نتایج جستجو برای عبارت :

دست میزنم میگم اخ

ولی اون وقتایی که حالم بده
یا حس خوبی ندارم.
یا خستم.
یا افسردم.
و یا هر طور دیگه.
درمون دردم دو تا آدمن
اصن بهتر بگم دو تا فرشته
زنگ ميزنم بهشون و ميگم دارم میام پیشتون.
و میرم.
باهاشون ميگم میخندم از هر دری حرف ميزنم و پر میشم از حال خوب
اصن اگه هیچ کاری هم نکنم بازم با روحیه عالی و خوب برمیگردم
پر از انرژی و حس خوب.
اره خلاصه گفتم بگم که خدایا مرسی که دارمشون.:)
.
چهارمین لیوان چاییمو میخورم صدای تلوزیونو بلند میکنم فینال کرلینگ رو تحلیل میکنم ميگم کانادا سنگشو نباید اونجا میزاشت ميگم سوئیس تکنیکی تر بازی میکنه این ست دبل نکنه امتیازی هم ب کانادا نمیده روبروت نشستم ولی به هیچ کدوم از حرفایی که ميزنم گوش نمیدم میون افکار خودم دست و پا ميزنم گُمم تپش قلبمو حس میکنم دلم شور میزنه خودمو از عکسای دسته جمعی گوشیم پاک میکنم، نخ به نخ سیگارای مچاله و خیس زیر تختم رو دود میکنم، با طناب دار فدر خودکشی میکنم و
.
چهارمین لیوان چاییمو میخورم صدای تلوزیونو بلند میکنم فینال کرلینگ رو تحلیل میکنم ميگم کانادا سنگشو نباید اونجا میزاشت ميگم سوئیس تکنیکی تر بازی میکنه این ست دبل نکنه امتیازی هم ب کانادا نمیده روبروت نشستم ولی به هیچ کدوم از حرفایی که ميزنم گوش نمیدم میون افکار خودم دست و پا ميزنم گُمم تپش قلبمو حس میکنم دلم شور میزنه خودمو از عکسای دسته جمعی گوشیم پاک میکنم، نخ به نخ سیگارای مچاله و خیس زیر تختم رو دود میکنم، با طناب دار فدر خودکشی میکنم و
1
ربات های گوشیا چه چشم سفید شدن
بهش ميگم نظرت درمورد ازدواج چیه؟
میگه:
I am still waiting for the right electronic device to steal my heart
من:|
2
درحالی که سرفه ميزنم دلمو میگیرم و ميگم آخ
میگه دقت کردی تمام ماهی که گذشت رو عضلاتت گرفته بود همیشه؟
ميگم آره
میگه مطمئنی داری ورزش میکنی؟چه وضعشه خب
ميگم:دردشم دوست دارم،میگه محشور شی باهاش:|
3
یه لقب جدید گرفتم
جاروبرقی:|
استعاره از فردی است که سیر نمیشود:|
+به باحالی خودتون بخونید!
من جز او دسته آدمهام که همه حرفهای تو دلم به آدمهای اطرافم‌ميگم.یعنی تمام حسایی که اون آدمها برای من ایجاد کردن رو بهشون ميگم.اگه ناراحت باشم ميگم؛ناراحتم،اگه حس کنم باید بگم دوسشون دارم،ميگم دوستش دارم.اگه حرفی و لازم باشه بگم ميگم.من با کسایی که دوست دارم تعارف ندارم برای همین همه بهم‌میگن خیلی رُکی.البته من وقتی حرفم‌ميزنم که در موردش خوب فکر کرده باشم و تمام جوانبش در نظر گرفته باشم.یعنی حتی در نظر میگیرم که حرف یا رفتاری از من ممکنه ب
پاییز جانم
میبینی که چقدر دیوانه شده ام؟
این روزها کسی را ندارم
کسی را ندارم که با او حرف بزنم
که پیشش درد دل کنم
این روزها کسی به حرف من خسته گوش نمیدهد
من بی اعصاب
کسی نیست که گوش جان بسپارد به من
همه در فکر غم خودشانند
و من نیز در فکر غم آنان
آنقدر دیوانه شده ام که هر روز با خودم حرف ميزنم
و هر ثانیه
و هر لحظه
من با ماه حرف ميزنم
با دلم حرف ميزنم
من با آسمان حرف ميزنم
من حتی با تو نیز حرف ميزنم
و با برگ هایت
و با بارانت
آخر کسی به حرف های من گوش نم
امشب لیلامون میگه :
فاطمه چرا انقدر کم رنگی؟
منظورش اینه رنگم پریده.!
خخخخ
ميگم از صبح تا شب تو دانشگاه با غذای به درد نخور سلف .باید چه جوری باشم؟
دیکه افتادم به هزیون و قاطی و پاتی گویی.
لیلا رو صدا ميزنم زهرا.
زهرا رو صدا ميزنم لیلا
 
 
از دیروز که نماینده گفت اسم‌هاتونو بدید برای گروهبندی بیمارستان ، یک کوهِ قند ، وسط شلوغی‌های دلم قدعلم کرده و هی قنده که داره آب میشه تو دلم ! به تقویم نگاه میکنم ، به پنجشنبه‌ها ، تاریخ اولین پنجشنبه رو حدس ميزنم ، زل ميزنم به‌اش و ميگم : یعنی تو اون روزی هستی که قراره بعدها ، بگم همه چیز از اون روز شروع شد ؟ تو اون روزی هستی که من رو یک قدم به رویام نزدیک می‌کنه ؟ 
من هفت سال تو رو دوست داشتم.من هفت سال تورو شناختم.
سر کی کلاه میذارم اگه بگم تو آدم بدی هستی؟
کی رو گول ميزنم اگه بگم ازت متنفرم و برات کلی بدی آرزو میکنم؟
به کی دروغ ميگم اگر منکر همه خوبی های تو بشم؟
تو بد نیستیبد کردی.
طوری که من با همه خاطرات خوبی که برام گذاشتی، باز هم نمیتونم ببخشمت.حتی با وجود اینکه همه اینها رو میدونم، هنوز نمیتونم ببینمت، باهات حرف بزنم و ببخشمت.
اگر کمتر میشناختمت، این درد انقدر عمیق نبود.
خب خب
بسمه رب   م شرت ننتون رجیم
خب  چند. مورد ميگم خیلی جدی ميگم. گوشاتون باز کنید  چی ميگم  پریسا نامزد. منه خوب  خودتون نزنید علی چپ  ببین هر کی میاد  پیویش  یا مشکل مغزی داره یا ش میخاره. میخارونم براتون   خب  ببین فرزندانم. هر بی ناموسا هی هیچی نميگم  بهتون. خارکصه ها خب گوش کنید چی ميگم الکی هم نميگم خیلی جدی ميگم
هر مادر قهبه ای یا هر   حرورم زاده ای  ببینم. پیوی   نامزدم پریسا مزاحم یا بدخواهش باشه  یا به عنوان داش  بیا زیر چشمی  ن
خط ميزنم
اسم خودم را
جلوی تخته سیاه زندگی
خط ميزنم و تمام نمیشوم
خط ميزنم و هنوز هستم و به خطخطی هایم نگاه میکنم
آینده را میخوانم
مرور میکنم
هر لحظه، هرکجا
چند شبی است نخوابیده ام
خواب را نیز خط زده ام
شب ها نمیخوابم و آرزوهایم را خط ميزنم
زیادند
مثل ساعت های لحظه های جنونم
صبح به صبح تمام عقده های 20 سال زندگی ام بالا می اورم و یک صبح خیلی عالی را شروع میکنم
خط ميزنم
زمین و زمان را خط ميزنم
متنفرم از آینده های احتمالی
از فکر به این که چه میشود
نمیدونم چرا هروقت به یکی ميگم یه شعر بخون تو %۹۰ اوقات میگه:
یه توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه
ميزنم زمین هوا میره.
شاید به خاطر اینه که همه حفظن اینو
خیلی کم پیش میاد یه شعری از سهراب سپهری،سعدی،حافظی،چیزی بخونن
واقعا به شاعر این ترانه دلنشین و محبوب که تاحالا نفهمیدم کی بوده تبریک ميگم
نمیدونم چرا هروقت به یکی ميگم یه شعر بخون تو %۹۰ اوقات میگه:
یه توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه
ميزنم زمین هوا میره.
شاید به خاطر اینه که همه حفظن اینو
خیلی کم پیش میاد یه شعری از سهراب سپهری،سعدی،حافظی،چیزی بخونن
واقعا به شاعر این ترانه دلنشین و محبوب که تاحالا نفهمیدم کی بوده تبریک ميگم
 
من ميگم با من حرف نزن ، که بزنی 
من ردت میکنم ،که اصرار کنی 
من ميگم نه ،که مجبور کنیم ب آره 
من ميگم هیچی که تو صد بار بپرسی ازم 
من ناز میکنم که تو نازمو بکشی 
من ميگم برو که نری 
من ميگم برو که نری
و 
من ميگم برو که نری . 
# من متنفرم از کسی که هر چی بگم ، بگه چشم ، اوکی؟ 
واسه همینه من از اونایی ک همه دوسشون دارن ، بدم میاد . من یه شیطون لجبازه پرحوصله ی ؟ کرم دوست دارم
من یه آدم بد رو دوس دارم 
که بد باشه با همه ، جز من 
نه یه آدم خوب.  که با همه و م
امشب داداش بزرگه به همراه زن داداش محترم اومده بودن خونمون و همین الان رفتن.
داداش اومده . میگه هاااا؟چرا انقدر گیجی؟؟؟
ميگم ها؟
میگه گیجی دیگه.هیچی!
ميگم خان داداش اضطراب منو کشت.دارم همینطوووری گند ميزنم به امتحانا!
میگه صد دفعه بهت گفتم اینطوری درس نخون .همینه اوضاعت.وای از شهین جا نمونم وای از مهین جا نمونم.جمع کن بساطتو.درس بخون یه چیزی بفهمی!ميگم اوووه . ن و منکر نمیخوان ازم اون دنیا سوال حقوقی بپرسن ک.ول کن بابا‌.
میزنه
وقتی قرنطینه تموم بشه، وقتی کسب و کارا دوباره راه بیفته، وقتی دوباره مردم نترسن و برن بیرون از خونه پی کارشون، اون وقته که دور و برم خلوت میشه، خالی میشه. میرم  با خیال راحت می شینم یه گوشهء کوه، باهات حرف ميزنم. بهت ميگم که شعور از دوست داشتن مهم تره، عُرضه و جَنَم از دوست داشتن مهم تره، کوه بودن از دوست داشتن مهم تره. بهت ميگم که دوست داشتن شیرینه ولی مثل زهر میکُشه آدمو. بهت ميگم که شیرینی خیلی خوب نیست، همش مریضیه، درده، خوردن و لذت بردن و
خسته ام، خیلی
.
.
.
" فردا سراغ من، بیایک روزِ، زیبا سراغ من، بیا
امروز از هم گسستم اگهبال و پر شکستم وبه پرتگاه غم رسیده گام‌های من"
.
.
.
دست ميزنمپا ميزنمدل رو به دریا ميزنمگاهی به پسگاهی به پیشگاهی هم درجا ميزنم"
.
.
.
" آدم بدون غم، نمیشهراه بی پیچ‌و‌خم، نمیشهآرزوی کم، نداریمآرزو که کم، نمیشه"
نسرین بهم میگه اون سه تا ستاره رو بگیر مستقیم برو اون ستاره پر نوره منم 
بعد بهم میگه بیا برات ستاره انتخاب کنیم میگه تو اون کوچولوئه باش که نزدیک منه 
ميگم اون که نور نداره میگه داره فقط دوره واس همین کم نور به نظر میاد 
همین حرفش تمام وجود منو زیرو رو میکنه 
نگاه میکنم به دختر توی آیینه و بهش ميگم مگه چند بار دیگه زندگی میکنی 
وسایلمو جمع میکنم به بابا زنگ ميزنم ميگم من دارم میرم تنهایی و دیگه برام مهم نیست چی بشه و چی میشه فقط میخوام زندگی ک
 + روزای آخر ماه که میشه، انقدر شل و ول و آویزون میرم سرکار. مدام غر ميزنم تو دلم هی ميگم کاش سرکار رفتنم مثل مدرسه بود ی دوره 12 ساله یا کمتر ،میگذروندیش بعدش میتونستی تا دلت میخاد بخوابی و استراحت کنی و به چیزایی که دوست داری بپردازی. 
+ تا آخرین روز وضعیت به همین منوال طی میشه. اولین روز ماه بعد به خودم انرژی میدم ميگم که خب الان یه روز و یه ماه جدیده و تو وارد یک برهه جدید از زندگیت شدی. بعد که میرسم سر کار، میشینم پشت میز، میرم تو فکر، به خودم م
+حس میکنم بابا کاملا به شکمو بودن من آگاهه!
 
+با اینکه مدتیه هیچ نگاهی به برنامه زیباییم نمیندازم، روتین شبانه‌ام رو کاملا رعایت میکنم، خب خداروشکر.
 
+نماز خوندنم مدتیه خیلی بهتر شده و به دلم بیشتر میشینه الحمدلله. شبا هم معمولا تسبیحات اربعه ميگم، عادتیه که از مشهد اوردم :)
 
+شبا با خدا حرف ميزنم و اصلا یه لذتی داره که نگو. اگه یه وقتایی حرف نزنم با خدا حس میکنم گم شده ام و آروم و قرار ندارم و همش یه چیزیمه. وقتی حرف ميزنم با خدا یهو همه چی خوب
خداروشکر بالاخره همه چیز آنطور که دلم میخواست پیش رفت، فضای این وبلاگ غمگین است در حالی که من در شاد ترین حالت ممکنم، ولی دیگر رغبت نمی کنم تا اینجا بنویسم، قطع به یقین بزودی نقل مکان کرده و در مکانی دلچسب حرف ميزنم و حرف ميزنم و حرف ميزنم، فی الحال می خواهم از روال جدید زندگی ام نهایت لذت را ببرم.
دوباره یه پیام دیگه.
استاد سر کلاس مجازی داره اسامی اونایی که داستاناشون تو این هفته فرستادن و قبول شده رو میفرستهاونایی که قبول شدن بعد از شکست کرونا میتونن تو دوره های رمان شرکت کنن.که نهایت منجر میشه به چاپ اولین رمان شخصیشون.
من دارم تند تند مینویسم.و نقدامو اماده میکنم واسه داستان جدید کلاس .آی ضبط صدا رو نگه میدارم و حرف ميزنم.
یهو استاد میگه.داری راجع به کدوم فلاش بک حرف میزنی؟فلاش بکی نیست که.
ميگم همونی که.
میگه اون فل
چقدر خوبه اینقدر راحت راجب ارزوها و هدفاشون حرف میزنن:(
من مثل احمقای بزدل نگاشون میکنم لبخند ميزنم و ميگم کاری کن براورده شن:/
ازم میپرسن تو چی؟ منم ميگم تا حالا بهش فکر نکردم و ایده خاصی ندارم در حالی که ثانیه به ثانیه فکرام اطراف ارزوها و هدفای هیجان انگیز میچرخه:(
تا وقتی هم کائنات نشنون تو قراره چه غلطی بکنی هیچوقت کمکت نمیکنن و میزارن توی همون ایده خاصی ندارم کوفتی بپوسی
تمام بدنم داره درد میکنه.
دیروز زنگ زدم دختر خاله ام که دکتره و گفتم واسم مرخصی بنویسه.نوشت عکسشو فرستاد ._هی گفت من نمینویسم.من مسئولم و فلان_تا اینکه شب گفتن دانشگاه تعطیله.و خیالم راحت شد!چون بدنم این روزا به شدددت ضعیفه و هر آن ممکنه با یه نسیم جون به خداوند تسلیم کنم!چه برسه ویروس!
تو بیمارستان سینا یه پدر و پسر کرونا گرفتن و پدره متاسفانه فوت شد.
بچه ها تو گروه دخترا میگفتن ما انقدر از این زندگی بیزاریم که حاضریم بریم این پسره رو در
بعضی وقتها من از ادم هایی که دوستشون دارم فاصله میگیرم
دور خودم یه حصارمی کشم
همونجا میشینم فقط اطراف نگاه میکنم
نه بخاطر اینکه دیگه برام مهم نیستن
فقط برای اینکه می دونم گنجایش عاطفیم تکمیل شده
یه لیوان پر هستم
شکننده که داره سرریز میشه
که البته انقدر حجمش زیاد بود که با مدیتیشن و ورزش هم درست نشده
پس نمیزارم نزدیکم بشن
چون این موقعیت ها حساسم
یه حرفی ميزنم ناراحت میشن
یه حرفی میزنن ناراحت میشم
در موقعیت عادی ميگم مهم نیست چیزی نیست
سعی م
دقیقا همونطوری که به زندگی نگاه میکنم دارم به همون سبک هم درس میخونم ینی هرچی نگاه میکنم میبینم هیچ چیزی مهم نیست :/ هی زل ميزنم به کتاب بلکه یک چیز مهم پیدا کنم خط بکشم یا باز نویسی کنم ولی هیچی نیست :| 
با خودم حرف ميزنم ميگم دقت کن . به خودت بیا -_- مگه میشه چیزی نداشته باشه پس چیو میخواد امتحان بگیره؟ ولی هیچ جوابی ندارم
خدا به خیر کنه امتحانو. داشتم ناهار درست میکردم (کشک و بادمجان) مراحل پخت یادم رف همش باهم ریختم :( خدا کنه خراب نشه مامان از س
لبخند کج و کوله ای ميزنم
وروبه رویت میشینم
میگویم همه چیزو با کمک مادرت جمع کردم.
میگویی دستت طلا
لبم رو گاز میگیرم و ميگم جدی 
جدی میخوای بری؟؟
چشم هایت رو به چشم هایم میدوزی.برق نگاهت خشکم میکند.
نچ خانوم شوخی شوخی دارم میرم!!
شرم زده ميگم اخه تازه سه هفتس
عقد کردیم.
ادامه مطلب
نصف شب با صدای مامانم از خواب میپرمروماتیسم بدنشو یه جوری ضعیف کرده که نمیتونه از تخت بیاد پایینوارد اتاق میشم و میبینم پدرم زیر شونه های مادرمو گرفته اما نمیتونه بلندش کنهموهایی که ریخته رو صورتمو با پشت دست کنار ميزنم و میرم جلوبه پدرم ميگم با شماره سه باهم بلندش میکنیمیک
.دو
.سه
.
نمیشهپدرمم خودش دیسک کمر داره و بعد از چند بار تلاش نافرجام زانوش درد گرفته
.
.به مامانم نگاه میکنمبغض کرده :( احتمالا یاداوری خاطرات روزهایی که بدون کمک میتون
زنگ زدم خونه و مهدی که تنها بود جواب داد. ميگم چیکا میکنی؟ میگه تلویزیون میبینم. ميگم بقیه کجان؟ خیلی صادقانه جواب میده که بیمارستان. میپرسم چرااا؟ میگه مامان بین دو تا ماشین گیر کرد و من اصن نمیفهمم چجوری یعنی. خدافظی میکنم و زنگ ميزنم به ح که در دسترس نیست و در حالی که ضربان قلبم رو میشنوم زنگ ميزنم به بقیه و در نهایت چون نمیتونم با هیشکی حرف بزنم متوسل میشم به بابا. مثل همیشه گوشیش رو جواب میده، یکمی نفس نفس زنون ولی با همون آرامشی که همیشه د
روز ها میخوام خواب باشم و در سکوت شب بیدار
جدیدا نباید هیچ بحثیو بشنوم و راجبش نظر بدم چون غیبت حساب میشه
وضو میگیرم که نماز بخونم تنبلی میکنم ميگم حالا میخونم درحالی که به خودم قول دادم اول وقت بخونم و .
با خدا صحبت میکنم و بهش از ترسام ميگم حتی به اون هم ميگم چقدر میترسم .
نمیدونم واقعا ته این مدت چی قراره بشه و من بدجوری آشوبم .
زندگیه دیگه !!
ببینم چقدر صبر دارم .
بدون تلاش کلی زر هم ميزنم بیخودی .
میترسم میترسم . 
دارم تلاش میکنم به نبود
روز ها میخوام خواب باشم و در سکوت شب بیدار
جدیدا نباید هیچ بحثیو بشنوم و راجبش نظر بدم چون غیبت حساب میشه
وضو میگیرم که نماز بخونم تنبلی میکنم ميگم حالا میخونم درحالی که به خودم قول دادم اول وقت بخونم و .
با خدا صحبت میکنم و بهش از ترسام ميگم حتی به اون هم ميگم چقدر میترسم .
نمیدونم واقعا ته این مدت چی قراره بشه و من بدجوری آشوبم .
زندگیه دیگه !!
ببینم چقدر صبر دارم .
بدون تلاش کلی زر هم ميزنم بیخودی .
میترسم میترسم . 
دارم تلاش میکنم به نبود
همسایه پایینیمون رفته الان داداشم خوشحال ترین آدم روی زمینه هی میدوعه اینور میدوعه اونور
میره روی مبل میپره پایین
ميگم نپر داداش من
میگه دیگه همسایه نداریم که صداش اذیتشون کنه
ميگم اولا این صدای پای تو کل ۴ طبقه رو میلرزونه
دوما پا که برا خودته حالا یه هفته این پایین خالیه آروم برخورد کن بتونی یه هفته بپری
برگشته میگه الان ینی اینجوری میپرم پام درد میگیره؟!
ميگم ممکنه
میگه پای خودمه دوست دارم :/
شروع میکنه به پریدن ●_●
+
دیروز مشاورمون میگه
از ناهار تا حالا هر چی اب میخورم سیر نمیشم ازش ،
 ب مامان ميگم فک کنم ماهیِ تو شیکمم زنده س ، هی اب میخواد ک نَمیره ! 
 هیچی نمیگه ، بد ميزنم زیر اواز که : هر که جز ماهی ز آبش سیر شد .
میگه چطور تونستی کله پاچه رو نادیده بگیری!؟  نتونستم
و اینگونه مصراعی از نی نامه نقض شد  
نمی دونی وقتی ميگم نفس های من یعنی چی .
یه حرف عاطفی و رمانتیک نیست .
نفس یعنی وقتی نیست قلبت خودش را به سینه میکوبه .
یعنی تنگی نفس میگیری .
یعنی فشارت میره بالا .
یعنی بعد از یک مدت نه قلب داری و نه ریه .
یعنی رگ هات داغون میشن .
یعنی کم کم تند تند داری میمیری .
دقیقا حالی که الان دارم .
شدم مثل مجروحان شیمیایی که با دستگاه نفس می کشن و روزی هزار بار میگن کاش اینی که میره دیگه برنگرده .
روح وحشی
+نمیفهمید چی ميگم . نکشیدید درد من را .
آمین که سلامت با
دلنواز بلندشده ایستاده جلوی مبل یه نفره که محمد نشسته روش حسین هم نشسته روی دسته ش،
من: دلنواز جان!
دلنواز:جانم!
من: به همه ی جمله های قابل شمارش امروزمون، دوستت دارمم اضافه کن
 
حالالبخند به لبش میاد و خودشم میاد میشینه کنارم بهم تکیه میکنه، سرشو میذاره رو شونه هام، شروع میکنه باهام کمی حرف زدن، بعد رو میکنه محمد میگه محمد امشب نمیای بریم خونه مادر جون؟! ميگم تو خودت نمی مونی کمه؟!چیکار به اون داری؟! میگه آخه قُل امِ لبخند ميزنم به مهربونی و
به این شکل که وقتی صبح با انرژی از خواب بیدار میشم و صبحانه میخورم، با مشت های گره کرده رو به آسمون فریاد ميزنم"یا ارتوپدی یا هیچ" و شبها که خسته و خورد خاک شیر شدم و توان بیدار موندن ندارم یواشکی به خودم ميگم حالا "پوست" هم رشته ی بدی نیستا!
بهش ميگم: خانم ارجمند
میگه: بله . یجور عصبانی گفتی ارجمند. چیزی شده؟
ميگم: نه، فقط میخوام یه سوال بپرسم.
بفرما میزنه و من میپرسم اگه فلانی این کارو کرده و این بلا رو سرت آورده چی کار میکنی؟
میگه: خیلی ناراحت میشم. به اندازه دو هفته گریه می‌کنم.
براش ميگم و ميگم و ميگم . آخرش میپرسم: الان به اندازه چند سال باید گریه بکنم؟ 
هیچی نمیگه!!!
 
الان خیلی چیزا هست بگم بنویسم اما در دلم رو باز نمیکنم چون حتی حوصله ی فکر کردن که چی بگم از کدوم خستگیام بگم رو ندااارم ميگم بین این همه شلوغی دوتا فیلم خوب دیدم ، یک کتاب خوندم ، یک کتاب جدید شروع کردم ميگم امروز برف اومد فردا میخوام برم دانشگاه فقط به شوق برف بازی البته اگه تا فردا اب نشه ميگم که خوبم ميگم که شکر که سالمم ميگم که شکر که همه چی خوبه ميگم و ميگم / ميگم که شکرت خدای مهربون من میدونم نگام میکنی ، میدونم حواست بهم هس
روش های داشتن پوست صورت صاف و بدون چروک
 هزاران کرم ضد پیری، مرطوب کننده ها، لوسیون ها، سرم ها، لایه برداری ها و پاک کننده های موجود وجود دارد و شما می توانید صدها هزار تومان را در مارک های لوکس یا فقط چندهزار تومان در داروخانه صرف کنید. اما بسیاری از مارک های داروسازی ارزان قیمت فقط به عنوان مارک های لوکس نیز کار می کنند، متخصصان پوست می گویند، زیرا آنها حاوی بسیاری از مواد مشابه هستند.
 اما راز واقعی چیست ؟ درخشش خود را با محصولات مناسب برا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها