نتایج جستجو برای عبارت :

در بند جانت

دانلود اهنگ جدید رضا ملک زاده به نام نوش جانت
دانلود اهنگ نوش جانت سر بکش این تنها را چون تو بخشیدی به من این دریا را کامل
Download New Nooshe Janat Music By Reza Malekzadeh
شعر و متن اهنگ نوش جانت رضا ملک زاده
من دل سپرده تو دل رباییدر سرزمین قلب من فرمانرواییدست تو دادم دل را امانتآمدی بردی دلم را نوش جانتنوش جانت سر بکش این تنها راچون تو بخشیدی به من این دریا رادر تو میبینم خدا رانوش جانت سر بکش این تنها راچون تو بخشیدی به من این دریا رادر تو میبینم خدا را
دانلود
شده ایا که غمی درد به جانت بدهد؟تا که لب وا بکنی، سنگ دهانت بدهد
شده ایا که امیدت به کسی باشد و بعد.ـناگهان او چو همه زخم زبانت بدهد؟
به گمانت به ته درد رسیدی ، اما.و زمان بدتر از آن درد نشانت بدهد
این که دشمن بزند تیر ندارد دردیدرد آن است که یک دوست زیانت بدهد
من همانم که به تقدیر و قضا راضی بودکاش تقدیر شبی مرگ به جانت بدهد
فکر کن مرگ بیاید،    و دلت خوش باشدفقط او امده باشد که تکانت بدهد
#حمید_رفائی @hamidrefaeipoem
⭐⭐⭐⭐⭐
ویژگی های محصول:
قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
مناسب برای: بزرگسالان
خرید با تخفیف ویژه کتاب مادری مناسب فرزند شما اثر جانت. پی پنلی و دایان ایبل نشر بنیاد فرهنگ زندگی
دسته بندی محصول :
#کتاب_لوازم_تحریر_و_هنر
برای خرید با تخفیف ویژه کتاب مادری مناسب فرزند شما اثر جانت. پی پنلی و دایان ایبل نشر بنیاد فرهنگ زندگی یا دیدن جزئیات بیشتر
 
تا به حال طعم بی‌خیالی را چشیده‌ای ؟!ملس است و دلچسب !چقدر مینشیند به جانت و دلآرام و دلشاد .از تمام اتفاقات اطرافت لذت میبریبی‌خیال باش جانم نگذار رد پای خاطرات روحت را لگد مال کند .بگذر از تمام تلخ کامی‌های روزگارلبخند بزن عمیق نفس بکشو جان ببخش به تمام لحظه‌های بی جانتبی‌خیال باش جانم .
اینکه یک زخم کار خودش را کرده است در همین حالتهای گاه به گاه درماندگی و غم عجیب معلوم میشود؛ اینکه نمیدانی به چه کاری چنگ بزنی، رو به چه کسی بکنی، چه کنی که اندکی آرام بگیری خودت هستی و خودت، نه، یک آسمان حس غریب مشکوک از سوال و خیال. و نمیشود، نه کسی در دسترس هست و نه تو توان انجام کاری را داری یک غم عجین شده با شیره جانت که نزدیکتر از همه چیز به تو است و هیچ چیز از عظمت و سنگینی و اهمیت آن نمیکاهد هر چه بخواهی بگویی آنچه باید بگویی را نمیگوی
دانلود آهنگ جدید ایوان بند دل
Download New Music Evan Band – Del
ایوان بند دل
 
دانلود آهنگ جدید ایوان بند دل با لینک مستقیم
 
متن آهنگ دل از ایوان بند
 
دلم دلبسته شد وابسته شد جانم به جانت نشستم توی طوفان تو عشق بی امانتتمامم را بگیر از من تو اما باورم کن نمیخواهی مرا آتش بزن خاکسترم کنمیخواهمت تو بگو از نامو نشانت بد جوری بند است عزیزم جانم به جانتدل برده از من آن دو ابروی کمانت بند است عزیزم انقدر جانم به جانت
 
+++
ترانه جدید و زیبای دل ایوان بند کامل
پخش
  مراقب حس و حال خوبمون باشیم
 
 وقتی پای حرف استادی رفتی که مستت کرد،
 کتاب خاصی خوندی که جانت رو روشن کرد،
 موسیقی فاخری شنیدی که گرمت کرد،
 نگذار طعم دانش،روشنایی و گرمای جدیدت،
 با معاشرت های بیهوده یا مطالعات بی ربط یا وقت گذرانی های مهم برای بقیه،
 ولی بی اهمیت برای تو حرام شود.
 نگذار صداهای دیگر هارمونی موسیقی فاخرت را به هم بریزند.
 باید کاری کنی آن "طعم" بزرگ شدن در جانت بماند.
 برای بزرگ ماندن باید; 
 هم کارهای بزرگ کرد،
 هم بزرگ ر
در وصف نمی ایدزیبایی چشمانتدر فهم نمی گجدآن زلف پریشانتباز عقل ربود ازمنآن طره ریزانتسالک ز چه رو ماندیبازای که می خوانتیک وعده ازو غافلچونی که نمی ارزداین عمر بدون آنتابی که به مژگانتدر عشق مجالی نیستچون عقل خیالی نیستدر راه حقیقت باشتا زنده شود جانت
در وصف نمی اید زیبایی چشمانتدر فهم نمی گجد آن زلف پریشانتباز عقل ربود ازمن آن طره ریزانتسالک ز چه رو ماندی بازای که می خوانتیک وعده ازو غافل چونی که نمی ارزداین عمر بدون آن تابی که به مژگانتدر عشق مجالی نیست چون عقل خیالی نیستدر راه حقیقت باش تا زنده شود جانت
تمام.
م تمام شد.
بی‌طاقتی نکن دلم.
تو همین رو می‌خواستی، یه غم. یه غم شیرین.
این هم غم شیرین.
مزه مزه کن مثل اسپرسوی تلخ هر روزت و صبر کن تا به جانت بنشینه.
این غم هم رفتنیه، مثل شادی، مثل درد، مثل همه‌ی داشتنی‌های خوب و بد.
باید که صبر کنی و بذاری ته نشین بشه.
م یا هر کس دیگه‌ای . فرقی نمی‌کنه. تمام میشه همه چی پس خوب دل بده به لحظه‌ها و عمیق درکشون کن تا تموم بشن
- دلتنگی تمام نمی‌شود:
دلتنگی در و پنجره نمی شناسد از هر رُوزنه‌ای به جانت می‌ریزدامانت را می‌بَردجان به لبت می‌کندتمام می‌شویاماتمام نمی‌شود!تا که دلیل دلتنگی‌ات را بیابی.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#هاشور_در_هاشور#شعر_کوتاه
خودم قلبمو درد میارم و از دردش مست میشم. نمیدونم چرا. فقط میدونم این حالِ بد و این قفل زدن رو آهنگای شجریان، این همه خاطره ای که زنده میشه و همه و همه ش رو دوست دارم! خوبیش، همینه که شجریان هیچوقت من رو یاد خاطره ی یه فرد نمیندازه! شجریان فقط یاداور لحظه ست. لحظه و غم و فرار از واقعیت ها. همین هم یه نعمتیه نه؟ 
تنت قافست و جانت هست سیمرغ
ز سیمرغی تو محتاجی  به سی مرغ
حجاب کوه قافت آرد و بس
چو منعت می کند یک نیمه شو پس
بجز نامی ز جان نشنیده ای تو 
وجود جان خود تن دیده ای تو
همه عالم پر از آثار جان است
ولی جان از همه عالم نهانست
تو سیمرغی ولیکن در حجابی
تو خورشیدی ولیکن در نقابی
ز کوه قاف جسمانی گذر کن
بدار الملک سفر کن
تو مرغ آشیان آسمانی
چو بازان مانده دور از آشیانی
برخویشتن بدی نکن!
شخصی به اباذر نوشت: به من چیزی از علم بیاموز! اباذر در جواب گفت: دامنه علم گسترده است ولی اگر می توانی بدی نکن بر کسی که دوستش می داری. 
مرد گفت: این چه سخنی است که می فرمایی آیا تاکنون دیده اید کسی در حق محبوبش بدی کند؟ 
اباذر پاسخ داد: آری! جانت برای تو از همه چیز محبوب تر است. هنگامی که گناه می کنی بر خویشتن بدی کرده ای.
بحارالانوار، ج 22، ص 402✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
ahsanalghool@
کانال ما در سروش دنبال کنید گاهگاهی که دلم میگیرد پیش خود میگویم انکه با خود دل من برد هنوز یاد کند از دل بیچاره ی من؟گفته بودند که از دل برود انکه از دیده برفت رفتی و یادت هست که چه کردی بامن؟سالهاست که از دیده ی من رفتی حیفدلم از مهر تو اکنده اس هنوز.و خدا میداند که تو یادت با کیستدلم ارام بگیرانکه جانت را سوختحال عشقش دگریستارسالی #نفس
گاه تلخ است زندگانی گاه زهر 
گاه آرام است او را گاه نهر
هست دریا پر تلاطم گه در او 
هست ارام موج بر موج روی او 
گه با تلخی نسازد موج را 
غرق سازد زندگانی اوج را 
اندر ان غواص بودی پر توان 
زان نگه دارد جانت در جهان 
بر لب دریا نشین و عمر بین 
زندگی دریای پر امواج بین 
من در این عشقم ز دریا خسته ام 
زندگی را شیوه سودا بسته ام 
از کم ازاری نباشد  هر دمی  
مهر را در عشق و پیمان بسته ای
گر تو را یک قطره سودا زندگی 
اصل  باشد  لذت   مردانگی 
    شاعر
خب سلام
اینکه این سلام تا تهش برای خودم است یا اینجا ممکن رهگذری پیدا کند را خودم هم نمیدانم و فکری برایش نکرده ام.
اما هر چه هست اینجا را راه انداختم که بنویسم که این جهان کوه است و فعل ما ندا، حالا تو بگو این ندا به معنی حرف زدن نیست همان بازتاب است، اما برای من یعنی کلمه ها.
یعنی حرف های که میپچیند در هزارتوی ذهن، جانت را میگیرند و تو باید جایی داشته باشی که فریادشان بزنی.
و شاید واقعا من روزی دوباره قلم بدست گرفتم.
خب سلام
اینکه این سلام تا تهش برای خودم است یا اینجا ممکن رهگذری پیدا کند را خودم هم نمیدانم و فکری برایش نکرده ام.
اما هر چه هست اینجا را راه انداختمدکه بنویسم که این جهان کوه است و فعل ما ندا، حالا تو بگو این ندا به معنی حرف زدن نیست همان بازتاب است، اما برای من یعنی کلمه ها.
یعنی حرف های که میپچیند در هزارتوی ذهن، جانت را میگیرند و تو باید جایی داشته باشی که فریادشان بزنی.
و شاید واقعا من روزی دوباره قلم بدست گرفتم.
روی تو خوش می‌نماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
از تو نباشد به هیچ روی شکیبا
صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا
طایر مسکین که مهر بست به جایی
گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
درد احبا نمی‌برم به اطبا
برخی جانت شوم که شمع افق را
پیش بمیرد چراغدان ثریا
گر تو شکرخنده آستین نفشانی
هر مگسی طوطیی شوند شکرخ
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی. 
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
 
دختر قشنگم نمیدانم خه شد و برای کدام گناه اکنون در این مختصات زمانی و مکانی ایستاده ام.
می خواهم بگویم در زندگی شب هایی پیش میاید که تنهایی خیلی تنها.
شب هایی که دل تنگی و ندانسته ها عمق جانت را سوراخ میکند.
شب هایی که نمی خوابی چرا که میدانی با خستگی از خواب بیدار خواهی شد.
راه حلی پیدا نکرده ام برایشان، تنها یک چیز و آن هم این که زندگی همین است.
همه اش را دارد! و از قضا بیشترش همین است .
در آن شب ها محکم خودت را بغل کن، بافتنی بباف، کتاب بخوان
به نام الله
احساس میکنم هیچ تلاشی برای تغییر نوع حرف زدنش نکرده و با هر باراینطور حرف زدن و ناراحت شدنم باز براش تجربه نشده.عجیبه
مرغ درست کردم عجب مرغی خیلی دوست داشت از حجم خوردن مرغ ها و اشتیاقش به غذا مشخص بود
بعد میگه ازین به بعد حرف وقت مرغ درست کردی اینجوری درست کن
آخه عزیز من نمیشه اینطوری بگی که برام انگیزه بشه بگی عزیزم عجب مرغ خوشمزه ای نزدیک بود انگشتامم بخورم
اونوقت من هروقت بخوام درست کنم کلی تلاش میکنم و با شوق و ذوق غذا درست م
روز روزش که برابرم بودی و به چشم می‌دیدمت، دلم برایت تنگ می‌شد. حالا را چگونه تاب آورده‌ام نمی‌دانم. اما دلم برایت تنگ شده، شاید بیشتر از همیشه. حرف باد هواست عزیزکم. دوری پیشانی‌نوشت دوتایمان بود، فرقی نمی‌کند که برای من تلخ، برای تو شیرین. باری سخت مراقبت کن، جانت ضعیف است. کم‌جانی. گفته بودمت که باری خواب مرگت را دیده‌ام اما نگفته بودمت با اشک از خواب پریدنم را. من تاب نمی‌آورم. 
 
 
مصرّانه به این معتقدم که انسانها غالباً شدیدترین زخم زبانها و مایه ریش دل شدنها را از نزدیک‌ترین افرادشان، خانواده و دوستانشان، می‌بینند و میشنوند. حرفهایی که در قالب نصیحت بوی شماتت میدهند و قضاوتهایی که گاه به جای تشریح موقعیّت و راه و کار، نمکی بر زخم و تیغی برای گشوده‌تر شدن جراحت میشوند و از این نکته نباید غافل بود که دیدن سردی نگاه در چشم کسی که دوستش میداری و دوستش میپنداری از آتش خشم و نفرت صد پشت دشمن گدازنده‌تر و پذیرشش بر
 بغض را نمی شود خورد، نمی شود نوشید، نمی شود حتی بالا آورد، نمی شود دستت را ببری توی گلویت و بکشیش بیرون.
 بغض را فقط می توانی نَفَس بکشی، یک نفس عمیق که برود تا عمق وجودت و پُر کند تمام جانت را تا تو بمانی و وجودی که فقط بغض است و حسرت.
+گلایه نمی کنم هیهات! که عذابِ فراقت حتی چونان دستِ نوازش است بر سرِ دلِ یتیم مانده ام.
+مصرعی از شکنجه واره نجمه زارع
چه چیزی جذاب تر از یک زندگی چریکی؟
سلاح به دست می‌گیری و برای توده ی مردمت که حقوق‌شان پایمال شده می‌جنگی.جانت کف دستت است و ثانیه ای ترس از دست دادن آن را به دلت راه نمی‌دهی.تو انتخاب شده ی ملت خودت هستی و پیشگام آنها در یک جنگ آزادیخواهانه.تو ارزش و هدفی را داری که حاضری هر لحظه تمام زندگی ات را فدایش کنی.تو از هیچ چیز و هیچکس نمی‌ترسی.ابدا حق سست بودن و اشتباه کردن را نداری چون یک عمل خارج از برنامه همه ی هم رزمانت را تا مرز نابودی می‌کشا
رسم دنیا در همین است آنکه آمد رفتنی ستبعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست
 
تا توانی خلق را از خود مرنجان با سخنآنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست
 
عمر و جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولیشیشه ی عمر گرانم عاقبت بشکستنی ست
 
تکیه بر ایمان خود کن هم رهِ شیطان مشوریسمانِ دست شیطان قطعاً پوسیدنی ست
 
ثروتت بند است بر شب شهرتت با یک تبیعاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست
 
دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاستخرقه ی زر هم بپوشی سیم و زر نابردنی ست
⚫ سلام بر خدیجه‌ای که بزرگ بود.راهی جاده ی سعادت شد کاروانی که بار او عشق است ساربانت امین‌ترین مرد استشک نکن مزد کار او عشق استهرگز از خاطرت نرفت آن شبکه حرا مثل روز روشن شدمردت آمد دلش پر از قرآنجانت آماده ی شنیدن شدکوثرت خیر هر دو عالم شدبرکتی بر زمین این قومیالسلام علیک یا مادرکه تو مادرترین این قومیمایه افتخار زن هاییاولین بانوی مسلمانیمدعی‌ها اگر چه بسیار اندتو همیشه اصیل می‌مانیثروتت قرض احسن دین شدمهر تو یاور شریعت بودچشم تاری
سلام به جنون دوباره ی شبانه ام
بلای حیات چه بود که دچار ما شد
چه بود که طناب دارش را از روز اغاز به گردن ما انداختند و محکم کردند
کاش مادرم ان روز مرا به این کره ی خاکی نیاورده بود
کاش مرا به این بلا مبتلا نکرده بود
این جنون تمام شدنی نیست 
هرچقدر هم دست و پا بزنم تا طبیعی زندگی کنم سر اخر در تاریک ترین لحظه ی شب خیره به دیوار مقابلم این جنون لعنتی برمیخیزد و گلوی بی جان مرا می فشارد
ای جنون شبانه 
دیگر نمیخواهمت 
ارامش میخواهم
به جای سرمای جان
یکی جارو بدست و آن یکی گوشی به گوش آمد ، یکی بر شانه مشک و آن یکی پرچم به دست آمد. یکی از هوش رفت اینجا یکی آنجا به هوش آمد.
اگر آواره ام قلبم در ایوان تو جا مانده ، دلم با هر قدم با هر نفس عشق تورا خانده.
یکی پرسید تا کربُ بلا چند تا سطون داره ؟
چه شیرین است با عشقت دویدن در بیابان ها .
سطون یک هزار و چهارصد یعنی. سلام آقا
به سقای علمدارت قسم ما پای پیمانیم ، به شوق یاری آرام جانت مهدی زهرا .
برایت می سرایم شیونی با ساز افغانی 
که آتش را برقصی از خط دامن به پیشانی 
برایت یک بغل می آورم غلتیده از شهرم 
که گیری سخت در آغوش و گردی خواجه غلتانی 
برایت کاسه ای می آورم از شربت کابل 
که از دستم بگیری مست و در جانت بریزانی 
برایت سوسنی می آورم از دره ی پغمان 
که آن را در نظر بینی و در وصفش فرو مانی 
برایت لحظه ای می آورم از صبح لوگر تا 
خودت را با خیال تازه ای در آن بپیچانی 
برایت جرعه ای می آورم از آتش غزنه 
که بر انگشتر مردانه ات یاقوت بنشا
هر چقدر که می‌توانی صبور باشآرام و صبور.نه اینکه غصه‌ها را رج به رج، ردیف به ردیف، بچینی توی دلت و دم نزنی و غمـباد بگیری و آنـوقت بگویی که صبورم.!
"صبور باش" یعنی:آنقدر فیــتیله‌ی چراغِ توکلت را بالا بکشی، که نور آرامش حضورشتمام دلت را روشن کند.تمام دلت را به امید فردا که نه،به امنیت همین لحظهبه شیرینی همین الانروشنِ روشن کند.بگذار گریه‌هایت که تمام شد،آفتاب مهربانی‌اش بتابد به گوشه گوشه‌ی دل و جانت.
آرام بگیر که خدا همیشه به موقع و
اون روز مامان رو جلوی کارگزاری بیمه پیاده کردم. تا برسم مدرسه باهم حرف زدیم. گفتم اگر دوستش داری بجنگ تلاش کن کم نیار. گفت خانم سروری چقدر بجنگم. خسته ام.
چند ماه بعد با یه دختر دیگه نامزد کرد. اندازه قبلی دوستش نداشت اما کنارش آرامش داشت. میگفت از نظرش همین که هستم خوبه؛ نه جنگ میخواد نه کوه کندن. گفت اعصاب و حوصله و جون و عمر مفت میخواد عاشقی؛ گفت دیگه عاشق نیستم اما خوشبختم. 
حالا به حرفهاش برمیگردم و فکر میکنم چه حرفهای گران و قیمتی به من زد.
ز خاک من اگر گندم برآید

از آن گر نان پزی مستی فزاید


خمیر و نانبا دیوانه گردد

تنورش بیت مستانه سراید


اگر بر گور من آیی زیارت

تو را خرپشته‌ام رقصان نماید


میا بی‌دف به گور من برادر

که در بزم خدا غمگین نشاید


زنخ بربسته و در گور خفته

دهان افیون و نقل یار خاید


بدری زان کفن بر سینه بندی

خراباتی ز جانت درگشاید


ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان

ز هر کاری به لابد کار زاید


مرا حق از می عشق آفریده‌ست

همان عشقم اگر مرگم بساید


منم مستی و اصل من می عشق
تبریک بهنوش به الناز
ن ایرانی بخش عکس بازیگرا : خانم بهنوش بختیاری با انتشار تصویری، دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فجر را به الناز شاکردوست تبریک گفت. خانم بهنوش بختیاری تصویری قدیمی از خود و الناز شاکردوست را در اینستاگرام منتشر کرد و در توضیح آن نوشت: روز عشق و رفاقت بر بهترین دوست زندگیم مبارک. الناز عزیزسیمرغ نوش جانتمن میدونم که چقدر لایقش بودیهرچه عشق دروجودم است نثارتو.» . .
تابناک با تو
باولایت باش تانوری به ایمانت رسد/باولایت باش تاعزت به آن جانت رسد/درسحرمعشوق می خواهدخدا در بندگی/باولایت باش تاهرلحظه احسانت رسد/راه حل دلسپاری رمی شیطان رجیم/باولایت باش تاآن وقت سامانت رسد/عده ای همچون شهیدان محو در آرامشند/باولایت باش تاآن دُر غلطانت رسد/دورکن دنیاپرستی هست راز اتصال/باولایت باش تا مزد مسلمانت رسد/خوش بحال عارفان درنیمه شبهای دراز/باولایت باش تامعنای قرآنت رسد/وقت هم عهدی رسیده باامام وهرشهید/باولایت باش تاعزت به ای
عالم ز برایت آفریدم گله کردیاز روح خودم در تو دمیدم، گله کردیگفتم که ملائک همه سرباز تو باشندصد ناز بکردی و خریدم،گله کردی جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم بر بخشش بی منت من هم گله کردی با این که گنه کاری و فسق تو عیان استخواهان توأم، تویی که از من گله کردیهر روز گنه کردی و نادیده گرفتم با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی صد بار تو را مونس جانم طلبیدم از صحبت با مونس جانت، گله ک
و من
وقتی
از پتی بورِ مینو گذر کردم.
ناگه به ساقه طلائی رسیدم!، 
و هیچ نمیدانستم
که روزی به جمانه خواهم رسید.
ولی همچنان یا سکوت خود.
فریاد میزنم:
بربری، بربری!تو بهترین بیسکویت مادری!
پ.ن۱: اینو واقعا خودم نوشتم:) واقعا ما داریم کجا میریم؟ من چرا باید چنین پستی بزنم آخه؟؟!!
پ.ن۲: اونایی که تاحالا بیسکوئیت جمانه رو امتحان نکردن حداقل یکبار امتحانش کنن.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها