نتایج جستجو برای عبارت :

رفت غزلم چشم به راهش نگران خواهد شدgo

بی تفاوت نباش جانم که بی تفاوتیت من را
منزوی
دیوانه
گوشه گیر
دلگیر
بازنده
افسرده
بی حس
پراز بغض 
و به طور حال بهم زنی من را حال بهم زن میکند
طوری که باورت نمیشه این منم.
عزیزترینم هنوز نتوانستی به طور کامل میزان تنهاییم را بفهمی که 
اینطور درحین پراحساس نشان دادن،که پشت آن نقابت یک سردی و بی احساسی ای که وجود دارد،
که من آن را کاملا واضح میبینم.
بله،من میفهمم که سعی داری خودت را کمی ازمن رها سازی اما این راهش نیست
فقط میتوانم بگویم این راهش
میخوای یک کاری رو انجام بدی ،
این یکی :نه اینکار رو نکن . مگه من بهت نگفته بودم راهش رو .
اون یکی : من دیگه راهش رو بهت گفتم .
اینِ اون یکی : پولتو الکی حروم نکن :/

خدا به خیر بگذرونه این چند روز و ماه رو . 
چه قدر دوران پر استرسی هست . دعا میکردم کنکور تموم شه .الان دعا میکنم این دوران تموم شه . 
+ سپردمش به خودت :) منظورم همه چیز بود . 
بسم الله :)
فرار کردن راهش نبود من هم واقعا نمی خواستم که فراموشم کنن. تنها راهش این که بزرگ بشم و باور کنم تصوراتشون مهم نیست. باید دایم به یاد بیارم  فقط من نیستم که حالم خوب نیست دیگران هم وضعشون بهتر نیست منم باید آسون تر بگیرم حساسیتم رو کم کنم. بله اگه بتونم من باید بزرگ تر بشم. 
در روایت دارد که:
پس از آفرینش بهشت، چبرئیل گفت:
پروردگارا! کدام بشر است که به چنین مهمانخانه ای نیاید؟!!!
ندا رسید: نگاه راهش بکن.
دید در راهش گودالها و خار وخاشاکها و غول ها و. یعنی چه محرومیتهایی.
باید پانزده ساعت شکمش را بگیرد
زبانش را کنترل کند
شب کوتاه بین الطلوعین خوابش لذیذ و برخاستنش طاقت فرساست ولی باید نماز صبح را بخواند.
راه بهشت است.
باید پول را از دلش کنده باشد یک پنجم منافعش را بدهد
گفت: اگر این راه بهشت است، مشتری اش کم است!!!
همت
نمیدونم را اینجا رو پاک نمیکنم هر وقت که بیام پاکش کنم میرم مطالب قبلی رو که میخونم میگم حیفه چه قدر خوبه که از قبلن هات نوشته داری و میدونی چطور گذشته روز های قبلیت 
کلا خوندن خاطرات گذشته شیرینه بعضی چیز ها نوشتم اما خوب که واقعا باید پاک بشه اما پیداشون نمیکنم
ماه رمضونه و مشغول کاریم باید محل حجره رو عوض کنیم 
خرما ها اومده و باید هرچه زودتر بفروشیمشون و  پولشون بدیم بره 
خلاصمون کردن اما خلاص نمیشیم نمیدونم چرا
راهش چیه به نظر شما؟راه
کتاب این راهش نیست نوشته ی اریک بارکر توسط نشر کوله پشتی منتشر شده است. این کتاب از پرفروش ترین عناوین نیویورک تایمز در سال ۲۰۱۷ محسوب می شود. اریک در پی تببین راه رسیدن به موفقیت است. به نظر شما چرا هر آنچه در مورد موفقیت می دانیم عمدتا اشتباه است؟ آنچه در پس پرده وجود دارد چیست؟ بارکر در پی یافتن پاسخ این چرایی هاست.
موفقیت در زندگی، کار و روابط آرزوی هر انسانی است و خوشبختانه امروزه منابع و مراجع بسیار زیادی برای دستیابی به این امر مهم در دس
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منیشروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توامو تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن هاتویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراریبه موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانیهمیشه جاری و مانا در عمق خواب منی
نفس پس از گذرت از حساب می افتدو تو دلیل نفس های بی حساب منی
رها مکن غزلم را همیشه با من باشکه ختم خاطره انگیزه شعر ناب منی
.
هر گروهی که بیایند ملتی را احیاء کنند، آنها را از جهل و فقر و بدبختی نجات دهند، مالک دلها و روحها و عقیده‌های آن مردم خواهند شد. پس با این وضعی که پیش آمده ما باید در کمال وضوح این خطر را پیش‌بینی کنیم که در آینده مالک نسلهایی که بعداً خواهند آمد نخواهیم بود. راه مبارزه با این خطر چیست؟ آیا راهش این است که طبق معمول نقش منفی بازی کنیم و جار و جنجال راه بیندازیم که خیر، یونسکو حق ندارد مسلمانها را تعلیم دهد، سایر سازمانهای  جهانی حق ندارند؟ ر
بیشترین وضعیت روانی که این مدت داشتین چی بوده ؟؟
.
.
نگرانم‌
نگران مردهای خانه ام 
نگران نزدیکانم
نگران دوستانم 
نگران دینگ دینگی که همچنان منتظر آنلاین شدنش هستم 
چیزی که در سرم تکرار میشود نکند بیرون است . مراقب خودش هست ؟
برایش پیام گذاشتم‌ که بیشتر مراقب خودت باشی من‌ نگرانتم‌
خدا میشود آدم های دایره ی زندگی من در امان بمانند ؟؟
 
کتاب این راهش نیست
دانلود PDF کتاب این راهش نیست
تنها سایت ارائه دهنده ی فایل پی دی اف PDF کتاب غلبه بر عزت zwnj;نفس پایین با CBT (درمان شناختی - رفتاری) توجه : این فایل بر روی تمامی گوشی ها و سیستم های کامپیوتری به صورت نامحدود قابل اجرا می باشد . توجه : از مجموعه ی بی نظیر محصولات دیگر ما نیز دیدن نمایید PDF کتاب این راهش .
دریافت فایل
دانلود کتاب این راهش نیست - اریک بارکر - کتابراه https://www.ketabrah.ir › روانشناسی › موفقیت اریک بارکر در کتاب این راهش نیست ، ا
اوّلین مرحله‌ی فلسفه‌ی من این است:
که بگویید زمین از همه دل‌چرکین است 
بعد افتادن آن کوه‌کن بی‌سر و پا 
بیستون، تلخ‌ترین منظره‌ی شیرین است
آی عارف که به‌ دنبال حقیقت هستی 
بی‌خودی نعره نکش، گوش خدا سنگین است 
ما که منظور نداریم، خدا می‌داند 
سطح فکر دل لامذهب‌مان پایین است 
آسمان هرچه دلت خواست کواکب دارد 
شهریار! اختر سعد تو فقط پروین است؟
بی‌گمان از نظر مردم عاقل‌پیشه 
بهترین هدیه‌ی عاشق به دلش نفرین است 
من فقط سر گردنه‌ها
دانلود آهنگ سینا پارسیان – این که راهش نیست
Download New Music Sina Parsian – In Ke Rahesh Nist
 
 
دانلود آهنگ سینا پارسیان این که راهش نیست

 
دانلود آهنگ سینا پارسیان این که راهش نیست
متن آهنگ سینا پارسیان با نام این که راهش نیست
 
با دلم هرچی میتونستی بد بودی بازی و بهتر بلد بودی
پیش من بودی اما عاشقم هرگز بودی اما حیف فقط بودی
زندگی شاید تموم شده واسه من بی تو شایدم مردم نمیدونم
بی هوا شاید به عشقت بیشتر از صد بار هی زمین خوردم نمیدونم
توی دنیا هیچ عذابی واسه م
دانلود آهنگ سینا پارسیان – این که راهش نیست
Download New Music Sina Parsian – In Ke Rahesh Nist
 
 
دانلود آهنگ سینا پارسیان این که راهش نیست

 
دانلود آهنگ سینا پارسیان این که راهش نیست
متن آهنگ سینا پارسیان با نام این که راهش نیست
 
با دلم هرچی میتونستی بد بودی بازی و بهتر بلد بودی
پیش من بودی اما عاشقم هرگز بودی اما حیف فقط بودی
زندگی شاید تموم شده واسه من بی تو شایدم مردم نمیدونم
بی هوا شاید به عشقت بیشتر از صد بار هی زمین خوردم نمیدونم
توی دنیا هیچ عذابی واسه م
.
هر گروهی که بیایند ملتی را احیاء کنند، آنها را از جهل و فقر و بدبختی نجات دهند، مالک دلها و روحها و عقیده‌های آن مردم خواهند شد. پس با این وضعی که پیش آمده ما باید در کمال وضوح این خطر را پیش‌بینی کنیم که در آینده مالک نسلهایی که بعداً خواهند آمد نخواهیم بود. راه مبارزه با این خطر چیست؟ آیا راهش این است که طبق معمول نقش منفی بازی کنیم و جار و جنجال راه بیندازیم که خیر، یونسکو حق ندارد مسلمانها را تعلیم دهد، سایر سازمانهای  جهانی حق ندارند؟ ر
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منیشروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توامو تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن هاتویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراریبه موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانیهمیشه جاری و مانا در عمق خواب منی
نفس پس از گذرت از حساب می افتدو تو دلیل نفس های بی حساب منی
رها مکن غزلم را همیشه با من باشکه ختم خاطره انگیزه شعر ناب منی
بیست و چهارم زیبایم
امروز نگرانتر از همیشه ,بهش پناه بردم که واسم استدلال کنه و بگه جنگی در راه نیست.  مثل همیشه خوب تحلیل میکنه. خیلی خوب.
 نگرانم ,نگران آینده ,نگران خانواده ام, پدرم مادرم برادرم و همسرم. نگران فرزند آینده ام. .
 
از خودم گله دارم ,باید  بیشتر تلاش کنم.
بهار آمده و برگ ریز مانده دلم
دلم شکست خدا ریز ریز مانده دلم
هوای عربده در کوچه های شب دارم
ولی خمار شرابی غلیظ مانده دلم
سرم هوای سرم چرخ می زند» دارد
در آرزوی عزیزم بریز!» مانده دلم
به این امید که شاید به دیدنم آیی
به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم
به آن هوا که بلندش کنی مگر از خاک
هنوز روی زمین سینه خیز مانده دلم
تو آمدی و به زندان عشق افتادم
به لطف نام تو اما عزیز مانده دلم
صدای تو، نفس تو، نگاه کردن تو
هنوز عاشق این چند چیز مانده دلم
هنوز ما
.
"نیست در دایره چرخ ادب                             ساغر می" 
می  شتابم  ز  فراسو  به   تمنای غزلمی نشینم همه شب بر لب دریای غزل
آن شرابی که به مینای خیال است، مراحاصل عشق من است وشبِ زیبای غزل
ابر اگر گوهرِ باران به زمین می بخشدلابُد از خنده گل هست به فردای غزل  
از نگارش اگر افتاده و  وا مانده  قلممانده در حسرت چشمان فریبای غزل
آنچنان شیفته ی جام بلور غزلمکه به رقص آمده ام همدل و همپای غزل
نیست در دایره چرخ ادب  ساغرِ مِی مگر آنگه  بشود شاهد سود
به همه چیز مشکوکم.
به تمام آدم‌ها، به تمام حس‌های عاشقانه، به تمام خوشی‌ها، به تمام آسونی‌ها، به تمام روز‌ها، به تمام ساعت‌ها و دقیقه و ثانیه‌ها.
از همه چیز مأیوسم. 
از آد‌م‌ها، عاشقانه‌ها، خوشی‌ها، آسونی‌ها، روزها، ساعت‌ها و دقیقه‌ها و ثانیه‌ها.
برای همه چیز نگرانم. 
نگران آدم‌ها، نگران عشق، نگران خوشحالی، نگران آسایش، نگران روزها، نگران ساعت‌ها و دقیقه‌ها و ثانیه‌ها. 
تو گاهی برای‌ تمام شک‌ها، یأس‌ها و نگرانی‌هام ت
رقص گُل بر سر دیوار کمی مشکوک استاینکه دشمن بشود یار کمی مشکوک استظاهرن ما همه خوشبخت‌ترینیم ولیهق‌هق ِ ملت بیکار کمی مشکوک استجنگل سبز و تبر باز تبانی کردندوصل سر با گره ِ دار! کمی مشکوک استبار دیگر تو بخوان که همه چی آرومه .»خلوت کوچه و بازار کمی مشکوک استشیخ فرموده:حرام است شراب و شادیحالت مستی ِ هشیار کمی مشکوک استعشق آورده‌ام از بطن غزلواره‌ی سرخشعر یک شاعر بیمار کمی مشکوک استاینکه مشتاق به دیدار منی شکی نیستاسترس موقع دیدار کمی
مردم ایران سالهاست دارن تاوان بی کفایتی مسئولان اقتصادی رو میدن
جنابان نمی توانند ارزش پول ملی رو حفظ کنن و سال به سال که هیچ جدیدا روز به روز پول ملی بی ارزش تر میشه در نتیجه مجبوراً کالا و خدمات رو گرانتر کنن تا در اصل متعادل بشه (ت تعادل بخشی در اقتصاد)
بابا کاری که شما می کنید همه بلدن، دیگه این همه دبدبه و کبکبه و عنوان نمی خواد که
وایسا ارزش پول ملی بیاد پایین  و تو هم قیمت ها رو بکش بالا
 
در مورد بنزین هم داستان همینه
چند سال دیگه با
زن جوان غزلی با ردیف "آمد" بودکه بر صحیفه‌ی تقدیر من مسوّد بود
زنی که مثل غزل‌های عاشقانه‌ی منبه حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود
مرا ز قید زمان و مکان رها می‌کرداگر چه خود به زمان و مکان مقید بود
به جلوه و جذبه در ضیافت غزلممیان آمده و رفتگان سرآمد بود
زنی که آمدنش مثل "آ"ی آمدنشرهایی نفس از حبس های ممتد بود
به جمله دل من مسندالیه "آن‌زن"و "است" رابطه و "باشکوه" مسند بود
زن جوان نه همین فرصت جوانی منکه از جوانی من رخصت مجدد بود
میان جامه‌ی عریانی
آب اگر سمت هوا گاه روان خواهد شد دولت پیر در آن لحظه جوان خواهد شد!خرج عینک شده و سمعک و دندان طلاچشم یارانه به بودجه نگران خواهد شدرنگ ریشش چه شود یا چه شود اکسیدانکوهی از دغدغه قد سبلان خواهد شدیک شتر بود که بر کوی همه می‌خوابید؟!شاد و بیدار بر این خانه دوان خواهد شدآنقدر صندلی و صاحب آن مَچ هستند قصه وصلتشان ورد زبان خواهد شد پست ها در کفشان است چو میراث پدرملک طلقی‌ست که ارث پسران خواهد شدپاشدن، رفتن و گشتن که گذشت از ایشانقدشان در وسط کا
اهنگ  hello از بانو Adele درحال پخشه ، به کاور اهنگ نگاه میکنم با یه فونت که چشمم رو گرفته نوشته " نگران باش ، حل نمیشه " اولش خوندم نگران نباش حل میشه ؛ بعدش خوندم نگران نباش حل نمیشه ؛ آخرین دفعه درست خوندم [نگران باش ، حل نمیشه ] حالا دارم فکر میکنم که چقدر خیلی وقت ها جای این جمله تو زندگیم خالی بوده ، چقدر باید این جمله رو با خودم تکرار میکردم و میگفتم نگران باش دختر ، نگران باش چون خیلی بده ، چون ممکنه حل نشه . خیلی خوبه تو بیست سالگی دارم درک میکن
دانلود PDF کتاب این راهش نیست
تنها سایت ارائه دهنده ی فایل پی دی اف PDF کتاب غلبه بر عزت zwnj;نفس پایین با CBT (درمان شناختی - رفتاری) توجه : این فایل بر روی تمامی گوشی ها و سیستم های کامپیوتری به صورت نامحدود قابل اجرا می باشد . توجه : از مجموعه ی بی نظیر محصولات دیگر ما نیز دیدن نمایید PDF کتاب این راهش .
دریافت فایل
پر قدیسه عالم بین  شعله های آتشگر گرفت از آن زبانه فامطه تمام آهشبیت اول که بسوزد همه واژه ها بسوزندقافیه آب شد از غم،غزلم فدای مادررنگ پر چرا پریده،رنگ در چرا چنین استشاعری محو علی شد،مات قهرمان خیبرقهرمان کشیده می شد،روی خاک کوچه ی تنگفاطمه به گریه پرسید فضه کو حضرت حیدربین کوچه ها دوید و خبر از علی نبود وزیر گنبد کبود و مادری در پی شوهرمادر نبی تو بودی،مادر علی تو هستیدر پی ولی که رفتی بر زمین ریخت گل و پربیت حق بیت علی بود،بین این بیت پر
یکی بود یکی نبود
و شروع مشکلات از همان بودن بود
بودن یا نبودن مسأله ای نیست
مسأله در بودن است
وقتی بود بودی
مسأله ات چرا بودن است
چگونه بودن
و مشکلات ات شروع میشود با دیگر بود ها
نگران بی انصافی میشوی
نگران مظلوم واقع شدن
نگران دیده نشدن
نگران ندانستن
نگران نادان خوانده شدن
و اگر بودی مسلماً آزاد نخواهی بود
اگر بودی به ناچار باید حرکت کنی
و باید بسازی
و ساختن و ایجاد کردن بدون ساخته شدن و ایجاد شدن معنی ندارد
ذات نایافته از هستی بخش که تواند
روزی می‌آید که تو دیگر نیستی
و صدای تو را باد خواهد برد
یاد تو خنجری‌ست که روحم را می‌درَد
و همان دم کلاغی از سرْشاخه‌‌ٔ ِ درخت می‌پرد
بین خودمان باشد، آن روز آمده
تو نیستی و فصل ها با شتابی بی‌شرمانه از هم سبقت می‌گیرند
و من نگران چال روی گونه‌ات هستم،
نگران گُلی که آخرین بار تویش کاشته بودم
عزیزِ دردانه
از وقتی که نیستی خرمالوی کال چنان حلاوتی دارد که انار می‌خوش، شوکرانی بیش نیست
این روزها گنجشک‌ها هم شانه‌هایم را پس می‌زنند
ت
اضطراب کروناست یا بهم‌ریختگی هورمونی در زمان یا هر دو نمی‌دانم؟ اما حالم خوش نیست. مرهمی نمی‌جویم، که می‌دانم صبر است که مرهم است و نه جز این. اما مدام با خودم تکرار می‌کنم: قرار است چه بلایی سرمان بیاید؟ نگران بابا و مامان و مادرجونم، نگران میم، نگران خودم و عین. تاب و تحملم کم شده. کاش کش نیاید، کاش چندسال بگذرد و همه باشیم.
کاش .
من توان مصیبت دیدن ندارم. من پناهی ندارم، خدایی ندارم، مرهمی ندارم. من تنهایم و می‌ترسم.
.
جعبه ی کادویش را باز کردم. یک انار سرخ تویش بود. نه که فکر کنید از این شیشه ای ها. نه که فکر کنید از این چینی تزئینی ها. یک انار ِ واقعی. خندیدم. گفتم تو دیوونه ای. گفت مطمئن باش تو دیوونگی به گرد ِ پات هم نمی رسم. گفت حالا چی کارش می کنی این انارو ؟ گفتم یه راهش اینه که برش دارم ببرم بذارم توی ِ دکور ِ اتاقم. یه راهش اینه با جعبه بذارمش توی کمد که بعد ها هر وقت دل تنگت شدم بازش کنم و خاطراتتو نفس بکشم. راه دیگه ش اما اینه که الآن این انارو بشکنم. با ه
روی کاناپه روبروی تلویزیون دراز کشیده ام .از حیاط خانه ی عمه صدای آب بازی و خنده ی بچه ها می آید .
زنگ میزنم به حمید .میگوید خانه ی عمه ام در میشیگان هستم و سلام پیرساند .از گرما میپرسد و اینکه کی برمیگردیم .
میگویم هوا خنک است .باد می آید برگ درخت ها میرقصد تو ی باد و از رودخانه صدای جوش و خروش آب می آید . احتمالا غروب برمیگردیم
راستش را بخواهی . اینجا همه چیز خیلی مطلوب است . خنکی هوا.درخاتن بلند .رودخانه .یک آسمان پاک آبی. صدای خنده ی
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید 
 و چه بی‌ذوق جهانی که مرا با تو ندید 
رشته ای جنس، همان رشته که بر گردن توست 
چه سرِ وقت مرا هم به سر وعده کشید 
به کف و ماسه که نایاب‌ترین مرجان‌ها 
 تپش تب‌زده نبض مرا می‌فهمید 
آسمان روشنی‌اش را همه بر چشم تو داد 
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید 
 ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم 
هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید
 
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد 
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید 
منکه حتی پی پژواک خو
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره ن خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این ر
چند وقتی بود ک دیگر یک لا لباس نداشت. لباس های فاخر میپوشید. ولی هنوز پا بود. به حرف دیگران توجهی نداشت ولی دیگرانی وجود نداشتند ک بخواهد مراعات حال کند. کلبه اش پس از طوفان خرابه ای بود و از دشت گلهای زرد کوچ کرده بود به پای کوهی. سنگ بر سنگ و آجر بر آجر ساخته بود و ذکر گفته بود. دیگر نگران فصل ها نبود. نبودِ درویش اتفاق غمگینی نبود و دلش برای تکه هاش بر روی تپه ماه تنگ نمیشد. در کتیبه اش ذکر مینوشت. روز و شب. شب و روز. از احوالات گذشته و اوصاف
Jah Khalib - Medina
https://www.aparat.com/v/fipF4
مدینا» از: جاه خلیب
آواره ی تنها راهش را گم کرده 
همه محدوده های زمانی را از کف داده
قلبش از توفان مشقّات از پا در آمده 
و یک جایی دورِ دور او» منتظرش است
معصوم، هرگز با دستان آلوده ای لمس نشده
دختری که قلبش هرگز شیطان را به درون راه نداده
ماران به آواره دروغ گفتند که او هرگز با او خوشحال نخواهد بود
اما آواره لجوجانه باور داشت که در چشمان او آرامش خواهد یافت
و دوباره یک سپیده دم نو رویا را خواهد شکافت
پاها علیرغم
باسمه تعالىقرآن کریم مىفرماید:عسى أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکمچه بسا از چیزى خوشتان نمىآید ولى خیرتان در همان است.اگر از سختیها خوشتان نمىآید نگران نباشیدشاید خیرى عظیم در آن استاثر قطره هاى آب بر سنگ سخت، سکاکى را عالم ساخت
    یه دیالوگ طلایی هم سوسن خانم داشت واسه ی وقتی که یاس تازه می خواست وارد مقوله ی اردوی جهادی بشه. به این ترتیب که فرمودند:  "نگران این نیستم که خسته و اذیت بشی حین کار. من بیشتر نگران اینم که میری اردو، کرم می ریزی و بچه ها رو اذیت میکنی، بچه ها هم میگیرن کتکت میزنن."
یه مدت از هم دور باشیمت؛ ا ببینیم چی پیش میاد
 
ترسم دارم از گفتنش.اما شاید راهش همین باشهراه این که بفهمیم چقد درسته تصمیممون.چقد میخوایم این زندگی و تا ببینیم ارزش تلاش داره.ارزش این همه سختی و جنگیدن
تو شهر راه میرم و به این فکر میکنم که من بدون اون چی میشم ینی میتونم
دست های خدا باش برای برآوردن رویای انسان دیگری جز خودت خنثی نباش !بی تفاوت نباش !اگر دیدی کسی گره ای دارد وتو راهش را می دانی سکوت نکن !اگر دستت به جایی می رسید دریغ نکن معجزه زندگی دیگران باش !این قانون کائنات است معجزه زندگی دیگران که باشیبی شک کس دیگری معجزه زندگی تو خواهد بود.
مردم ایران سالهاست دارن تاوان بی کفایتی مسئولان اقتصادی رو میدن
جنابان نمی توانند ارزش پول ملی رو حفظ کنن و سال به سال که هیچ جدیدا روز به روز پول ملی بی ارزش تر میشه در نتیجه مجبورا کالا و خدمات رو گرانتر کنن تا در اصل متعادل بشه (ت تعادل بخشی در اقتصاد)
بابا کاری که شما می کنید همه بلدن دیگه این همه دبدبه و کبکبه و عنوان نمی خواد که
وایسا ارزش پول ملی بیاد پایین تر و تو هم قیمت ها رو بکش بالا
 
در مورد بنزین هم داستان همینه
چند سال دیگه باز
ورم بینی و دغدغه برطرف شدن فوری آن :
اکثر افرادی که عمل بینی را انجام میدهند نگران ورم بینی خود هستند و همواره با این پرسش رو به رو هستند که راهکار های سریع کاهش ورم بینی چیست؟ همانطور ‌که میدانید بینی گوشتی دارای پوست ضخیمی می باشد و به دلیل این پوست ضخیم معمولا ورم بینی گوشتی بیشتر از استخوانی می باشد. بعد از جراحی بینی معمولا ورم بینی گوشتی بیشتر از مواقع دیگر است و به مرور و گذشت چندین روز بعد از عمل این ورم کاهش میابد. در پایان هفته اول بی
پسر آیت‌الله بهجت :مرحوم پدرم، همیشه در مسائلی که پیش می‌آمد از مادر خانواده حمایت می‌کرد تا احترام او در خانه حفظ شود. حتی به شوخی هم می‌گفت: رئیس ایشان است. او معتقد بود اگر می‌خواهید زندگی دوام داشته باشد راهش این نیست به هر چیزی پاسخ و واکنش نشان دهید.
وقتی آمدم که بنویسم،سردرد عجیبی مثل شمشیری در سرم بازی می کرد!نگران بودم،شاید نگران کسی،شاید نگران آینده ای،شاید نگران پاسخی.دلم گرفته بود،دلم میخواست سیگاری گوشه ی لبم می گنجاندم و دود می کردم تمام افکارم را،اما نه سیگاری بودم نه دلم می خواست باشم.آمدم و نوشتم اما پاک کردم.با خودم گفتم:این بندگان خدا چه گناهی کرده اند که افکار آشفته ام را تحمل کنند.نوشتم و پاک کردم،کمی که احساس سبکی کردم،به نیت دود سیگار نفسی بیرون دادم و باز هم منتظر
فکر  میکنم چی بگم واسه برطرف شدن نگرانیش،وقتی میپرسم خوبی  درجواب  بهم میگه آره ولی.
ولی میدونم خوب نیست  و من نگرانشم ،نگران خودش ، نگران سلامتی مادرش .
بهش میگم نذر ۴۰ روزه دعای توسل برمیدارم ،بهم میگه  ممنون که هستی .
+میشه واسه یه مادر که  قلب مهربونش  اینروزا  یکم ناخوشِ دعا کنید؟
 
+یادداشت شماره۴۴
 
ماهی که بود همسفر سال و ماه منرفت و هنوز مانده به راهش نگاه من
هستم در انتظار که باز آید از سفرمردی که هست شانه او تکیه گاه من
باغی که هست حاصل آن میوه امیدنخلی که هست سایه او سر پناه من
ثابت قدم تر از همه در راه زندگی استپویای راه اوست دلِ سر به راه من
از او به دامنم سه گهر پرورانده امهر یک ز جلوه روشنیِ صبحگاه من
عمرش دراز باد که دائم به اشتیاقکوشیده است از دل و جان در رفاه من
#پروین_اسحاقی
دل بشویَم که تو در دفترِ دل پنهانی
ترکِ این خانه کنم تا تو در آن مهمانی
کهنه دامی ست که بر پای دلم می پیچد
یادِ گیسوی بلندی که نمی افشانی
غصه‌ای نیست اگر از غزلم بی خبری
بعدِ این مثنویِ سوگِ دلم می خوانی
روزها هی پیِ هم رفت و پیِ راهت عمر
راه می افتم و در حافظه ام می مانی
 
ناصر تهمک»
سودای جام این دل دیوانه می کندراهش جدا زمسجد وبتخانه می کندبا واعظان شهر به مجلس نمی رودترک ریا و مسند و حنانه می کنددرکش قدح که موسم رسوایی آمدهکو آن  بتی که قسم پیمانه می کندهشدار وقت را که تباهی تمام شدشاهد زغیب رو سوی میخانه می کندالحق چه مسندی ست تبانی عقل ودلکان هر کدام کار حکیمانه می کندپرکن پیاله عقل ببین کارگر شدهپیش آر می که مصدر جانانه می کند(ناظم) به عیش کوش وزمستی حذر نکناین جام وباده لطف کریمانه می کند 
سلام دوستان.
صبح آخر هفته تون بخیر.
اومدم بگم من حالم خوبه نگران نباشین.مهمونی یکشنبه و اومدن غزاله هم به خوبی برگزار شد.
امروز میخواستم بنویسم اما از دیشب یکساعت و نیم خوابیدم فقط.
سرم درد میکنه و چشمام باز نمیمونه اصلا.ببخشید.
فقط اومدم خبر بدم که نگران نمونین.انشاالله شنبه یه پست طولانی از انچه که گذشت این هفته مینویسم.
مهدی قمی هیأتی نبود. دل سوخته ی امام حسین و کربلا نبود. درس نخوانده بود. شیشه بری داشت. چند سالی از عمرش معتاد بود. چند باری توی ان ای شرکت کرده بود و باز همان آش و همان کاسه. شاید آن پسری که پول جشن پاکی را داده بود مواد خریده بود، خودش بود. شاید هم نه. به گفته ی خودش توی هیأت مسجد محله شان هم راهش نداده بودند ولی هر هفته یا یک هفته در میان کامیون عمویش را برمی داشت و بار می زد سمت ایلام. خودش را هر طور بود می رساند کربلا. شاید توی یک سال بعد سقوط صدا
تحقیر راه تربیت نیست.نمیدونم این موضوع چقدر در بین خانواده های مختلف وجود داره. منکه هربار خواستم دربارش حرف بزنم، گفتن "تحقیر؟! این اصلا تحقیر نیست. این حرف ها توی همه ی خانواده ها وجود داره!"خانواده تا چه اندازه میتونه به اسم تربیت و نصیحت، فرزند خودش رو تحقیر کنه؟ مقایسه کنه و سرکوفت بزنه؟ تنها نتایجی که این کار ها دارن پایین اومدن اعتماد به نفس و عزت نفس فرزند و منفعل شدنش هست و در نتیجه خانواده فکر میکنه روش تربیتیش جواب داده و خیلی درسته
" بسم ربی" 
 
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت 
 
میگن جهت مغناطیسی زمین در جهت قبلست. 
به سمت قبله به امام زمانمون سلام میدیم . به سمت قبله سجده میکنیم و استحمام رو به قبله مستحبه ! خواب در جهت قبله آرامش بخش تره و حتی بعد مرگ رو به قبله میریم زیر خاک ! 
همه چیز به سمت قبلست. قبله قلبه هر چیزیه :) هر چیزی که زندگی رو میسازه . پس قبله قلب زندگیه :)
آیا فقط کعبه قبلست؟ 
برای خود مسلمونا هم قبله اول بیت المقدس بوده . دیگ
سودای جام این دل دیوانه می کندراهش جدا زمسجد وبتخانه می کندبا واعظان شهر به مجلس نمی رودترک ریا و مسند و حنانه می کنددرکش قدح که موسم رسوایی آمدهکو آنکه باده در می و پیمانه می کندکو آن  بتی که قسم پیمانه می کندهشدار وقت را که تباهی تمام شدشاهد زغیب رو سوی میخانه می کندالحق چه مسندی ست تبانی عقل ودلکان هر کدام کار حکیمانه می کندپرکن پیاله عقل ببین کارگر شدهپیش آر می که مصدر جانانه می کند(ناظم) به عیش کوش وزمستی حذر نکناین جام وباده لطف کریمانه
خدایا 
خودم و خانوادم رو به تو می سپرم
پناهم فقط تویی
نیازمندتر و ناتوان تر از اونی هستم که بتونم در برابر این حجم از استرس مقاومت کنم. خدایا خودت کمکم کن ای ارحم الراحمین.
خدایا خانوادم رو در پناه خودت برام حفط کن.
خدایا دارایی هام رو حفظ کن.
خدایا 
بهش صبر بده و یه ادم خوب سر راهش بذار
ای خدا
غروب های جمعه خیلی دلگیره
وزیر خارجه فرانسه پس از دیدار با وزیر امور خارجه ایران در مونیخ آلمان گفت که پاریس از نقض توافق هسته‌ای توسط ایران نگران است.
وزیر خارجه فرانسه پس از دیدار با وزیر امور خارجه ایران در مونیخ آلمان گفت که پاریس از نقض توافق هسته‌ای توسط ایران نگران است.لودریان پس از دیدار با ظریف: از نقض برجام توسط ایران نگران هستیمبه گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، ژان ایو لودریان» وزیر امور خارجه فرانسه پس از دیدار با محمد جواد ظریف» وزیر امور خارج
تنها کسی که هر وقت حس کردم تنهای تنهام و برام مونده ،خداس
تنها دلگرمیم خداس
 همه چیو میسپارم به خود خدا، شاید معنی امید و توکل همین باشه
 
نه تو می مانینه اندوهو نه ، هیچ یک از مردم این آبادیبه حباب نگران لب یک رود ، قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشتغصه هم ، خواهد رفتآن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانندبه تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگزتو به آیینهنهآیینه به تو ، خیره شده استتو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندیدو اگر بغض
فارغ از اینکه قراره این وضعیت چه تاثیری روی آینده‌ی تو بذاره، ناراحت دیدن آدم‌هایی که دوستشون داری، خیلی سخته.
*امروز دانشگاه پر از لباس‌شخصی بود. شاید اونا برای امینت ما اونجان، ولی من از حضورشون احساس ناامنی می‌کنم.
*ناراحت و گرفته‌ی این دانشجوهاییم که گرفته‌نشون.
*تیر ۹۷، اوایل گرونیا بود. زهرا رو دیدم، گفت ساجده، دیشب تلویزیون روشن بود، گفت ما آذوقه داریم، مردم نگران نباشن. :)) به خنده گفتیم لابد قراره قحطی و جنگ بشه. یک و سال و
کانادا زودتر از تخمین های من به فاک میره.
من گذاشته بودم که تا ده سال اینده (یک سال ازون ده سال گذشته) کانادا به فاک میره.
زودتر اتفاق خواهد افتاد.
 
عاقبت مردمی که مفت میخورن، میخوابن، و کل کارشون غیبت کردن و حرف زدن و حسودی کردن، و دیدن بدبختی بقیه و به فاک رفتنشون، و بی تفاوتیه، همینه.
ما از بچگی با بدبختی بزرگ شدیم و بلاخره گلیممون رو میکشیم بیرون از اب.
 
راستی کلنگ خوندم که سرفه میکنی.
میدونم الان خالت خوبه.
نگران نباش. اون کرونا نیست.
 
ولی
 
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
 
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
 
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
 
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
 
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
 
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
 
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست
۱. مادرشوهرجان بنده خدا با اون دسش برام بافتنی بافتهههه یه دکلته با یه گردنی با پاپوش خدااااا خیلی خوشگله♥ ^_^ + برادرشوهرجان ـم همیجو عیدی بم یه فلش ۳۲ داد ^_^
۲. از توی فکرای شوهری رد شدم اون منو دید منم اونو دیدم:*
۳. خواب یه رودخونه زلال و خنک و دیدم که سر راهش یه کنج چشمه طوری بود با یه عالمه درختای سبز و بلند دورش بعد من تو آب بودم صورتمو میکردم زیر آب پوف میکردم آب قلپ قلپ میکرد  آب خیلی شفاف و خنک و روون و نرم و تازه
آخرش بالاخره نفهمیدیم اسپینوزا دردش چی بود. چون بقیه اساتید محلش نگذاشتن تحویلش نگرفتن پول بهش ندادن، به دانشگاه راهش ندادن باهاشون بد شد. یا برعکس خودش نمیخواست بره، هر چی التماس کردن پول دادن تحویل گرفتن، قبول نکرد؛ چون میخواست استقلال قلمشو حفظ کنه. 
تاریخ همینجوریشم قابل اعتماد نیست. چه برسه از نوع مجازی و استعاره ای و مثالی و کنایه ای و غیره! 
تصمیم گرفتم برای اولین بار از تصمیمم دفاع کنم. با اینکه خیلی میترسم با اینکه نمیدونم با چه واکنش هایی رو به رو میشم که حتی خودم رو براشون آماده کنممامان میگفت نیاز نیست نگران باشی. من میخوام ذهنت رو روی هدفت متمرکز کنی و دائم نگران نباشی که الان چی میشه؟ باید چی بگم و چیکار کنم؟ میگفت خودش واسطه میشه و از بابت اون نگران نباشم.در واقع خیلی از مامان ممنونم. توی همه شرایط زندگیم پشتم بوده و همه جانبه ازم حمایت کرده. هیچوقت نذاشته احساس تنهایی ک
زیر جاهای پای عمیق به تنهایی پژمرده میشد.در باد سرد زمستانی، تنفس های سفید پراکنده و قطره اشک های یخ زده.پایان این فصل کجا بود؟نکنه که تا ابد ادامه داشته باشهتوی این طوفان یخ زده از خونی که ریخته شده بود به رنگ سرخ دراومده بود.کی به جز خودش میتونست همه ی اینها رو انجام بده؟دلش میخواست یه موج گرم و عمیق توی اقیانوس بیکران باشه و بدون توقف حرکت کنهحرکت کنه و دیگه هیچوقت برنگرده.غروب هزاران خورشید رو به تنهایی تماشا کرد و حالا قلبش احساس سنگی
‌این روزها همه ما نگران شیوع ویروس کرونا هستیم. حق هم داریم، نگران سلامتی خودمان و اطرافیانمان هستیم و می‌خواهیم هر طور شده پیشگیری‌ها و اقدامات لازم را انجام دهیم. اما آیا حواسمان به کودکان و نوجوان‌هایمان هست؟! حواسمان هست که این فضای مضطرب و نگران، چه تاثیری بر امنیت روانی آنها دارد؟
ادامه مطلب
پول برای اینکه حالتون رو خوب کنه همینطوری کاری از دستش بر نمیاد، باید خودتون حال دلتون خوش باشه، حال و هوای خوب داشته باشین، پول فقط میتونه موقعیتایی رو برامون ایجاد کنه که ازش لذت ببریم، باش هیجان رو بچشیم پس پول برای ساختنِ حالِ خوش نیازمندِ مقدمه ست.
ولی خبر خوب این
حالِ خوش داشتن نیازی به مقدمه ای به نامِ پول نداره، فقط باید یاد گرفت راهش رو :)
 
 
1. اقا هندزفریم خراب شده، یه گوشش کار میکنه. بعد هندزفری داداشمم یه گوشش خراب شده. از صبح داریم به این فکر میکنیم که چجوری میشه گوشای سالم هندزفریامونو به هم وصل کنیم و وصل کنیم به گوشیمون؟ مهندس مملکته :)))
هندزفریم موقعی که گردنم کج میشه کار میکنه. ینی قراره ارتروز بگیرم؟ :))
2. امروز نشستم بجا درس خوندن کلاه قرمزی دیدم. زیبا نیست؟ 
3. اقا پفیلا درست کردم. لحظه حساسی که میخواستم پفیلا خوردنو شروع کنم ری ری زنگ زد. اصن نفهمیدم ری ری چی گفت و خودم چی
در همین فراسو بودم که یادم افتاد ماه مـان اردیبهشتیمون امـروز تولدشـه ! خودش هیچ وقت یادش نیست ! باید یه ماه مان خیلی درگیر باشه تا یادش نباشه تولـدش کی باشه ! هرچند بگو مگـو زیاد داشتیم باهـم ولی خب اینقدری نبوده که نتونیم همدیگه رو نبخشیم ! تمـام چیزیه که توی دنیا برای من مونده و تمام امیدم بعد از خدا به ماه مانِ !خودش میگه بقیه رهگذرن ! ولی من میدونم چقـدر نگران همـون رهگذراس!
توی مسافرت چند ماهِ پیشمون یه فالگیر ! جلوی ماه مان رو گرفت و تماما
مام سفیداب پنبه رو حلما ، با کیفیت ترین محصول بهداشتی سفیداب پنبه رو خالص در ایران است . با مام سفیداب پنبه رو :
دیگر نگران بوی بد عرق خود نباشید
دیگر نگران تیرگی نواحی خاص بدن خود نباشید
دیگر نگران ریخته شدن ذرات سفیداب بر روی زمین نباشید
دیگر نگران استفاده مشکل سفیداب روی نباشید
خرید و فروش عمده مام سفیداب روی حلما می تواند به کسب و کار شما رونق بدهد و سود سرشاری را کسب نمایید ؛ چرا که مام سفیداب پنبه رو بسیار پرفروش است . شما م یتوانید با پر
مراقب خودتون باشین. قضیه کرونا جدی شده. مثل سین نشین که از یه بی فکری این اتفاق براش افتاد.به قول یه بنده خدایی "هعی".نگران سین نباشین، اون خوب میشه; نگران خودتون باشین¤¤¤ جنگ بیولوژیکی حقیقت داره. کلی دلیل و مدرک هم هست (که اگر عمری باقی بود شواهد رو رو میکنم) ¤¤¤اگر به هر دلیلی سین جزو اون دو درصد شد،(سین دو درصدی) شما #انتقام_سین رو بگیرین+سین عاشق پایان باز هست; پس: ¤¤¤ صبحتان بخیر، ظهرتان بخیر، و اگر ندیدمتان شبتان هم بخیر¤¤¤
اینجا جنگله. هر کس ب فکر خودشه و تو چرا یاد نمیگیری لازم نیست نگران همه باشی؟ لازم نیست هروقت کسی ناراحت بود حالشو خوب کنی. لازم نیست جور همه رو بکشی. لازم نیست هرکاری خواستی بکنی ب همه بگی ک اگه میخان اونام انجامش بدن
ببین کلا تو شرایطی ک تو یاد بقیه میفتی و میخای کمکشون کنی اگه اونا تو اون شرایط باشن اصلا یه لحظه اسم تو یادشون نمیاد
پس انقد نگران آدمایی نباش ک نگرانت نیستن
آرزوی مرگ میکنم . 

چه روزهای تلخی میگذرونم از سیاهی دور چشمانم.و زرد بودن رنگم. جسمی که تحلیل میره ,نگران نیستم.  قلبم ,روحم و روانم و احساس بی کسی و تنهایی شدید که وجودم رو در هم کوبیده و لحظه ای راحتم نمیگذاره. 
دلم میخواد دنیا تموم بشه و هیچ وقت وجود نداشته باشم. 
دیگه حتی نگران نتیجه ی کنکور هم نیستم ,چه اهمیتی داره وقتی که حتی ذره ای امید به ادامه ی زندگی ندارم .
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد 
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده
بوی دود است که پیچیده ، کجا میسوزد ؟ نکند خانه ی مولاست خدا رحم کند
همه ی شهر به این سمت سرازیر شدند در میان کوچه دعواست خدا رحم کند
هیزم آورده که آتش بزنند این در را پشت در حضرت زهراست خدا رحم کند
جمع اند و موافق که علی را ببرند و علی یکه و تنهاست خدا رحم کند
بین این قوم که از بغض  لبالب هستند قنفذ و مغیره پیداست خدا رحم کند .
مادر افتاد و پسر رفت زدست ؛ درد این است. چشم زینب به تماشاست  خدا رحم کند
 ماجرا کاش همان روز به آخر می شد تاز
حال و روزم رو به راه نیست.بغض سنگینی دارم که دارد خفه‌ام می‌کند، برای من نگرانی نیست که گاه به گاه تماس کوتاهی هست برای "نگران نباش، نگران نباش عزیزم، قطع کنیم پول تلفنت زیاد نشه".برای من قطع ارتباط است، رنج تنها بودن، که رنج تنهایی فیزیکی را کشیده بودم و غرق در بهشت ارتباطات راه دور نمی‌دانستم که کویر وحشت تنهایی اصیل چطور است. برای من اعتیاد نبود، نیاز بود، به ارتباط، به عشق، به اثرگذاری، مثل آب، مثل هوا، نیاز به سلام کردن، به دوست داش
خطر کرونا ویروس برای من و مصطفی جدی نبود و نبود تا دیشب که از بیمارستان بقیه الله الاعظم برگشت. اونجا رفته بود که همراه بقیه دوستانِ جهادیش، پارکینگ بیمارستان رو تبدیل به بخش نگهداری از بیمارانِ در حال نقاهت کنند. چیزایی می گفت و تعریف می کرد که واقعا نگران کننده بود. مصطفایی که توی این مدت خودش با بی خیالی یکی دوبار رفته بود قم و یک بار هم مشهد، حالا نگران بود و همین من رو نگران کرد ولی زود آروم شدم. و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلما
دلنوشته همسر بزرگوار شهید جاویدالاثر علی آقایی :
تشنه ام تشنه دیدار ،شب شعر کجاست
 سرسفره غزلم یاد شهیدان دارد
 سینه ام شد پر بغض، اشک هایم جاری
  دل من حسرت  باریدن باران دارد 
عاشق و باده و مِی، کاسه بی سکه چه سود
 ساقیا، محفل ما میل رخ یوسف کنعان دارد 
همسر آسمانی ام کاش سال ۹۸ سالِ بازگشت پیکر پاکت باشد .
 @Agamahmoodreza
ناشناخته(باکی نباشد) 
قال الصادق علیه السلام:
إنْ قَدَرْتُم أنْ لا تُعْرَفوا فافْعَلوا، وما علَیکَ إنْ لَم یُثْنِ علَیکَ النّاسُ ؟! وما علَیکَ أنْ تَ مَذْموما عِندَ النّاسُ؟! إذا کنتَ عِندَ اللّه ِ مَحْمودا .؟!
اگر توانستید ناشناخته بمانید، چنین کنید؛ 
وقتى نزد خدا ستوده باشى نگران نباش که مردم ستایشت نکنند و نگران نباش که در نظرشان نکوهیده باشی!
- بحار الأنوار: ۷۳/۱۲۱/۱۱۰
نمیدونم چی میخام تو زندگی
یه زمان نه چندان دوری خیلی نگران بودم نگران خیلی چیزا ولی نمیدونم چرا عادی شد همه چی برام
نمیدونم چرا الان اون هدفا برام پوچن
.
.
.
گفتی چیزی از رفاقت سرم نمیشه
نمیدونم چی بگم حتی تقریبا مطمئنم که نمیخونی این پستو اصن و یادت رفته اینجا رو رفیق!
ولی کاش میشد باهم بیشتر حرف میزدیم تا بفهمم واقعا چیزی سرم میشه یا نه.
اینجا کسی هست که نیست!
امروز سحر خواب موندم و بدون سحری روزه گرفتم تموم روز از سر درد داشتم میمردم و ۴ساعت ظهر خوابیدم و همش روی پاور سیوینگ بودم! افطارمو با خامه نارنجکی(نون خامه ای) باز کردم :)) 
حس میکنم دارم استیبل میشم و به یک ثباتی از نظر شخصیتی دارم میرسم.به عبارتی دارم بزرگ میشم.دیگه نگران قضاوت های مردم نیستم! نگران حرف های مردم هم نیستم ،من اونقدر عاقل و بالغ شدم که بفهمم چی درسته و چی غلط،۲۰ و اندی سال دائم نگران حرف مردم بودم از الان به بعد میخوام برای دل خ
و کهنگی،
هرگز در پستوی عشق،
راه نخواهد یافت.
تکرار،
بی ریشه‌ایست
که از آفتاب می‌هراسد.
و هیچش نیست،
که هیچ نباشد.
شبها،
چشمان قرمز ماه،
خواب نمیگیرند تا مگر آن،
چشمان عاشق را خواب کنند.
و در لای سنگ ریزه‌های ساحل نور،
تاریکی راهش را نمیداند.
و اگر تاریکی،
بودنت را حس کند،
زوال تنها راه نجاتش است!
و هیچگاه کهنه نمیشود،
کسی که چشمش،
عشق را متولد کند.
نه. نباید. نباید حتی از شعاع پانصد متری اش بگذری. نباید یک لحظه، فقط یک لحظه احتمال برود که تو را دیده است. اصلش تو را برای دیده نشدن آفریده اند. ببیندت که چه بشود. که اوقاتش تلخ شود؟ که راهش را کج کند؟ که احساس نا امنی کند؟ که کلا اتفاقی نیفتد؟
راستی نکند واقعا کلا اتفاقی نیفتد. هیچ وقت هیچ اتفاق خاصی نیفتد. تا انتهای نامعلومش همین طور پیش برود.
 
● موضوع انشاء به پسرها :  فکر کن ۲۵ سالته.
پی نوشت ها:▪ اوکیا نام یکی از شخصیت های سریال های ترکی است.
▪ تصویر اصل انشا به نظرم جالب تر بود تا اینکه متنش رو بنویسم.
به نظر درک اینکه در بازیهای کبدی قهرمانی ن آسیا در گرگان، مربی تیم دختران تایلند که مرد بوده ، را برای اینکه تو سالن راهش بدن روسری سرش میکنن سخت تر از این انشاست .
 
دانلود آهنگ هایده شب عشق هایده شب عشق دانلود آهنگ شب عید از هایده از سایت به موزیک همراه متن آهنگ دانلود آهنگ هایده به نام شب عید شب عشق هایده دانلود آهنگ شب عشق از هایده از سایت مای ایران ملودی همراه متن آهنگ . دانلود آهنگ شب عید از هایده دانلود آهنگ شب عید از هایده از سایت نکست موزیک به همراه م. نت پیانو اهنگ هایده ک امشب شب عیده تن آهنگ . آهنگ شب عید هایده آلبوم شب عشق دانلود آهنگ هایده به نام شب عیده دانلود آهنگ شب عید از هایده دانلود آهنگ
   اگر به همین سادگی است؛ اگر این طور خوشحال ترید؛ اگر تمام مشکلات تان با همین کوتاه شدن شلوارها و افتادن _تصادفی_ روسری هایتان حل می شود؛ گله ای نیست. ما یقه ی چشم هایمان را محکم تر می بندیم.
   مگر بازی نیست؟ ما هم بازی! ما چشم می گذاریم. ما تا هر وقت که شما بگویید و بخواهید چشم می گذاریم اما.
   اما خدا را! جایی نروید که نشود پیدایتان کرد. خدا را! گم نشوید. این بازی ارزشش را ندارد. اصلا بیایید برگردیم. بیایید دیگر بازی نکنیم.برنده شما! 
بیایی
دلِ مِرگان می‌خواست برخیزد و برود روی گونه‌ی پسرش را انه ببوسد . اما چیزی مثل لایه‌ای نامرئی مانعش می‌شد . از اینکه محبت خود را بنمایاند شرمنده بود . مِرگان چنین بود . مهر خود را نمی‌توانست به‌سادگی بازگو کند . عادت نداشت . شاید چون بروز دادن عشق ، فرصت می‌خواهد . گه‌گاه هم اگر مِرگان گرفتار قلب خود می‌شد ، ثقل خشک و خشنی سد راهش بود . پس بیانِ مهر گویی خود بیگانه‌ترین خصلت او شده بود . گرچه جوهر مهر ، عمیق‌ترین خصلت مِرگان بود . به‌جای ه
هروقت باران بیاید، بالاخره بند خواهد آمد. هروقت ضربه می‌خورید
 بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.
 هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را بگوید اما شما یادتان می ‌رود و درعوض فکر می ‌کنید که شب همیشه باقی میماند.
اما اینطور نیست. هیچ ‌چیز همیشگی نیست. پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.
 اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی ‌ماند.
تماشای داستان زندگیِ آدم های طبقه ی محرومِ این جامعه ی آلوده به بی عدالتی ، دردناک است و غم آلود .
کیارستمی این درد لاعلاج را به وسیله ی یک قهرمان کوچک به تصویر می کشد.
زندگی ملال آور و حسرت بار کودکی که عاشق فوتبال است و برای این عشق همه کار می کند . انگار که توپ وسیله ای است برای رهایش او از تبعیض و تنبیه و بی تفاوتی و فقر و هزار درد دیگر . .
او که می داند خیلی چیزها را در زندگی از همین کودکی اش باخته ، نمی خواهد از عشقی که همچون مرهم است برایش دل
 البرت چه زیبا میگوید  
انگاه که عشق تو را میخواند ، گام به راهش نده ! هر چند راهی پر نشیب . انگاه که تو را در گستره بال هایش پناه میدهد ، تکمین کن ! هر چند تیغ پناهش جانکاه . انگاه که با تو سخن اغاز کرد بدو ایمان بیاور ! حتی اگر اوای او رویای شیرینت را در هم بکوبد ، مانند باد شرطه که بوستانی را .   
               هر چند که این سخن البرت عجیب باشد اما من ان را دوست دارم نمیدانم چرا ؟؟ :)  
                                                                         
در کودکی پدر و مادرش از هم جدا شدند. بخاطر فقر، پدری الکلی و مادری با مشکل روانی، به پرورشگاه فرستاد شد. در اولین استند‌آپ کمدیش روی صحنه توسط تماشاچیان هو شد اما او راهش را ادامه داد و تبدیل به محبوبت‌ترین کمدین قرن بیستم شد!
 وقتی کمترین بیماری در جسمت پدید می آید به هر دری می زنی تا مداوایش کنی!
اما وقتی در روحت احساس درد و ضعف و کمبود می کنی آیا راهش را بلدی؟" وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً " اسرا/82خداوند متعال قرآن را برای درمان دردهایمان نازل فرموده. کافیست به طبیب و نسخه اش ایمان داشته باشیم.
نگران جنگ شدید؟ یکم دیر نگران شدید! جنگ مدتهاست که هست فقط به لطف قاسم سلیمانی ها ما در وسطش نبودیم و نهایتا یک شمه ی اقتصادی از آن این اواخر به ما رسید. خب بله نگران جنگ هستم.اما با تمام وجود ممنونم از مردی که نگذاشت تا این لحظه زندگی من وسط جنگ برود!پ.ن 1: به چرندیات سخیف یک عده گوش ندید که اگه ناراحت ابان ماه بودید / نبودید دیگر ناراحت امروز نباشید/باشید. زر مفت است! هر ایرانی باید برای فقدان این سردار معتدل ِ وظیفه شناسی که حد و حدود خود را
دوست دارم سریال the 100 رو ببینم چون خیلی ازش تعریف میکنن ولی وقتشو ندارم ، احساس میکنم معتاد به سرگرمی و خوشگذرونی و ایجاد احساس شادی کاذب در خودم شدم چون همش میخوام از زیر بار درس خوندن و کار کردن در برم و خیلی حالم گرفته ست وقتی فیلم نمیبینم و . امروز شدیدا بهم فشار اومد که فولدر فیلمامو باز نکنم و یکیشونو پلی نکنم و اخر سرم به خودم وعده دادم که بعد افطار یه قسمت lucifer رو میبینم اما دو قسمتشو دیدم خیلی تو دیدن فیلم دست و دلباز شدم یه علت دیگه اش
در دیدار اقشار مختلف مردم: همه ملتهای مسلمان باید از فلسطینیها حمایت کنند. البته من عقیده ام این است که سازمانهای مسلح فلسطینی خواهند ایستاد؛ راهش مقاومت است/ از همه افراد فلسطینی الاصل، از هر مذهبی -چه مسلمان،چه مسیحی وچه یهودی- نظرخواهی بشود و نظام مورد قبول آنها سر کار بیاید/ امیدواریم شما جوانان آن روز را ببینید و ان شاءالله خواهید دید در بیت المقدس که این قدر برای آنها مسئله مهمی است، نماز خواهید خواند.
وقتی دلشوره میگیرم معمولا چند تا دلیل با هم رو سر دلم آوار میشن
الان خیلییییییییییییی زیاد نگران بنیامین هستم تو این شرایط میاد ایران ، اعتراف می کنم من بهش جو دادم بیاد و گفتم دیگه بسه دوری
ولی وقتی اوضاع به این شدت داغون شد راضی به اومدنش نبودم هر چند بی نهایت خوشحالم ولی بی نهایت می ترسم
از جنگ می ترسم
از اینکه اتفاقی براش بیفته و تو فرودگاه بهش گیر بدن .
کلا تا وقتی من بخوام کاری انجام بدم دنیا علیه من وای میسته متنفرم از این اوضاعی که پ
بهش گفتم مشکل دارم و سخته حل کردنش.
گفتم اذیت میشی. نمیخوام معطل من بشی. زندگیت خراب میشه. خودمو گذاشتم جای خانوادش که احساس میکردن فرزندشون داره از دست میره. بهم گفتن دیگه سر راهش قرار نگیر(حق داشتن).پس بهش گفتم با هم ارتباط نداشته باشیم بهتره.از یه طرف دل خودم حرف حالیش نمیشد.
قبول نکرد و ادامه داد❤️.(اینکارو هرکسی نمیکنه ها. واقعا برای خودش باید گل بگیره)
ولی
اذیت شد،
غصه خورد،
حالش خراب شد،
رفت.
یه کیک کاکائویی گرد و پرخامه بخورم و نگران اضافه وزن و چربیش نباشم.
برم استخر، یعنی استخرا باز بشن.به اندازه این یه سال شنا کنم.
هر روز فیلم ببینم تا این ۱۵۰ تا فیلم مونده توی هارد تموم بشه.
برم نمایشگاه کتابی که امسال برگزار نشد
موهامو دکلوره کنم تا بتونم دوباره آبیشون کنم و دکلوره گند نزنه به موهام.
بریم آلمان و نگران مامان اینا و حجاب و نظام ارزشی و سایر نباشم.
بلاخره یه روز، تیپ مورد علاقه امو داشته باشم، بدون در نظر گرفتن چیزی.
یه روز پا
به نام نامی الله
گمشده‌ای از دیار فراموشی با آن وجود کوچکش در لابه‌لای تاریکی خاطرات گذشته 
به دنبال مسیر خوشبختی، نور جست‌وجو می‌کرد. غافل از اینکه غرق شدن در دیار
فراموشی و تاریکی راهی نیست که او را به روشنایی روزهای روشن برساند.
آخر روشنایی با وجود روشنایی‌ست که حق شعله‌ور شدن را به خود می‌دهد، جویا
شدن آن در انبوهی از کوه‌های تاریکی تنها ناامیدی را به وجودش تزریق خواهد کرد.
ندای وجودش به کمکش شتافت و به او فهماند که آینده پیش‌رویش،
نگرانم! من نگرانم! نگران هوای
غبارآلود، نگران فضای آلوده، نگران ذرات سمی پراکنده در آن.
نه، اشتباه نکن. هوای شهر را نمی
گویم. هوایی را می گویم که فرزندانمان در آن فکر می کنند ایده می گیرند، دین ستیز
می شوند.
آری، درست فهمیدی، فضای مجازی را
می گویم. فضای مجازی که هوایش به شدت غبارآلود است .کسانی درآن نفس می کشند که نمی
دانی از کجایند و برای کجایند؟
من نگرانم، نگران! نگرانی یک همسر،
یک مادر و یک خواهر. من نگران جوانان سرزمینم هستم .
جوانان ما در مح
ذهنم درگیر این جمله ست
✨حضرت آیت الله بهجت (ره):
در زمان ما، اگر طلبه ای طی الارض نداشت، انگشت نما بود،
راهش گناه نکردن است،
همان چیزی که ما توجه نداریم.
@behjat135 کانال ایتا
پ.ن:به خداوندی خدا ما زندگی نمی کنیم
به مرده های متحرک می مانیم:(((
فراتر از آنکه خانواده‌ای  از ولادت فرزندی که مدت‌ها چشم به راهش بوده اند شادمان شوند، انتشار شرح صحیفه ما را به شوق نشاند و چشم‌هامان را روشنایی داد. چقدر شکرگوی پروردگارم هستم که سهمی هرچند بسیار کوچک و ناچیز در به بار نشستن این نهال نوپای پرشکوه داشته‌ام.
الحمدلله
سلامی دو باره به گرمای خورشیدی که به زمین چمن می تابهسلام خدمت شما دوستان عزیز،دوست داران فوتبال و ورزشمن محمد حسن بزرگی هستم گزارشگر فوتبالاز همه شما دوستان بابت غایب بودنم در وبلاگ رسمی ام عذر میخوام
دوستان در تماس با ما پست گذاشته بودن و نگران شده بودن،همینجا به صورت رسمی دوستانی که نگران بودن رو از نگرانی در میارم
با تشکر.
محمد حسن بزرگی گزارشگر فوتبال
امکانات تهران را نمی‌توانم انکار کنم. بهترین دکترها در این شهرند. تو برای خرید مایحتاج زندگی در تهران گستره‌ی وسیعی از انتخاب داری. می‌توانی در تهران به راحتی گم شوی و احساس امنیت داشته باشی. این شهر به طرز عجیبی با مهاجران از شهرستان آمده‌ی خود از نظر اقتصادی مهربان است. با مهاجران خارجی‌اش هم نسبت به سایر نقاط ایران مهربان‌تر است. همه چیز در تهران متمرکز شده است. آن قدر همه چیز در تهران است که عملا شهرهای دیگر سایه‌ای از شهرند. آن قدر ه
دانشجویان گرامی
با سلام
سه شنبه 3 دیماه، امتحان عملی با توجه به شرایط گفته شده برای هر بخش، برگزار خواهد شد.عدم حضور هر کدام از شما بزرگواران به منزله نمره صفر در بخش عملی محسوب خواهد شد. لطفا نهایت دقت را برای ذخیره فایل کار عملی خود بفرمایید و در صورتی که نگران روز ارائه و شرایط سایت هستید، لب تاب شخصی بیاورید یا با سایر دوستان خود هماهنگ بفرمایید.
نمره کار عملی در حضور خود شما مشخص و اعلام می شود.
موفق باشید
همیشه از جدی شدن نگران می‌شوم. وقتی در مدرسه، حین فوتبال گل می‌خوردیم و من به نحوۀ گل خوردن دروازه‌بانمان می‌خندیدم، بچه‌ها عصبانی می‌شدند که چرا دفاع را شُل گرفته‌ام یا چرا توپ را در حمله بدجور لو داده ام و بازی را به شوخی گرفته‌ام. در دانشگاه هم همینطور بود. ترم دوم که می‌رفتیم سالن فوتسال، باز هم وقتی گلی می‌زدیم یا می‌خوردیم، عده‌‌ای عصبانی می‌شدند و دعوا می‌کردند.
جدی شدنِ چیزها، نگران کننده‌است. به محض جدی شدن، مجبور می‌شوی
نیمه‌شب است و خانه در سکوت مطلق. از آن‌وقت‌ها است که درست نمی‌دانم کجای کارم، چرا این‌جا هستم. به فیلم‌هایی نگاه می‌کنم که از کربلا برایم می‌فرستد. راه می‌روم توی خانهٔ خالی، کز می‌کنم گوشهٔ مبل یا کنار تخت و با هر کدام گریه می‌کنم. عاقبت نرفتم. باز هم. به چه چیزهایی فکر کردم. به دردهای بی‌معنی و عجیبم. به داروی پیچیده‌ای که باید شب‌ها روی گاز درست کنم. به حرف‌های دیگران دربارهٔ "شلوغی امسال". وقتی درست و حسابی مردّد شدم ویزای فرانس
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها