نتایج جستجو برای عبارت :

فارغ تحصیلی خودم

یکی از دلایل شهرت برخی از دانشگاه ها سرانجام دانشجویانی است که از آن جا فارغ التحصیل شده اند به طوری که مهر برخی از دانشگاه ها بر روی مدرک تحصيلي نشان دهنده داشتن آینده درخشان آن دانشجو است.
حداقل درآمد فارغ التحصیلانی که به این فهرست راه پیدا کرده اند ۳۰ میلیون دلار است و نه تنها فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد بلکه فارغ التحصیلان کارشناسی نیز در این فهرست حضور دارند و در برخی از موارد برخی از دانشجویان در دو دانشگاه تحصیل کرده اند و به عنوان
جشن فارغ‌التحصيلي می‌تواند یکی از قشنگ ترین مراسم‌های تحصيلي باشد به همراه احساسات خوشایند زیاد؛ من هم همین را تصور می‌کردم اما هر روزی که به تاریخ موعود نزدیک می‌شوم، حجم اعصاب خوردی و احساسات بدم شدیدتر می‌شود.
جشن فارغ‌التحصيلي را دوست ندارم چون هم کلاسی‌ها با رفتارهای رئیس‌مابانه احساس بدی به من منتقل می‌کنند و احساس ناراحتی می‌کنم.
جشن فارغ‌التحصيلي را دوست ندارم چون با رویاهایم خیلی متفاوت است، همراهی نیست تا کنارم باشد و م
هرروز که میگذرد احساس فارغ بودن ازاین دنیا رو بیشتراز همیشه احساس میکنم
هرروز که میگذرد لذت هایم بیشتر میشود و نسبت به 
اطراف پیرامونم بی حس تر میشوم،اهمیتی به گزافه گویی 
های اطرافیانم ندارم و حس خلاء بهترین حس در جهان البته
ازنوع مثبتش هست.من درک میکنم جهان را دیگر.
من درک میکنم اکثر چیزهارا.من خیلی زود به این درجه رسیدم
اما به خودم میبالم که خیلی زود به این ادراک رسیدم
من دیگر غصه خودم نبودن را در نوع لباسم نمیخورم
نه اینکه بیخیال شوم،ن
می توانم بگویم حقیقت این است که از این رداهای بلند، از کیکی که میخاهید رویش یک نماد از صلح بگذارید احتمالن و عکسهایی که قرار است در آنها کلاهمان را بیندازیم بالا خوشم نمی آید، پس دلم نمی خواهد در جشن فارغ التحصيلي شرکت کنم!؟ و حتی اگر اینها هم نبود بی هیچ دلیلی همیشه از این جشن مسخره و قسمتی از آن بودن خوشم نمی آمد پس در آن شرکت نمیکنم!؟ نه! همانطور که بعد از کارشناسی نتوانستم به بچه ها چیزی بگویم، آنها تمام این نمادها را دوست دارند، دوست دارند
روی زمین ِسرد ِ باغ نگارستان نشسته ، بساطش را کنارش پهن کرده ، سعی میکند صدای حرف های خاله زنکی ِ زن هایی که در چند قدمی اش جا خشک کرده اند را نشنود و به صدای دلنشین ِ امید نعمتی  ِ در گوشش توجه کند.همراهش زمزمه میکند:"چراغ ِ شب ِ تار ، یادت بخیر/تو ای نازنین یار، یادت بخیر".با خط ها سر و کله میزند تا به آنچه میخواهد برسند.پهلوهاش از سرما تیر میکشد اما حالش بد نیست.و فارغ است،ز غوغای جهان؛ جهانَ"ش"، قلبش ، عقلش، دنیایش. فارغ ِ فارغ ِ فارغ.
و به
چرا بیان سر ناسازگاری برداشته؟:)) اون همه نوشتم و گفتم از اینکه چقدر روزای سختی رو گذروندم و چقدر قدر این درکی که بهش رسیدم رو نمیدونم. که چقدر به خودم بها نمیدم و فرصتی قائل نمیشم برا خودم که بهتر کنم اوضاع درونی رو. که چسبیدم به یه ظاهر خوب داشتن و موفقیتای بیرونی فارغ از تموم خرابه هایی که اتفاقات اخیر اورد برام. که قول دادم درستش کنم اما بیان هم مثل بلاگفا نساخت؟ الله اکبر-.- :))
فردا جشن فارغ التحصيلي مان برگزار میشود و من هم خوشحالم و هم ناراحت.خوشحال بابت تمام کردن یه مرحله از زندگی و ناراحت بابت تمام شدن دوران هر چند سخت اما شیرین دانشجویی.
امروز و دیروز با جبرانی رفتنم کاراموزی م هم تمام شد.و عملا تنها پروسه اداری فارغ التحصيلي باقی مانده.
و دل کندن از این همه دوست.از این همه خاطره عجیب سخت است.
فردا روز شاد و غمگینی ست برای من.
با سلام
بنده فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه سراسری هستم و پس‌ از تاهل و ۵ سال فعالیت در رشته تحصيلي خودم، قصد دارم رشته فیزیوتراپی بخونم و به همین دلیل به اطلاعات دقیق و بروز دانشجویان و فارغ التحصیلان همین رشته احتیاج دارم.
با توجه به شرایط خاص بنده و تعداد محدود دانشگاه های مرتبط، باید از آخرین رتبه قبولی دانشگاه، شرایط دوران دانشجویی جهت کار کردن و‌ کسب درآمد به صورت مرتبط یا غیر مرتبط و میانگین درآمد فارغ التحصیلان در سال
دوباره باتفعل حافظ دوباره فال خودم
دلم گرفته دوباره به سوز حال خودم
تو نقطه اوج غزل های سابقم بودی
چه کرده ای که شکستم خیال وبال خودم
چرا نمیشود حتی بدون تو خندید
چرا،چگونه،چه شد این سوال خودم
چرا نمی رسد این بهار بعد از تو
چرا نمیرود این خزان سال خودم
اگر ندهی پاسخی به جان خودت
که میروم به نیستی و بی خیال خودم
واقعا به یکی نیاز دارم که منو دوست داشته باشه. واقعا و فقط دوست داشته باشه  همین. فارغ از همه شرایط و فارغ از هر ترحمی یا نگاه خاصی!
یکی به جز ننه بابام.یکی به جز خواهری.  یکی به جز دوستم نازنین. 
یه دوست داشتن مردونه میخوام. یکی که فارغ از خواسته ها و غریزه های جن*سی دوستم بداره. 
میدونم سگ هم به من نگاه نمیکنه! ولی دله و تنهاست و تو بد روزایی! عجیب نیست چیزای محال بخواد. 
+ معنی عنوان؟؟ 
سلام 
مثل همیشه امیدوارم ک حال دلتون خوب باشه:)
خیلی زیاد دلم واسه بچه های بیان و جو اینجا تنگ شده بود  
چن روز دیگه کنکوره .و من فارغ از هر دو عالم خخخخخخ 
ب قول داداشم کار از رتبه خوب اوردن گذشتن فقط باید حفظ حیثیت کنم و خیلی خراب نکنم
واسه تماممممممممم کنکوریااااااا ارزوی موفیقت دارم 
و امیدوارم هر شخص نتیجه تلاش هاشو ببینه 
دیگه اینکه خودمم سعی فراوون میکنم ک خوب باشمهر چند نودو هفت درصد مواقع با خواستم جور نیست اما باید خوب باشم
من خیلی وقتا خودم دست خودمو گرفتم 
خودم اشکای خودمو پاک کردم 
خودم موهامو نوازش کردم 
خودم خودمو آروم کردم 
خودم تو آیینه قربون صدقه خودم رفتم 
خودم خودمو رها کردم 
خودم حال خودمو پرسیدم 
من خیلی وقتا خودم هوای خودمو داشتم 
بهترین دوست زندگیم فقط و فقط خودم بودم
و بعد از تو من با خودم بد شدمخودم ایستادم خودم رد شدم
زمین لرزه پر کرد روح مرادچار گسلهای ممتد شدم
اسیر ستیزه دچار جنونمسلمان نگردیده مرتد شدم
تو رفتی و جاماند من از خودمدو نیمه دو جان مجرد شدم
چنان سخت از ریشه دل تیشه خوردکه در زنده ماندن مردد شدم
وهرجا دلم خواست عاشق شودخودم روبروی خودم سد شدم
تو رفتی ولی بغض من وا نشدتو رفتی و من با خودم بد شدم جاویدان رافی
این روزها بیشتر از هر روز دیگری خودم را گُم کرده‌ام! خود واقعی‌ام انگار در قاره‌ای دیگر، در کلبه‌ای چوبی، هر روز بعدازظهر قهوه و دَم‌نوش دَمْ می‌کند و فارغ از تمامِ زَدُ بندِ این جهان، رو به رویِ گُل‌هایش می‌نشیند و قهوه می‌نوشد و به این فکر می‌کند که قهوه‌اش شیرینی‌اش اندازه هست یا نه. به این فکر می‌کند که برایِ شام تُخمِ‌مرغ بِپزد یا سبزیجات.
خودم را بیش از هر زمان دیگری غرقِ در روزمرگی‌هایِ تَهوُعْ آور می‌بینم! و باید دستم را درا
من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعر سپیدم هر شب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم
به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود تنهای خودم
من به مغرور ترین حالت ممکن شاید 
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم
ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوق تمنای خودم
من نمیخواستم این شعر به اینجا برسد
قفل و زنجیر زدم بر دل و بر پای خودم
من به دلخواه خودم حکم به مرگم دادم
خونم ا
سهم من از زندگی خیلی بیشتر از این حرفاس!از وقتی شروع کردم به دوست داشتن خودم،به حرکت در جهت ایده آل های خودم حالم بهتر شد،خوب شد کاملن حتی!چیزی ک من بهش نیاز دارم یه ادم خفنه !ولی نه یه پارتنر خفن نه!خودم !خودم باید به خودم حس ارزش بدم!
دارم میرم جشن فارغ‌التحصيلي. میتونست جشن فارغ‌التحصيلي من هم باشه ولی علی‌الحساب باید پنج شش سالی صبر کنم. چند روزه ذوق جشن رو دارم و هی بچه ها رو با اون کلاها تصور میکنم.
بار ها تو این دو سال به غلط و درست فکر کردم. به اینکه درست احتمالا این بود که از اول مسیرم رو انتخاب میکردم. بعد فکر میکنم شاید اون درست بود ولی راهی که اومدم نه ‌تنها غلط نبود که شاید درست‌تر هم بود. امروز اینو بیشتر حس میکنم. شناختنِ آدم‌ها، گرفتن تصمیم‌ها، دوری ها، نزد
 
اخذ پذیرش تحصيلي از معتبرترین دانشگاه‌های کانادا توسط گروه مشاورین آرتا اندیشه پویان سپنتا  با امکان بورس تحصيلي و بدون نیاز به مدرک آیتلس 6.5جهت دریافت مشاوره و ارتباط با وکلای رسمی  وکلای عضو انجمن مشاورین رسمی کانادا (ICCRC) با شماره‌های زیر تماس بگیرید:☎️ call :  +982188752376☎️ call :  +982188784642
منبع: فرصتی شگفت انگیز برای فارغ التعصیلان مقاطع لیسانس و فوق لیسانس
یادتونه گفتم میخوام ریسک کنم؟!
بی خیال شدم بخاطر احترام ب مسولِ مخالفِ مربوطه
میتونسم با پارتی تپل درستش کنم اما نخواستم
خودم نخواستم 
و نمیدونم تا چ حد درست یا غلط بود اما حس الانم بی خیالیه و فارغ بودنه
این ترمم ترم راحتی نیست واقعنی نیاز به تلاش و تلاش دارد
و باید شروع کنم.
.
من حقیقت فارغ از دین و چیزای دیگ ک بولد کردن واسمون ؛خوشم نمیومد از فلان پسرک!
دوری میکردم ازش و تو جلسه وقتی میدیدم دخترا رو همون اول به اسم کوچیک صدا میزنه و کن
صبح ساعت ۵ صبح بابا به زور بلندم کرد و برد من رو باغ‌.
اصلا حال و هوام هزار درجه عوض شد.
با دیدن کبوتر هایی که دونه دونه رو خودم انتخاب کرده بودم ! مرغ و خروس های خوشگلِ لهستانیم ! 
سگ دوست داشتنی ای که هنوز من رو میشناسه و عمرا به من پارس نمیکنه و تازه نی نی دار شده و میذاشت من بهشون نزدیک بشم و نازشون کنم و بغلم بگیرم :) و وقتی توله اش رو بغل کردم دست من رو لیس میزد و خوشحال بود و دم ت میداد.
حتی به بابا هم اجازه نمیداد نزدیک بچه ها شه و بابا ک
یه سری شبا دنبال یه کوچه هایی میگشتم که سر صدایی نباشه ،سال به سال کسی ازش رد نشه،از نور و ماشین و خبری نباشه
تا خودم و خودم خلوت کنیم
اینقد خودم بزنه تو گوشه خودم و ،خودم بغض کنه و دلش بگیره و گریه کنه که خودم و خودم قهر کنیم
البته قهرم کردیم
میدونی چن ماهه خودمو ندیدم؟ جدی جدی قهر کرد رفت
صبا پا میشدیم باهم درد و دل میکردیم صب بخیر میگفتیم، شبا به بی کسی و تنهایی خودمون میخندیدیم و میشدیم همه کسه هم 
نمیدونم چرا رفتکجا رفت.چرا تنهام گذاشت
  اخذ پذیرش تحصيلي از معتبرترین دانشگاه‌های کانادا توسط گروه مشاورین آرتا اندیشه پویان سپنتا ✅  با امکان بورس تحصيلي و بدون نیاز به مدرک آیتلس 6.5جهت دریافت مشاوره و ارتباط با وکلای رسمی  وکلای عضو انجمن مشاورین رسمی کانادا (ICCRC) با شماره‌های زیر تماس بگیرید:☎️ call :  +982188752376☎️ call :  +982188784642
منبع: فرصتی شگفت انگیز برای فارغ التحصیلان مقاطع لیسانس و فوق لیسانس
ا‌ین روزها بیشتر از هر روز دیگری خودم را گُم کرده‌ام! خود واقعی‌ام انگار در قاره‌ای دیگر، در کلبه‌ای چوبی، هر روز بعدازظهر قهوه و دَم‌نوش دَمْ می‌کند و فارغ از تمامِ زَدُ بندِ این جهان، رو به رویِ گُل‌هایش می‌نشیند و قهوه می‌نوشد و به این فکر می‌کند که قهوه‌اش شیرینی‌اش اندازه هست یا نه. به این فکر می‌کند که برایِ شام تُخمِ‌مرغ بِپزد یا سبزیجات.
خودم را بیش از هر زمان دیگری غرقِ در روزمرگی‌هایِ تَهوُعْ آور می‌بینم! و باید دستم را د
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به یک کافه ی قشنگ، یک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به یک روز خاص دعوت کردم، به یک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی میکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب
جانانم! 
تو کدامین حسی؟ فیک و بدلی هستی یا میتوان در تو حیات و روحی را هنوز فارغ از مال و منال و پول جستجو کرد؟  من بوی گَزِْ روح تورا میخواهم جانانِ جهانم. میخواهم گذشته را نادیده بگیرم و به آینده خودمون چشم بدوزم.
 نه به درک میروم، نه گم میشم» سعی میکنم برای تو و خودم بمانم. 
جانانم! 
 
تو کدامین حسی؟ فیک و بدلی هستی یا میتوان در تو حیات و روحی را هنوز فارغ از مال و منال و پول جستجو کرد؟ من بوی گَزِْ روح تورا میخواهم جانانِ جهانم. میخواهم گذشته را نادیده بگیرم و به آینده خودمون چشم بدوزم.
 
 نه به درک میروم، نه گم میشم» سعی میکنم برای تو و خودم بمانم
به ‌اطلاع‌ کلیه داوطلبان متقاضی ثبت‌ نام‌ و شرکت‌ در
آزمون‌ سراسری سال 1398 که در مهلت تعیین شده (از تاریخ 97/11/24 لغایت 97/12/06) موفق به
دریافت کد سوابق تحصيلي نگردیده یا به هر دلیل دیگر نتوانسته‌اند نسبت به
ثبت‌نام در آزمون مذکور اقدام نمایند می رساند، مهلت مجدد برای ثبت‌نام‌ در آزمون‌ مذکور از روز یکشنبه مورخ 97/12/19 تا روز چهارشنبه مورخ 97/12/22 در نظرگرفته شده است . متقاضیانی که در زمان دریافت کد سوابق تحصيلي با مشکل مواجه می شوند هر چه سریعت
دوست دارم راجع به خودم حرف بزنم 
و دوست دارم خودم رو با ساده ترین و راحت ترین کلمات معرفی کنم
و دلم میخواد این برون ریزی رو همین الان که بازدیدای وبلاگم به زور به روزی 20 تا میرسه و 11 تا دنبال کننده دارم انجام بدم، مبادا که روزی بیاد و تحت تاثیر وجود جمعیت زیادی که ممکنه من و دنبال کنند دست به خود سانسوری بزنم 
روز پنجم بهمن ماه سال 1370 به دنیا اومدم و از لحظه تولد دختر ناز پرورده ای بودم که به لطف پدر و مادری فداکار طعم سختی زندگی رو نچشیده
تو تما
منی که روزها، ماه ها و سال ها؛ صبح تا شب را با آدم ها خندیده ام و ادای آدم های خوشبخت را در آورده ام، زندگی ام روی لبه تیغی بُرنده است که راه رفتن رویش یا سقوط از آن، هر دو بد است، هر دو تمام شدن است.
من آدم ها را فارغ از جنسیت‌شان دوست داشته ام، احساساتشان حتی گاهی بیشتر از حال خودم برایم اهمیت داشته. من با همین تکه های شکسته ام، هنوز و هنوز عاشق محبت کردن مانده ام.
میدانم که تا همیشه، عشق به آدم ها در دلم می ماند، اما پشت این چهره، تکه های خرد شده
دلم بدجور برای خودم تنگ شده ولی نمیتونم به این سادگیا با خودم اشتی کنم چون من دیگه اون ادم ساده و مهربون قبلی نیستم هیولای درونم بدجورطغیان کرده 
اگه فرصت کنم گاهی به خودم سر بزنم اونوقت که می بینم از خودم خیلی فاصله گرفتم و بدجور دلتنگ خودم میشم
سلام:)
بعد از چند وقت به لطف کرونا بی حوصله و بیکار نشسته بودم وبلاگو زیرو رو میکردمو پستارو پیشنویس میکردم
تو یکی از پستا نوشته بودم روانشناسی شهر خودم قبول شدم و فعلا خستمو شاید بعدا کنکور بدم
خواستم بگم دوباره کنکور دادم
بهداشت عمومی شهرم قبول شدم
روانشناسیمو ول نکردم و دارم دوتارو باهم میخونم
روزگار سختی رو میگذرونم ولی سعی میکنم شاد باشم
دلتنگ هستم
و زندگیم تغییرات زیادی کرده
اگر عمری بود دوست دارم بیامو از فارغ‌التحصيليم هم بنویسم
ا
حدود هشت ساعت دیگه ورقه ها توزیع میشهو خوب من هم روی یکی ازون هفتصد هزار صندلی نشستم و منتظرم ببینم چی قراره پیش بیاد :)
راستش نه شور و ذوق دارم و نه استرس! خنثی م! آرامش احمقانه ای دارم.
فقط دوست دارم بگذره فردا
صد البته خوب
صد البته از سال گذشته ی خودم بهتر
امشب نسبت به چنین شبی قبل کنکور پارسالم ارامش و اعتماد به نفس بیشتری دارم.
شاید از نظر خیلی ها من یه سال درجا زده باشم !
اما فقط خودم و خودم میدونم که چقدرررر تغییر کردم !
خودم رو دوست دارم و ار
قابل توجه دانشجویان فارغ التحصیل مرکز
مراحل تسویه حساب و فارغ التحصيلي در مرکز
1 - ورود به سامانه هم آوا و ثبت درخواست فراغت از تحصیل و پرداخت مبلغ آن
2- مراجعه به آموزش و بررسی ریزنمرات و پرونده آموزشی و دریافت فرم های فراغت از تحصیل
3 - مراجعه به امور شهریه با همراه داشتم فیش های واریزی خود
بعد از مدت ها تصمیم به نوشتن کردم. حس غریبیه. خوب فارغ التحصیل شدیم. به خودم افتخار میکنم نه بخاطر اینکه از دانشگاه تاپ کشور فارغ‌التحصیل شدم بلکه بخاطر اینکه بیخیال تحصیلاتم نشدم.
به این پنج سالی که نگاه میکنم به خودم میگم حق ندارم تا خودمو با دیگران مقایسه کنم عملکرد من تو این پنج سال تحت تاثیر شرایطی یکتا به وجود اومده که این شرایط فقط و فقط برای من وجود داشته نه بقیه. من خودم هستم و تنها خودم باقی میمونم. ولی خیلی حسرت میخورم چون این شرایط
عرفان کریمی هستم .متولد دهم اسفند سال شصت و شش | شهرستان بندرعباس
فارغ التحصیل رشته ریاضی فیزیک در مقطع دیپلم از مدرسه سمپاد شهرستان بندرعباس
فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک حرارت و سیالات از دانشگاه دولتی هرمزگان
در حال حاضر 
تب مذهب‌گرایی زمانی در من خیلی زیاد بود اما صرفا از جوگیری و تقلید بود و نه باور صددرصد قلبی. با گذشت زمان و دیدن خرافه‌گرایی و بندهای سفت و سخت از آن بریدم.
افراطیان اطراف  من را غرب‌زده و بی‌دین می‌دانستند چون رمان می‌خواندم، موسیقی سنتی گوش می‌کردم و عاشق هنر غرب بودم و من اسلام را دین سخت و متحجری می‌پنداشتم.
مدت‌ها اطراف مسیحیت، بودا، زرتشت، هندوئیسم چرخ زدم و خواندم. همه‌شان برایم جذاب بود ولی انگار گوشه‌از آن می‌لنگید و حاضر نب
بعد از این چند صباح به کجا باید رفتطی شد این عمر تو دانی به چسان پوچ بس تند چنان باد د مان همه تقصیر من است این که خودم میدانمکه نکردم فکری که تامل ننمودم روزی ساعتی یا آنی که چه سان میگذرد عمر گران کودکی رفت به بازی به فراغت به نشاط فارغ از نیک و بد مرگ حیاتهمه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان


ادامه مطلب
بعد دو سال خودرو خریدم و با دیدن تفاوت‌های زندگی قبل و بعدش به دو نتیجه رسیدم:
۱. الان احساسم اینه که دو سال بود پا نداشتم و خودم نمی‌فهمیدم. فقط قلبم گاهی بهم هشدار می‌د‌اد که یه چیزی این وسط می‌لنگه.
۲. مقایسه بین خودروی قبلی و الانم باز بهم تاکید کرد که اگرچه خودم رو خفه کردم که فقط و فقط همین مدل ماشین رو بخرم ولی نفس ماشین داشتن هست که برام ارزشمنده و مدل و قیمتش انقدر رو خوب یا بد بودن حالم تاثیرگذار نیست. دقیقا مثل همون پا که نفس بودن

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها