نتایج جستجو برای عبارت :

معنی جمله ایها فلاحون.الان تجمعون فواکه البیع

در ادامه ترجمه از تمرین های کتاب
أیها        الفلاحون           أ         لا          تجمعون              الفواکه             للبیع؟
أیها       ال فلاحـ   ون     أ         لا        تــ  جمعــ  ون          ال فواکه ( فاکهه)       لـ    الـ     بیع   .
ای          کشاورز    ها    آیا     ( منفی )  جمع کردن                     میوه       برای     فروش
کلمه هایی که در فارسی بکار برده می شود .
فصعدت     الغزاله    الجبل     المرتفع    و    وص
مریم سقلاطونی
پر کن دوباره کیل مرا ، ایّها العزیز !دست من و نگاه شما ، ایّها العزیز !
 
رو از من شکسته مگردان که سال هاسترو کرده ام به سمت شما ، ایّها العزیز !
 
جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدماز کوره راه های بلا ، ایّها العزیز !
 
وادی به وادی آمده ام ، از درت مرانوا کن دری به روی گدا ، ایّها العزیز !
 
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شوداین کاسه را … فَاَوفِ لنا ، ایّها العزیز !
 
ما ، جان و مال باختگان را رها مکنبگذار بگذرد شب ما ، ایّها العزیز !
 
خالی
کتاب المکاسب الشیخ انصاری - الجزء الثالث
 کتاب البيع 
البيع لغة  (7)
اختصاص المعوّض بالعین.  (7)
جواز العوض منفعة  (8)
جعل عمل الحرّ عوضاً.   (8)
اقسام الحقّ و ما یقع منها عوضاً.   (8)
تعاریف الفقهاء و المناقشة فیها.   (10)  به روز رسانی 97/06/01
الاولی فی تعریف البيع   (11)
ما یرد علی هذا التعریف   (11)
حقیقة الصلح
در ترجمه جمله ،گاهی در امتحان به محض دیدن کلمه ای مشکل از ترجمه بقیه کلمه ها صرف نظر می کنیم .
باید به یاد داشته باشید که در زبان فارسی کلمه های عربی زیادی وجود دارد که حتی خود ما نیز آنها را بکار می بریم .
أنت         قبلت          کلام             والدک       و       الان           تعمل          به .
أنت       قبلـ  ت        کلام             والد   ک      و       الان        تــ  عمل        بــ  ه.
کلمه هایی که در فارسی بکار برده می شوند:
قبل  : قبو
ینی این جمله رو باید با طلا نوشت :
"خدایا تو من و از شر دوستام حفظ کن؛ من خودم حواسم به دشمنام هست"
ینی چندبار باید سرت به سنگ بخوره تا بفهمی اعتمادی وجود نداره تو دنیا!رفاقت معني نمی‌ده
خدایی قصدم غر زدن نیستابه قول جمله‌ی معروف بینمون (الان خیلی تو حال خوب و بی عصبانیت دارم این حرف رو میزنم) ولی آخه لعنتی چقد بعضیا عجیبنچه راحت نمکدون میشن
بیخیال اینا.
هوا چه خوبه امشب❤
همین چند دقیقه پیش با فکر کردن به این موضوع که من وقتی ۱۵/۱۶ و ۱۷/۱۸ ساله بودم با این جملات از اطرافیان مجازی(خب؛ افتخار نمیکنم بهش ولی در واقعیت اصولا کسی منو نمیشناسهیعنی سعی نکردم) روبرو میشدم که میگفتن از سنم جلوترمطرز فکرم تحلیلمحرفامولی الانخودم با علم حضوری حس میکنم فیکس شدم رو همین سنی که هستمباعث شد احساس پسرفت داشته باشمو بعد الان وقتی که جمله بالا رو خوندم بازم از اینکه جمله بندیم چقدر طولانی بیقواره و داغونه؛دوباره ناامی
اگه دنبال فرصت هستید دریابید این ماه رو و برای ما هم دعا کنید
جمله بالا رو اول رجب نوشتم و الان آخرهای شعبانیمشعبانی که پوشیده از رحمت و خشنودی او بود
سال های قبل با شروع این ماه عجیب به یاد امام رضا می افتادم الان که گَرد بی توفیقی روی سرم پاشیدن حتی دلیلش یادم نبود.
به خاطرم اومد به خاطر جمله ای از امام رئوف درباره ماه شعبان بود.
امیدوارم این روزها برای شما عادی نشده باشه و اشتیاقتون به روزهای پیش رو بیش ازپیش باشه
اگه این طور شد به پاس این دع
حال زن باردار ماه نُه رو در نظر بگیرید که دیگه الان سالم بودن و نبودن،دختر بودن و نبودنش براش فرقی نداره.الان فقط و فقط میخواد وقت زاییدنش برسه و اون بار اضافه رو بذاره زمین که بتونه یه شب راحت بخوابه.حال من الان حال اون زنه.خوب و بد و اُرتو و چشم و داخلیش برام مهم نیست.الان فقط میخوام تمام شه.تمام!
سلاماینجا چقده شلوغ پلوغ شده
خوب خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بود هر چند که الان یه سالنامه خریدم توش همه چی زندگی مو می نویسم ( دست کسی نیفته یه وقت:| )
حالتون چطوره؟؟
می بینم که وبلاگاتونو سر پا نگه داشتیدا
بدون من خوش میگذره؟؟
الان واقعا نمی دونم چی بگم فقط اینکه خیلی خوبین همه تون:)
 عه جمله ادبی ننوشتم . ایمممم به ذهنم نمیرسه چرا؟؟؟
بازم فرصتی دست داد برای شروعی مجدد . :
 
الان که انگشتانم توان و فرصت دارد بنویسد از تو .
الان که دلم می تونه هواتو بکنه .
الان که عقل و ذهنم می تونه تصمیم بگیره کردن هواتو .
الان که زبونم میتونه بگه السبلام علی الحسین .
الان که گوشام میتونه بشنوه مداحیتو .
 
عاقا بذار یه سلام بدم از راه دور .
 
السلام علیک یا اباعبدلله .
 
سلام به شاه از ططرف ذره ی ناچیز روسیاه . 
 
حیف کاری کردم که جواب سلامتو نمی شنوم آقا . .
خب یه نفر رو نفرین کردم 
کارش الان یک ماهه گیره,  دلم سوخت 
الان از خداخواستم گره از کارش واشه 
علت نفرین: فکر کنید طرف زمانی رئیس آموزش پرورش بوده و تو نوبت حج هست و آدم خیلی محترمی , علاوه بر اینکه پولم را نداد گفت چرا چشمات اینجوریه,  خماری یا مستی, و من این جمله خیلیییی بهم برخورد طوری که هاج واج موندم این چه حرفی بود این آقا بمن گفت, و نفرینش کردم 
شده تا به حال از شنیدن ی جمله ک شاید صدم ثانیه حتی طول کشیده ذوق کنی حد و اندازه چن ساعت؟ و چن روز و حتی ماه!؟
شده که کسی ی چیزیو و نگه و تو فرو بریزی قدِ تمام عمرت از بدو تولد تا به الان حتی؟!
شده ک ی فرضیه تو وجودت چنگ بزنه و تو هی قورتش بدی از گلوت ب پایین ک کمتر حسش کنی؟!
شده هی وقتی میخای بریزی بیرون کلمات رو هی اطناب بری؟!
و هی نتونیشایدم
نمیدونم نخوای که
بگیش!
ب قول هوروش  بند #من الان این حالو دارم! چه بی قرارم! تو رو ندارم#
پ.ن: نتم قاطیه سر می
سال قبل هم همینطور شد. در چشم بر هم زدنی سه هفته از اولین ماه سال رو هم پشت سرگذاشتیم.
یادمه قبل عید همش داشتیم روزها رو میشمردیم که چقدر طول میکشه برسیم به پیک این بیماری همه گیر -اسمش رو نبر- و اوضاع روبراه میشه.
الان دیگه یک هفته هم از اون نقطه ی پیکی که ترسیم کرده بودند هم گذشته.
الان دو ماه هست که سوار اتوبوس نشدم. من مسافت های توی شهر رو با اتوبوس جابه جا میشم.
الان دو ماه هست که اون مسیر خلوت همیشگی رو پیاده روی نکردم.
الان دو ماه هست که کتابف
قبلا یک بنده خدایی که الان اسمشون یادم نمیاد گفته بودن که گردشگری از خانه ما آغاز میشه الان ما در حالی که کنج خونه نشستیم رفتیم کره شمالی این هم گردشگری حساب میشه ؟؟ راستی الان از ما عوارض خروج از کشور نمی گیرن؟شوخی و مسخره بازی نیست که خلاصه الان شرایط یک کشور دیگه رو داریم تجربه میکنیم دیگه
تا الان فکر میکردم معني اسمم خیلی مزخرفه
آشکار،روشن
ولی امروز تواینترنت چند تا معني دیگه پیدا کردم
مثلا روشنی بخش زندگی
درخشنده
ماه درخشان
نور عشق
و.
امروز برای اولین بار از اسمم خوشم اومد
به خاطر همین یکی از معني هاشو رو اسم وبم گذاشتم،خوبه؟
+شماام اگه خواستید معني اسمتونو بگید:))
مرسی
به پاهاش نگاه می کنم و یادم میاد یه زمانی الهه زیبایی بود برام. شده بودن معیار زیبایی هر پایی. هر چقدر بهشون شبیه تر، زیبا تر. بعد از درک زیبایی پاهاش بود که کم کم متوجه شدم خودشم قشنگه.
تب و تابی که الان پس از گذشت سالها به چه سادگی فراموش شدن. فقط این پاها موندن. شاید اون موقع که داغ تر بودم میشد استفاده بیشتری کرد. الان سعی می کنم یادم بیارم چقدر برای لمس کردن این پاها اشتیاق داشتم. شاید دوباره معني بده به روزهای تیره و تاری که هیچ معني روشنی ند
اول اسفند :)
الان وقت خوابه
همه یا خوابیدن یا آماده هستن که بخوابن
من اما! بازم نمیتونم بخوابم
دلم میخواست یه کسی بود حرف میزدیم الان
هیچکس نیست :/
مثلا دوست داشتم با ثریا حرف میزدم ولی میدونم
الان خوابه. فردا هم همسرش میاد پیشش
ماییم و تنهایی.هممم!
+دارم خودم رو از دست میدم . توی هر رابطه ای که قرار میگیرم یه قسمت بزرگ از خودم رو میسوزونم انگار که نادیده گرفته میشه تا حذف بشه . نیاز دارم که برای خودم باشم . کاش کاش کاش
+ ادم خودش معني داره یا معني یه چیز بینابینیه ؟
+ نیاز دارم تنها باشم . خیلی سولیتری
+الان نمیدونم کجام . a dark hole around and floating تنها کسی که میتونم باهاش حرف  بزنم نفیسه ست . باید برگردم زودتر خونه بریم باغ خیام و حرف بزنیم .
+ به طرز وحشتناکی خودمو از دنیام پرت کردم بیرون و الا
* _ من حداقل ۱۴ حقیقت رو راجع به شما میدونم۱. الان بیداری۲. گوشیت روشنه۳. یه انسان هستی۴. داری پست منو میخونی۵. تو نمیتونی وقتی زبونت بیرونه بگی ژ۷. الان داری امتحان میکنی۸. الان خندت گرفت۹. اصلا ندیدی که عدد ۶ رو جا انداختم۱۰. الان برگشتی چک کنی ببینی جا انداختم یا نه۱۱. الان باز خندیدی۱۲. نمیدونی که من یه عدد رو هم چندبار نوشتم۱۳. الان چک کردی ببینی کدومه۱۴. پیداش نکردی داری میخندیاینو بفرسین تو یه گروه اوناهم بخندن
 
واقعا چرا آخه؟!!
الان خیلی بی پولم و درسته که این حس بی پولی رو بارها در زمان های گذشته تجربه کردم
اما
الان در این سن، این همه بی پولی سخته واقعا
چی کار کنم که دوست دارم یه سری چیزا داشته باشم. چی کنم؟ الان این زیاده خواهیه ؟ یا چیز مهمی نیست، واجب نیست و چیزای مهمتری وجود داره یا انسان در درخواستاش سیری نداره یا اینا زیاده خواهیه یا خیلی های دیگه بودن که همینایی رو که الان دارم رو نداشتن یا این شرایطی که الان دارم آرزوی کس دیگه است؟ یا چی؟!!!
واق
انواع(اِن):
اِنَّ:حالت تاکیدی دارد ابتدای جمله اسمیه می آید ترجمه اجباری ندارد به معني قطعا است.
اَنَّ:به همراه جمله اسمیه به کار میرود حالت ربط دارد به معني(که)میباشد.
اِن:همراه جمله شرطیه می آید فعل شرط وجواب آن را مجزوم می کند.
اَن:همراه فعل مضارع می آید و به حالت منصوب تبدیل می کند.
اِنِّما:به معني فقط است و ترجمه اجباری دارد و جزء حروف عامل نیست و میتواند همراه فعل هم باشم.
"بسم رب العشق"
۱. دعینی أفتش عن مفرداتت بحجم حنینی إلیک 
بگذار کلماتی را جست‌وجو کنم که  ( معني خط دوم خصوصیه :) )
 
۲. من فرط الحنین إلیک، شعرت بألم فی وجهی !از شدت دلتنگیت احساس میکنم صورتم درد میکنه . 
( راهنمای ترجمه جمله اول !!) 
 
+ یک عمر از عربی متنفر و فراری بودم اما الان زیباترین جملات رو به عربی میبینم :)
 
من پیش از تو هم خیلی خیلی عالی نیست 
چون داره میگه از زندگیت لذت ببر چون شاید یه روز ناقص شی و اون روز باید بمیری 
کار ندارم که الان خودم در قسمت دوم جمله هستم و همش با خودم میگم من باید بمیرم 
اما خوب فکر نمی کنم قسمت دوم جمله درست باشه 
حالا اینا رو ولش کن
 
ادامه مطلب
گفتم شاید مثل من الان حوصله تون سررفته
باشه،، بیاین توصیف بازی
شما منو توی یه جمله توصیف کنید
اگه منم ازتون شناخت داشته باشم
شمارو هم توصیف میکنم 
از بیکاریه خو چیکار کنم
+هر کی هم انلاینه بیاد این
پست کمی گپ بزنیم
+بابا و مامان و نازی رفتن مهمونی
منو داداش احسان هم خونه ایم
فوتبال تماشا میکنیم چی میشد
منم الان مهمونی بودم یعنی شام
چی دادن
پیشنهاد کاری در شهر دانشگاهی؛
آخه الان لامصب؟
آخه الان که من همه چیزم رو جمع کردم و از اونجا اومدم؟
چرا زودتر پیشنهاد ندادی خب؟
میموندم بخدا :((((
اه شت.
****************************************
یعنی بابا هم فهمید که سر کاری بود ، من نفهمیدم :|
ساعت ۱۲ گوشی دستم بود بهش که گفتم پرسید از کجا؟ گفتم اینستا
بعد چند دیقه که صدای نوتیف گوشیم اومد گقت الان شرکت باز نیس جوابتو بدن
یعنی یه جور شدم!
یعنی برو دختر خر نباش! یه نوع مخ زنیه
بعد الان یه ساعت یارو باهام چت کرد را
بسم الله الرحمن الرحیم
۱۴ آبان ۱۳۹۷
محمد امین حجازی
دیگر هیچکس شمارا با تفنگ نمی کشد، شمارا با شمشیر تکه تکه نمی کند.
مشروبی به شما می دهند، از حقیقت دور می شوی اما حقیقت را نمی دانی، تفنگ را میگیری هرکس را می بینی می کشی، میروی زندان باز بدتر، الان آنها کسی را کشتند؟ خیر!
شما می شوید همجنس باز، نسل انسان را انقراض می کنی، الان هولوکاست اتفاق افتاد؟!
این است روش قتل، احمق هایی من جمله من که با خواندن چند کتابی فکر می کنند خیلی می دانند، اما با ا
سلام.
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام. از صبح یعنی تنهام.
خیلی وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم. معني بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان. اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود. الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه. که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم. خیلی خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
یه زمانی آرزوم این بود وضع زندگیم بشه اینی که الان هست
ولی الان اون حس لذتی که اگه اون موقع میداشتمش رو بهم نمیده
یه جورایی حالت قدر ندونستنه:)
دلم میخواد امتحانا تموم شهو بشینم به کارو زندگیم برسم یکم سرو سامون بدم وضع زندگیمو
ولی هنوز 5 تا امتحان دادم از 16 تا:))
+برای سلامتی همه مریضا دعا کنیم خصوصا سرطانیا:)
++دارم میذارم موهام بلند شه از یه بند انگشت الان رسیده به یک وجب^-^
خاله ی بابا دیروز مرد
امروز خاکسپاریشه
مامانم 7ونیم صبح سر صبحونه به این بهونه یادش افتاده باز بشینه برام وصیت کنه
جلو خودش با سکوت و خنده ای که عصبیه بیشتر ردش میکنم
اونم فک می کنه من الان چقدر به شخمم ام باز ادامه میده
 
اما الان از وقتی رفتن تا الان یه بار تف انداختم تو هوا
الانم نشستم گریه میکنم :/
بعد میان میگن چه مرگته؟ چرا افسرده ای؟ چرا عصبی ای؟ 
بیایید با هم روراست باشیم. 
بهتر است هیچوقت بچه‌ها را با دنیای کتاب‌ و قصه‌ها آشنا نکنیم که یک روزی وقتی گوشه‌ی تخت دراز کشیده‌اند و سرشان را آویزان کرده‌اند که بلکه بهش به قدر کافی خون برسد و چراغی روشن کند، هی از خودشان نپرسند چرا قصه‌ی من توی فصل اول گیر کرده بعد از این همه سال؟»
وقتی فکر می‌کنم یک دختر دیگر توی همین اقوام ما هست که اگر حالش خراب شد می‌رود یک لاک جدید یا مانتوی نو می‌خرد و بعد تا مدت‌ها حالش خوش است، می‌خواهم خرخره
الان برام سوال شده اینکه شما اسم و فامیل من رو بدونید یا مثلا ببینیدم چه فرقی داره با ندونستنشون,به هر حال من رو نمیشناسید دیگه؟
کلا چرا اینقدر بلاگرا اسم مستعار دارن و میخوان مخفی باشند؟
شاید تا دقایقی دیگر اسم اینام رو عوض کردم!
+ کشف الحجاب و نام کردمD:
این عکسی که الان میذارم,برای سال پیشه,صرفا هم برای این میذارم که مبهم خانوم خیلی غیرمستقیم گفت موهات خیلی ضایع است.خدایی ضایع نیست
++ حالا الان سوال اینه,شما که الان اسم واقعی من رو میدونید با
میشه لطفا طلب صبر کنید برای مادر و پدری که بچه چهارسالشو از دست داد
برای برادری که برادر چهارسالش از دنیا رفت.
تمام این چند ساعت دعا می کردم زنده بمونه امید داشتم بمونه یعنی میگفتم چیزی نیست یه تصادف کوچیکه ولی الان؟؟؟ 
الان امید برام مرده آرزو برام معنا نداره
صدای فریاد برادرش تا اینجا میرسه ضجه های مادرش واسه پسری که جلوش بازی میکرد و الان ؟؟الان زیر پارچه سفیده
من غریبه توان شنیدن ندارم واااای به حال مادرش،پدرش،برادرش
میلاد عاشق ابوال
الا یا ايها الساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
#حافظ
منبع

تو یکی از کانال های محبوب تلگرامم ؛ یه مطلب بود که نوشته بود " از یه عده پرسیدن تا الان چی از زندگی فهمیدید ؟ " و یه سری جواب از سنین مختلف زیرش نوشته بودن .
دارم فکر می کنم که من ؛  از زندگی چی فهمیدم ؟ من نمی تونم تو یه جمله بگمشون . اصلا نمی تونم همین الان یهویی جواب بدمش . باید فکر کنم . شاید چیزایی که الان به ذهنم میاد همشون نباشه ولی می دونم حداقل این دو سه سال اخیر دست خالی نبودم .
سلام
میدونم میدونم بی انصافیه که بی حرف و هیچ چیزی کل بند و بساط وبلاگمو بهم زدم:) ولی خوب نبودم اون موقع خیلی حالم گرفته بود
اون روزا من این جوری نبودم نمیگم الان خوبما نه ولی قوی تر شدم
اون دختر شل و ضعیف سابق شاید کمتر باشم
دور شدم از ارزوهام از خدا
رفتم به قعر شاید الان بهترم.
الان پاشدم بعد یه شکست سخت تو رویای این ترم دانشگام و همه چی
میخام جبران کنم 
جوونم و پر نیرو امیدوارم از پس باقیش بربیام نه؟:( :)
یکم دیدم باز تر شده چیزی تا پایان
1. بزار حقیقتو بگم. بیش از اندازه (ب قول شان!) "آبسِسد" شدم با اون فیلم(؟) تعاملی بلک میرِر: بَندِرسنچ. برام خعلی خعلی جذاب شده و حتی میتونم‌اون ی ربع تکراری اولش هم تحمل کنم:)) شاید باید سر خودمو با ی چیز دیگ گرم کنم!
2. شان قبل از اهنگ a little too much اش ی speech کوچولو داشت. اینکه بعد از مدت ها قبل از اجراش قرص ارام بخش نخورده و اینا. ک بعد ی جمله میگه. میگه اگه [به خاطرش] مضطرب میشی، بخاطر اینه ک اهمیت میدی. نمیتونم براتون حسم نسبت ب این جمله رو توضیح بدم! ب
(اصلاحیه و مکمل)
 
در زبان ترکی ما فعل شاخماق چاخماق چیخماق را داریم.
شاخماق به معني جرقه زدن است در اصل حرکت سریع در زمان است به معني کوبیدن هم هست ( در اصل حرکت پر قدرت و نهایت نیرو است از شدت نیرو به اندازه و بزرگی اطلاق یافته و واژه ی چیخماق هم از این بن است)
چوخ به معني زیاد هم از این ریشه است چاق در فارسی هم از این بن استچاقو هم فارسیزه شده از چاخان به معني تبر استچاخان در فارسی هم گنده گویی از این فعل است.شاخ به معني بوینوز هم از این کلمه هست
گفت: پس گفتی وقتی هشت سالت بوده این اتفاق افتاده؟
سر تکان داد. 
گفت: خب، می‌شه. چهار سال پیش که.
حرفش را قطع کرد: چی می‌گی گیلاس؟ ما الان پونزده سالمونه! چهار؟ مربوط به هفت سال پیشه.
بهت‌زده نگاهش کرد. انگار یکهو هلش داده بودند، شوکه شده بود. پانزده؟ گفت: مگه الان سال دوهزار و شونزده نیست؟
گفت: دیوانه شدی؟ نه! الان دوهزار و بیسته، اوایل دوهزار و بیست.
بیست؟ بیست بیست؟
زمان را گم می‌کرد، گیلاس گم شده بود.
گفت: ولی دمش گرم، از تهران پاشده اومده ا
سلام
من برگشتم!!
اینم از آخر سربازی!
توی یه جزیره فوق حساس و امنیتی و فعالیت های سربازی زیاد و همچنین رد یه پیشنهاد کاری از اونجا اومدم خونه و واقعا خوشحالم.
الان چند وقته ناراحتی ندارم.
الان چند وقته خوشحالم.
الان چند وقته دنیا برام رنگارنگ شده!
الان چند وقته دارم به پیشرفت فکر میکنم دارم به روایت نصر فکر می کنم.
الان چند وقته که غمی از رفتن یکی از خوشحالی هام ندارم، چون دلایل خوشحالیم اینقدر زیادن که یکیش بره، بقیشون جاشو پر میکنه.
الان دارم س

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها