مَثَل آن دختر مَثَل آدم و حواییست که به دلیل
رعایت نکردن قانونِ بدون دلیل عالم بالا، از بهشت پیادهشان کردند، بعد هم فرمان
رسید که باید عذرخواهی کنند تا بتونند روی زمین زندگی کنند. رعيت باشی این مثل به
گُوشَت نخورده است به گُوشت و پوست و استخوانت رسیده است، زن رعيت یا رعيت زن باشی
نصف این مثل که نه، دو برابر آن به تو به ارث رسیده است. فقط یک جای این مثل میلنگد
و آن این که برای ما سیبزمینیها داخل اسنپهای زمینی، بهشت داخل جهنم هم نیست. راس
ان شاءا. دیگر این دفعه میام پای کارش.
آره. اصلا اینجا میذارم تا ریا بشه. (خطاب به هوای نفسم!)
میدونم هوای نفس و شاید شيطون بیکار نمی شینن. (میدونی چرا گفتم شاید شيطون؟ آخه شاید در حد وسوسه کردنش نباشم. منظورم اینه شاید همون هوای نفس کارم رو بسازه و نیازی به وسوسه شيطون نداشته باشم.)
یا زهرا (س)
این مال هفته اوله. (از فردا! از شنبه!)
بسم الله
کتابی که این هفته خوندیم دختر رعيت بودو طبق نظریه چندصدایی باختین بررسیش کردیم.خلاصه این نظریه میگه که کتابهایی ارزش ادبی دارن که نویسنده قصد القای جهت فکری خودش به مخاطب رو نداره و اجازه میده تمام شخصیت های داستان خط فکری خودشون رو آزادانه نشون بدن.قرار نیست ته همه ی داستانها خطوط فکری همسان بشن و
جالبه که کتابهایی که میخونیم رو با این نظریه بررسی کنیم
آخر این کتاب دختر رعيت من رو شوکه کرد.اصلا انتظار اون همه بی رحمی رو نداشتم اما کلا پا
سلام :) حالتون چطوره ؟
این روزا اینقدر درگیرم که اومدنم به اینجا از اولویتام خارج شده
پسر مدتیه سینه خیز میره و این روزا تبدیل به سینه خیز سرعتی شده
مدام باید دنبالش این ور اون ور برم
راستش خیلی خسته کننده است
مخصوصا این که دست تنهام :(
چقدر بده این تنهاییِ لعنتی !
همین پسر شيطون گاهی اینقدر خودشو لوس میکنه که میگم خدایا من چندتا دیگه ازین بچه ها میخوام
ولی باید حواسم باشه احساسی تصمیم نگیرم :))))
بسم الله الرحمن الرحیماللهم عجل لولیک الفرجزمین بازی خدا پیچیده تر از اونیه که ما فکر می کنیم اینطوری نیست که اگر نخواستی برای خدا بازی کنی رها بشی تا تو زمین هرز بگردی، خدا یه شيطون برات ردیف می کنه که مدیریتت کنه بازی رو به هم نزنی. اگر نخواستی جزو کلاه سفیدهای عالم باشی مجبوری سیاه بازی کنی. أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (مریم 83)#سیاه_بازی_نکنیم#کلاه_سفید_باشیم#قرآن_کتابی_برای_فهمید
میگویند روزی امیرڪبیر ڪه از حیف و میل شدن سفرههای دربار به تنگ آمده بود.به ناصرالدین شاه پیشنهاد ڪرد ڪه برای یک روز آنچه رعيت میخورند میل ڪند،
شاه پرسید مگر رعيت ما چه میخورند؟؟؟ امیرکبیر گفت: ماست و خیار
ناصرالدین شاه سرآشپز را صدا زد گفت:ڪه برای ناهار فردایمان ماست و خیار درست ڪنید
سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارکچی برای ماست خیار شاهی داد :✦ ماست پر چرب اعلا✦ خیار قلمی ورامین✦ گردوی مغز سفید بانه✦ پیاز اعلای همدان✦ ڪشمش بدون
نادعلی ، در واستاندن عنان از دست ستار ، راست و بهجا بر اسب قرار گرفت و با کنایه گفت :
- رعيتها ، رعيتها ! این رعيتها عاقبت دست شما را میان حنا میگذارند ! نمیدانم چقدر میشناسیشان . همینقدر برایت بگویم که بدجوری متقلب ، دورو و بزدل هستند ! جلو اربابِ قُلدر از موش هم کوچکتر و ترسوترند ، اما همین که حریف را ناچار ببینند از اسفندیار هم پهلوانتر میشوند . برای همین هم اربابها میدانند چهجوری همراهشان تا کنند . اول اینکه همیشهی خ
بر بالین تربت یحیی پیغامبر(ع) معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواستدرویش و غنی بندهی این خاکِ درندو آنان که غنیترند محتاجترندآن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشانست و صدق معاملت ایشان، خاطری همراه من کن که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش: بر رعيت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.»به بازوان توانا و قوّت سر دستخطاست پنجهی مسکین ناتوان بشکستنترسد آن که بر
"کوه به کوه نمیرسه، اما آدم به آدم میرسه"
در دامنه کوهی بلند، دو آبادی بود که یکی بالاکوه» و دیگری پایین کوه» نام داشت. چشمه ای پر آب از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید. این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب می کرد. روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب شود.پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت: چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوهی ها بدهیم؟ از امروز آب چشمه را بر ده
بهار پشت زمستان بهار پشت بهاردلم گرفت از این گردش و از این تکرارنفس کشیدن وقتی که استخوان به گلونگاه کردن وقتی که در نگاهت خاراگر به شهر روی طعنه های رهگذراناگر به خانه بمانی غم در و دیوارنمانده است تو را در کنار همراهیکه دوستان تو را میخرند با دینارنه دوستان؛ صفحاتی ز هم پراکندهکه جمع کردنشان در کنار هم دشواربه صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اندبه جنگشان که بخوانی نشسته اند کنارتو از رعيت خود بیمناکی و همه جارعيت است که تشویش دارد از دربار
راست میگویند رانندهی اتوبوس سکته کرده است، اما رانندهی آن اتوبوس نه، رانندهی این اتوبوس. این کشور پر است از رانندگانی که سکتهی مغزی کردهاند. آن دائم الخمرهایی که مست قدرت میرانند و دوربینها را از کار میاندازند. مسافر، دانشآموز زاهدانی باشد یا دانشجوی تهرانی، کشاورز اصفهانی باشد یا کارگر اهوازی، اتوبوس راهیان نور و پر سر و صدا باشد یا هواپیمای عاشق کوه و یاسوج و دنا ، قطار سوختهی تبریز باشد یا کشتی سوختهی سانچی، کهریز
هی شيطون میاد دم گوشم وزوز میکنه مسعود تو نمیتونی ازدواج کنی و من به خودم میگم وقتی امام حسین علیه السلام ازم خواسته ازدواج کنم یعنی میتونم امام که حرف بیخود نمیزنه نعوذ بالله
دوباره شيطون میاد و با وسوسه و حب و بغض هام بهم میگه اگه ازدواج نکنی میتونی راحت تر بری سراغ اهداف فردیت ولی من به خودم میگم این آزمون ولایتمداریته و اون چیزی که امامت ازت خواسته بهترین چیزه برات
می نویسم کارمند و شما بخوانید ارباب !
مینویسم مشاغل آزاد و شما بخوانید رعيت !
اینکه کشورم ۲٫۵ میلیون کارمند (
ارباب ) دارد و الباقی رعيت و رعيت زاده هستند دروغ نیست . گاهی به خان ها
فحش می دهند و نفرین میکنند و اما شمایی که مسول امضای چهاردهم پروانه
ساختمانی شهرداری عمبر آباد سفلی هستی ! شمایی که با تلفن نماینده مجلس
شهرتون یا سفارش امام جمعه یا نامه از وزیر یه شغل برات ساختن ، شما که
مستقیم بر سر سفره ی بیت الحال نشستی و بی واسطه و پر اشت
قبل از اصلاحات ارضی معمولا به کسی رعيت یا زارع صاحب نسق گفته می شدکه با داشتن یک یا چند عامل تولید، بر روی قطعه زمینی از مالک به صورت انفرادی و یا با اشتراک چند زارع دیگر به کشت و زرع می پرداخت و محصول بین او و مالک تقسیم می شد.
یکی از معانی نسق عبارت از نظم و ترتیبی است که در مورد توزیع آب و زمین بین روستاییان معمول است.
زارع صاحب نسق، مالک زمین نبود بلکه حق استفاده از آن را داشت. مالک بعد از مرگ زارع زمینی را که او در اختیار داشت به فرزند او واگذ
دانلود رمان برج زهر مار و دختر شيطون بلا 2 از کیانا بهمن زاده با لینک مستقیم
دانلود رمان برج زهر مار و دختر شيطون بلا 2 با فرمت پی دی اف و اندروید و ایفون
نویسنده : کیانا بهمن زاده
ژانر : عاشقانه , طنز
تعداد صفحات : 239
خلاصه کوتاهی از جلد اول:)آرام که از پدرش متنفر و مدام ازش درحال فرار بود به طور اتفاقی با آرسام آشنا میشه آرسام هم مردی بود که شخصیتش دقیقا مخالف آرام شيطون بود اما خب برحسب اتفاقاتی آرام به آرسام پیشنهاد یه ازدواج سوری میده تا بتو
شيطون ظاهرا" خیلی خدا را دوست داشت
و خیلی خیلی او را می پرستید
و در دربار او یکه تازی می کرد
خدا آدم را اختراع کرد و بر سر شيطون هوو آورد
شيطون مزدش را گرفت
آدم سوگلی شد
شيطون حال آدم گرفت
خدا حالشان را گرفت و
آدم به زمین آمد
خدا فرمانی داد و هابیل درست عمل کرد
قابیل با بیل زد تو سر هابیل
هابیل مزدش را گرفت
روزگار دست قابیلی ها بود
تا اینکه همه جا قابیلی شد
خدا به نوح دستور داد کشتی بسازد و همه را سوار کند
نوح به خدا گفت همه چه جوری سوار بشن
مدتی دلتنگی ما فراوان شد برآن شدیم بازگریم پیج زیبایمان را از کنج عزلت دراوریمکه هرکجا گشتیم مطلوب تر از پیج همایونی مان نیافتیم.و من الله توفیق!__________گویا درنبودمان هم رعيت به پیج مان ورود و خروج داشته!:)________________نوشته ی قبلی مان شعریست بس دلکش .
1. صبحی که با چایی دارچینی که بابای آدم به آدم بدهد آغاز شود صبحی ست از صبح های بهشت.
2. میدونید از صبح تا حالا چه اهنگی افتاده سر زبونم؟ دختر مردم پکرم کرده شماعی زاده :))) بعد هی "پکر" رو میگم "کپر" کلی می خندم خودم به خودم :)) بعد تازه بیشتر اون قسمتش افتاده تو دهنم که میگه "میدونه، اره میدونه، خود شيطون بلاش میدونه" :))) بعد بابام در سکوت نگاهم میکنه :))) میگه حداقل یه چی بخون من بلد باشم. میگم تو چی بلدی؟ میگه بیا معین بخونیم :)))
3. اون روز تو مدرسه قیاف
نکته قابل ذکر در این روستا، حضور شاعر محلی آقای حسن سجادی نیا کشاورز ۶۸ ساله است
که یک نمونه از اشعار این شاعر:
من نخواستیم گذشتا رو بکنم
مردم کهنه تازه پارا کنم
ارباب ترس، رعيت خواب نداشتی
حصیر سرخوفتی، شکمه گوشنه داشتی
اول صبح تا سر شب دووستی
ای جفت گالوش راشون ره نداشتی
تورش تره چمپا برنج نداشتی
کره عسل رنگ بی دی نداشتی
تا که بو بو اصلاحات اراضی
مولغا ببوسته ارباب رعيتی
رعيت بو بو مالک خو زندگی
ده نوه خو خدا ره بندگی
http://bazghaledezh.blog
شيطون ظاهرا" خیلی خدا را دوست داشت
و خیلی خیلی او را می پرستید
و در دربار او یکه تازی می کرد
خدا آدم را اختراع کرد و بر سر شيطون هوو آورد
شيطون مزدش را گرفت
آدم سوگلی شد
شيطون حال آدم گرفت
خدا حالشان را گرفت و
آدم به زمین آمد
خدا فرمانی داد و هابیل درست عمل کرد
قابیل با بیل زد تو سر هابیل
هابیل مزدش را گرفت
روزگار دست قابیلی ها بود
تا اینکه همه جا قابیلی شد
خدا به نوح دستور داد کشتی بسازد و همه را سوار کند
نوح به خدا گفت همه چه جوری سوار بشن
خلاصه رمان : یک دختر شيطون به اسم رها شایان، یک پسر شيطون به اسم رادوین رستگار…هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه رو با تیر می زنند.رها به شدت از رادوین متنفر هست و این تنفر باعث می شود که برای اذیت کردن رادوین نقشه های مختلفی بکشد.
ادامه مطلب
اولین جلسه کارورزی خیلی خوب بود. از چیزی که انتظار داشتم صبر و تحملم بیشتر بود و بچه هام اونقدر لوس و شيطون نبودند فقط قسمت سختش یادگرفتن اسم های ناآشنای بچه ها بود ولی خب مزیتش این بود که از بین اسماشون برای پسرم اسم پیداکردم:دی
مرد رعيت چنان باولع کار میکرد که جانش خیس عرق شده بود.
انگار که وضو گرفته بود، غسل کرده بود!
+من هم امیدوارم که حال شما خوب باشد. امیدوارم که زحمت مردم ما تلف نشود. همین الان که اینها را مینویسم، در دلم آشوب است. به قول ننه انگار تو دلم رخت میشورن!
آیا چشمان تو حقیقت را به من میگوید؟ یا زندگی از ابتدا چیزی دیگر بوده است؟
پیرزن چادرسیاه رنگ و رو رفته و خاک گرفته اش را جمع کرد و تند و تند، با لهجه ای غلیظ، از پنج یتیم گرسنه روزه داری که در خانه داشت حرف زد.
هیچ وقت نمیشود قاطعانه راست و دروغ این حرفها را تشخیص داد. ولی من همیشه به حسم اعتماد میکنم. به حسم اعتماد کردم و تنها اسکناسی را که در کیفم داشتم، به او دادم.
کلی دعایم کرد: "اِلای گُشنِگی نکشی. اِلای یتیمی نبونی، اِلای بی پناه و افتاده نشی" و محور اصلی دعاهایش این بود: "اِلای مثلی من نشی. اِلای مثلی بِچام نشی."
شامگاه پنجشنبه 21 اردیبهشت 96 برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم رفت. مهران مدیری برنامه را با موضوع بهداشت و سلامت آغاز کرد.
رویا تیموریان بازیگر خوب کشورمان مهمان برنامه دورهمی بود. رویا تیموریان بعد از سلام و احوال پرسی از مهران مدیری و برنامه دورهمی تقدیر و تشکر کرد.
مهران مدیری اولین سوالش اینگونه مطرح کرد ، در بچگی شيطون بودید و الان خیلی آروم شده اید؟ رویا تیموریان گفت :بله در بچگی خیلی شيطون بودم و کارها
واقعا چه وضعشه.
میای درس بخونی هزار جور فکر میاد تو سرت.
از فلان استاد و فکرش راجع به تو میاد تا فلان آهنگ و اون عن آقا که حکم شيطون و دربون جهنم داره که یه سره کارش وسوسه کردنه.
کثافت حرومزاده.
خاک بر سرت.
دلم برا زنت میسوزه.
نچ نچ نچ
چه بکنیم از بی علمی، چه بکنیم از ضعف در ایمان، از ضعف
در تدین، . چه بکنیم از این ضعفها؟! چه بکنیم از این ضعفهای اختیاری؟!
نمیرویم دنبال تحصیلات علمیه، نمیرویم که بفهمیم که خب عمل چطور بر ما
آسان بشود؟ اختیارا نمیرویم! اگر غیراختیاری باشد حالا، خدا میبخشد ما
را، اما اختیاری را چه بکنیم؟
چهکار بکنیم از ضعف ما در علم و عمل، چه کار بکنیم که این ضعف ما به اختیار ماست. خودمان نمیرویم دنبال تقویت.
تقویت علمیه، همین است که عرض کردم؛ در
برای شاه رعيت و برای پیشوا پیرو لازم است. یونانیان قدیم به درستی معتقد بودند که خودکامه» رعيت را به وجود نمیآورد، بلکه رعایا هستند که کسی را به خودکامگی میرسانند. همانطور که در بعضی اشکال بدوی زندگی شیء تعیین کنندهی حالت است: طعمه ماهی را میگیرد، نه ماهی طعمه را.» میشود گفت که، در نهایت هر ملتی لایق همان دولتی است که دارد. در واقع، آیا هرگز دیده شده که ملت آزادهای مدتی طولانی تسلیم استبداد شود یا ملت رام و سربهزیری به آزادی دست ی
شامگاه پنجشنبه 21 اردیبهشت 96 برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم رفت. مهران مدیری برنامه را با موضوع بهداشت و سلامت آغاز کرد.
رویا تیموریان بازیگر خوب کشورمان مهمان برنامه دورهمی بود. رویا تیموریان بعد از سلام و احوال پرسی از مهران مدیری و برنامه دورهمی تقدیر و تشکر کرد.
مهران مدیری اولین سوالش اینگونه مطرح کرد ، در بچگی شيطون بودید و الان خیلی آروم شده اید؟ رویا تیموریان گفت :بله در بچگی خیلی شيطون بودم و کارهایی
امام صادق(علیه السلام):شخصی ازامام پرسید:بین دوحاکم درتردیدم چه کنم؟ امام فرمودند:عادل, صادق, فقیه وباتقواترین راانتخاب کن. پرسید:اگربه تشخیص نرسیدم؟ فرمودند:ببین افرادمتدین به کدام مایلند. پرسید:اگرنفهمیدم؟ فرمودند:بنگرمخالفان آیین ماکدام رابیشتر می پسندنداوراکناربگذار وببین کدام بیشترآنهاراخشمگین میکنداورا برگزین. اصول کافی ج۱ص۶۸
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):حق باشخصیتهاشناخته نمیشود, حق رابشناس تااهل آن رابشناسی.
بچه مثبت مدرسه : چه آتشی می سوزانند این دوپسر شيطون و عاصی از درس و مدرسه.
بچه مثبت مدرسه : یاسر عرب، نشر سپیده یاوران
معرفی:
مثبت در منفی میشود صددرصد مثبت ولی از مدرسه اخراج می شوید!
بریده کتاب:
روزهای آخر مثل برق وباد می گذشت، کلاس ها تمام می شد و امتحانات آخر سال می رسید. امتحان آخری رو خوب یادمه. همه بچه ها طبق قرار قبلی بعد از دادن برگه امتحان بیرون مدرسه ایستادیم و دسته جمعی، کتاب های درسی رو تکه تکه و پاره پاره کردیم و آتیش زدیم. این طوری ا
بعد از دو ماه بقچه ی لباس خنکا رو باز کردم؛ چه لباس هایی که فراموش کرده بودم ! چه لباس هایی که زیادی دوسشون دارم!
بقچه ی لباس های زمستونی رو می بندم. به این فکر می کنم که تا پاییز کدوما رو یادم می ره. شيطون می ره تو جلدم که یه دو تومنی بذارم تو جیب یکی از کاپشنا ولی نمی ذارم.
بعد از دو ماه بقچه ی لباس خنکا رو باز کردم؛ چه لباس هایی که فراموش کرده بودم ! چه لباس هایی که زیادی دوسشون دارم!
بقچه ی لباس های زمستونی رو می بندم. به این فکر می کنم که تا پاییز کدوما رو یادم می ره. شيطون می ره تو جلدم که یه دو تومنی بذارم تو جیب یکی از کاپشنا ولی نمی ذارم.
پسوند شباهت؟
سا.
باریکلا. خوشم اومد. تازه میخواستم بگم دو حرفیه.
مثل مهسا. یعنی شبیه به ماه.
ای شيطون! حالا چرا دقیقا این اسم توی ذهنت بود؟
همینطوری.
باشه. مام گوشامون مخملی.
[اسمهای مشابه از ذهنش میگذرند: مهدیس، مهوش، مهرو، مهلقا، مهشید، مهتاب، ماهرخ، ماهور، ماهچهره.] واقعا چرا این اسم؟
از من میپرسی؟
نه. از خودم پرسیدم.
قشنگ رد دادی تو.
من هرشب تا دهن اینستا رو سرویس نکنم نمیخوابم♀️
عایا پاکش کنم؟ برای صدمین بار
عایا نباید ی گزینه میذاشتن ک سرچ هارو ببنده آدم شيطون وسوسه ش نکنه
عایا نباید خوددار باشم یکم؟
کو اراده جوان عزیز؟
کو عزم راسخ؟
کو روحیه ی تغییر ساز؟
+ وقتی میخوام مهربون خودمو نصیحت کنم
امروز یه نفر بهم ابراز محبت کردکه دلم قنج رفت
خواستم جوابشو بدم
اولین چیزی که خواستم تایپ کردم، یاد اولین روزهای قدیم افتادم
و فقط نوشتم ممنون
و نتونستم به کس دیگه ای جز خودش فکرکنم
چندشب پیش هم خوابشو دیدم
خیلی دوس داشتنی بود
مثل همیشه لوس و شيطون
همین
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
زمین بازی خدا پیچیده تر از اونیه که ما فکر می
کنیم اینطوری نیست که اگر نخواستی برای خدا بازی کنی رها بشی تا تو زمین هرز
بگردی، خدا یه شيطون برات ردیف می کنه که مدیریتت کنه بازی رو به هم نزنی. اگر
نخواستی جزو کلاه سفیدهای عالم باشی مجبوری سیاه بازی کنی. أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ
عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (مریم
83)
#سیاه_بازی_نکنیم
#کلاه_سفید_باشیم
#قرآن_کتابی_برای_فهم
امر نمودم در وُزرا چهار صفت احتیاط نمایند اول اصالت و نجابت دویم عقل و کیاست سیوم سلوک و معاش با سپاه و رعيت چهارم بردباری و مسالمت
هرکس به این چهار صفت موصوف باشد ویرا قابل مرتبهی وزارت دانند و وزیر و مشیر سازند و عنان امور مملکت و سپاه و رعيت به وی سپارند آنگاه ویرا به چهار چیز امتیاز بخشند اعتماد و اعتبار و اختیار و اقتدار
کاملالوزارت وزیری باشد که رتق و فتق معاملات و امور ملکی و مال را از روی نیکی و نیکذاتی و حسن سلوک صورت دهد و از
درباره این سایت