نتایج جستجو برای عبارت :

جمله ادبی نوشته هایم به چه طریقی رسیده اند از کیس

احساس می کنم چند وقتیست که نوشته هايم اسیر چهارچوب ها و قواعد شدند.قواعدی که اجازه نمی دهند مثل قبل راحت تر بنویسم.نمی دانم خوب است یا بد؟ شاید خوب چون هرچیزی را نمی نویسم و ساعت ها جملات را کنار هم می نشانم و هی با خودم می گویم یعنی منظورم را به مخاطب رساندم یا نه.شاید بد چون شدم خانم ناظم نوشته هايم و هی ازشان غلط های الکی میگیرم.اسارت نوشته هايم  را وقتی فهمیدم که بارها می نویسم و پاک می کنم.هربار از اول می خوانمش و می گویم نه نشدنه انگار مف
نمیدانم.و باز هم نمیدانم چرا و چطور تمام نوشته هايم بوی تورا میدهدشاید از  یادگاری  نفس های به جای مانده ات استگاهی وقت ها که بی قراری هايم اوج میگیرد کوله یادگاری هایت را برمیدارم و به قله دلتنگی هايم صعود میکنمو دست اخر انجا  قلم و کاغذی برمیدارم و از سر دلتنگی های خاطراتت با سکوت درونم رنج میکشم.
پی نوشت1: بخشی از نوشته های مربوط به کتاب قلب زرد که ان شالله بعد این بیماری بره برای چاپ (شایدمهرماه) 
پ ن :من تو را در واپسین لحظات این روزهايم
هر بند دو قسمت دارد : جمله موضوع ، جمله های تکمیل کننده 
هر بند ، خودش یک موضوع دارد که در عین استقلال ، با موضوع بندهای دیگر هم ارتباط دارد . برای نوشتن یک بند ، فکر یا موضوع آن بند را در جمله ای بیان 
می کنیم که به آن جمله موضوع گویند ؛ جمله موضوع معمولاً در ابتدای بند نوشته می شه.
حالا جمله تکمیل کننده چی هست؟ بعد از جمله موضوع که جمله اصلی بند هستش جمله های دیگه ای هم میاد که به اونها جمله تکمیل کننده می گویند و به عنوان تکمیل کننده جمله موضوع
تو از منی و از نوشته های من بلند شده ایسال ها پیشخوابِ تو را دیدم.خوابی که هیچ تصویر چهره ای نداشتو فکر می کردم او همان گمشده ی من استنیمه ی پنهانِ من‌‌‌.وقتی قلبم شیرین می شودو پروانه در عمق آن می رقصند،احساس می کنم گمشده ام راپیدا کرده امو آن غریبه ای که توی خواب های پولکی امنگاهی گرم داشت،تو بودی!فراموش مکن؛فراموشت نخواهم کرد!با تمام وجود آن را درک کنو هر از گاهی اگر وقتی پیش آمدبه نوشته هايم بیندیشو آن ها را زیر لب زمزمه کن.که از دلم بلن
حرف خاصی نیست.
فقط میخواهم بگویم آنچه را که شاید باید میگفتم.
گفته هايم را مینویسم تا بخوانید. نوشته برای خوانده شدن است و نویسنده عاشق خوانندگانش، ولی بعضی نوشته ها را باید از دید خوانندگان پنهان داشت تا شکار نشوند.
گاهی نوشتن بهتر از خواندن تو را راهنمایی میکند و گاهی نوشتن بیشتر از گریه کردن خالی ات میکند.
نوشته ها حرف هایی اند که زده نشده اند، برخی حرف های زده شده را مینویسند اما من نوشته را صدایی میدانم که به گوش کسی نرسيده است.
عاقا یکسری از نوشته های من رو از من ندونین ، اصلا نمیدونم چی میشه که واژه ها به ذهنم هجوم میارن و چی میشه که یک پست طولانی مینویسم ، چند روز پیش میخواستم یک فایلی رو آپلود کنم اشتباها رفتم قسمت مالکیت معنوی ، بعد دیدم یک بنده خدایی این جمله رو کپی کرده :((کربلا چون الماسی‌ست بر انگشتر شهرهای مجاورش و تنها کسی ارزش الماس را شناخت که الماس شناس باشد ورنه ما بیچارگان مسخ درخشش میشوییم)) من داشتم فکر میکردم چه کسی همچین جمله ای رو برای من نوشته ، ا
انشا درباره موضوعی که یک بار به صورت زبان ادبي باشد و یک بار دیگر به نوشته آن نوشته شده باشد و به نثر روان و محاوره ای نوشته شده باشد برای مدرسه نوشته به صورت رایگان لینک مستقیم از سایت دریافت کنید.
 نوشته و متن برای زبان ادبي و زبان عادی
دانش آموزان در مدرسه مشکلات زیادی دارند از جمله اینکه های زیادی که اساتید و معلمین و دبیران برای آنها در مدرسه طرح می‌کند بیشترین شاه داخلی دانلود نگارش ۱ و ۲ برای کتاب مهارت های نوشتاری هست ولی بعضی از این ش
 
در این بلاگ میخواهم بگویم آنچه را که شاید باید میگفتم.
گفته هايم را مینویسم تا بخوانید. نوشته برای خوانده شدن است و نویسنده عاشق خوانندگانش، ولی بعضی نوشته ها را باید از دید خوانندگان پنهان داشت تا شکار نشوند.
گاهی نوشتن بهتر از خواندن تو را راهنمایی میکند و گاهی نوشتن بیشتر از گریه کردن تو را خالی.
نوشته ها حرف هایی اند که زده نشده اند، برخی ها حرف های زده شده را مینویسند اما من نوشته را صدایی میدانم که به گوش کسی نرسيده است.
قرار است اینجا
این روزها هیچ نمیفهمم چه میگویم. جملههايم بلند بلند شده‌اند. تلخیصم از بین رفته، چه در فکر هایی که نباید کرد چه در نوشتههايم. نمیدانم چه میخواهم بگویم، فقط با اطناب واژه میچینم پشت یکدیگر و خودم را گول میزنم که از حال این روزهای اخر نوشته‌ای بجا گذاشته‌ام. اما من که اصلا نمیدانم چه حالی دارم. فقط دارم هیچ‌چیز رابه بدترین شکل و با کلماتی اضافی و نادرست توصیف میکنم. آنهم نه حتا روی کاغذی که ندارم، روی
پیرمرد هر بار که می خواست اجرت پسرک واکسی کر و لال را بدهد، جمله ای را برای خنداندن او بر روی اسکناس می نوشت. این بار هم همین کار را کرد. پسرک با اشتیاق پول را گرفت و جمله ای را که پیرمرد نوشته بود، خواند. روی اسکناس نوشته شده بود: وقتی خیلی پولدار شدی به پشت این اسکناس نگاه کن. پسر با تعجب و کنجکاوی اسکناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه کند. پشت اسکناس نوشته شده بود: کلک، تو که هنوز پولدار نشدی! پسرک خندید با صدای بلند؛ هرچند صدای خنده خود را نمی شن
خیلی وقت است که مستقیم حرف نزده‌ام و طفره رفتم و حرف‌هايم را پیچاندم دور خودم؛ طوری که گاهی خودم هم یادم می‌رود منظورم از گفته‌ها و نوشتههايم چه بوده؛ گاهی این حرف‌های پیچ‌دار گردنم را می‌گیرند و آن‌قدر فشار می‌دهند که دیگر نه می‌توانم حرف بزنم و نه گوش دهم. حرف‌هايم دیگر مهم نیستند.
راستش را بخواهید شاید اصلا از این مطلب خوشتان نیاید چرا که این مطالب تمرینی برای نویسندگی هستند که امیدوارم بتوانم به نویسنده بهتری تبدیل شوم.
حال من خواهان آنم که جمله ای ساده را به حالت های زیباتری در بیاورم و این کار تمرینی برای نوشتن داستان هايم خواهند شد.
1- من به مهمانی رفتم.
2-من با پدرم به مهمانی رفتم.
3-من دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
4-من با خوشحالی، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
5- من همچون گلی با ادب، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
6-با
عکس نوشته ماه رمضان برای پروفایل
عکس عربی ماه رمضان
جمله عکس ماه رمضان
نوشته ویژه ماه رمضان
رمضان کریم
عکس پروفایل ماه رمضان
عکس زیبای مذهبی ماه رمضان
ماه رمضان
عکس نوشته ماه رمضان
عکس پروفایل دعای ماه رمضان
عکس نوشته شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن
عکس شب قدر ماه رمضان
عکس زیبا با موضوع ماه رمضان ماه مهمانی خدا
عکس نوشته و عکس پروفایل ماه مهمانی خدا
عکس زیبا و نوشته دار برای ماه پربرکت 
عکس ویژه ماه رمضان
عکس پروفایل شروع ماه رمضان
جمله ع
عشقت مرا اسیر بیابان نوشته استمجنون ترین صحابی دوران نوشته است
این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی استدست مرا برای گریبان نوشته است
از دست اختیار تو راه فرار نیستاین جبر را خدات به پامان نوشته است
(مگه دست خودت بوده اینجا اومدی، آوردت مولا دور هم جمعمون کرد)
مانند تو.مانند تو امیر فقط یک نفر ولیمانند من اسیر فراوان نوشته است
شکر خدا که نام مرا اعتبار توسلمان نوشته است، مسلمان نوشته است
نام تو را به آب طلا دستِ کردگار
ادامه مطلب
سلام
یکی نوشته با "مادر" جمله بسازید»
اون یکی زیرش نوشته اگر نبودی زیر خروارها خاک بودم»
بهش میگه پس مادرش کو؟»
میگه مادرِ کی؟»
بهش میگن هیچی هیچی. ولش کن. اونجا هم برف میاد؟»
میگه کجا؟ زیر خروارها خاک؟»
یکی دیگه میپره وسط و  میگه آره بابا!  زیر خروارها خاکو میگن. برف میاد؟»
میگه نه. تاریکه »
:|
***********************************************************************************************
حالا اونو ولش کنید.شما جمله بسازید. میخوام قشنگ‌ترینش رو قابش کنم بزنم گوشه وبلا
امروز مه‌سا یادم آورد که وبلاگم خیلی وقت است آپدیت نشده. آمدم بگویم این روزها استاد داستان‌نویسی‌ام از من فارسی نوشتن می‌خواهد که زبانِ دردها و دغدغه‌هايم است و استاد مقاله‌نویسی‌ام انگلیسی‌نویسی، که زبان آکادمیک و علمم است. و من؟ حانیه خوب نوشته که از دنیای شفابخش نوشته‌ها دور افتاده‌ام.
عکس نوشته ماه رمضان برای پروفایل
عکس عربی ماه رمضان
جمله عکس ماه رمضان
نوشته ویژه ماه رمضان
رمضان کریم
عکس پروفایل ماه رمضان
عکس زیبای مذهبی ماه رمضان
ماه رمضان
عکس نوشته ماه رمضان
عکس پروفایل دعای ماه رمضان
عکس نوشته شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن
عکس شب قدر ماه رمضان
عکس زیبا با موضوع ماه رمضان ماه مهمانی خدا
عکس نوشته و عکس پروفایل ماه مهمانی خدا
عکس زیبا و نوشته دار برای ماه پربرکت 
عکس ویژه ماه رمضان
عکس پروفایل شروع ماه رمضان
جمله عکس
سلام مامان!
امروز سر کلاس داشتم چند تا از نامه هایی که برای خواهرت هدی نوشته بودم را میخواندم، بچه ها صدایشان در آمده بود و مدافعان حقوق تو شده بودند که چرا برای تو نامه ننوشته ام و چرا بین بچه هايم تبعیض قائل میشوم!
گفتم برای زینب هم نوشته ام. گفتند حتما نوشته اید: مراقب خواهرت هدا باش! نکند صدایش را در بیاوری مگر نه میکشمت  :)))
جانِ مادر! راستش عذاب وجدان گرفتم‌. آمدم بنویسم هیچ هم اینطور نیست. خیلی هم دوستت دارم. فقط نمیدانم چرا نوشتن برای هدی
احمقانه‌ست که روزانه چنددقیقه‌ای به دست‌خطِ کسی و سادگی جمله‌ای که از فردِ بی‌احساسی تراوش شده، خیره شوی. احمقانه‌ست و من احمق‌ترینم. گویا چیزی در این دست‌خط نهفته باشد، یک صداقت، جمله‌ای در نهایتِ سادگی که با دست‌هایی نوشته شده که به دکمه‌های کیبرد آشناترند تا به قلمی که بخواهد چیزی برای محبوبش بنویسد. 
تو حقیقتا که احمقی فاطمه.
 
 
 
پ.ن: که من چقدر حتی در لحظاتی که از تو بیزار بوده‌ام، دوستت داشته‌ام و این قلب درحالِ انفجارِ مرا ف
بسم الله
دنیایی از حرف در گلویم مانده و تمام حرفی که میتوانم بزنم هیچ است.
هیچ برای من که روزی صفحات اینترنتی را به قلم خویش سیاه می کردم، دستاورد بزرگی ست. حالا یاد گرفته‌ام هنر سکوت کردن را. شاید هم دنیا مرا به سکوت نشانده. شاید هم غرق شده ام چنان که دیگر ندایی از من برنمی آید.
سالهاست فعالیت مخفیانه دارم به این معنا که خانواده ام از اینکه گاهی ی و گاهی نقد فرهنگی و گاهی مذهبی و . می نویسم بی خبرند. شاید بهتر اگر بخواهم بگویم، سالهاست که
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"قافیه ساختن از سرگرمی هايم بود.چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر". از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند." عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود
دیشب داشتم برای محمدمتین تعریف می‌کردم که وقتی اول دبستان بودم و تازه خواندن و نوشته یاد گرفته‌بودم، هر جا، هر نوشته‌ای می‌دیدم می‌خواندم. از جمله چیزهایی که بچه‌ها با مداد و خودکار روی در و دیوار مدرسه می‌نوشتند. تا این که یک روز، دیدم یک جا نوشته " هر کس این را بخواند خر است." بعد از آن تا مدت‌ها همه‌ی سعیم این بود که به غیر از کتاب و دفتر خودم، هیچ نوشته‌ای را نخوانم.
صبح که بیدار شدم، این روی میز بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
ده سال و اندی است که وبلاگ می نویسم. همیشه هم برای دل خودم نوشته ام؛ هرچند که دوستان بسیار خوبی هم در این میان پیدا کرده ام. نمیدانم این رسم در بلاگفا نبود، یا من مثل همیشه به سنت ها و رسم ها چندان پایبند نبودم؛ ولی گویا در بیان، پاسخ دادن به همه کامنتها و کامنت گذاشتن در همه وبلاگهایی که میخوانی، جز رسم و رسومات است و نشان ادب.شاید چون اینجا بیشتر مطالب مخاطب محور هستند، بر خلاف دل نوشته های من.
ارزش هايم به من می گویند ن
. یا لطیفپا در کفش هايم نکنکفش هايم خاکستری ستکفش هايم پاره استپنجه تیز غرور و مستیآن ها را صد تکه کرده استکفش های تو سالمندچرا میخواهی پا در کفش هايم کنی؟ کفش هايم هیچ ندارندنه رنگنه احساس پاکینه نظافتنه زیباییدنیایشان ابهام استابهام را دوست داری؟؟ کجای پیچیدگی دلنشین است؟ بند کفش هايم در هم گره خوردهمثل کلافی سردرگمخودم در خودم گم شده امهمانند بند کفش هايم٬دیروز هم یک لنگه از کفش هايم را گم کردمو امروزپاره‌ای از وجودم را . پا در کفش من
یه چیزی نوشتم و خواستم پستش کنم. قبل از پست کردنش رفتم سراغ آرشیو نوشته‌هام و هنوز شروع به گشتن نکرده بودم که چشمم خورد به یه نوشته از چند ماه پیش. تردیدم هزار برابر شد. دو تا نوشته از دو زاویه‌ی مختلف که آدم می‌تونه یکی‌شو به نفع خودش برداره و باهاش دیگری رو سرزنش کنه، هر دو هم درستن. من با یکی‌شون پیروز و حق به جانبم و انگشت اتهام اون یکی متن به سمتمه.من با نوشته‌ی خودم تیر خوردم.
بسم الرب الفاطمه 
کشتی پهلو گرفته.نمی دانم از چه رو سید مهدی شجاعی این عنوان را برای نوشته خود انتخاب کرده  است. و آیا آن چیزی  که من میفهمم از این عنوان، همان منظور اوست. تا قبل مطالعه این کتاب که هر لحظه اش با لذت گذشت. باقلم سید مهدی شجاعی آشنا نبودم، قلمی شیوا و روان  و سرشار از لطافت های ادبي و خوش به سعادت او که می تواند قلم خود را برای  بهترین ن عالم و ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به کار گیرد 
تقریبا  آنچه از کودکی  بر رو
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هايم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هايم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
+ قالب چطوره
دانلود کتاب درخت انجیر معابد نوشته احمد محمود
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
درخت انجیر معابد ـ جلد اول | mehr10mehr.com › ketabkhanehدرخت انجیر معابد ـ جلد اول. ۱۲ آذر ۱۳۹۶. نویسنده: احمد محمود. PDF icon دانلود کتاب درخت انجیر معابد ـ جلد اول». موضوع کتاب: ادبي-هنری · Balatarin logo Balatarin .
درخت انجیر معابد ـ جلد دوم | mehr10mehr.com › ketabkhanehدرخت انجیر معابد ـ جلد دوم. ۱۲ آذر ۱۳۹۶. نویسنده: احمد محمود. PDF icon دانلود کتاب درخت انجیر معابد ـ جلد دوم». موضوع کتاب: ادبي-هنری
روی مبل نشستن کنار شما استاد، بعد این دو سال هنوز هم برای من شبیه داشتن یک دنیای کامل است استاد. درست است که عوض شده ام. و خب این خودش همه چیز را عوض می کند. ولی فقط عوض می کند. از بین نمیبرد. بهتر می کند. استاد وقتی خط شما روی نوشته های من است، که حالا جدی تر شده، که من جدی تر شده ام. نوشته هايم. و همه با من جدی تر برخورد می کند. آره. وقتی خط شما روی نوشته های من است برایم مثل قدم زدن های خوب در باد و نور های زرد است. خیابان های شب خلوت. بله استاد. من هنو
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی نوشته‌ها معلوم است اگر نوشته‌شوند قرار است چه اتفاقی را رقم بزنند.
مثل برخی نوشته‌هایی که کافران و دشمنان خدا برای زندگی جوامع دیندار می‌نویسند.
ما می‌توانیم انتخاب کنیم که ولایت شاگردان آن‌ها را بپذیریم یا ولایت فردی دیگری را باور کنیم و برای آن تلاش نماییم.
از میان تمام نوشته های ادبي ات ، تنها یک کدامشان سهم من بود ، که هیچ شبیه آنهایی که برای او مینوشتی نبود . 
آرزو داشتم روزی برایم چیزی بنویسی تا روحم را نوازش کنی ، تو هم یک چیزی نوشتی اما به جای نوازش ، مشتی حواله ی گیجگاه من کردی ، که روزها در اغمای اندوه و بهت  به سر میبردم . 
از نوشته هایی که برایت نوشته بودم تعریف کردی و گفتی تو فقط باید قلم به دست بگیری .
اشتباه میکنی نامهربانم ، من کافیست فقط برای تو قلم به دست بگیرم ، انوقت شاید چیزی بنویس
چندین ماه پیش دیدم کسی در استوری اینستاگرام نوشته بود " بزرگترین پشیمانی‌ام ساعت‌ها جمله ساختن برای کسانی بود که لیاقت یک کلمه را هم نداشتند‌. "
حالا در همین وضعیتم. بزرگ"ترین" که نه. شاید حتی پشیمانی هم نه. حسم، حس آن کسی ست که کاری که اشتباه بوده را انجام داده و حالا که گندش بالا آمده، می‌بیند که تنها راه پیش رویش انجام دادن همان اشتباه بوده است.
همیشه عبارات سخت و شدید و تاریک را در هزار ورق کادوی رنگی می‌پیچدم و بعد برایش می‌فرستادم. نه ب
این راه را تنهایی تا جایی پیش می روم که اگر نزدیک ترین کسانم بخواهند با من حرف بزنند اول نوشته هايم را بخوانند 
در ارزوی ان روزم که ادمی جز نوشته هايم نباشم اگر قلبم شکست اگر نابود شدم اگز عاشق شدم فقط بنویسم اگر کسی دلش برایم تنگ شد و خواست حالم را بپرسد نوشته هايم را بخواند 
من سالهاست خودم را برای ان روز موعد اماده کرده ام هر چند که ادمی نیستم که تنهایی دوام بیاورم تا بلایی سر دل کوچک جوانه ام می اید می خواهم کسی باشد که در اغوشش گریه کنم و ب
تصادفی پروفایل کیا رو چک کردم 
یه جمله رو بیو تلگرامش نوشته بود که همیشه در جواب نبودن هاش بمن میگفت
ترجمه اون جمله : مهم نیست چقدر دوری ، مهم اینه تو دلمی (حالا بیست کیلومتر از هم دور بودیم ولی بنی دو قاره از هم دور بودیم و خودش رو بمن رساند ۴۸ ساعت تو راه بود برای دین من و بعد از ۱۵ سال اومدن به ایران دو هفته کامل کرمانشاه بود)
گفتم خدایا معلوم نیست چن نفر رو با این جمله خر کرده 
پ ن: یکی از بزرگترین اشتباهات من در روابطم امتحان نکردن طرف مقابلم
خیلی کوتاه و مختصر میگم چالش از چه قراره. 
من یه جمله مینویسم، شما اون جمله رو ( همون مقصود ) به شکل دیگه‌ای، ترجیحاً ادبي، بیان کنید توی نظرات. قراره یکم کله‌هامونو به کار بندازیم، از خلاقیتمون بهره ببریم و "متفاوت فکر کنیم"
شمایی که رد میشی نظر نمیذاری D: نظر بذار اینجا رو
چالش رو هم وبلاگ "یک مسلمان" شروع کرده و همه دعوتن، به اینکه توی وب خودشون، پستی با این عنوان بذارن و جمله‌ی مد نظر خودشون رو بنویسن. 
جمله‌ی من اینه : 
بنزین گران شد
:)))) چیه
چندی پیش مطلبی نوشته بودم با عنوان "مصیبت هوموساپینس‌هایی که ما باشیم"
دیروز در گودریدز در ریویوی کتابی، کاربری به نام فؤاد جمله‌ای نقل کرده بود از نمی‌دانم کی که گفته بود: تنها کسی که می‌توانست ادعا کند حرفی زده که هیچ کس قبل از او نزده، آدم ابوالبشر بود.» این جمله به تنهایی مفهوم همه‌ی چند پاراگراف مطلب من را می‌رساند. انگار که همه‌ی نوشته‌ی طولانیِ من بازنویسیِ درازگونه‌ای بود از همین یک جمله و در تصدیق حرفم که: هرچه بگوییم پیش از
سلام آقای مهربانم
یادم نمیاید آخرین باری که برایتان نامه نوشتم کی بود . دو سال پیش بود ؟ یا همین پارسال ؟ فقط یادم می آید که در همان ایامی بود که نوشته هايم خالی از احساس نبود . نوشته هايم حرف به حرف نه فقط روی کاغذ ، روی صفحه ی دلم نقش می بست . نوشته هایی که کلمه به کلمه حلقه های اشک را می ساخت و جمله جمله عزمی بود برای حرکت .
یادم نمی آید . . لا به لای بازی دنیا گم شده ام آقا جان . دنیایی که حاضرم قسم بخورم که همه اش ، همه اش بازی است ! ذهنم را و - ای و

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها