نتایج جستجو برای عبارت :

حس ششم را ببوس

مرا ببوس برای آخربن بار.
صدای تیرو غل و زنجیر می‌آید. ناله و فغان نسلی که از مختاری‌ها و پوینده‌هاست. اما کجاست اختیار و پویشی؟ ما، نسلی که تماما در احاطه‌ی اندوه بودیم. سرو نبودیم و سر خم کردیم، چاره نبودیم و چاه شدیم، برای هم. با سیگارهایمان دود شدیم. نوشیدیم. مست کردیم. مخدر دیگر جواب نبود. اندوه جان‌فرساتر و جاودان‌تر از ما بود. ذوب شدیم و ریختیم روی سر آوارهایمان. دیگر نه میهنی مانده بود و نه وطنی و خاکی. بنفشه‌ای نمانده بود که کوچش اف
 
مادرت را ببوس 
پایش را ببوس 
تا به گریه بیافتد 
وقتی گریه افتاد 
خودت هم به گریه می افتی 
آن وقت کارت روی غلتک می افتد 
و همه درهایی که بر روی خود بسته ای خدا باز می کند.
(( درسته ندارمت ولی همین الان چشمام ابری شد  مادر ⚘))
  
+
التماس دعا از تمام مادران عزیز و دوست داشتنی ❤
Artist: Wjsn (Cosmic Girls) | Music Name: Kiss Me | Genre: Pop | Released: 2017 | Wjsn (Cosmic Girls) – Kiss Me 

هنرمند: میک گر | نام موزیک: منو ببوس | سبک: پاپ | تاریخ انتشار: 2017 | ملیت: کره جنوبی
دانلود آهنگ کره ای گروه (میک گر) Cosmic Girls با نام (منو ببوس) Kiss Me
ادامه مطلب
یه مدتیه که مغزم گزینشی عمل می‌کنه تویِ به یاد آوردن و به خاطر سپردن افراد و اتفاقات و این عجیبه وقتی که صبح یه چیزی می‌شنوم که عمیقا ناراحتم می‌کنه ولی تا یک ساعت بعدش حتی مضمون اون جمله رو هم یادم نمیاد، در حالی‌که هنوز ناراحتی‌شو حس می‌کنم. مغزم گزینشی عمل می‌کنه و من می‌ترسم. می‌ترسم که لا به لای این گزینشا، خودمو فراموش کنه و کم کم جا بذاره منو بین چیزایی که نمی‌خواستن منو یا من نمی‌خواستمشون. مثل اون چیزی که نوشته بود که فرد موقع ش
 
خداوند به موسی گفت :
از دو موقعیت خنده م می گیره :
((وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهوده ی دیگران رو می بینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو می بینم که برای انجام اون به آب و آتش می زنند.))
 
قدرت تقدیر خداوند از خواست پدرم و مادرم و حتی از خواست خودمون هم بیشتره .

 
روی ماه خداوند را ببوس !
#مصطفی مستور
 
دلبر گفته بودی که از شروع دوباره‌ی قصه می‌ترسی. یادم آمد و دلتنگی بعدِ دو نصفه‌شب نگذاشت خود را بخوابانم. بگذریم! گفتی شروع. مگر قصه‌های بیرون آمده از متن زندگی، از پستی‌ها و بلندی‌های لعنتیِ عشق، اول و آخر دارند؟ لابد قصه برایت تمام شده است. قصه‌ای که مرا خوابانده، فریفته، نابود کرده. هر لحظه در من شروع می‌شود و قبل از آن که یک‌جوری خود را خلاص کنم از دست فکرهای بی‌پایان، چندسال پیرم می‌کند. یک مرده‌ی هزارساله‌ام در میان تندبادِ نا
از بدترین روزایی که توی مدرسه می‌گذرونم روزاییه که جشن داریم. خیلی دلم میخواد از حساسیتم کم کنم، اما هروقت آهنگایی که پخش می‌کنن رو می‌شنوم، هروقت می‌بینم دخترا با اون آهنگا خوشحال میشن و می‌رقصن حالت تهوع بهم دست میده و غمگین میشم که جای کلی موسیقی خوب تو مدرسه خالیه.خانم کیسی بهم گفت: ان‌شاءالله نویسنده بشی!با همین یه‌جمله تا الان ذوق‌زده و خوشحالم. عیارنامه رو خوندم و برای چندمین‌بار شیفته‌ی نگاهِ بیضایی به "زن" شدم. زن‌هایی که ان
مصطفی مستور
این دومین کتابی بود که از مستور میخوندم. اولیش کتاب "حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه" بود که یه سری داستان کوتاه بود و اصلاً دوسش نداشتم. روی ماه خداوند را ببوس نسبت به اون خیلی بهتر بود، ولی خب بازم کتاب چندان خوبی نبود. 
راوی داستان شخصیه به اسم یونس که باید تا سه ماه دیگه دفاع کنه از تز دکتراش، تا بتونه با سایه عروسی کنه. البته دو ساله عقدن، ‌ولی هنوز عروسی نگرفتن. ( البته این چیزا مال قدیما بود دیگه، کتاب هم قدیمیه نسبتاً). اما ط
آخ مهتاب!کاش یکی از آجرهای خانه‌ات بودم.یا یک مشت خاکِ باغچه‌ات.کاش دستگیره‌ی اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی.کاش چادرت بودم.نه کاش دستهایت بودمکاش چشمهایت بودم .کاش دلت بودم نهکاش ریه هایت بودم تا نفسهایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری.کاش من تو بودمکاش تو من بودیکاش ما یکی بودیمیک نفر دوتایی!روی ماه خداوند را ببوسمصطفی مستور@khablog
قورباغه ات را ببوس
  کتابی که براتون قرار دادم کتاب فوق العاده قورباغه ات را ببوس اثر برایان تریسی هستش که یکی از پرفروش ترین کتابها در زمینه موفقیته.
معرفی کتاب :این کتاب توسط برایان تریسی و کریستیانا تریسی به نگارش درآموده است. همانطور که ویلیام شکسپیر می‌گوید: هیچ چیزی وجود ندارد، تنها فکر است که آن را به وجود می‌آورد.” شما اینجا، روی این کره خاکی هستید تا کاری خارق‌العاده با زندگیتان انجام دهید، تا خوشحالی و لذت، ارتباطات عالی، سلا
گفت از تنهایی نمی ترسی؟
گفتم احساس تنهایی نمیکنم. ولی جمع گاهی خسته م میکنه و نیاز دارم بخزم در خودم تا سکوت بهم آرامش بده.
مامان و مریم و منصوره دوشادوش هم ده سال تلاش کردن کمکم کنن از رستوران و سینما و کنسرت و سفر و خرید به تنهایی _و بدون حضور دیگران هم_ لذت ببرم.
اونچه به زحمت آموختم نقطه قوت بزرگی شده که آغوش آرامش بخش من هست.
کتاب روی ماه خدارا ببوس از مصطفی مستور 
تا الان به نصف کتاب رسیدم و با توجه به عنوان کتاب ،تفکرم اینگونه بود یه کتاب مثبت باشه ولی تا الان تو وضعیت مشکی داره حرکت میکنه و حس خوبی بهم نمیده ولی هنوز رسیدم به نصفش ببینم تا آخر چی میشه ،کتابیه که تو چند نقطه برات علامت سوال باز میکنه و هنوز جواب نداده.
اگه دوست داشتین کتاب معرفی کنید 
نمیدونم اون فیلم که امام دستش رو جلو گرفته و جماعت صف کشیدن برای دستبوسی رو دیدید یانه !؟ در گوشه تصویر ایت اله طالقانی نشسته بودن که با دیدن این صحنه این جمله رو گفتن
امروزه که این رویه کلا باب شده و به مزاج حضرات از جمله جنتی و علم الهدی و جزایری و . خوش اومده !!! (بخواب ممدرضا ! که راهت ادامه دارد )
یه جمله مدام و مدام تو ذهنمهاونجایی که تو سریال دراکولا لوسی از در میاد تو و عشقش اونو با بدنی سوخته و زیبایی از دست رفته میبینه،لوسی میاد نزدیک و مدام میگه منو ببوس و جک که میدونه لوسی خون اشام شده و به این وضع افتاده پسش میزنه و کنت دراکولا از زندگی 500 ساله ش یه جمله رو به زویی میگه:عشق هم روزی به پایان میرسه.و راست میگه راست میگه
سلام
کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" رو چند روز پیش تموم کردم. کتاب حجم زیادی نداشت و داستانش خیلی پیچیده و زیاد نبود. متن ساده و روانی داشت.
از اینجا به بعد میخام کمی از داستان کتاب رو بگم، پس اگر کتاب رو نخوندید، این قسمت رو نخونید که داستان لو نره :)
کل داستان حول محور یک دکتر بود به نام پارسا، که از طبقه هشتم یک ساختمان چند طبقه خودش رو به پایین انداخته و خودکشی کرده.
حالا، داستان خودکشی دکتر پارسا شده بود پایان نامه ی شخصیت اول داستان که قرار ب
واژه مادر بنام فاطمه زیباشود/زیر پای مادران درب بهشتش واشود/در پرستش حضرتش الگوی عالم گشته است/مادران را اسوه ای ازبرکت زهراشود/دختراحمد شده ام ابیها در جهان/اوفدایی ولایت ازبرمولا شود/مادرخوب وولایی رهسپار افتخار/شامل لطف وسعادت ازبر یکتاشود/تربیت کاربزرگی مثل عاشورائیان/حضرت زهراهمیشه حجت طاهاشود/گوهرایثاررا مادر به ماآموخته/باشهیدان خدایی عزتی برپاشود/میرسداز دامن او رادمردانی شریف/چون سلیمانی عزیز حضرت آقاشود/دست مادررا ببوس واف
کتاب روی ماه خداوند را ببوس»، داستان بلندی است از مصطفی مستور نویسنده اهوازی که حدودا 113 صفحه دارد و سال 1381 برگزیده جشنواره قلم زرین شده است. داستان کتاب با زاویه دید اول شخص مفرد روایت شده. زبان ونثر کتاب بسیار ساده و روان است به گونه ای که می شود کتاب را در یک تایم کوتاه یک روزه خواند. محتوای کتاب فلسفی است و حول محور شک و تردیدهای آدمی پیرامون خلقت و هستی و وجود خداوند می گردد، سوالاتی که به ذهن همه مان خطور می کند. شخصیت محوری داستان شخصی ا
یه ضرب المثلی هست که میگه: گاهی اوقات لازمه زیرِ دُمِ خر رو بوسید. معذرت میخوام عبارتِ کوچه بازاریش میشه : دستمال زدن. (به کفشِ طرف مثلا) یه بار که میخواستم برم جایی برای استخدام، بابام به من گفت: مهدی جان اگه لازم شد زیرِ دُمِ خر رو ببوس. و من نبوسیدم. تو کَتَم نرفت. من نمیفهمم اون خلبانی که سُکان و اون خدمه هایی که کار و وظایفشونو رها کردن، برای چی بوده؟ بوسیدنِ زیرِ دُمِ خر؟ عجب خری هم.


آقای رئیس جمهور، بخند! به مشکلاتِ مردم بخند!  اجالتاً ش
مدتی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 افسرانی که عضو حزب
توده بودند بازداشت، محاکمه و اعدام شدند. در سال 1335 (دو سال پس از این اعدام‌ها) ترانه ای به نام مرا ببوس از رادیو پخش شد که به زودی تبدیل به ترانه‌ای محبوب شد، در
بین مردم شایع شده بود که شعر را یکی از افسران حزب توده پیش از تیرباران، خطاب به
معشوقه‌اش، سروده،شعر ترانه و لحن غمبارش هم با چنین روایتی کاملا منطبق
بود، آخرین وداع با محبوب:
مرا ببوس، مرا ببوس

برای آخرین‌بار 
تو را خدانگهدار که می
+ در میانه راه بودم که ایستادم.- در میانه؟!+ آری، در جای که هیچکس نمی ایستد و فقط میروند تا برسند.- به کجا؟!+نمی دانم.انسان ها برای هر کاری بهانه ای دارند و حتی دروغ می گویند.- دروغ؟!+ آره، مثلا دختری را می بوسند که علاقه ای بهش ندارند!- پس چرا می بوسند؟!+ چون فکر می کنند باید انجام دهند. نمی دانند دختر دیر یا زود متوجه می شود و آنگاه جرمی مرتکب شده اند که خداوند را هم شرمنده می کند.
- محمد گفتی در میانه راه هستی. کجا می روی؟+ کجا؟! نمی دانم. هر جا که او با
سلام نارنجی
دلم برات تنگ‌ شده، حالم خوب نیست، دارم غرق میشیم نارنجی
میدونی خیلی بد بودی، چیز هایی رو انتخاب کردی که باهاشون به یادم بمونی، که همه جا هستندمیخواستی هیچوقت فراموش نشی. به هر حال نمیشدی، چون تو بودی که نارنجی رو نارنجی کردی.
تو بودی که زیر بارون مینشستی و پاهاتو تو شکمت جمع میکردی و حرف های قشنگ میزدی. یادش بخیر چقدر پارسال منتظر بارون بودم چون میخواستم زیر بارون راه برم و تو هم بازم کنارم باشی.
تو بودی که به فکر همه بودی
ب
بیست دقیقه روز یکشنبه  نهم تیر 98 .
قبل هرچیحرف اول حرف اخردوست دارم تا ابد
فردا میرم واسه زندگیمون تار موهات کنار کنار کنارکنار منه مث تموم تو. میرم واسه ساختن زندگیمون.میرم با همه وجودم  بجنگم واسه شنیدن صدای تند خوش قلبتواسه داشتنت.با تموم دلخوشی تو.ب امید تو.ب هوای تو.به هوای تو که همه داروندارمیواسه شنیدن " آخیش" گفتنت
فردا کنارمی .باهم میریم واسه زندگیمون با دل تنگ تنگ اما خوش خوش خوش.
دنیام
میبوسمت.ببوس منو
منو راه
سلام نارنجی
دلم برات تنگ‌ شده نارنجی. حالم خوب نیست نارنجی. دارم غرق میشیم نارنجی .
میدونی خیلی زرنگ بودی، چیز هایی رو انتخاب کردی که باهاشون به یادمون بمونی، که همه جا هستندمیخواستی هیچوقت فراموش نشی. به هر حال نمیشدی، چون تو بودی که نارنجی رو نارنجی کردی.
تو بودی که زیر بارون مینشستی و پاهاتو تو شکمت جمع میکردی و حرف های قشنگ میزدی. یادش بخیر چقدر پارسال منتظر بارون بودم چون میخواستم زیر بارون راه برم و تو هم بازم کنارم باشی.
تو بودی ک
 

ترانه مرا ببوس از آن دست ترانه های قدیمی است که برای نسل قدیم ما بسیار خاطره انگیز است. داستان ها برای این ترانه گفتند که معروفترینش ماجرای سرهنگ توده ای و خداحافظی از دخترش است. اما این داستان ساختگی حزب توده است و این ترانه ماجرای متفاوتی دارد. یک داستان عاشقانه که البته جای خودش آموزنده است.ترانه "مرا ببوس/ برای آخرین بار/ خدا ترا نگه دار" را افراد زیادی خوانده اند که البته هیچکدام از آنها به اندازه صدای حسن گل نراقی ماندگار نشده است. شعر
#خداجانم
بهار بوسه های زندگی بخش توست
که بر پیشانی دل می نشیند.
ما را ببوس
همچنان که شاخه های جوان درختان را می بوسی.
در ما بِدَم
همچنان که در هوای این روزها دمیده ای
در دلهای مجروحمان 
جوانه بزن ودر ما سبز شو
چه فایده که آب و خاک 
از نفس بهاران حیاتی تازه یابند
و ما همچنان در بند زندگی های خود اسیر باشیم
"همای اوج سعادت" ،نظر لطف باری است که تو بر ما می کنی
نظر لطفت را از ما دریغ مکن
@qasedakekhoda
 
محسن چاوشی تو در مسافت بارانی
دانلود آهنگ جدید محسن چاوشی به نام تو در مسافت بارانی
Mohsen Chavoshi - To Dar Masafate Barani
+ متن ترانه تو در مسافت بارانی از محسن چاوشی
منم شکار شکارم کن سپس ببوس و بچرخانم / سپس بچرخ و ببوسانم
سپس چه کار چه کارم کن / چه کار هرچه تو میخواهی ست
 

ادامه مطلب
پلکی بزنی رنگ عوض خواهد شد
مفهوم دل و سنگ عوض خواهد شد
در فاصله پلک تو حالا جنگی است
معشوقه در این جنگ عوض خواهد شد
مرزی است میان لب یار و دینم
جایی است که فرهنگ عوض خواهد شد
در نقشه تو مرز فرو خواهد ریخت
این مرز که بی ننگ عوض خواهد شد
لبخند بزن جهان عوض خواهد شد
جای سیب و بالنگ عوض خواهد شد
خالق به لبانت آفرین خواهد گفت
افسانه بیگ بنگ عوض خواهد شد
بی هیچ دلیلی لب من را تو ببوس
آدم سر نیرنگ عوض خواهد شد
میلاد ماهیار
دستت مبارک است که چک میزند به گوش
دستت مبارک است که می اورد به هوش
عیسای دست های مبارک بزن مرا
تا مرده ای به زنده شدن مفتخر شود.
بله مبارکند دستهایی که میزنند
میزنند و بیدارت میکنند
 میزنند و هوشیارت میکنند
 که بیدار شو آدم ساده
که در این دنیای آهنین تو چرا درگیر احساسی
راستش را بخواهی حقیقت تلخ است و حقیقت اینست که تمام آدم های احساسی در
این دنیای منفعت محور محتاج دستی هستند که بزند و بیدارشان کند کسی که جواب
دوستت دارمهاشان را با مرسی خد
دستت مبارک است که چک میزند به گوش
دستت مبارک است که می اورد به هوش
ایستای دست های مبارک بزن مرا
تا مرده ای به زنده شدن مفتخر شود.
بله مبارکند دستهایی که میزنند
میزنند و بیدارت میکنند
 میزنند و هوشیارت میکنند
 که بیدار شو آدم ساده
که در این دنیای آهنین تو چرا درگیر احساسی
راستش را بخواهی حقیقت تلخ است و حقیقت اینست که تمام آدم های احساسی در
این دنیای منفعت محور محتاج دستی هستند که بزند و بیدارشان کند کسی که جواب
دوستت دارمهاشان را با مرسی خ
مرا ببوس:)_ویگن
 
بهار من گذشته،گذشته ها گذشته،منم به جست و جوی سرنوشت
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
چه جوری امروز رو بنویسم ؟ چه جوری حسمو توصیف کنم ؟ که مگه میشه حس توامان شوق و ذوق و اضطرابم موقع ورود به بیمارستان رو در قالب کلمات بگم ؟ یا حسم وقتی که برای اولین بار در عمرم رفتم ccu و تازه به اندازه‌‌ی یک اپسیلون از درد و رنج مریض‌ها رو دیدم ، که فهمیدم هر بیمارستانی یه جزیره‌ی کوچیکه که به ظاهر وسط شهره ، اما آدم‌های اون تو ، توی یه دنیای دیگه ان انگار . چه جوری و با کدوم کلمه‌ها بگم از اولین مریضی که دیدیم ، آقا مهرداد ِ ۳۹ ساله که می‌گفت
_توی یکی از کتابای درن شان ( نویسنده ی کتابای تخیلی تین ایجری) یه شخصیتی هست به اسم کرنلیوس، که این قدرت رو داره که اگر چیزی رو بخواد یه پنجره ی جادویی براش باز میشه نزدیک اون چیزی که می خواد. بعد آشنا شد با یه سلاح جادویی قدیمی. هر وقت که اون سلاح رو می خواست هیچ دریچه ای باز نمیشد. تا اینکه یه جادوگری بهش گفت: تنها دلیلش اینه که تو خودت اون سلاح جادویی قدیمی هستی.
 
_اون موقعی که میشینی پیش خدا و های های گریه می کنی که من از دوری خسته م، از نبودن خس
یه تیکه شعر از حامد ابراهیم پور پیدا کردم که منو برد توی یه خاطره خیلی کمرنگ رو به فراموش شده. 
[تو را به گریه قسم بازگرد. آن بوسه برای اینکه خداحافظی کنیم، نبود.] 
نشسته بودیم توی یه اتوبوس قدیمی با پرده های آبی چرک. منتظر بودیم تا بقیه مسافرا بیان که همشون پسر بچه بودن که باید می رفتن اردو. باید می رفت. نمیشد که با من بیاد. اومده بودم که بمونم و موندگار شیم. ولی منو راهی می کرد. دستم رو گرفته بود و زل زده بودیم به هم چه حس عجیب و تکرار نشدنی ای
نت آهنگ های انوشیروان آرشیو سایت نت کده – نت کده نت آهنگ راز خلقت انوشیروان Anoushavan Rohani نت سنتور فریاد انوشیروان انوشیروان دانلود نت تصنیف سرنوشت همایون شجریان و انوشیروان + . وحید عزتی –نت کده نت سنتور فریاد انوشیروان فضل‌الله توکل ‫نت آهنگ دنیا د. نیا حمیرا برای سنتور نگارش نت : علی نوری . موسیقی ایرانیان بشنوید نت پیانو رایگان و بروز بایگانی آرشیو نت موسیقی آرشیو دانشنامه سنتور نت اهنگ خاطرات
خاطرم نیست هوای آن‌روزهای خرداد ماه هوایی بهاری بود یا گرم و تابستانی، اما دلهای ما مالامال از عطر شکوفه‌های بهاری بود که تو گرمابخشش بودی. آن روزی‌های خردادماه که تو می‌آمدی و ما چه خوش بودیم از آمدنت. همان روزهایی که یاران دبستانی‌مان فارق از هر زنده باد و مرده باد و هراس از دردها و آسیب‌های چوب الف بر سرشان بازهم یکدیگر را یاد می‌کردند و دست در دست هم و یک صدا،  ایران، آن مرز پرگهر را فریاد می‌زدند. وقتی تو آمدی جملگی سبز شدیم، اینجا د
درباره کتاب روی ماه خداوند را ببوس
معلم شیمی ای در سال اول دبیرستان داشتیم که یک روز خیلی بی مقدمه گفت: خب بچه ها، بیاین راجع به کتاب هایی که میخونین صحبت کنیم. هرکسی چیزی گفت و در آخر هم معلممان که اقرار میکنم متاسفانه اسمش یادم نمانده با وجود این مدت کمی که گذشته از آن سال ها ( حدود 7 سال پیش) توصیه ای به ما کرد که : هر کتابی که میخونین بعدش حتی شده یک یادداشت کوتاه درباره اش بنویسید.
پای کتاب و کتاب خوانی که وسط میاید همیشه این جمله توی سرم چرخ
 مامان ما یه عادتی داره هروقت بخواد تهدید کنه که  یه چیزی رو نابود می کنه، میگه یا آتیش میزنم، یا سنگ بر میدارم میشکنم،(در همین حد خشن ).
 مثلا میاد توی اتاقمون میبینه از بس کتاب گذاشته دور و بر اتاق جای راه رفتن نیست، میگه آخرش یه روز این کتابا رو آتیش میزنم:)))) 
یا اون انار سفالی هایی که من خیلی دوستشون داشتم و دائم میگذاشتم جلو  تلوزیون و مامانم دوست نداشت جلو تلوزیون چیزی گذاشته باشه، یه بار گفت اگه اینا رو جلو تلوزیون بر نداری با سنگ میشکن
 
روزهای خرس خیاط رنگ های مختلفی دارد. یک روز صبح که چشم باز می کند روزش از خاکستری شب قبل کم کم رنگ سفید و بعد صورتی می گیرد و تمام تنش می شود صورتی. خرس صورتی و با دلی که شکل لبخند در آمده. پر انرژی به کارهایش می رسد. الگو می کشد قیچی می زند و می دوزد هر چند تا نتیجه کار و لباس کامل شدن راه زیادی دارد. 
یک روز دیگر خسته است به زور چشمانش را باز می کند و از لای چشمانش همه چیز را خاکستری با لکه های رنگی می بینید. قرمز عصبانیت، آبی بی خیالی و زرد تنفر و

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها