نتایج جستجو برای عبارت :

من بهارم ۲۱ سالمهgo

 
دچار خواستن توام
می دانی یعنی چه؟!
می خوابم که دوستت داشته باشم
بیدار می شوم که دوستت داشته باشم
نفس می کشم که دوستت داشته باشم
با این همه، روزمره نیستم
در تکرار توست که نو می شوم.
من همان روز آخر اسفندم
که هر روز تحویل می شوم به تو
همیشه بهارم
بهارم با تو
و دوستت دارم.
 
"کامران فریدی"
 
پ.ن:
بهار؛
می تواند نام تو باشد 
وقتی
که در همهمه یِ سبزِ دلم
دوستت دارم هایت 
شکوفه می زنند.
 
"سارا قبادی"
 
 
*سر اومد زمستـــــــــــــــــــــــون
 
دچار خواستن توام
می دانی یعنی چه؟!
می خوابم که دوستت داشته باشم
بیدار می شوم که دوستت داشته باشم
نفس می کشم که دوستت داشته باشم
با این همه، روزمره نیستم
در تکرار توست که نو می شوم.
من همان روز آخر اسفندم
که هر روز تحویل می شوم به تو
همیشه بهارم
بهارم با تو
و دوستت دارم.
 
"کامران فریدی"
 
پ.ن:
بهار؛
می تواند نام تو باشد 
وقتی
که در همهمه یِ سبزِ دلم
دوستت دارم هایت 
شکوفه می زنند.
 
"سارا قبادی"
 
 
*سر اومد زمستـــــــــــــــــــــــون
باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد
گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد
 
عمر گران، بی دیدنِ رویت هدر شد
هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد
 
از معصیت ها، عاقبت رنگِ سیاهی.
سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد
 
دوریِ از خورشید، در دوران تاریک
غم را میان سینه ها پرورد، برگرد
 
خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو
خسته شدیم از دوری ات، برگرد، برگرد
 
برگرد تا یاری کنی خیرالنسا را
زهراست تنها و چهل نامرد. برگرد
 
آقا قسم بر ناله ی " فِضه خُذینی"
آقا قسم بر سین
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد
گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد
 
عمر گران، بی دیدنِ رویت هدر شد
هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد
 
از معصیت ها، عاقبت رنگِ سیاهی.
سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد
 
دوریِ از خورشید، در دوران تاریک
غم را میان سینه ها پرورد، برگرد
 
خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو
خسته شدیم از دوری ات، برگرد، برگرد
 
برگرد تا یاری کنی خیرالنسا را
زهراست تنها و چهل نامرد. برگرد
 
آقا
خانه را تکاندم
منتظر بهارم
زمستان با کرسی از خانه ی ما رفت
آسمان های های گریه کرد از صبح تا چند ساعت پیش که خوابش برد
دیگر نمیترسم
نه از زوزه های سگ ها،درشب
نه از رعد و برق و آسمان قلمبه ها
و این یعنی تو نیستی،تو تمام شدی،یک توهم قشنگ و دوست داشتنی و تلخ
 
 
روزگاری شام غمگین خزان
خوش‌تر از صبح بهارم می‌نمود
این زمان حال شما حال من است
ای همه گل‌های از سرما کبود
 
روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه‌ی مهتاب را
این زمان - دور از ملامت‌های ماه -
چشم می بندم که جویم خواب را
 
فریدون مشیری | با صدای افسانه رثایی
 
 
تو در دنیای من مفهوم رستاخیز بودیمن ایران و تو با بی رحمی ات چنگیز بودیبه قدری گریه کردم در وجود آبی نماندهکویری تشنه ام گاه ابر باران خیز بودیمرا هر گاه دیدی تیری از چشمت روان گشتبه یک دم قاتل و مسیحا نیز بودیبه فصل سرد تنهایی مرا خو داده بودیبهارم رابه یغما برده ای پاییز بودیاگر جانی بلای جان من هم می شوی دوستبرای زیستن چاره و دستاویز بودی#الهام_ملک_محمدی
از سرم مستی گذشت، اما خمارم مانده است،
یادگاری بی بها، یاد بهارم مانده است.
بینوایم، بی دوایم، بی دوای عشق تو،
زخم دل از زخمة تار دوتارم مانده است.
گر نشان از آتش عشق نهان در دل نماند،
یک شرار از سوز دل بهر سگارم مانده است.
پیش جانان م یروم، در جان شراری کو مرا،
پیش من آ، جان من، گر اعتبارم مانده است.
از نبرد و گیر و دار زندگی کردم فرار،
عشق زخمینم ولی در کارزارم مانده است.
گر امیدم ناامید از باغ باور رفته است،
مادر اندیشه عمری انتظارم مانده است.
یه شاهِ فراریِ از کشورم
پر از ترس و تردیده دور و برم
ببین! من یه احساسِ زجر آورم
منو دوس داشتن برات مشکله
وجودِ من از عاشقی عاصیه
خیالاتی و گیج و وسواسیه
تو چهره‌م واویلای آغاسیه
درونم یه چشمِ منِ داریوش
رسیدن به من یعنی آغازِ درد
پیِ معجزاتم نباش و نگرد
نگو دستِ من مرده رو زنده کرد
من اصلاً شبیه مسیح نیستم
شبیهه چشای تو به آسمون
برو به امیدِ بهارم نمون
همیشه خزونم، خزونم، خزون
نمیتونی تو خاک من گل کنی
از این بیشتر روم تمرکز نکن
منو قاطیِ این
ترک تریاک لبت کردم، خمارم میکُشد،
تا ز دی گردم جدا، یاد بهارم می کُشد.
از تنم رفته مدارم، از کفم دار و ندار،
در به در از در بدر دور از دیارم میکُشد.
پستی و شیب جهان گاهی فشارم میدهد،
دم به دم پست و بلندی فشارم میکُشد.
نابکاری با عیاری کار را بیکاره کرد،
پیش ناکس زاره کردم، زاره زارم میکُشد.
گل بکشتم، گل نوشتم در ره فردای عشق،
عشق من از خار راهم کرده خوارم میکُشد.
مرگ بیچاره چو من بود و دگر چاره نداشت
مرگ بیچاره مرا چاره ندارم، میکُشد.
من برگشتم.
تو این مدت آپولو هوا نکردم
هیچ اتفاق خاص و سهمگینی نیفتاد
هیچ کوهی رو جابجا نکردم
هیچ بادی به خاطر من راهشو کج نکرد
اتفاق خارخ العاده ای پیش نیومد
گل ها پرشکوفه تر و سبزه ها پررنگ تر هم نشدن
و راستش حتی برف هم نبارید!
و شما که غریبه نیستین، قرار نبود هیچ کدوم از این اتفاقا هم بیفته و منتظر چیزی هم نبودم!
فقط امروز یهو اینجا رو وا کردم و دیدم دلم میخواد گاهی چندخطی بنویسم؛ مثل سابق؛ چون بهار نزدیکه و من عاشق بهارم!
پس تا اینجا چیزی رو ا
من برگشتم.
تو این مدت آپولو هوا نکردم
هیچ اتفاق خاص و سهمگینی نیفتاد
هیچ کوهی رو جابجا نکردم
هیچ بادی به خاطر من راهشو کج نکرد
اتفاق خارق العاده ای پیش نیومد
گل ها پرشکوفه تر و سبزه ها پررنگ تر هم نشدن
و راستش حتی برف هم نبارید!
و شما که غریبه نیستین، قرار نبود هیچ کدوم از این اتفاقا هم بیفته و منتظر چیزی هم نبودم!
فقط امروز یهو اینجا رو وا کردم و دیدم دلم میخواد گاهی چندخطی بنویسم؛ مثل سابق؛ چون بهار نزدیکه و من عاشق بهارم!
پس تا اینجا چیزی رو ا
بسم الله الرحمن الرحیم
بازبهارم
ارزوهاینهانم 
دلسپردهیجاودانم
دلداربیقرارم 
وایبهارم
بازباتومیسرایم 
تابدانممیکشمهردماینعشقرابرسرایام
تصنیفشیواینسیمرامیچکانمبردامانبهارم
ایسروهستیزیبایمناینغمهجاندارمن
ایشهیدخوشخراممنبماندراینبهارجانانجهانمن.
ایاوایهمنوایدلربایمن 
ایحوریبهشتاردیبهشتمن 
ویزیبایبیهمتایخردادمن
ویرفیقشفیقباوفایمن
ایلالهیداغدارعشقمن 
بماندرروحپاکوبیهمتایمن 
ایسیبممنوعهیباغنامیرایام 
ایعاشقانهیآرا
دیروز یه متن بلند و بالا نوشتم که همش پرید به خاطر سرعت کم اینترنت :/بعدشم دیگه حوصله نداشتم دوباره بنویسم. شاید چون کلا از دنده چپ بیدار شده بودم. 
انتشارات جنگل تخفیف زده تا بیستم. فکر کنم پنجاه درصد تخفیفش هست منو مهام دو تا کتاب زبانی که میخواستیم رو سفارش دادیم من که امریکن انگلیش فایل جلد بعدیشو خریدم مهام یه کتاب زبان آلمانی خرید. کلی ذوق دارم دوست دارم زودتر بیاد و این که زودتر کتابمو تموم کنم برم سراغ این. 
دیروز کلا بی حوصله بودم و کا
-چه بَد عیدی شد این
از صد عزا بدتر، چه بد عیدی
همانکه گفته بودم
بی تو خواهد شد، همان! دیدی؟
مبارکباد می‌گویند و می‌خندم به تلخواری
که باغم گشته بشقابی، بهارم سبزه‌ی عیدی
نهال ریشه سوزم را چه حاصل از بهار، آخر؟
گرفتم سبز شد در باغتان هم سروی و بیدی
گرفتم روز هم نو شد چه خواهد داد این نوروز؟
به من، یا هر زمان فرسود چون من کهنه نومیدی
به روز خویش شب می‌گویم و بدتر که جز با تو
توافق نیست آفاق مرا با هیچ خورشیدی
همیشه خدا همین بودم !
از بچگی عاشق حفظ غزل های حافظ بودمحتی اگ ی جاهایی متوجه منظور دقیق واژه های چیده شده نمیشدم
ذوق زدگی سر حفظ فلان شعر و بیت عادت هفتگی ام بود
دفتری داشتم با اسم دفتر شعر های حفظ شده!
هنوز هم همینم
عاشق فلسفه و عرفان و عشق! 
بعد از اتمام یک متن نه چندان شاید منطقی انقدر ذوق میکنم که انگار در عرش آسمان در حال پروازم! :)
هنوزم مثل همیشه عاشق شکلات تلخم ب همراه شیر قهوه
هنوز هم عاشقِ دست های کوچولوی نرم و لطیف بچه هام
و بوی لپ ه
هر اتفاقی بیفته من بخاطر همه تلاش هایی که همه این سال ها کردی همه بالاپایینایی که تجربه کردی همه اتفاقایی که پشت سر گذاشتی محکم محکم بغلت میکنم بهارم :)فردا حواستو حسابی جمع کن 
فردا نذار هیچی جلوی موفق شدنتو بگیره 
هرچی بلدی بزن و برگرد 
تو بخاطر بهار بودنت عزیزی 
هیچوقت خودتو با هیچکس مقایسه نکن حتی گذشته خودت فقط سعی کن الان کاریو انجام بدی که فکر میکنی حال دلتو بهتر و بهتر میکنه و کیف میکنی باهاش 
برات بهترین بهترین و بهترین ارزوهارو دا
حاصل من شده سبز و دگرم از چه بود ترس و هراس ای یار؟
.
.
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

+فایل موزیک رو می بینید؟ اگر براتون باز نمیشه صد حیف
خب یادمه به همه تون گفته بودم ۱۸ سالمهولی نیست
WinterFlower عزیز در یک چت سن منو پرسید منم گفتم ۱۸ سالمه و بعد کلی محاسبه فهمیدم ۱۷ سالمه.حالا این هیچی چون باورم نشد امروز رفتم سایت محاسبه سن و این صفحه ی لعنتی بهم فهموند تمام این مدت توهم زده بودم
 
الان من به درک چرا وقتی میرفتم تولد رفیقام همه شون میگفتن ۱۸ سالشون شده؟ یعنی باهم دسته جمعی توهم زده بودیم؟
 
 
یه عده هم هستن فقط به همه چیز اعتراض دارن :-/ و جز نق زدن هیچی بلد نیستن!
من ۴۰ سالمه و کارمندم ولی خونه ندارم! 
من ۳۰ سالمه ولی دستم تو جیب بابامه !
من ۴۰ سالمه نتونستم ازدواج کنم چون زمین کجه !
همه تو این دوره زمونه دارن پول درمیارن من نمیتونم !
اون کنار خانوادشه من نیستم !

بس کنین دیگه ! اینقدی که انرژی میذارن سرتون نو زندگی مردمه اگه به فکر زندگی خودتون بودین الان شاید راضی بودین از خودتون -_- (شاید بگین الان سرم تو زندگی مردمه !) 
اگه یکی دوسال
نگاهم کن، ببین یابن الحسن(عج) احوال زارم راببین از درد دوری چشمهای اشکبارم را
ببین آقا ز درد دوریت بیخود شدم از خودغم دوری تو برده ز کف صبر و قرارم را
به مانندم کسی از جام هجرانت ننوشیدهکه من عمریست می نوشم غم هجران یارم را
اگر سر زد خطایی از من عذرم را پذیرا باشز هجران تو از کف داده ام چون اختیارم را
بدون روی تو دنیا برایم چون جهنم شدببین بی روی تو تاریک چون شب روزگارم را
شب و روزم چنان آمیخته شد با هم آقا جانکه گم کردم میان روز و شب، لیل و نهارم
امروز که از سرکار برمیگشتم مثل روزهای گذشته بیرون حرم چندین نفر سجاده پهن کرده بودن و نشسته بودن روبروی حرم تو همین چندقدم که تا جای ماشین پیاده میرم 3 نفر از من سوال کردن صحن ها هنوز بسته ان؟ و من گفتم آره متاسفانه 
از تو ماشین مغازه ها رو نگاه میکردم یهو یه لباس فروشی دیدم و یادم اومد چند وقته خرید نرفتم و چقدر دلم تنگه که بی دغدغه تو بازار راه برم و خرید کنم.
از پنجره خونه کوه سرسبز و میبینم؛ من عاشق رنگ سبز بهارم یک رنگ سبز نو و تازه و هر روز
خب راستش من اصلا بهارنارنج نخوردم تا حالا :دی
نمیدونم چه طعم و خاصیتی داره ، ولی وقتی داشتم فکر میکردم اسم اینجارو چی بزارم که حس حال این دوره از منُ خوب منتقل کنه ، این اسم به ذهنم رسید . ما تو شهر بهارنارنج زندگی میکنیم . اولین شهری که زندگی مشترکمون ُ توش شروع کردیم ، من عاشق بهارم و همیشه هم دوست داشتم یه دختر داشته باشم اسمش بهار باشه :)) خب پس همه اینا دلایلی شد که بهارنارنج تمام حس من رو برسونه،به نظر من که بهارنارنج رنگ صورتی و نارنجی ملای
تولد پانزده سال و چهارماهگی ام :)
به همین زودی، چهار ماه گذشت. من دختر بهارم و بهار را خیلی دوست دارم. با این حال گاهی تصمیم میگیرم عاشق پاییز باشم. که فصل تکاپو و تغییر است. معلوم است که بهار هم هست. اما هرسال بهار به نحو ناجوری به درس خواندن و آمادگی برای امتحانات آخر سال می گذرد. آنقدر که متوجه رفت و آمدش نمی شوم. نه اینکه نشوم. لذت کافی را ازش نمی برم.
نامه ای که پاییز پارسال خود چهارده سال و چندماهه ام به خود پانزده سال و چندماهه ام نوشته بود، پ
رمانکده فا سی کلیک نمایید  
.    دلنویس   دلنویس. خیس.      سنندج.   مسافرخانه انقلاب.  اواسط دیماه 1398.   
      هر  هشت  ساعت. درون سرم  یک درخت. قطع میشود و  یک  لانه ی 
گنجشک  با. پنج. بچه  گنجشک.  زیر. اوار. تنه ی. درخت.  محو میشوند 

 .   
  انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند
حتی از فاصله های دور…
از انتهای افق‌های دور و نزدیک انگار. جایی نوشته بود که اینها باید  در یک مدار باشند یک روزی یک جایی است  که باید با هم ، برخورد کنند… آ
از تردید سرشار پرسیدم: جناب استاد! به نظرشما روی فرهنگ مقاومت کارکنم یا قهرمان؟ کدام حیاتی تر است؟مسئله جامعه مان کدام است؟
پرسیدند: کدام موضوع را بیشتر دوست دارید؟
پاسخ دادم: قهرمان در سینما!
فرمودند: حیاتی ترین کار دنیا الان این است که شما روی موضوع قهرمان در سینما کار کنید!

+ استاد راهنمای مودب ومتخلق ِ پایان نامه ام این روزها داور برنامه عصر جدید است. برای تسویه حساب با دانشگاه  نزدش بودم؛ گله‌مند بود از شیوه نقد کردن دوستان آشنا و غیرآش
بسم الله الرحمن الرحیم
من بهارم،27 سالمه،دو ماه دیگه میشه 28 سالم،ولی هنوز به هیچکدوم از آرزوهام نرسیدم.
اولین آرزوم یه بوم نقاشی بود،وقتی خیلی کوچیک بودم.هر روز ک از کنار مغازه لوازم و التحریر رد میشدیم تا به مغازه خودمون برسیم به مامانم میگفتم من بوم میخوام،اونم میگفت نمیخرم.رسیدم به سال پیش دانشگاهی،چندتا طرح داشتم میخواستم برم جشنواره خوارزمی،بابام نذاشت
سال بعدش تو یه ماجرای معنوی با یه پسر آشنا شدم،همدیگه رو میخواستیم،اما نذا
امشب فهمیدم اصلا قاضی خوبی نیستم و خیلی خوب شد که نرفتم سمت وکالت و قضاوت.
هم‌اتاقیم یه سطل ماست داد بهم گفت ببین این سالمه یا نه؟ ظاهرش خوب بود ولی بوی نه چندان خوبی می‌داد. بهش گفتم به نظر من سالمه!
گفت پس باشه مال خودت! بعد سطل ماست رو به زور داد بهم و گفت بزار توو یخچال و خودت مصرف کن.
الان من موندم و یه قضاوت ناصحیح و یه سطل ماست خراب!
یک بنده خدایی در توییتر نوشته بود، وقتی پدرم مرد، چیزی که بیشتر از همه ناراحتم می کرد این نبود که در زمان حال ندارمش. بلکه این بود که وجودش حتی از آینده هم حذف شده. و حقیقتا ترسناک ترین قسمتِ از دست دادنِ آدما به خاطر مرگ، این نیست که دیگه باید به جای پنج تا بشقاب لوبیاپلو چهارتا بشقاب بیاری سر میز؛ بلکه پذیرفتن این حقیقت دردناکه که از الان تا پایان عمر کیهان، صاحب بشقاب پنجم به سر میز برنمیگرده. پذیرفتنِ این قطعیته که از الان به بعد، زندگی هم
یهو به خودم اومدم دیدم من ۲۱ سالمه و. خدایا! من چقدر کارای احمقانه میکنم.
قبلا تصورم از آدم بیست ساله و بالاتر، یه آدم کاملا عاقل و بالغ بود و حالا.
_ سر یه کارگروهی مثل بچه ها دعوا میکنم!
_ سر همون کار انقدرگریه میکنم که کل شبو با سردرد میگذرونم!
_ مثل قبل بقیه رو نمیبخشم و لجبازی میکنم همش و اخلاق بد آدم بزرگارو واسه خودم انتخاب کردم!
_ نمیتونم تصمیم درست بگیرم و زود نظرم عوض میشه!
_ از نبودن آدمها میترسم! از بودنشون هم.
.
.
.
قرار نبود من توی این س
 استاد قرائتی: 
شما سوار یه اتوبوسی میشی ،.
میشینی کنار یکی، بوی سیگارش اذیتت میکنه.
میری اونور تر کنار یکی دیگه میشینی ،دهنش بوی سیر میده.
میری اونورتر میشینی میبینی یکی بچش خرابکاری کرده.
درسته تحمل این وضع سخته. 
اما شما نمیتونی از اتوبوس بری بیرون 
چون اصل اتوبوس سالمه.
چون راننده اتوبوس سالمه.
شما برای رسیدن به مقصد نیاز به اتوبوس سالم و
 راننده سالم داری.
جمهوری اسلامی و رهبری این نظام
 مصداق اتوبوس سالم و راننده سالم است.
اگر
شاهد مرگ غم‌انگیز بهارم، چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟ 
نیست از هیچ طرف راه برون‌شد ز شبم
زلف‌افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟ 
از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته‌ی این ایل و تبارم چه کنم؟ 
من کزین فاصله غارت‌شده‌ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سروکارم چه کنم؟ 
یک‌به‌یک با مژه‌هایت دل من مشغول است
میله‌های قفسم را نشمارم چه کنم؟
 
سید حسن حسینی
 
جمعه ها را می شمارم تا بیاید یارمن
بیقرارم غصه دارم تا بیاید یارمن 
فصل فصل هستی ام بوی زمستان می دهد
چشم در راه بهارم تا بیاید یارمن
من علیرغم تمام غصه های بیش و کم 
 با ولایش رهسپارم تا بیاید یار من 
نامی از دلدار در دست آن را روز و شب 
بر سر خود می گذارم تا بیاید یار من 
خلوت تنهایی ام را عطر او پر می کند 
تا که یادی زو بیارم تا بیاید یارمن 
لحظه هایم بوی عصر جمعه ها را می دهد
جمعه ها را می شمارم تا بیاید یارمن 
چه کند با رخ پژمرده من گل به چمن ؟چه کند با دل افسرده من لاله به باغ ؟من چه دارم که برم در بر آن غیر از اشک ؟وین چه دارد که نهد بر دل من غیر از داغ ؟عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد .می برد مژده آزادی زندانی را ،زودتر کاش به سر منزل مقصود رسدسحری جلوه کند این شب ظلمانی را .پنجه مرگ گرفته ست گریبان امیدشمع جانم همه شب سوخته بر بالینشروح آزرده من می رمد از بوی بهاربی تو خاری ست به دل ، خنده فروردینشعمر پا بر دل من می نهد و می گذرد .کاروانی همه افسون ،
F پشت کامپیوتر توی کتابخونه نشسته و داره تند تند یک چیزاییو تایپ می‌کنه.
M هم که تا همین چند دقیقه پیش پشت کامپیوتر دیگه نشسته بود رفت.
منم پای پنجره‌ نشسته‌ام و دارم به کوچه خونمون که از اینجا معلوم هست نگاه میکنم و همینطور به مردم هایی که توی پیاده رو تنها یا گروهی راه میرن نگاه میکنم.
کوچه خونمون خیلییییی طولانی و خوشگله. سمت راست یک ردیف درخت داره که بی صبرانه منتظر بهارم که بیاد و درخت هارو عروس کنه.
سرم کماکان درد میکنه.
دلم میخواد برم بی
موضوعی خنده دار تر از این نیست  که بچه ی 18 19 ساله بره دنبال عشق و عشق بازی و بعدشم در فضای مجازی نمیدونم چندسالگی شون رو جشن بگیرن! دیگه حالی به آدم میمونه نه والای خاطره از ترم اول دانشگاه که دو بار تکرار شد رو میخوام بگم ولی هربار یادم میره از دسته سوتی هایی که دادم یک پست کامل درموردش می نویسم جیگرم حالم بیادمجددا میخوام کنکور بدم نمی تونم بیخیال هدفی بشم که داشتم باید تمام تلاشمو کنم به جز من و خدای خودم و مامان و بابا شخص دیگه ای نمیدونه که
جمعه ها را می شمارم تا بیاید یارمن
بیقرارم غصه دارم تا بیاید یارمن 
فصل فصل هستی ام بوی زمستان می دهد
چشم در راه بهارم تا بیاید یارمن
من علیرغم تمام غصه های بیش و کم 
 با ولایش رهسپارم تا بیاید یار من 
نامی از دلدار در دست آن را روز و شب 
بر سر خود می گذارم تا بیاید یار من 
خلوت تنهایی ام را عطر او پر می کند 
تا که یادی زو بیارم تا بیاید یارمن 
لحظه هایم بوی عصر جمعه ها را می دهد
جمعه ها را می شمارم تا بیاید یارمن 
دانلود آهنگ جدید مسیح و پیمان بیات به نام دل به جادوی تو میسپارم جز تو هیچ ارزویی ندارم من دل اشوبم اما تویی تو قرارم در تیتراژ پایانی برنامه جشن رمضان شبکه پنج سیما
Ahang del be jadoye to miseparam joz to hich arezoei nadaram man del ashobam ama toei to ghararam
دانلود آهنگ دل به جادوی تو میسپارم جز تو هیچ آرزویی ندارم من دل آشوبم اما تویی تو قرارم
داد از عشق از این همه آرامش مرا بسوزان در آتش شیدایی
دیوانم کنار تو میمانم کنار تویی که چون خودم تنهایی
نوازشم ز شوق رویت به دیده ی من بارا
 ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایماز بد حادثه این جا به پناه آمده ایم
ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدمتا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشتبه طلبکاری این مهرگیاه آمده ایم
با چنین گنج که شد خازن او روح امینبه گدایی به در خانه شاه آمده ایم
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاستکه در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم
آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببارکه به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
حافظ این خرقه پشمینه مینداز که مااز پی قافله با آ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها