نتایج جستجو برای عبارت :

دیگه چه خبر

یه بار ديگه آهنگ همه ا پخش میشه. یه بار ديگه من و پویا کنار هم میایم روی صحنه. یه بار ديگه از بین نور کور کننده لبخند رضایتتو میبینم. یه بار ديگه جلوی تشویقا تعظیم میکنیم. یه بار ديگه مث گورخر می‌خندیم و میگیم یه من! یه بار ديگه آی کانتکت. یه بار ديگه بغلای پایین صحنه. یه بار ديگه غصه‌ی شب آخر اجرا می‌خوام. و یک بار ديگه، نیاز دارم که یکی مثل سبحان از بازیم تعریف کنه.
خود کشی در هر کس منحصر به خودشه!یکی ديگه شیک نمی پوشهیکی ديگه آرزویی نمی کنهیکی ديگه به تحصیل ادامه نمیدهیکی ديگه به خودش نمیرسهیکی مدام ترانه های غمگین گوش میدهیکی ديگه از خودش عکس یادگاری نمی گیرهیکی محبت نمیکنهیکی ديگه محبت نمی پذیرهاینگونه است که اکثر آدمها در سی سالگی می میرند و در هشتاد سالگی دفن می شوند.پائولو کوئیلو
دلتنگ که می شی به نظرت خورشید ديگه نمی تابه
غروب ديگه سرخ نمی شه
انگار چراغا ديگه سو ندارن
آسمون ديگه وسیع نیست
کوه ها ديگه عظیم نیست
انگار بدن درد داری
سیگار ديگه دوا نیست
دلتنگ که می شی
ديگه حتی مستی هم کار ساز نیست
دلتنگ که می شی
شبا صبح نمی شه
روزا شب نمی شه
هر روز برات غروب جمعه می شه
دلتنگ که می شی
هیچ نوایی مرحم نیست
همه چیز فقط دردِ و درد
دلتنگ که می شی
سر دردا هم یه جور دیگست
انگار قرصا ديگه درمون نیست
دلتنگ که می شی
دلت تنگ نیست، دنیا ب
دلتنگ که می شی به نظرت خورشید ديگه نمی تابه
غروب ديگه سرخ نمی شه
انگار چراغا ديگه سو ندارن
آسمون ديگه وسیع نیست
کوه ها ديگه عظیم نیست
انگار بدن درد داری
سیگار ديگه دوا نیست
دلتنگ که می شی
ديگه حتی مستی هم کار ساز نیست
دلتنگ که می شی
شبا صبح نمی شه
روزا شب نمی شه
هر روز برات غروب جمعه می شه
دلتنگ که می شی
هیچ نوایی مرحم نیست
همه چیز فقط دردِ و درد
دلتنگ که می شی
سر دردا هم یه جور دیگست
انگار قرصا ديگه درمون نیست
دلتنگ که می شی
دلت تنگ نیست، دنیا ب
دلتنگ که می شی به نظرت خورشید ديگه نمی تابه
غروب ديگه سرخ نمی شه
انگار چراغا ديگه سو ندارن
آسمون ديگه وسیع نیست
کوه ها ديگه عظیم نیست
انگار بدن درد داری
سیگار ديگه دوا نیست
دلتنگ که می شی
ديگه حتی مستی هم کار ساز نیست
دلتنگ که می شی
شبا صبح نمی شه
روزا شب نمی شه
هر روز برات غروب جمعه می شه
دلتنگ که می شی
هیچ نوایی مرحم نیست
همه چیز فقط دردِ و درد
دلتنگ که می شی
سر دردا هم یه جور دیگست
انگار قرصا ديگه درمون نیست
دلتنگ که می شی
دلت تنگ نیست، دنیا ب
من ديگه نمیتونم با همه چی بجنگم 
خسته شدم ديگه تحمل ندارم 
ديگه بدنم طاقت نداره
اگه همین جوری پیش بره فک کنم سکته رو زدم
اصلا چرا من باید اینقدر با همه بجنگم
اصلا ديگه نمیخوام
وقتی دکتر میگه قلبت یه جوریه انگار همش تو در حال ورزشی همش رو ۱۲۰ شده
من ۴ روزه از دست درد دارم میمیرم
#دوست_دارم_غرر_بزنم 
شکستینم. شاید شما بد نبودین و مشکل از منه
ولی ديگه نمیخوام ادامه بدم
همه چی مسخره و بی معنی شده
فکر نمیکردم یروز اضافی بشم اینجا
48 ساعت ديگه میرم تا ديگه کسی نباشه دل بشکنه هه
تا حالا کسی اینجوری بهم نگفته بود. شایدم من زیاد احساسیم ولی نمیتونم. دلم از سنگ نیست که
حال خودم خوب نبود ولی میخواستم حال شما رو خوب کنم که گفتین برم
ديگه نه کامنتی واسه کسی میذارم و نه چیزی ازم جایی باقی میمونه
چقدر برنامه داشتم واسه چند روز ديگه. مثلا یه سالگی وبم
ديگه اما خسته شدم. خسته شدم از دوییدن و نرسیدن. خسته شدم بس که واسه هر چیزی دویدم و تهش دنیا بم ندادش. مگه چیز بزرگی میخواستم آخه؟ هر بار که این سوالو از خودم میپرسم گریه امون نمیده. خسته شدم اما. واسه خودتون. نمیخوام. هیچی ديگه نمیخوام. ديگه نمیخوام بلند شم و حالم خوب شه. این بار واقعا ديگه دلم نمیخواد بلند شم. بلند شم که چی؟ هی دوییدن و نرسیدن که چی؟ عصری داشتم فکر میکردم که ديگه نمیخوام که خوب بشم. اینجوری راحت تره. بعد یهو یه نشونه دیدم. خوندم ک
سلام
یه روزی میاد که 
 ديگه کسی را نداری بری تو واتساپ و تلگرام چک کنی و ببینی آخرین بار کی آنلاین بوده
ديگه کسی برات مهم نیست بری  پروفایلش را چک کنی ببینی تازگی عکسش را تغییر داده یا نه
ديگه کسی نیست که تو اینستا چکش کنی ببینی تعداد فالورهاش یا تعداد پست هاش زیاد شده یا نه
ديگه کسی نیست بری به خاطرش سری به فیسبوک و لینکدین بزنی
ديگه وقتی صدای notification پیام گوشی را میشنوی، ضربان قلبت تند نمیشه که شاید خودش باشه

آره یه روز میاد که ديگه منتظر هیچ
بابا لنگ درازِ کوچولوم؟
واقعا ازت متاسفم ولی من ديگه هییچ حسی بت ندارم
نمیدونم چرا اما تو قلبم دفن شدی عزیزم
نمیتونم بگم چرا یا چجوری، اما ديگه مهم نیستی، ناراحتم، از اینکه ديگه دوست نداشته باشم ناراحتم ولی خب تو ديگه نیستی کوچولوم :)
از ساختنهای الکی که یاد گرفتن به صورت دوره ای خراب شن خسته شدم ديگه
از تکرار ناملایمات
از صبر کردن
کاش بخوابیم و بیدار شیم ببینیم یه چیزایی عوض شده
خیلی وقت بود تو سرم بود ديگه اینجا هم ننویسم.هی خودم رو سینه خیز کشوندم
احساس میکنم امروز ديگه وقتشه
اگه تا دوهفته ديگه نیومدم ، برای همیشه میرم و اینجا رو هم تخته میکنم
دارم وسایلامو میذارم تو چمدون و اشکام مانع میشه بقیه شونو جا بدم
سخت ترین تجربه زندگیم رو دارم میکنم
صبحا ديگه با صدای مامانم بیدار نمیشم
روزا ديگه با برادرم پرسه نمیزنم و نمیخندیم
بابام ديگه هی صدام نمیزنه پرسیاااا
خاله هامو ديگه نمیبینم
ديگه قدرت نوشتن هم ندارم، بقیش بمونه برای بعد 
یه روزى من دوستان زیادى داشتم و اون هیچ دوستى نداشت. ديگه ندیدمش اما امروز فهمیدم امروزه وضعیتمون برعکسه، یه مطلب خوندم درباره یه چیز ديگه که وسطش نوشته بود "بسیارى از دوستانم."
 
ديگه بالاخره گهى پشت بر زین ، گهى زین به پشت.
ديگه بسه! ديگه به خاطر ناراحت نکردن بقیه زندگی نمی کنم. ديگه به خاطر هیچکس به اولویت های خودم نه نمی گم و برنامه هام رو بهم نمی زنم. ديگه فکرامو نمی ریزم تو خودم که مبادا طرف ناراحت بشه. خواسته هام رو بلند میگم.
از این به بعد خودم رو خیلی خیلی بیشتر می بینم.
نگران نیستم که تا سال ديگه آدما رو نبینم.
ما-حتی اگه بمیریم-هم ديگه رو تو بهشت می بینیم.
من استرس محرم دارم.استرس دارم که محرم بشه و هیئت نباشه و سال ديگه هم که معلوم نیست زنده ایم یا نه و حسرت یه بار ديگه نشستن روی اون موکتا بمونه تو دلم.
 
راستی
تو بهشت هیئت هم هست؟
 
 
 
لای لای علی جون.
فکر می کنم بیشتر از ۶ ماه پیش بود که یهو تصمیم گرفتم ديگه ننویسم. درواقع تصمیم گرفتم اینجا» رو ننویسم. در اون زمان کار درستی بود. باید یه اتفاقی می افتاد تا من طور ديگه ای باشم، طور ديگه ای رفتار کنم، طور ديگه ای زندگیمو ببینم. کاری ندارم که شد یا نه اما میتونم ادعا کنم که از اتفاقاتی که تو این دوره افتاد راضی ام، به استثناء یکیش. همین نوشتن. بعد از چند مدت ديگه نمی تونستم بنویسم. نمی دونستم موضوعم رو چطور باید بگم، یا اصلا باید بگم؟!
ادامه مط
از قول کوثر متقی آدمی که بخواد واقعا بره هیچ وقت اعلام نمیکنه.
از طرفی هم آبو میگفت  اگر یک روز خواستید برید حتما خداحافظی بکنید وگرنه خر حساب میشید:|
از یه طرف ديگه پلاک هفت به مهندس میگفت بچسب به پایان  نامت *** (اون ستاره ها اسم مهندس) که وبلاگ و شبکه مجازی برات آب و نان نمیشه.
از جهت ديگه من یه وبلاگ ديگه دارم پس دلیلی برای وجود وب دوم نیست.
تو همین جهت اما از یک نگاه ديگه میشه گفت هر چیزی جای خودش رو داره و من تا به حال یاد ندارم وبیو پاک کرده ب
اسمش هنوز مدام سیوه، هنوز همه حسا هستن، هنوز همشون هستن! ولی من ديگه سکوت کردم. حالا ديگه دیدنشم از دست دادم. و هر روز می‌بینم یکی تو مخاطبینم، مدام سیوه، با لست سین ریسنتلی، که راهو به روش بستم. گفتم میرم ديگه نمیام، میرم که درس بخونم. حالا ديگه نمیتونم نرمش نشون بدم. روم نمیشه. امیدم فقط به اینه که فک نکنه به اینکه چرا این ریسنتلی نشد یک هفته، یک ماه. موند؟ 
خب ولی یه چیزی این وسط واضحه، من یه اقدامی کردم، و نشده. و ديگه مهم نیست! 
ولی خب. :(((
آفتابگردون هارو توی گلدون روی میز مرتب کردم و خودم رو پرت کردم رو کاناپه بغض داشت خفم میکرد و من قلبم شکسته بود تا دیروز تقلای بیهوده ای داشتم تا همه چیز رو درجای درست خودش قرار بدم و تلاش میکردم تا جایگاه خودم رو پیدا کنم ولی از همون دیروز ديگه برام مهم نیست چه اتفاقی می افته ديگه برام مهم نیست ديگه برام مهم نیست ديگه برام مهم نیست 
و فقط امیدوارم ديگه فردایی درکار نباشه تا بلند شم .
باید یاد بگیرم بتونم دروغ بگم
صداقت ب نفعم نیس
صداقت ديگه از سن ما گذشته
یهو بخودت میای میبینی ديگه ازعمرت معلوم نیس چقد مونده و تو هنوز اندرخم ی‌کوچه ای
پس دیگ مهم نی مسیرت چجوری طی میکنی،ديگه نتیجه مهمه.
ای زندگی کثیف،روحم و خیلی الوده و رنجور کردی
من و ازخودم دور کردی
این همه سال مقاومت بس نبود؟بالاخره من و تشنه خودت کردی
ديگه شدم یه پول پرست کثیف ی لا قباديگه چشمم و بروی حقیقت وجودم بستم
حتی مستعد تن فروشی شدم 
ديگه بی ارزش شدم هم مادی هم
لازم دارم یه مدت همه‌ی انسان ها رو از خودم دور نگه دارم، یا خودم رو از همه انسانها دور نگه دارم، یا هر چی. یه مدت غایب باشم‌، و زمان این غیبت به حدی طولانی باشه که بعد از ظهور دوباره‌م همه مجاب شن با آدم ديگه‌ای رو به رو هستن. یا انقدر طولانی شه که ديگه همه یادشون بره منِ الانو. یه منِ ديگه. همیشه آرزو داشتم یه روزی برسه که درباره‌م بگن اصن انگار یه آدم ديگه شده. منتظر یه اتفاقم. یه اتفاق بزرگ، یه نقطه‌ی عطف با شکوه، که از این رو به اون روم کنه.
با خودش می‌گفت تو آدم اینجا نیستی. برگرد محله خودت. درسته جزو مناطق محرومه ولی اقلا جاییه که می‌شناسنت، می‌شناسیشون، هوات رو دارند، هواشون رو داری. اما وقتی برگشت دید زاغه‌اش رو یکی ديگه صاحب شده. رفت چند آلونک اون‌طرف‌تر یکی ديگه ساخت. فکر می‌کرد محله که همونه، آدمام که همونند. چه فرقی می‌کنه چند خونه اون‌ طرف‌تر یا این‌ طرف‌تر. اما  فرق می‌کرد. خیلی فرق می‌کرد. چراش رو نمی‌دونست، ولی فرقش رو می‌دید. زمان آدما رو عوض کرده بود یا درو
+تاریکی مطلق اتاق کلی حرف زدم با خدا،خدایا چه خوبه هستی:)+منتظرم اذان صبح  بشه نمازم بخونم و بخوابم و دوباره از ۸ صبح درس بخونم.با وجودیکه تا سحر بیدار بودم  میلی به خوردن سحری ندارم.+وقتی فهمید میخوام  روزه بگیرم گفت منم روزه میگیرم ، چشمام قلبی  شد از شنیدن تصمیمش.
+هفت روز ديگه امتحان دارم ،چهارده روز  ديگه امتحان بعدی   و حدودا سی و چهار روز ديگه هم یک  امتحان ديگه !
 
+یادداشت شماره ۳۶
چرا چیزایی که نمیخوام ببینم و بشنوم دقیقا می‌بینم و می‌شنوم؟
چرا وقتی که نمیخوام جایی حضور داشته باشم دقیقا اونجام؟!
ديگه چیکار باید بکنم؟؟
چقدر ديگه باید فرار کنم تا دست از سرم بردارید؟!!
چقدر ديگه باید دور بشم
چقدر ديگه باید خودمو به نشنیدن بزنم ، چقدر خفه بشم و به روی خودم نیارم.
با دستای خودم دارم گند میزنم به آیندماین روزا سردمخنثی امهیچ چیزی انگاری ديگه مهم نیست.حرف زدن ديگه ارزشش رو از دست داده و غذا ها هم مزشونو از دست دادن. ديگه هدفی ندارمو خستم از اینهمه بی هدفی و تلف کردن اکسیژن.
واقعا من زیادی نیستم؟زیادیم.هعییی(:
خب الان نزدیک به یک ساله که اینستاگرام و توییترم و پاک کردم و عملا یکسال از همه عالم و آدم دور بودم.میدونین واقعیتش این خونه موندنا و نزدیک به یکسال ننوشتن و خونده نشدن بالاخره یه جایی خفت میکنه و ديگه نمیتونی تحمل کنی .بالاخره حرفای توی دلت که نزدیک به یکسال تلمبارشون کردی سرباز میکنن و اونوقته که ديگه نمیشه کاریش کرد.
اونوقته که ديگه به خودت میگی ديگه بسه.
الان که دارم مینویسمچشام پر شده و بغض گرفتم
بغض گرفتم از این رفتارت
من یه قدم ورداشتم
اما تو مطمعنم کردی که باز اشتبا کردم
باشه مسعودم باشه
ديگه نمیام سراغت
بچرخ تا بچرخیم
هرچقدر دردم بکشم ديگه نمیام
+از همه جا بلاکت کردم جز یه راه
تا اخر این هفته وقت میدم بهت
اومدی اومدی
نیومدی به درکــــــــــــــــــــ
ديگه همه چیو تموم میکنم
بسه ديگه این قدر عذاب بسه واقعا
نامرد عوضی
آخه تو این وضعیت؟؟؟؟
تو این شرایط من؟؟؟؟؟
وای خدآآآآآآآآآ
مسعود من
قهوه دونیمون نیییییست :/
پی اس: اقا من از همین تابستون میرم دنبال پول دراوردن. اگه نرفتم و در راستاش اقدامی نکردم شیم ان می. 
+ ديگه دیدنش دیوونم نمیکنه. ديگه اونطوری نمیبینمش. ديگه زیبا نیست. maybe I was too afraid to lose love and now I did. all sad poems are over؟ :(( نخواستم :( اذیت شدن بهتره یا این؟ بیخیال بابا.
یادم می‌ره ديگه ندارمت. وقتی دارم با دوست صمیمیم حرف میزنم و میگم تو این موضوع گیر کردم ولی باکی نیست از جانم کمک می‌خوام. نگاه ترحم‌آمیزش یادم میاره ديگه کسی که به طور معجزه‌آسایی همه‌ی مشکلاتو حل می‌کرد نیست. ديگه کسی نیست که وقتی دارم با شور و حرارت یه داستان رو براش تعریف میکنم بگه خوشگل و من با لبخند رها بشم رو سینش و بگم خب ديگه یادم نیست چی داشتم می‌گفتم. کسی که وقتی عصبانی میشدم از دستش می‌گفت: هاجر داری چرت و پرت میگی جوابتو نمید
انقدر کار دارم که ترجیح میدم بخوابم
خب ملحفه م رو نشورم و نبرم چی میشه؟ 
شلوارامم همین طور، با اون یکی دو تای ديگه سر می کنم ديگه
چمدونمم صبح می بندم
جزوه ها رو هم فردا قبله رفتن چاپ می کنم
حمومم یهو میذارم وقتی رسیدم خوابگاه می رم ديگه چه کاریه تو اتوبوس باز بوی راه بگیرم
هان؟

پی نوشت:از درسامم نگم براتون که اسمش بیاد جیغ می کشم‍♀️
امروز دنبال عکسی تو اسکرینام بودم و اتفاقی رسیدم به اسکرین اون پستی که از وبلاگت گرفتم. که توش از حسرتات براش نوشتی و کارایی که دوس داشتی باهم انجام بدین و نشده. از تنی که تجربه کردی و قلبم نمیزنه ديگه. این نوشته‌ مثل چاقوییه که تو قلبم میچرخونم. هر بار خون ریزی میکنه. هر بار باعث میشه چند ثانیه نفسمو حبس کنم. هر بار درد داره.‌ نباید دستم میرسید بهشون، نباید هیچوقت اینجور نوشته هاتو میخوندم؛ ولی کار از کار گذشته و حالا که خوندم باید تا تهش بخ
شاید رها شدن و تنها موندن ترسناک ترین حس دنیا باشهاما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،یه حس پر از قدرته!وقتی رهام کردی و رفتیفکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاستفکر میکردم ديگه نفسم در نمیادانگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنهفکر میکردم تموم شدماخر کارمهديگه عاشق نمیشمديگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیارهديگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشهولی رفتنت ته دنیا نبوداکسیژن کم نیومدخفه نشدمتموم نشدممن بعد تو قوی ترین آدم روی زمین ش
آه که همه‌اش پاک شد!
صبح جمعه است و انگار موعد وصال یار نرسیده.
بگذریم.
الان برای ما صبحه و برای یک عده ديگه شب و یک عده ديگه هم قبل از ما صبح شده و برای یک عده ديگه ظهره و برای یک عده ديگه بعد از ظهر و برای یک عده ديگه سر شب و برای یک عده ديگه ته شبه.
چون زمین گرده و هر گردی لاجرم کره است پس در محورهای دکارتی تکرار هر مختصاتی نیازمند ۳۶۰ است پس چون این‌جا صبحه لاجرم باید در این ساعت جای ديگه‌ای مقابل این ساعت باشه.
اون‌جاهایی که شب باشه شاید در
I thought you were the one, listening to my heart instead of my head
 
اشتباه میکردم . ولی حالا ديگه اون روزا تموم شدن. خوب و بد همه چی باید به گذشته سپرده شه. 
باید برای آینده م تلاش کنم. باید بدون تو همه چیو بسازم. تنها بدون تو. فقط و فقط خودم.
تو نامردو گذاشتم کنار
ديگه تموم شدی. از این به بعد من جدیدو میبینی. البته تو ديگه قرار نیست منو ببینی. منم قرار نبست تورو ببینم. پس از این به بعد من جدید یه دنیای جدید میسازه. 
تنها پشت و پناهمم من بعد خداست و نه هیچکدوم از بنده هاش. 
ديگه
ديگه وقتشه از اینجا برم.با اینکه قرار بود هرچی به ذهنم میادو مثل کانال تلگرامم بنویسم. ولی بازم نمیشد. بازم یه سری چیزارو میبردم توی تلگرام درحال تلاش برای کانکتینگ مینوشتم.هم من و هم بیان از دست من یه نفس راحتی میکشیم ديگه:))غریبه هایی که از وبلاگ های بروز شده میان هم احتمالا ديگه به rolling eyes نمی‌رسن.
از یه جایی به بعد ديگه ناخن هات رو قد بیل نگه نمیداری ، ديگه خودتو با آرایش خفه نمیکنی ، هر لباسی رو نمیپوشی ، اگه اهل رنگ کردن مو باشی ديگه رنگای مختلف رو امتحان نمیکنی ، سبک خودتو توی زندگی ، لباس پوشیدن و استایل پیدا کردی . از اونجا شروع میکنی به بزرگ شدن .
از هر روزی میخوای شروع کن
 
شروععععع کنننننن 
 
برای تو خیلی وقته حل شده 
 
اصلا چیزی نبوده که حل شه 
 
هیچی‌نگووو
هیچی 
خرد کن و دست رد بزن. 
هزار بار بگو برو که همه کائنات بدونن تو نخواستی من خواستم. 
 
هیچی نگو 
 
اون پی ام اول هر روز برام خیلی مهم بود که نمیدادی بقیه رم نده
 
نده نده فقط خرد‌نکن ديگه
 
وقتی توقع نزدیکی دارم وقتی حس میکنم دوسم داری راحت قیدمو نزن. 
 
ديگه هیچی نگو 
 
چندماه ديگه عین امروزت میشم ایشالله 
 
چرا میخوای فکر کنم د
امروز دوازده اردیبشت نود و هشت
روز معلمه سال ها بود که روز معلم ديگه تفاوتی واسم با روزای ديگه نداشت چون ديگه دانش آموز نیستم
ولی امسال چند روز پیش یه ایستوری تو اینستاگرام نظرمو جلب کرد
همایش بزرگداشت دبیران پیشکسوت ادبیات شهر»
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها