نتایج جستجو برای عبارت :

داستان.‌.بهلولgo

بهلول گروهى را دید که مسجدى مى سازند و ادعا مى کنند که براى خداست. او بر سنگى نوشت: بانى این مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب کرد. روز بعد که کارگران سنگ را دیدند، به هارون الرشید ماجرا را گفتند. او بهلول را حاضر کرد و پرسید: چرا مسجدى را که من مى سازم به نام خودت کرده اى؟ بهلول گفت: اگر تو مسجد را براى خدا مى سازى، بگذار نام من بر آن باشد! خدا که مى داند بانى مسجد کیست، او که در پاداش دادن اشتباه نمى کند. اگر براى خداست چه نام من باشد چه نا
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟….
ادامه در لینک زیر:
کلیک کنید
 
 
روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی بالایش صدا زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟ بهلول :  برو، تمباکو بخر! مردک تمباکو خرید، وقتیکه زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تمباکو میگذشت، چون تمباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت، لهذا به قیمت بسیار خوبتر فروخته میشد وسرانجام فایده بسیاری نصیب اوشد. یک روز باز بهلول از کوچه می گذشت که مردک بالایش صد ا زده و گ
بهلول گروهى را دید که مسجدى مى سازند و ادعا مى کنند که براى خداست. او بر سنگى نوشت: بانى این مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب کرد. روز بعد که کارگران سنگ را دیدند، به هارون الرشید ماجرا را گفتند. او بهلول را حاضر کرد و پرسید: چرا مسجدى را که من مى سازم به نام خودت کرده اى؟ بهلول گفت: اگر تو مسجد را براى خدا مى سازى، بگذار نام من بر آن باشد! خدا که مى داند بانى مسجد کیست، او که در پاداش دادن اشتباه نمى کند. اگر براى خداست چه نام من باشد چه نا
حکایت زیبای بهلول و سوداگر
روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد. باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه.
ادامه مطلب
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:بشکن و بخور و برای من دعا کن.بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد.!آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم.بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!!تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن،که خواجه خود روش بنده پروری داند!برگرفته از: @jomelat_Nab
مسخره کردن بهلول
 
شخص
ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد . به بهلول گفت :
هیچ شباهتی بین من و تو هست ؟ بهلول گفت : البته که هست . مرد ثروتمند گفت :
چه چیز ما به همدیگر شبیه است ؟ بهلول جواب داد : دو چیز ما شبیه یکدیگر
است ، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که
هر دو پر هستن
اینو شنیدین هر انسانی یه داستانی برای زندگیش داره؟؟؟
من زیاد شنیدم!!!
ولی دوست دارم ازشون بپرسم. 
واقعا!!!
داستان داریم تا داستان
بعضی داستان ها ارزش شنیدن نداره 
بعضی ها هم اصلا ارزش گفتن هم نداره
ولی خوش بحال اونی که یه داستان جذاب برای خودش داره
از اون داستان ها که فیلم ها رو از اون می سازن
مثله خیلی از شهدای انقلاب اسلامی 
از این داستان ها هم آرزوست
"هارون الرشید" درخواست نمود کسی را برای "قضاوت" در بغداد انتخاب نمایید.
اطرافیان او همه با هم گفتند "عادل تر" از "بهلول" سراغ نداریم او را انتخاب نمایید.
"خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند."
بعد از دیدار با بهلول به او "پیشنهاد" قاضی شدن در بغداد را داد.
بهلول گفت: من "شایسته" این مقام نیستم و "صلاحیت" انجام چنین کاری را ندارم.
هارون الرشید گفت: تمام بزرگان بغداد تو را "انتخاب" کرده اند چگونه است که تو "قبول نمی کنی!"
بهلول جواب داد: من از "اوضاع و
#حڪایت‌آمـــوزنده
✍بهلول هارون را در حمام دید وگــفت: به من یڪ دیـــنار بدهڪاریطلب خود را می خـــواهــم.​
هارون گـفت: اجازه بده از حمامخارج شوم من ڪه اینجا عـریانمو چــیزی ندارم بدهــم.
​بهلول گفت: در روز_قیامت هماین چـنین عریان و بی چیز خواهیبود پس طلب دنــــیا را تا زنده ایبده ڪه حــمام آخــرت گـرم است ودسـتت خالـــی!!
┈┈•✾✾•┈┈
 
 
کتاب مبانی آب و هواشناسی نوشته دکتر بهلول علیجانی
کتاب مبانی آب و هواشناسی نوشته دکتر بهلول علیجانی ، دکتر محمدرضا کاویانی از سمت کد کتاب: 57. این کتاب که دربرگیرنده مباحث آب و هواشناسی» است، برای .
دانلود کتاب مبانی آب و هواشناسی 
نویسنده: محمدرضا کاویانی، بهلول علیجانی علم آب و هواشناسی ماهیت جغرافیایی دارد، اما از مفاهیم و اصول علوم پایه مانند فیزیک و ریاضی نیز استفاده .
مبانی آب و هواشناسی محمدرضا کاویانی بهلول علیجانی
روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید :
من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !
یک اینکه می گوید :
خداوند دیده نمی شود
پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد
دوم می گوید :
خدا شیطان را
ادامه مطلب
سلام از امشب داستان اه دومم که اتاق شیشه ای نام داره رو به صورت قسمتی و یک روز در میان براتون می گذارم
امیدوارم دوست داشته باشید
نکته:داستان دوم من به نظر خودم یک رشد خیلی چشم گیری نسبت به داستان اولی داشته و تعلیق خوبی داره علاوه بر اینکه نوع پردازش قصه یا همون پیرنگ داستان هم به نوع خودش جالب شده بهتون قول می دم این داستان، داستان خوبیه و می تونید با لذت اون رو دنبال کنید (البته گاهی هم با غصه!)
قسمت های داستان رو از اینجا دنبال کنید
بدونید که این داستان در دو بخش منتشر میشه چون مطالب زیاد هست و خب هم حوصله ی کاربر سر میره هم حجم داستان زیاد میشه پس اگه قسمت اول منتشر شد منتظر قسمت دوم هم باشید.ما تو این داستان سعی کردیم همه جوانب رو در نظر بگیریم.البته این داستان از زبان اول شخصه که تو پبش داستان میشه به این پی برد.
داستان بلند به گونه‌ای از داستان‌ها گفته می‌شود که خصوصیات رمان و داستان کوتاه را هر دو در خود داشته باشد. در داستان بلند درست مانند داستان کوتاه معنا از اهمیت بالایی برخوردار بوده و فشردگی معنایی وجود دارد. همچنین شخصیت‌ها و زمان پیوسته در حرکت هستند، تمامی شخصیت‌ها به صورتی هماهنگ در جهت تصویر معناهای اصلی داستان نقش آفرینی می‌کنند و پیرنگ نیز از استحکام و انسجام بالایی برخوردار است. حال اینکه داستان بلند همچون رمان، شخصیت‌ها را گ
بعضی وقت‌ها برای آنکه دلم آرام شود قرآن باز می‌کنم.
باز کردم و سوره یوسف آمد. آنجا که حضرت یعقوب در فراق یوسف چنان اشک ریخت که چشمانش نابینا شد.
به حال دلم اثر نکرد! گفتم خدایا باز آدرس اشتباه دادی!
حال من کجا و داستان حضرت یوسف کجا؟!
چند روز بعدش نشستم به آواز حافظ خواندن. 
پدر گفت فال میگیری؟ گفتم نه. گفت حالا که کتاب دستت هست فاتحه‌ای بخوان و فالی بگیر!
حافظ گفت یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.
دیروز دوباره قرآن را برداشتم.
شاید آیه‌
این دومین داستان من است که به زودی منتشر می کنم.نام این داستان جنگ جهانی سوم است که بین چین و آمریکا اتفاق می افتد.در حقیقت من طبق پیش بینی هایی که از این جنگ شده سعی کردم داستان مهیج یک ژنرال چینی را به تصویر بکشم.حالا بریم یه پیش داستان از این داستان رو داشته باشیم:
چشمم به کاغذی خورد که در جیب یکی از سرباز های سوخته بود.روش نوشته بود اگه من مردم به همسر و دخترم بگین که خیلی دوستشان داشتم.
اسمش را خواندم:تاکاشی ایزاما.
با خودم گفتم اگر همسر و
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
♦️♦️♦️ریاکاری 
می گویند عده اى مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید چه می کنید؟ گفتند مسجد می سازیم. گفت برای چه؟ پاسخ دادند برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول ر
سوال: در ده سال آینده خودت را کجا میبینی؟
جواب:من نمیدانم. اما شاید من بداند.
پ.ن:نوشتن این یکی از همه سخت تر، و شاید اعصاب خورد کن تر بود. فکر کنم از همه این چهار تا که تاحالا نوشتم بدتر شد. هرچه باشد، داستان ن.ر داستان جالبی نیست. نه خیلی تراژیک است، نه خیلی شاد و امیدبخش. داستانچه پردردسر» گونه ای است.
ادامه مطلب
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنیروزی بهلول را گفتند:شخصی که ی کرده بود را گرفته اند، به نظرت باید چکارش کنند؟بهلول گفت: باید دست حاکم آن شهر را قطع کرد…همه با تعجب پرسیدند: چرا؟؟ مگر حاکم ی کرده که دستش را قطع کنند؟بهلول در جواب گفت: گناهکار اصلی حاکم شهر است که مردمش باید برای امرار معاش ی کنند!!از امیر کبیر پرسیدند : در مدت زمان محدودی که داشتی چطور این مملکت رو از هرچی پاک کردی؟گفت: من خودم ی نمی کردم و نمی گذاشتم معاونم هم
خلاصه داستان رو خیلی کوتاه میگم به خاطر اینکه درحال نوشته شدن هست موضوع زندگی روزمره اعضا هست که با تلخی شیرینی و هیجان همراه هست . امید وارم که خوشتون بیاد . داستان در روز های شنبه و دوشنبه و چهارشنبه گذاشته میشود. اوه راستی شخصیت اول داستان چانیول هست به همرت اعضای گروه.
سلام به تمامی خوانندگان.
اخیرا بهم پیام داده شده که اگه میشه شخصیت های داستانتو بیشتر معرفی کن. میخواستم در جواب اون پیام بگم که بعد از تمام شدن کتاب اول(که الان فصل یازدهمه  و بیست فصل داره)،میرم سراغ یه داستان دیگه که به همین داستان مربوطه و به معرفی شخصیت های داستان میپردازه.
مرسی که این مطلب رو خوندین
بهلول هرروزشهربه شهرسواربریک جارومیرفت تاعلم وسوادهم بدست بیاورد.واردکوفه شدشهری که تمام خاک های آن بشدت بانورآفتاب عالم تاب خشکیده بود.علت راجویاشد.ملت کوفه گفتنددرمنطقه بالای رودبه خاطریک جنگ رودبسته شده وداریم ازشدت گرسنگی تلف میشویم.آب دراینجانیست.بهلول باخودگفت انسان هاجهت رفع نیازفقط به آب های دارای املاح وچشمه اکتفامیکنندانگارفقط خاکی که ترکیب رس وماسه وگیاه خاک باشدحاصل دارد.این جماعت ازنقش اکسیژنی که مصرف میکنندودی اکسیدک
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن
و هو بکل شیئ علیم
چند روز پیش یکی از دوستان قدیمی این عکس رو برام فرستادند 
 
کلی خاطرات برای من زنده شد .
یادش بخیر  تقریبا در سال 73 یا 74 بود که 
علامه شیخ محمد تقی بهلول در حدود 40 روز در کاشان بیتوته کردند 
اکثر این مدت رو منزل دوست خوبم حاج آقای رضا صدوقی بودند خاطرات زیادی برامون باقی ماند
یکی از خاطرات این بود که شبی در مسجد سرپله کاشان (خدا رحمت کند آیت الله اصیلی امام جماعت این مسجد) 
آقای بهلول گفتند راه
داستان ذره ناشناخته، داستانی کوتاه و علمی تخیلی تألیف شده در کانون نشر علم رازا است. 
مقدمه داستان:
جملاتی رو که دارم میخونم باورم نمیشه دست نوشته های فردی است که تحقیقاتش سفر به مریخ را ممکن کرد . 
لینک دانلود PDF داستان در ادامه
دانلودعنوان: داستان علمی تخیلی ذره ناشناخته حجم: 212 کیلوبایت
✍️ روزی بهلول داشت از کوچه ای می‌گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می‌گوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
1️⃣ یک اینکه می گوید خدا دیده نمی‌شود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
2️⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
3️⃣ سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت
با توجه به مسائل و ظرفیت‌هایی که در ایدۂ شما موجود است، حال باید برای نحوۂ روایت داستان خود به استراتژی‌ای کلی برسید. این استراتژی کلی داستانی که در یک خط بیان می‌شود قاعدۂ طراحی داستان شما است. این قاعده به شما کمک می‌کند فرضیه۱ٔ خود را در ساختاری بسیار قوی بگسترانید.
نکتهٔ کلیدی: قاعدۂ طراحی همان چیزی است که داستان را یکپارچه می‌سازد. این قاعده منطق درونی داستان و چیزی است که بخش‌های داستان را به طرز سازمان‌یافته‌ای در کنار هم حفظ می
بازم هفت سالم بود ! نه دقیقا ولی نزدیک به هفت سالگیم، آره بچه بودم ! یادم نیست من از سید (پسرخالم که اون موقع تقریبا بیست و پنج، سی سالش بود) درخواست کردم تا برام داستان بگه یا سید خودش برام داستان گفت، ولی هرچی بود واقعا حوصلم سر رفته بود و به این داستان نیاز داشتم !
ادامه مطلب
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
 
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نم
بهلول، یکی از عقلای مجانین سدهٔ دوم هجری و معاصر هارون‌الرشید بود. هارون و خلفای دیگر از بهلول موعظه می‌طلبیدند. بهلول را از شاگردان امام کاظم (ع) دانسته‌اند. زمانی که بهلول از سوی هارون‌الرشید در معرض خطر قرار گرفت خود را به جنون زد.
گویند روزگاری کار بر ایرانیان دشوار افتاده بود، و آن دشواری دندان طمع عثمانی را تیز کرده و سلطان عثمانی به طمع جهانگشایی چشم بر دشواری‌های ایرانیان دوخته بود. پس ایلچی فرستاد که همان سفیر است، تا ایرانیان را
ما اینجا مجموعه داستان های توپخانه رو منتشر می کنیم و این اولین داستان من هست که داستان هارو به صورت پاورپوینت در اختیارتون میزارم.این داستان که اسمش هست انتقام رو تا چند روز آینده براتون میزارم.
اما بریم یه پیش داستان ازش داشته باشیم:
شما نخواهید مرد.
از روی تخت بلند می شوید.فضا مرموزه.تا جایی که چشم کار می کند هی چنشانه ای از حیات دیده نمی شود.فقط سرباز مرده.
شما حتی نمی دانید کجا هستید.اما سعی می کنید با بی سیم با مرکز ارتباط برقرار کنید
زویا پیرزاد یه داستان کوتاه داره راجه به زنی که می خواد "داستان" بنویسه! تمام داستان ناخواسته به توصیف قرمه سبزی و. می گذره و هیچ داستانی نوشته نمی شه.
الان حس می کنم دور و برم، کله م، زندگیم و همه ی آدماش بوی قرمه سبزی گرفته!
shirazart.blog.ir 
**" داستان کوتاه " که شاخه ای از ادبیات داستانی منثور است ، به طور تقریب دارای سابقه ای یکصد و پنجاه ساله در جهان است .داستان کوتاه معمولا از هزار و پانصد تا پانزده هزار کلمه را شامل می شود ." ارنست همینگوی " و " جیمز جویس" با آثار خود معیارهای تازه ای را برای داستان کوتاه خلق کرده اند .
** از میان داستانهای کوتاه فارسی ، نمونه های زیر شایان ذکرند: یکی بود یکی نبود ، اثر : جمال زاده _ زن زیادی ، سه تار و پنج داستان ، اثر : جلال آل احمد_ شهری چون
داستان نحوه اثرگذاری یک اتفاق بر روی فردی است که سعی می کند چیزی به نام یک "هدف" را دنبال کند و این که این فرد طی این فرایند چطور تغییر می کند. در دنیای نویسندگی:
"چیزی که اتفاق می افتد" پی رنگ یا چارچوب داستان است.
"فرد" همان قهرمان داستان است.
"هدف" در واقع سوال داستان است.
"تغییر فرد" خط سیر اصلی داستان است.
برخلاف تصور عموم، داستان همان پی رنگ یا اتفاقاتی که در آن میفتد نیست. داستان یعنی اینکه ما، (بجای دنیای اطرافمان) چطور تغییر میکنیم. داستان وق
این داستان یک قهرمان نیست
داستان یک انسان عادی هم نیست
داستان کسی است که در بیشتر کارهای زندگی شکست میخورد، فرصت و توان بلند شدن پیدا نمیکند و مانند همه ی ما غرق میشود
ولی او ضد قهرمان هم نیست
یک انسان خوب با تصمیمات و اقبالی بد
درست مثل بعضی از کسانی که هر روزه در کنارمان زندگی میکنند.
ادامه مطلب
دانلود داستان عاشق کم رو
    این داستان, داستانی عاشقانه که توسط بنده نوشته شده است.این رمان ,ماجرای عاشق شدن پسری نوجوان به نام حسین است. او کم رو و خجالتی است و می خواهد به عشقش برسد و.
برای دانلود داستان به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
در باغ یک دیوانه خانه، جوانی رنگ پریده, جذاب و شگفت انگیز را دیدم.
بر نیمکتی کنار او نشستم و گفتم : چرا این جایی؟» مرد با تعجب به من نگاه کرد و گفت :چه سوال عجیبی، اما جوابت را می دهم. پدرم می خواست مثل او باشم؛ عمویم هم می خواست من مثل خودش باشم. مادرم می خواست من تصویری از شوهر دریانوردش باشم و از او پیروی کنم. برادرم فکر می کند باید مثل او ورزشکاری ماهر باشم.» استاد فلسفه و استاد موسیقی و استاد منطق هم می خواستند مثل آنها باشم، مصمم بودند که
شرکت ال‌جی با
انتشار یک بیانیه خبری اعلام کرده که این شرکت از طریق همکاری با شرکت
Infineon، موفق به توسعه‌ی دوربین مدت پرواز (ToF) برای استفاده در گوشی ال
جی G8 شده است. این یعنی، گوشی مذکور به جای اینکه با بهره‌گیری از
الگوریتم‌های پیچیده، فاصله سوژه تا لنز دوربین سلفی را اندازه‌گیری کند،
این کار را از طریق محاسبه زمان تابش و بازتابش پرتوهای فروسرخ انجام
می‌دهد.
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها