نتایج جستجو برای عبارت :

صدایم را بشنو قسمت۶

نمی توانم از این بغض بی اراده بگویمکه با سواره چه حرفی منِ پیاده بگویم؟به آن که در دلش آبی تکان نخورده، چگونهاز آتشی که نگاهت به جا نهاده بگویم؟چه سود اگر که هوای تو را نداشته باشد؟سرم کم از بدنم باد اگر زیاده بگویمنه طاقتی که از آن چشم تیره، دست بدارمنه فرصتی که از این حال دست داده بگویمپناه می برم از شرّ شهر بی تو به غربتبه گوشه ای که غمم را به گوش جاده بگویمچه سخت منزوی ام کرده است عشق تو، بشنو:"دلم گرفته برایت، سلیس و ساده بگویم"سجاد رشیدی
مفضل گوید امام صادق ع بمن فرمود ای مفضل انچه بتو مبگویم بشنو و  بدانکه میگویم بشنو و بدانکه حق است  انجام ده و به برادران بزرگوارت خبر ده عرضکردم برادران بزرگوارم کیانند  فرمود کسانیکه 9در رواساختن حوایج برادران خود رغبت دارند سپس فرمود هرکس یک حاجت برادرم. مومن. خودرا رواکند خدای عزوجل روز قیامت صد هزار حاجت اورا رواکندکه نخستین انها بهشت باشد دیگرش اینکه خویشان واشنایان وبرادرانش را اگر ناصبی نباشد ببهشت برد و رسم مفضل این بود که چون یک
 گفته بودم شادمانم ؟ بشنو و باور مکن !
گاه می لغزد زبانم ، بشنو و باور مکن !
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم . بشنو و باور مکن !
عشق اگر افسانه  می
سازد که در زندان دل
چند روزی میهمانم ، بشنو و باور مکن !
در جواب نامه فرهاد اگر شیرین نوشت :
"با همه نامهربانم" ، بشنو و باور مکن !
گاه اگر در پاسخ احوال پرسی های تو
گفته بودم شادمانم ، بشنو و باور مکن !
سجاد سامانی
یادت میاد یه روز برات
دوسِت دارم می خوندم
با شوق رویت تا سحر
چشم انتظار می موندم
اما دیگه تموم شد
عمرم به پات حروم شد
از من نصیحت بشنو ای دل
آآآه
آروم بگیر تو سینه
که زندگی همینه
روز از نو روزی از نو ای دل
خسته شدم از بس
که با غریبه ها دیدمت
به راه عشق و عاشقی
چه بی وفا دیدمت
دلتنگیات برای من بود
لطفت برای دیگرون
رنج و غمت تو سینه من
خودت سرای دیگرون
اما دیگه تموم شد
عمرم به پات حروم شد
از من نصیحت بشنو ای دل
آآآه
آروم بگیر تو سینه
که زندگی همینه
رو
گنجور » حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴ حافظ (غزلیات)/زان یار دلنوازم شکریست با شکایت غزل شماره ۹۴: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت معنی و تفسیر غزل شماره 94 دیوان حافظ : زان یار دلنوازم . غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی راه بی نهایت دیوان حافظ حافظ شیرازی :: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت زا. ن یار دلنوازم شکریست با شکایت ‫زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته. زان یار دلنوازم غزل 094 غزل شماره 94 حافظ: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت زان یا
 
دارد صدایت می زنم. بشنو صدايم را
بیرون بکش از زندگی و مرگ! پایم را 
داری کنار شوهرت از بغض می میری 
شب ها که از درد تو می گیرم کجایم را 
هر بوسه ات یک قسمت از کا/بوس هایم شد 
از ابتدا معلوم بودم انتهایم را 
در هر خیابان گریه کردم، گریه من را کرد! 
شاید ببیند شوهر تو اشک هایم را 
هیچم! ولی دارم عزیزم هیچ» را از تو 
مستیم از نوشابه ی مشکی ست یا از تو؟! 
دارم تلو. دارم تلو. از نیستی» مستم 
حالا دکارت» مسخره ثابت کند هستم»! 
بودم!» بله! مثل ج
گذشته از آنکه بنویسند جزای همۀ را
می سپارند به تو قدر و قضای همۀ را
 
شب قدر هست ولی قدر نمی دانیمت 
که تو باید بدهی اجر و سزای همۀ را
 
ما برای فرجت آمده ایم امشب، کاش
به اجابت برسانند دعای همه ی را
 
هر چه از دامن تو دور شود دستی باز
می کشاند وسط احسان تو پای همه ی را
 
ای گل فاطمه! یابن الحسن! آقاجانم!
بشنو داد همۀ را بشنو صدای همه ی را
 
کربلایی؟ نجفی؟ سامره ای؟ یا مشهد؟
هر کجا هستی خالی کن جای همۀ را
 
زائران حرم جد تو را می بخشند
امشب آقا بده پس
اسمتونو جمع کنید ببینید چه شعری ساخته میشه! 

الفای مهربان یارم
بباعشق تو میمانم 
پپای خسته ای دارم 
تتا هستی منم هستم
ثثابت میکنم هستم
ج.جان من فدای تو
چ.چند وقتی بمان بامن
ح.حال از من نمیپرسی
خ.خوابم با تو شیرینه 
د.در جانم زدی رخنه
ذ.ذره ذره آبم کن
ر.رسوای جهانم کن
ز.زلف خود پریشان کن
ژ.ژنده جامه ای پوشم
س.سر برشانه ام بگذار 
ش.شوق من دو چندا
        سَر میزنم، سرِ کوچه ات گاهی که ساعت قلبم زنگ می زند و  میرسم به طپشْ طپشِآن لحظهکه از پنجره ات می گذرم 
بی مَهاباتَلنگُر می زنم به شیشه اتوتو نمی شنوی مرا که بغض ابر های سنگینم 
بشنو تَصنیفِ چشمان ام را که قطره قطرهقطرهاز سُکوتِ آتشین تو فرو می چکد ِ                              
مرا ببخش ولی مرا زیر بال و پرت بگیر. دنیایت را آنقدر بی رحمانه سمت من پرت نکن. مرا ببخش ولی مرا بشنو. ببین که قصه ی این شب طولانی به درازا کشیده. مرا ببخش و روی صورتم دست بکش،  ببین که جای جایش قطره های اشکی روان اند. مرا ببخش و به یاد آور قصه ی گنجشک های کوچک نشسته در اتوبان را . کمی آسمانت را آرام کن . 
آموزگاری که مشتاق آموختن است، در برهوت چه بگوید؟ شاگردی که مشتاق آموختن است، در برهوت چه بیاموزد؟ لیکن آموزگار حق در برهوت سخن می گوید و شاگرد حق می شنود. من سخن نمی گویم، که برهوت خود سخن می گوید. لبان نمی جنبند و گوشها از بیرون نمی شنوند. آن سخنان پنهانی بشنو!
اینجا هیچ کس نیست. آدمی در شهر سایه هاست. همه در گفتگویند و هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید. همه با خبرند، امّا همه اخبار سایه هاست. خاموشی، وادی سخن است و آن که خاموش است می گوید و آن که خام
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
 
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی، ای کوکب هدایت
 
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان واین راه بی نهایت
 
پ. ن:یه چیزی هم میگم و چراغا رو خاموش می‌کنم و می‌ذارم به حال خودتون باشین : کاشکی هنوز مهسو اینجا رو میخوند:) 
هر چه گفتم عیان شود به خدا
پیر ما هم جوان شَود به خدا
در میخانه را گشاد یقین
ساقی عاشقان شود به خدا
هر چه گفتم همه چنان گردید
هر چه گویم همان شود به خدا
از سر ذوق این سخن گفتم
بشنو از من که آن شود به خدا
آینه پیش چشم می آرم
نور آن رو عیان شود به خدا
باز علم بدیع می خوانم
این معانی بیان شود به خدا
گوش کن گفتهٔ خوش سید
این چنین آن چنان شود به خدا
قسم به خالق یکتا،خدای احساسات
قسم به حس غزل،به رنگ احوالات
قسم به چشم تو که مهد اشعار است
بدون عشق تو کار عاشقی زار است
قسم به صورت تو،به بازی ابیات
قسم به حال دلم،به این همه آیات
قسم به سرخی خونم به حمله اشرار
قسم به بی محلی تو،قسم به این اصرار
قسم به دلربایی تو،به غربت منِ زار
قسم به فاصله ها،بشنو این تکرار
ماه هم از شوق تو شب روشن است
در نگاهت عطر یاس و سوسن است
وصف چشمانت خودش یک مثنوی
تو دلیل شعر من،من هم برایت مولوی
خنده ی زیبای تو قلب حزی
بوی خون آید ز سیب و هم انار و توت تو،
نوحه غم آید از گهواره و تابوت تو.
حاصل باغ انارت میوه نارنجک است،
شد سلح هم مذهب و هم دین و هم معبود تو.
آن قدر بمبی عدو برریخت در بام و درت،
کور سازد چشم بدخواه ترا خاکسترت.
مام افغانم، نبینی چشم گریان مرا،
بی گنه قربان مکن تو طفل ارمان مرا.
ای فلک، بشنو تو آخر آه و افغان مرا،
از جهالت کی رهانی خلق افغان مرا؟
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالتعمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توستای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نیستبیچاره تو و دل‌خوشیِ روبه‌زوالت!مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکدافسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدیبشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!یک‌بار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!این‌بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
صدای من از دهاتی دور که در آن نه هیاهوی دروغ گفتن بود و نه سکوت خیانت کردن سرچشمه می گیرد. بشنو صدای مرا که صدا من، هویت من است. من می نازم به صدای زنگولهِ گوسفندی که برای رفع عطش تنشگی مرا دنبال می کند. من می نازم  به نغمه مادرم که برای برادر کوچکم آرام آرام در گوشش زمزمه می کند. گاهی عشق را سحرگاهان زمانی که با بانگ "الله اکبر" پدرم بر می خزیم می بینم. صدای پیچیده در برگ های سرو که باز نسیم مهمانشان شده است. گاهی هم عاشق میشوم، عاشق شُر شُر آب که ا
صدای من از دهاتی دور که در آن نه هیاهوی دروغ گفتن بود و نه سکوت خیانت کردن سرچشمه می گیرد. بشنو صدای مرا که صدا من، هویت من است. من می نازم به صدای زنگولهِ گوسفندی که برای رفع عطش تنشگی مرا دنبال می کند. من می نازم  به نغمه مادرم که برای برادر کوچکم آرام آرام در گوشش زمزمه می کند. گاهی عشق را سحرگاهان زمانی که با بانگ "الله اکبر" پدرم بر می خزیم می بینم. صدای پیچیده در برگ های سرو که باز نسیم مهمانشان شده است. گاهی هم عاشق میشوم، عاشق شُر شُر آب که ا
 
 
 
این چه شوریست که در دور قمر میبینمهمه آفاق پر از فتنه و شر میبینمهر کس روز بهی می طلبد از ایامعلت آن است که هر روز بدتر میبینمابلهان را همه شربت ز گلاب و قند استقوت دانا همه از خون جگر میبینماسپ تازی شده مجروح به زیر پالانطوق زرین همه بر گردن خر میبینمدختران را همه در جنگ و جدل پسران را همه بد خواه پدر میبینمهیچ رحمی نه برادر به برادر داردهیچ شفقت نه پدر را به پسر میبینمپند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کنکه من این پند به از گنج و گوهر م
متن آهنگ صدايم بزن چارتار
هم عاقبت مردم کاشانه به دوشم من گام و گذر را به رسیدن نفروشممن صورت ماتی که به آیینه نیاید شعری که نه دیوانه نه فرزانه درآیدصدايم بزن که شاید زمستان من سرآید مرا زنده کن به تابیدنی که تنها ز رویت برآیدصدايم بزن که بی تو فرو خفته در سکوتم به بال و پری نجاتم بده که من رو به رو با سقوطم
ادامه مطلب
سلام
 
برای تقویت بحث لغت و ترجمه، قسمت‌هایی از انیمیشن صلاح‌الدین به زبان عربی در اختیار شما قرار می‌گیرد.
برای هر قسمت، کلمات سخت آن نیز نوشته شده است.
 
تکلیف شما این است که در یک کاغذ آ4، غیر از کلماتِ گفته شده در متن، 5 تا 7 کلمه دیگر به هم‌راه معنی آن‌ها بنویسید.
برای این تکلیف و تکلیف بعدی نیاز نیست کاغذ دیگری استفاده کنید و زیر همان کاغذ قبلی خط بکشید و بنویسید.
ادامه مطلب
سریال سال 98
این سریال شنبه ها پخش میشه
دانلود قسمت1
720:http://2ad.ir/OzFJOaXg
دانلود قسمت2
720:http://2ad.ir/255wG
دانلود قسمت3
720:http://2ad.ir/mQA5wk
دانلود قسمت4
720:http://2ad.ir/dfXNxkr
دانلود قسمت5
720:http://2ad.ir/hF4Sm
دانلود قسمت6
720:http://2ad.ir/sbzNB
دانلود قسمت7
720:http://2ad.ir/B8THT
دانلود قسمت8
720:http://2ad.ir/L398TIV
دانلود قسمت9
720:http://2ad.ir/YCoRmE8
دانلود قسمت10
720:http://2ad.ir/vIWvHjW
دانلود قسمت11
720:http://2ad.ir/iW84wT
1080:http://2ad.ir/EJaYR
 
 
باسمه تعالیچلچراغپند و اندرزقصیده ۱۲
می سرایم از پدر ، من یک قصیده بهرتانتا که فرزندان کنند اعمال و باشد راهشان
پند و اندرز پدر را بشنو از ما ای پسرتا شود درسی برای نسل ما، در این زمان
راستی را پیشه کن در زندگی و کار خویشتا توانی از دروغ بگریز و دوری کن از آن
گر سخن لهو و لعب  باشد، مگو بهر عمومتا توانی گو کلام اولیا و عارفان
گر بود کاری صلاحت، جستجو در آن مکنگر بدانی عیب این و آن، مگو بر دیگران
چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناثوابحد اوسط
صدايم بزن چارتار
متن آهنگ جدید چارتار به نام صدايم بزن
هم عاقبت مردم کاشانه به دوشم
من‌گام‌و گذر را به رسیدن‌نفروشم
من صورت ماتی که به ایینه نیاید
شعری که نه دیوانه فرزانه دراید
صدايم‌بزن که شاید زمستان من سراید
مرا زنده کن‌به تابیدنی که تنها ز رویت براید
صدايم‌بزن که بی تو فروخفته در سکوتم
به بال و پری نجاتم بده که من روبرو با سقوطم
سرتا سر این بحر پراکنده سراب است
حال قمر و شمس و زمین بی تو خراب است
حتی اگر اندوه تو در سینه بریزم
رسوا تر
عاشقانه ترین عاشقانه های جهان
در برابر قلبم کم میاورند
وقتی که پای "تو" در میان است
.
بشنو!
فریاد عاشقانه ی قلبم را
دستهایم را که میگیری
نگاهم که میکنی
مشتاقانه تر از ثانیه ها.
عشق در وجودم میتپد
آوای بودنت، عاشقانه های جهان را میرقصاند
جهان در برق چشمانم میلرزد
و آغوشت تو گرم میکند تنم را.
با آرامشی از جنس بهشت. :)
.
آغوش تو آرامشی از جنس بهشت است
آرامشت از جنس "تو" در آینه ی "من"
خالیست جهان بی تو و عشقت شهِ قلبم!
بر بوم جهان با تو خوشست عشق کشید
عقبه ها با بیرحمی تمام میکوبند 
به وجود من میکوبند 
سیاه و کبود شده تمام تنم. جای عقربه ها رو دست هایم مانده 
صدای مرا میشنوی؟ 
از ته این چاه ظلمانی بشنو مرا 
سایه من بر تمام جهان می افتد روزی 
روزی می اید که از این پیله رخت ببندم
روزی پروانه ی زیبایی می شوم
روزی بر بلند ترین بلند ترین قله ها می نشینم و به شما نگاه میکنم 
اینجا سرد است و تاریک 
سرد سرد 
صدای جرقه را از درون من میشنوی؟ 
اتش درون من خاموش نمی شود 
رسم دنیا در همین است آنکه آمد رفتنی ستبعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست
 
تا توانی خلق را از خود مرنجان با سخنآنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست
 
عمر و جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولیشیشه ی عمر گرانم عاقبت بشکستنی ست
 
تکیه بر ایمان خود کن هم رهِ شیطان مشوریسمانِ دست شیطان قطعاً پوسیدنی ست
 
ثروتت بند است بر شب شهرتت با یک تبیعاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست
 
دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاستخرقه ی زر هم بپوشی سیم و زر نابردنی ست
⭕️بی حجابان غاصبند و غصب دلها می کنندصاحب آن خانه را از خانه بیران می کنند.
صادق آل محمد گفت: دل عرش خداستبی حجابان عرش حق را لانه ی خود می کنند.
خواهرم گر شیر باشی و دلِ شیرت بودهل مبارز با خدا گفتی و مغلوبت کند
گر طلاقی را که مبغوض است بابش باز شدانتهای غصب دلها بود که کارش زار شد.
آتشی کانداختی در کلبه ی عشقِ کسیدودِ آن آتش به چشمت رفته و کورت کند.
یک نصیحت بشنو از من پا مزن بر بخت خویشچون کسی چون تو دلِ شُویت به تسخیر آورد.
توبه کن، بگرد و مایو
چه زیبا بافتی زلف عروسان شب من را
که از هر زلف، صد شب شد، زمان بی تو و من را
به دستانت گره کردی، شب و شعر و شرابم را
که هر دم آروز کردم، تو بودی جای اینها را
از این دیوار و این سایه، که عمری همدم غم بود
بپرس و راست را بشنو، که هم قصه شوند من را
از این حالی که من دارم، غزل شاید توان گفتن
ولی با تو چه باید گفت؟ از این ما و تو و من را 
لطف حق داد به ما حضرت قاآنی را
.
در میان دو جهان غیر شهیدان حسین
چه کسی درک کند مردن عرفانی را؟
.
خون قاسم که زمین ریخت، فرو می بلعید
هیبت و قدرت آن دولت شیطانی را
.
باتلاقی است که جز دولت منفور ترامپ
عاقبت می شکند کعبه عبرانی را
.
رهبر کفر جهانی که به مستی خفتی!
خیز و بشنو سخن ملت قرآنی را:
.
ضربه ای سوی تو آید که فراموش کنی
چهره رافت اسلامی انسانی را
.
دشمنان وطنم باز همه می بینند
انتقام و غضب خاسته از وحدت ایرانی را
.
بابِ قاسم که شود ساخته در صحن
 العجل آقا که حسین(ع) منتظرست
 

 
مهدیا درد دل سوخته ام را بشنو
                               اندکی از غم پنهانی من را بشنو
اینهمه ظلم و سیاهی به دنیا تا کی
                          خود بگو اینهمه هجران و تطاول تاکی
در غمت بی سر و سامان و حزینم مولا
                           بیکس وبی دل و حیران وغمینم مولا
سوختم،سوختم آقا تو به فریادم رس
                             من گدای توأم آقا،تو به فریادم رس
روزگاریست که من واله و حیران توأم
هیچکس ننشست روشون امشب 
برای ما بود 
برای ما
ما نبودیم 
پس خالی بمونه 
ما.
هیچ چیزی طعم و رنگ نداره 
حتی اگه دلم بتپه براش 
اینکه دیوانه وار بخام فیلمی رو تماشا کنم ولی نباشه و برام ینی هیچ
این ینی ما نتونستیم بریم 
اینو دوس دارم 
این منو زنده میکنه 
میدونی 
من خیلی صدات کردم 
ولی شاید دلم همون شب شکست 
گمونم اون شب شنیدی 
میگم نه اینکه نباشی 
ولی خو همیشه باش 
همیشه بشنو 
من بی کسم بی تو
من هر روز از روزی که خودمو شناختم باهات حرف زدم 
پس بش
سلام      
 
 
                             بسم الله الرحمن الرحیم
مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَٰکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا
چه کیوت بید چیمى*----*
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



دریافت
 
 
 
 
(دست از کله ى کچله نامجین بر نمیدارم )
بشنو ای محبوب 
که مقصود آفرینش تویی 
نقطه مرکز و محیط کائنات تویی 
آن مشیت و فرمان 
که بین آسمان و زمین در حرکت است تویی 
بسیط و مرکب تویی 
من ادراک را در تو آفریدم 
تا آیینه دیدارمن باشد 
اگر مرا ادراک کنی خود را نیز در خواهی یافت 
اما اگر در سودای خود باشی 
طمع مدار که هرگز با ادراک نفس خود مرا ادراک کنی 
تو به چشم من توانی دید، مرا و خود را 
و به چشم خود نخواهی دید ،مرا و خود را 
ای محبوب 
چه بسیار که تو را خواندم وتو آوای من نشنیدی 
چه بسیار
یکی از بچه های کلاس که از گیلان به دانشگاه ما آمده است در مورد حال و هوای شهرش میگفت. آنطور که شنیدم آنقدر برگ زرد روی زمین میریزد که آدم برای عبور و مرور باید یک تونل بسازد. در یک چشم به هم زدن حجم عظیمی از برگ های پاییزی روی زمین میریزند. با اولین باران پاییزی، قورباغه ها طلبکارانه گوشه مرداب می نشینند و غبغبشان را باد میکنند. اردک ها هم با فیس و شماتت از آب بیرون می آیند و با تبختر راه میروند و خودنمایی میکنند. نمیدانم، اما شنیدم که آنجا گاوها
امام علی(ع):"از زیاد حرف زدن بپرهیز،که آن عیب های پنهان تو را آشکار می ساز و کینه های آرام گرفته دشمنانت را بر ضد تو تحریک می کند."|غرر الحکم،ح۲۷۲۰|
مرتبط:آیت الله سید علی قاضی،۲۶ سال ریگ در دهان می گذاشتند.|منبع|
مرتبط:دادند دو گوش یک زبان از آغاز/یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگو(شاعرش نمی دونم کیه!!!)
 
امام به شاه نصحیت می کند که از پدرت عبرت بگیر به کدام واقعه تاریخی اشاره دارد
بخشی از سخنرانی امام در این مورد
روز ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ به مناسبت عاشورای محرم ۱۳۸۳، آیت الله خمینی، در معیت چند تن از ون، درصدد برآمدند به مدرسه فیضیه بروند و برای مردم سخنرانی کنند.کوشش رژیم برای منصرف ساختن ایشان از سخنرانی روز عاشورا به نتیجه نرسید.مقارن عصر، آیت الله خمینی، در حالی که هزاران تن، با فریاد خمینی، خمینی » او را مشایعت می کردند، وارد مدرسه فیضی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها