از وقتی به دنیا اومد انگاری آبمون با هم تو یه جوب نمی رفت.
سر مسائل خیلی کوچیک و پیش پا افتاده فوری می زدیم به تیپ و تاپ هم و دعوامون میشد.
گاهی دعوا اونقدر بالا می گرفت که پدرو مادر واسطه می شدن تا نزدیم همو نکشتیم سوامون می کردن :)
من خواهر بزرگه بودم و اونم برادر کوچیکه با هفت سال اختلاف سنی. خب هر کسی می خواست حرف خودشو به کرسی بنشونه.
روزها و سالها گذشت ما هم بزرگ و بزرگ تر شدیم. اینقدر زمان به سرعت در حال سپری شدن بودن که من نفهمیدم کِی برادر
بسم الله الرحمن الرحیم
لیلة الرغائب دیگر گذشت .
اما هنوز من تشنه ی چشمه ی زلال عشقم .
سال گذشته
مناجات زمزمه هایم .
در زیر سقف پر ستاره کهکشان .
محاقی را سرودم .
در اسفند انتظار چه شدم ؟؟؟
هنوز نفس میکشم.
چه دام وبلاهایی از سر گذراندم
دو سیلی محکم بر نقش قلبم خاطره بازی میکند .
اما هنوز تشنه ام .
مرداب گل آلود را مکيدم .
اما بعد از تطهیر باران اشک
منتظر چشمه جوشان ام .
مهر را میتوان امحا کرد .
اما در روح ات هست
با رد پای پروانه وشمع و
دوش بختم بود بیدار
چشم مست و دیده هُشیار
انجمن در باغ لاله
بی نقاب و ماه
با نگارم بود مجلس
گویی لب ها مست بودند
لب نهادم رو لبانش
همچو آن شیرخوار طفلی
بر دهانم لعل لب بود
می مکيدم مست و هُشیار
زَیم بلوچ
شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-23
**************
علی اکبر لطیفیان
آشفتگی گیسوی ما شانه کم داشتلبهای خشک ما فقط پیمانه کم داشتوسع خریدار تو بسیار است، امّا
یوسف به ما دادند، ولی بیعانه کم داشتمن اختیاراً این همه حالم خراب استگنجی که پیشم داشتی ویرانه کم داشتدیشت قنوت تو به یاد من نیفتادتسبیح چل تایی تو یک دانه کم داشتبه لطف دیوار دم در تکیه میدادآنکه برای گریه کردن شانه کم داشتدیشب نبودم پیش تو فهمیدی اصلاً .که بازی شمع و گلت پروانه کم
رومن گاری با مقدماتی که توی پیرنگ زندگیش بود تبدیل به مردی جهانی شد همه جهان زیر پای او بود نه برای مسافرت که برای توطن.با هر جمعیتی نالان می شد.جفت بدحالان بلغار و دختران گرسنه تن فروش می شد و دمساز ت بازانی که می خواستند اروپای بعد از جنگ جهانی را متحد کنند.
گاهی شوهر نویسنده های هنرمند و گاهی نویسنده هنرپیشه هایی که همسرش بودند
اما همیشه و در همه حال دستی به جام ادبیات داشت و چنگی توی گیس بشریتاز گیس و گیس کشی با بشریت خسته نمی شد گ
دست راستم که زیر بارون بود هنوز خیسه. رفته بودم زیر سایهبون یه جایی پیدا کردم که بارون خیسش نمیکرد و نشسته بودم اثر بارش روی زمین رو نگاه میکردم. دستم رو از منطقۀ امنم بردم بیرون، چند قطره افتاد روی مچم، فهمیدم مستقیم از آسمون نیست، از یکی از شیارهای سایهبون میآد. دستم رو طوری گرفتم که قطرهها بیفتن کف دستم. احساس خوبی بود ولی اصلاً خاص نبود، حتی تکراری هم بود. یاد یه روز توی خوارزمی افتادم، بارون خیلی شدیدی میاومد و بچهها هی میگ
معتدلترین انسانها پیامبرانند چه از نظر جسم چه از نظر روان و در بین پیامبران از پیامبر اول تا خاتم، پیامبر اول حوزه ی اعتدال شده و پیامبر خاتم نقطه مرکز اعتدال است و هر چقدر به مرکزیت می آیید به اعتدال نزدیکتر می شوید.
لذا هر چه به پیامبر خاتم محمد مصطفی (ص) می رسید چون اعتدال مزاج و توان بیشتر است مسئولیتها سنگینتر می شود.
اگر در سن اعتدال غذاهای لازم را به تن رساندید انسان می تواند با همین توانایی اعتدال سالها زیست کند بر اساس این قاعده ا
راستش فکر میکنم زندگی شبیه به همین غذاست؛ همین بشقابِ پر از استامبولی. هر کسی که من را بشناسد میداند که در اینجا (وبلاگم را میگویم) علاقۀ زیادی به ربطدادنِ چیزهای خیلی بیربط به زندگی دارم. دستهایم را شستهام. بشقابِ استامبولی را میگذارم جلویم. شروع میکنم به فشردنِ برنج زیرِ انگشتانم؛ بعد با لبها، لقمۀ کوچکِ برنج را از سرِ انگشتانم میگیرم. همینطور ادامه میدهم تا برنجِ دایرهایشکلی که تمامِ بشقاب را پوشانده بود تبدیل شود
هنگامی که اولین اثر رمز و راز بزرگسالان جوان کارن م. مکمنوس ، یکی از ما در حال دروغ گفتن است ، در سال 2017 به قفسه هایی رسید ، به پرفروش فوری و مورد علاقه عاشقان تریلر تبدیل شد. در کلوپ صبحانه با داستان Pretty Liars Pretty ملاقات می کند ، پنج دانش آموز وارد بازداشت گروهی شدند و تنها چهار نفر ظاهر شدند. با پایان بازداشت ، سیمون ، خالق برنامه شایعات مشهور Bayview High ، درگذشت. اکنون ، مکمنوس در 7 ژانویه سال 2020 ، در یکی از ما بعدی ، به یکی از ما بعدی ، به Bayview High برمی
درباره این سایت