نتایج جستجو برای عبارت :

داستان سیکسی زن داداش

اون شب هم نباید با داداشم گرم می‌گرفتم - نباید بیش‌تر از اون چیزی که تو دلم بود بهش می‌گفتم، بیش‌تر از میزانی که برام وقت می‌ذاره براش وقت می‌ذاشتم. 
وقتی مامان بهم گفت که داداش قبل از پرواز به سوئد، پنج دقیقه توی فرودگاه باهاش اسکایپ کرده مدت زیادی ساکت موندم، واقعا برای من مهم نیست که دیگه داداش توی کدوم فرودگاهه، توی کدوم شهر اروپاست. داداش رفته؛ و وقتی هم که بود داداش من نبود. داداش من برادر کارشه، برادر من نیست.
اصولا دخترهای این زمونه هفت – هشت نوع داداش دارند. هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری میخوان.
داداش شماره یک: بچه پولدار
ماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت ۲۴ ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
داداش شماره دو: یه پسر رومانتیک
خوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت روم
هر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان داداش جون حالشو میگیره.
دادش شماره چهار: از نوع هنری
خوراک ر
سلام  خوبید؟
نمیدونم سریال برادر جان رو میبیند یا نه!!
کاری به اصل موضوع سریال ندارم ولی توی سریال یه جوری میگن داداش یهجوری براشون سخته داداش راز داداش رولو بده !
یه جوری میگن دنیا ینی داداش اخرت خدا!!!!!
راستش من ندیدم برادری ندیدم!
داداش خودم که همیشه همه جا در حال ضایع کردن من بود 
داداشای بابام هم تا از لحاظ مادی و مالی هه چی اوکی بود ، خوب بودن وگرنه همش دعوا بود
که این اخریه هم همه چی تموم شد
راستش نمیدونم چه جوریه که ما ها غریب پرست بودیم 
اون شب هم نباید با داداشم گرم می‌گرفتم - نباید بیش‌تر از اون چیزی که تو دلم بود بهش می‌گفتم، بیش‌تر از میزانی که برام وقت می‌ذاره براش وقت می‌ذاشتم. 
وقتی مامان بهم گفت که داداش قبل از پرواز به سوئد، پنج دقیقه توی فرودگاه باهاش اسکایپ کرده مدت زیادی ساکت موندم، واقعا برای من مهم نیست که دیگه داداش توی کدوم فرودگاهه، توی کدوم شهر اروپاست. داداش رفته؛ و وقتی هم که بود داداش من نبود - اون برادر کارشه، نه برادر من.
یکسال و نیم با هم خندیدن و خاطره ساختن و به همدیگه داداش داداش گفتن و با نوکرم و چاکرم و مخلصم سبیل همدیگه رو چرب کردن ولی امروز موقعیتی پیش اومد که با هم رقیب شدن و یه جورایی توی یه مسابقه دو کنار هم قرار گرفتن و همه ی اون نوکرم و چاکرم ها و داداش داداش گفتن ها رو فراموش کردن و برای رسیدن به جایگاه مورد نظرشون برای یک روز به همدیگه تنه زدن و زیر پای همدیگه رو خالی کردن تا زودتر برسن به چیزی که میخوان و وقتی مسابقه تموم شد دوباره نشستن کنار هم و د
سلام داش مجید
خوش اومدی . داداش قدم رنجه کردی .
داداش یادته میخوندی: پناه حرم . کجا داری میری بگو برادرم . پناه حرم .
رفتی و خودت شدی پناه حرم . رفتی ، خیلی خوبم رفتی . جوری رفتی که بی بی جان زینب (س) خریدارت شد .
شرمنده که نتونستم بیام تشییعت . من فقط اسمتو یدک کشیدم نه راه و رسمتو .
این پست رو هم فقط به عشق تو نوشتم . وجودتو عشقه داداشم .
مشتی باش و سفارش ما رو هم پیش اربابمون بکن . دمت گرم خدا از بزرگی کمت نکنه
 
خاک پاتم داداش
 
طنز جالب و باحال انواع داداش برای برخی دخترا ، اصولا برخی دخترهای این زمونه هفت – هشت نوع داداش دارند.
 
هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری میخوان.
 داداش شماره یک: بچه پولدار
ماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت 24 ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
 
داداش شماره دو: یه پسر رومانتیک
خوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
 
داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت روم
هر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان داد
اینم یه کلیپ دیگه از برگشت عشقم لی مین هوووو
این بهترین حس و اتفاق دنیاست
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
https://www.namasha.com/v/tkuJYw3z
کلیک کن
من خیلی خوشحالم خیلییییی❤❤❤❤
این کلیپا رو از  کانال نماشا دوستم کپی میکنم و ازش اجازه گرفتم
امروز تولد داداشم هم هست وای چه جالب
داداش واقعیم نه مجازی
اسمشم محمدامین هست 
تولدت مبارک داداش جوووووونم❤❤❤❤
قلب آبی به افتخار داداش استقلالیم
ما خانوادگی استقلالی هستیم اونم سرسخت
امروز خوب بود خودش آخر شب من راضی بودم ولی تماس تصویری خانوادگی با داداش و دیدنش بعد بیست روز بهترش کردولی آخرشب که بعد خیلی وقت مامان رو مثل قدیما بغل کردم و به نفساش گوش دادم خیلی بهتر شد.+بابا هم اومد داداش رو دید و باهاش احوال پرسی کرد و رفت اونطرف وایساد.چشاش دلتنگیشو داد میزد++امروز مث مزه آلبالو خوب و دوسداشتنی بود
عارضم به خدمتتون که به تازگی رفتم سر یه کار جدید. کلید محل کار رو فقط من و رئیس باید داشته باشیم. نگم براتون که چقدر داستان داریم با همین کلید!
سر جمع ده روز رفتم سرکار و تو این مدت کوتاه، شونصد بار کلید بین اعضای خانواده من و اعضای خانواده رئیس دست به دست شده! چرا؟ چون باید برای من کلید میساختن و هر بار یا یادشون می‌رفت یا کلیدساز نبود یا کلیدی که ساخته میشد مشکل داشت :|
حالا ببینید پروسه‌ی گردش کلیدی رو:
یه روز من کلید رئیس رو بردم خونه و فرداش
امشب داداش بزرگه به همراه زن داداش محترم اومده بودن خونمون و همین الان رفتن.
داداش اومده . میگه هاااا؟چرا انقدر گیجی؟؟؟
میگم ها؟
میگه گیجی دیگه.هیچی!
میگم خان داداش اضطراب منو کشت.دارم همینطوووری گند میزنم به امتحانا!
میگه صد دفعه بهت گفتم اینطوری درس نخون .همینه اوضاعت.وای از شهین جا نمونم وای از مهین جا نمونم.جمع کن بساطتو.درس بخون یه چیزی بفهمی!میگم اوووه . ن و منکر نمیخوان ازم اون دنیا سوال حقوقی بپرسن ک.ول کن بابا‌.
میزنه
از ثبت نام کنکور پشمون شدم. به این خاطر که مطمئنم ازش نتیجه‌ای نمیگیرم و با ثبت نام(که خودش داستانی داشت) خودم رو محدود به بازه‌ای میکنم که نتیجه‌اش فشار بدیه که نه توش میشه درس خوند نه . . داداش گفت گوشی اضافه‌ش رو برام میاره. با اون یکی داداش(که دوره) الان تلفنی حرف زدم. می‌گفت یه مقداری می‌فرسته. خیلی متوقعانه‌ست که بخوام چشمی داشته باشم. ازش شنیدم این یکی داداش موتور میخواد. لازم می‌بینم یه قدم برم عقب. بیخیال.
مهدی ۲۰آزمون ۶۰-۴۰ رو گرف
2- حسام الدین نظامی :
او اولین فرزند پسر داداش نظامی است .
قبل از انقلاب جوان ترین شهردار کشور در شهر تالش بوده و مدت کوتاهی بعد از انقلاب شهردار رشت شد .
وی هم اکنون در انگلستان ساکن است .

3- نظام الدین نظامی :
دومین فرزند پسر داداش نظامی ، معلم بازنشسته است و هم اکنون در هشتپر ساکن است .
او اولین معلم فارغ التحصیل رشته زمین شناسی در روستا است .

4- تاج الدین نظامی :
سومین فرزند پسر داداش نظامی ، ساکن انگلستان است .
وی طی رفت و آمد هایش به روستا مشغول
براتون داستان عمل بینی داداش بزرگه رو گفتم ؟ توی خانواده ما فقط داداش بزرگه دماغش طبیعی و خوش فرم بود که اونم به لطف پولیپ و انحراف کارایی نداشت :/
سرباز که شد تصمیم گرفت بره عمل کنه .به این صورت که من مشهد بودم زنگ زد گفت من چقدر دستت پول دارم ؟ گفتم اینقدر ‌. گفت من بیمارستان بقیه الله ام میخوام عمل کنم . من
البته از اون روزی که اینو به من گفت حداقل ۱۰ روز دیر تر عمل شد ولی خب استرسش رو داشتم کلا ! 
پنجشنبه قرار شد عمل کنه و از اونجایی که هیچکس ب
امروز صبح توی روز روشن ماشین زن داداش رو زدن بردن :|ماشینشم دنا هست یه سال هم نشده که خریدهآقا ما هرچی کم داشتیم اینطوری خودمونو دلداری میدادیم که اشکال نداره عوضش امنیت داریم امنیتمون هم به همین شکل شده دیگه میخوان چیکار کنن :)))) فردا پسفردا تو کوچه خیابون ببین چه بلاهایی سرمون بیارن
+تنها دلداری که میتونم به داداش بگم اینه خدا روشکر ماشین خودتو نبردن :))))
امروز رفتم انباری سیر بیارم، چشمم خورد به دبه خیار شور، که زنداداش بزرگه درست کرده بود، داداشم آورده بود بذاره انباریه ما که خنکتره، یه دبه هم برای ما فرستاده بود، که هنوزم یادم میاد دعاش میکنم، آخه خیلی خوشمزه شده بود
همون روزی که دبه ها رو آورده بود، داداش سومی هم اینجا بود داشت با خرابی های تراکتور ور میرفت، داداشم که اومد، داداش سومی گفت اِ چه خوب فاطمه میدونی اینا چیه؟ سوالی نگا میکردم گفت اینا خیار شور مهربانیه، مث دیوار مهربانی این
نمیدونم ما سه تا به کی رفتیم ، چند روز پیش زنگ زدم به داداش بزرگه گفتم تو باید میومدی به من سر میزدیا، گفت من ماشین ندارم که ، گفتم مرد که هستی شب زنگ زدن گفتن ما داریم میایم حقیقتا خوش گذشت . تند تند الویه درست کردم ، نصف کارا رم دادم داداش بزرگه انجام داد . دو تا دونه انار داشتیم کلا که همونا رو دون کردم دور هم خوردیم . کیک سالگرد رو هم آوردم دور هم خوردیم . یه کیک پیتزا هم پخته بودم دادم بردن
روز شنبه سوم فروردین ماه 1398 بود که بهمون خبر رسید دوقولوها ( کیان و کیانا ) صاحب یک داداش شدن . البته طبق گفته خانم دکتر قرار بر این بود که داداش دوقولوها بعد از سیزده بدر به دنیا بیاد ولی به علت پاره شدن کیسه آب چند روز زودتر به دنیا اومده و خدا رو شکر صحیح و سالم است . حالا کیان و کیانا که دوقولو هستند و دو سال و دو ماه سن دارن ، صاحب یک داداش شدن که هنوز اسمشو نگفتن چیه و تا روز دهم معمولاً اعلام نمی کنند و بابا و مامانش هم اشمش رو حتماً انتخاب کر
گاهی لازم نیس نفهمیتو به رخ بقیه بکشی
فقط کافیه فهمیدگیتو به همه ثابت کنی .!

میگم این جمله چقدر عجیبه .
نیس؟
دست از اثبات خودت به بقیه بردار و یه چیزایی رو به خودت ثابت کن !
با خودمم.

تا قبل از شنیدن این جمله 
یه جمله دیگه برام در صدر جملات ثقیل قرار داشت:
انتظار شعور داشتن از همه.
خود بیشعوری است.
اینو داداش نگفته .ولی خوبه!
مامانم زن خیلی خوبیه.
از اون خوبایی که واسه خودش یه‌پا خانوم خونه‌ست.
از اونا که آشپزی و کدبانوییش بیسته!
از اون زنایی که با حرف زدن با مرد غریبه لپشون گل میندازه و چادرشو سفت میگیره!
مامانم خیلی زن خوبیه!
از اون خوبا که بابام دوست داره و هی قربونش میره و هی دورش میگرده!
چند سال پیش یه روز داداش بزرگم اومد و گفت عاشق شده!
می‌گفت طرف دختر خیلی خوبیه!
از اونا که تو دانشگاه جزء نمره‌اول‌هاست!
از اونا که ته منطقن و میشه یه عمر زندگیو باهاشون ساخت!
یکی از تفریحات بشدت دوست داشتنیم زدن امیریهبعد هی غر میزنه
 میاد اونم کرم بریزه و من با گفتن  برو داداشتو بزن
جیغشو میبرم هوا ک من داداش ندارم خو
منم میشینم براش توضیح میدم ک ببین
ب من چ ک داداش نداری،میتونی داداشتو بزنی،اما خواهرتو نه،خواهرتو باید ناز کنی
امشب همین بحثو داشتیم و من بسی سوز ب دلش دادم ک داداش دارم تو نداری
برگشته میگه:
سوز ب دلت اگ تو ی خواهر ی برادر داری
ب جاش من دو تا خوااااهرررر دارررم
و تازه
من خواهر دو تا داداشم
با خودم و
با مامان خانم اینها نرفتم عیددیدنی خونه دایی آقا حسن دایی مامان خانم و پدر نجمه زن خان داداش محسن هیچی بعدا مامان خانم برام داره جلوی کوثر زن داداش مجتبی بهم چیزی نگفت یکی ساعت بیشتر توی خونه تنها هم و فقط دارم دور خودم تاب میخورم و رویا پردازی مزخرف میکنم همین بس من سرباز ارتش ؟ بیشعوری هم حدی داره
روستا بودیم.با همسر و داداش رفتیم کوه باد خیییلی شدید بود چند بار نزدیک بود بیفتم.
 باد بدتر شد منم فقط چشمامو بستم و وایسادم حس کردم باد تموم شد ولی صداشو هنوز میشنیدم
چشامو بازکردم و دیدم داداشم روبروم وایساده
اینم از فوائد داداش 100 کیلویی :)
+ امشب هم از ساعت 8شب تا 1 شیفتم دیر رسیدم و با نیم ساعت تاخیر لاگین کردم ولی ساعت کاری خوبیه معلومه مردم هنوز از سیزده بدر برنگشتن یا خستن و زود خوابیدن :)
امسال پنج سال شده .داداش بزرگه الان پنج ساله  شهر نجف ،حرم آقا امام علی(ع) خادمه
از این پنج سال ، چهار سال بعنوان مدیر کاروان بچه هایی بوده که با خلوص نیت تو این روزا ،روزی هشت ساعت سرپا می مونن تا امانت دار خوبی برای زائرایی باشن که از حرم حضرت علی (ع)رهسپار حرم پسرای ایشون میشن
امسال سه ساله که ریش قرمز هم داداش بزرگه رو همراهی میکنه ، هرسال بعد اینکه از کربلا حرکت میکردن و در محل اقامتشون مستقر میشدن تماس تصویری برقرار میشد برای خاطر ج
یاد گرفتم
به داداش سومی میگم آرامه جانم
 
دیشب با داداش چهارمی حرف میزدیم خانمش دلش گرفته بود خسته شده بود سرگرم کردن محمدابراهیم تو خونه بخاطر قرنطینه خیلی سخته، دندون درد هم علاوه شده، اینه که خیلی شرایط براش سخت شده.
 
الهی دورش بگردم. خیلی برای آرامش خانوادش تلاش میکنه، خیلی انرژی مثبته خیلی مهربونه خیلی مودبه خیلی عشقه
براش نوشتم خداروشکر که چراغ خونه ی داداشمی
صبح ساعت 9 داداش مجتبی زنگ زده بیدارم کرد گفت پاشو بریم سینما رفتیم یه فیلم مزخرف و داغون به اسم " چهار انگشتی " دیدیم فیلم در مورد سفرهای یون به اروپا وتایلند به اسم سفر عراق و عربستان بود بس دری وری و چرت پرت بعدشم داداش مجتبی دستگاه بادکش خرید نمیدونم کی بهش گفته بادکش کنه با روغن وازلین چربهاش آب میشه توی سه ماه 24 کیلو کم کرده. شدیدا داغون و خسته ام الان هم اومدم خونه خوابم میاد شدید .
وایسید وایسید وایسید.
امروز برای اولین باااااااااااااااار در تاریخ تحصیلم.سر امتحان آیین دادرسی مدنی که همه به آدم میشناسنش،یه جوووری بلد نبودم سوالا رو که گریه ام گرفته بود.از جلسه اومدم بیرون دیدم یکی میگه حکم حضوری بود یکی میگفت غیابی بود .یکی میگفت تجدید نطر نمیشد .یکی میگفت میشد.یکی گفت کدوم سوااال؟؟؟خلاصه بل بشوووویییییییی بود.
از قضیه کتابم بگم اینکه چون ۴ بار به پسر عمه و عمه محترم گفته بودم ندارم کتابو .دست به دامن که نه.
یادش بخیر قدیما خونه بابام یک تلویزیون سیاه سفید داشتن و اون زمان فقط کانال یک و دو رو میگرفت بعد کم کم شبکه سه رو هم میگرفت . من و داداشام عاشق فوتبال بودیم و از همین تلویزیون سیاه و سفید فوتبال نگاه میکردیم . بعد که به دبیرستان رسیدیم بابام تلویزیون رنگی خریده بود و ما باهاش فوتبال نگاه میکردیم لذت می بردیم . بعضی وقتا هم داداش علی که بزرگتر بود دستگاه پلی استیشن از کلوپ نزدیک خونمون اجاره میکرد و به تلویزیون وصلش میکردیم و سه نفره ( من و دادا
سال ۸۲یا شایدم ۸۳ بود.
من چن ساله؟
۴ ساله یا ۵ ساله.
چی شده بود؟
وبا اومده بود.
من چم شده بود؟
دچار مسمویت غذایی شده بودم.
نصفه شب بود.
من یهو حس کردم دارم بالا میارم.
بدو بدو . و گلاب به روتون.
حالا مامان دنبال من.بابا و داداش خوابالود پریده بودن تو دستشویی که فاطمه چش شد؟
من ساعت ۳ نصفه شب دااااااد میزدم:.یکی نیییییس به داد من برررسه؟من داااارم میمیرم و شماااااهاااا عین خیالتووون نییییی؟من وباااا گرفتم .من میمیرم و شما می مونیااااا
میگه مامان داداش چرا خوابیده؟
میگم آخه روزه است.
میگه منم بزرگ شدم باید روزه بگیرم؟
با ذوق میگم آره عزیزم تو هم بزرگ شدی مثل داداش باید روزه بگیری
میگه نمیخوام روزه بگیرم.
میگم چرا؟
میگه چون اگه روزه بگیرم غذا نمی تونم بخورم.
(حالا خوبه تا خواهش و التماس من نباشه لب به غذا نمیزنه)
 
قراره امروز علی بعد سه ماه بیاد خونه.
مامان که میدونه علی چقدر آش دوست داره از صبح حسابی تو زحمت افتاده.
زنگ مدرسه رو که زدن سعید فی الفور وسایلشو ریخت تو کیفشو با ذوق اومد طرف خونه به علی بگه امروز معلم یه مهر صد آفرین بهش داده چون نمره نقاشیش ۲۰شده وقتی رسید خونه رو گذاشت رو سرش:داداش علی داداش علی! » صدایی نشنید کیفشو انداخت کنار اتاقو دوید طرف آشپز خونه.
علی کجاس مامان
میخام بهش بگم چه داداش هنرمندی داره
مادر که داشت سبزی رو داخل آش میریخت
تقدیم به همه ی خانومایی که داداش دارن.
داداش داشتن خودش یه زندگیه.
داداش داشتن یعنی به جون داداشم راست میگم.
یعنی به جون داداشم که میخوام دنیا نباشه.
یعنی اق دادااااااااشمو عشقه
یعنی.میگه اجی اینی که پوشیدم بهم میاد خوبه؟
یعنیدعوا،کتک کاری ،خنده ،اشتی
یعنی فوتبال نگاه کردن وکل کل های باحال
یعنی.روت غیرت داره
یعنی .کسی نگات کنه مرگش حلاله
یعنیهمه بهت میگن تو ابجیشی برو باهاش حرف بزن راضیش کن
یعنی.یعنی انقداذیتش کنی کفر
طنز جالب و باحال انواع داداش برای برخی دخترا ، اصولا برخی دخترهای این زمونه هفت – هشت نوع داداش دارند.
 
هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری میخوان.
 
داداش شماره یک: بچه پولدارماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت 24 ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
 
داداش شماره دو: یه پسر رومانتیکخوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
 
داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت رومهر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان دادا
سلامدارم آهنگ شاید بهشت شروین رو گوش میدمچقد احساس دارهبالاخره کنکور ما هم تموم شد و وارد دنیای بعدش شدیمخب آقایی هم از فرصت سو استفاده کردن و سفارش کیف چرم دادنالان تیکه هاشو برش دادم فعلا.هر روز زنگ میزنه جویای احوال کیفشهامیدوارم معلمی بیارم ب امید خدا یا روانشناسیآزمون عملی هنر هم ثبت نام کردمبرا نقاشیباید تمرین کنم اگه خواب اجازه بدهی چیزی میخواستم بگمآهای داداش نداشتم ک هیچ وقت بدنیا نیومدی میخواستم بگم خیلی دوستت دارم
مسأله این است: خونه‌ی داداش و زنداداش یا خوابگاه یا خانه‌ با گروهی از دوستان؟
و اما مسأله‌ی مهم‌تر چیست؟ جلب رضایت مادر و پدر.
| عکاسی - تهران - دانشگاه پارس |
پ.ن. من تلاش کردم(البته نه چندان کافی) که دولتی قبول بشم. اما شما شاهدید که با ظرفیت زیر سی تاییِ عکاسی در تهران، کار خیلی دشوار است.
[تبریک هم نگویید لطفا!]
به داداش بزرگه گفتم برام عروسک پولیشی بخره ولی یه جوری که مامان نبینه ! ببینه واسه خودش قصه درست میکنه به همه دوستا ، رفقا و فک و فامیل هم اطلاع میده !!چهارشنبه داداش بزرگه بهم گفت برات عروسک گرفتم ، منتها نمیتونم از دست مامان در امان نگه دارمش بیا ببرش و من فرمودم من نمیام اون وری بیا برام بیار پنجشنبه اومد برام آورد ، یه مشما مشکی بزرگ !! گفتم این به این عظمت رو چجوری از دید مامان مخفی کردی ؟ گفت اولی که وارد خونه شدم مامان اومد چک کنه ببینه چیه
داداش بزرگه میگه یه چیزی هست یه ماهه میخوای بگی ولی نمیگی . میگی یا مامان رو بندازم به جونت ؟ گفتم اره قضیه اینجوریه . بعد میگه تو باید از اول به من میگفتی ! من همه چیو میام بهت میگم !گفتم نه نمیای بگی . گفت یبار یادم نیست چیو بهت گفتم دهن لقی کردی رفتی به مامان گفتی منم دیگه هیچی برات تعریف نکردم ! گفتم محااااله ، اصولا مامان وقتی یواشکی حرف میزنیم میاد وسط اتاق وایمیسته در حالی که طرفین رو نگاه میکنه میگه چیشده؟چیشده؟ بعد که از ما چیزی دستگیرش ن
گاهی وقتا به خودم میگم خجالت نمیکشی بعد از رفتنش میخندی؟ شرمت نمیاد داری خوش میگذرونی؟»
نمیدونم. هیچی نمیدونم. 
من خجالت میکشم خوشحال باشم وقتی هنوز میبینم در خانواده م کسی از یاد داداش منفک نشده. 
من دلم میخواد خوشحال باشم که خانواده م بجای نبودن داداش دلشون به خنده های من خوش شه.
اما؛ نمیتونم. 
من نهایت 6 ساعت میتونم ممتد بگم و بخندم و در جمع باشم. امتحان کردم ک میگم. 
واقعا احساس می کنم بند بند وجودم از کش دادن این زندگی خسته س. 
خسته تر از
چقد برام عجیبه ک از اشتباهات بقیه ب راحتی میگذرم بعد همون بقیه ب خاطر ی چیز مسخره خودشونو واسه من میگیرن و کلاس میذارنخدایا چرا دنیا برعکسه؟
تازگی ها نمیدونم چرا قلبم اینقد بد میزنههی تاپ تاپ میکنه محکمالان دقیقا فهمیدین قلبم چش شده یا بیشتر توضییح بدم؟؟؟ داداش محمد حسین رفت دیروز ساعت دوازدهالبته بردادر شوهرمه اما مثل داداش نداشتم دوسش دارم براش شیرینی کشمشی هم پختم خوبه وقتی بمیرم همه یاد شیرینی هام میفتن آخه هنر دیگه ای ک ندارمب
درس شیرین الکترونیک صنعتی(الکترونیک قدرت).
***
*
من همیشه معتقد بودم با مقایسه و امتحان حالت های مختلف و مشاهدۀ تفاوت ها در هر موضوع میتوان درک بهتری از آن موضوع پیدا کرد
شکل هایی که در این جا قرار داده ام برای مقایسۀ انواع یکسوساز ها و تاثیر نوع 1.یکسوساز ، 2.بار یکسوساز و 3.زاویۀ آتش بر شکل موج 1.ولتاژ خروجی و 2.جریان خروجی می باشند
که فکر میکنم مشاهده و مقایسۀ آنها و توجه به مقدارنسبی سلف در بار  بسیار برای ایجاد یک دید و نگرش در این زمینه مفید

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها