نتایج جستجو برای عبارت :

رویاهای سرکش

اندیشه ام خشکید دراین ناکجا آباد
این ناله ها هرگز نمی گنجد دراین فریاد
تا در کف تو رشته تقدیرهای ماست
پروردگارا داد خواهم من از این بیداد
من بنده سرکش نبودم نیستم شاید
این بار از دستت عنان بنده ای افتاد
تو سوزها در سینه خواهی ناله ها در دل
من یک خدای شاد می خواهم خدای شاد
من شعرهای تازه می خواهم زبانی نو
من دشت خواهم سبزه خواهم سایه شمشاد
من دامن یک کوه سرکش در بغل خواهم
من بید می خواهم که رقصد با صفای باد
یک چشم پر می خواهم از احساس دیدن ها
یک گ
من هم مثل خیلی ها ترزو داشتم برم دنبال موسیقی.
اما از یه جایی به بعد که راهم عوض شد و مسیرم به سمت دیگه ای رفت و فکر کردم همه موسیقی ها حرامن این عشق و علاقه رو تو نطفه خفه کرده و نفس را بگفتیم انقدر سرکش و چموش نباشد.
موسیقی مورد علاقم نی بود:) همینقدر قانع
دوستم پیامی فرستاد که جایی کلاس نی هست و دوباره این عشق و علاقه ما شدت گرفت
و این بار ول کن ما نبود:)
همانقدر چموش و سرکش
دگر به حرف ما هم نمیرفت و هرچه گفتیم ای نفس بیخیال ما شو نشد که نشد
به س
بگذر و از خانه قلبم برو
زله ام ، درد و پریشانیم
گفته و هرگز نشنیدی چرا؟
باعث بدبختی و ویرانیم
حادثه ام ، منتظر واقعم
دور شو من عنصر بحرانیم
دامن هرکس که بگیرد پَرَم
شعله ی سرکش و پشیمانیم
راه خودت را بکش و دور شو 
ابر سیاه شب ظلمانیم  .
.
ابر سیاه شب ظلمانیمسینه ی دریائی طوفانیمخشم فرو خورده ای از حاکمانزله سان موجب ویرانیمهر شب و روزم شده یک واقعهمثل هوای بد و بحرانیمدامن هرکس که بگیرد پَرَمشعله ی سرکش و پشیمانیمبگذر و از خانه ی قلبم برودرد فراگیر و پریشانیمپای خودت را بکش ای بی وفاعاشق سرخورده ی ایرانیم .
ابر سیاه شب ظلمانیم
سینه ی دریائی طوفانیم
خشم فرو خورده ای از دشمنان
زله سان موجب ویرانیم
هر شب و روزم شده یک واقعه
مثل هوای بد و بحرانیم
دامن هرکس که بگیرد پَرَم
شعله ی سرکش و پشیمانیم
بگذر و از خانه ی قلبم برو
درد فراگیر و پریشانیم
پای خودت را بکش ای دوست ، من
عاشق سرخورده ی ایرانیم .
.
من یه شب بارونی نخوام درس بخونم باید کیو ببینم؟
همه رفتن به بهانه اینکه فاطی درس داره بذار بشینه بخونه!
من نمیخوام درس بخونم اصلا.
منم میخواستم برررررم!ولی خب.نرفتم!
میدونین دلم چی میخواد؟
 لبو و باقالی داغ میخوام.زیر چتر دکه .تو گنج نامه ای. عباس آبادی .جایی!یه جوری این پا و اون پا کنم از سرما و لبو بخورم.خب چیه؟
حوصله کتابام رو ندارم به این هوای خوب!
 
دل من، ای دل عصیانگر من،
تو باشی دشمن دیرینه من.
ترا پیدا کنم، عفوت نسازم،
شوی حبس ابد در سینه من.
نمی دانم چه سان سازم مجازات،
ترا عصیانگر مغرور و سرکش.
اگرچه سوختم از آتشت من،
زنم هردم ترا بر آب و آتش.
تو عصیان م یکنی در سینه من،
زنم هر دم ترا سنگ ملامت.
همه دار و ندارم رفت بر باد،
بیاویزم ترا بر دار قسمت.
عنان و اختیارم رفت از دست،
تو از خود رفت های، بر خود نیایی.
به رغم این همه بیداد روزی،
بترکانی تو خود را چون فدایی.
گاهی روزها و ساعتها رو با خودت کلنجار میری و به خدا قول میدی دیگه گرفتار اون خشم کذایی نشی اما بازم با یه اتفاق روزمره می‌ریزی بهم و چه حییییف که قولت یادت میره! امان از دست نفس سرکش.
 
خدایا فقط خودت زیر و بم دلمو میدونی همونطور ک باطن این کم صبری رو برام آشکار کردی خودت هم کمکم کن تا شکستش بدم و میدونم که باهامی
 
پ. ن. جالبه ها هر سال یه بار بروز میکنم اونم توو آبان! امسال یه کم با تاخیر آذر ماه اومدم :) 
خدای من تو برایم همان خدایی هستی که موسی را از نیل عبور داد. 
و همان خدایی که به تکه ای از چوب چنان نیرویی داد که لشکری سرکش وتا دتدان مصلح را در آب نیل غرق کرد. 
گرچه من هم برایت آن موسی نیستم. 
ولی برایم آن خدای قهار هستی. 
دستم را بگیر و از این نیل گذرم ده. 
نگذار آبرویم پیش خودم برد. 
خداوندا گنه کارم قبول. ولی مخلوق خودت هستم. 
من را نشکن. 
 
خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: هنوز تا تابستانی‌ترین روزهای تابستان باقی است، روزهایی که تب داغ گرم‌ترین فصل سال سرکش‌تر از هرروز می‌شود و داغ بر تن و جان می‌نشاند؛ اما التهاب هشتمین روز تیرماه خودش حکایت داغ و فراق دیگری است.
ادامه مطلب
امشبم راساختی .فقط با یک لبخند و محاوره ی صادقانه .قلمم مثل  اسبی سرکش روی کاغذ دیوانه وار می تازداین منم همینی که با یک کلمه تمام دنیا روی سرش خراب و با یک کرشمه  همه  بیابانهایدلِ "خالی از سکنه اش" به باغ ارم مبدل می شود.این منم .عاشق تر از همیشه ی تو .با لبخندی و  با دلی مالامال از مهر تو  اینجا نشسته ام عاشق تر از همیشه ، دوستت دارم .
امروز دارم به خودم فکر میکنم
تقریبا تمام کارهایی را کردم که پدر و مادرم نمی خواستند
و تمام کارهایی را نکردم که می خواستند
راستش را بخواهید به شدت هم از خودم راضی ام
فقط باید حواسم باشد از پسرجان انتظار نداشته باشم همانی باشد که من می خواهم
مثل الان که کلاس هفتم است و من از حالا گیر سه پیچ داده ام که ریاضی بخواند بهتر است و او هم سر حرفش مانده که تجربی دوست دارد 
برو به امید خدا پسرجان (از طرف ننه سرکش تو) :دی
(به مناسبت روز معلم )
شماره 5
سابزیرو
سابزیرو بی هان 
شاگردانی مثل فراست رو 
داشته  که سرکش بودند
شماره 4:
اسکورپیون 
شاگردانی مثل ساتورشی
که کشته شدند
شماره 3:
ریدن:
شاگردانی مثل کوان لینگ
داشتند که خبیث شدند
شماره 2:
تونی استارک
بهترین شاگرد  او
پیتر پارکر هست 
شماره 1:
بتمن 
او پرونده  کامل خوبی داره
همه شاگردانش 
تبدیل به ابرقهرمان 
شدند بهترین معلم ایشان است
قلم روی بافت مقوا می‌رقصد و با هر چرخش بازتاب عکس لرزان ماه روی آب جان بیشتری می‌گیرد. 
تارهای قلم قصه‌ای جذاب از رویای شب‌های بی پایان را می‌بافند، گویا دیگر از دست من فرمان نمی‌برند. 
این شورش همگانی ست! 
این چشم‌ها دیشب شهرزاد قصه‌گو را پنهانی و بی خبر در رویای ابرهای صورتی ملاقات کرده‌اند و عاشق شده‌اند.
هرچند دیر زمانی‌ست که عقل می‌گوید عشق افسانه‌ای خیالیست و چشم‌ها دروغ می‌گویند. 
و مدام بهانه می‌گیرد که مگر عشق بی معشوق می
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را
تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گ
متن آهنگ آتش رضا بهرام
من پریشان شده ی موی پریشان توام کفر اگر نیست بگویم که مسلمان تواممن گرفتار تو و موی سیاه تو شدم من سرکش به خدا رام و به راه تو شدموای من هر نفست معجزه ای تازه کنم عشق آمد که مرا با تو هم اندازه کندمن که آتش شده ام به که تو دریا داری بی سبب نیست که در ساحل من جا داریماه کامل شده ای چشم حسودانت کور آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داریآنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری …
ادامه مطلب
متن آهنگ آتش رضا بهرام
من پریشان شده ی موی پریشان توام کفر اگر نیست بگویم که مسلمان تواممن گرفتار تو و موی سیاه تو شدم من سرکش به خدا رام و به راه تو شدموای من هر نفست معجزه ای تازه کنم عشق آمد که مرا با تو هم اندازه کندمن که آتش شده ام به که تو دریا داری بی سبب نیست که در ساحل من جا داریماه کامل شده ای چشم حسودانت کور آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داریآنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری …
ادامه مطلب
چشم هایم مدام به دنبال زیبایی ها میگشت
از وقتی دوربین دست گرفته بودم عادت کرده بودم به بادقت نگریستن در پدیده ها
این پدیده ها گاه جاندار بودند و گاه بی جان
اما هرگز چیزی به آن زیبایی ندیده بودم.
 
وقتی دیدمش چند صباحی چشم هایم به دنبالش راه افتادند سپس قدم هایم و پس از آن دلم
دیگر آن سراپا پوشیده در سیاهی را از دور هم که میدیدم میشناختم؛ از توازن گامهایش و از نجابت نگاهش
 
هرقدر که او نجیب بود من سرکش شده بودم
و هرقدر س صدایش بیشتر می‌شد
استاد باید ظاهر و باطن پیامبران را داشته باشد و نشانه های استادی در او یافت شود.مثل راه دانی، راه را رفته باشد، سخاوتمند ، خوش خو باشد و حسود نباشد
حق گوی و حق پذیر باشد ، متقی و متوکل باشد 
بی نیازی را بیشتر از ثروتمندی دوست داشته باشد 
و ذلت نفس دانی و سرکش را از عزت اش بیشتر دوست داشته باشد 
همینطور گرسنگی را از سیری بیشتر دوست داشته باشد 
به کار شاگردان و به عیب دنیا و عیب تن آگاه باشد 
به عیب خود بینا و به عیب دیگران کور باشد.
از کتاب انس ا
برای تو می نویسم به تو که شعر در هوایت شکوفه می دهد تویی که به خاطراتم دستبرد زده ای و دستت به خلوتم دراز است هر چقدر هم نباشی منکر بودنت نیستم برای بوییدن زندگی من چند گلدان خالی مانده و شاخه هایی خشک . هیچ شاخه ی خشکی جوانه نخواهد داد بلکه هیزم خواهد شد و آتش سرکش درونم را شعله ور می کند برای سوزاندن کسی گرفتن امیدش کافیست اینجا دیریست که آسمان ابری ست و بارانی نمی بارد دردی بدتر از این هست ? به یاد داشتن کسی که آینده ات را با خود برد
دامنه برفی به لب ِ چشمه سار، کبک ِ خرامان بهار اینهمه؟خنده نکن ناز نکن گُل نچین، وسوسه کردن به شکار اینهمه؟
 
اسب ِ سپید ِ قد و بالا بلور! یال به توفان زده ی ِ شوق و شور!سرکش و طغیانگر و مست ِ غرور! دلبری از ایل و تبار اینهمه؟
 
طاق زده نصف ِ جهان کاشی ات، فرشچیان خیره به نقاشی اتسرمه کشیدی به طلا پاشی ات، آینه و نقش و نگار اینهمه؟
 
گرمی ِ پُرشور ِ بغل وای ِ من، ناب ترین بیت ِ غزل وای ِ من،از لب ِ تو باز عسل وای ِ من، کوزه ی ِ پُرشهد ِ انار اینهمه؟
این فیلم که به نوعی اسپین آف مجموعه فیلم های سریع و خشن محسوب می شود، درباره یک مامور امنیت دیپلماتیک ایالات متحده به نام لوک هابز” و یک آدمکش سرکش و حرفه ای نیروهای ویژه به نام دکارد شاو” است که به طرز غیر محتملی با هم متحد میشوند و…
دانلود فیلم با حجم 1 گیگابایت
احساس می‌کنم بیخیال‌ترین و راحت‌ترین و بی‌دغدغه‌ترین دوران عمرم رو سپری می‌کنم. یک دختر معمولی که غم معاش نداره، پدر و مادرش و خواهران و بردرانش سالم و همه در کنارشن، درگیری عاطفی و احساسی نداره که مثل بعضی‌ها دائم نگران یا هیجان‌زده باشه یا در فراق بسوزه و گریه کنه!، همسر و فرزند نداره و هنوز درگیر مسئولیت‌های سنگین زندگی نشده، درسش رو تا اونجایی که بیسواد خطاب نشه ادامه داده و احساس سرخوردگی از این بابت نداره، به امکانات متوسط جامع
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد

سر خنب‌ها گشادم ز هزار خم چشیدم
چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد

چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد
که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد

ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم
چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد

دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر
به جهان نماند شاهی که چو چاکرم نیامد

خردم گفت برپر ز مسافران گردون
چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد

چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر د
حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام درباره ضرورت تحمیل فضائل بر نفس (یا همان خودسازی) برای کنترل شهوات می‌فرمایند: فضایل اخلاقی را بر نفس سرکش خود تحمیل کن، چراکه خواهش طبیعی بشر بر شهوات و رذایل اخلاقی است.»[1] فلذا اگر نفس بر خوبی‌ها و فضائل عادت نکند انسان را به‌سوی شهوات و رذائل خواهد کشاند […]
نوشته ضرورت تحمیل فضائل بر نفس برای کنترل شهوت اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
امام صادق ع میفرمود تکبر در بدترین مردم است ار هر جنسی که باشد اگر چه پست  و بی مقداد باشد کبر وبزرگ منشی لباس مخصوص خداست کسی که با لباس خدای عزوجل منازعه کند خدا جز پستیش نیفزاید رسولخدا ص از یکی کوچه های مدینه مبگذشت وزن سیاهی سرگین بر میچید اورا بکناری زو او گفت را پهن است یکی از مردم خواست اورا بکناری زند دشنام دهد پیغمبر صفرمود رهایش کنید که او سرکش است امام باقر ع فرمود  عزت روپوش خدا وبزرگ منشی زیر پوش خداست پس هر کس بیکی ار انهادست د
آیه شماره 44  از سوره مبارکه مومنوندوری از رحمت ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ سپس رسولان خود را یکی پس از دیگری فرستادیم; هر زمان رسولی برای (هدایت) قومی می‏آمد، او را تکذیب می‏کردند; ولی ما این امتهای سرکش را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم، و آنها را احادیثی قرار دادیم (چنان محو شدند که تنها
دانلود رمان به روياهاي کودکیت چشمک بزن
 
 
نام رمان:به روياهاي کودکیت چشمک بزن
نویسنده:شکیبا پشتیبان
موضوع: عاشقانه،طنز
تعداد صفحات:۱۴۱
خلاصه:
دانلود رمان به روياهاي کودکیت چشمک بزن دنیای کودکی مان
بهترین دوران عمرمان در طولی زندگی بوده و هست. و اینک در رویایی از کودکی
به سر می بریم. رویایی که کودک درون ما در آن پر از دغدغه و انشعاب است.
رویای کودکی شرطی است خاطره مانند برای دل کوچک مان، تا باشد همیشه
ماندگار. زندگی می کنیم به شرط رویای کود
تو میمونی و ی میل و نفس سرکش که اتیشت میزنه از درون، ولی به علت اینکه‌سرت شلوغ شده و سنت رفته بالا،بخوانی هم نمیتونی کاری کنی.جونشو نداری.پس ‌سه تا حسرت برات تازه میشه؛
یکی اینکه چرا جون نداری ازش استفاده کنی و عکس حسرت میخوری.
دو اینکه چرا اصلا تا جوانش بودی رامش نکردی ک اینطوری تو پیری و ناتوانی اذیتت نکنه.
و از همه مهمتر این که میفهمی مقابله ات با خواهش نفسانی  به خاطر تقوا هرگز نیست! بلکه به خاطر حال نداری و جون نداشتنه!بنابراین دروازه ها
گفت:من اگر زبانم آتش / من اگر ترانه هایم همه شعله های سرکش / چه کنم؟ که یک دل است و همه درد های یاران.گفتم:به رو به رو که نگاه می کنم تعدادی ظاهر می بینم.چند عدد "چشم چشم دو ابرو" بدون جزئیات بیش تر.سیاهه ی پیش رویم هیچ دخلی به سیاهی پشت رویم ندارد.درد های یاران چیست؟نمی دانم.
گفت:همراه شو عزیز کاین درد مشترک / هرگز جدا جدا درمان نمی شود.
گفتم:درد مشترک چیست؟مگر ما درد مشترک هم داریم؟
گفت:آمدگان و رفتگان از دو کرانه ی زمان / سوی تو می دوند هان! ای تو
امام صادق ع فرمود صبر نسبت بایمان مانند سر است نسبت به تن هرگاه سر برود تن میرود همچنین است هر گاه صبر برود ایمان میرود 6 ابو بصی. گوید شنیدم امام صادق ع مبفرمودازاد مرد در همه احوال ازاد مرداست اگر گرفتاری برایش پیش ایدصبر کند واگر مصیبتهابر سرش ریزد اورا شکسته نکند اگر چه اسیر شودو مغلوب گردد و سختی جایگزین اسایشش شو د چنانکه یوسف صدیق امین صلواتالله علیه  را بردگی و مغلوبیت و اسارت زیان نبخشیدو تاریکی و ترس چاه و انچه بر سرش امدزیانش نزد ت
فک کنم نمیای اینجا رو بخونی.شاید.اینجا بتونم راحت حرف بزنم.:)رویا لازم نیست بزرگ باشه.ولی برای تحققش ممکنه وسایل بزرگی لازم باشه.مثل روياهاي من.کوچیک و ساده ان.اما تو این دنیا ممکن نمیشن.واسه تحقق روياهاي کوچیکم باید دنیاهای بزرگ بسازم:)کاش ممکن میشدی رویای کوچیک من.
دارم با تنهایی بدی دست و پنجه نرم میکنم ولی به خودم قول دادم زیر قولم نزنم. 
تا قبل از اینکه تکلیفم با خودم و زندگیم و آیندم مشخص نشه، وارد هیچ نوع رابطه ای نمیشم. 
تازه داشتم یه وبلاگی رو میخوندم دختر انگار من بود ولی چند ورژن بالاتر. من تازه اولاشم ولی اون خیلی وقته این نوع نگرش ها رو داشت. 
میدونی یه نفر به دختر گفته بود : دخترای مثل تو رو دیدم، یجور خاصن ولی عاقبت همشون تنهایی و تنهایی و تنهاییه :(
مهم نیس. 
مهم اینه که بتونم خودمو کنترل کنم و
دقیقا چند سال پیش بود‌‌.
بهمن ماه.
تعداد خواب های واقعی یا به نگاه دین، روياهاي صادقانه، بیشتر شده بود.
با مرگ دوستم شروع شد و به.
یادم نیست به چی ختم شد.
اون زمان دانشجو بودم، حاج اقای دانشگاه میگفت احتمالا غلبه شیطانی هست که خواب های واقعی میبینی، خواب هایی که واقعا اذیتم میکرد.
گذشت و گذشت و گذشت تا با یه سری از ادعیه و این چیزها بهتر شدم، تا این چند روز.
انگار دوباره روياهاي صادقه برگشتند.
امکانی در پنل بیان وجود داره بنام فهرست دنبال کنندگان، بنده یکی از مخالفان سرسخت این امکان بوده و هستم. تنها هم مختص به این سرویس نیست، در هر جایی که این امکان باشه حس خوبی نسبت بهش ندارم.
اوّلین دلیل سرکش شدن و یا تضعیف روحیه نویسنده هست. شاید خیلی ها متوجّه این نکته نشن امّا تعداد دنبال کننده های اونها چه کم و چه زیاد، روی رفتار اونها تاثیرات منفی گذاشته که شاید خودشون هم باخبر نباشن.
دوّمین دلیل به وجود اومدن فضای تبادلی برای دنبال کردن و د
بالا بری بالا روی، پایین کشی پایین کشیده شوی. قانون زرّین حیات، خطّ سرخِ بی‌گذشت دل. هزارهزاری هیچ شوی اگر عشق حکم کند، و اگر حکم کند هیچ هزارهزار. 
کشتی دل همچنان نوح‌وار می‌خروشد و به پیش می‌تازد، در میانه‌های مه و باد و امواج سخت، سرکش. سپیده‌ای دماغه از طوفان و طغیان عریان کند، سپیده‌ای.
حلمی |‌ هنر و معنویت
موسیقی: Jah Khalib - Медина
 
صدای تو، موهای تو، چشمانِ تو، لبانِ تو. عشقای من
صدای من، موهای من، چشمانِ من، لبانِ من. فدای تو
 
مریم خواهرم
مریم جانم
دوستت دارم، می خواهمت، می خوانمت.
نه
این ها آرامم نمی کند
این واژگانِ ساده و ناتوان نمی توانند احساسم را ترجمه کنند
حتی عشق هم واژه ی ناچیزیست در مقابل عمق احساسی که در قلب من موج می زند
"پرستش"
پرستش و ستایشی که با تمام وجودم به آن اقرار کنم، شاید بتواند احساسم را نسبت به خواهرم توصیف کند
 
این پرستش در مسیر پرستش خداست
(بازگشت به طبیعت)
چند پیشنهاد مثلا خلاقانه از نواجوانان دهه هشتادی برای بحران آب!
1.درخانه: آب نخوریم، حتی اگرسنگ کلیه بگیریم!
حمام نروریم،نهایت ماهی یک بار!بیشتر ازآن اصلا و ابد!!
از ظرف های یکبارمصرف استفاده کینم؛ظرف شستن باعث هدر رفت آب می شود!لباس شستن،هم زحمت دارد و هم آب را هدر می دهد!
خانه را تمیز نکنیم،آب راهم هدر نمی دهیم.تازه اگرحالمان از این خانه به هم خورد،می رویم یک جای دیگر!

2.درمدیریت: ببینیم در کجای کشور آب زیاد است؛
آب دریا را ش

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها