدم. فکر میکنم بعد از سال ها کار نکردن با فتوشاپ، چيزای بدی هم از آب درنیومده باشن
 
ديگه؟
دارم فکر می
یه تیکه از حرفهای آریا عظیمی نژاد رو میشنیدم یه جمله گفت که حس کردم نیاز داشتم بهش 
گفت وارد موسیقی شدم، روزهای سختی رو گذروندم، 7 سال بدون دیده شدن، شنواییم رو از دست دادم و .، اما یه قولی به خودم دادم، فقط همین کاری که دارم میکنم رو انجام بدم و کل تلاشم رو بزارم اینجا . 
این دقیقا مشکل منه که روی یک کار تمرکز نمیکنم و تمرکز نکردم روی یک کار، يعني به نتیجه نرسیدن در هیچ کاری. 
هرکدوم از کارهایی که من بازشون کردم رو اگر فقط روی همونا تمرکز میک
 وقتی خودتو گم کردی ديگه نمیتونی خودتو پیدا کنی مگر اینکه یکی بیاد کمکت و بهت امید و انرژی بده که بتونی خودتو پیدا کنی بشی همونی که بودی
ولی حالا من با وجود اینکه هنوز هستم بازم گم شده ام، موندم وسط امروز و فردام که میدونم فردامم مثه امروزمه .
میون یکی از همین روزام خوشبختی رو برای چندساعتی لمس کردم و تا عمق مغزم فرو رفت ولی صبح که از خواب بیدار شدم از دستش دادم با اینکه اونو از دست دادم ولی چيز جدیدی بدست آوردم اسمش عشق بود و خوشبختی ای که هیچو
بالاخره کنکور رو دادم و تموم شد!فارغ از اینکه خیلی ناراحت بودم که بیشتر نخوندم که لااقل خیالم آسوده باشه که جایی که می‌خوام قبول شم، از اینکه تا آخر تابستون پرونده‌اش بسته شده بسی خوشحالم!
هنوز اون جور که باید استراحت نکردم، بعد کنکور که خیلی خسته بودم و همش افتاده بودم، روز جمعه به نظافت خونه! گذشت، و از شنبه هم اومدم سرکار! ضمن این‌که به دوستم قول دادم تا دوشنبه تمرینش رو براش انجام بدم! و همچنان پرونده پروژه کارشناسیم و اون یه درسی که می
بالاخره کنکور رو دادم و تموم شد!فارغ از اینکه خیلی ناراحت بودم که بیشتر نخوندم که لااقل خیالم آسوده باشه که جایی که می‌خوام قبول شم، از اینکه تا آخر تابستون پرونده‌اش بسته شده بسی خوشحالم!
هنوز اون جور که باید استراحت نکردم، بعد کنکور که خیلی خسته بودم و همش افتاده بودم، روز جمعه به نظافت خونه! گذشت، و از شنبه هم اومدم سرکار! ضمن این‌که به دوستم قول دادم تا دوشنبه تمرینش رو براش انجام بدم! و همچنان پرونده پروژه کارشناسیم و اون یه درسی که می
+امروز رفتیم پیست فریدون شهر، خیلییی خوش گذشت. با تیوب اومدیم پایین و برف بازی و عکس و اینا، بعدشم ناهار خوردیم و خسته خسته اومدیم خونه. خوب شد من صبح یه سری کارامو انجام دادم چون بعدش ديگه حسش نبود اصلا. حالم خیلی خوبه خداروشکر :)
 
+پریروز رفتم یه کیف واسه عیدم خریدم که خیلی دوسش دارم و مدلش مده. بعدشم یه براونی شکلاتی پختم خوردیم. روز قبلشم پارچه مانتوم رو دادم خیاط بدوزه. 
 
+راستی کتابای عزیزی که سفارش داده بودمم رسید. ديگه هم برم یه ذره سایت
قرص وحشی هست کل وجود آدمو زیروزبر میکنه اونقدر تهاجمی عمل میکنه که تمام اعضای داخلی بدن رو درگیر میکنه مخصوصا ریه ها رو، تنگ نفسم بیشتر شده احساس میکنم ديگه هیچ فضای خالی برای هوا نداره، از صبح مدام خودمو سرگرم کردم آهنگ گوش دادم صلوات فرستادم باهاش حرف زدم هر کاری که میتونست بهم آرامش بده انجام دادم اما بی فایدست
مدام تشنه ام، گلوم خشکه، خس خس سینه ام هم صدای بد و ترسناکی داره، اونقدر آب، چای و آبلیمو عسل و آب پرتقال خوردم بی نتیجه، درونم م

شازده کوچولو پرسید : دوست داشتناتو میخوای ببری تو گور باهاشون چيکار کنی که ابرازشون نمی‌کنی ؟!روباه گفت : من ديگه دوست داشتن ندارم !شازده کوچولو گفت : مگه میشه ؟!روباه گفت : آره یه روز همه دوست داشتنامو دادم به یکی، ولی اون گمشون کرد.
حالا هم هر جا دنبالشون می‌گردم پیداشون نمی‌کنم.
 
"آنتوان دو سنت اگزوپری"‌‌
پارسال برای تعیین رشته، تست mbti » رو دادم که نتیجه ش شد ENTP » یا همون برونگرای شهودی متفکر ادراکی » .
 دیشب به پیشنهاد یکی از دوستان دوباره این تست رو دادم که اینبار جواب اومد: ENFP » یا همون برونگرای شهودی احساسی ادراکی ».
شایان ذکره که هم سال گذشته و هم حالا برای جواب دادن به سوالاتی که مربوط به قسمت متفکر و احساسی بود شک داشتم و دچار تزل بودم. بعله ديگه این درگیری و کشمکش شدید بین منطق و احساس من مدت زیادیه که در جریانه. خلاصه که باید
دیروز که شیرینی به دست رفتم دانشکده پزشکی، حس می‌کردم دارم رو ابرا راه میرم. وقتی از اتاق دانشجوها مُهر پیدا کردم، تو آزمایشگاه سجاده پهن کردم و نماز شکر خوندم، انگار داشتم خواب می‌دیدم. وقتی از دکتر ع. با لحن شیطنت‌آمیزی پرسیدم "حالا از کی بیایم سر کلاس؟" جمله‌ای رو تکرار کردم که قبل از این هزار بار تو ذهنم تکرار شده بود. بهش گفتم کمکم کردین به آرزوم برسم، خدا بهتون خیر و طول عمر با عزت بده. همه خوشحال شدن از اینکه دانشجوشون شدم. همه يعني دک
ببینید کی ریاضی مهندسیشو خوب داده و از جلسه اومده بیرون. نات مهدی! با اینکه دیروز از دوازده و نیم تا شیش و نیم درس خوندیم و یادش دادم چون روی مباحث تسلط کافی نداشت نتونسته بود بنویسه. خیلی غصه خوردم. من خوب دادم تقریبا. زندگی شیرینه و به دل میشینه. به و به.
سلام
خیلی حال بدی دارم، پارسال برای اولین بار کنکور دادم ولی چون من از اول دبیرستان عاشق رشته ی پزشکی بودم فقط این رشته رو زدم قبول نشدم. (البته فکر کنم دندون و دارو هم میزدم نمیشد چون تو یه رنج هستند)، امسال به شدت جوگیر شدم و از مهر شروع کردم به خوندن سفت و سخت، موبایلم تا همین دو هفته پیش خاموش بود از مهر ماه.
تماشای تلویزیون رو به حداقل رسوندم، با دوستام هیچ ارتباطی نداشتم، فقط تو کل ۹ ماه دو بار باهاشون رفتم بیرون، همه ی این کارها رو به خوا
تصمیم گرفتنِ اینکه از وبلاگ برم کار ساده‌ای نبود. اما فکر کردم ديگه نمی‌تونم تو مدیوم وبلاگ دووم بیارم. ازطرفی این روزها مناسبات اینستاگرامی در بلاگ هم رایج‌تر از هرنوع دیگری از تعامله، بنابراین چندان تفاوتی نداره. ترجیح دادم ازاین‌به‌بعد توی چنل تلگرام بنویسم. شاید باز هم اینجا آپدیت شد، شاید نه. شاید دوباره وبلاگ رو ترجیح دادم. به‌هرحال، من اینجام:
 
me_the_Mahan
دانلود اهنگ علی پارسا من تموم عمرمو ب پات دادم واست غرورمو به باد دادم لینک مستقیم
دانلود آهنگ جدید علی پارسا اینجوری نمیمونه بهمراه متن آهنگ با کیفیت .علی پارسا اینجوری نمیمونه. دانلود آهنگ جدید و بسیار زیبای علی پارسا به نام اینجوری نمیمونه . با کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ با لینک مستقیم + متن موزیک. By Quality MP3 320 . پارسا اینجوری نمیمونه : من تموم عمرمو به پات دادم. ♫♫♫. واست غرورمو به باد دادم.
دانلود آهنگ علی پارسا اینجوری نمیمونه - رسانه آهنگ دانلود
فهمیده ام که دارم رنج میکشم و به خودم اجازه دادم بابت نبودنش غصه بخورم. به خودم حق دادم که تا مدتی به آدما سخت اعتماد کنم و تنهاتر شوم. حالا انقدر بزرگ شده ام که ان پیله کثافت بار قوی بودن را جر بدهم و اگر ناراحتم، ناراحت باشم! گرفته و گریان. 
فهمیده ام که دارم رنج میکشم و به خودم اجازه دادم بابت نبودنش غصه بخورم. به خودم حق دادم که تا مدتی به آدما سخت اعتماد کنم و تنهاتر شوم. حالا انقدر بزرگ شده ام که ان پیله کثافت بار قوی بودن را جر بدهم و اگر ناراحتم، ناراحت باشم! گرفته و گریان. 
Gmail دوستم رو دیدم که حدود 2000 تا ایمیل نخونده داشت! تلگرامش هم تقریبا 5000 تا نوتیفیکیشن unread داشت! يعني داشتم دیوونه می شدم. من تا ببینم نوتیفیکیشن تلگرام، لینکدین یا جیمیلم روشن شده سریع باید seen یا delete کنم وگرنه مطلقا برای هیچ کاری نمیتونم تمرکز بگیرم!یه مدت پیش کامپیوتر محل کارم رو دادم به همکار جدید. چند بار بهش تذکر دادم همه ی فایل هات رو بر اساس یه دسته بندی منطقی توی فولدر به اسم خودت ذخیره کن. خدا شاهده 10 بار اینو بهش تذکر دادم اما انگار نه
شب که شد گنجشک کوچکمیهمان خانه مان شد.قلب کوچولویم آن وقتزود با او مهربان شد.
دیدم او تنها نشستهبی صدا بالای دیواربا خودم گفتم طفلیگم شده مامانش انگار
من به او با مهربانییک کم آب و دانه دادمتوی یک بشقاب کوچکشام گنجشکانه دادم
 چند وقت پیش به آقای ن. پیام دادم که داده‌های مربوط به ژن چند نفر رو برام بفرسته. در واقع پرسیدم میشه برام بفرستید؟» و جواب این بود که چطور؟» چون بالاخره شوخی که نیست! من ممکنه با داشتن اطلاعات مربوط به ژن چند نفر بمب اتم بسازم و حیات بشری رو به نابودی بکشونم!
اون قدر جوابش برام دور از انتظار بود که تا چند روز چت رو باز نکردم. بعد از چند روز هم باز کردم ولی چيزی نداشتم که بگم.
دیروز دوباره برگشتم سر همون کار و امروز دوباره بهش پیام دادم که لطفا
با کسی که دعوام شده‌بود حرفامو زدم، بهشم نتیجهٔ کارشو نشون دادم. نه کامل؛ ولی نشون دادم. الان یه‌اپسیلون سبک‌ترم. ولی اون نتیجه‌ای که به‌وجود اومده که از بین نمیره. همین‌ فکر ناراحتم میکنه ولی خبزندگی، هنرِ کنار اومدنه، مگه نه؟!
.
حس بدیه ، حسِ درجا زدن ،
حسِ ترسناکیه .
همون ترس های دیروز از نگاهِ آدما .
همون حرکت ها و انگیزه گرفتن ها باز هم از نگاه آدما .
همون سودای محبوبیت . سودای رفاقت ، سودای همراهی .
همون دلِ افسار گسیخته .
همون ذهنِ فراموشکارِ همیشگی .
همون . 
هعععی .
از خود امید هیچ ندارم به راه راست 
تنها طلب کنم ز خدا نورِ راه را
رویم به حقِ روی رضا جان زمین مزن
دل بیقرار واسطه کردست شاه را
+ ببخشید ک پستام به درد خودم می خوره فقط 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها