نتایج جستجو برای عبارت :

شعر دیدم که برنداشتی نعشم از زمین

کسی از دلش خبر نداشت. انگشت اتهام به سمتش بود و آماج تهمت ها بی رحم، سنگدل، خودخواه.
اما چه کسی میداند در دل کسی که می رود چه می گذرد؟ حالش بد بود و این ها نمکِ زخمش بودند.همیشه کسی که می رود مقصر نیست، همیشه کسی که می ماند مظلوم و بی تقصیر نیست.
شاید آن که می رود آنقدر زخم بر تن دارد که دیگر جایی برای زخم تازه نیست، یا آنکه می ماند آنقدر فریاد زده که دیگر نای حرف زدن ندارد و در چشم دیگران می شود: مظلومِ ساکت!
+تیتر از عفیف باختری
++بیت تیتر همیش
اصلا با عقاید من جور در نمیاد که در وبلاگ از غم و غصه و ناراحتی بنویسم. خوش دارم وقتی کسی میاد اینجا رو میخونه انرژی بگیره، انگیزه پیدا کنه برای عمل ها و گام های بعدی زندگیش. حتی یک نفر.
ولی این مدت همه نوشته هایم آعشته به این درد مزمن بود که نفس کشیدن برای خودم هم دشوار بود چه برسد به این نوشته ها.
حالا خلاصه.
میخواهم بگویم توی راهم. یعنی یک ساعتی میشه نشستم توی اتوبوس و راهی شدم. 
چند ماه پیش، در همین وبلاگ اتمام حجت کردم با خودم. 
گفتم تا آخر
 
کتاب زمين نخورده
شاعر: علی حیدری (پویا)

مثال کر که صدا را نمی کند باور وفا ندیده وفا را نمی کند باور کسی که از در و دیوار پشت پا خورده ست سلام پنجره ها را نمی کند باور و چشم سرخ من این یادگار دلتنگی نگاهِ عقده گشا را نمی کند باور مگو قناری از آزار باد پائیزی جوانه قصه ی ما را نمی کند باور گذشت عمر عزیز و چه دیر فهمیدم زمين نخورده عصا را نمی کند باور
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توان
دستور موقت چیست؟دستور موقت یا همان دادرسی فوری دستوری است كه دادگاه مبنی بر توقیف مال یا انجام عمل یا منع از امری صادر می‌كند.  تشخیص صدور دستور موقت با قاضی است و هیچ تاثیری در اصل دعوا ندارد . فقط به اموری كه احتیاج به تعیین تكلیف فوری دارند اشاره دارد. هرگاه چند روز حتی چند ساعت تاخیر در رسیدگی سبب ورود خسارت به یکی از اصحاب دعوا شود می‌توان آن‌ را از موارد دادرسی فوری یا دستور موقت به‌شمار آورد. برای مثال شما زمين خود را برای كشاورزی ب
الکترسیته:  الكترسیته انرژی نهفته ای در طبیعت و وجود آن در بعضی از مواد موجود درجهان میباشد این نیرو به صورت های مختلف میباشد و دارای 2 قطب میباشد اما به صورت كلی میتوان الكترسیته را به دوبخش تقسیم كرد الكترسیته ساكن++این حالت از الكترسیته عنصری كه آن را بو جود می آورد دارای قطب مثبت+میشود مانند وسیله پلاستیكی كه بر اثر مالش دارای قطب مثبت میشود یا بدن انسان كه بر اثر برخورد با این گونه اشیاء درای قطب مثبت الكترسیته ساكن میشود فقط زمين تامین
کجا برد چرخ فلک ناگهان گوهرت را                                                                                                         که سوزاند یک عمر جان و دل و مادرت را 
زمين نعره سر داد از فتنه چرخ گردون 
                                          در ان دم که بر هم زد آن مدرسه سنگرت را
نديدم تو را روی آوار های کلاست 
                                          ولی ديدم آن صفحه ی پاره ی دفترت را 
و من دستخط تو را روی ان صفحه ديدم 
                                          و من ديدم ا
#  آرایشگر دختر فرعون، خدا پرست بود. روزی در حالی که سر دختر فرعون را شانه می کرد، شانه از دستش افتاد، آن را برداشت و نام خدا را بر زبان آورد.دختر فرعون گفت: آیا جز پدر من، خدای دیگری داری؟آرایشگر کفت: خدای من و خدای پدر تو و خدای آسمان ها و زمين، خدای یگانه است که شریکی ندارد.دختر برخاست و گریه کنان نزد پدر رفت.فرعون گفت: چرا گریه می کنی؟دختر گفت: آرایشگر گفته است که خدای من و خدای تو و خدای آسمان ها و زمين یکی است.فرعون، آرایشگر را احضار کرد و گف
اصن چجورى باید راجبش حرف زد؟ پر حساى عجیب كه غیر از ما واسه بقیه آدما غیر قابل دركه و فقط اون میتونه ساده بفهمه پر قانون و منطقم اما بازم آخرش تابع قلبم میزارم رو مخم را بره عمدا كه غرق شیم توى رابطه كم كم صورتت مثه ماهه چقد من میديدمت از این فاصله هرشب تـــو ، تنها دوم شخص مفرد منى به فرد من منحصر یعنى تو قرمز سبز زرد بنفش آبى نارنجیمى مكملمى تو جرات قبل گفتن حقیقتى و هنر دستى یا قدرت طبیعتى معتدل ترین زمين وسط دریا جزیرمى.
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشتما را شکار کرد و بیفکند و برنداشتما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن اواو خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشتما را به چشم کرد که تا صید او شدیمزان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشتگفتا جفا نجویم زین خود گذر نکردگفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشتوصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکردزخمش به دل رسید که سینه سپر نداشتگفتند خرم است شبستان وصل اورفتم که بار خواهم ديدم که در نداشتگفتم که بر پرم سوی بام سرای اوچه سود مرغ همت من بال و پر نداشتخا
اول میخواستم بنویسم دم خدا گرم 
بعد گفتم خدا مرگت نده پاییز
نرده ی دیشب رو که یادتونه؟ 
خوب من فراموش کرده بودم راستش! و ممکن بود فاجعه رخ بده! 
اما! بارون اومد! و الان نرده پاکه
حتی موقعی که بارون اومد هم حواسم نبود 
فقط مامان گفت لباسایی دیشب خشک شده دوباره خیس شد 
منم رفتم ديدم اون لباس مجلسی کامل خیسه گفتم ولش کن 
فقط حوله را برداشتم آوردم داخل رو بند پهن کردم 
دو تا مانتو و خرت و پرتها و لباس مجلسی موند 
شلواره رو هم که اول صبح برداشتم ان
اینبار مَرد می رود تا در وَرای تو
پایان دهد به قلبِ من و دست و پای تو
کوچک نمی شد او ، که دنیای شعرها
هرچند درد مسخره می شد برای تو
تصویری از تمام رخت توی زندگیش
در هر کجای او ، او در هیچ جای تو
اصلاً نباشی و شبی در خود بمیردت
اصلاً برای لحظه ای بی ادعای تو
حسی که حجله وان و انگشت میانی ات
با مردهای کوچه نگاه نهانی ات
انقدر پوچ ، در همین حد بی خودی خوشی
یک بوسه حتا گونه های استخوانی ات
یک دانگ از نگاه تو باید برای او
یک قطره از شراب جادوی جوانی ات
یک
داشتم آرشیوم رو نگاه می کردم ديدم دقیقا پارسال همین موقع اینستامو حذف کرده بودم و خب دقیقا امسالم همین دیروز اینستامو حذف کردم
و یه مقدار از این تکرار تاریخ حتی تو مقیاس اینقدر کوچیک ترسیدم:/
 
پ.ن:راستش عجیب بخاطر این هواپیما دل و دماغ ندارم انگار که عزیزای خودمو از دست دادم دیروز اینقدر تو خودم سیر میکردم که فراموش کرده بودم یه چیزی بخورم و خب حاصل یک روز هیچی نخوردن این شد که ساعت هشت و نیم شب تو بی آر تی در حالی که فشارم افتاده بود و حتی تو
سال‌ها دوستش داشتم. غرق در دوست‌داشتنش بودم. هر لحظه، در هر جا، هر چیز زیبایی که می‌ديدم را برای او می‌بردم.هر ستاره‌ای که در قلبم چشمک می‌زد؛ می‌کندمش و به گیسوان پر‌کلاغی بلند و زیبای او آویزان می‌کردم. هر شب دستمال‌های ابریشم را روی قلبم می‌کشیدم و تلاش می‌کردم ستاره‌های بیشتری در قلبم چشمک بزنند. تا شبی، بالاخره، گیسوانِ ستاره بارانش مدهوشم کند. روزی که خسته و زار از خاموشی ستاره‌ها به خانه آمدم. ديدم اتاق تاریک است. پرده را کن
آینه چشمانت مرا مسخ خودش ساخت
 
من در آنها چیزی را ديدم که وصف ناشدنی بود
 
من خودی را دید چون تو و توی را ديدم چون من
 
من که بودم گه مسخ در آینه چشمانت به نظاره نشستم
 
و در آنها خدایی را ديدم که مرا مهربانانه دوست میداشت
 
من خدایی را ديدم که سرای زیبایهایی بی پایان بود
 
من در آنجا ندای را شنیدم که نا گفتنیست
 
من در آنجا بودم و خودی را ديدم
 
آری آن من بودم
 
منی که بی نهایتها را به نظاره نشسته بودم
 
بی نهایت عظمت
 
بی نهایت شکو
 
بی نهایت بزرگ
هروقت خواستی پارچه‌ای» بخری؛ 
آنرا در دست مچاله کن» و بعد رهایش کن،
اگر چروک» برنداشت، جنس خوبی» دارد. 
آدم‌ها، نیز همینطورند
آدم‌هایی که بر اثر فشارها 
و مشکلات، اخلاق، و رفتارشان
عوض می‌شود، 
و چروک» برمیدارند.!
اینها جنس خوبی ندارند، 
و برای رفاقت، معاشرت، مشارکت، ازدواج و اعطای مسئولیت به ایشان،
به هیچوجه گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.
 مراقب انتخاب آدم های اطرافمان باشیم. هر کسی لیاقت هر چیزی را ندارد!
یه کسی  تعریف می کرد:
کوچیک که بودم یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبارفروشی پدرم در بازار.
 پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار، 
دوستم قبول نکرد. از پدرم اصرار و از اون انکار،
تا اینکه پدرم, خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیبها و مشت دوستم.
از دوستم پرسیدم:تو که اهل تعارف نبودی, چرا هرچه پدرم اصرار کرد, همون اول, خودت  برنداشتي؟
دوستم خیلی قشنگ جواب داد:
آخه مشتهای بابات بزرگتره.
خدایا اقرار می کنم که مشت
زنگ می‌زنم جواب نمی‌ده و بعدا هم دیگه نه زنگ می‌زنه نه پیام می‌ده ببینه چی‌کارش داشتم، داریم حرف می‌زنیم، ممکنه یهو وسطش بگه خب، کاری نداری؟ خداحافظ»، زنگ زده، دو سه تا زنگ خورده تا بیام بردارم قطع شده، پیام دادم کارم داشتی؟» جواب داده آره می‌خواستم حرف بزنیم که برنداشتي»، نگفتم مگه کلا چندتا بوق خورده بود که قطع کردی؟»، فقط نوشتم تا بردارم قطع شد. چند دقیقه دیگه می‌تونم حرف بزنم. اگه می‌خوای زنگ بزن، اگه نه بگو من بهت زنگ بزنم» و
رفتم شامپو بخرم از مرکز خرید نزدیک.
ديدم یه مغازه یه سری ماشین اسباب بازی بامزه اورده.
باتری رو که میذاشت تو ماشین بعد یا لامسه ی هر سمت ماشین یه حرکت میکرد.
پنجره سمت راننده.پنجره سمت مسافرشیشه جلو.شیشه عقب.هر کدوم رو که لمس میکردی ماشین حرکت میکرد و سرعتش کم و زیاد میشد یا میچرخید
در حالی که محو این بودم که ایا این چیز عجیب و جالبیه که ماشین ساده با لامسه کار میکنه و نه با کنترل.
یه سایه ديدم.
بعد که ماشینه رو گذاشتم روی زمين ديدم
‏امسال هم گذشت، کمی پیرتر شدم 
از دیدنِ جهان شما سیرتر شدم 
هرقدر شاخه‌شاخه رسیدم به آسمان 
در خاک ریشه‌ریشه زمين‌گیرتر شدم 
گفتی به عکس‌های جوانی نگاه کن 
ديدم رفیق.ديدم و دلگیرتر شدم 
رودم که در مسیر سراشیب زندگی 
در پرتگاه عشق سرازیرتر شدم 
فرقی نداشت بود و نبودم برای تو 
امسال هم گذشت و کمی پیرتر شدم 
مجید ترکابادی
داشتم راه می‌رفتم، بارون هم شدت گرفته بود، گوشیم داشت زنگ می‌خورد، تا خواستم جواب بدم از پشت صدای جیغ شنیدم. برگشتم سمت ماشین و ديدم که خانومه رو زمين افتاده و پسر و دخترش دارن بلندش می‌کنن که بذارنش تو ماشین. از بینی‌ش خون می‌اومد. ماشین راه افتاد. عصای خانومه رو زمين جا مونده بود.
ادامه مطلب
دیشب موقع خواب متوجه شدم کل عضله های کتف و زیر فک و پاهام گرفته و با هر حرکتی درد تو بدنم می پیچه، تا به مامانم گفتم سریع یه قرص سرماخوردگی واسم تجویز کرد و یهو یادش افتاد قبلن قرص حساسیت هم ازش خواسته بودم، چند شب پیش فکر کنم یه پشه یا سوسک یا هر موجود دیگه ای منو نیش زده و کل بدنم داغون شده و هر لحظه یه منطقه از بدنم داد می زنه "منو بخارون"، این دوتا قرص رو خوردم و تقریبا بالای نه ساعت خوابیدم، نزدیک ظهر به زور بیدار شدم و کل روز هم تو حالت نیمه خ
دیشب موقع خواب متوجه شدم کل عضله های کتف و زیر فک و پاهام گرفته و با هر حرکتی درد تو بدنم می پیچه، تا به مامانم گفتم سریع یه قرص سرماخوردگی واسم تجویز کرد و یهو یادش افتاد قبلن قرص حساسیت هم ازش خواسته بودم، چند شب پیش فکر کنم یه پشه یا سوسک یا هر موجود دیگه ای منو نیش زده و کل بدنم داغون شده و هر لحظه یه منطقه از بدنم داد می زنه "منو بخارون"، این دوتا قرص رو خوردم و تقریبا بالای نه ساعت خوابیدم، نزدیک ظهر به زور بیدار شدم و کل روز هم تو حالت نیمه خ
دیشب خواب ديدم فکرامو نوشتم، یکی از بچه ها اینجا دیدتشون و خونده و به بقیه نشون داده.
خواب ديدم گریه کردم. وقتی می نوشتمشون.
خواب ديدم جرئت حرف زدن داشتم.
خواب ديدم برای یکی مهم بود.
خواب ديدم خسته شده بودم از اینکه همون چیزی باشم که ازم میخوان. خواب ديدم دلم میخواست یه بار مهم باشه من چی میخوام.
ولی خب. نیستم؟ اگه خسته شده بودم الان وضعم این نبود.
اگه خسته شده بودم هر روز به همه پیام نمیدادم که یک دقیقه بعدش حذفش کنم.
اگه خسته شده بودم، فرقی می کر
 توی کوپه قطار با یک پزشک آزمایشگاه همسفر شدم اوشروع کرد به گفتن از میکروبها واینکه اگر دستها را قبل از خوردن بشوییم از بسیاری ازمیکروبها در امان هستیم ٬اوگفت: بسیاری از میکروارگانیسمها در روی زمين فعالند ولی بعضی آدم ها اینقدربی شعورندکه اگر خوردنی روی زمين بیفتد آنرا بر می دارند و می خورند هنوز حرفش تمام نشده بود که تکه ای از بیسکویتی را که می خواستم به دهانم بگذارم از دستم روی زمين افتاد ومن هم بدون توجه به حرف او بیسکویت رابرداشتم یه فو
۱. چن قسمت از سریال کره ای i am sam ـو ديدم [خیلی چیز خاصی که تا اینجاش نديدم ممولیه] + فیلم prospect ـو ديدم [بد نبود] + یه مستند ديدم راجع به تفاوت مغز زن و مرد و برتری هاشون [باحال بود:دی] + یه مستندم راجع به اتفاقای بعد زایمان ديدم که چه تاثیری رو زن و شوهر میذاره و زیر و روشون میکنه [چق باس تلاش کرد که دوباره به ارامش رسید]
۲. آهنگ so far away [کلیک]
۳. آبدوغ خیار
یه تصمیم اشتباه
و مسیر زندگی م عوض میشه
نمیدونم چقدر خوب شد یا چقدر بد
میدونم که دلم برای دویدن تنگه
دلم برای جنگیدن تنگه
دلم برای یکه تاز بودن تنگه
در حالیکه الان از ترس زمين خوردن نمیتونم درست قدم بردارم، رویای دویدن تو سرمه
این یه احساس فوق العاده بده
این مزخرفه
این مثل یک قفس میمونه
خواب ديدم که میدوم. می پرم و فرود میام و این جسم دیگه زندون آرزوهام نیست. خواب ديدم هیچ دردی احساس نمی کنم و اطرافم رو کامل درک میکنم. خواب ديدم آرزوهای کوچیکم
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان ديدم
زن همسایه بر زمين افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را.نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم.
دست من را بگیر،گریه نکنم
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمين پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
1. گفتم معلم جدید اوردن؟ خیلی باحال می خنده :)) ری ری minute رو گفت مینیت و کم مونده بود برم برا خانومه چایی نبات بیارم خنده ش بند بیاد :| بعد اصن به همه چی می خندید. بعد من از خنده های اون خنده م گرفته بود، اون میگفت چرا میخندی؟ گفتم از خنده شما خنده م میگیره. 
اونم گفت منم از خنده تو خنده م میگیره. 
منم گفتم منم از اینکه شما از خنده من خندتون میگیره خندم میگیره.
اونم گفت منم از اینکه تو بخاطر اینکه از خنده من که بخاطر خنده توعه خنده ت گرفته، خندم گرفته.
دانستنی؟
آیامیدانید؟ احتمال دارد درسال 6000میلادی علم به حدی پیشرفت كند كه خودرو ها دیگر استفاده نشوند و انسان توسط موج برروی زمين باسرعت بالا حركت كند!!!!!!!!!!
آیامیدانید؟ ترانزیستور قطعه ای الكترونیكی است كه توسط این قطعه انقلابی درجهان ایجادشد وباعث بوجود آمدن عصر اطلاعات وارتباطات شد.تمام وسایل الكترونیكی ارتباطی برای ایجاد ودریافت امواج ازاین قطعه استفاده میكنند.
آیامیدانید؟اگر از زمين فراتر وبسیار زیاد دور شویم  آسمان ها را به صورت
ديدمش که ناراحته و نتونستم برم جلو بهش بگم چه دردته
ديدم نمیخنده و نتونستم برم بپرسم چرا
ديدم داره سیگار میکشه و به چشمام شک کردم و هنوزهم شک دارم که درست ديدم یا نه, ولی نتونستم برم بهش بگم دِ لعنتی تو اینجوری نبودی که.
همه ی اینارو میبینم و کاری از دستم برنمیاد چون دیگه دوستم نیست.
همینو میدونم که من شدم وابستت
♪ ♥‿♥ ♪
منو این گوشیمو عکسای توی لامصب
♪ ♥‿♥ ♪
هرکی میبینه منو میگه که من دیوونم
♪ ♥‿♥ ♪
بعد این ثانیه ها بی تو من نمیتونم
♪ ♥‿♥ ♪
خوابتو ديدم روی ماهتو ديدم♪ ♥‿♥ ♪روی موهای افشون تو هی دست میکشیدم
منبع:guitarmusics.com
همینو میدونم که من شدم وابستت
♪ ♥‿♥ ♪
منو این گوشیمو عکسای توی لامصب
♪ ♥‿♥ ♪
هرکی میبینه منو میگه که من دیوونم
♪ ♥‿♥ ♪
بعد این ثانیه ها بی تو من نمیتونم
♪ ♥‿♥ ♪
خوابتو ديدم روی ماهتو ديدم♪ ♥‿♥ ♪روی موهای افشون تو هی دست میکشیدم♪ ♥‿♥ ♪
منبع: گیتار موزیک
نهی از اعتماد بیجا حتی به نزدیک‌ترین افراد
ثقة الاسلام کلینی و ابن شعبه حرانی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:
محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی بن إسماعیل، عن عبد الله بن واصل، عن عبد الله بن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تثق بأخیك كل الثقة فإن صرعة الاسترسال لن تستقال.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حتی به برادرت اعتماد كامل و تمام (بدون ملاحضه) مكن؛ زیرا زمين خوردن ناشی از اطمینان كردن، قابل جبران نیست.
الکافی، تالیف ثقة
معجزه
 
شما به معجزه اعتقاد دارین؟
تا حالا معجزه دیدی؟معجزه را  از نزدیک حس کردی ؟!!!قرار نیست معجزه یه چیز خیلی خفن باشه گاهی لابه لای اتفاقات وقتی نگاه میکنی درکش میکنیچندوقت قبل از ماشین پیاده شدم وراه افتادم سمت محل کار از خیابون که رد شدم ديدم یه پسر اون طرف خیابان داره از تو ماشین بال بال میزنه من: اول صبح مردم خجالت نمیکشن .یکم که دقت کردم ديدم موبایلش را تو دستش داره ت میده من: اخه این چه طرز شماره دادنه.بعد ديدم داره به سمت ماشی
سلام و درود
این روز ها برایم سخت ترین روز هاست
بدونه وقفه و درنگ  از ساعت 8 شروع میکنم تا دو نیم نصف شب از خوابگاه تا ان بیست دقیقه ای راهه و امروز مجبور به دویدن شدم
مهندس زارع اسمم  رو گذاشته اقای مطیعی ارشد حالا تا یه هفته میگفتم ارشد نیستم این هفته ديدم  میگه باشه ارشد کلاسی اخه مگه چیزی رو پیشونی من نوشته
امروز یه ده باری صدام زد .یه مدار پنوماتیکی بستم تا اخر کلاس دست از سرم برنداشت آدم کار بلد و باید پرستید واقعا انسان فوق العاده
اوخاطره ی قدیمی دل استکه خاطراتش شیرین ترین لحظاتِ عمرم بودند.انگشتِ شَستم روی شقیقه استفکرِ اینکه روزی.بله یادم آمد!پاییز بود که او را در شهر خاطره ها ديدم.در خطه ی سبز لادن های نارنجی رنگچشم های روشن و شفافشاز شرمدوخته شد بر کفش هایم!کفش هایم اما نیز، از او رو گرفتند؛کفش هایم محجوبند!پاییز بود که او را در کنج آجری و ترک خورده یخیابانی آشنا ديدم،مادرم می گفت که مَرد، سایه استو سایه اش مَه است!من با ذوق عجیبی در دلپَر کشیدم به در خانه ی قلبش
1️⃣ فردا زله می آید . این تنها دستاورد زمين است برای سرزمين ما.
‏⁧#ر_پ⁩ ⁦#R_P⁩
2️⃣ قصد کرده خاک این شهر و دیار را به توبره بکشد زمين.
‏⁧#ر_پ⁩ ⁦#R_P⁩
3️⃣ این همه دست تکان دادی . یکبار سر تکان میدادی زمين.
‏⁧#ر_پ⁩ ⁦#R_P⁩ ⁧#زله⁩ ⁧#زمين⁩ ⁧#زمين_لرزه⁩
4️⃣ مقیاس از ریشتر گذشت ، نگویید زمين لرزه ؛ بگویید ژله زمينی (!)
‏⁧#کاریکلماتور⁩ ⁧#ر_پ⁩ ⁦#R_P⁩
5️⃣ به زمين بگویید یک لیوان نبات داغ یا عرق نعنا بنوشد ، این دلپیچه ها ما را هم ویران کرد.
‏⁧#ر_
شب ساعت دوازده و نیم یک بود حدوداً که خوابیدم! صبح هم نزدیک شش بیدار شدم. بعد از حدود نیم ساعت برگشتم که بخوابم! قبلش یه مشت سوال و جواب در مورد خواب روشن خوندم و با تلقین اینکه خواب روشن می‌بینم خوابیدم!
سعی کردم که با شمردن از صد به پایین هوشیاری‌مو حفظ کنم! بعد یه مدت نامشخصی ديدم که به مرحله بختک رسیدم! سعی کردم که با ت دادن جسم اختری‌م از بدنم جدا بشم! اول به سمت راست و چپ و به شکل تاب‌ خودمو ت دادم، و بعدش هم مغزمو منقبض و منبسط کردم!
بسیاری از ساختمان های بتنی ساخته شده در سال های پیش از دهه 1970 میلادی در نقاط مختلف جهان و از جمله ایران، توسط آرماتورهای بدون آج مسلّح شده اند. تجربه بدست آمده از زله های رخ داده در سال های اخیر نشان دهنده ضعف رفتاری و عملکردی این نوع ساختمان ها تحت اثر بارهای جانبی می باشد. علاوه بر استفاده از آرماتورهای بدون آج، مشکلات دیگری چون طراحی عمدتاً براساس بارهای ثقلی، عدم رعایت فلسفه تیر ضعیف - ستون قوی، عدم توجه به جزئیات بندی اتصالات و غیره نی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها