نتایج جستجو برای عبارت :

مانهوای بدنت عالیهgo

-میخوای از بدنت کار بکشی احمق ؟ نهایت بهت چقدر بدن ؟ ماه یه میلیون
+ به خاطر پولش نمیرم ، میرم که کار با بگیرم 
- احمق نباش تا تو این سن هستی میتونی لذت ببری میخوای بری چیکار اخه 
+ لذت ؟ درس خواندن یا بهتر بگم درس رو استشمام کردن از کی تا حالا اینقدر لذت بخش شده من نفهمیدم.
 
12/6/98
شب تا خود صبح گریه کردی و ناله،نمیدونستیم چته،بمیرم برات الهی،تا صبح تو بغلم بودی و میچرخوندمت تو خونه تا آروم میشدی،گفتم شاید دل درد داری بهت قطره دادیم اما کمی بهتر شدی،دیگه نزدیکای صبح خوابت برد،صبح وقتی لباست رو عوض میکردم دیدم بدنت و مخصوصا پاهات شدن پر از دونه های ریز و قرمز،گفتم شاید دیشب پشه خورده باشه،یه عزیز خاتون زنگ زدم گفت شاید ابله مرغون باشه ببر دکتر،عصر با بابا رفتیم دکتر،گفت پشه نخورده شاید کک باشه یا ساس،ما هم شک کرد
هر چه را که به دیگری بدهی ، میچرخد و به خودت برمی گردد:
به دیگری بی احترامی میکنی، در واقع نشان می دهی که خودت قابل احترام نیستی.
حقوق شهروندی را رعایت نمی کنی،خود ، در جایی بدون فرهنگ و تمدن زندگی خواهی کرد.
دیگران را نمی بخشی،خودت در تب و تاب خواهی بود.
به دیگری خشم میگیری ، قبل از آن خودت در خشمت خواهی سوخت چون از تو برخاسته است.
سکوت نمی کنی ، خودت در ازدحام و شلوغی خواهی بود.
گوش نمی کنی ، شنیده نمی شوی.
دیگران را نمی بینی ، نادیده گرفته خواهی
یا حسین
اصلا فکرش را هم نمی کردم 
دعای عرفه ات هم آنقدر جانسوز باشد
دارم می سوزم. 
بیچاره ام کردی وقتی ندا سر دادی:
{. محل روییدن دندانهایم،. و بار بر مغز سرم و رسایى رگهایى طولانى گردنم، و آنچه را قفسه سینه ام در برگرفته، و بندهای پى شاهرگم، و آویخته هاى پرده دلم، و قطعات کناره هاى کبدم،. خلاصه با تمام این امور گواهى مى دهم بر اینکه اگر به حرکت مى آمدم و طول روزگاران، و زمانهاى بس دراز مى کوشیدم، بر فرض که آن همه زمان را عمر مى کردم، که شکر
از اولین باری که با افسون رفتم خرید گیر داده که باید تیپ لش بزنی ، خوب منم دوست دارم ولی ترجیح میدم تیپ اسپرت ، مردانه و شیک بزنم . 
 هر سری باش میرم بیرون میریم بعضی مغازه ها و من الکی یه لباس میپوشم تا ببینه .
اینقدر بهم گیر داد که بهش قول دادم یبار باهاش برم خرید و با سلیقه اون لباسامو بگیرم ، هی عقب مینداختم که دیگه الان حسابی بهم گیرداده و می خوام یجوری بازم زیرشو بکشم .
 اوایل بهم میگفت تو هیکلت خوبه اگه این تیپا بزنی خیلی خوبه و فلان و.
دیر
 
باد در کوچه سخت می بردت، توده ابر سایبان می شد
ذره ذره بریدی و رفتی، مادرت داشت نصف جان می شد
 
تو که از روزهای رفته عمر هیچ طعم خوشی نفهمیدی
عسل زندگی اگر هم بود، به دهان تو شوکران می شد
 
خواستی بعد از این خودت باشی، پی آزادی دلت رفتی
حیف در چشم تونشانی ها، سمت بیراه را نشان می شد
 
چادرت رفت تا فراموشی، قد کشیدند کفش هایت، بعد
خوشه های بکارت بدنت، آستین آستین عیان می شد
 
چشمت از پشت شیشه دودی، خاطرات گذشته را تف کرد
طبع گرم دهاتیت آرام در تب
لحظاتی مثل لحظه ای درست بعد از گرفتن یک تصمیمِ اشتباه، از شکلِ بی بازگشت یا ک مثلا غلتاندن تکه سنگ بزرگیِ ک در سر راهِ خود آسیب زیادی به همراه دارد، یا آن تلنگر کوچکی ک معلق می کند بدنت را توی سیاهی های بی اصطکاکِ فضا و بعد غلت می خوری تا ابد و دیگر راهی برای متوقف کردنت نباشد یا ک لحظاتی مثلِ اینها، ک توی صندلیِ کنار راننده فرو رفته ای و کمربند ایمنی ـت را بعد از فهمیدنِ ترمز بریدنِ ماشین طوری چسبیده ای ک آویزان است بدنت از صخره ای انگار. نفس ب
اصلا میفهمید تو هواپیما نشسته باشی و از همه جا بی خبر،یهو هزار تا سوراخ تو بدنت ایجاد بشه و بدنت سوراخ سوراخ بشه و یک دقیقه تو اون وضعیت باشی،یک دقیقه زجر بکشی و بعد بمیری،یک دقیقه بدن آبکش شده بچه ات رو ببینی و نتونی کاری بکنی،یعنی چی؟میفهمید چه جهنمیه؟؟
ای کاش وقتی میاید تو تلویزیون و با بی شرمی دهن گشادتونو باز میکنید و حرف مفت میزنید یه لحظه این تصویر از مغز پوکتون میگذشت،قطعا کمتر یاوه و اراجیف میگفتید.
یه خانمی دیروز خیلی با خونسردی گف
یک بار هم به نرگس گفتم: اگر زمانی رسید که زندگیِ واقعیت مجازی1 برای مردم در دسترس قرار گرفت، احتمال میدم که از اولین نفرهایی باشم که امتحانش کنه و ازش بیرون نیاد. من هیچ وقت دنیا رو طوری که هست ندیدم، دست کم جایی باشم که بیشتر به دنیای درونی من نزدیک باشه.
نرگس هم جواب داد: مسئله ای نیست واقعا. مگه نه اینکه دنیا چیزیه که توی ذهن تو تعریف میشه؟
1. زندگی واقعیت مجازی مرحله ای خیلی جلو تر از عینک های واقعیت مجازیه. به این صورت که میخوابی و به یک کامپی
پری از من پرسیده بودی فکر می‌کنم چطور قرار است بمیرم. یک غلیان است که زودگذر نیست. نمی‌گذرد. نشسته‌ای و ذره‌ ذره‌ی وزن اتم‌های بدنت را حس می‌کنی. سنگینی دستهایت، هجم بدنت را حس میکنی. سرت را می‌کوبی به بالشت و وزنی که از سرت می‌ریزد روی بالشت را حس می‌کنی. دستهایت لای موهایت گیر می‌کنند و همین که کمی از این وزن را با انگشهایت از خودت دور میکنی کمی، فقط کمی آرامترت میکند. نمی‌دانی با اینهمه خود» چیکار کنی. نمی‌دانی با اینهمه حس» چیکار
با همین انگشتایه فلجم!
میکشمت ب مولا
ب خدا میکشمت
ب جون ننه م میکشمت
باز کن اون کوفتیو
وای
تو
تو دیروز ب من گفدی نیسیییییییی
لنت بت
میکشمت 
با انگشتام تیکه تیکه میکنم
هنر چاقومو رو بدنت ب نمایش میزارم کثافت
 
برای مردن لازم نیست قلبت از کار بیفته و بدنت سرد بشه؛ وقتی رویا و آرزو و خیالاتت خاکستری میشه و می‌سوزه، می‌میری.خیال می‌کردم یه روز همه‌چیز خوب میشه و رنگ‌ها بر می‌گردند اما خیال خام بود و هیچوقت نشد حالا بیست و یک سال حسرت و خاطرات خاکستری.
کاش قبل از پدر و مادر شدن از آدم‌بزرگ‌‌ها امتحان صلاحیت می‌گرفتند
▪️عباس من! دست‌هایت کو؟!
▫️به شوق دیدار شما، دست و پا گم کرده‌ام.
▪️سرت!؟ چه به روز سرت آمده عباس؟
▫️سر را چه منزلت پیش پای عشق شما؟!
▪️بگذار این تیغ‌ها و تیرها را از تن و بدنت بیرون بکشم.
▫️این‌ها نشان‌های عشق شماست بر پیکر من. عمری چشم انتظار دریافت این نشان‌ها بوده‌ام.
✔️ برشی از کتاب #سقای_آب_و_ادب "
عاشورای حسینی تسلیت باد."
 
وقتاییم هست که هی برنامه میریزی که چه کارایی رو انجام بدی و چه جوری انجام بدی و کی انجام بدی مینویسی و خلاصه با همه ی وجودت تلاش میکنی. یهو همه ی وجودت در مقابلت میایسته و مجبورت میکنه چند روز بی حال و دراز کش و خزنده به زندگیت ادامه بدی 
فکر میکنم اینجور مواقع بعضی از اعضای بدنت باهم قهر میکنن و هرکی ساز خودشو میزنه توام نمیدونی با کدوم یکی برقصی
 
استرس حالت جالبیه
اگه دقت کنید گاهی موقع ها بعضی استرس ها شیرینه
 ولی.
 در عوض انگار که قراره قلبت از سینت بزنه بیرون
ولی انگار فقط این آشوب در قلبت نیست ، کم کم به کل بدنت نفوذ می کنه و همه اندام ها رو به نحوی درگیر خودش می کنه که با هزار بار نفس عمیق کشیدن و پرت کردن حواست به اون موضوع بر طرف نمیشه که نمیشه :/
یکی از بدترین و بهترین حس های جهان دیسمنوره بعد از ماه ها آمنوره ست!
قشنگ بدنت انتقام اون چند ماه رو با درد و خونریزی ازت میگیره!
از یه طرف داری میمیری از درد و دوست داری از صحنه ی روزگار محو شی!
از یه طرف خوشحالی مشکلت برطرف شده!
شب شده، خوب یا بد همه چیز تموم شده و توی تاریکی دراز کشیدم، سایه درخت ها از پشت شیشه مات اتاق دیده میشه و به این فکر میکنم که.
امیرعلی بغلم کرده بود و ول نمیکرد، میگفت الان عضوی از بدنت شدم. بهش گفتم اگه عضوی از بدنمی برام چیکار میکنی؟ میگه بهت انرژی میدم.
براش شعر وقتی کوه ها آوار میشوند رو تا آخر خوندم. گفت چقدر صدات قشنگه و این از همه قبلی هایی که گفته بودند بیشتر به دلم نشست.
یک اتفاق ساده درون بدنت داره رخ میده ( نه چندان ساده) اما دامنه تاثیرش روی احوال و زیستت خیلی زیاده.
رنجور میشی ولی نمیدونی چرا.چیزهایی که ساده میتونستی بگذرونیشون میشن بحران.دلت نازک میشه.احساس نیاز به مواقبت به طور حیرت انگیزی درونت آشکار میشه. آخرش میخوای از خودت بپرسی این منم اصلا اینقدر نازک و ضعیف شده؟
توی بدنسازی چیزی که بیش از همه برام جالبه، توجه به جزئیاته. با هر تمرین متوجه یکی از قسمت های بدنت میشی و تلاش میکنی تقویتش کنی. همون عضله ای که تا دیروز نمی دونستی اونجاست، همون که هر روز بی تفاوت ازش استفاده میکنی؛ مثلا وقتی میخوای وسیله ای رو جابجا کنی، به بالاترین شاخه ی پتوس آب بپاشی یا بیرحمانه قطره های اشک رو از صورتت پس بزنی.
بعد به خودت میای میبینی زندگی همونقدر پر چالشه، مثل روزهای قبل، حتی بدتر. که مهمونی و بوس و قلب و نی نی جدید و جوجه اردکای تازه به دنیا اومده و دلخوشی های فندقی ِ دیگه، ظاهرا چیزی رو تغییر ندادن. یا حداقل فعلا تغییر ندادن.
صبح از خواب پامیشی. کش و قوسی به بدنت میدی، درد تو بدنت جریان پیدا می کنه. یادت می افته دوست ِ خشنت دوباره برگشته. شاید بگین دوست که خشن نمیشه. اما چیزی که همیشه همراهته اما بی رحم و تنده ولی خیلی چیزا یادت داده، به نظرم اسمش م
اگر بخواهم زندگی را در دو کلمه توصیف کنم میگویم: رقابت و بازی
زندگی در عین حال که بازیست، رقابت نیز هست رقابتی از جنس مبارزه.
مبارزه برای رسیدن به تمام چیز هایی که دوست داریم در زندگی به آن دست بیابیم. البته که عده ای ضعیف متولد می شوند و به بدترین شکل ممکن از بین می روند. منظورم از ضعیف بودن این است که از نظر بدنی و روانی ضعیف باشی.
یا بیماری هایی که در بدنت رشد می کنند از بین ات می برند یا از نظر روانی، آنقدر ضعیف هستی که گرفتار انواع بیماری های
اگر بخواهم زندگی را در دو کلمه توصیف کنم میگویم: رقابت و بازی
زندگی در عین حال که بازیست، رقابت نیز هست رقابتی از جنس مبارزه.
مبارزه برای رسیدن به تمام چیز هایی که دوست داریم در زندگی به آن دست بیابیم. البته که عده ای ضعیف متولد می شوند و به بدترین شکل ممکن از بین می روند. منظورم از ضعیف بودن این است که از نظر بدنی و روانی ضعیف باشی.
یا بیماری هایی که در بدنت رشد می کنند از بین ات می برند یا از نظر روانی، آنقدر ضعیف هستی که گرفتار انواع بیماری های
خب اول از همه بگم دمشون گرم به خاطر پخش لیسنینگ که به جز اولیش که نفهمیدم چی گفت ۱۱ نمره از ۱۴ نمره قبولی رو به همه مون دادن
دوم بگم از همه امتحانا سخت تر بود انصافا :/
سوم هم میرسیم به معلما:
اول از همه که بگم لعنت بهت افتخاری با اون گندی که تو زبانمون زدی و کل اون ۳ سال از بدنت بیاد بیرون
سال دهم معلمم یه چشم بادومی بود نمیدونم نمیدونم اسمشو
پارسال آقای مشایخی بود
و امسال هم آقای فرید :)
از این دو تای آخر ممنونم ولی از اولیه نمیگذرم :/
من ترم آخر نو
به تو خواهم گفتخواهم گفت که این دنیا کی به پایان میرسد!
زمانی به تو میگوییم که تو بروی
زمانی که دیگر بوی تو را در سرم نداشته باشم
زمانی که دستم لمس بدنت را از یاد ببرد و صدایت در من نپیچد
زمانی به تو خواهم گفت که چشمانت برای همیشه بسته شود
زمانی که دیگر دنیایی باشد بدون تو
آن وقت به تو خواهم گفت دنیا کی به پایان میرسد!
به اون اینترنایی که با هزار مکانیسم ریسکی و خطرناک،کشیک های دو نفره رو یک نفره می ایستن تا تعداد کشیک هاشون نصف بشه سخت نگیرین.اینا ماه آخرشونه،حال ندارن،جون ندارن،نا ندارن.خسته ان،میفهمی?خسته!
*کشیک قبلی که من نرفتم،با هر زنگ تلفنم که شماره ی بیمارستان بود میمردم و زنده میشدم.با خودم میگفتم می ارزه واقعا که بشینی تو خونه و هی چهار ستون بدنت بلرزه?و با لبخند شیطانی جواب میدادم آره!
به موسیقی گنگستا رپ گوش می دادم، گزارشگر به سابقه ی این آرتیست اشاره کرد که بعد از ضبط آهنگ قرار است زنــدان برود. همین جمله و همچنین موسیقی دلنشینش باعث شد تا سابقه اش را توی اینترنت بررسی کنم، متوجه شدم بخاطر سازمانــدهی اعمال مجرمانه، چندین بار توسط واحد های ویژه ی پلیـــس آلمان دستگیر شده است.
بی قانون ترین افراد هم برای خودشان قانون دارند.
فرقی نمی کند، کارمند باشی یا یک مجرم، برای زندگی کردن نیاز داری خودت یا حتی دیگران را سازماندهی ک
آرامش داشتن، جمله ای انگیزشی یا مثبت نیست که به دیوار خانه ات بچسبانی یا بی اعتنا از این قاعده رد شوی؛ اگر نمی خواهی عقل و شعورت از کار بیافتد و همانند احمق ها دست به تصمیم گیری و بعد دچار پشیمانی شوی لازم است که ذهنت را خالی از دغدغه و تشویش نگه داری.
 
وقتی عقلت از کار می افتد
در اینجا بحث از آدم های احساسی یا منطقی نیست چرا که احساسی ترین آدم ها هم دارای عقل هستند و بر مبنای آن تصمیم میگیرند. در اینجا حرف از کسی است که گرفتار یک احساس یا دغدغه
ریاکاری و از بین رفتن تمام اعمال!
مرحوم قطب راوندی (رضوان اللّه تعالی ) روایت کرده است که :
در بنی اسرائیل عابدی بود که سالها حق تعالی را عبادت می کرد . روزی دعا کرد که : خدایا می خواهم حال خودم را نزد تو بدانم ، کدامین عمل هایم را پسندیدی، تا همیشه آن عمل را انجام دهم،واِلاّ پیش از مرگم توبه کنم ؟ حضرت حق تعالی ، ملکی را نزد آن عابد فرستاد و فرمود :تو پیش خدا هیچ عمل خیری نداری! گفت : خدایا، پس عبادتهای من چه شد؟ملک فرمود :هر وقت عمل خیری انجام میدا
سخت است نوشتن از عشق  به تو.از سادگی گفتن سخت است ک من همیشه ادمی در لفافه بودام. سخت راه پر پیچ و خم را پیدا کنم.گم میشوم در خم و پیچ کلمه ها.
و میدانی همیشه هم بد نیست گم شدن 
مثلا در پیچ موهایت گم بشم. ناپیدا باشم
و یا گم بشود این خاکستری های روزمره, در ابی خنده هایت.
و یا در کوچه پس کوچه ی صدایتهمانجا که بلندای صدای ذوق کردنم از هر کلمه ات گم میکند سکوتم را
و گم شدن پیچ و تاب بدنت در سادگی بازووانم. همانجا ک ذوب میشویم در هم
و ت
قسمت هفتم 
 
+ نمی دونم ! اهم اهم
 
 بک : فلفل !!!
 +تنده تند !!
 بک :ببخشید خانم شما توی این غدا فلفل ریختید ؟؟؟
  ×ام نه نریختیم اصلا تو این غدا فلفل نمی ریزیم .
بک : اوووف .
× شاید اشپز جدیدمون ریخته باشه !! بزاریذ ازش بپورسم .
بک : باشه .
+ این توش فلفله دیگه چیو می خوای بپرسی ؟؟
بک : راست میگی ولی ازش بپرسیم چه فلفلی ریخته .
+ راست میگی !! اهم اهم اهم  معلومه از شانس گند من فلفل سیاهههه .
بک : نفوذ بد نزن !!
× با عرض معذرت توش فلفل سیاه ریخته واقعا عذر می
پس از اینکه داداش سکته کرد، دکتر گفت به هیچ عنوان حتی نباید یک نخ سیگار هم بکشه چون برای اون زیان آور هست و ممکنه بازم سکته کنه.
پیشتر سالی یک بار هم از خونه بیرون نمیرفت. ولی پی از مرخص شدن از بیمارستان و گذشتِ چند روز، دست کم روزی یک یا دو بار میره بیرون. اونم به بهونه ی خرید.
مطمئنم میره سیگار میکشه.
امروز هم وقتی از بیرون برگشتم میبینم تو حیاط داره سیگار میکشه!
حتماً باید سکته کنی بدنت فلج شه یا بمیری که دست از سیگار کشیدن برداری؟
گفته و خواهم
بچه‌ها را سپردم به مادرم و آمده‌ام به کتابخانه نزدیک منزل. وقتی بچه داشته باشی آن هم دو تا، همه زندگی‌ات خلاصه می‌شود در بچه‌داری. تقریبا به هیچ کار دیگری نمی‌رسی و همه‌ی آن کارهای دیگر که قبلاً آزادانه انجامش می‌دادی تبدیل می‌شود به یک رویا. رویای خواندن یک صفحه از کتابی که خوشدلانه خریده‌ای تا وسط رسیدگی به بچه‌ها بخوانی. کار بچه‌ها تمام وقت است و اگر ساعتی آسوده‌ات بگذارند باید بخوابی! خواب که اگر پاره پاره به بدنت نرسانی از هم می
بچه‌ها را سپردم به مادرم و آمده‌ام به کتابخانه نزدیک منزل. وقتی بچه داشته باشی آن هم دو تا، همه زندگی‌ات خلاصه می‌شود در بچه‌داری. تقریبا به هیچ کار دیگری نمی‌رسی و همه‌ی آن کارهای دیگر که قبلاً آزادانه انجامش می‌دادی تبدیل می‌شود به یک رویا. رویای خواندن یک صفحه از کتابی که خوشدلانه خریده‌ای تا وسط رسیدگی به بچه‌ها بخوانی. کار بچه‌ها تمام وقت است و اگر ساعتی آسوده‌ات بگذارند باید بخوابی! خواب که اگر پاره پاره به بدنت نرسانی از هم می
1
کلن از بیرون گود ماجرا رو دیدن کار خیلی بدیه. اینجوری در مقام نصحیت کردن ظاهر می شه آدم. یه نگاه عاقل اندر سفیه نهفته ای به افراد درگیر ماجرا داره ولی وقتی میاد داخل، خودش رو هم می بینه که براش امکان رهایی مثل همه اون آدم های دیگه، سخت شده. دیگه نمی تونه مثل قبل، آدم ها رو اونقدر سریع قضاوت کنه. البته که این یه معنای این نیست که باید هرکاری رو تجربه کنیم ولی من فکر می کنم باید یه سری از تابو ها رو با احتیاط چندبار بشکنیم. با خودمان ابزار لازم رو
1
کلن از بیرون گود ماجرا رو دیدن کار خیلی بدیه. اینجوری در مقام نصحیت کردن ظاهر می شه آدم. یه نگاه عاقل اندر سفیه نهفته ای به افراد درگیر ماجرا داره ولی وقتی میاد داخل، خودش رو هم می بینه که براش امکان رهایی مثل همه اون آدم های دیگه، سخت شده. دیگه نمی تونه مثل قبل، آدم ها رو اونقدر سریع قضاوت کنه. البته که این یه معنای این نیست که باید هرکاری رو تجربه کنیم ولی من فکر می کنم باید یه سری از تابو ها رو با احتیاط چندبار بشکنیم. با خودمان ابزار لازم رو
تا حالا به کسی نگفتم.من زیاد درگیر باشه ذهنم خوابم کم میشه.
خب کم نمیشه 
کم میخوابم 
چون همت خواب هام میشه کابووس 
من خواب کم میبینم.اما کابووس زیاد 
خواب دیدن و کابووس دیدن فرق داره 
خواب دیدن توی یه موقعی از تخیل ذهن قرار میگیری که واقعی نیست.حتی توی خواب هم اینو متوجه میشی.
اما کابووس نه. علاوه بر اینکه ترسناکه.تک تک سلول های بدنت خودشون تو اون موقعیت قرار میدن.مثلا تو خواب حرکت میکنی(منظور فقط راه رفتن نیست.مثلا خودتو نزدیک یه پرتگاه میبین
بی تفاوت یعنی خبر مرگ و زندگی اش فرقی نداشته باشد برایت.
بی تفاوت یعنی بودش با نبودش یکی باشد.
یعنی بدون فرق.
یعنی فراق بی معنی باشد!
یعنی دور نمانده باشی از یک چیزی که نباشد.
یعنی نبودن نداریم.
پس دلت که آشوب شده و ذهنت که پریشان تر از همیشه دور خودش می چرخد و دستهایت که پر درد و بی رمق کنار بدنت افتاده اند همه و همه دارند داد میزنند که فرق دارد. که فراق است. که هر چقدر هم چشمهایت را ببندی و رویت را بچرخانی دلت تمام قد به سمت او برگشته و تا آخرِ
هدیه به پیشگاه آقام علی اکبر "علیه السلام"
 
مرغ آمینی و افسوس پرت در میدانپسر ارشد بابا.پدرت در میدان
جگرش سوخت در آن دم که تو را در هم دیدازدحامی شده دور خبرت در میدان
شمر از پشت تو را با لگد انداخته وحرمله آمده بالای سرت در میدان
حرمله خنده کنان گفت حسین می بینیشمر بی رحم شده با پسرت در میدان
آیه ی محکم من از چه مقطع شده ای؟!متلاشی شده از هم سپرت در میدان
با عبا آمده ام تا که تو را جمع کنمنیم دست من و نیم دگرت در میدان
اتصال بدنی نیست چه بر هم ز
به هرسو قدم می‌گذاشتی پیکرهای کبود زمین را فرش کرده بودند. خورشیدْ بی‌تفاوت اشعه‌هایش را همچو سیخ داغی توی چشمانت فرو می‌کرد و شیون زنی چون شمشیر بُرنده‌ای هوا را می‌شکافت. فریاد ها متواضعانه گوش‌هایت را در آغوش می‌گرفتند و سرگیجهٔ سنگینی تورا آرام آرام در خود حل می‌کرد. برای احدی مهم نبود که نفس چگونه درون سینه‌ات می‌شکند و عرق سردی که تمام بدنت را پوشانده چگونه دستت را ماهی‌وار از دست دیگری جدا می‌کند. آنگاه که التماس می‌کردی بر
همه ی ما ممکن است در مقاطعی از زندگی از زمان حال فاصله بگیریم، گرفتار افکار وسواسی یا احساسات وسواسی شویم. گاهی آنقدر این احساسات و افکار شدید هستند و به آن عادت کرده ایم که دیگر جزوی از هویت ما شده اند، و ما نمی توانیم تفاوتی بین خودمان و مثلا احساس اضطراب حس کنیم، در ذهن ما، این جمله بارها تایید شده است: من مضطرب هستم، من افسرده هستم و.
اما برای اینکه تفاوت بین خود و این احساسات را تشخیص دهید، نیاز دارید مراقبه کنید، و در حین مراقبه متوجه می
همه ی ما ممکن است در مقاطعی از زندگی از زمان حال فاصله بگیریم، گرفتار افکار وسواسی یا احساسات وسواسی شویم. گاهی آنقدر این احساسات و افکار شدید هستند و به آن عادت کرده ایم که دیگر جزوی از هویت ما شده اند، و ما نمی توانیم تفاوتی بین خودمان و مثلا احساس اضطراب حس کنیم، در ذهن ما، این جمله بارها تایید شده است: من مضطرب هستم، من افسرده هستم و.
اما برای اینکه تفاوت بین خود و این احساسات را تشخیص دهید، نیاز دارید مراقبه کنید، و در حین مراقبه متوجه می
دیشب از ساعت 2 خواب آلودگی شدیدی داشتم، اما نمی خواستم به شکل عادی به خواب بروم، قصد داشتم یکی از تمرینات را روی خودم تست کنم، تمرینی که باعث میشد بدنم به خواب برود ولی "ذهن" ام هوشیار باقی بماند تا بتوانم "رویای شفاف" ببینم. 
در این حین، انواع و اقسام بازی های ذهن ناخودآگاهم را برای به خواب رفتنم را مشاهده میکردم، روش هایی که در روانشناسی کاملا شناخته شده است مثل : 
بادی چک: ذهنت شروع به واررسی و چک کردن بدنت می کند تا مطمئن شود واقعا به خواب رف
یک کیلو سرکه میخرید به اضافه (100گرم)”قلیاب” ماده ایست که در عطاریها یافت میشود و ارزان است. سرکه و قلیاب را با هم کاملا” قاطی و حل کنید (پودرش رو بگیرید بهتره) بزارید یه کمی بجوشه بویی شبیه بوی لجن میده کامل هم بزنید بزار یک روز کنار بمونه در ظرف دردار تا بو توی خونه نپیچه. در یکی از روزهای هفته(روزهای زوج بهتره) بعد از اذان صبح یا نیم ساعتت مانده به اذان مغرب میری داخل حمام رو به قبله می ایستی و میگی یا الله و یا فرشتگان مقرب الهی هر که کرده عاط
برای جوانی در سن و سال من که بمب انگیزه برای انجام کارهای بزرگ است، بستن این همه زنجیر به دست و پا چه معنایی می دهد ؟ عمرت را می درند، نشاط و انگیزه ات را می کشند، بدنت را از تو می گیرند.
دلت می میرد. بی پول می شوی. گرسنه ای. بدی هایت نمایانند. به عالم و آدم بدهکاری. غمگین و دل شکسته ای. از وطنت دوری و دیدار حاصل نمی شود. اسیر شده ای. آفت و فساد در امورت افتاده. بیمار هستی. بی نیازی می طلبی تا بی نیاز شوی. حال خوب می خواهی که رو به راه گردی. به دنبال خلا
دانلود آهنگ جدید امیر رادان به نام بغلم کن
Текст песни baghalam kon Amir Radan
پشتمو بگیر حتی اگه برامون شدن یه تیرОбними меня, даже если мы получим пулю
یه جا دور از این چشمها بیا ته قلبمو ببینде-нибудь подальше от этих глаз, иди и уидишь дно моего сердца
میتونی تو آروم کنی هر لحظه بدنم به بدنت میچسبه

ادامه مطلب
 
معرفی مانهواي who made me a princess
 
 
روزی که من ناگهان یک پرنسس شدمژانر: فانتزی ، عاشقانه ، تاریخی ، کمدیوضعیت:در حال پخش و ترجمهادیتور و مترجم : zari
خلاصه داستان:این داستان داستان آناستازیای فقیره که تو فقر و فلاکت میمیره و بار دیگه تو بدن یه پرنسس به دنیا میاد!این بار تو ناز و نعمته و هر چی میخواد براش مهیاست ولی پدر وحشتناکی داره که قصد گرفتن جونش رو داره!
 
 
الان که اینجا هستم در شرف آماده شدنیم جهت بستری همسر تا انشالله دومین عمل تحت بیهوشی طی سال ۹۸ رو بسلامت به سرانجام برسونه :-) 
خب این عمل در مقایسه با عمل فروردین ماهش یه طنز و شوخی محسوب میشه :-) و اصلا شدت و حدتش با قبلی قابل قیاس نیست. ولی خب هر چی باشه عمل عمله. و همسر در واقع یه فرد عملی محسوب میشه که طی این همه سال پروسه ی عمل رو تجربه نکرد نکرد یهویی بعد از بازنشستگی زد ترد. بهش میگم خوب فکراتو کن ببین جای دیگه ای از چهار ستون بدنت نیاز به
به عصبانیتم خندیدند .
داد زدم : خنده ندارد ، من میخواستم همه چیز جدید باشد .
باز هم خندیدند : حالا یک دست لباس است دیگر ، انقدر لوس نباش. 
حق داشتند بخندند ، آخر از کجا میخواستند بدانند چقدر سخت است بخواهی بخشی از خودت -که از قضا بسیار احمق و زود باور است-  را در گذشته جا بگذاری ؛ اما یک لباس قدیمی مانند مار دور پایت بپیچد و زهر خاطرات را در بدنت بریزد . نمیدانستند و هیچوقت هم نفهمیدند .
 
+ وقتی غمگین ترین متن های گذشته ت رو پیدا میکنی و میبینی مشک
برای خیلیامون این وبلاگ شده تنها نقطه ی امن دنیا یه نقطه امن لا به لای زندگیمون: مثه آخرین فرصت برای وارد کردن یه رمز درست ورود بعد چند بار اشتباه زدن، برای خلاصی از دست جنب و جوشهای بیخود، جنگای داخلی، سقوطای بی مرگ، خنده های زورکیِ حال بهم زن و تنها راه نجات از دست سکوتی که هر لحظه تو کل بدنت پخش میشه

- پیدا شدن یه دوست جدیدو میشه به فال نیک گرفت

- یه زمانهایی رو هم باید به یادآوری آینده اختصاص داد

- بیشتر مواقع ترجیح میدیم به جای پله از مسیر
برای خیلیامون این وبلاگ شده تنها نقطه ی امن دنیا یه نقطه امن لا به لای زندگیمون: مثه آخرین فرصت برای وارد کردن یه رمز درست ورود بعد چند بار اشتباه زدن، برای خلاصی از دست جنب و جوشهای بیخود، جنگای داخلی، سقوطای بی مرگ، خنده های زورکیِ حال بهم زن و تنها راه نجات از دست سکوتی که هر لحظه تو کل بدنت پخش میشه
- پیدا شدن یه دوست جدیدو میشه به فال نیک گرفت
- یه زمانهایی رو هم باید به یادآوری آینده اختصاص داد
- بیشتر مواقع ترجیح میدیم به جای پله از مسیر مخ
بعضی ها این تجربه را داشتنه اند که از خواب بلند میشی و نمیتونی حرکت کنی و بدنت هنوز خوابه، ولی چشم میبینه و گوشت میشنوه
البته خیلی ها هم نداشتند این تجربه را، اما نگران نباشند چون یه بختک بزرگ تر افتاده روی همه آدم ها و اون خود هوشیاریه
چرا؟
چون وقتی خسته ای و میخوابی آدم ها و حوادث و وقایع جورواجور میان جلوت رژه میرن
چون حتی وقتی مخت پخش بشه روی آسفالت هم احتمالا این بختک ول کن ماجرا نیست و میگه کور خوندی که من یه جایی توی سرت هستم و من را دست ب
 
 
یه روز. یه روز که عینک آفتابیت یادت رفته و تو گرمای ظهر شهر داری ذوب میشی و آفتاب دقیقا داره می تابه به تک تک سلولهای بیرونی و درونی بدنت،
یه روز که خسته و داغون پهن شدی کف صندلی تاکسی و ساعت چهار بعد از ظهر خدا رو التماس می کنی گذر سه نفر دیگه بدبخت تر از خودت بخوره به اینجا و سوار شن،
یه شب وسط گریه های زیر پتو، درست اون لحظه که دهنتو محکم محکم فشار میدی تا صدای هق هقتو آشناهایی که از هفت پشت غریبه، غریبه ترن نشنون،
یه روز که بیخیال عالم و آ
در کمال وقار و زیباییحاج قاسم، شدی تماشاییپدر کفر را درآوردیبا ولای علی به تنهاییمالک اشترِ سپاه ولیای که چون ذوالفقار مولاییخون و یادت همیشه جاوید استتا ابد در قلوب شیداییسخت ما انتقام می گیریماز حسودان کورِ دنیاییمی رسد روز مرگ اسرائیلمی رسد لحظه ی صف آراییمثل قاسم تنت شده خونیهمچنان اکبر ارباً ارباییدست هایت بریده شد آریمثل عباس، مثل سقاییبدنت سوخته میان شرراین هم از داغ های زهراییدور از میهنی شبیه حسینشرحی از آیه ی فَدَیناییخوب شد
شده است به دنیایی بروی که در آن شیرِ سلطانِ جنگل منتظرت ایستاده است. نگاهت بی دلیل روی درخت ها و شاخه ها و برگ ها می چرخد و با چشمانت دنبال روباهی می گردی که پنهان شده است.
شیر جنگل شیهه می کشد برایت و نمی بینی اش. روباه می آید و با چشمان مخمورش قلبت را به جوش می آورد. 
شده است شیر جنگل صدایت بکند که بمان تا دنیا را به نامت بزنم و تو دنیایت بچرخد توی دندان های تیزِ روباهی که حلقش را آماده کرده است برای بلعیدنت؟ 
شده است که سلطانِ مهربانی را نخواهی
**صلی الله علیک یا اباعبدالله**
مسیر روضه باز به سمت گودال رفتحسین کنار آب تشنه لب از حال رفتبه سر ن زینب کنار مقتل گفتاز سر من دیگر سایه ی اقبال رفتخستگی از بدنت می ریزهداره نیزه ز تنت می ریزهمگی چی گفتی عدو سنگت زدداره خون از دهنت می ریزه
 
اگه می خواهی یک بار دیگر در محرم نفس بکشی،اگه از گریه سیری که در محرم نکردی خجلت زده ای،اگه دلت رو یک بار دیگر می خواهی به نخ علم امام حسین گره بزنی. این فیلم کوتاه رو از دست نده (فیلم)
کپشن:امیدوارم زمان با ارزشیو با خانوادتون بگذرونین 
وای چقدر اینجا هندسامه اون دکمه ی بالاعه که بازه وای خدا بیا منو از این دنیای فانی ببر‍♀️
بگزار کمی دکمه کنم پیرهنت را
تا ماه نگاهش نخراشد بدنت را
برخیز و بکش پرده ی این پنجره ها را
از چشم حسودان که نبینند تنت را
نمیدونم کجا این شعره رو دیدم ولی خلی به این عکس میومد
هر چی دارو نیاز بوده مصرف کردم اما سرفه هام قطع نمیشه انگار راه تنفسیم زخم شده خشکی گلو و مخاط بینی اذیتم میکنه هنوزم تنگ نفس دارم شبها کلا بی خوابم فقط چند ساعت سر صبح از شدت خستگی و بیخوابی غش میکنم دیگه سرفه و تنگ نفس حالیم نمیشه
به شدت نگران نوید هستم دیشب سردرد داشت چشماشم میسوخت و درد میکرد کلیه هاشم درد داشت وقتی گفت این مشکلات رو داره داشتم سکته میکردم بعد خودش ادامه داد نگران نباش مال هی چشم تو گوشی دوختن هست گفتم کلیه هات، گفت یه بار
خلاصه داستان:
قسمت دوم منهوای زیبای موج شکن: شیوون پس از آنکه کانون نیروی "کی" خود را توسط استادش درهم شکسته می بیند به دنبال آن است که از "موریم" یا همان دنیای رزمیکاران فاصله گرفته و به زندگی عادی بازگردد. اما این پایان ماجرا نیست؛ از سویی، دشمنان استادش، گومون ریونگ، همچنان در پی انتقام هستند و از سوی دیگر، نشان ققنوسی که
ادامه مطلب
شده است به دنیایی بروی که در آن شیرِ سلطانِ جنگل منتظرت ایستاده است.
نگاهت بی دلیل روی درخت ها و شاخه ها و برگ ها می چرخد
و با چشمانت دنبال روباهی می گردی که پنهان شده است.
شیر جنگل شیهه می کشد برایت و نمی بینی اش.
روباه می آید و با چشمان مخمورش قلبت را به جوش می آورد.
شده است شیر جنگل صدایت بکند که بمان تا
دنیا را به نامت بزنم و تو دنیایت بچرخد توی
دندان های تیزِ روباهی که حلقش را آماده کرده است برای بلعیدنت؟ 
شده است که سلطانِ مهربانی را نخواهی ا
من در روز 8 فروردین 1368 متولد
در همان روزهای اول مریضی زردی گرفتم و مجبورشدن خونم رو عوض کنم تا سال ها جوشش های عفونی روی صورت میزد ( دکترها میگفتند اینا جوشش ها به دلیل اینکه خون هنوز با افت های بدنت سازگاری پیدا نکرده)
در همان روزهای اول جمجمه سرم مشکل داشت و مجبور شدم در سن 8 ماهگی سرم رو عمل کنم .  هنوز که 30 سال از اون عمل میگذره بعضی از شب ها دچار سردرد میشم . تا چند ساله یش که اقدام کرده ام برای گرفتن گواهینامه رانندگی دکتر بهم گفت بخاطر مشکل س
واقعیت زندگی، همان چیزی است که همه ی ما باید خودمان را با آن تطبیق دهیم. ژان پیاژه می گوید هوش توانایی انطباق با محیط است. اگر نتوانی با محیط سازگار شوی، شبیه ویروسی خواهی شد که لاجرم باید از بین برود.
واقعیت چیست؟
واقعیت فکر تو نیست. واقعیت احساس تو نیست، واقعیت امیال و آرزو های تو نیست. واقعیت رک، صریح و شفاف برای تو ظاهر می شود، به شرطی که بخواهی تا ببینی، کنجکاو باشی، و فقط به واقعیت به همان شکلی که هست بدون افزودن چاشنی فکر و احساس توجه کنی
در حال گوش دادن به : Sigaraye Nakeshide - Shayeaبرگشت ناپذیری ! چند ماهیه که این کلمه موریانه وار افتاده تو ذهنم . من عادت دارم به بعضی اتفاق ها خیلی عمیق توجه میکنم ، پروبال میدم  و اثراتشون خیلی bold تر از حد طبیعی تو یادم میمونه .مثلا این کلمه برای من وحشت آور تر از چیزیه که هست. حس کردن این کلمه اینطوریه :اتفاقی میوفته ، تغییری بوجود میاد ، فرصتی از دست میره ،عمری میگذره و . نتیجه ش شُکّه کننده میشه و  دیگه کاری از دستت برنمیاد ، هیچ چیزیو نمیتونی تغییر بد
در حال گوش دادن به : Sigaraye Nakeshide - Shayeaبرگشت ناپذیری ! چند ماهیه که این کلمه موریانه وار افتاده تو ذهنم . من عادت دارم به بعضی اتفاق ها خیلی عمیق توجه میکنم ، پروبال میدم  و اثراتشون خیلی bold تر از حد طبیعی تو یادم میمونه .مثلا این کلمه برای من وحشت آور تر از چیزیه که هست. حس کردن این کلمه اینطوریه :اتفاقی میوفته ، تغییری بوجود میاد ، فرصتی از دست میره ،عمری میگذره و . نتیجه ش شُکّه کننده میشه و  دیگه کاری از دستت برنمیاد ، هیچ چیزیو نمیتونی تغییر بد
درست همان لحظاتی که مشغول غر زدن هستی، و در همان ثانیه هایی که میگویی: بازهم حوصله ام سر رفت و شروع به احساس بی قراری می کنی، انرژی های جسمی و روانی ات تحلیل می رود.
 
آرامش  مهم تر از همه چیز است
هیچکدام از دغدغه های ذهنی ات ارزش غصه خوردن ندارد. هیچکدام از خواسته هایت آنقدر مهم نیست که آرامش روانی ات را بهم بزنی. علاوه بر این بخاطر داشته باش که وقتی آرامش نداری، و گرفتار اضطراب می شوی، سیستم عصبی ات در حالت سمپاتیک قرار میگیرد یعنی جنگ و گریز.
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
دانلود آهنگ با کیفیت(320)
 
متن آهنگ تیغ پوبون
گفتم یکی دیگه میخوابه پهلوم
گفتی بگو نمیگیره جامو اون
گفتی بغضم عین تیغه توو گلوم
بیا بزن تیرِ آخرو تموم
خاطره ها میان و میگا*م
با کی خوابی من با فکرِ تو بیدارم
خواستم فراموشت کنم خیلی راحت
میخوام ولی یادِ چشات نمیذارن
ما که میدونستیم جدائیه آخر
سخته برام ندارمش باور
دیگه نگو دوسِت دارم
وقتی حتی خودتم نمیرسی به دادم
وقتی نزدیکمی من از خودم دور میشم
دیگه چیزیو نمیبینم و کور میشم
شاید نَمونه اینجور
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
یه روز یکی بهم گفت هیچوقت بعد از ساعت 2 شب تصمیم نگیر، فقط بخوابپرسیدم چرا؟گفت که به نظر من یه هورمونی بعد ساعت 2 تو بدنت ترشح میشه که باعث میشه یه تصمیمی بگیری یا یه کاری بکنی که هیچوقت ساعت 7 صبح نمیکنی، بهت جیگر میده تا دیوونه بازی دربیاری، کاری که میکنه اینه که بهت جرئت اینو میده که به یه نفر بگی چقدر دوستش داری یا چقدر دلت براش تنگ شده.با خودم گفتم پس من هر شب قبل از ساعت 2 میخوابم که هیچوقت درگیر این هورمون نشم.سالها از اون روز گذشت، ساعت
هروقت شب راحت تونستی
سرت رو بزاری روی بالش و 
سریع خوابت ببره 
معنیش اینه که همه چیز روبه راهه
هرموقع بی دلیل خواستی
فقط بخندی و شاد باشی 
یعنی یکی برات چنین آرزویی کرده 
هروقت دیدی فقط داری شانس میاری 
بدون خدااومده کنارت و اسمش شده شانست 
ولی تو خبرنداری 
اما اما اما 
هروقت چهار ستون بدنت لرزید و تب کردی 
هر موقع که تو زندگیت فقط سیاهی دیدی و 
سیاهی و سیاهی 
فکر کن 
نکنه قلب یک پروانه رو یک جایی تو زندگیت لرزونده باشی 
نکنه دونه یک مورچه
هروقت شب راحت تونستی
سرت رو بزاری روی بالش و 
سریع خوابت ببره 
معنیش اینه که همه چیز روبه راهه
هرموقع بی دلیل خواستی
فقط بخندی و برقصی و شاد باشی 
یعنی یکی برات چنین آرزویی کرده 
هروقت دیدی فقط داری شانس میاری 
بدون خدااومده کنارت و اسمش شده شانست 
ولی تو خبرنداری 
اما اما اما 
هروقت چهار ستون بدنت لرزید و تب کردی 
هر موقع که تو زندگیت  فقط سیاهی دیدی و 
سیاهی و سیاهی 
فکر کن 
نکنه قلب یک پروانه رو یک جایی تو زندگیت لرزونده باشی 
نکنه دونه ی
با دلی که نمیدونم برای چندمین بار هری ریخته و هنوز آدم نشده
دلم میخواد بشینم با این آهنگی که بچه ها گذاشتن و صداش از حیاط میاد که باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی. گریه کنمولی فعلا بباید غلاف کنم و واسه میان ترم باکتری و پرسش انگل و قارچ و باکتری عملی و ارائه زبان این هفته م بخونم
 
میدونین چه سخته در حالی که تمام عضلاتت سست شده و تمام بدنت واسه روحت سنگینی می کنه مجبور باشی ** خنده بزنی و با هم اتاقی عوضیت خاله ی تی ام بکس رو گوش کنی؟
 
که ن
از سیّد روغن ها چه می دانیم
پیامبر مکرم اسلام فرمودند: روغن بنفشه نسبت به دیگر روغن ها از جهت برتری مانند برتری اسلام نسبت به دیگر ادیان است.  و همچنین امام صادق علیه السلام فرمودند: روغن بنفشه، آقای روغن هاست.
گوشه ای از خواص روغن بنفشه از نظر معصومین؛ بهترین روغن ها، روغن بنفشه است و روغن مالی در شب در رگ ها جریان می یابد و پوست را آبیاری و رو را سفید می کند. سعوط آن یعنی به بینی ریختن آن جهت سر دردهای گرم و چشم درد بسیار مجرب و مفید است.
◀️ ر
درمان ویروس کرونا
آِیا درمان ویروس کرونا پیدا شده است ؟ واکسن کرونا ویروس پیدا شده است؟ آیا کرونا می تواند تلفات را به 2 میلیون فرد برساند؟ آیا با این ویروس وضعیت اقتصادی ویران می شود؟
برای جواب سوالات بالا مطلب را تا آخر ادامه بدهید.



آیا درمان ویروس کرونا پیدا شده است؟
به نظر شما درمان ویروس کرونا واکسن یا قرص است؟ 
اگر از من می پرسی سوال بالا من می گویم نه چون هیچ نیازی به واکسن و قرص نیست.
الان با تعجب می گوی چی؟ بزار جوابت را بدهم ما ذهن خ
دلتنگی چیزی نیست که با دارو حل بشه دارو بخوری و بگی آخیش یکم دردم کمتر شده ولی وقتی قلبت (از نظر احساسی منظورمه)درد میگیره انگار یه چیزی توی زندگیت کم داری انگار حکمران تمام بدنت قلبته وقتی دلش گرفته دیگه نمیشه به حالت اولش برگرده کلی باید با خودت کار کنی که حالت خوبه باشه . 
گاهی تصورات ادم غلط در میاد دیگر یا شاید بگم دوست داری رویاهات واقعی باشن ولی دنیا واقعی اینجوری نیست.
گفتا که از دل برود هر آنکه از دیده برفتمن از دیده نرفته از دل بروم
بین ملغمه ای از دردهای نه، درد فهمیده نشدن کارد رو به استخون فرو میکنه. چاره تخفیف این دردها چیه؟ شناخت نیازهات و دونستن فیزیولوژی بدنت. باید بدونی که هیچ کس جز خودت جواب دردهات نیست! 
من اهل چالشم. اگر خوندن درسی برام مشکل باشه داوطلب میشم برای جزوه نوشتنش، اگه کاری رو نتونم انجام بدم به دیگری پیشنهادش میکنم که باهم جلو بریم.
حالا ایمیل من شده مملو از ژورنال های پزشکی و ن، که نخونده ام یا نگاهی گذرا کرده ام که چیزی یادم نمونده. 
حالا
بسم الله الرحمن الرحیم
رفتم تست فیزیولوژیک دادم چه تست عجیب غریبیه!
یه میله دستت میگیری هی خاموش روشن میشه و براساس فیزیک کوانتوم کل ویژگی های بدنت رو از فرق سر تا نوک پا میریزه رو دایره
نمدونم ویسکوزیته خون بالاستو بطن چپت خیلی قوی هستو فلان ویتامینو کم داری رگ های مغزت کمی خشک شدن خیلی احساساتی هستی در حالت معنویت و عشق ورزیدن کانال های بدنت بهتر کار میکنن!!!
راستش خیلی تعجب کردم آخه من برای دو تا هورمون ناقابل رفتم آزمایش دادم 60 هزار تومان
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
ﻧﻤﻪ شبی تعدادی دوست برای تفریح ﺑﻪ ﻗﺎﻖ ﺳﻮﺍﺭ رفتند.
 
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﺭ شدن ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺯﺎﺩ ﻧﻮﺷﺪﻧﺪ،
ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺎﻖ ﺷﺪﻧﺪ، ﺎﺭﻭﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺎﺭﻭ ﺯﺩﻥ ﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺪﺕ ﻫﺎ ﺯﺎﺩ ﺎﺭﻭ ﻣ ﺯﺩﻧﺪ .
 
ﻭﻗﺘ ﻪ ﺳﺪﻩ ﺯﺩ ﻭ ﻧﺴﻢ ﺧﻨ ﻭﺯﺪ ﻗﺪﺭ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻔﺘﻨﺪ:
ﺑﺒﻨﻢ ﻘﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺎﺭﻭ ﺯﺩﻩ ﺍﻢ !
 
ﻭﻟ ﻭﻗﺘ ﺧﻮﺏ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺮﺩﻧﺪ ﺩﺪﻧﺪ ﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻪ ﺷﺐ ﺶ
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
در هنگام گذشتن از پل نوجوانی با ان کوله پشتی نه چندان پر کم کم می فهمی باید در سر راهت چیزهایی به کوله پشتی اضافه کنی.اما باید حواست باشد که زیاد سنگینش نکنی.این پل سرزمینی است که نوجوانی ات را روی ان می گذرانی و نوجوانی دورانی نیست که بخواهی تنها باشی و تنهایی این سفر را ادامه بدهی.بالاخره چند تا رفیق پیدا می کنی و دوستی را و دوست داشتن را تمرین می کنی.اما باید حواست باشد که رفیق بازی مرز دارد.گاهی رفیق بازی های بی حد و مرز کوله پشتی ات را سنگین
کجا در این حوالی پرسه میزنی ؟ کجا به تنهایی نفس میکشی ؟ کجا با تنهایی خودت چای مینوشی ؟ کجا رند بازی میکنی ؟ کجا شعر نو میخوانی ؟ کجا همه چیز را ساده مینگری ؟ کجا فقط نگاه میکنی تا هر آنچه که میبینی ببینی ؟ کجا در وجود آدم ها رخنه میکنی ؟ کجا سر تا پا رنج میکشی ؟ کجا از هیچ چیز دم نمیزنی ؟ کجا تفاوت میان منو خودت را احساس میکنی ؟ کجا به این تفاوت لبخند میزنی ؟ کجا درد بی درمان سر من را احساس میکنی ؟ کجا هیچ دردی را حس نمیکنی ؟ کجا از من دور میشوی ؟ ک
کاش اونی که من دوسش دارم می دونست دوست داشتنش برام  حدی نداره طوری که هر دبیر ریاضی بیاد نمی تونه حدشو پیدا کنه.
 
خواستم خودمو گول بزنم، همه ی خاطراتم رو انداختم ی گوشه ای و گفتم     فراموش,,,     یه چیزی ته قلبم خندید و گفت،، یادمه
سخت است ببازی تمام احساساتت را.     وهنوز نفهمیده باشی ڪه اصلا دوستت داشت؟!
 
چه دردی بیشترازاینکه تودردم رانمیدانی/به چشمم خیره میمانی نگاهم رانمیخوانی/به من گفتی چراسنگی؟چرااینگونه دلتنگی؟من ازدردتومیمیرم نگ
معرفی مانهواي who made me a princess
(چه کسی منو پرنسس کرد)
 
 
نام انگلیسی: who made me a princess
نام فارسی : روزی که من ناگهان یک پرنسس شدم
ژانر: فانتزی ، عاشقانه ، تاریخی ، کمدی
وضعیت: در حال پخش و ترجمه
خلاصه داستان:این داستان داستان آناستازیای فقیره که تو فقر و فلاکت میمیره و بار دیگه تو بدن یه پرنسس به دنیا میاد! این بار تو ناز و نعمته و هر چی میخواد براش مهیاست ولی پدر وحشتناکی داره که قصد گرفتن جونش رو داره!
 
حتّی اگر دریمکچر بالای سر خودت آویزان کنی باز هم خوابش را می بینی. همان روباهی که توی قلبت برایش خانه ساخته ای، ولی او در جایی خانه می کند که هفت یا هشت تا در داشته باشد تا هر زمان که خواست از یکی برود. حتّی اگر گیاهِ عنصل به پایش بریزی باز می رود. خیال می کنی حقیقت ندارد. همانی که متزورانه دوستت دارد. 
حتّی اگر از پشت خنجرش را با ضربه فرو کند، باز می خواهی اش. 
حتّی اگر به هر آنچه که دوست داری چشمِ طمع دوخته، هنوز دوستش داری‌.
انگار دچار سندرم اس
معرفی مانهواي who made me a princess
(چه کسی منو پرنسس کرد)
 
 
نام انگلیسی: who made me a princess
نام فارسی : روزی که من ناگهان یک پرنسس شدم
ژانر: فانتزی ، عاشقانه ، تاریخی ، کمدی
وضعیت: در حال پخش و ترجمه
خلاصه داستان:این داستان داستان آناستازیای فقیره که تو فقر و فلاکت میمیره و بار دیگه تو بدن یه پرنسس به دنیا میاد! این بار تو ناز و نعمته و هر چی میخواد براش مهیاست ولی پدر وحشتناکی داره که قصد گرفتن جونش رو داره!
  خلاصه روز بیست و سوم
هوای شگفت انگیزی که تو تنفس میکنی، بر حسب تصادف به وجود نیامده.
ما به طور مرتب و پشت سر هم نفس میکشیم و هرگز این حقیقت به ذهنمان خطور نمیکند که همیشه هوا برای تنفس ما وجود دارد. اکسیژن یکی از عناصر فراوان در بدن ماست و هنگامی که نفس میکشیم، تک تک سلولهای بدنمان را تغذیه میکند تا بتوانیم به حیات خود ادامه دهیم.‍♂️‍♀️
هوا ارزشمند ترین موهبت زندگی است چون بدون آن هیچ یک از ما نمیتوانست بیش از چند دقیقه دوام بیاورد.
وقتی ب
 
دکتر میگه هر سال باید چک میشدی. چرا نکردی؟ گفتم دیگه اعصابم نمیکشه پیگیریش کنم. درک کرد. گفت آدم وقتی نفهمه باید باهاش چکار کنه اعصابش خورد میشه.
دکتر خیلی دوست داشتنی اه، خیلی دلسوز و کاربلد، و وقت میذاره واقعا. بعد این همه مدت رفتم همه چیز یادش بود. یعنی اگه این دکتر نبود کللللا دیگه ول میکردم.
ولی دیگه به ستوه اومدم از دست این نمیدونم چی! نمی تونم هم پیگیری نکنم.
میگه بدنت خیلی نازیه علتش استرسه. یعنی وقتی هم بدن، هم داروها، هم خود آدم گ
من در رگ هایت قدم میزدم و تو در مغزم رخنه میکردی،
زیر انبوه شوری ها و خزه هایی که به ما چسبیده بود،
ساحل موهایت را کویر کرده بود و آب،تنت را دریای آرام؛
لَم داده زیر آوار احساسی ناشناخته،موهایت را رج به رج میشکافتم 
و ستاره ها را از لای موج ها بیرون میکشیدم
از پشت شانه هایت،بر فراز چشم هایت،خورشید طلوع کرد
و من پری وار ترین معشوقه تاریخ را در میان بازوان خود،فتح کردم
ایستاده در روی سبزینه ابرها،لب های کبودت را بوسیدم
چشمان خمارت را بوسیدم،گو
یه نفرریزتراشه فی شنودگذاشته زیرپوستم.سرم بعضی وقتا دردخیلی خیلی شدیدداره تقریبا۳سال.اونقدرسرم گردنم کمرم پهلوهام بعضی وقتا دردخیلی شدیددارندکه احساس میکنم دارم میمیرم.دردسرم گردنم کمرم وپهلوهام بعضی وقتا اونقدرشدیده مثل وقتیه که یه مرد قوی باچوب محکم زده باشه به سرم گردنم کمرم وپهلوهام.چه دستگاهی جسم فی کوچیک زیرپوستونشون میده؟
حسین حیدری من رابه طورمشکوکی به حمام بردگفت: شو.بالیف وصابون مرتب میزدبه صورتم وبقیه بدنم.بدنم سو
پیش از این فکر می کردم که از همه ی چیزهای یادآور رفتنت متنفر خواهم شد. از سالی که در آن می روی. از روزش. حتی از قرآنی که لابد پس از رفتنت پخش می شود. واقعا نگران بودم. از اینکه از سوره ی یاسین و الرحمن و و واقعه و مومنون که همه شان یادآور تو بودند بدم بیاید پیش از این خیلی فکرها می کردم اما خیلی هاشان آن طور نشد که گمان من بود. 
شبی که رفتی، پنجشنبه بود. نزدیک های سحر جمعه. من بعد از نفس آخرت رسیدم بالای سرت. دستت در دست خودم سرد شد اما من از ش
متن اهنگ دکتر از ساسی + لینک دانلود و پخش انلاین در ادامه مطلب
متن آهنگ دکتر ساسی
────┤ ♩♪♫♪♩ ├────
دکتر؟؟ جون دکتر!! چرا هِی میری دور دور؟؟انقدر داغه بدنت میزنه هِی بالا کُنتور…♪♪دکتر بدو پیکم و پُر کن!!شما همینجور که میرقصی…♪♪
ادامه مطلب
cultural poverty | فقر فرهنگی
️ﻓﻘﺮ ﺍﻨﻪ ﻪ :
دوتا ﺍﻟﻨﻮ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ دوتا ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ.
️ﻓﻘﺮ ﺍﻨﻪ ﻪ:
 ﺭﻭ ﻟﺒﺖ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﺦ ﺩﻧﺪﻭﻧﺖ ﺗﻤﻮﻡ بشه.
️ﻓﻘﺮ ﺍﻨﻪ ﻪ :
ﻣﺎﺟﺮﺍ ﻋﺮﻭسی ﻓﺨﺮ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻭ ﺯﻥ ﺻﻐﻪ ﺍ ﺴﺮ ﻭﺳﻄﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺑﺎﺷ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﺦ ﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧ.
ﻓﻘﺮ ﺍﻨﻪ ﻪ :
ﺗﻮ ﺧﺎﺑﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﺰ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﺰ ﺧﺎﺑﻮﻧﻬﺎ ﺍﺭﻭﺎ ﺗﻌﺮﻒ ﻨ.
️ﻓﻘﺮ ﺍﻨﻪ ﻪ :
ﻣﺎﺷﻦ ﻬﺎﺭﺻﺪ ﻣﻠﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻧ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺸ ﻭ ﻗﻮ
بالاخره افتادم رو دور پادکست انگلیسی گوش دادن (در واقع دیدن. چون از طریق یوتیوبه - البته اگه کسی اونجا بدونه یوتیوب چیه به جز اینکه فقط اسمشو شنیده باشه و فقط چارتا موزیک ویدئو سلنا ازش دیده باشه )  
و دارم حس میکنم زندگی واقعی جای دیگه ای بوده و من خبر نداشتم . زندگی نرمال و منطقی. منظورم نگاه غربیه. 
دلم میخواد یه سیفون بکشم به همه زندگی چرتی که تو زبان فارسی داشتم اون همه وقت هایی که هدر رفت پای چرت و پرتای معلمایی که فکر میکردن سایت های پو*ن ب
آقااااا
فک کنم گرفتم
قشنگ علائمش داره رو میشه 
اونروز که رفتیم سلمان گرفتم حتما ‍♀️
حالا ببینین مرض این که خدایا نکنه گرفته باشم هیشکیو ول نمیکنه 
مخصوصا اینکه اگه بگیری حتم به رفتن داری اصن
والاااا 
ولی بزارین یه وصیت بکنم حداقل دلم آروم شه
چیه خب؟ پس فردا اگه مردم بی وصیت زش نیس؟ زشته دیگه. 
بجز یه قضیه ای که باید از سی نفر حلالیت بطلبم کار بد دیگه ای نکردم
اگه ام کردم از روی قصد نبوده و بدونین ته دلم هیچی نبوده بوخودا من آدم معصومی ام
ه
می گویند برای مهارت در هر کاری حداقل 10 هزار ساعت تمرین لازم است، و این یعنی سال ها زمان برای رسیدن به درجه ی استادی در هرکاری.
فرقی ندارد به دنبال چه باشی. مهارت در نقاشی یا مهارت در سخنرانی و حتی مهارت در یک بازی کامپیوتری. باید خودت را مم کنی که برای ادامه ی راه قدم برداری، این یعنی ثبات داشتن بعد از تصمیم برای تغییر.
مدیتیشن ابزاری برای مهارت یافتن در تغییر شخصیت
ممکن است شخصیتی به شدت متزل داشته باشی، پر از اضطراب، افسردگی و سایر احساس
آب بریز اسماء! کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش می کرد، ای اشک بیا! بیا که اینجاست جای گریستن. فرشتگان که به قدر من فاطمه را نمی شناسند، به اندازۀ من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه می زنند، مویه می کنند، تو سزاوارتری برای گریستن ای علی! که فاطمه فاطمۀ تو بوده است. ای وای این تورم بازو از چیست؟ این همان حکایت جگرسوز تازیانه و بازوست. خلایق باید سجده کنند به این همه حلم، به این همه صبوری. فاطمه! گفتی بدنت را
حدود دو سال پیش یوگا میرفتم خیلی عالی و خوب بود خودم هنوز توی خونه ادامه میدم گاهی اما یه چیزی که از همون زمان تا الان با من موند همین ریلکسیشن یا تن آرامی هست. مربی مون کلاس رو با تن آرامی شروع میکرد و با اون به پایان می رسوند. چیز عجیب و غریبی هم نیست روی زمین دراز میکشی یا روی صندلی میشینی چشماتو میبندی و آروم اروم نفس میکشی و تمرکز میکنی بعد به تک تک عضلات بدنت فکر میکنی و ریلکسشون میکنی. از انگشتان پا تا سر در انتها هم سعی می کنی به
پیامبر(صلی الله علیه وآله):نیکوترین زیور مردآرامش همراه ایمان است.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):صدقه بلا رابرطرف میکندومؤثرترین داروست. همچنین قضای حتمی را بر می گرداندودرد وبیماری ها راچیزی جزء دعاوصدقه ازبین نمی برد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):ازفروش میوه تازمانیکه پخته نشده است اجتناب کنید.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):برای خریدکالا به استقبال کاروان نرویدوشهرنشین کالای بادیه نشین را برای اونفروشد.(جلوگیری ازدلالی)
امام رضا(علیه السل
حدیثی از امام حسین
نصیحت امام حسین (علیه السلام)
مردى آمد خدمت امام حسین علیه السلام و گفت مردى گناهکارم و نمى توانم از گناه خودارى کنم مرا موعظه کن.
امام علیه السلام در پاسخ فرمود:
پنج کار انجام بده بعد هر چه خواستى گناه کن:
۱ـ روزى خدا را نخور هر چه مى خواهى گناه کن؛
۲ـ از حکومت و سرپرستى خدا خارج شو،
هر چه دلت مى خواهد انجام ده؛
۳ـ جایى را انتخـاب کن که خـدا تـو را نبیند
بعـد هر چه مى خواهى گناه مرتکب شو؛
۴ ـ زمانى که عزرائیل آمد روح ترا از بدنت
خلاصه روز هشتمشکرگزاری قبل از صرف غذا، سنتی است که هزاران سال ادامه دارد.اگر زمانی را که حسابی گرسنه بودی در نظر بیاوری، یادت می آید که نمیتوانستی به طور عادی فکر کنی، در بدنت احساس ضعف میکردی، ذهنت مغشوش و روحیه ات ناگهان افت کرد. اگر چند ساعتی نتوانی غذا بخوری، تمام این اتفاق ها برایت می افتد.تو برای زنده ماندن فکر کردن و حال و هوای خوب داشتن، به غذا نیاز داری. بنابراین شکرگزاری برای غذا روشی عالی است. حتی برای احساس بیشتر شکرگزاری بابت غذا
خلاصه روز هشتمشکرگزاری قبل از صرف غذا، سنتی است که هزاران سال ادامه دارد.اگر زمانی را که حسابی گرسنه بودی در نظر بیاوری، یادت می آید که نمیتوانستی به طور عادی فکر کنی، در بدنت احساس ضعف میکردی، ذهنت مغشوش و روحیه ات ناگهان افت کرد. اگر چند ساعتی نتوانی غذا بخوری، تمام این اتفاق ها برایت می افتد.تو برای زنده ماندن فکر کردن و حال و هوای خوب داشتن، به غذا نیاز داری. بنابراین شکرگزاری برای غذا روشی عالی است. حتی برای احساس بیشتر شکرگزاری بابت غذا
نود و هفت تموم شد و من هنوز باورم نمی‌شه که الان فروردینه. 
می‌خواستم یه پست غر زدن بنویسم، دلم نیومد اولین پست امسالم غر باشه، پست بعدی می‌نویسمش. 
یه جورایی این اعتیادم به اینجا داره می‌ترسوندم. این چند روز که نکمک بودیم و اینترنت نداشتم و نمی‌تونستم بیام اینجا، حس وقتی رو داشتم که انگشترت رو بعد ماه‌ها از انگشتت در میاری و حس می‌کنی یکی از اعضای بدنت کمه.
عیدا رو خیلی دوست دارم. دو تا جشن مورد علاقه‌م همین نوروزه و یلدا. اصلا وقتی بهشو
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
حاج اسماعیل دولابی می گفتدر جوانی اسبی داشتم، وقتی سوار آن میشدم و از کنار دیواری عبور میکـرد وسایه ی آن به دیوار می افتاد، 
اسبم به آن نگاه میکرد و خیال مـیکـرد اسـب دیگری است، لذا خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند، و چون هر چه تند میرفـت،میدید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده است، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که
اگر این جریان ادامه مییافت، مرا به کشتن میداد. اما دیوار تمام شد و سایه اش از بینرفت و آرام گر
یه بازی گروهی اندروید هست به اسم "دور"
تو این بازی دو نفر دو نفر یه تیم میشین. کلماتی بهت داده میشه که باید هم گروهیت رو راهنمایی کنی تا بتونه کلمه رو حدس بزنه
حالا تجربه راهنمایی ها و جواب های ما تو بازی:
کلمه "استکان"
راهنمایی: چایی رو با چی میخوری؟
جوابها: دهن، لب، دست!
کلمه "سلول"
راهنمایی: بدنت از چی تشکیل شده که خیلی ریزه؟
جواب: مو! (و از آنجا که فرد بدنسازی میره) جواب بعدی: عضله!
کلمه "کباب"
راهنمایی: گوشت وقتی خیلی میپزه چی میشه؟
جواب: سوخته، ج
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):بارغبت به دنیا, کاربرای آخرت بی فایده است.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):کوشش وهمت خودرابرای آخرتت صرف کن تاسامان یابی.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):یادآخرت دارو ودرمان است. یاد دنیابدترین دردوبیماری.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):هرکس که زیادبه یادآخرت باشدکمترگناه میکند.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):به آخرت چنگ زن دنیاخودباخواری پیش توخواهدآمد.
امام صادق(علیه السلام):درهیچ حرامی شفا نیست.
پیامبر(

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها