نتایج جستجو برای عبارت :

مال خودمن باش

یک عمر ززمین و آسمان شکوه نمودم
یک عمرزجفای روزگار شعرسرودم
ازدست همه شاکی واز درد غزلخوان 
گه شکوه زیارکردم و گه شکوه زیزدان
تقصیر همه بود که من شاد نبودم
صدکفر خدا گفتم و فریاد نمودم
انگار که زمین وآسمان شدند همدست
تا درد بحانم بزنند تا نفسی هست
یک روز که وجدان من از خواب بپاخواست 
 دیدم همه چیز درنظرم روشن و پیداست
دیدم که مقصر خودمن هستم و لاغیر
 درهای سعادت خودمن بستم و لاغیر
هربار که در راه رسیدم  به دو راهی  
آن راه گزیدم که خطابود و ت
من دلم میخواست امروز مث هرسال گیسای داداشامو می کشیدم که همه ترقه ها مال خودمن و جیغ میزدم که هرکی دست بزنه بهشون ایشالله به حق پنشتن سوسک شه. بعدم بریم و من با قیافه پوکر زل بزنم به ترقه ها و بگم اینا چجوری روشن میشن؟ بعد اونا گیس منو بکشن و همشو خودشون بترن و به من منور بدن حاضرم الان همون منورو داشتم ولی الان اینجوری شبیه سوسک غمگین زیر پتو نبودم‌.
زمانی که داره میگذره، زمانیه که من برای ثانیه به ثانیه اش برنامه‌ریزی کرده بودم. هیچ اتفاقی اونطور که باید میفتاد نیفتاد. این روزمرگی وحشتناکی که عین کابوسه. موندن توی خونه واسه این همه مدت واقعا خسته کننده ست. تابستون ها که دانشگاه تعطیله هزار و یک برنامه و فعالیت داشتم، الان میفهمم چه آدم فعالی بودم!
این خزعبلاتی که این روزها می‌نویسم، حاصل نزدیک و نزدیک تر شدن به زوال عقلیه که دارم بهش دچار می‌شم. این ترم دانشگاه کاملا مجازی شده و من دا
کل اسفند مستی از بوی گل و چشم به راه رسیدن بهار
پری از امید و رویا.
به شب عید که میرسه دلت میگیره.
از گذر عمر.
از همه داشته و نداشته هات.همه چیزایی که گذشتن یا قراره بگذرن یا به دست نیومدن هنوز.
اما اگه بخوام عاقل و منطقی فکر کنم.
سال گذشته در حق من بخیل نبود.
من تجربه سفر در ایران و خارج از ایران رو به دست اوردم.
ارزوی سفر با خانواده.
سفر تابستون به استرالیا.
حس خوب دوست داشته شدن و دیده شدن برای ادمای زندگیم
خوش بین تر شدن به زندگی و
بسم الله الرحمن الرحیم
بود شبی که نام ارباب بهش گره خورده شبی که  مادرزائر مزار حسینشه
از فرط خستگی خیلی زود خوابیدم .
خواب دیدم زائر حرم قره عین المرتضی زینب کبری خواهر ارباب  هستم
تنها نبودم دونفر دیگه همراهم بودن یه نفرشون خیلی کوچولو بود اسمش حسین بود تو بغلم آروم خوابیده بود انگار من مادرش بودم.
از 15 سالگی چشم هایم حرم بانو را ندیده بود که الحمدلله در خواب حاصل شد
 
 
این روزها برای من غارتنهایی خیلی لذت بخش شده
این روزها همش د
I never had that many friends growing up ,so I learned be Ok with just me. And I'll be fine on the outside.I liked to read in school by myself, anyway.so I'll just stay right here.And I'll be fine on the outside.And so I'll just sit in my room ,after hours with the moon,and think of who knows my name. Would you cry if I died? Would you remember my face? And so I left home. I packed up, and I moved, far away from my past one day. And I laughed. I sound fine on the outside.Sometimes I feel lost,sometimes I'm confused,sometimes I find that I'm not alright.And I cry.And so I'll just seat in my room, after hours with the moon,and think of who knows my name.Would you cry if I died? Would you remmber my name?
موقع خوندن این متن حس کردم داره زندگی خودم
از خواب پریدم و چشم های بدون عینکم رو بادومی کردم تا بفهمم ساعت چنده. باورم نمیشد ساعت چهاره! نمیدونستم بهش میخورد چند باشه اما چهار نمیخورد‍! به مغزم فشار اوردم و با دلیل و برهان این فرضیه ک ساعت چهار نیست رو رد کردم! بعدش تلاش کردم که به خاطر بیارم ناهار چی خوردم! و خوب قبول کردم که ساعت چهاره!
یادم نیست از ساعت چند خوابیدم اما این خواب بی صاحاب اندازه ی یه عمر ازم انرژی گرفته بود! انگاری 10 ساله دارم کابوس میبینم! کابوس های من مدل خودمن! تمام ت
۱- بازی‌هامون توی پاویون و خنده‌هامون از ته دل۲- سودهای خوب توی سالِ خوبِ بورس۳- اولین اینتوبه‌کردن‌های موفقِ نسبتاً تنهایی و حس خوبش۴- حسِ خوبِ این که یه نفر واقعاً اینقدر دوستت داره، و از همه جهت قبولت داره.۵- پیامکِ یهوییِ اولین حقوق اکسترنی (عملاً اولین پولی که تو این مسیر گیرمون اومده) به مبلغ ۳ میلیون و چهارصد. البته حقوق چار ماه رو یه باره دادن :))
۶- نوشتنِ کلمه‌ی دکتر» برای اولین بار، پشتِ اسم‌مون روی کارت.۷- گروه‌بندی با بچه‌ها
 
 
 نمی‌دونم برای چی زنده‌ام، واقعا نمی‌دونم. یه بیابون میخوام. میخوام برم حرفام رو اونجا بلند بلند فریاد کنم بعد یه گوشه‌ای مثل کاروانسرایی چیزی با چندتا چیز ساده چند وقت زندگی کنم. برای خودم برای دل خودم. اگر هم کسی باشه یه دوسه نفر فوقش اونم کسانی که هم حال خودمن و دنبالم خلوتند نه معرکه گرفتن. بریم معتکف بشیم گوشه‌ای از این دنیا یه کم از همه چی دور باشیم، از هیچ و پوچ دنیا، از این همه آدم سطحی دوزاری، از این همه تو سر و کله زدنها،
بعد از داستان اغتشاشات اخیر، امروز اولین جلسه کلاسم با نهمی ها بود.امروز سر کلاس افکار پراکنده وپراز سؤال بچه هارو با صدای خودشون شنیدم،کاملا صدای بزرگترها بودن و اینو می فهمیدم. با اینکه نباید و شاید جاش نبود نتونستم مقابل بعضی از این صداها ساکت باشم. کمی از رهبر گفتم و دیدم بچه ها چقدر شبیه دوران خودمن، میخوان از انکار به معنا برسن و چقدر ذاتا دوست داشتن حرفای منو بشنون تا حالشون بهتر باشه. بعد از یه سری صحبت ها گفتم فقط اینو بدونید من با
 
سلام به همگی.
با قرنطینه در چه حالین؟دو سه ماه بود باشگاه رو به خاطر تمرینای 6pack و splits تعطیل کرده بودم چون اینا نیاز به باشگاه ندارن، تو خونه میشه انجامشون داد.حالا که تو شرایط قرنطینه قرار گرفتیم متوجه شدم من اگه نخوام برم باشگاه سبک زندگی قرنطینه و غیر قرنطینه ام هیچ فرقی با هم نمی کنند!.امسال هم که عید نداریم! ولی قرار بود اینا لباسای عید من باشند. (که رفت برای اردیبهشت و خرداد ان شاء الله؛ اگه همه همکاری بکنند ان شاء الله!).هر دو طراحی و د
من متنای خودمو می شنوم. می بینم. حس می کنم. بو می کشم. 
من متنای خودمو وقتی از رادیو پخش میشه. وقتی توی تلویزیون اجرا میشه. وقتی نمایش میشه و بازیگرای مختلف صداهاشو در میارن، من متنامو وقتی که از روی کاغذ بلند می شن و جون می گیرن، من اونا رو در همه ی حالتا دیدم. 
من بچه هامو در همه ی حالتا نگاه کردم و در آغوش کشیدم. من اونا رو بی رحمانه دوست دارم. 
بی رحمانه چون در بندشون می کشم. من کلمه ها رو مجبور می کنم که زندگی کنن. 
درست مثل خودخواهی شیرینِ یک زو
بعد از این‌که تصمیم گرفتم با قالب وبلاگم ور برم، نمی‌دونم چی شد یاد وبلاگ قبلیم افتادم و هوس کردم سری بهش بزنم ببینم رفیق قدیمی ما چطوره. رفتم دیدم قالبش پریده، متن‌ها نصفه-نیمه نشون داده می‌شه و کلا اوضاعش مناسب نیست. یه خرده به سر و وضعش رسیدم، یه قالب الکی هم گذاشتم که علی‌الحساب معلوم شه چی به چیه. اکثر مطالبی که به حالت چرک‌نویس برده‌بودم رو هم دوباره رو وضعیت انتشار گذاشتم و حتی بعضی‌ها رو که رمزدار کرده‌بودم، به حالت عادی برگردون
 بسم الله الرحمن
الرحیم-نظریات شخصی است-در جلسه بودم ویک سر رسید بر ای یاداشت داشتم- برای زمان
چای خوردن  استاددکتر جمشید شفیعی نیا
فرمودند  من دیشب کتابی را مطالعه کردم –
که حیف ام میاید بیان نکنم- وان حدیثی بود که بیان میکرد سه نفر کنار دست راست
حضرت ادم علیه امدند ونشستند وسهنفر دیگر دست چپ حضرت ادم- علیه السلام نشستند در
تحقیقات خودمن  به این نتجه رسیدم که وقع
چنگ با دست راست میجگنیدند وفتح میکردند ودست چپ را پشت کمر میگذاشتند که ضربه
نخ
حیفه بخاطر اینکه چندنفر که کم هم نیستن،محبت رو نمیفهمن کلا بیخیال محبت کردن ومهربون بودن بشیم نه؟
 تلاش کردن برای بی تفاوت بودن سخت تراز مهربون بودنه
+طبق نظرسنجی گروه کلاسی تاچندروز پیش باید۲۳ میرفتیم دانشگاه،طی یکی دوروز یه عده رایشونو پس گرفتن بعضیاهم عوضش کردنانگار به یه عده خوش گذشته میخوان بیشتربمونن، خیلی دوس دارم بدونم بعداینهمه بیکاری وگشت وگذارومهمونی دقیقا چراهنوزم دلشون نمیخواد برگردن؟ خونه تکراری نمیشه براشون؟
یکم از ک
دیروز یکی از دوستام بهم پیشنهاد(اصرار)کرد که "بوف کور"بخونم!من که خیلی وقته راجب این کتاب شنیده بودم،یه سری میگفتن حتما بخونش و عده ای میگفتن مناسب نیست و بهتر از این کتاب زیاده و کتاب هم پشت بندش معرفی میکردن،با خودم گفتم زیاد کاری برای انجام دادن نیست پس میتونم بخونمش.
من عادت عجیبی به خوندن کتابایی دارم که ماله خودمن،دوست ندارم pdf بخونم اما خب دیروز عصر اینکارو شروع کردم،32 تا صفحه خوندم و خیلی شدید چشمم میسوخت برای همین نتونستم ادامه بدم.
دیروز یکی از دوستام بهم پیشنهاد(اصرار)کرد که "بوف کور"بخونم!من که خیلی وقته راجب این کتاب شنیده بودم،یه سری میگفتن حتما بخونش و عده ای میگفتن مناسب نیست و بهتر از این کتاب زیاده و کتاب هم پشت بندش معرفی میکردن،با خودم گفتم زیاد کاری برای انجام دادن نیست پس میتونم بخونمش.
من عادت عجیبی به خوندن کتابایی دارم که ماله خودمن،دوست ندارم pdf بخونم اما خب دیروز عصر اینکارو شروع کردم،32 تا صفحه خوندم و خیلی شدید چشمم میسوخت برای همین نتونستم ادامه بدم.
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی
است-حال که بودجه درشرف تنظیم است- این حقیر مطلبی ارائه کنم واین طلبه را
راهنمائی نماید- پیامبر اکرم صلواته اللهعلیه واله والسلم ومعصومین  اهل توکل بودند  ودرنتجه مومنین هم اهل توکل بودند امام صادق
علیه السلام  میفرماد مابه اینعلت به بهشت
میرویم که جرینات رادقیق میشناسیم وبهان عمل میکنیم مثلا اگر تلخ باشد- شما
بهاینعلت به بهشت میروید که گفته های مارا گاهی علت اش رانمیدانید چون ما گفتیم
عمل میکنید- هردو ب
 بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- رهائی از افکار منفی-نظریات خانم دکتر  روانشناس جناب مریم باقری- رحمت الله علیها- رها کردن افکار منفی کار اسونی نیست- اول باید  بپذیریم که درصد زیادی از استرس ما- ناشی از همین افکار منفی است- پس قدم اول پذیرش است- سایتها مختلف وکتابها ی زیادی روشها ی متفاوتی رو برای رهایی از افکار منفی  به شما پیشنهاد میدن- قطعا باید روشی رو انتخاب کنی –که باشخصیت تو سازگار باشه- بتونی اون رو انجام بدی – پس دو اصل دارد-
گاهی وقت ها خودکار نجیب مشکی زندگی ام را برمیدارم
و به ساحت مقدس دل گرفته ام کاغذ افکارم را خط خطی میکنم .
چه رقصی میکنند این کلمات .چه میچرخند برای خود.
گاهی با بازیشان مرا به یاد گذشته ای میبرند که خنده ام میگیرد شایدهم گریه.
دوست دارم امشب هم بنویسم
میشود خاطراتت را وقف دستان من کنی؟
یک کاغذ فقط یک کاغذ کافیست  برای به نمایش دراوردن هستی وجودم.
نمیدانم چگونه بنویسم چطور اب و تابش بدهم !!!
چطور .و چطور .برایت بنویسم
ذوق میکنم از نوشتن .ا
گاهی وقت ها خودکار نجیب مشکی زندگی ام را برمیدارم
و به ساحت مقدس دل گرفته ام کاغذ افکارم را خط خطی میکنم .
چه رقصی میکنند این کلمات .چه میچرخند برای خود.
گاهی با بازیشان مرا به یاد گذشته ای میبرند که خنده ام میگیرد شایدهم گریه.
دوست دارم امشب هم بنویسم
میشود خاطراتت را وقف دستان من کنی؟
یک کاغذ فقط یک کاغذ کافیست  برای به نمایش دراوردن هستی وجودم.
نمیدانم چگونه بنویسم چطور اب و تابش بدهم !!!
چطور .و چطور .برایت بنویسم
ذوق میکنم از نوشتن .ا
من یادمه وقتی که توی یه پستی کاملا توهین کردم به پسرای ایرانی چون میدیدم که همه شون توی کانادا چقدر ادعا جا به جا میکنن و چقدر تهی هستن در نتیجه عقده رو خالی کردم سر مخاطبای بدبخت وبلاگ
یادمه کامنت دونی اون پست رو بستم.
و ملت از شرمندگی بنده در پست قبل ترش دراومدن!
اقای یگانه یه وقتایی یه پستهایی میذاری که ادم میخواد همون جا یه کامنت بذاره ولی کامنت دونیت بسته هست!
یاور میبینی کامنت دونیش بازه ولی پیچیده مینویسه. 
یعنی من هر دو پاراگرفی که میخ
این گزارش بیشتر یک شرح ما وقع هست. :)
 
خواب تا ساعت 9:00
ساعت 12:00

سوالات زیاد فلسفی، تکنیکی، فیزیکی و غیره‌ :)))
ابرها چرا اون بالا که هوا سرده نیاز به الکتریسیته دارن برای بارون شدن؟!!
پنگوئن‌ها چطور می‌شینن؟ چرا زانو ندارن؟ :)))

عشق و لبخند :)مادربزرگ، کتاب و حتی قهوه‌ی فوری :)

شنیدن. بیش از چیزی که عادت و انتظار داشتم.صداهای یواش و دور، صدای بارون، صدای آب خوردن یحیی از توی آشپزخونه!.
حتی بویایی قوی‌تر
شنیدن دقیق‌تر ندای درونم.برو بغلش کن،
 
خیلی ناگهانی (تقریبا ۲۲ ساعت قبل!) بر آن شدم که در بازی قرنطینگاری شرکت کنم! عکاسی چیزیه که خودم همیشه به نداشتن مهارت در اون اذعان داشتم، ولی وقتی امروز ساعت پنج و بیست دقیقه‌ی صبح، بعد از اینکه شب رو نخوابیده بودم، شروع کردم به عکس گرفتن (با گوشی برادرم که حتی قفلش باز نبود و نمی‌تونستم تنظیماتش رو تغییر بدم) دیدم دارم ازش لذت می‌برم. بنابراین تا هفت و نوزده دقیقه‌ی صبح (دقیقا قبل از اینکه برادرم بره سر کار) ادامه‌ش دادم :)
می‌دونم جذابیت
ساعت 3 رسیدم خونه و سیریسلی نمیدونم چجوری تونستم حاضر شم، برم کیک بخرم و تا ساعت 4 خودمو برسونم اونجا :| ناموساً هر دختر دیگه ای بود فقط تا 9 شب طول میکشید حاضر شه :| خیلی زن زندگی نیستم؟ :))) و حقیقتاً لحظه ای عمیقاً از ته قلبم خوشحال شدم که ری ری زنگ زد و گفت که بخاطر ترافیک یه کم دیرتر میرسه. و با اینحال با فاصله دو دیقه از من رسید و من حقیقتاً تمام مسیرو دویدم و پرهای ریه م ریخته حقیقتاً و تو مسیر دویدن یهو به ذهنم رسید "عه حاجی کبریت نیوردی" بعدش ا
نایستد قلب من زینب(س) که کاروان شما ایست ندارد .
تاریخ نمی ایستد درمقابل ایستگاه .یزیدیان.
دو:
شیرم .درون پوست تنم .بی هیچ سلاحی .
غلط کنند که بخواهند .خیال حریم عشق کنند.
سه:
سخن بگو که تا به حال کس شنیده نباشد .
ای شیر زن .یزید را درون قصر خود . دفن کن .
چهار:
شنیده ام که یوسف(ع).هزار پیراهن داشت .
اما قدر هیچ کدام به اندازه ی پیراهن دریده شده . نمی دانست!!!
پنج:
بریده باشد اگر سر برادرم حسین(ع).
زبان حق(تعالی)همیشه سبز است .اگر من .زینب
تقصیر خودم بود از اول نباید باهاش دوست میشدم دیدیم سر m چه بلایی اورد ولی بازم کنارش موندم راستش خیلی دوستش هم نداشتم نمیدونم چرا موندم شاید به خاط الهه بود یا شاید هم ترسیدم وقتی برم پیش شکیبا مثل قبل باهام دوست نباشه!

اون یه جوریه وقتی نمره من بالا تر از اون میشه خخوب اون ناراحت میشه یا وقتی بفهمه تایم درسیم از اون بیشتره اخماش میره توهم !

از یه طرف میگه از زهرا بدم میاد فک کنم روم کراش داره ! از یه طرف همش پیش زهراست 

من اصلا نمیدونم منوو دو
 
خیلی ناگهانی (تقریبا ۲۲ ساعت قبل!) بر آن شدم که در بازی قرنطینگاری شرکت کنم! عکاسی چیزیه که خودم همیشه به نداشتن مهارت در اون اذعان داشتم، ولی وقتی امروز ساعت پنج و بیست دقیقه‌ی صبح، بعد از اینکه شب رو نخوابیده بودم، شروع کردم به عکس گرفتن (با گوشی برادرم که حتی قفلش باز نبود و نمی‌تونستم تنظیماتش رو تغییر بدم) دیدم دارم ازش لذت می‌برم. بنابراین تا هفت و نوزده دقیقه‌ی صبح (دقیقا قبل از اینکه برادرم بره سر کار) ادامه‌ش دادم :)
می‌دونم جذابیت
شکست عشقی خوردم:آسان نیست که روابط عاطفی را به پایان برسانید یا شکست عشقی را قبول کنید.
از فردی که روزها، ماهها یا حتی سالهای زیادی را گذرانده است.
از او جدا شده و می تواند قلب شما را شکسته باشد .
و این شکست تلخ عاطفی شما را ناراحت خواهد کرد.
شکست عشقی خوردم
این طبیعی است، اما راه هایی وجود دارد که می تواند سرعت بهبود شما را افزایش دهد.
من خودم را دوست دارم. مطمئنا، شما خود را دوست دارید.
اما این حرف را می زنید و باید تأکید داشته باشید.
ما مسئول
بسم الله الرحمن 
الرحیم-نظریات شخصی است- قران مجید یکی از اصول طلائی ان این است اگرعلم
ندارید ساکت باشید روز یفرئی یاخود شما اگاه میشود وبیشترتوسط چهارده معصوم علیم
السلام میتوانید به حقایق دست پیدا کنید واز شعارتوخالیسخت پرهیز کنید که مردم گول
زدن گناه کبیره است ودراین جهان هم  عذاب
سخت دارد یک پوستر امریکائی  است دراینترنت
درایران دست به دست میچرخد خودمن هم انرابرایدیگران فرستادم- مرد ی با لباس معمولی
کشیده است کهان زمان لباس کارمندی .
بسم الله الرحمن الرحیم – نظریات شخصی است-درحدیث از امیرالمومنین علیه السلام- سائل سئوال میکند که –انرا تصویب کنم وبلافاصلهمثل سابق وحدت نیست وهمه به جان هم افتادند ومادرجنگ ها ما مداوم شکست میخوریم- حضرت علی علیه السلام فرمودند انزمان پرچم لااله الاالله که یک پرچم بسیاربزرگ سبزی  بوددردست من بود وخداوندمنان مقدر کرده بود که پیروزی بیاورد  وحال این پرچم-حال- جمع شده است ودوبار دراخرامان بدست من گشوده میشود راوی سئوال میکندکه ایا امکا
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است-=- برگ
سبزی از سمینار کوثر در شیراز – دربیانات حضرا ایت الله دژ کام رحمت الله علیه
بعضی جملات از خودمن است که درپرانتز بیان کردم وبعضی موارد کمهی انشا را تغیردادم
تا بهتر درک شود—مقام حضرت فاطمه سلام الله علیها در  قیامت بسیار بالا است که اوج ان نامشخص است- و
سوره  کوثر هم چنین است- اوج این سوره را-نمیشودتبین
کرد- درحدیثی دیدم که معصومین علیهم السلام. احمعین- هرکدام یک حوری به شمایل حضرت
فاطمه علیعا الس
 
در جایی دیدم یکی از اولیای الهی در مکاشفه رحمانی در کسری از زمان به آینده سفر کرد اوبه میان طایفی از مردم شیعه عراق رفت و در آنجا کار کرد در همانجا ازدواج نمود  وصاحب چندین اولاد پسر و دختر شد و سپس صاحب مال و منالی گردید به حج رفت و.تا در زمان پیری مرگش فرا رسید وقتی مرد بلافاصله به حالت طبیعی برگشت و همه این رفتن کمتر از یک چشم بهم زدن بود و جالب اینکه او حق انتخاب داشت پس زنی مومنه ای انتخاب نمود و شغلی شریف در کشاورزی و باغداری را برگزید .
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- بحث جناب اقای احمد کسروی  مردی بغایت کودن ودروغگو- یک جمله ازایشان که فرموده است من درقطار باکو بودم زمانی درمقصد پیاده شدم تمام مشکلات خودمن را به زبان روسی حل میکردم زبان روسی حل میکردم  زبان روسی بعداز  زبان عربی وفرانسه  سخت ترین زبان دنیا است بخصوص تلفظ ان این رسم ان زمان است-  اما جریان –  شیعه حکومت داری رافقط زمن پیامبر اکرم صلواته الله علیه وحضرت علی علیه السلام تجربه کرده است ومابقیه ائمه
یک:
بیهوده تبلیغ می کنی . دعایت را .
که استجابتش .
وفات عاشقانت بود!.
دو:
توی مرگ من .نان اگر نبود .عشق بود!
خوابیدی کنار من و عاشقت شدند!.
سه:
دندان هایت را شکسته ای به حکم عشق!.
دیگر وقت بردن نام من!.کو.شین؟!
 
 
پنج:
کلاغ .
چشم درچشم من .
انگار پنیر بودم!
سریع دویدم و خورشیدرا بغل کردم!
کوه دراندوه سالیان دراز خواب من .
جاده شده بود!
شش:
مزار شش گوشه ات نفس نفس دویده ام .
که باورش می شد . رسیدن من به حرم!.
هفت:
روکش طلا از قدیم مد بود .
دیوان
سارا من از اقتصاد هیچی هیچی سر درنمیارم.
ولی چه کمکی ازم برمیاد؟ کمک میکنم.
 
من توی زندگیم از بابت یه عده اصلا احساس نگرانی ندارم، مثلا غیرممکنه که محمد تنها بمونه.
محمد حتی وقتی خودش عمدا بخواد گوشه گیر و تنها بشه هم، میبینی همینطوری پشت خطی صد هزار تا داره، هی این زنگ میزنه استاد عاشقتم (پسرها) اون زنگ میزنه استاد جون مادرت شام بیا خونه ما، اون یکی میگه استاد هر زمان حس کردی نیاز داری ترتیب یه پسرو بدی من در خدمتت هستم. اون یکی میبینی زنگ زد
سلام عزیزان دل یک سوال دارم ازتون ؟ایا میدونین همین الانی که شما دارین این مقالرو میخونین و وبگردی میکنین خیلی از افراد توی خونشون و با یک گوشی یا یک کامپیوتر متصل به اینترنت دارن درهر ساعت 50 هزار تومان کسب درامد میکنن؟؟؟(روزانه 500هزار تومان الی 4 ملیون)
این افراد نه هوش مالی دارن نه متخصص برنامه نویسی یا سرمایه گذاری روی دلار و هستناینا هم مثل ما افراد معمولی هستند .فقط با یک تفاوت که اینا توی کارشون برنامه دارن و از چندین روش ساده استفا
پیشاپیش بذارید هشدار بدم که حجم عظیمی از غر توی این متنه و لطفا نخونید اگر حوصله‌ش رو ندارید.
این روزهایی که باید آروم باشن و نیستن! می‌خوام بگم که چه‌طور دارم از هدر رفتن فرصت‌ها واقعا استرس می‌گیرم. یک روزهایی به خودم میام و می‌گم تا حداقل یک قرن دیگه چنین فرصتی برات پیش نمیاد. چنین وقت فراخی و تو این‌قدر خام و نادون. بعد باورتون نمی‌شه واقعا گریه‌م می‌گیره از این که فکر می‌کنم چه قدر وقت کمه و چه‌قدر من واقعا هیچ چیز نمی‌دونم. برنامه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها