نتایج جستجو برای عبارت :

معنی جمله ایها فلاحون.الان تجمعون فواکه البیعgo

در ادامه ترجمه از تمرین های کتاب
أیها        الفلاحون           أ         لا          تجمعون              الفواکه             للبیع؟
أیها       ال فلاحـ   ون     أ         لا        تــ  جمعــ  ون          ال فواکه ( فاکهه)       لـ    الـ     بیع   .
ای          کشاورز    ها    آیا     ( منفی )  جمع کردن                     میوه       برای     فروش
کلمه هایی که در فارسی بکار برده می شود .
فصعدت     الغزاله    الجبل     المرتفع    و    وص
مریم سقلاطونی
پر کن دوباره کیل مرا ، ایّها العزیز !دست من و نگاه شما ، ایّها العزیز !
 
رو از من شکسته مگردان که سال هاسترو کرده ام به سمت شما ، ایّها العزیز !
 
جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدماز کوره راه های بلا ، ایّها العزیز !
 
وادی به وادی آمده ام ، از درت مرانوا کن دری به روی گدا ، ایّها العزیز !
 
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شوداین کاسه را … فَاَوفِ لنا ، ایّها العزیز !
 
ما ، جان و مال باختگان را رها مکنبگذار بگذرد شب ما ، ایّها العزیز !
 
خالی
در ترجمه جمله ،گاهی در امتحان به محض دیدن کلمه ای مشکل از ترجمه بقیه کلمه ها صرف نظر می کنیم .
باید به یاد داشته باشید که در زبان فارسی کلمه های عربی زیادی وجود دارد که حتی خود ما نیز آنها را بکار می بریم .
أنت         قبلت          کلام             والدک       و       الان           تعمل          به .
أنت       قبلـ  ت        کلام             والد   ک      و       الان        تــ  عمل        بــ  ه.
کلمه هایی که در فارسی بکار برده می شوند:
قبل  : قبو
ینی این جمله رو باید با طلا نوشت :
"خدایا تو من و از شر دوستام حفظ کن؛ من خودم حواسم به دشمنام هست"
ینی چندبار باید سرت به سنگ بخوره تا بفهمی اعتمادی وجود نداره تو دنیا!رفاقت معني نمی‌ده
خدایی قصدم غر زدن نیستابه قول جمله‌ی معروف بینمون (الان خیلی تو حال خوب و بی عصبانیت دارم این حرف رو میزنم) ولی آخه لعنتی چقد بعضیا عجیبنچه راحت نمکدون میشن
بیخیال اینا.
هوا چه خوبه امشب❤
همین چند دقیقه پیش با فکر کردن به این موضوع که من وقتی ۱۵/۱۶ و ۱۷/۱۸ ساله بودم با این جملات از اطرافیان مجازی(خب؛ افتخار نمیکنم بهش ولی در واقعیت اصولا کسی منو نمیشناسهیعنی سعی نکردم) روبرو میشدم که میگفتن از سنم جلوترمطرز فکرم تحلیلمحرفامولی الانخودم با علم حضوری حس میکنم فیکس شدم رو همین سنی که هستمباعث شد احساس پسرفت داشته باشمو بعد الان وقتی که جمله بالا رو خوندم بازم از اینکه جمله بندیم چقدر طولانی بیقواره و داغونه؛دوباره ناامی
اگه دنبال فرصت هستید دریابید این ماه رو و برای ما هم دعا کنید
جمله بالا رو اول رجب نوشتم و الان آخرهای شعبانیمشعبانی که پوشیده از رحمت و خشنودی او بود
سال های قبل با شروع این ماه عجیب به یاد امام رضا می افتادم الان که گَرد بی توفیقی روی سرم پاشیدن حتی دلیلش یادم نبود.
به خاطرم اومد به خاطر جمله ای از امام رئوف درباره ماه شعبان بود.
امیدوارم این روزها برای شما عادی نشده باشه و اشتیاقتون به روزهای پیش رو بیش ازپیش باشه
اگه این طور شد به پاس این دع
حال زن باردار ماه نُه رو در نظر بگیرید که دیگه الان سالم بودن و نبودن،دختر بودن و نبودنش براش فرقی نداره.الان فقط و فقط میخواد وقت زاییدنش برسه و اون بار اضافه رو بذاره زمین که بتونه یه شب راحت بخوابه.حال من الان حال اون زنه.خوب و بد و اُرتو و چشم و داخلیش برام مهم نیست.الان فقط میخوام تمام شه.تمام!
سلاماینجا چقده شلوغ پلوغ شده
خوب خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بود هر چند که الان یه سالنامه خریدم توش همه چی زندگی مو می نویسم ( دست کسی نیفته یه وقت:| )
حالتون چطوره؟؟
می بینم که وبلاگاتونو سر پا نگه داشتیدا
بدون من خوش میگذره؟؟
الان واقعا نمی دونم چی بگم فقط اینکه خیلی خوبین همه تون:)
 عه جمله ادبی ننوشتم . ایمممم به ذهنم نمیرسه چرا؟؟؟
بازم فرصتی دست داد برای شروعی مجدد . :
 
الان که انگشتانم توان و فرصت دارد بنویسد از تو .
الان که دلم می تونه هواتو بکنه .
الان که عقل و ذهنم می تونه تصمیم بگیره کردن هواتو .
الان که زبونم میتونه بگه السبلام علی الحسین .
الان که گوشام میتونه بشنوه مداحیتو .
 
عاقا بذار یه سلام بدم از راه دور .
 
السلام علیک یا اباعبدلله .
 
سلام به شاه از ططرف ذره ی ناچیز روسیاه . 
 
حیف کاری کردم که جواب سلامتو نمی شنوم آقا . .
خب یه نفر رو نفرین کردم 
کارش الان یک ماهه گیره,  دلم سوخت 
الان از خداخواستم گره از کارش واشه 
علت نفرین: فکر کنید طرف زمانی رئیس آموزش پرورش بوده و تو نوبت حج هست و آدم خیلی محترمی , علاوه بر اینکه پولم را نداد گفت چرا چشمات اینجوریه,  خماری یا مستی, و من این جمله خیلیییی بهم برخورد طوری که هاج واج موندم این چه حرفی بود این آقا بمن گفت, و نفرینش کردم 
شده تا به حال از شنیدن ی جمله ک شاید صدم ثانیه حتی طول کشیده ذوق کنی حد و اندازه چن ساعت؟ و چن روز و حتی ماه!؟
شده که کسی ی چیزیو و نگه و تو فرو بریزی قدِ تمام عمرت از بدو تولد تا به الان حتی؟!
شده ک ی فرضیه تو وجودت چنگ بزنه و تو هی قورتش بدی از گلوت ب پایین ک کمتر حسش کنی؟!
شده هی وقتی میخای بریزی بیرون کلمات رو هی اطناب بری؟!
و هی نتونیشایدم
نمیدونم نخوای که
بگیش!
ب قول هوروش  بند #من الان این حالو دارم! چه بی قرارم! تو رو ندارم#
پ.ن: نتم قاطیه سر می
سال قبل هم همینطور شد. در چشم بر هم زدنی سه هفته از اولین ماه سال رو هم پشت سرگذاشتیم.
یادمه قبل عید همش داشتیم روزها رو میشمردیم که چقدر طول میکشه برسیم به پیک این بیماری همه گیر -اسمش رو نبر- و اوضاع روبراه میشه.
الان دیگه یک هفته هم از اون نقطه ی پیکی که ترسیم کرده بودند هم گذشته.
الان دو ماه هست که سوار اتوبوس نشدم. من مسافت های توی شهر رو با اتوبوس جابه جا میشم.
الان دو ماه هست که اون مسیر خلوت همیشگی رو پیاده روی نکردم.
الان دو ماه هست که کتابف
قبلا یک بنده خدایی که الان اسمشون یادم نمیاد گفته بودن که گردشگری از خانه ما آغاز میشه الان ما در حالی که کنج خونه نشستیم رفتیم کره شمالی این هم گردشگری حساب میشه ؟؟ راستی الان از ما عوارض خروج از کشور نمی گیرن؟شوخی و مسخره بازی نیست که خلاصه الان شرایط یک کشور دیگه رو داریم تجربه میکنیم دیگه
تا الان فکر میکردم معني اسمم خیلی مزخرفه
آشکار،روشن
ولی امروز تواینترنت چند تا معني دیگه پیدا کردم
مثلا روشنی بخش زندگی
درخشنده
ماه درخشان
نور عشق
و.
امروز برای اولین بار از اسمم خوشم اومد
به خاطر همین یکی از معني هاشو رو اسم وبم گذاشتم،خوبه؟
+شماام اگه خواستید معني اسمتونو بگید:))
مرسی
به پاهاش نگاه می کنم و یادم میاد یه زمانی الهه زیبایی بود برام. شده بودن معیار زیبایی هر پایی. هر چقدر بهشون شبیه تر، زیبا تر. بعد از درک زیبایی پاهاش بود که کم کم متوجه شدم خودشم قشنگه.
تب و تابی که الان پس از گذشت سالها به چه سادگی فراموش شدن. فقط این پاها موندن. شاید اون موقع که داغ تر بودم میشد استفاده بیشتری کرد. الان سعی می کنم یادم بیارم چقدر برای لمس کردن این پاها اشتیاق داشتم. شاید دوباره معني بده به روزهای تیره و تاری که هیچ معني روشنی ند
اول اسفند :)
الان وقت خوابه
همه یا خوابیدن یا آماده هستن که بخوابن
من اما! بازم نمیتونم بخوابم
دلم میخواست یه کسی بود حرف میزدیم الان
هیچکس نیست :/
مثلا دوست داشتم با ثریا حرف میزدم ولی میدونم
الان خوابه. فردا هم همسرش میاد پیشش
ماییم و تنهایی.هممم!
+دارم خودم رو از دست میدم . توی هر رابطه ای که قرار میگیرم یه قسمت بزرگ از خودم رو میسوزونم انگار که نادیده گرفته میشه تا حذف بشه . نیاز دارم که برای خودم باشم . کاش کاش کاش
+ ادم خودش معني داره یا معني یه چیز بینابینیه ؟
+ نیاز دارم تنها باشم . خیلی سولیتری
+الان نمیدونم کجام . a dark hole around and floating تنها کسی که میتونم باهاش حرف  بزنم نفیسه ست . باید برگردم زودتر خونه بریم باغ خیام و حرف بزنیم .
+ به طرز وحشتناکی خودمو از دنیام پرت کردم بیرون و الا
* _ من حداقل ۱۴ حقیقت رو راجع به شما میدونم۱. الان بیداری۲. گوشیت روشنه۳. یه انسان هستی۴. داری پست منو میخونی۵. تو نمیتونی وقتی زبونت بیرونه بگی ژ۷. الان داری امتحان میکنی۸. الان خندت گرفت۹. اصلا ندیدی که عدد ۶ رو جا انداختم۱۰. الان برگشتی چک کنی ببینی جا انداختم یا نه۱۱. الان باز خندیدی۱۲. نمیدونی که من یه عدد رو هم چندبار نوشتم۱۳. الان چک کردی ببینی کدومه۱۴. پیداش نکردی داری میخندیاینو بفرسین تو یه گروه اوناهم بخندن
 
واقعا چرا آخه؟!!
الان خیلی بی پولم و درسته که این حس بی پولی رو بارها در زمان های گذشته تجربه کردم
اما
الان در این سن، این همه بی پولی سخته واقعا
چی کار کنم که دوست دارم یه سری چیزا داشته باشم. چی کنم؟ الان این زیاده خواهیه ؟ یا چیز مهمی نیست، واجب نیست و چیزای مهمتری وجود داره یا انسان در درخواستاش سیری نداره یا اینا زیاده خواهیه یا خیلی های دیگه بودن که همینایی رو که الان دارم رو نداشتن یا این شرایطی که الان دارم آرزوی کس دیگه است؟ یا چی؟!!!
واق
انواع(اِن):
اِنَّ:حالت تاکیدی دارد ابتدای جمله اسمیه می آید ترجمه اجباری ندارد به معني قطعا است.
اَنَّ:به همراه جمله اسمیه به کار میرود حالت ربط دارد به معني(که)میباشد.
اِن:همراه جمله شرطیه می آید فعل شرط وجواب آن را مجزوم می کند.
اَن:همراه فعل مضارع می آید و به حالت منصوب تبدیل می کند.
اِنِّما:به معني فقط است و ترجمه اجباری دارد و جزء حروف عامل نیست و میتواند همراه فعل هم باشم.
"بسم رب العشق"
۱. دعینی أفتش عن مفرداتت بحجم حنینی إلیک 
بگذار کلماتی را جست‌وجو کنم که  ( معني خط دوم خصوصیه :) )
 
۲. من فرط الحنین إلیک، شعرت بألم فی وجهی !از شدت دلتنگیت احساس میکنم صورتم درد میکنه . 
( راهنمای ترجمه جمله اول !!) 
 
+ یک عمر از عربی متنفر و فراری بودم اما الان زیباترین جملات رو به عربی میبینم :)
 
من پیش از تو هم خیلی خیلی عالی نیست 
چون داره میگه از زندگیت لذت ببر چون شاید یه روز ناقص شی و اون روز باید بمیری 
کار ندارم که الان خودم در قسمت دوم جمله هستم و همش با خودم میگم من باید بمیرم 
اما خوب فکر نمی کنم قسمت دوم جمله درست باشه 
حالا اینا رو ولش کن
 
ادامه مطلب
پیشنهاد کاری در شهر دانشگاهی؛
آخه الان لامصب؟
آخه الان که من همه چیزم رو جمع کردم و از اونجا اومدم؟
چرا زودتر پیشنهاد ندادی خب؟
میموندم بخدا :((((
اه شت.
****************************************
یعنی بابا هم فهمید که سر کاری بود ، من نفهمیدم :|
ساعت ۱۲ گوشی دستم بود بهش که گفتم پرسید از کجا؟ گفتم اینستا
بعد چند دیقه که صدای نوتیف گوشیم اومد گقت الان شرکت باز نیس جوابتو بدن
یعنی یه جور شدم!
یعنی برو دختر خر نباش! یه نوع مخ زنیه
بعد الان یه ساعت یارو باهام چت کرد را
گفتم شاید مثل من الان حوصله تون سررفته
باشه،، بیاین توصیف بازی
شما منو توی یه جمله توصیف کنید
اگه منم ازتون شناخت داشته باشم
شمارو هم توصیف میکنم 
از بیکاریه خو چیکار کنم
+هر کی هم انلاینه بیاد این
پست کمی گپ بزنیم
+بابا و مامان و نازی رفتن مهمونی
منو داداش احسان هم خونه ایم
فوتبال تماشا میکنیم چی میشد
منم الان مهمونی بودم یعنی شام
چی دادن
سلام.
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام. از صبح یعنی تنهام.
خیلی وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم. معني بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان. اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود. الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه. که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم. خیلی خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
یه زمانی آرزوم این بود وضع زندگیم بشه اینی که الان هست
ولی الان اون حس لذتی که اگه اون موقع میداشتمش رو بهم نمیده
یه جورایی حالت قدر ندونستنه:)
دلم میخواد امتحانا تموم شهو بشینم به کارو زندگیم برسم یکم سرو سامون بدم وضع زندگیمو
ولی هنوز 5 تا امتحان دادم از 16 تا:))
+برای سلامتی همه مریضا دعا کنیم خصوصا سرطانیا:)
++دارم میذارم موهام بلند شه از یه بند انگشت الان رسیده به یک وجب^-^
بسم الله الرحمن الرحیم
۱۴ آبان ۱۳۹۷
محمد امین حجازی
دیگر هیچکس شمارا با تفنگ نمی کشد، شمارا با شمشیر تکه تکه نمی کند.
مشروبی به شما می دهند، از حقیقت دور می شوی اما حقیقت را نمی دانی، تفنگ را میگیری هرکس را می بینی می کشی، میروی زندان باز بدتر، الان آنها کسی را کشتند؟ خیر!
شما می شوید همجنس باز، نسل انسان را انقراض می کنی، الان هولوکاست اتفاق افتاد؟!
این است روش قتل، احمق هایی من جمله من که با خواندن چند کتابی فکر می کنند خیلی می دانند، اما با ا
خاله ی بابا دیروز مرد
امروز خاکسپاریشه
مامانم 7ونیم صبح سر صبحونه به این بهونه یادش افتاده باز بشینه برام وصیت کنه
جلو خودش با سکوت و خنده ای که عصبیه بیشتر ردش میکنم
اونم فک می کنه من الان چقدر به شخمم ام باز ادامه میده
 
اما الان از وقتی رفتن تا الان یه بار تف انداختم تو هوا
الانم نشستم گریه میکنم :/
بعد میان میگن چه مرگته؟ چرا افسرده ای؟ چرا عصبی ای؟ 
بیایید با هم روراست باشیم. 
بهتر است هیچوقت بچه‌ها را با دنیای کتاب‌ و قصه‌ها آشنا نکنیم که یک روزی وقتی گوشه‌ی تخت دراز کشیده‌اند و سرشان را آویزان کرده‌اند که بلکه بهش به قدر کافی خون برسد و چراغی روشن کند، هی از خودشان نپرسند چرا قصه‌ی من توی فصل اول گیر کرده بعد از این همه سال؟»
وقتی فکر می‌کنم یک دختر دیگر توی همین اقوام ما هست که اگر حالش خراب شد می‌رود یک لاک جدید یا مانتوی نو می‌خرد و بعد تا مدت‌ها حالش خوش است، می‌خواهم خرخره
الان برام سوال شده اینکه شما اسم و فامیل من رو بدونید یا مثلا ببینیدم چه فرقی داره با ندونستنشون,به هر حال من رو نمیشناسید دیگه؟
کلا چرا اینقدر بلاگرا اسم مستعار دارن و میخوان مخفی باشند؟
شاید تا دقایقی دیگر اسم اینام رو عوض کردم!
+ کشف الحجاب و نام کردمD:
این عکسی که الان میذارم,برای سال پیشه,صرفا هم برای این میذارم که مبهم خانوم خیلی غیرمستقیم گفت موهات خیلی ضایع است.خدایی ضایع نیست
++ حالا الان سوال اینه,شما که الان اسم واقعی من رو میدونید با
میشه لطفا طلب صبر کنید برای مادر و پدری که بچه چهارسالشو از دست داد
برای برادری که برادر چهارسالش از دنیا رفت.
تمام این چند ساعت دعا می کردم زنده بمونه امید داشتم بمونه یعنی میگفتم چیزی نیست یه تصادف کوچیکه ولی الان؟؟؟ 
الان امید برام مرده آرزو برام معنا نداره
صدای فریاد برادرش تا اینجا میرسه ضجه های مادرش واسه پسری که جلوش بازی میکرد و الان ؟؟الان زیر پارچه سفیده
من غریبه توان شنیدن ندارم واااای به حال مادرش،پدرش،برادرش
میلاد عاشق ابوال
الا یا ايها الساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
#حافظ
منبع

تو یکی از کانال های محبوب تلگرامم ؛ یه مطلب بود که نوشته بود " از یه عده پرسیدن تا الان چی از زندگی فهمیدید ؟ " و یه سری جواب از سنین مختلف زیرش نوشته بودن .
دارم فکر می کنم که من ؛  از زندگی چی فهمیدم ؟ من نمی تونم تو یه جمله بگمشون . اصلا نمی تونم همین الان یهویی جواب بدمش . باید فکر کنم . شاید چیزایی که الان به ذهنم میاد همشون نباشه ولی می دونم حداقل این دو سه سال اخیر دست خالی نبودم .
سلام
میدونم میدونم بی انصافیه که بی حرف و هیچ چیزی کل بند و بساط وبلاگمو بهم زدم:) ولی خوب نبودم اون موقع خیلی حالم گرفته بود
اون روزا من این جوری نبودم نمیگم الان خوبما نه ولی قوی تر شدم
اون دختر شل و ضعیف سابق شاید کمتر باشم
دور شدم از ارزوهام از خدا
رفتم به قعر شاید الان بهترم.
الان پاشدم بعد یه شکست سخت تو رویای این ترم دانشگام و همه چی
میخام جبران کنم 
جوونم و پر نیرو امیدوارم از پس باقیش بربیام نه؟:( :)
یکم دیدم باز تر شده چیزی تا پایان
(اصلاحیه و مکمل)
 
در زبان ترکی ما فعل شاخماق چاخماق چیخماق را داریم.
شاخماق به معني جرقه زدن است در اصل حرکت سریع در زمان است به معني کوبیدن هم هست ( در اصل حرکت پر قدرت و نهایت نیرو است از شدت نیرو به اندازه و بزرگی اطلاق یافته و واژه ی چیخماق هم از این بن است)
چوخ به معني زیاد هم از این ریشه است چاق در فارسی هم از این بن استچاقو هم فارسیزه شده از چاخان به معني تبر استچاخان در فارسی هم گنده گویی از این فعل است.شاخ به معني بوینوز هم از این کلمه هست
گفت: پس گفتی وقتی هشت سالت بوده این اتفاق افتاده؟
سر تکان داد. 
گفت: خب، می‌شه. چهار سال پیش که.
حرفش را قطع کرد: چی می‌گی گیلاس؟ ما الان پونزده سالمونه! چهار؟ مربوط به هفت سال پیشه.
بهت‌زده نگاهش کرد. انگار یکهو هلش داده بودند، شوکه شده بود. پانزده؟ گفت: مگه الان سال دوهزار و شونزده نیست؟
گفت: دیوانه شدی؟ نه! الان دوهزار و بیسته، اوایل دوهزار و بیست.
بیست؟ بیست بیست؟
زمان را گم می‌کرد، گیلاس گم شده بود.
گفت: ولی دمش گرم، از تهران پاشده اومده ا
1. بزار حقیقتو بگم. بیش از اندازه (ب قول شان!) "آبسِسد" شدم با اون فیلم(؟) تعاملی بلک میرِر: بَندِرسنچ. برام خعلی خعلی جذاب شده و حتی میتونم‌اون ی ربع تکراری اولش هم تحمل کنم:)) شاید باید سر خودمو با ی چیز دیگ گرم کنم!
2. شان قبل از اهنگ a little too much اش ی speech کوچولو داشت. اینکه بعد از مدت ها قبل از اجراش قرص ارام بخش نخورده و اینا. ک بعد ی جمله میگه. میگه اگه [به خاطرش] مضطرب میشی، بخاطر اینه ک اهمیت میدی. نمیتونم براتون حسم نسبت ب این جمله رو توضیح بدم! ب
سلام
من برگشتم!!
اینم از آخر سربازی!
توی یه جزیره فوق حساس و امنیتی و فعالیت های سربازی زیاد و همچنین رد یه پیشنهاد کاری از اونجا اومدم خونه و واقعا خوشحالم.
الان چند وقته ناراحتی ندارم.
الان چند وقته خوشحالم.
الان چند وقته دنیا برام رنگارنگ شده!
الان چند وقته دارم به پیشرفت فکر میکنم دارم به روایت نصر فکر می کنم.
الان چند وقته که غمی از رفتن یکی از خوشحالی هام ندارم، چون دلایل خوشحالیم اینقدر زیادن که یکیش بره، بقیشون جاشو پر میکنه.
الان دارم س
در طی یک اقدام انقلابی و انتحاری ییهو تصمیم به مهمانی گرفتن گرفتم
رفتم تو سایت دیدم دقیقا الان وسط زمانشم و اگه قراره اقدام کنم باید همین روزا اقدام کنم
نمیدونم شاید قسمت بوده که من الان یادش بیوفتم، الان که وقتشه
نه مثلا یه هفته دیگه که زمانش تموم شده باشه
و خب بنا به عادت شخمیم که همیشه از هرچی یه نشونه درمیارم از اینم یه نشونه در آوردم و به فال نیک گرفتمش
نمیدونم
چی شد که الان اینجام 
که الان حالم خوب نیست
شاید اگه کمتر دیگرانو مقصر میدونستم اگه کمتر به فکر حاشیه بودم منم الان مثل دوستام ازاد و رها بودم بدون استرس بدون پشیمونی بدون اضطراب
ولی الان اینجام با همه اینا خوبیش اینکه فهمیدم مشکل اصلی خودمم نه هدفم نه بقیه نه راه رسیدن بهش
من از همین الان شروع میکنم بعدا بهتون میگم که چه معجزه ای کردم من ایمان دارم فقط همین;-)
امشب من از شدت نفرت زیاد برای یک نفر آرزوی مرگ کردم و به زبون آوردم!
برای یک نفر که با من نسبت خونی نزدیک داره!
انقدر سنگین بود و هست این جمله برام که الان هم که دارم مینویسم دستام داره میلرزه و اشکام میریزه.
امروز شنبه ۱۸ آبان ۹۸ روز بدی بود برامون.جریان شین به جاهای خیلی بدی رسیده.
دلم میخواد فقط میم زودتر بیاد و امشب تموم بشه و صبح بشه.
وقتی یه مشکل بزرگ پیش میاد تازه میفهمی دغدغه هات تو پستای قبلی چقدر مسخره و بی معني بودند.
برای من و خانو
مسیر نه ناهمواره 
نه من انگیزشو ندارم
ولی نمیدونم چرا خیلی خیلی نرم پیش میرم 
خیلی نرم تر ازانکه فکرش را بکنید 
فقط الان دلم به این جمله خوشه : رهرو ان نیست که گه تند و گهی خسته رود رهرو ان است که اهسته و پیوسته رود !
تحریه قسمت اولشو داشتم 
گاهی انقدر تند میرفتم که بعد چند روز کاملا متوقف میشدم 
ولی حالا با اینکه حتی دوروز پشت سرهم صفر میشدم اما روز بعدش تلاشمو هرچند کم میکنم 
و خوشحالم که تقریبا ۲ هفته دارم با این رویه به طور میانگین ۲ ساعت رو
هرکس آرزویی دارد و برای آن دعا می‌کند. 
امید با آرزو همراهه. 
امید که ناامید میشه ، آرزو هم بی معني میشه. یعنی بی معني نمیشه بلکه معنای متفاوتی از بی معني و تغییر پیدا میکنه. 
امید و آرزوی من خودش یه داستانه ، یه کتاب ، و. 
الان میخواستم ، از آرزوهای قدیمم بنویسم ولی آیا سودی دارد ؟ 
اگر سودمنده تا بنویسم ، هم از آرزوهایی که نشد و هم شرح آنچه که گذشته. 
سلامبه این دلیل:اخیرا زیاد تو فکر رفتم و خودم رو تحلیل کردمتو این یه ماه قراره از شرایط قبلی برسم به شرایط مطلوبیعنی اینکه میخوام از بچه مثبت نمای کم علم و پر حرف و سلیقه ای عمل گرای ولخند خود تمجید گر انتقاد ناپذیر، تبدیل بشم به اونچه باید باشم (همه در اندیشه تغییر دنیا اند; ولی هیچ کس در فکر تغییر خود نیست. من با تغییر خودم گامی برای تغییر دنیا برمیدارم)در آخربرا عزیزان کنکوری از جمله رهام و چند نفر دیگه، برا همکلاسی(های) گلم، برا آقا صدرا، ب
سلامبه این دلیل:اخیرا زیاد تو فکر رفتم و خودم رو تحلیل کردمتو این یه ماه قراره از شرایط قبلی برسم به شرایط مطلوبیعنی اینکه میخوام از بچه مثبت نمای کم علم و پر حرف و سلیقه ای عمل گرای ولخند خود تمجید گر انتقاد ناپذیر، تبدیل بشم به اونچه باید باشم (همه در اندیشه تغییر دنیا اند; ولی هیچ کس در فکر تغییر خود نیست. من با تغییر خودم گامی برای تغییر دنیا برمیدارم)در آخربرا عزیزان کنکوری از جمله رهام و چند نفر دیگه، برا همکلاسی(های) گلم، برا آقا صدرا، ب
خرچنگ ویالون زنم خدا حفظت کنه که باعث شدی الان تو این اتوبوس بوگندو مث چی بخندم واقعا مؤمن خدا سایتو کم نکنه که الان نیم ساعته دارم به در و دیوار نگاه میکنم میخندم رفیق 11 ساله دوستداشتنی عزیز تَر از جان،به قولی،بهترین خوبم
#آقا_محمد_خان
#مل_مل

لامصب عاشقتم معرکه بود حرفاتالان یه خانوم مسنی بغل دستمه اینقدر که باهات ویدیو کال کردم و چت کردم و الان همش دارم میخندم فک میکنه خل شدم .
خرچنگ ویالون زنم خدا حفظت کنه که باعث شدی الان تو این اتوبوس بوگندو مث چی بخندم واقعا مؤمن خدا سایتو کم نکنه که الان نیم ساعته دارم به در و دیوار نگاه میکنم میخندم رفیق 11 ساله دوستداشتنی عزیز تَر از جان،به قولی،بهترین خوبم
#آقا_محمد_خان
#مل_مل

لامصب عاشقتم معرکه بود حرفاتالان یه خانوم مستی بغل دستمه اینقدر که باهات ویدیو کال کردم و چت کردم و الان همش دارم میخندم فک میکنه خل شدم .
به نام بنام

  فشاری کع الان رو من هستش رو قبلا هم داشتم اما الان چیش فرق میکنه؟
  علاقه ای به ادامه تحصیل ندارم.
  دخل و خرجم جور نیست.
یکی از دوستام میگه که تو الان دانشحویی مهم نیست که درآمدت اینقده پایینه، با کمال احترام من کاملا باهاش مخالفم شما چی؟
حالا فرقش چیه؟
فرق این سری از فشارات اینه که منو موجب کرده که به ایجاد درآمد بیشتری فکر کنم
اما بسه فکر کردن! یه خرده عمل کنم بهتره.
آخه به چی عمل کنم؟؟
راهش چیه؟
مسیرش کدوم وره؟
من از کجا بدون
تمام عزمم رو جزم کردم ک باهاش حرف بزنم
ولی چیزی یادم نمیومد
اونم یه اخلاق بدی داره ک هی میگه اینو قبلا گفتم قبلا گفتم
تهش این بود ک ی چیزایی یادم اومد
خیلی چیزاهم یادم نیومد
۱۰ تا از پیامامونو فوروارد کرد و گفت بخون روش فکر کن
ولی من قدرت فکر کردن ندارم الان
بزور جمله بندی میکردم حتا
همه جمله هامم حرف و کلمه جا انداخته داشت
بحث خوبی نبود
شرایط امیدوارکننده نیست
من باید چکار کنم؟!
خب من الان بیکارم و یه معلمه بیکار فقط میتونه به شاگرداش گیر بده:/
اونم یه معلمه تنبل:/
به هرکى که الان حاضر باشه و تا یه ساعت اینجا وایسه باهم زر. اهم حرف بزنیم یه بیست میدم:/
منفى هاشم تا الان میبخشم:/
تازه اگه بیشتر وایسین نمره هاى بیشترى بهتون میرسه. 
 
 
 
خداییش وایسادین چرتو پرتامو میخونین؟
در کل اینهمخ زر زدم بیاین باهام حرف بزنین:/
 
 
 
 
خب بیاین کلاسو برگزار کنیم
فردا امتحان علوم دارم
یکی از سخت ترین امتحانای دنیا اونم برای منی که هیچ وقت نتونستم معني چیزایی که دارم میخونم رو بفهمم:/
ساعت ۱ شبه و من هنوز دو فصل دارم که نخوندمشون:))
زندگی قشنگیه نه؟
خیلی دوست دارم به دیروز برگردم و یکی بزنم پس سر خودم و بگم ‌"گمشو برو پای درسات"
ولی خب نمیشه-_-
الان دلم میخواد تو تخت گرمم دراز بکشم و کل این زندگی رو به تخمام دایورت کنم و خیلی راحت بخوابم
حتی گفتنشم باعث میشه بخوام از خوشحالی اشک بریزم~
ولی اینم نمیشه
نت
خیلی دوست داشتم تمام مطالبی که پیش از این، در وبلاگ‌هایم نوشته بودم را برگردانم، اما آن آدم پیشین نیستم، یا لااقل الان دوست ندارم با خود پیشینم دوباره روبرو شوم، رنج‌مندی که رنج را دوست می‌داشت. دوست‌شان دارم، اما هنوز نمی‌دانم که آن حجم از واژگان بی‌معني را ومی هست به دیدن دوباره‌شان یا نه.
 آدمی که الان هستم، کمی شبیه به پیش، اگر این‌جا ننویسد، از انباشتِ اندیشه، مغزش درد می‌گیرد، پلک‌هایش می‌پرد، در خودش مچاله می‌شود. راستش را
سلام من امروز براتون یک ماشین زمان دارم . گفتم مخترعم البته دارن روش کار می کنن . این یکی زهنی است.الان می خواهیم بریم توی ماشین زمان فکرش را بکن که به 15سال بعد برویم چه اتفاقی می افتاد.من که میشد25سالم بعد مثلا باید الان برم دانشگاه هیچی هم بلد نیستم بدبخت شدم فقط باید دانشگاه رو دور بزنم فرار کنم برم پیش ماشین زمان تا برگردم به15 سال پیش اگر الان برم 15 سال قبل به موقع میرسم به کلاس چهارم که وقتی 10 ساله بودم.
سلام من امروز براتون یک ماشین زمان دارم . گفتم مخترعم البته دارن روش کار می کنن ام این یکی زهنی است.الان می خواهیم بریم توی ماشین زمان فکرش را بکن که به 15سال بعد برویم چه اتفاقی می افتاد.من که میشد25سالم بعد مثلا باید الان برم دانشگاه هیچی هم بلد نیستم بدبخت شدم فقط باید دانشگاه رو دور بزنم فرار کنم برم پیش ماشین زمان تا برگردم به15 سال پیش اگر الان برم 15 سال قبل به موقع میرسم به کلاس چهارم که وقتی 10 ساله بودم.
داشتیم ناهار میخوردم قاشق اولو نخورده بودم که گفتم‌ شام چی بخوریم ؟ با یکم مکث گفتم فک نکنید من شکمو هستما. نمی دونم چرا امسال اینجوری شدم . خیلی رو غذا حساس شدم . جمله هنوز نقطه نگرفته بود که صدای اعضای خانواده از جمله مادر در اومد نه خیر تو از اولم اینجوری بودی فقط الان خودتو شناختی و انواع و اقسام اتفاقات و بحثایی که من سر سفره های غذا کردم ایراداتی که گرفتمو لج و لجبازیای که کردم در حد توان یاد اوری کردن :|
خب یادتون هست که من خونه ی مامان اینا مستقر شدم؟:))
الان باز تنهام.
عصر حیاط رو شستم و بعد نشستم گوشه ی حیاط کتاب خوندم
الان هم نماز خوندم و از تاثیر کتابی که خوندم چند خط توی سررسیدم نوشتم
کتاب سکوت و جدل آخراشه و الان واقعا دلم میخواد برای مدتها حرف نزنم:)
این کتاب رو تموم میکنم و کتاب توکل و آرامش رو از پاتوق کتاب میخرم.
می‌خوام خودم رو ببندم به رگبار احساسات فوق العاده:)
جای همگی خالی:))
بنظرم اگر کسی را دوست داشته باشید نمی توانید سکوت کنید. من چند بار خواستم مدتی سکوت کنم اما نتوانستم. نمی دانم اگر چیزی نمی گفتم، می آمد و می پرسید: محمد اتفاقی افتاده؟! نمی دانم فقط می دانم سکوت الان اش تحمل ناپذیر است. چیزی نمی گوید، فقط گوش میگیرد. اگر چهره به چهره بودیم می دانستم بیابم این سکوت اش چه معني را می دهد اما الان برایم غیرقابل تشخیص است. نمی خواهم بپرسم: اتفاقی افتاده؟ می خواهم‌ در انتظار بشینم و من بگویم او بشنود. او روزی سکوت اش
خب انتظار داشتم این پست آخر باشهولی گویا پست 99هم هستش(: پس این وبلاگ با عدد قشنگ نود و نه به پایان میرسه.
دلم میخواد پایانش با پایان اردیبهشت مزخرف امسالم هم زمان باشه(:
خب چند تا حرف داشتم:
1.ممنون که مزخرف گویی های منو خوندید
2.این پست تنها پستیه که نظراتش بازه.برای حرف زدن(: هر حرف یا سوالی بود در خدمتم(:
3.آدما خوبن تا وقتی بهتر از تو گیرشون نیاد(لبخند برعکس)
4.آدمای مهربون احمق نیستن! فقط فکر میکنن همه تو سینشون قلب دارن
5.میشه لابه لای همینا ی
الان که دارم این متن رو می‌نویسم ساعت 10 شب 29 آبان 98 هست.
اینترنت تا الان 5 روزه که قطع شده و خیلی از کسب و کارهای آنلاین به طور نسبی یا مطلق نابود شدن.
این چند روز چیزی که بیشتر من رو آزار میداد ، sms های گاه و بیگاه سایت هایی بود که اعلام وجود میکردن و میگفتن که سایت‌هاشون هنوز هم در حال کار کردنه.
این موضوع خیلی من رو آزار میداد.
اینکه وقتی کلی بیزینس با خطر نابودی محض مواجه هستن و اعصاب اکثر مردم به معني واقعی کلمه خورد هست ، تو بیای و تبلیغ کار
هر بند دو قسمت دارد : جمله موضوع ، جمله های تکمیل کننده 
هر بند ، خودش یک موضوع دارد که در عین استقلال ، با موضوع بندهای دیگر هم ارتباط دارد . برای نوشتن یک بند ، فکر یا موضوع آن بند را در جمله ای بیان 
می کنیم که به آن جمله موضوع گویند ؛ جمله موضوع معمولاً در ابتدای بند نوشته می شه.
حالا جمله تکمیل کننده چی هست؟ بعد از جمله موضوع که جمله اصلی بند هستش جمله های دیگه ای هم میاد که به اونها جمله تکمیل کننده می گویند و به عنوان تکمیل کننده جمله موضوع
از روزی که من از خونه دور شدم یا حتی قبل تر.هر بار که خواستم برم بازار تنها یا غیر تنها
هر بار یک جمله شنیدم.
اونم اینکه پولا رو نریز تو جوی اب.
از روزی که قیمت بلیت هواپیما ۵۰ تومن بود تا الان که حدود ۵۰۰ تومن باید رسیده باشه.
هر بار که من گفتم من رفتم فلان مغازه.من رفتم بیرونمن رفتم خرید
قبل ازینکه ازم پرسیده بشه که چیا خریدی اینو شنیدم که باز پولاتو خرج اشغال و لباس کردی؟
اینقدر این قضاوت سخت و ناعادلانه بود که الان دیگه نمیفهمم کی
کی چار تا ته چین رو با یه ماهیتابه و یه شعله گاز پخته و الان داره مثل مار از درد و خستگی به خود میپیچه؟چرا من بلد نیستم طعم غذاهام رو بچشم و مطمئن شم همه چیز اندازه است.
الان فقط میدونم شکل هر چارتاشون خوبه.
تازه پودر گشنیز از دستم ول شده و زیادی ریخته توی مرغ.
چه میدونم والله
امروز اومدم پیش مادر بمونم. 
چقدر این خونه بدون آقام دلگیره. ازون موقع تا الان فقط نشستیم پای تلویزیون. 
نه تلفن میتونه این دلگیری رو رفع کنه نه هیچ چیز دیگه. آدم دلش میخواد این خونه شلوغ باشه.
الان میفهمم آقام تو این دو ماه چی کشید. حداقل قبل کورونا پا میشد میرفت مغازه.
چقدر پیری سخته.
آدم چشم انتظار این و اونه.
الان اگر خونه بودم با مهدیار بازی میکردم بعدم پا میشدم میرفتم بالا اینترنت بازی.
اما الان یادم نمیاد با اینترنت در حالتی که خونه بودم
یه جمله بود
میون شوخی و خنده سر صبحونه
یه جمله بود
مختصر و احتمالا پر از حرف
" روی تو خیلی حساب می کردم اما الان از بقیه بدتر شدی "
منم با خنده سر ت دادم اما دلم وسط خوشی گرفت
به رو خودم نیاوردم اما دلم گرفت
می دونی آخه یه موقعی پوچ شدن رو
قالب تهی کردن رو
با تمام وجودت حس می کنی
تمام تلاشات برای دختر خوب بودن پرپر شد
تمام تلاشت برای خوب بودن رفت هوا
تنها چیزی که به خاطرش از خیلی چیزا گذشتی
تمام حس خوبش سوخت 
تمام من سوخت
منِ غیر قابل اعتماد
منِ
امروز عمه ی گرامی ام را دیدم. خیلی گلایه کردم از او. گفتم این صحیح نیست که توی دنیا فقط عمه ی من فیلم جوکر را تحلیل نکرده باشد! بنده خدا پیرزن الان نشسته یک گوشه و دارد سعی می کند با کلمات نئولیبرالیسم و آنارشیسم و. جمله بسازد
TM Bax
Lazemami
#TMBax
تورو دیدم زدم قید سارا مونا و هنا
قید همه دخترا 
محو تو امشب فنام
روانیتم من الان
تورو دیدم زدم قید ساناز نیلو و رعنا
قید همه دخترا
محو تو امشب فنام
روانیتم من الان
Ola mami
لازممی
دورم پره
ولی لازممی
Ola mami 
لازممی 
لازممی
مهم نیست، چیتم و کیتم من
تورو دیدم و الان روانیتم من
مهم نیست، چیتم و کیتم من
تورو دیدم و الان روانیتم من
همه نگاهت میکنن یواشکی
وقتی حواست نی
من که پررو ام روی تو زومم
انگار واسه منی
پ نه پ لعنتی بدن و ساختی تو واسه
همین دوساعت پیش با کلی حرص روی یه برگه کلی جمله سرهم کردم که ته همشون ی جمله بی ربط بود که من الان حالم بده چرا کسی
نیست تو لیست شماره هام که بتونم هروقت خواستم زنگ بزنم  و هرچی تاکید میکنم هرچی خواستم بهش بگم و اونم هیچ تاکید میکنم هیچ
قضاوتی نکنه؟!!!!!!
و این فرد نبود !
و الان بعد دوساعت این فرد پیدا شد !
همین فرد با همین مشخصات !
کلی کلی پیشش حرف زدم !
ولی ادامه ندادم !
گفت تلفنتو بده که فلان و اینا.
ولی ندادم .
خدایا تو فرستادی  این اون فرد بود یا
نمیدونم از کجا برات تعریف کنم که بگم چی شد. اما زبان ، تو ذوقم نخوردو بدم نیومد. چه بسا که خوشمم اومد. کلاسمون اولش خیلییییی شلوغ بود ولی بعدش شدیم هشت نفر جدا کردن شانس آوردم. چی بود شلوغ . اگه چند تا کمتر بودیم میشد نیمه خصوصی :دی حالا اینو بچسب مها بر عکس من اصلا حال نکرده بود با کلاسو بچه ها تموم که شد رفت اوکی کرد با هم باشیم. بهش گفتم نکن ولی گوش نکرد ولی عوضش با همیم تا آخرش. یه خانمه هم بود یعنی دو تا یکیشون سنش ۴۸ بود خیلی حال کردم باهاش تاز
یعنی الان دو هفته‌س فکر میکنم یه نفرو میشناسم، هیفده دقیقه‌س فهمیدم اشتباه فکر میکردم اونی فکر میکردم ایشونه، ایشون نیست، اوشونه! الان نمیدونم با چه رویی به همکلاسی بگم یه عکسی چیزی از بنده خدا بفرست من ببینم کی به کیه!! ولی جالبه ها! از وقتی فهمیدم به اسم میشناسمش به چهره نه، غلیان درونم خوابید الان با آرامش بیشتری میتونم بهش زنگ بزنم :))  (خانومه طرف :|  )
جداً دانسته‌های ما تا چه حد میتونه روی رفتارمون ارادی و غیرارادی اثر بذاره؟!.
من مادر سخت گیری دارم که همیشه نحوه تربیتش شکل دادن من به یک دختر سنتی با هنرهای خانه داری بود
 
مریم درونم دختر سرکشی بود که دوست نداشت مانند مادر و خاله ها وعمه هایش همه عمرش در اشپزخانه باشد.
 
شاید معني اینکه مادرم با ذوق غذای مورد علاقه مان را میپخت تا ما لذت ببریم را الان درک میکنم ، اینکه با کمترین توقع بقیه را 
 
خوشحال کنی کار هرآدمی نیست جز مادر.
 
نتیجه ادغام مریم درون با تعلیمات شبه نظامی مادر درقالب آشپزی و شد من الان!
ادامه مطلب
5 روز تعطیلیم دبیرمون میگفت بعد عید باید بیاین ماهم کلی دعوا کردیم گفتیم نمیایم ک برا کنکور بخونیم.
اونم میگفت الان برنامه اونجارو بخونین.یکی نیس بگه اخه الان ادم حس درس خوندن دارههههههههههههههههه؟!!!!!!!!!!!
اومدو کرونا گرفتیم مردیم بعد چع کنیم؟
تو هر سایت انگیزشی و سازشی و اینا بری، یا به پیج هر روان‌شناسی سر بزنی، می‌گه خودتو دوست داشته باش.همیشه واسم سوال بود که یعنی چی این جمله؟ خیلی بی‌معني بود واسم.اما الان حس می‌کنم می‌فهمم یعنی چی.دخترا وقتی موبایلی که دوست دارن رو می‌خرن، قابِ اجق وجق واسش می‌خرن. برچسب می‌چسبونن بهش. النگ دولنگ بهش آویزون می‌کنن.پسرا وقتی ماشینی که دوست دارن رو می‌خرن، رینگشو اسپرت می‌کنن، چراغشو نئون می‌کنن. هزار قِر و فِر.این کارا فقط یه معني دار
مامانم طفلونکی یهو از دهنش در رفت و گفت امروز د.ط شعله زرد اورد برامون(مامان و همکارهاش)
شعله زرد رو مامان نون و خالش درست کرده بودن.
و من یهوووع الان انقدررر دلم شعله زرد میخواااد که حد و اندازه نداره.ولی به مامانم نگفتمااا چون اگه بگم میگه الهی مادرت برات بمیره و من دلم نمیخواد همچین چیزی بشنوم.این جمله به این معنيه که الهی من بمیرم نبینم تو چیزی دلت بخواد و من پیشت نباشم کا برات درست کردم و اینا
با خنده گفتم اخه من و نون که اینجاییم
الان کل خاطرات وبمو یه مروری زدم 
مردم از خنده 
بعضیاشونو اصلا یادم نمیومدن 
چجوری اساتیدو توصیف کردم و الان از انی که خیلی خوشم میومد متنفر شدم ( مذلف آبرو بر ) الان استادی که اصلا فکر نمیکردم باهاش ارتباطی برقرار کنم کل زندگی دانشجوییمو عوض کرده . فک میکنم کل حال خوب الانمو که دانشگاه برام بهشترو اول مدویون خدا بعد مدیون اونم .
چقد عوض شدم، چقد عوض شدیم
چقئ طرز فکر جالبی داشتم، الان کمرنگ شدم 
هنوز بعضی چیزا ثابتن مثه مشکلات منو خانم نامزد
تا حالا شده ندونید با خودتون چند چندید؟
الان وضعیت من دقیقا همینه.
یه موقع از نا امیدی از دست خودم ناراحتم.
یه موقع مثل الان هم که یک موقعیت عالی پیشنهاد شده، از خودم ناامیدم.
چه کنم؟!
( توی ترک بودم، نمی خواستم بنویسم. افسار از دستم رفت.)
همین الان کپی پیستی ک کردی
رو جایگذاری کن  ببینم
اخرین چیزی که کپی کردین چیه
مدیونید اگ تݝییرش بدید
پ ن : من تا حالا چالشی نذاشته بودم
الان که گذاشتم از همه هم دعوت 
میکنم بذارن وبشون جالب میشه
پ ن مهم :لبــــخنــــ:)ــــد فراموش نشه:))
کجایی جوونی؟!
امتحانای دوران دبیرستان شب امتحانا تا صبح بیدار میموندم به سختی تا درس بخونم.
بخصوص امتحانای نهایی سال سوم که به اوجش رسید.
اما الان من هر چقدرم که نخونده باشم ، شبش بیخیال درس خوندم میشم !مثه الان.
 
بچه ها دعا کنید.
من واقعا نمیتونم تحمل کنم و اذیت میشمبنابرین ترجیح میدم با کسی در مورد حالم صحبت نکنمیعنی در واقع باید بگم هرچی تا الان صحبت کردم بسّه. این موضوعو با بحث عوالم سه گانه انسان که استاد تازه گفته؛تونستم الان توضیح علمی!!!(اعتماد نکنیدا یوقت : دی)بدم وگرنه قبلا فقط میدونستم خوشم نمیاد حرف دلمو زیاد به دوست و رفیق و اشنا بگمالبته الان معمولا وقتی با کسی درد و دل میکنید بعد از ورود حرفها از گوشش؛نمیزاره وارد عالم ذهنش بشه و از گوش دیگر خارجشون م
همین الان داداشم اومد یه جعبه دستش بود، بازش کرد پر از چیزای دخترونه! گفت به کسی نگو ولی دارم برا خانومم از الان کادو جمع میکنم ! اول قند تو دلم آب شد! بعد با خودم گفتم بابا مسخره تو به فکر نتایج کنکورت باش! بعد دیدم به اون دختره حسودیم شد بابا :/ داداش خودمه اصلا!
من خیلی ملو و کم کم دارم برمیگردم به کتابخونی. کتابی که الان دارم میخونم اسمش هست : هربار که معني زندگی را فهمیدم عوضش کردند
فعلا اولاش هستم و نمیدونم ازش خوشم خواهد آمد یا چی ولی یه جمله از شوپنهاور نوشته که اتفاقا من یه مدت یه جورایی همینطور بودم
ایمن ترین شیوه برای خیلی بدبخت نبودن این است که انتظار نداشته باشیم خیلی خوشبخت شویم 
یکم یه جوری به نظر میاد اما قششششنگ مناسب تو ایران زندگی کردنه !!! 
برای انسان‌ها، زمان هرگز دوباره تکرار نمی‌شود و هیچ‌گاه دوباره به آن صورت که یک وقتی بود، بر نمی‌گردد و وقتی احساسات آدم تغییر کرد یا رو به زوال گذاشت، دیگر هیچ معجزه ای نمی‌تواند کیفیت اولیه را به آن برگرداند.
قهرمانان و گورها
ارنستو ساباتو
به نظرم خیلی جمله خطرناکیه!! حداقل با حالی که الان دارم! دوست ندارم احساساتم اینجوی باقی بمونه
دوست دارم مثل قبل شم
حال الانم رو دوست ندارم.
*این کتاب رو نخوندم ، این جمله رو جایی دیدم و خوشم اومد! ول
سلام
نمیدونم این یه تئوریه که اثباتی براش ندارم. همش شایده
شاید هدف از قرار دادن این غریزه جنسی و عشق تو آدم ها این بوده که زبان این طوری که الان گسترش پیدا کرده و توش لغات و عبارت های کاملی برای توصیف عشق داره بوجود بیاد. که نهایتش بشه مثل عرفا رابطه انسان با خدا رو با عشق و معشوق توصیف بشه کرد. اگر این غریزه و . نبود طبعا نمیتونستیم این علاقه رو توصیف کنیم. چون یه چیز خاصیه که آدم اگه تو شرایطش قرار بگیره فقط میتونه درکش کنه. اون موقع هستش که م
آدم باید خوشحال باشه؟ آدم باید تو زندگیش لذت ببره؟ آدم باید چه‌جوری باشه دقیقا؟ چی درسته؟
من الان لذت یک غمی رو می‌خوام که بشینه تو دلم و درام کنه تو خیال و زندگی رو رنگ بزنه. من الان دلم لذت عشق می‌خواد، آره همون که جز هورمون نیست. من الان دلم نوشتن می‌خواد از این زندگی از منی که دلم حواسش داره پرت میشه. اما کجا؟ من که کسی رو نمی‌بینم بشه باهاش عاشقی کرد. کاش س کمی وا میداد. اما همون بهتر که عاقله. من دلم می‌خواد کسی به عشق و دوست داشتن من احت
سرم درد میکنه
و چقدر دوست داشتم یکی بود که الان باهاش حرف میزدم. یکی از همین دوستان 
تو نیستی و نمیتونی باشی، تازه اگر باشی هم همه چیز بده، همه چیز ناراحت کننده ست. من میخوام به طور احمقانه و بچگانه ای، فقط برای یه ساعت فراموش کنم چقد دنیا زشته و چقد ما مشکل داریم و چه اتفاقات بدی ممکنه بیفته و . و خوشحال باشم.
اون آدمایی که میتونستم باهاشون حرف بزنم رو ولی یا تو ازم دور کردی یا خودم دور کردم یا خودشون دور شدن. خلاصه هیشکی نیست.
الان بعضی وقتا به
دکتر امدند روی سن؛ بعد از توضیح روند زندگی شون و کارهایی که از دوره دانشجویی تا الان انجام دادند، یه جمله گفتند: 
بچه ها من ۳۰ سالِ که . دقیق اش می شه ۲۸ سالِ که بیشتر از ۴ یا ۵ ساعت در روز نخوابیدم. 
همین الانم از دم در کارخونه تا اینجا رو توی ماشین خوابیدم. 
 اللهم انی اسئلک الیسر بعد العسر 
معني جمله انگلیسی به فارسی از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
مترجم Google
کاربر عزیز آهنگ حالا می‌توانید با کلیک صورت لینک بالا از دستور جدید وب کارگاه ترجمان پارس دیدن نظرات و پیشنهادت وجود را با support [at] mabnasoft [dot]. سازمان رایگان Google کلمات عبارات و صفحه‌های وب را فوراً با زبان انگلیسی و بیش از ۱۰۰ زبان دیگر نقل .
ادامه مطلب
من ترسیده ام، بدجوری هم ترسیده ام آنقدر که بعد از هر اشاره و کلمه ی محبت آمیزی که بشنوم، سریعا یک جمله ی مثلا طنز می گویم یا یک جمله تاکیدی بدون هیچ معني و محو میشوم. من از ناشناسی، از تفاوت از فاصله از همه چیز ترسیده ام و چقدر دوست دارم خودم را پرت کنم وسط این همه ترس و نمی شود. می شود؟
دیروز اینقدر از حوزه آزمون تا خونه ایسگا گرفتیم و مسخره بازی در آوردیم که الان عذاب وجدا گرفتم اصلا :////
+
بی نهایت خسته م ولی نمیتونم بخوابم.
++
دلم محرم رو میخواد :(
+++
اون تک بیت هارو هم بخونید :)
++++
الان چنتا آهنگ دیگه میزارم تو موزیک باکس :)
رفتم برای تولد آبجیم یه چی بگیرم، طرف یه عروسک زپرتی گذاشته جلوم میگه ۷۵ تومن :|
خوب که دقت کردم دیدم مغازه‌ش خیلی جای اسباب‌بازی و اینا نیس بیشتر کادوئه :))) ولنتاینم که هست، الان هر قیمتی بگن ملت مجبور به خریدن
تا الان هیچوقت به این اندازه از سینگلی خودم خوشحال نبودم‌ :)))
وقتی میگم دیگه بهش فکر نمیکنم 
یعنی مدام جلو چشامه
وقتی میگم مهم نیست 
یعنی مهم ترین اتفاق زندگیمه 
+ خدا داند که با این انکارها به کجا میخوام برسم .
+ و اینکه امشب عروسی زینبه و یه بند داره بارون میاد . :) 
. خوشا :)
. حتما شب که برگشتم تعریف میکنم :))
. بیشتر هیجان دیدن رفقا بعد از چند وقت رو دارم :)) 
و اینکه ببینم زینب چه شکلی شده :))
. ینی الان چه حسی داره ؟
. ینی الان . آه پسر !
+ یادم باشه یه پست بذارم انچه در ۹۷ گذشت ، البته الان زوده از سری پ
نزدیکِ مرگ به عبد الملک مروان گفتند که 84 ساله هستى، الان حالت چطور است؟
گفت:
الان معناى این آیه قرآن را که مى‏فرماید :
وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى »
و [ لحظه ورود به جهان دیگر به آنان خطاب مى‏شود : ] همان‏گونه که شما را نخستین بار [ در رحم مادر تنها و دست خالى از همه چیز ] آفریدیم .
خوب درک مى‏کنم. الان برایم روشن شد که تمام این جاه و جلالى که در اختیار ما بود، خیال بود و خیال بود و خیال.
دوست داشتم به جاى این که شاه این مملکت باشم، دو عدد گوسف
هیچی نمیگم حتی تولدت رو تبریک نمیگم و از اون حرفای تکراری 
همونطور که گفتی تو گذشته اشتباهات زیادی داشتی و الان میخوای همشون رو فراموش کنی 
فکر کنم این جمله تمام اون حرفایی که میخوام بزنم رو میگه :
.
.
.
.
"من نبودنت رو حس میکنم و بودنت لازمه "
پ.ن: قرار نبود یه چیز خفن بنویسم 
حس میکنم همشون تکراری ان 
پس بیخیال شدم .یه ادم خفن میتونه یه چیز خفن بنویسه ‌و من خفن نیستم و افکار قشنگم الان حسابی درگیرن
من بعد از شش سال دوباره برگشتم که بنویسم جالبه چقدر ادم متفاوتی بودم 
ولی دغدغه لاغری را داشتم 
الان هم که شروع کردم مجددا بنویسم 
دغدغه های جالبی دارم 
الان در بحبوحه امتحان کارشناس رسمی دادگستری هستم 
 
اینجا رو که می ساختم می خواستم هر جور که شده به جایی برسم که الان هستم و به جرئت می تونم بگم از همون روز اول ساخته شدن اینجا تا همین الان همه اش در حال تکاپو بودم. اما حالا وقت تغییره. اسم اینجا رو باید عوض کنم و قالبش رو. باید نسبیت رو واردش کنم و طیف باشم نه صفر و یک.
این حجم از بی حوصلگی و غمگین بودن فقط بخاطر اینه که امروز نه صداش رو شنیدم، نه تماس تصویری، نه عکس و نه حتا چت
وقتی زیادی دلتنگ میشم معمولا اینجوری میشم که کلا به اون فرد فکر نمیکنم دیگه
الان ک تو همه ی افکارم پس زمینه هستی چطور میتونم؟
چقدر احساساتم عمیق شده.
+ ۹۵ تا از اون سوالایی ک ازش پرسیده بودم از دفترچه پاکنویس کردم برای استفاده عمومی اطرافیان تازه کلی چیزا یادم میومد ک پرسیدم و تو دفترچه نبوده!
چقدر حرف زدیمچقدر کنار هم بودیم
ته این نوشته ها، سرمو میگیرم بالا و به خاطر خودم، چشم توو چشم ِ همه دنیا گریه میکنم.از دست دادن،ترک کردن دوست داشتن ها،درجا زدن،ترسیدن،نفهمیدن،خواستن،همه اشون برای منن البته نه منِ الان،من الان فقط خسته اس،دلم گریه کردن چایی داغ ۱۲ ساعت خوابیدن درس نخوندن وقت گذرون و بی وقفه قدم زدن میخاد.الان بیشتر با خانواده وقت میگذرونم پیش دوستام شاد ترم و همه چیزای قدیمو فراموش کردم،پوسته ی امروزم با دو سال قبل فرق داره،قشنگ تره:)حتی تو نوشته هامم مع
خب الان یه مشکلی هست :| من به عنوان یک انسان اصفهانی از زاینده رود نه استوری گذاشتم نه پست، الان تابع اصفهانی بودنم منع میشه. چیکار کنیم حالا ://
واقعا یه چی جالب! :| الانا ک مثن دو مین تو اینستا میچرخم هی فک میکنم پسر این چی داشت که من معتادش بودم؟ چقد ما مریضیم لنتی ://
هاف و اوف بر انلاف وقت و دری‌وری‌جات!!!
خب بالاخره تموم شد و من الان به یه ورمه ازمون و دیگه برام مهم نیس .حالا حداقل تا پاسخنامه اصلی وزارتخونه بیاد.
بعد الان نشستم مثلا تفریح بکنم نشستم دارم فیلم چهارراه استانبولو میبینم های های گریه میکنم.یعنی همینقدر تباهم
Federer و Djakovic (جاکویج) الان چهار ساعته دارن مسابقه میدن! همین الان و واقعا چهار ساعت طول کشیده بخاطر سطح بازی و نزدیک بودنشون.
حالا کار به این ندارم، تو کل زمین بازی بطور واضح صدای تشویق برای فدرر بیشتر از جاکویچه و چیزیکه برای من جالبه اینه خودشو از تک و تا ننداخته و همین سه دقیقه پیش نتیجه نزدیک به باختش رو به برد صد در صد اون ست تغییر داد!
تفسیری ندارم واقعا!
الان باز است ست رو برد شدن ۹-۸ به نفع جاکویچ و حالا این ست تعیین کننده س
ببینیم چی میشه!
این هفته ی خوابگاه خیلی یه جوری میگذره. از شنبه اش معلومه. با این که تازه از خونه اومدم؛ دلم میخواد زود برگردم. دلم چای خوردنای این موقع و توی حیاط نشستنامونو میخواد؛ نه اینکه الان توی اتاق توی خوابگاه، روی تخت، توی تاریکی، گوشی دستم باشه و عین جغد به سیاهی های دور و برم خیره بشم :)
وقتی به فردا فکر می کنم یه جوری میشم :|
حالا باز الان قابل تحمل تره، دوره ی امتحانا خیلی بدرترم میشه. بچه های اتاقمون امتحاناشون خیلی زودتر از من تموم میشه، من می مون
دیشب کم خوابیدم بعد مجبور شدم بعد آزمون بخوابم :| ۴ تا ۷ و نیم خوابیدم با افتخار D: بعد دراز کشیدم رو مبل. مری میگه تو که تا الان خواب بودی چرا دراز کشیدی؟
میگم خب سه ساعت و نیم خوابیدم خسته شدم :| 
کمرش شکست. بعد خیر سرم اومدم اصلاحش کنم گفتم خب تا الان خواب بودم، الان میخوام استراحت کنم :|
آزمونو بگم حالا :)))))))))))))))))))) منو‌چجوری راه دادن توی مقطع دبیرستان اصن؟ :)))))))))) میدونید خوبیش اینه من هرچقدم بد داده باشم، دفعه قبل ریاضیاتمو یک درصد و فیزیکو ۹
اقایان تتلیتی این من تتلوازاد شد وشمااااا لطفا برای اون گدایی نکنید
چند روز پیش باخبر دستگیری خوانده ی معروف امیر تتلو می گذردو  الان خبر ازادی تتلو پخش میشود الان بقول حمید صفت ازاد خوشحالم ننه
ودر نتیجه بتید گفت هر **** رونباید گفت.
یعنی الان وضعیت زندگی من اینه که یه مشت ادم خوب و خیر خواه ، دور هم جمع شدن و برای کمک به من و همدیگه ، دارن به من و همدیگه کرم میریزن :-|
الان نه میشه شکایتی کرد ، نه حرفی زد ، نه هیچی
همه هم خوبن
این وسط من برای حفظ و جمع و جور کردن قضیه میشم ادم بده
میشم چوب دو سر .
همون ادم بده 
داستانیه خلاصه
یه بار نوشته بودم می‌شه همه چیز بدون این‌که من بخوام، درست شه؟ من امیدم رو به اومدن آفتابگردان‌ها بسته بودم، به فصلی که ممکن بود گیاد بیاد خونه‌مون، به روزی که فکر می‌کردم بالاخره یه کاریش می‌کنم و درست می‌شه. اما الان بدون این‌که من بخوام درست شده؛ در حالی که یه گوشه جهان نشسته بودم، مشغول دنیای خودم. امروز یه راه دیگه شروع می‌شه؛ نمی‌دونم چقدر درسته ولی احساس می‌کنم مثل نیم ساعت اول یه فیلم دو ساعته‌ست که دارم دقیقه‌های بعدیش رو
دانلود آهنگ مهدی مقدم بد جاییه
همینک شنونده اثر جدید و فوق العاده زیبای { بد جاییه } با صدای دلنشین هنرمند محبوب , مهدی مقدم باشید.
 
دانلود آهنگ مهدی مقدم به همراه متن و بهترین کیفیت
Download new music : Mehdi Moghadam | Bad Jaeiye With text and the best quality in sedavir
 
متن ترانه مهدی مقدم به نام بد جاییه
هم زندگیم بودو هم یار بازی بود بازی میکردمو اون خیلی راضی بود چشمامو بستم تا هی بهم دروغ بگه چیزی نمیگفتم عاشق بودم دیگه میگفت دوست دارم میگفت خیالت تخت میگفت دوسم داره اما

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها