نتایج جستجو برای عبارت :

روزی که من نباشم به یاد من دور سن

شاملو، آخر افق روشن می‌گه:
و من آن روز را انتظار می‌کشم. حتی روزي که دیگر نباشم.
منم همین رو توی دلم تکرار می‌کنم. صبر می‌کنم که به نهایت برسم. جایی که بدونی و بفهمی. جایی که دوباره احساس کنی. جایی که این کابوس تموم بشه. زیر لب به خودم میگم هیچ‌چیزی ابدی نیست. شاید ما آخرش رو ندونیم، شاید آخرش رو نبینیم اما تموم میشه و من آن روز را انتظار می‌کشم. حتی اگر نباشم.
پانویس:
چند کلمه ای های مسخره ای هستن. به بزرگی خودتون ببخشید.
نباشم ببینم که زخم  تن زخمی   را درپناه بیداد  از چشمها پنهان کنی .نباشم ببینم از پناه داشتن در مٵوای جفا  لبختد خرسندی برلب داشته باشی ، لبی که  زخمی ازدست ناپاک جفاست و با تبسم لاجرمت ، خون از جراحتش سرازیر می شود .نباشم ببینم که بودم و تو برای گناه ناکرده ات نادم و پشیمان شدی .که بودم و تو بی پناه و تنها  ناگزیر در لانه گرگ  مامن گزیدی .نباشم ببینم که روزي دیگر به اشدّ ستم زیر پا لگدمال باشی به این گناه که ظلم را در اغوشکشیدی و دادخواه
نباشم ببینم که زخم  تن زخمی   را درپناه بیداد  از چشمها پنهان کنی .نباشم ببینم از پناه داشتن در مٵوای جفا  لبختد خرسندی برلب داشته باشی ، لبی که  زخمی ازدست ناپاک جفاست و با تبسم لاجرمت ، خون از جراحتش سرازیر می شود .نباشم ببینم که بودم و تو برای گناه ناکرده ات نادم و پشیمان شدی .که بودم و تو بی پناه و تنها  ناگزیر در لانه گرگ  مامن گزیدی .نباشم ببینم که روزي دیگر به اشدّ ستم زیر پا لگدمال باشی به این گناه که ظلم را در اغوشکشیدی و دادخواه
با عشق چرا در قفسم شاد نباشمبگذار در این مزرعه آزاد نباشم
بگذار زمستان بوزد از نفس مناندازه‌ی یک‌ باغچه آباد نباشم
بگذار نخوانند مرا مردم این شهرشعری که به هر قافیه تن داد نباشم
مانند گلی گوشه‌ی این باغ بپوسمچون قاصدکی منتظر باد نباشم
ای خاک مرا خوار کن ای برگ بپوشانتا این‌همه در معرض بیداد نباشم
من در قفس پاک تو زندانی‌ام ای عشقبگذار که آلوده و آزاد نباشم
 
تو را دوست دارمو این دوست داشتن حقیقتی است ڪه مرا به زندگی دلبسته می‌ڪند.
 
شده آنقَدَر محوِ چشمهایش باشىکه صدایش را نشنوى.؟
 ❤️❤️❤️
 
ـن مـیـتونـم. دنیارو. یه دســتــی فتح کنم!! به شرطـی که. اون یکی دسـتـمو تــو گرفته باشی
 
❤️❤️❤️
 
احســــــاست عاشـــقانه هایت لحظه های بودنــــت همــه را دیــوانه وار دوستـــ دارم امّــا هیچـکدام به دوست داشــتن خودتـــ نمیرســـد . .
❤️❤️❤️
اگه سلطنت بلد نباشم سلطنت نمیکنمٍ اگه ز
در دلم افروخته سوزی که به م نرود درد کمی نیست در آن خیر که بی شر نرود یک نفر از من همه دنبال تو بی من برود ياد نداری ز من و ياد تو از سر نرود آنکه توانست بگوید خبرش نیست ز درد بی سر سرمست که واعظ سر منبر نرود آدم اول به طمع چون بدر آمد ز بهشت روی زمین رحم برادر به برادر نرود هر مژه ام مثل درخت لب جو گشته از اشک خشک شود چشمه بیا صحنه مکرر نرود جان دلم این همه ای در من و من ندارمت در دل و جان هستی و جایت کس دیگر نرود از همه عالم شدم
چند روز پیش خیلی ازت دلخور شدم
با خودم گفتم "ببین چقدر من بی ارزشم"
خواهرم منو توی لیست کارهاش قرار می ده، وقتی نوبت به من رسید اگر غافل بشم میرم تهِ لیست
کافیه یه پیامک بده و من جواب ندم
بعدش خیلی شرمنده شدم وقتی فهمیدم چقدر باعث استرس و عذابت شدم
ولی یه چیز رو فهمیدم؛
اگر من خوب نباشم و آدم نباشم و قلب و روحم رو پاک نگه ندارم، فقط نکبت توی زندگی خودم نمی افته؛ زندگی تو رو هم نکبتی می کنم
به قول خودت باید روی خودم کار کنم تا نظر خدا ازمون برداشته
من کیَم ؟ چیَم ؟ اگر ، متعلق به گروهی یا شخصی نباشم ؟من خودم رو چطور معرفی میکنم اگر دانش آموز یا دانشجو نباشم ،اگر عضوی از یک  تیم کاری نباشم ،اگر عضوی از یک باشگاه ، یک کلاس هنری یا اصلا اگر عضوی از یک خانواده نباشم !بدون تعلق به این دسته بندی ها معنی انسان مفید بودن رو از دست میدم؟بدون همه ی این ها خودم رو چطور تعریف میکنم؟ چه احساسی نسبت به خودم دارم؟ چه چیزی از من باقی میمونه؟"من" یک شخصه ! آیا این شخص برای تعریف خودش نیاز به پیوستن به گروه و
من کیَم ؟ چیَم ؟ اگر ، متعلق به گروهی یا شخصی نباشم ؟من خودم رو چطور معرفی میکنم اگر دانش آموز یا دانشجو نباشم ،اگر عضوی از یک  تیم کاری نباشم ،اگر عضوی از یک باشگاه ، یک کلاس هنری یا اصلا اگر عضوی از یک خانواده نباشم !بدون تعلق به این دسته بندی ها معنی انسان مفید بودن رو از دست میدم؟بدون همه ی این ها خودم رو چطور تعریف میکنم؟ چه احساسی نسبت به خودم دارم؟ چه چیزی از من باقی میمونه؟"من" یک شخصه ! آیا این شخص برای تعریف خودش نیاز به پیوستن به گروه و
سلام حورا خانومی
می‌خواستم یکم تلخ صحبت کنم :)
می‌خواستم ببینم اگه وقتی اینارو می‌خونی من نباشم چی؟
احتمالا خیلی موقعیت‌هایی که می‌تونستیم با هم صحبت کنیم رو از دست دادیم ولی باید یه راهی باشه که در اونصورت هم بتونی منو بشناسی
داشتم بهش فکر می‌کردم و احتمالا مجبورم بیشتر و زيادتر برات بنویسم.
باشم یا نباشم خیلی دوستت دارم عزیز دلم.
سلام حورا خانومی
می‌خواستم یکم تلخ صحبت کنم :)
می‌خواستم ببینم اگه وقتی اینارو می‌خونی من نباشم چی؟
احتمالا خیلی موقعیت‌هایی که می‌تونستیم با هم صحبت کنیم رو از دست دادیم ولی باید یه راهی باشه که در اونصورت هم بتونی منو بشناسی
داشتم بهش فکر می‌کردم و احتمالا مجبورم بیشتر و زيادتر برات بنویسم.
باشم یا نباشم خیلی دوستت دارم عزیز دلم.
عصری با خاهرهام رفتیم پياده روی. دور پارکو چند دور زدیم. حرف میزدیم و فکر نمیکردم. تو هوای خوب نزدیک غروب، میون درخت ها و برگ ها و راه میرفتیم. دارم هر کاری میکنم که فکر نکنم. تنها نباشم و تو خودم نباشم. وبلاگمو میخام حذف کنم. دوران وبلاگ نویسی برای من ب اخرش رسیده. بعد از یازده سال فکر میکنم باید با اینجا خدافظی کنم. اما نوشتن برای من هیچ وقت تموم نمیشه. بازم مینویسم. این بار تو دفترم. و همینطور اینستای قشنگ. 
سلام دوستان گلم
ببخشید که چند روزي نبودم ، نمیدونم شاید بازم چند روزي نباشم . . . O_o
خلاصه اینکه منو از ياد نبرید . . . به زودی باز میگردم . . . ^_^
سعی میکنم تا بیام حداقل جواب نظرات رو بدم . . . به پست هاتون سر بزنم . . . @_@
دوستتون دارم ، بای
میخوام از همه جا برم. دلم میخواد هیچ جا نباشم. دلم میخواد هیچ کس منو نبینه. از جلو چشم همه دور باشم. پنهان باشم. دلم میخواد نباشم. خسته و فرسوده ام. همه تنم درد میکنه. سرم درد میکنه. قلبم روحم درد میکنه. مثل عروسک خیمه شب بازی این طرف و اون طرف کشیده میشم. عروسک گردان اینقد خسته اس که انگار مرده تر از عروسکه.
Masoud Sadeghloo
Khafegi
#MasoudSadeghloo
تن من رگ نداره تیغ نزن
جز من اینجا هیشکی نیست جیغ نزن
میخوام این عشقُ به تو حالی کنم
میخوام این توهم‌ُ خالی کنم
من سکوتم یه جنون آنیه
گاهی آرامشمم روانیه
مثل اون دیوونه که یه عمر همش
خیره به عقربه ی ساعت شد
شدم اونی که یه روزم نباشم
همه میگن اگه مُرد راحت شد
مثه اون دیوونه که یه عمر همش
خیره به عقربه ساعت شد
شدم اونی که یه روزم نباشم
همه میگن اگه مُرد راحت شد
نه یه طعمه نه تله نه با شلیک یه تیر
واسه ی کشتن پرنده پَرشُ ازش ب
Masoud Sadeghloo
Khafegi
#MasoudSadeghloo
تن من رگ نداره تیغ نزن
جز من اینجا هیشکی نیست جیغ نزن
میخوام این عشقُ به تو حالی کنم
میخوام این توهم‌ُ خالی کنم
من سکوتم یه جنون آنیه
گاهی آرامشمم روانیه
مثل اون دیوونه که یه عمر همش
خیره به عقربه ی ساعت شد
شدم اونی که یه روزم نباشم
همه میگن اگه مُرد راحت شد
مثه اون دیوونه که یه عمر همش
خیره به عقربه ساعت شد
شدم اونی که یه روزم نباشم
همه میگن اگه مُرد راحت شد
نه یه طعمه نه تله نه با شلیک یه تیر
واسه ی کشتن پرنده پَرشُ ازش ب
یه کیک کاکائویی گرد و پرخامه بخورم و نگران اضافه وزن و چربیش نباشم.
برم استخر، یعنی استخرا باز بشن.به اندازه این یه سال شنا کنم.
هر روز فیلم ببینم تا این ۱۵۰ تا فیلم مونده توی هارد تموم بشه.
برم نمایشگاه کتابی که امسال برگزار نشد
موهامو دکلوره کنم تا بتونم دوباره آبیشون کنم و دکلوره گند نزنه به موهام.
بریم آلمان و نگران مامان اینا و حجاب و نظام ارزشی و سایر نباشم.
بلاخره یه روز، تیپ مورد علاقه امو داشته باشم، بدون در نظر گرفتن چیزی.
یه روز پا
انتظارمو باید از آدما کم کنم . بفهمم می تونم مهم نباشم برای آدمای مهم زندگیم .
می تونم رفیق کمرنگی باشم . می تونی فقط وسیله نیاز طرف مقابلم باشه می تونم خیلی پیش پا افتاده تر از اون چیزی که قکر می کنم باشم . آه.  قرار نیست لیت آدمای مهم زندگی آدمای مختلف با هم یکی باشه . باید بی حس تر باشم به آدما . خیلیاشون قراره بیان و برن . با خودخواهی تمام باید خودمو حفظ کنم و ور عین حال اوقات خوشی رو برای فرد مقابلم در زمان نزدیک یودنش به من رغم بزنم و اگه خ
خدایا ممنونم
از تموم شادی ها
و دلخوشی های 
کوچیک.
خدایا ازت ممنونتم.
خدایا اگه من روی تموم 
خوبیهایی
که در حق کردیو
بپوشونم
یعنی کافرم.
به پوشاندن بذر توسط خاک
کفر میگن.
اگه من تموم لطفهایی که
در حقم کردی.
تموم لحظه هایی که هوامو
داشتی.
تموم نعمتهایی که بهم دادی رو
شاکر نباشم
از درون
و بیرون
شاد نباشم
و روی همه اونا رو 
با غم الکی
بپوشونم یعنی کافرم.
خدایا دوست دارم.
بهت ایمان دارم.
ازت ممنونم.
حال خوب کن همیشگی من
دوست دارم.
روزي ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
ومهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزي که کمترین سرود
بوسه است
وهر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزي که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ییست
وقلب
برای زندگی بس است
روزي که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزي که آهنگ هر حرف،زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم
روزي که هر لب ترانه ییست
تا کمترین سرود،بوسه باشد
روزي که تو بیایی،برای
هیچوقت سر برد و باخت تیم ورزشی مورد علاقم کل کل نکردم.هیچوقت برنامه هایی که برای انتخابات و اون حرفا و سوالاس رو نگاه نکردم.من هیچوقت کلکسیون فیلم های بازیگر مورد علاقمو جمع نکردم.هیچوقت معتاد بازی کامپوتری ونشدم. من هیچوقت خیابونای این شهرو زیر بارون،قدم نزدم.من هیچوقت از حقیقت اتفاقایی که توی خانواده میفتاد باخبر نشدم(مگر وقتیکه دیگه دونستن و ندونستنش فرقی نداش) من هیچوقت با پولای خودم برای خودم چیزی جز کتاب و ساعت نخریدممن جو
دلایل مختلفی وجود داره برای غمگین بودن الانم. مثلا فیزیک و گسسته بلد نبودن. یه عالمه تستِ نزده و درسِ نخونده برا فردا. سر درد. کم خوابی. دست و پا چلفتی بازی که در آوردم. دندونپزشکی. 4 تا امتحان تو یه روز و روز قبلش تا 4:15 مدرسه بودن. نامهربونی یه دسته ادم بی مغز عوضی. اما همش یه پس گردنی می زنم به خودم میگم خاک تو اون سرت، هنوز اولشه. باید به خودم قول بدم حداقل ناراحت نباشم. ولی اخه مگه میشه؟ مث مشاورا که بهشون میگی "استرس دارم" میگن "استرس ن
اغلب اوقات دختر آرامی هستم ، از آنهایی که وقتی در کلاس‌های مدرسه غیبت می‌کنند ، معلم باید چشم بگرداند تا ببیند چه کسی نیست که غیبت‌اش خیلی حس نمی‌شود ، اگر در مهمانی‌ها نباشم بعید می‌دانم کسی بگوید جای فلانی خالی است ، در عکس‌های دسته جمعی اگر نباشم کسی نمی‌فهمد که نیستم ، حتی امتحان کرده ام که اگر last seen recently ام شود last seen within a month ، به جز تعداد معدودی بقیه اصلا نمی‌فهمند که نیستم . این‌ها که گفتم راستش ، خیلی برایم مهم نیستند ؛ از این می‌
بی تعارف و خلاصه بخوام بگم
با دنیا مشکل پیدا کردم
خسیس یه چیزایی ازش میخواستم که بهم نداد
اونجور که معلومه قصد دادنشم نداره
در عوض یه چیزایی ازم گرفت که برام مهم بودند
از دست دوروبریهام که دیگه نگو
نمیتونم درست باهاشون تعامل بکنم
احساس میکنم منو اونجور که باید نمیخوان
احترام و عزت تو وجودشون مرده
بابا منم آدمم
منم زندگی میخوام
منم حس دارم
 
میخوام بگم این تصمیمو که گرفتم رو باد هوا نگرفتم
روش فکر کردم
خیلی هم فکر کردم
و نهایتا به این نتیجه ر
دوست دارم در جمع باشم.دوست دارم در تمام این جمع‌ها باشم.دوست دارم که دوست‌هایی داشته باشم و تنها نباشم.
تلاش می کنم.تلاش می کنم و باز هم تلاش می کنم.
در نهایت روزي موفق خواهم شد.روزي مثل این‌ها می شوم و در آن روز من تنها کسی خواهم بود که می‌دانم رنگم اینجا ناشناخته‌ست.
فکر کردن به مرگ خوب است.
این روزها انگار نزدیک‌تر هم شده است.
ذهنم مدام پر از سوال می‌شود.
روزي که نباشم و خبر نبودنم را دیگران بشنوند، چند نفر هستند که واقعا ناراحت می‌شوند.
چه ویژگی از من در ذهنشان می‌ماند. مرا به چه چیزی ياد می‌کنند.
این‌ها به کنار.
اصلا آمدن و نیامدن من به این دنیا تفواتی داشت.
من جوابی برای سوال‌های خدا دارم.
و خب هزار جور فکر دیگر.
مثلا قرار است هفته بعد در چنین روزي دیگر ایران نباشم، به لیست دوستانم نگاه میکنم برای خداحافظی، به لیست کتاب‌هایی که نخواندم و نمی‌توانم ببرم، به چمدان‌های نیمه پر و به لیلی.
به لیلی. و ته دلم شکوفه کوچک شادی جوانه می‌زند :-)
چه خوب که لیلی کوچکی داریم که همسفر ماست.
به این فکر کن که وقتی من نباشم ، این شعرهای بی سرو سامان ، این نامه های نیمه کاره ، این خاطرات نداشته و اتفاقات نیوفتاده ، تکلیفشان چه میشود ؟! بعد از من چه کسی از تو مراقبت خواهد کرد ؟!چه کسی برای عروسک های نداشته أم مادری میکند ؟!
به این فکر کن که من ، سیندرلای قصه ات اگر نباشم تکلیف کفش هایی که برام نخریدی و نپوشیدم چه میشود ؟؟
اگر نباشم جای خالی أم را میتوانی با کسی پر کنی؟!
اصلأ مگر کسی شبیه من هست ، که نقاشی دوست بدارد تو را بکشد ، عکاسی را دو
دیروز که داشتم ترجمه می‌کردم، یه لحظه احساس کردم دلم برای درس خوندن تنگ شد. شب هم خیلی ناراحت بودم که به خاطر ترجمه نتونستم خیلی درس بخونم. می‌دونی، واقعا این حس‌ها برام جدید و عجیبن. ولی خیلی می‌ترسم، از این‌که نشه، نتونم. کلاٌ ناامید یا یه لحظه امیدوار و یه لحظه‌ ناامید هم نیستم، صرفا خیلی زياد می‌ترسم. با این‌که دریا دریا امید دارم، اما هر روز ترسم بیش‌تر می‌شه. من از این‌هایی نیستم که هر روز برم رتبه‌ها و قبولی‌های سال‌های قبل رو
روزي که هر لب ترانه یی ست ،تا کم ترین سرود ، بوسه باشد.روزي که تو بیایی، برای همیشه بیایی ،و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزي که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم …و من آن روز را انتظار می کشمحتی روزيکه دیگر ،نباشم…!
"شاملو "

نامت زياد است .هم نامت زياد .
و نمیدانی چه سخت است شنیدن عاشقانه ای که نامت از زبانش نمیافتد .!
وقتی به آخر اسمت جان اضافه کند .جان میدهم!میفهمی؟
با اینکه میدانم مخاطب عاشقانه اش تو نیستی .!اما حسادتم این روزه
روزي ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کردو مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفتروزي که کمترین سرودبوسه استو هر انسانبرای هر انسانبرادری ستروزي که دیگر درهای خانه شان را نمی بندندقفل افسانه ایستو قلببرای زندگی بس استروزي که معنای هر سخن دوست داشتن استتا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردیروزي که آهنگ هر حرف، زندگی ستتا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرمروزي که هر حرف ترانه ایستتا کمترین سرود بوسه باشدروزي که تو بیایی، برای همی
خوشحالم که چیزی به اسم موسیقی هست که روح آدم رو آرامش بده 
شاگرد محبوب استاد پنی وایز امروز حسابی زحمت های من رو به دوش کشید و بهم کلی هم روحیه داد و فردا هم باز ادامه زحمت های من برای دوششه. امیدوارم فقط که نتیجه بده. اگر ازم بپرسید که چطور شد با این پسر کوچولو دوست شدم باید بگم نمیدونم و شاید فقط وقتی ضعف هامون رو گفتیم تونستیم همدیگه رو راحت تر ببینم و حالا برای من بشه یه فرشته نجات که باید ازش خیلی ممنون باشم. ازم خواست که به هیچ وجه ناراحت
هر چقدر کوچیک و به چشم نیومدنی باشه باز برای من یه دنیا بزرگ و ارزشمنده. اتاقمو میگم، که بعد تقریبا بیست روز سروسامون پیدا کرد و کلی خوشگل و تو دل برو شد. بنظرم این اولین باره که در این حد تونستم واقعا چیزی رو که تو ذهنم داشتمو عملی کنم، میشه گفت خوشحالم، بنظرم یکی از نشونه های تغییر بزرگی که تو این سال تصمیم گرفتم انجام بدم این بود که خیلی از مرزهای روانی که باعث می شد تو خیلی از کارها انرژی نداشته باشم و کند جلو برم و خود واقعی نباشم رو از سر ر
آقا من واقعا وقتی پست دیشب رو نوشتم قصدی برای رفتن و اینا نداشتم. الان هم ندارم. صرفا خواستم بگم که اینجا حس غریبی دارم و فیلان. فعلا هم هستم و نمیخوام یهویی تصمیم بگیرم. اگه موندگار بشه این حس و دیگه راحت نباشم میرم. یحتمل به قول آندرومدا بخاطر شرایط و کنکور و اینا زده به سرم :| ولی اگه اگه اگه یه روزي بخوام برم جای دیگه حتما شماها رو میبرم با خودم :)
هر چی با خودم فکر می کنم بیشتر به این نتیجه میرسم :اون هیچ وقت منو دوست نداشت
چون تنها بود و کاری نداشت سرشو با من گرم میکرد .ولی الان سر کار میره و وقت سرخاروندن نداره
هعییییییییییی باشه تو دروغ گفتی و من احمق باور کردم 
یه تلگرام و واتساپ دیگه نصب کردم. می خوام هیچ جا نباشم.می خوام همه فکر کنن من مردم
واقعا من مردم
نمی خوام کسی به من فکر کنه نمی خوام کسی نگرانم بشه.همه دروغ میگن حتی دوستام فک و فامیل
همه دروغگو هستن
حوصله هیشکیو ندارم من قطع را
اعتماد داشتن هیچ ربطی به عشق در یک نگاه نداره اما خیلی عاشقانه و عمیقه.
به ایشون اعتماد دارم؛ نه چون هنوز نکته ی بدی ازش ندیدم. محدوده بدیهاش رو میدونم و ازش شناخت دارم. با بدیهای تازه سورپریزم نمیکنه. برای همه همین قدر خوبه که برای من و این امنیت خاطر رو دارم که اگر روزي از نظرش به اهمیت امروز نباشم باز برخورد ناشایستی نخواهم دید.
این روزا از هر طرف که تصور کنی فشار روم هست. یه وقتا حس میکنم دارم له میشم. یه جاهایی زيادی شونه زیر بار مسئولیت دادم و حالا نمیتونم خودمو یه شبه بیرون بکشم. باید صبوری کنم. و تو این حجم فشار. ترجیح میدم نیم ساعت تو ایستگاه اتوبوس قدم بزنم اما تنها باشم. اما تو فضای بسته نباشم. اما تو محیط تکراری نباشم
روحم. جسمم. ذهنم. خسته اس اما هیچ چیزی نیست که دلم بخواد. جز خلسه. مثل اون لحظه ای که صبح از خواب بیدار میشی قبل از این که همه ی دردا و فکر و
من وقتایی  که توی راه بودم خیلی دلم می گرفت. همیشه دوست داشتم با یکی حرف بزنم تا کمتر دلم بگیره. تو ظاهرا اینجوری نیستی یا اگرم باشی من اونی نیستم که بخوای باهاش حرف بزنی چون شماره هام هنوز بلاکه و تو اصلا اهمیت ندادی که آنبلاکم کنی.
اشکالی نداره. بالاخره یه روزي منو می بینی و اون روز شاید من دیگه هیچ جای زندگیت نباشم
نتت خاموشه. ایشالا به سلامت برسی. پیشاپیش خسته نباشی. من می خوابم.
بالاخره بعد از کلی سر و کله زدن با دکتره که قرص اهن نمیداد چند ماه قبل قرص اهن رو خودم خریدم و مشکل سرگیجه حل شد.
حالا ده روزي هست که از مشکل خستگی مداوم و سبکی سر رنج میبرم.
من که اینقدر سعی میکنم غذای تازه بخورمخودم غذا میپزم.ورزش میکنمهمه مواد مختلف رو تو غذای هفتگی لحاظ میکنم.فعالیت میکنمسعی میکنم خوب بخوابم.
دیگه چه غلطی بکنم که اینقدر له و خسته و دردناک نباشم؟

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها