نتایج جستجو برای عبارت :

داستان سگس بانگ سپه

عالم بر مثال کوه است. هرچه گویی از خیر و شر، از کوه همان شنوی. و اگر گمان بری که: من خوب گفتم کوه زشت جواب داد»، محال باشد؛ که بلبل در کوه بانگ کند، از کوه بانگ زاغ آید یا بانگ آدمی یا بانگ خر؟ پس یقین دان که بانگ خر کرده باشی.
بانگ خوش دار چون به کوه آیی
کوه را بانگ خر چه فرمایی؟
تعبیر دیدن فریاد زدن در خواب داد زدن جیغ زدن
تعبیر دیدن فریاد زدن در خواب :شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در خواب فریاد میکشید.
ما در این بخش از مجله دلبرانه تعبیر خواب داد و فریاد در خواب به تعبیر برخی معبرین را برای شما آماده کردایم.
تعبیر دیدن فریاد زدن در خواب امام جعفر صادق(ع)
امام جعفر صادق (ع) فرماید : بانگ همه مرغان در خواب شنیدن نیکو بود، مگر مرغی که او را فال بد دارند، که بانگ او اندوه و مصیبت بود و بانگ مار ترس و بیم است، اما با
چون به مستی سوی می‌بانگ عدم ره سپرمبنگرم زین شب دیوانه چه سان ره ببرم ره نه هموار و نه من جز دو قدم راست توانساقیا نیست مرا جز به میانت نظرم ترسم از روز پسین تا که رسد نوبت منطلب باده کنم از قِبل درد سرم چون بپرسند مرا بیش و کم از بیش و کمممست گویم که چه پرسید مرا، بی‌خبرم من به دنیا شدم از حشمت میخانه‌ی دوستبکشم باده و از جلوه‌ی او جلوه خرم چرخش و زاویه‌ی حرف و قلم کار تو بودچاکر عشقم و از بندگی‌ات مفتخرم حلمیا نام نکو کردی و فرجام نکوز ب
و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق
یافتیم. و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق
یافتیم.
و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق
یافتیم.
و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ می‌زنند که ما وعده پروردگار خود را به‌حق
یافتیم.
ترجمه آیه بعدی را خودتان بروید بخوانید.|link|
چه حسی دارین اگه شما هم برید اون ور ببینید که راسته همه چیز؟
گویند خری را به شاخه گل محمدی بستند. صاحبش برای ستردن گیاه دارویی به اطراف رفت. خر فریاد ها زد و صیحه ها درید. شخصی از صخره ها می گذشت و فغان را شنید. گفت: 
چه سازیم و درمان اینکار چیست 
بر این رفته تا چند خواهی گریست
خر پاسخ داد بانگ من از فرط رفته نیست از بهر اوست که مرگ را برایم زندگی کرده. مرد گفت:
لیکن کو فرار از بانگ مرگ نیست
چو روزی پر شود پیمانه غم،
بیا، خالی نما پیمانه می.
ببازی در قمار عمر بختی،
که بخت رفته را پیدا کنی کی.
به باد ار داد های بود و نبد را،
بود روشن چو باده عالم ما.
به غم خو کرده و خون کرده ای دل،
که می دلخون شده خود از غم ما.
 هوس چون از قدح لبریز گردد،
شود سرشار ما را جام ارمان.
شود خالی ز می جام و سبوها،
شود خالی ز دل اندوه انسان.
چو در جنگ قدح صلح و صلاحیست،
رسد از بانگ آن بانگ خطرها.
صدا آید به گوش از قلقل می،
به خود آیید باری بی خبرها.
رود روزی همه جنگ
غروب جمعه ها بسیار دلگیر است یا مهدی/فراقت شیعه را تنگ و نفس گیر است یا مهدی/زهجرانت رسد سختی ومشکلها به این عالم/بفرما کی زمان بانگ تکبیر است یا مهدی/به روزوشب دعاخوان فرج گشتیم درهر جا/ظهورت موعدی برلطف وتقدیراست یامهدی/برایت ندبه خوان وباتوسل گریه هاکردیم/چو یعقوبی که بریوسف چنان پیراست یامهدی/نگرسیلاب هرچشمی به خونابه مبدل شد/برای مژده قرآن کنون تاویل وتفسیراست یامهدی/بیاباآن ظهورخود بشومرهم به اجدادت/برای دشمنت مولا زمان برق شمشیرا
بانگ نماز

نماز به عنوان یک عبادت ، دارای زمان و وقت خاصّی است که برای آگاه کردن مسلمانان
از فرا رسیدن وقت نماز ، اذان می گویند و"اذان"
بانگ نماز است
از طرفی نماز خود نیز بانگی دارد ، بانگی که نماز برای نمازگزار می زند آن است
که ؛ او را از انجام بدی ها وزشتی ها باز می دارد
در نتیجه ، هم ما برای نماز بانگ می زنیم (اذان می گوییم) و هم نماز، برای ما
بانگ می زند (از بدی ها دور شو) !
    
        ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

    میکشم از هجر او صد جامِ خون دل به دوش
               میبرم در هر قدم وجدانِ آب و گل به دوش
     من غم هجران خورم غافل غم بود و نبود
               حسرت دنیا چرا باید کشد عاقل به دوش
  
   سوی میخانه روم هرشب پریشانتر ز پیش
              تا مگر پیدا کنم ساقیِ خونِ دل به دوش
  
   وصلِ او ممکن نباشد اندر این ماتمسرا
            کی تواند غمزه ی او را کشد جاهل به دوش
     در پی محمل دویدن، شرط مجنون بودنست
       
خیرین محترم                                                                                                                                                 بیاییم امسال با توجه به وضعیت کرونا حتی الامکان هزینه های افطاری های خود را بین نیازمندان آبرومند تقسیم کنیم به یاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام » کریمانه انفاق کنیم.                                                                                    ت
ازونجایی که هردفه قرار بوده برم، یه جوری تقدیر منو ضایع کرده،این بار هم اومدم اینجا بنویسم دارم میرم تا انشاالله تقدیر ضایعم کنه باز
نمیخام پستم غمگین بشه چون قرار نیس یه خدافظی تلخ داشته باشیم
قرار نیس تلخ باشه چون قرار نیس بشتافم ب دیار باقی
رفتنم نهایتا یکی دو هفته
نشد، یکی دو ماه
نشد، یکی دو سال
خیییییلی دیگه بخاد نشه ، پنج سال طول میکشه
الان خنده هام یه چی توو مایه های خنده های جوکره
یه وخ با خودتون فک نکنین که این آدم(ینی اینجانب) که خود
در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم: هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!” .
بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست…! .
 
 
فریدون خان ه مشیری
بگو بر خستگان و از‌ راه ‌ماندگان چگونه می‌توان مرهم بود؟نه بر مستضعفان لاشی‌صفت دنیاندیده‌ی‌ از دیوارهابالاروندگان.تنها بگو بر خستگان و دردمندان حقیقی چگونه مرهم می‌توان بود؟ بگو بر خفتگان در آستان بیداری چگونه مرهم می‌توان بود؟نه برخود‌به‌خواب‌زدگان تشنه‌ی دنیا.
بگو بر جهان چگونه آستانه می‌توان بودبر خشم‌دیدگان چشم‌بسته‌ی سختی‌کشیده؟نه بر ظریفان حقیر نازدیده‌ی پستنه بر ابلیسان ‌نمای کودک زار.
بر ون خفته می
صد شور نهان با ما،تاب و تب جان این سر بی سامان،غمهای جهان د اونجایی توی دل آدم رخته میکنه که یه جایی توقف میکنی، به عقب نگاه میکنی و بعد برمیگردی به جلو نگاه میکنی، می بینی که کوله باری از خاطره و داستان اون پشت سر هستش و یک سری داستان جدید پیش رو.سعی میکنی داستان های جدید رو خودت شروع به نوشتن بکنی ولی می بینی که حتی قلم هم مال خودت نیست و مهره جلوی رخ در این بازی شطرنجی که حتی رخ هم پشت سرت نیست ولی همه از تو انتظار دارند که شاه ر
سیمای بسیج و فرهنگ بسیجی
بسیجی بانگ بلند بیداری است و باب رهایی، بلای جان استکبار است و برج استوار دیدبانی. بسیجی، بلبل خوشخوان گار جبهه هاست و باران معنویت در کویر رفاه گرایی. بسیجی بهار آفرین چهار فصل آزادی است و برق خشم الهی برتارک تاریک فکران مزدور و مدعی روشنفکری. بسیجی برکه غیرت دینی است و برف سپید بامدادی برهر بام و بر زن و شهر و دیار اسلامی. بازوانش بوسه گاه روح خداست و بلندای قامتش بازوی امن بندگان الهی. بهارش جاودان، برق سلاحش درخ
اینو شنیدین هر انسانی یه داستانی برای زندگیش داره؟؟؟
من زیاد شنیدم!!!
ولی دوست دارم ازشون بپرسم. 
واقعا!!!
داستان داریم تا داستان
بعضی داستان ها ارزش شنیدن نداره 
بعضی ها هم اصلا ارزش گفتن هم نداره
ولی خوش بحال اونی که یه داستان جذاب برای خودش داره
از اون داستان ها که فیلم ها رو از اون می سازن
مثله خیلی از شهدای انقلاب اسلامی 
از این داستان ها هم آرزوست
شمس می فرماد :
/علی الدیک صیاحٌ و علی الله صباحٌ *.
 آخر موسی (ع) را همین گفت،چون سوال کرد : یا رب چه فایده باشد چون فرعون قبول نخواهد کردن؟
گفت :تو از آنِ خود فرومگذار ، بگو.
خدا را بندگان اند که سخن ایشان را هم ایشان فهم کنند.
* بانگ از آن خروس است ، و صبح از آن خدا (خروس،بانگ  می زند،و خدا صبح را پدید می آورد.)
کتاب در جستوجوی گنج : قصه های شمس 
شهاب الدین عباسی 
ص114
/
ترجمه بهتر و بدردبخور ترش فکر کنم میشه : 
*قوقولی قوقو بر خروسه  و صبح کردن  با خدا
سلامم بر شما از قلب و از جان
رفیقان کهن یاران عزیزان
ماشین افزار و تولید و کسانش
زفنی گویم امروز و کیانش
عمو اکبر که باشد صد درودش
به یادم باشد آن بانگ سرودش
ز حامد خان سهرابی بگویم
و از اسمی آزاد شهر چه گویم
جوینی بود و صادق نادری مان
محمد خان و آن بیرجندی مان
کنم یادی ز احسان خان خادم
حمید داغانی و آن یار نادم
به داوود حسنزاده سلامم
به قربان هم بگویم من غلامم
حسین شهناز هم خود یار ما بود
چو قاسم او همان همکار ما بود
به روزی قصد صحرایی نمودیم
ز
#شعر_مهدوی


از همه سو می دمد، نور تجلّای تو
غایبی و عالمی است، محو تماشای تو
تا که نهم از شرف، پا به سر آسمان
کاش که می شد سرم، خاک کف پای تو!
روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی
در سر ما شور توست، در دل ما جای تو
سروقدان قائمند تا تو قیامت کنی
ای نگه فاطمه بر قد و بالای تو!
خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَاالمنتقم"
تا همگان بشنوند از حرم، آوای تو
زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح
دل ببرد از کلیم، نطق دل آرای تو
از حرم فاطمه تا صف کرببلاست
چشم دو ششماهه بر ق
سلام از امشب داستان اه دومم که اتاق شیشه ای نام داره رو به صورت قسمتی و یک روز در میان براتون می گذارم
امیدوارم دوست داشته باشید
نکته:داستان دوم من به نظر خودم یک رشد خیلی چشم گیری نسبت به داستان اولی داشته و تعلیق خوبی داره علاوه بر اینکه نوع پردازش قصه یا همون پیرنگ داستان هم به نوع خودش جالب شده بهتون قول می دم این داستان، داستان خوبیه و می تونید با لذت اون رو دنبال کنید (البته گاهی هم با غصه!)
قسمت های داستان رو از اینجا دنبال کنید
بدونید که این داستان در دو بخش منتشر میشه چون مطالب زیاد هست و خب هم حوصله ی کاربر سر میره هم حجم داستان زیاد میشه پس اگه قسمت اول منتشر شد منتظر قسمت دوم هم باشید.ما تو این داستان سعی کردیم همه جوانب رو در نظر بگیریم.البته این داستان از زبان اول شخصه که تو پبش داستان میشه به این پی برد.
گفتم که شکایتی بخوانم * از دست تو پیش پادشا منکاین سخت دلی و سست مهری * جرم از طرف تو بود یا من ؟دیدم که نه شرط مهربانی است * گر بانگ بر آرم از جفا منگر سر برود فدای پایت * دست از تو نمی کنم رها منجز وصل تو ام حرام بادا * حاجت که بخواهم از خدا منگویندم از او نظر بپرهیز * پرهیز ندانم از قضا منهرگز نشنیده ای که یاری * بی یار صبور بود تا من.سعدی
این شعر من را یاد دوسال پیش در چنین روزهایی انداخت و به خود که آمدم صفحه گوشی را خیس از اشک دیدم.
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
 
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است
 
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است 
 
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت 
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
 
سوی تو این خلاصه گار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
 
بگرفت آب و رنگ ز فیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است
 
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
#حدیث_مهدوی 
پیامبر اکرم(ص)
یخرج المهدی و علی رأسه غمامة فیها ملک ینادی هذا خلیفة الله المهدی، فاتبعوه .
مهدی (علیه‌السلام) ظاهر می شود، در بالای سر او ابری خواهد بود که فرشته ای از میان آن بانگ برمی آورد: این خلیفه ی خدا  مهدی  است، از او پیروی کنید .
اام الناصب/ ج1/ ص163
داستان بلند به گونه‌ای از داستان‌ها گفته می‌شود که خصوصیات رمان و داستان کوتاه را هر دو در خود داشته باشد. در داستان بلند درست مانند داستان کوتاه معنا از اهمیت بالایی برخوردار بوده و فشردگی معنایی وجود دارد. همچنین شخصیت‌ها و زمان پیوسته در حرکت هستند، تمامی شخصیت‌ها به صورتی هماهنگ در جهت تصویر معناهای اصلی داستان نقش آفرینی می‌کنند و پیرنگ نیز از استحکام و انسجام بالایی برخوردار است. حال اینکه داستان بلند همچون رمان، شخصیت‌ها را گ
بعضی وقت‌ها برای آنکه دلم آرام شود قرآن باز می‌کنم.
باز کردم و سوره یوسف آمد. آنجا که حضرت یعقوب در فراق یوسف چنان اشک ریخت که چشمانش نابینا شد.
به حال دلم اثر نکرد! گفتم خدایا باز آدرس اشتباه دادی!
حال من کجا و داستان حضرت یوسف کجا؟!
چند روز بعدش نشستم به آواز حافظ خواندن. 
پدر گفت فال میگیری؟ گفتم نه. گفت حالا که کتاب دستت هست فاتحه‌ای بخوان و فالی بگیر!
حافظ گفت یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.
دیروز دوباره قرآن را برداشتم.
شاید آیه‌
عنوان مقاله : بررسی انتقادی نظریۀ مه‌بانگ از منظر فلسفۀ اسلامی
موضوع : علم و دین - پاسخ به شبهات ملحدین
نویسندگان : مهدی گلشنی و حسین ثقفی
فرمت : pdf 
تعداد صفحات : 13 ، سیاه و سفید A4
منبع : جاویدان خرد، شماره 34 ، 1397 ، صفحات 135 الی 147
چکیده مقاله : 
ادامه مطلب
این دومین داستان من است که به زودی منتشر می کنم.نام این داستان جنگ جهانی سوم است که بین چین و آمریکا اتفاق می افتد.در حقیقت من طبق پیش بینی هایی که از این جنگ شده سعی کردم داستان مهیج یک ژنرال چینی را به تصویر بکشم.حالا بریم یه پیش داستان از این داستان رو داشته باشیم:
چشمم به کاغذی خورد که در جیب یکی از سرباز های سوخته بود.روش نوشته بود اگه من مردم به همسر و دخترم بگین که خیلی دوستشان داشتم.
اسمش را خواندم:تاکاشی ایزاما.
با خودم گفتم اگر همسر و
چو
خورشید رخشان بگسترد نور


سیاهی برفت و زما گشت
دور 


مؤذن بر آورد بانگ اذان


که ای مسلمین تمام جهان


کنون وقت دیدار با داور
است


چه هنگام خواب اندر این
بستر است


بپا خیز از خواب ناز ای
عزیز


وضو گیر با آب پاک و
تمیز


بصورت بریز آب و انگه
بگو


که یا رب نگه داریم
آبرو


به وقت شستن دستان دعا
کن


خداوندا مرا از بد جدا
کن


چو مسح سر کشیدی بانگ
بردار


منم عاصی ولی نام تو
ستار


گناهانم اگر مستور
داری 


سوال: در ده سال آینده خودت را کجا میبینی؟
جواب:من نمیدانم. اما شاید من بداند.
پ.ن:نوشتن این یکی از همه سخت تر، و شاید اعصاب خورد کن تر بود. فکر کنم از همه این چهار تا که تاحالا نوشتم بدتر شد. هرچه باشد، داستان ن.ر داستان جالبی نیست. نه خیلی تراژیک است، نه خیلی شاد و امیدبخش. داستانچه پردردسر» گونه ای است.
ادامه مطلب
خلاصه داستان رو خیلی کوتاه میگم به خاطر اینکه درحال نوشته شدن هست موضوع زندگی روزمره اعضا هست که با تلخی شیرینی و هیجان همراه هست . امید وارم که خوشتون بیاد . داستان در روز های شنبه و دوشنبه و چهارشنبه گذاشته میشود. اوه راستی شخصیت اول داستان چانیول هست به همرت اعضای گروه.
درختی هستم که شاخه هایم را به آغوش می گیرم 
که مبادا هوس کنند و بال در دل آسمان بگسترانند .
رودی هستم که رفتنم را به مرداب دلم می ریزم
که مبادا هوس کند و دل به دریا بزند  .
پرنده ای که هنوز میتواند بخواند اما نباید بخواند .
آوازم را در کلماتم حبس می کنم .

مرده ام پیش از آنکه بانگ مرگ مرا سر دهد زندگی .
به من گفته اند دیگر مجاز به صرف حال نیستی . فعل بودن ات دیریست بعید شده است 
روح وحشی
سلام به تمامی خوانندگان.
اخیرا بهم پیام داده شده که اگه میشه شخصیت های داستانتو بیشتر معرفی کن. میخواستم در جواب اون پیام بگم که بعد از تمام شدن کتاب اول(که الان فصل یازدهمه  و بیست فصل داره)،میرم سراغ یه داستان دیگه که به همین داستان مربوطه و به معرفی شخصیت های داستان میپردازه.
مرسی که این مطلب رو خوندین
این مثل بشنو که شب، ی عنید
در بن دیوار حفره می‌برید
 
نیم‌بیداری که او رنجور بود
طقطق آهسته‌اش را می‌شنود
 
رفت بر بام و فرو آویخت سر
گفت او را در چه کاری ای پدر؟!
 
خیر باشد نیم‌شب چه می‌کنی
تو کیی گفتا دهل‌زن ای سنی
 
در چه کاری گفت می‌کوبم دهل
گفت کو بانگ دهل ای بوسبل
 
گفت فردا بشنوی این بانگ را
نعره‌ی یا حسرتا! وا ویلتا!
 
آن دروغست و کژ و بر ساخته
سر آن کژ را تو هم نشناخته
 
بعضی کارها واقعا همین‌طور است، امروز انجام می‌شود اما فردا
داستان ذره ناشناخته، داستانی کوتاه و علمی تخیلی تألیف شده در کانون نشر علم رازا است. 
مقدمه داستان:
جملاتی رو که دارم میخونم باورم نمیشه دست نوشته های فردی است که تحقیقاتش سفر به مریخ را ممکن کرد . 
لینک دانلود PDF داستان در ادامه
دانلودعنوان: داستان علمی تخیلی ذره ناشناخته حجم: 212 کیلوبایت
#حدیث_مهدوی 
امیر المومنین(ع)
اذا نادی مناد من السماء ان الحق فی آل محمد فعند ذلک  یظهر المهدی علی افواه الناس، یشربون ذکره، فلا ی لهم ذکره غیره.
هنگامی که منادی غیبی از آسمان بانگ برآورد که حق با آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، نام مهدی (علیه‌السلام) بر سر زبان‌ها می افتد و جهان مالامال از نام او می شود، دیگر یادی از غیر او به میان نمی آید.
بشارت الاسلام/ ص76
با توجه به مسائل و ظرفیت‌هایی که در ایدۂ شما موجود است، حال باید برای نحوۂ روایت داستان خود به استراتژی‌ای کلی برسید. این استراتژی کلی داستانی که در یک خط بیان می‌شود قاعدۂ طراحی داستان شما است. این قاعده به شما کمک می‌کند فرضیه۱ٔ خود را در ساختاری بسیار قوی بگسترانید.
نکتهٔ کلیدی: قاعدۂ طراحی همان چیزی است که داستان را یکپارچه می‌سازد. این قاعده منطق درونی داستان و چیزی است که بخش‌های داستان را به طرز سازمان‌یافته‌ای در کنار هم حفظ می
بازم هفت سالم بود ! نه دقیقا ولی نزدیک به هفت سالگیم، آره بچه بودم ! یادم نیست من از سید (پسرخالم که اون موقع تقریبا بیست و پنج، سی سالش بود) درخواست کردم تا برام داستان بگه یا سید خودش برام داستان گفت، ولی هرچی بود واقعا حوصلم سر رفته بود و به این داستان نیاز داشتم !
ادامه مطلب
هه‌ر کات گوه‌ت له بانگ بو،❗
هه‌رگیز نویژه‌کت
            تاخیر نه‌که‌ی
قه‌له‌مه‌کت فره‌ده،❗
ته‌له‌فونه‌کت لابه،❗
له جه‌مع دانیشتوی،❗
کوتایی به دانیشته‌ن بهینه،❗
و الله‌اکبر بلی
چونکه اللّه له هه‌مو شتیک گه‌وره‌‌تره

https://t.me/joinchat/AAAAAE8vsU8liZ0_Gkm64w
#حدیث_مهدوی 
امام حسین(ع)
ان الله مأدبه بقرقیسیا، یطلع مطلع من السماء، فینادی: یا طیر السماء! و یا سباع الأرض! هلموا الی الشیع من لحوم الجبارین».
-خدای تبارک و تعالی یک سفره ی گسترده و مهمانی عمومی در قرقیسا» دارد که منادی آسمانی بانگ بر می آورد: ای پرندگان آسمان! و ای درندگان بیابان! بیایید تا با گوشت ستمگران شکمی از عزا درآورید».
عقد الدرر/ ص87
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
 
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نم
ما اینجا مجموعه داستان های توپخانه رو منتشر می کنیم و این اولین داستان من هست که داستان هارو به صورت پاورپوینت در اختیارتون میزارم.این داستان که اسمش هست انتقام رو تا چند روز آینده براتون میزارم.
اما بریم یه پیش داستان ازش داشته باشیم:
شما نخواهید مرد.
از روی تخت بلند می شوید.فضا مرموزه.تا جایی که چشم کار می کند هی چنشانه ای از حیات دیده نمی شود.فقط سرباز مرده.
شما حتی نمی دانید کجا هستید.اما سعی می کنید با بی سیم با مرکز ارتباط برقرار کنید
زویا پیرزاد یه داستان کوتاه داره راجه به زنی که می خواد "داستان" بنویسه! تمام داستان ناخواسته به توصیف قرمه سبزی و. می گذره و هیچ داستانی نوشته نمی شه.
الان حس می کنم دور و برم، کله م، زندگیم و همه ی آدماش بوی قرمه سبزی گرفته!
shirazart.blog.ir 
**" داستان کوتاه " که شاخه ای از ادبیات داستانی منثور است ، به طور تقریب دارای سابقه ای یکصد و پنجاه ساله در جهان است .داستان کوتاه معمولا از هزار و پانصد تا پانزده هزار کلمه را شامل می شود ." ارنست همینگوی " و " جیمز جویس" با آثار خود معیارهای تازه ای را برای داستان کوتاه خلق کرده اند .
** از میان داستانهای کوتاه فارسی ، نمونه های زیر شایان ذکرند: یکی بود یکی نبود ، اثر : جمال زاده _ زن زیادی ، سه تار و پنج داستان ، اثر : جلال آل احمد_ شهری چون
دریای شوکتی که به دنیای باور استاز منتهای عشق مصفای مادر استآن عطر بی بدیل که بر تارک گل استیک قطره از حضور مطلای مادر استدر واژگان کلام محبت شنیده ایاین نام زیب زیور زیبای مادر استآن در عصمتی که به عالم نشانه استاز غمزه ی نگاه وتمنای مادر استعشقی که جملگان به پناهش قدم زننداز سایه سار مقدم زیبای مادر استآن جنتی که جمله مش قلم زننددر زیر گام ها وقدم های مادر استناظم به قصد حرمت مادر بگو به بانگآری بهشت زیر قدم های مادر است
داستان نحوه اثرگذاری یک اتفاق بر روی فردی است که سعی می کند چیزی به نام یک "هدف" را دنبال کند و این که این فرد طی این فرایند چطور تغییر می کند. در دنیای نویسندگی:
"چیزی که اتفاق می افتد" پی رنگ یا چارچوب داستان است.
"فرد" همان قهرمان داستان است.
"هدف" در واقع سوال داستان است.
"تغییر فرد" خط سیر اصلی داستان است.
برخلاف تصور عموم، داستان همان پی رنگ یا اتفاقاتی که در آن میفتد نیست. داستان یعنی اینکه ما، (بجای دنیای اطرافمان) چطور تغییر میکنیم. داستان وق
آیا میدانستید در عصر صفوی و قاجار، معتادان را قبل از سحر، با بانگ "چای است و تریاک"* هوشیار می کردند تا آخرین استعمال را داشته باشند!!!

آیا می دانستید معتادین، برای اینکه در طول روز، مشکلی نداشته باشند، در هنگام سحر، تریاک را به صورت شیاف استعمال می کردند تا در طول روز مشکلی نداشته باشند؟!

منبع: کتاب دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موسی پور بشلی
* یا عبارت:  آب است و تریاک
این داستان یک قهرمان نیست
داستان یک انسان عادی هم نیست
داستان کسی است که در بیشتر کارهای زندگی شکست میخورد، فرصت و توان بلند شدن پیدا نمیکند و مانند همه ی ما غرق میشود
ولی او ضد قهرمان هم نیست
یک انسان خوب با تصمیمات و اقبالی بد
درست مثل بعضی از کسانی که هر روزه در کنارمان زندگی میکنند.
ادامه مطلب
چه پیش آمد جان را که پس انداخت جهان را
بزن گردن آن را که بگوید که تسلا
چو بی‌واسطه جبار بپرورد جهان را
چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا
گر اجزای زمینی وگر روح امینی
چو آن حال ببینی بگو جل جلالا
گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا
فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش
تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا
تو کرباسی و قصار تو انگوری و عصار
بپالا و بیفشار ولی دست میالا
خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش 
مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز م
دانلود داستان عاشق کم رو
    این داستان, داستانی عاشقانه که توسط بنده نوشته شده است.این رمان ,ماجرای عاشق شدن پسری نوجوان به نام حسین است. او کم رو و خجالتی است و می خواهد به عشقش برسد و.
برای دانلود داستان به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
هر سحر بانگ دلم می زنه زنگ 
                     می درخشد در این آینه ننگ 
هر شب آن اختر شب تاب دلم
        مرحمی است تا که بشیند غم و رنج 
         می درخشد پس این پرده غمناک و سیه 
                     روزگاری نیرنگ 
از غبار مه آلوده به رنج       
به ستوه آمده ام از شب تنگ 
شاخه های گل یاس 
سر به بالین سحر 
                          از ملال تب و درد و غم خود 
                           زرد از رخ به تمنا شده سنگ 
خانه های  شهرم 
      خالی از نبض زمان 
           دگر
در باغ یک دیوانه خانه، جوانی رنگ پریده, جذاب و شگفت انگیز را دیدم.
بر نیمکتی کنار او نشستم و گفتم : چرا این جایی؟» مرد با تعجب به من نگاه کرد و گفت :چه سوال عجیبی، اما جوابت را می دهم. پدرم می خواست مثل او باشم؛ عمویم هم می خواست من مثل خودش باشم. مادرم می خواست من تصویری از شوهر دریانوردش باشم و از او پیروی کنم. برادرم فکر می کند باید مثل او ورزشکاری ماهر باشم.» استاد فلسفه و استاد موسیقی و استاد منطق هم می خواستند مثل آنها باشم، مصمم بودند که
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان های عجیبی از میزان مهربانی و رأفت شما شنیده ام
از داستان تهمت هایی که به شما زدند و خیانت هاوجسارت هایی که کردند ولی شما مظلومانه تر از پدرمان علی ع  مواد غذایی به صورت شبانه و مخفیانه برایشان آن هم کسانی که بنی هاشم بودند( ودرد اینجاست)میفرستادید . حالا بماند چرا!
از داستان نهایت غریبی تان ولی غریب نوازی بدون وصفتان
از داستان آن حرزی که مانع ورود گناهکار به حرمتان شود و رأفت شما نگذاشت
از داستان آن شاعری که فق
سید حسن نصرالله می‌گوید از لوازم حب، اشتیاق است. 
این جمله را باید زندگی کرد.
این شوق در یک مرحله برای کسی است که دوستش داریم.
اما وقتی شوق پای آرمانی باشد رنگ و بو و جنسش متفاوت تر است. 
انگار خون بیشتری در رگ‌ها جاری میکند. خستگی را پوچ می‌کند. ممتنع را سهل میکند و . 
 
سردار که رفت. هر چند جان و قلب و روح ما راهم انگار برد.
اما بعد از چند سال دوبااره حس میکنم مثل یک نوجوان پرشور، انقلاب را با همه ارمان‌هایش عجیب‌تر از قبل دوست دارم.
بیا که بار دگر گل به بار می‌آید 
بیار باده که بوی بهار می‌آید 
هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل 
که گل شکفته و بانگ هزار می‌آید 
طرب میانه‌ی خوش نیست با منش چه کنم 
خوشا غم تو که با ما کنار می‌آید
نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می‌آید 
دل چو غنچه‌ی من نشکفد به بوی بهار
بهار من بود آن گه که یار می‌آید 
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل 
کجا نهال امیدم به بار می‌آید
بدین امید شد اشکم روان ز چشمه‌ی چشم 
که سرو من ب
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید
 
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
 
رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
 
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
 
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
 
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
 
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نم
در حال گوش دادن به یک داستان صوتی ام.چه قدر غرق شدن توی دنیای این داستان رو دوست دارم. :)
داستان در عین سادگی زیباست.یه طورایی کودکانه است ولی به نظرم یکی از مسائل مهم زندگی رو بیان می کنه.داستان دختر نابغه ایه که با مشکلاتی رو به رو می شه.لینکش رو در زیر این پست می ذارم.شما هم گوش بدین بعدا نظرتون رو راجع به این داستان به منم بگین. :)
لینک دانلود:
http://s6.picofile.com/file/8208929718/Matilda_www_Rlstine_Blogfa_com_.rar.html
سلام خدمت همه مخاطبین
داستان برای بار چهارم رفت روی بازنویسی ، این بار بار آخره و دیگه باز نویسی نمیشه تا یک نسخه اش در اختیار دوستان به صورت مجازی و رایگان قرار بگیره تا بازخورد های شما رو دریافت کنه
داستان توی اولین نوشتن خیلی غیرواقعی بود ولی الآن بهتر شده و واقعی تر و عینی تر شده
این وبلاگ در روز شنبه مورخ 1398/4/22  فعالیت خودش رو شروع می کنه و داستان در روزهای شنبه و چهارشنبه گذاشته می شود.
تو ضیحاتی در باره ای داستان :
داستانی که قراره گذاشته شود در حال نوشته شدن است  و از جای هم گذاشته نشده . نظر هاتون رو به ما بگید و ما حتما جواب شما رو می دیم و همین طور مارو دنبال کنید .
خلاصه ای کوتاه از داستان :
این داستان زندگی روز مره اعضای گروه که با تلخی و شیرین  همراه هست و بیشتر سعی شده که به صورت ظنز نوشته بشه . امید وارم که از داست
داستانی که در این وبلاگ با شما به اشتراک خواهم گذاشت. داستان سرگذشت یک معلم سپاه دانشی در اواخر حکومت پهلوی هست.
داستان به پایان نرسیده و به مرور کامل می شود.
پس شاید به بعد از انقلاب هم کشیده شود.
داستان به زبان فارسی روایت شده ولی گفتگوی میان اشخاص، گیلکی است. 
در شیوه نوشتار گفتگوها به گیلکی به اصول نگارش بر مبنای حروف عربی که در فارسی نیز رعایت می شود پایبند مانده ام.
اگر پرسشی درباره شیوه نگارش در این داستان دارید با کمال میل پاسخگو هستم.
رمان کی فکرشو میکرد؟نویسنده : دختر باران کاربرخلاصه :این داستان، داستان غروره… داستان عشق… داستان یه دختر با یه گذشته که خودش باهاش کنار اومده اما اطرافیانش هنوز فراموش نکردن، یه دختر از جنس احساس که نگاهش برای خودشم غریبه است… داستان دختری که خودشم روزایی رو که اهمیت میداد فراموش کرده… این داستان، داست یه پسرم هست، یه پسر که گذشته اشو فراموش کرده و ولی میخواد آینده اشو خودش بسازه. داستان یه پسر که برای پر کردن خلاء افکارش به رقص و موسیق
یکی از سنتهای خانه ما ، بیان یک داستان طولانی دارای عواملی شبیه زندگی واقعی است
این داستان گویی راهکاری است  برای آموزش و فرهنگسازی غیر مستقیم به فرزندان. لذا در خانواده ما داستان آقای علوی سابقه طولانی دارد
همسر آقای علوی بانو خانم است و سه فرزند دارد به نام های زهره و زهرا و علی
مثلا اگر فرزند خانه از تاریکی می‌ترسد شب در داستان آقای علوی زهره به یک کمکان تاریک میرود و میترسد بعد چراغ  روشن میشود و معلوم میشود هیچ چیز ترسناکی وجود نداشت .
شب سردی است ، و من افسرده.
راه دوری است ، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می‌کنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم‌ها.
سایه‌ای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غم‌ها.
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه‌ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هردم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟
قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟
صخره‌ای کو که بدان آویزم؟
مثل این ا
تنها با خدا
دور از شهرها
چند صحفه از دعا
می‌خوانمش همین.
می‌خواستم بیشتر براتون بگم از این تنهایی
ولی کیبورد تحملش را نداشت.
امشب رو با خدا کلی حال کردم.جاتون خالی. :)

سهراب سپهری
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صب
دارد که مربوط می داند قبراق ام.یکبار زندگی احتمالا همچنان آرامش اطفال صغیر در پی شادی من نیست که آه در بساط ندارد که انگار پای ذکاوت نکبت بار تمساح نیست.به بانگ بلند شکوه در پی اندوه است کاری جز گریستن مثل تو هفت پسر و دختر نداشتم.در آن آدم صدای حرف زدن خود را میشنوند باز بدستم قدح باده داده اند که اندیشه ها غوغا میکنند.اگر بنا داشتم هرروز جگرش را همچون پرمتئوس کاهو میخورم.آن طفل دیگر به زحمتش هم نمی ارزد در خیابان پرستار بچه ای برایش مهم نیست.
بر اساس یک داستان کوتاه از نویسنده یونانی آنتونیوس Toumanidis، و با الهام از پری دریایی کلاسی توسط کارلو Collodi، این فیلم در حال نوآوری داستان پینوکیو است.
داستان پینوکیو از قرون وسطی و سالهاس که ارائه شده است. در همین حال، در داستان جدید ، در نیویورک، کارل بوچلر کارآگاه با یک قاتل سریال با نام Geppetto روبرو خواهد شد که قربانیان خود را به پیکرهای انسانی تبدیل می کند. کارل، با کمک یک استاد مطالعات ایتالیایی، کشف می کند که داستان پری واقعی است و با خون ن
*باهوشی بچه های نسل جدید*
_موضوع داستان: علمی فلسفی_

*داستان اول*
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجود اینکه دار عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.  
ادامه مطلب
میان همهمه ی شهر باطنا خسته
صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته
صدا کشاند مرا سمت خویش تا مسجد
چقدر خاطره دارم هنوز با مسجد
کنار حوض آبی آنجا کنار ماهی ها
نشسته ام مقابل لبخند شمعدانی ها
نشسته ام مقابل آن منبری که چوبی بود
مرور خاطرهایم چه حس خوبی بود
و کودکانه میان حیاط می خندید
همان که روی سرم آب حوض می پاشید
صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته
تمام صحن ،سکوت و دو چشم من بسته
رسید بانگ موذن به نغمه ی دلخواه
و گفت اشهدا ان علی ولی الله
میان رفت و آمد وقت
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زان که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و بپالوده هر خس بودن
( حکیم عمر خیام)
قومی متفکرند در مذهب و دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
( امروز روز بزرگداشت حجت الحق الامام عمر ابن ابراهیم خیام نیشابوری است)
لطفا برای درک بهتر داستان و فهمیدن اینکه توی داستان اصلا چه خبره،مجموعه رو از اول بخونید.من متعجبم چون با تموم تاکید هایی که کردم،تعداد دانلود های پسر بهشت که جلد پنجمه،از تعداد دانلود های امپراطوری گرگ ها که جلد اوله و باید اول اون رو دانلود کرد،بیشتره.آخه چرا اهمیت نمی دید.به خدا با این روش اصلا نمی فهمید توی داستان کی کیه.
چهل سال است در ایران انتخابات
برگزار می‌شود. اما همیشه یک معنا نداشته. منزلگاه‌های متعددی را پشت سر گذاشته
است. در هر منزلگاه، بانگی در پس زمینه امکان معنا یافتن انتخابات را فراهم کرده
است. انتخابات اگر می‌خواسته یک اتفاق» باشد و به تعبیر امروز از صفت پرشور»
بهره‌مند شود، باید با این بانگ پس زمینه همراهی کند. ندای پس زمینه، همیشه
قدرتمند است، بر طراحی‌های ذهنی بازیگران تفوق دارد. منطق خود را مسلط می‌کند.

در دهه اول، بانگ پس زمینه
انتخ
سلام 
دلم می خواد داستان بنویسم شاید زیاد استاد نباشم در این کار ولی خوب. 
خوشحال میشم نظراتتون رو بگید
داستان شاید مثل خیلی داستانای دیگه شروع بشه یه فرد تنها بدون خانواده یکی که داره با خودش می جنگه که چیزی که حقه شرو بگیره ولی خوب. 
دلم نمی خواد مثل رمان‌های بی مزه ای باشه که داخلش یه دختر یه پسر و یه عشق آتشین که خودشون رو به در و دیوار میزن تا بهم برسن و دختر یه زیبایی خیره کننده داره د پسرم پولدار ترین پسر شهر
یه داستان سادس با معماهای
آیا می دانید داستان سرایی در عکاسی چیست؟ در این مقاله، برخی از حقایقی که در درک آن به شما کمک می کنند، و چند نکته در مورد نحوه بهبود داستان سرایی در عکاسیتان با شما به اشتراک خواهم گذاشت. با من همراه شوید.
الف-داستان سرایی در عکاسی چیست؟
من تعاریف زیادی از داستان سرایی در عکاسی شنیده ام، از توضیحی که آن را با یک کاسه بستنی مقایسه کرده است، تا تعریف کلاسیک یک تصویر به اندازه هزاران کلمه ارزش دارد». چیزی که من از تمام آن تعاریف متوجه شدم این است
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید
 
ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن
کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید
 
خوش می‌کنم به باده مشکین مشام جان
کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید
 
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
 
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید
 
اینش سزا نبود دل حق گزار من
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
 
محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد
از گلشن زمانه که بوی وفا شنید
 
ساق
- سؤال شب اول قبر چی میتونه باشه؟
+ نمیدونم اما یه معلمی داشتیم که میگفت معادله هذلولی را گوش گن خوب یاد بگیر شب اول قبر به دردت میخوره
- مرا به فکر فرو بردی
+ واقعا؟
- جدی
+ حال بگو بدانیم آیا حکایت آن پیامبر که بر مردگان گذر کرد را شنیدستی؟
- خیر خداوند خیرت دهاد بگو چه بودست آن:
+ روزی یعنی شامی پیغامبری بر مردگان گذر کرد دید بر قبر نشسته اند بر آنان بانگ زد که شما را چه شده است گفتند ن و منکر در قبال دریافت وجهی ناچیز بسته سؤالات شام اول قبر ر
سر خود را مزن اینگونه به سنگدل دیوانه تنهادل تنگمنشین در پس این بهت گرانمدران جامه جان را مدرانمکن ای خسته درین بغض درنگدل دیوانه تنهادلتنگپیش این سنگدلانقدر دل و سنگ یکی استقیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی استدیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترینسینه را ساختی از عشقش سرشارترینآنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترینچه دل آزارترین شدچه دل آزارتریننه همین سردی و بیگانگی از حد گذراندنه همین در غمت اینگونه نشاندبا تو چون دشمن دارد سر جنگدل دیوانه
ساقیش گفتا مرا بی‌هوش باد
ای خدا از ساقیان #بزم غیب
در دو عالم بانگ نوشانوش باد
#مولانا
#بزم
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
2018 قطعا یکی از تاثیرگذارترین سال ها در زندگیم بود
سالی که فهمیدم واقعا چی میخوام . سالی که خیلی چیزا رو بهم یاد داد و خیلی چیزا رو تونستم تجربه کنم . همش تجربه های خوب نبود ولی الان که بهش نگاه میکنم همش رو دوست دارم . از اولش تا آخرش واسم با تغییرات بزرگی همراه بود و آدمای زیادی از زندگیم خارج شدن یا بهش وارد شدن .
مرسی بابت همه چی 2018 جان
2018 واسه من داستان عشق و نفرت و آرزو و درد و رشد کردنه 
داستان شب های طولانی و روز های کوتاه 
داستان قانونی شدن
شکرکن این افتخاروعزت وشوروشعور/سوی ایرانی رسیده یک حماسه درحضور/بانگ الله.اکبراو پرنموده این جهان/گشته الگوی زمانه میبرد تزویر وزور/بابصیرت ملت ماهست در خط امام/میرسدسوی شهیدان مژده عشق وسرور/دررکاب رهبرما امتش آماده باش/درمه بهمن رسیده بهرماخورشیدنور/گام آخربهرمهدی آمده باانقلاب/میرسدکم کم زمان آن تجلی ظهور/
ز خاک من اگر گندم برآید

از آن گر نان پزی مستی فزاید


خمیر و نانبا دیوانه گردد

تنورش بیت مستانه سراید


اگر بر گور من آیی زیارت

تو را خرپشته‌ام رقصان نماید


میا بی‌دف به گور من برادر

که در بزم خدا غمگین نشاید


زنخ بربسته و در گور خفته

دهان افیون و نقل یار خاید


بدری زان کفن بر سینه بندی

خراباتی ز جانت درگشاید


ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان

ز هر کاری به لابد کار زاید


مرا حق از می عشق آفریده‌ست

همان عشقم اگر مرگم بساید


منم مستی و اصل من می عشق
اینک نشان شیعه دراربعین زیارت/غوغای کربلاشدبرمسلمین سعادت/نام حسین وزینب سرفصل انتظار است/بانگ ظهوردارد برماهمه ولایت/دراربعین مولابنگر شکوه دین را/عزت به مارسیده درگلشن شهادت/دشمن شکست خورده ازوحدت وبصیرت/یادحسین دارد برشیعیان عنایت/پای پیاده رفته زائر به عشق زینب/راضی ازاین محبت بسیارشدامامت/اشکی چکیده دارد شیعه برای مولا/اندر عزای آقا مهدی دهد رضایت/شد اربعین فراهم بهرظهورمهدی/برپا کندبه عالم اوزمزم عدالت/
سلام به بینندگان عزیز 
اگر مایل هستید می تونید داستان های کوتاه، شعر، متن و حتی داستان های بلند خودتون رو برای ما ارسال کنید تا در وبلاگ قرار داده بشه
ارسال متن ها از طریق :ghassam.m84@gmail.com
ارسال متن ها مانند نمونه زیر و به ترتیب باشد:
نام و نام خوانوادگی
نوع متن (شعر، داستان.) 
عنوان 
متن
مطالب ارسالی پس از تایید در وبلاگ قرار می گیرد.
حتما شرکت کنید
184-  و من کلام له (علیه السلام)> قاله للبرج بن مسهر الطائی و قد قال له بحیث یسمعه "لا حکم إلا للّه"، و کان من الخوارج <اسْکُتْ قَبَحَکَ اللَّهُ یَا أَثْرَمُ فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَکُنْتَ فِیهِ ضَئِیلًا شَخْصُکَ خَفِیّاً صَوْتُکَ حَتَّی إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِزِ. 
خطبه 184-خطاب به برج بن مسهر افشای منافق خاموش باش! خدا رویت را زشت گرداند، ای دندان پیشین افتاده بخدا سوگند! آنگاه که حق آشکا
بر اساس یک داستان کوتاه از نویسنده یونانی آنتونیوس Toumanidis، و با الهام از پری دریایی کلاسی توسط کارلو Collodi، این فیلم در حال نوآوری داستان پینوکیو است.
داستان پینوکیو از قرون وسطی و سالهاس که ارائه شده است. در همین حال، در داستان جدید ، در نیویورک، کارل بوچلر کارآگاه با یک قاتل سریال با نام Geppetto روبرو خواهد شد که قربانیان خود را به پیکرهای انسانی تبدیل می کند. کارل، با کمک یک استاد مطالعات ایتالیایی، کشف می کند که داستان پری واقعی است و با خون ن
سریال زیر همکف یکی از سریال های جدید است که قرار است به جای سریال به رنگ خاک پخش شود. در این قسمت بیوگرافی بازیگران سریال زیر همکف، عکس های سریال و اطلاعاتی در مورد این سریال را می خوانید.
بازیگران سریال همکف و داستان سریال
سریل زیر همکف از جمعه 22 آذر ماه از شبکه اول سیما پخش خواهد شد و جایگزین  سریال به رنگ خاک می شود.
داستان سریال
در خلاصه داستان سریال زیر همکف آماده است: زندگی قانون‌های زیادی داره، ولی به نظر من مهمترینش اینه که راحت، نه بگ
گویند که معلّمی از بینوایی در فصل زمستان درّاعۀ(1) کتانِ یک‌تا(2) پوشیده بود. مگر خرسی را سیل از کوهستان در ربوده بود می‌گذرانید، و سرش در آب پنهان.(3)
کودکان پشتش را دیدند و گفتند: استاد، اینک پوستینی در جوی افتاده است، و تو را سرماست، آن را بگیر.» 
استاد از غایت احتیاج و سرما در جَست که پوستین را بگیرد، خرس تیز(4) چنگال در وی زد. استاد در آب گرفتار خرس شد. کودکان بانگ می‌داشتند که: ای استاد، یا پوستین را بیاور و اگر نمی‌توانی رها کن، تو بیا.»
گ
سلامما قراره توی داستان هامون یه چیزی داشته باشیم به نام catblog world (دنیای کت بلاگ)
حالا یعنی چی؟
یعنی اینکه ما یه سری نکات داریم که مخصوص داستان های خودمونه
مثلا یه کوامی خلق میکنیم تا تو داستانامون استفاده کنیم
شما هم اگه اجازه بگیرید میتونید داستان هاتون رو وارد کت بلاگ ورلد کنید
در تاریخ 4 آبان 98 - نام داستان کوتاه : شیدایی یک بمب
1. داستانم برنده گواهی رسمی جشنواره شد
2. داستانم به عنوان داستان شایسته تقدیر در کتاب مجموعه داستان "مشق عشق" چاپ شد
 
برشی از داستان:
به نظرم گاهی وقت‌ها رفاقت یعنی رفیقت رو بکشی، قبل از اون که غم نامردی روزگار اون رو بکشه!- بازپرس: پس شما قاتل زنجیره‌ای هستی؟ زنجیره‌ای تر از همسایه‌تون.- من؟! نه! حقیقت اینه که من قاتل نیستم ولی کشتن آدم‌ها رو دوست دارم! تا حالا 33 نفر رو کشتم. با طناب، چاقو، اس
اسفار کاتبان» اثر ابوتراب خسروی.
ابوتراب خسروی در این کتاب سه داستان متفاوت رو به طور موازی پیش می‌بره. داستان سعیدِ مسلمان که پروژه‌ی درسی مشترکی با اقلیمای یهودی داره؛ داستان شدرک یهود و زلفا جیمز که سال ها بعد به دنبال نیمه‌ی گمشده‌ی جسد شدرک میگرده؛ داستان احمد بشیری و شیخ یحیی کندری و شاه منصور که آخرین پادشاه سلسله‌ی خودش بوده.
توی این کتاب، نویسنده با مهارت فوق‌العاده‌ای سه داستان با سه سبک متفاوت رو به نگارش دراورده. داستانی ب
نوسروده‌ی علیرضا قزوه به مناسبت خروش مردم عراق علیه حضور ۱۶ ساله‌ی آمریکایی‌ها در این کشور :
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس راخروش جان‌نثاران ابومهدی مهندس» را
ببین بغداد را و جوش خون حاج قاسم» راببین تاثیر خون پاک آن مردان مخلص را
عراق و خیزش مختارهای رسته از زنجیرببین فریاد ملت را، ببین آواز مجلس  را
شنیدم بارها از دولتش بانگ رجایی» را شنیدم بارها از مجلسش خشم مدرس» را 
ادامه مطلب
اخر کلاس اسماء و گلشید دوتا نامه برام اوردن
اسماء نوشته بودم خانم عاشقتان هستم
گلشید نوشته بود خانوم شما اسماء رو بیشتر از بقیه دوست دارید؟؟؟ 
.
من در دوست داشتن و نداشتن آدم‌ها رو بازی می‌کنم. 
این میانه با همه گرم هستم ولی اساسا اگر کسی برایم عزیز باشد میگذارم بفهمد. 
و خب سخت پایبند دوست میدارمت به بانگ بلندم
اما اگر آبم با کسی در جوی نزود، در آشکارترین حالت ممکن رفتارم با او تغییر می‌کند
.
بچه‌ها خیلی زود حس آدم رو میفهمن. خیلی زود
سنتهای خانه ما
بیان یک داستان طولانی دارای عواملی شبیه زندگی واقعی
راهکاری است  برای آموزش و فرهنگسازی غیر مستقیم به فرزندان
لذا در خانواده ما داستان آقای علوی سابقه طولانی دارد
همسر آقای علوی بانو خانم است و سه فرزند دارد به نام های زهره و زهرا و علی
ازتون می‌خوام برای دو نفر عمیقا دعا کنید. از وقتی او این داستان را شروع کرد دل های زیادی گرفت، اشک های زیادی ریخته شد، شب های زیادی به چشم ها خواب نیومد. این داستان، داستان خوش و خیری بود اما نشد. دعا کنید. دعا کنید روشنایی پیدا بشه.
درنمازجمعه تاعطرولایت میرسد/شیعیان راگلفشانی برسعادت میرسد/وحدت وعزت سراسر مملو اندرزمین/سوی قلب مومنین گنج بصیرت میرسد/خطبه های جان فزایش زمزم دلدادگی است/جرعه ای ازپرتوحق برهدایت میرسد/ازبر قرآن وعترت جانفداآماده باش/لشکری اندرمصلی برامامت میرسد/ازبصیرتهای رهبرشیعه دراوج خروش/سوی نابودی دشمن با شجاعت میرسد/درشکوه وحدت آن بانگ پیروزی نگر/بهرتوحیدو پرستش یک عبادت میرسد/بینی دشمن به خاک وشیعیان درافتخار/زنگ نابودی شیطان باصلابت میرس
خب گفتم همش که قرار نیست براتون داستان های ترسناک طولانی طولانی بزارم که وسطشم حوصلتون سربره!!
این بار اومدم با داستان دو جمله ای بترسونمتون:)
داستانی رو که در زیر قراره بخونین اثر فردریک بروان است که در سال 1948 نوشت .
اخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند!!
خب زیادی شعره ولی هرزگاهی تنوع هم تو پست هامون خوبه بنظرم :)
دیشب به داستان کوتاهی از جان اسکای نویسنده‌ی معروف جنگ پیرمرد برخوردم، که خوندم و به نظرم جالب اومد.
تا نیمه‌های دیشب ترجمه‌ش کردم و تا نیمه‌های امروز ویرایش. تقدیم.
 
پ.ن) و البته با این خبر که مشغول کار روی داستان کوتاه دیگه‌ای هم هستم.
 
داستان کوتاه وقتی ماست حکومت را به دست گرفت
داستان ذره ناشناخته، داستانی کوتاه و علمی تخیلی تألیف شده در کانون نشر علم رازا است. 
مقدمه داستان:
جملاتی رو که دارم میخونم باورم نمیشه دست نوشته های فردی است که تحقیقاتش سفر به مریخ را ممکن کرد . 
لینک دانلود PDF داستان در ادامه
دانلودعنوان: داستان علمی تخیلی ذره ناشناخته حجم: 212 کیلوبایت
منجی عالم بشریت، منتقم خون حسین و مجری عدالت، ظهور کرد!جهان و افکار عمومی در حیرت به سر می‌برند و همه منتظر سخنرانی امام هستند!یاران حسین، پرچم‌های سیاه را برافرازید و امام زمانتان را یاری دهید، او آمد!جلسه فوق‌‌العاده شورای امنیت به درخواست اسرائیل و آمریکاحضرت مسیح (ع) به یاران حضرت مهدی (عج) پیوست!پیش به سوی نماز جمعه به امامت مهدی فاطمهعالمیان بانگ انا المهدی را از مکه شنیدند/ اسرائیل به حالت آماده باش درآمد!
امروز دوشنبه دوم دی ماه .
از یکی مجلات داستانی بهم پیشنهاد شد براشون داستان بفرستم. یکی از داستان هام رو ویرایش کردم و فرستادم. امیدوارم پذیرش کنند و چاپ بشه. خیلی هیجان زده ام. دو سه ساعت هم داشتم روی داستانم کار می کردم. یعنی واقعا دارم تلاش می کنم و راه پیدا می کنم برای چاپ داستانها.‌خیلی هم ازم انرژی میبره. باید چند تا داستان دیگه هم بنویسم. 
برای دیدن لبخند تو همه ی تلاشم رو می کنم.
قول مشهوری است که داستان نویس برجسته کترین منسفیلد چند بار کوشید تا رمان بنویسد، اما هیچ یک از تلاش های او قرین موفقیت نشد. همچنین در بسیاری از کتاب های مربوط به ادبیات داستانی از نویسنده برجسته امریکایی ویلیام فاکنر نقل قول شده که نوشتن داستان کوتاه، به مراتب طاقت فرساتر از نوشتن رمان است. در نگاه اول- و شاید به خصوص از نگاه بسیاری از داستان نویسان امروز ما- این هر دو قول چه بسا بسیار شگفت آور باشد.
ادامه مطلب
بالاخره بعد از نزدیک هشت ماه چشم انتظاری، امروز خبر گرفتن مجوز چاپ کتابم صادر شد. مجموعه ای از بیست داستان کوتاه که خیلی رویشان کار کرده ام. شاید اغراق نباشد بگویم روی یک داستان سه صفحه ای صد هزار تومان هزینه کرده ام. از هزینه نقد و وقتی که روی هرکدام گذاشته ام و کلاس هایی که بابت آموزش داستان گذرانده ام و .
ادامه مطلب
هو الباعث
فال یلدای امسال . 
نیت : امید .
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه
نیمه داستان، صفحه ۶۴.
همان تار مویی که لابلای داستان خواندن برایت، غنیمت گرفتم و لای کتاب گذاشته بودم دلم را لرزاند و آیا اینکه دلم را لرزاند، تعبیر درستی است وقتی جای ادامه دادن داستان حالا دراز کشیده‌ام توی تراس و نشسته‌ام به خیال؟
.
#دربارۀ_ساختار_رمانبا محوریت داستان فیلم عواقبدر نگاهی کلی ساختار رمان دو گونه است؛1) خطی یا کلاسیک2) خرده رواییدر شیوه ی خطی داستان که در اینجا بدان می پردازیم، شکل گیری این عناصر ضروری است؛1) پیرنگ کلان داستان یا خط داستانی که از ابتدا تا انتها ادامه دارد.2) خرده پیرنگ هایی که به تناسب به خط اصلی اضافه می شوند.3) بستر داستان یا پوزیسیون(موقعیت مندی)در فیلم عواقب پیرنگ اصلی داستان مبتنی است بر مثلثی عاشقانه.خرده پیرنگ ها عبارتند از؛ کشته شدن
تاحالا به این موضوع فک کردی که ۵۰ سال دیگه ، داستان عشق مجازی تو چه طوری برا نوه ات تعریف میکنی ؟ اگه نمیدونی، حتما این مطلبو بخون.
 
این یادداشت رو خیلی وقت پیش نوشتم، یادم میاد زمانیکه تازه سایتمو زده بودم نوشتمش. خیلی فی البداهه و خودمونی.
 
قدیما، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها پیش نوه ها می نشستن، گل میگفتن و گل میشنیدن ! و از خاطرات شیرین سال های قدیم تعریف میکردن و اگه جاش بود، نحوه آشناییشون باهمدیگه رو هم میگفتن . 
 
اما حالا چی ! بزرگتر ها خص

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها