نتایج جستجو برای عبارت :

بخشی‌سرخوش

حالا بهار اینجاست.آن بهارِ همیشه سبز،شاد،سرخوش،که شبی از شب های سرد و تیره ی اسفندماه،کدخدا نوید آمدنش را به اهالی دِه داده بود.نوید صبح روشنی که پس از آن،جهان مُشت مُشت شکوفه و گل بر زمین می ریخت و آبادی،عطر نوروزی به خود زده و لباس نو به تن کرده،به درخت ها صبح بخیر می گفت.درخت ها دیگر،از خواب بلند خود برخاسته اند و خمیازه ی اول صبحی شان را هم کشیده اند.و بهار،بر فراز زمین،چایش را روی اجاق خورشیدِ اول فروردین ماه دم کرده است و حالا،دارد به ج
احترام به خود: به جنبه های خوب و مثبت خود بیشتر توجه می کنند و محدودیت هایشان را می پذیرند.خوش بینی: افراد سرخوش به جنبه های روشن و مثبت حوادث نگاه می کنند و انتظار دارند نتیجه کار خوب باشد و هر گاه چنین نشود، آنان شکست و ناکامی خود را امری کوچک و گذرا تلقی می کنند و می کوشند راه حل تازه و بهتری برای مشکل خود بیابید.تسلط شخصی: افراد سرخوش، احساس می کنند که ارباب و صاحب اختیار سرنوشت خود هستند. چون احساس می کنند که اختیار زندگی خود را در کف دارند ،
من امروز یعنی تردم خدا نکنه یه تصمیمی بگیرم بر عکسش انجام میشه. پس تصمیم من برای فردا اینه هیچ کاری نکنم :دی :/ 
نتم وصل شد نشستم فیلم دیدم درسته زبان کار کردم کتابمو خوندم و چند تا کار دیگه اما کم بود خب. اینه که الان دوباره میخوام یه فیلم ببینم :دی. میدونم دیوونم شب آخرمه اینقدر سرخوش بازی در آوردن اما وقتی کل روزو خراب کردی ارزش داره برای یکی دو ساعت خوب بشی؟؟ نمیدونم دارم به شدت چرت میگم. اما قول میدم فردا صبح زود دوباره بیدار شمو جدی بی شو
مدیر امور اراضی سازمان جهاد کشاورزی آذربایجان غربی گفت: در نیمی از اراضی ملی کشاورزی استان طرح کاداستر اجرا شده است.

مهدی سرخوش صبح امروز هفتم بهمن ماه در نشست خبری به مناسبت روزملی اراضی که در سالن جلسات اداره کل جهاد کشاورزی استان برگزارشد، افزود: طرح کاداستر اراضی ملی کشاورزی بابهره گیری از اعتبارات ستاد احیای دریاچه ارومیه و اعتبارات ملی استان در بیش از ۵۰۰ هزار هکتار از اراضی ملی کشاورزی استان اجرا شده که نیمی از اراضی ملی کشاورزی ا
آرزو کنیم حال همه خوب باشدخیابان, پر باشد ازعابرانی که سرخوش و آسوده از کنار هم عبور می‌کنندو می‌خندند، از ته دلشان می‌خندند.آرزو کنیم حال همه خوب باشدبه خوبی دو روز مانده به عید زمان کودکیو به خوبی همان روزی که آرامش و عشق؛به خیابان‌های این شهر، برگردد.
#نرگس_صرافیان_طوفان 
 
 
 
 
وقتی گفت، تو را زنی دیدم که هنرمندی‌ست بسیار سختی کشیده و
دلش می‌خواهد آینده را خودش بسازد اما خسته است”،
فهمیدم تمام تلاش من برای حفظ چهره‌ای سرخوش و قوی،
بیهوده بوده است چرا که یک غریبه در اولین دیدار
به عمق خستگی من به راحتی پی برد.
 
پ۱. خوابیدن زیاد، تماشای فیلم، ساز زدن، نقاشی و
خواندن کتاب از خفگی در روز تعطیل چیزی کم نمی‌کند.
 
پ۲. تنهایی به مراتب بهتر از بودن با
مردمانی است که قداست عش
غریب است دوست داشتن 
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن
چه بد ایم ماهایی که وقتی می دانیم کسی دوستمان دارد ونفس هاو صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده
به بازیش می گیریم و هر چه  او عاشق تر ما سرخوش  تر ، و هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر .
ولی میدانی  تقصیر ما که نیست
وقتی درد او را نمیبینیم چه فرقی می کند چه می کشد 
ما اینگونه به گوشمان خوانده اند هر چه بی رحم تر  او عاشق تر 
به قول شاعر :
آن کسی را که تو می جویی 
کی خیال تو به سر دارد 
بس
بشدت حس میکنم اختلال دوقطبی گرفتم.
گاهی انقد غمگین و تنهام ک هیچی نمیتونه حالمو خوب کنه.
و گاهی انقد سرخوش ک بقیه رو هم میخندونم با خل بازی طورها م.
انقدر زودرنج و حساس و شکستنی ک اشکم دم مشکم منتظره .
و هیچکس نمیدونه.
و همه میگن چرا انقد خسته ای.
انقد میخوابی؟
انقد سردرد.
چرا من از یه سوراخ دو و حتی سه بار گزیده شدم؟
چرا اجازه دادم؟


+حال آوا:
#حاصل عمر #همایون شجریان
#کجا باید برم #روزبه بمانی
نه روزهای بد عقوبت هست، نه روزهای خوب پاداش.
زندگی پر از مساله ست که پذیرش و یا حلش رو تمرین میکنیم. با این نگاه آسونتر زندگی میکنم تا اینکه فکر کنم خدا، معشوق آزار هست و چون من لیلی ش هستم هر روز کاسه کوزه م رو میشکنه. زندگی بازی فکریه.جدیش نگیر اما ادامه ش بده و سرخوش باش که ارزش تو به جایگاهت در بازی ربطی نداره. ارزش تو به تعریف شخصی و یک نفره ت از خودت بستگی داره. 
ای تاریکی به دادم برس با نوش
ستارگان در آغوش اسمان بی هوش
تاریکی درون بیرونم سرخوش
ابرها لفافی بروی اسمان
خندهای بی حدم سرپوش
ماه دورن ناکجا اباد
دلم بیرون از هر خوش
ازار صدای مردم در سرای شباهنگام
کر کننده ی سکوت در قلب ناخوش
بوی عطر نفس های درخت سماق
مشام غم احساسم نگشت پوچ
سربه بالا رو به پایین است ولی
بازی گیجانه ی دنیا شد پوچ
ّبغض بی سر حدات دنیایم ولی
پیر دلی در اوج جوانی مهارتی شد پوچ
یاوگویان درد بی پایانیم ولی
تو بگو به من زندگی نشد
محسن ابراهیم زاده -غلاف

دانلود آهنگ محسن ابراهیم زاده به نام غلاف همراه با کیفیت اصلی+پخش آنلاین
Mohsen Ebrahimzadeh ‰ Ghalaf
 
♥متن آهنگ محسن ابراهیم زاده به نام غلاف ♣
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
من یه دل داشتم پا روش گذاشتم چشم از اون چشمای تو بر نمیداشتماین دل عاشق بود تو که دیدیاین دلم صاف و صادق بودمن یه دل داشتم پا روش گذاشتم چشماز اون چشما
نازنینا! من به آغوشت بهار آورده ام،
یک دل شوریدة پر از شرار آورده ام.
مست از جام جمال و سرخوش از یاد خوشت،
یک دم از بهر طرب یاد خمار آورده ام.
از دلم بردی قرار و صبر و آرام مرا،
در دل شیدا و پر قرار آورده ام.
از کنار درد و غمهای جهان بی کنار
در کنار تو دمی خود را کنار آورد ه ام.
از خود و از کلفت دنیای غم آلود خود
بر جهان بی غبار تو فرار آورده ام.
شاد باش و شاد باش و شاد مان و شاد زی،
شعر پرسوز دلم را من شعار آورده ام.
بهش میگم تو چه جوری انقدر خیالت راحته؟  ذره ای واسه چیزی فکری نمیشی ؟ جای تو بودم نابود شده بودم :/
میگه همون انرژی که صرف منفی بافی میکنی ، صرف خوش بینی کن! هیچی هم که نباشه به اعصاب خودت فشار نمیاد .
دلم میخواد بزنم دهنش رو خرد کنم با این کلیشه هاش . ولی خب ! راست میگه . شعار نمیده . این خنده ی همیشگیش نشانی از درون تحت کنترل و به صلح رسیده اشه. خب این واقعا هنره. غم خودش میاد ،فکر و خیال خودش میاد .
شاید هم ژنش اینجوریه.هوم؟ 
دلت را به دلِ خیابان بزن با بیخیالیِ جاده همراه شو .
 فراموش کن روزهایت چطور گذشت ، 
مهم نیست قرار است چه اتفاقاتی بیفتد ، 
و مهم نیست چقدر مشغله رویِ هم تلنبار شده
 روزهایِ رفته را به بادِ فراموشی بسپار
 و روزهایِ نیامده را به خدا . 
چای ات را کمی آرام تر و سرخوش تر از همیشه بنوش ،
 جوری که سقفِ دنیا هم اگر ریخت ؛ 
آب در دلِ لحظه هایت تکان نخورَد . 
آدم نیاز دارد گاهی عینِ خیالش نباشد .
 آدم نیاز دارد برای یک روز هم که شده ؛ 
به خاطرِ خودش نفس ب
اگه بخوام یه جمله بنویسم که در عین این که خودش درسته، بتونه وضعیت این روزها رو هم خیلی دقیق شرح بده، کاندیدای اول، این جمله‌س:
" به خودم اومدم و دیدم توی رکعتِ سومِ نمازِ صبحم."
+ تو زندگیم هر دفعه یه بار سنگین رو گذاشتم زمین، بعدش تا مدتی همین‌جوری سرخوش شدم!
کشاورزی جایزه‌ی مرغوب‌ترین ذرت را گرفت. متوجه شدند که او از بذرهای مرغوب ذرت، به همسایه‌هایش هم داده بود. علت را از کشاورز پرسیدند، گفت: باد، بذرهای ذرت را به مزرعه‌های دیگر منتقل می‌کند. اگر همسایه‌های من ذرت‌های خوبی نداشته باشند، باد آن بذرهای نامرغوب را به زمین من می‌آورد.
اگر بخواهیم زندگی شاد، سرخوش و آرامی داشته باشیم، باید به دیگران کمک کنیم تا آن‌ها هم خوب زندگی کنند.
این چند روز اخیر یه جمع4 نفره باحال داشتیم من و غزل و کیمیا و خواهرم هرکدوم مشکلات مختص خودمونو داشتیم اما یاد گرفته بودیم ک با وجود رنج ها بخندیم لذت ببریم برقصیم و سرخوش باشیم صب تا شب شب تا صب صدای قهقهه هامون خونه رو پر کرده بود قسمت سختش وداع مونه امشب کیمیا رف کرمانشاه فرداظهر زهرا میره همدان و چندروز دیگه غزل میره تهران و من میمونم و حوضم سعی میکنیم موقع وداع جلوی هم اشک نریزیم ک سخت تر نشه بهم قول دادیم باز همو ببینیم خدایم! خدای آرام! م
بغض‌های نگفته‌ای دارد
همه‌شان بابت همین شهر است
هی صدا، صدا و بعد سکوت
آدمک باز با خودش قهر است
در میانِ راه نرفته‌اش مرده است
این طرف، پشت گورهای سپید
چشم گرداند برای پریدنی از نو
سرخوش از درد، و باز هم نپرید
گشت دنبالِ دلیلی از بودن
در قیاسِ خودش» و تو» و شما»
از میان موج خون صدا آمد:
ما همه مُرده‌ایم، تو زود نیا!
گیر و دار جهان پر از باد است
در هیاهوی این تن مرده
چشم‌هاش سال‌هاست بسته شدند
آدمک باز هم رکب خورده.
-ف.میم.
بغض‌های نگفته‌ای دارد
همه‌شان بابت همین شهر است
هی صدا، صدا و بعد سکوت
آدمک باز با خودش قهر است
در میانِ راه نرفته‌اش مرده است
این طرف، پشت گورهای سپید
چشم گرداند برای پریدنی از نو
سرخوش از درد، و باز هم نپرید
گشت دنبالِ دلیلی از بودن
در قیاسِ خودش» و تو» و شما»
از میان موج خون صدا آمد:
ما همه مُرده‌ایم، تو زود نیا!
گیر و دار جهان پر از باد است
در هیاهوی این تن مرده
چشم‌هاش سال‌هاست بسته شدند
آدمک باز هم رکب خورده.
-ف.میم.
امروز تا میتونستم تنبلی کردم، چیزی ک بهش نیاز داشتم، فیلم دیدم، کیک پختم و یک نگاه هم ب جزوه هام ننداختم، قطعا حالم خوب بود، سرخوش، اما الان ک اومدم دراز کشیدم تا بخوابم دلشوره ی عمیقی رو از ته وجودم حس میکنم، یک نگرانی بی دلیل و یک غم مبهم آزاردهنده
یاد اون صحنه ی مهمان مامان میفتم که بعد تلاش موفقیت آمیزشون برای اماده کردن شام، توی بیمارستان، یوسف گریه میکنه
دکتر: تو دیگه چرا گریه میکنی؟
یوسف: یاد بدبختیای خودم افتادم، حالا امروز گذشت، فر
ارومیه-کارگروه مطالبه گری کاداستر- ایرنا- مدیر امور اراضی سازمان جهادکشاورزی آذربایجان‌غربی گفت: طرح کاداستر اراضی کشاورزی با بهره‌گیری از اعتبارات ستاد احیای دریاچه ارومیه و اعتبارات ملی در بیش از ۵۰۰ هزار هکتار از اراضی کشاورزی استان اجرا شده و بخشی نیز در دست اجراست.

مهدی سرخوش روز دوشنبه در نشست خبری که به مناسبت گرامیداشت هفتم بهمن ماه، سالروز تاسیس امور اراضی کشور برگزار شد افزود: تلاش مجموعه جهاد کشاورزی و امور اراضی توقف و کنت
به نام خالق بی‌همتا
#مجالس+
#دیوارنوشت
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
دست افشان پای کوبان می‌روم
بر در سلطان خوبان می‌روم
می‌روم بار دگر مستم کند
بی‌سروبی‌پا و بی‌دستم کند
می‌روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
برکه بسپارد زمام خویش را
با همه لحن خوش‌آوایی‌ام
در به در کوچه تنهاییم
ای دو سه کوچه ز ما دورتر
نغمه تو از همه پرر
ک
از کانال مفصل توییتر فارسی، فوروارد کرد:
مرا کیفیت چشم تو coffeeست
ریاضت‌کِش به فنجانی بسازد
 
جواب دادم:
و این دنیا همیشه دارِ funnyست
خرِ سرخوش به دالانی بسازد
همین! (-:
 
پی‌نوشت: مدتی‌ست که چندین مطلبِ مفصلِ نصفه‌نیمه گوشه‌ی قسمتِ مطالب آماده‌ی انتشار» خاک می‌خورد. امیدوارم همت کنم، برشان دارم، خاک رویشان را بتکانم، و بگذارم‌شان لب طاقچه‌ی این خانه.
از آرایشگاه اومدم. بابا نگاهم کرد گفت این خوشگل شدن شما برای من چقدر خرج برداشته؟ گفتم رنگش هفتصد هزارتومن.گفت الان میفهمم پولهای کارت من چی میشه. خندید. انقدر خوشگل خندید که سرخوش شدم بی آهنگ شروع کردم رقصیدن. سعید با میوه رسید. بابا گفت دختر الان میرسن فکر میکنن ذوق زده ای داره برات خواستگار میاد.جاروبرقی رو از وسط اتاق بردار. 
واقعا شبیه آدمهایی که تصمیم دارن سه روز بعد بمیرن نبود. اما مرد.
داشتم فکر میکردم امسال چقدر عیدش سخت میگذره. ولی خ
من محو پرنده های مهاجر میشوم. هوا که خنک میشود، آنها به گرمسیر میروند و فراموش میکنند که گندشان در سرزمین ما به یادگار مانده است.
من اینجا همه کاره بوده ام و هیچ کاره. من فهمیده ام که زیادی هم نباید خود را در بنگ و غم و جنون غرق کرد. گاهی آنقدر سرخوش میشوم که میخوام با قارقار یک کلاغ ضرب بگیرم و برقصم. شاید برای شما پیشامد شگفتی باشد، اما من گاهی با صدای یک گنجشک از خودم بیخود میشوم. گاهی با خودم تعارف پیدا میکنم و از خودم پذیرایی میکنم. گاهی ناز
دلت را به خیابان بزنبا بی خیالی جاده همراه شو.فراموش کن که روزهایت چگونه گذشت ،مهم نیست قرار است چه اتفاقی بیفتد ،و مهم نیست چقدر مشغله روی هم تلنبار شده.روز های رفته را به باد فراموشی بسپارو روز های نیامده را به خدا.چای ات را کمی آرام تر و سرخوش تر از همیشه بنوش ،جوری که سقف دنیا هم اگر ریخت ؛آب در دل لحظه هایت تکان نخورد.آدم نیاز دارد گاهی عین خیالش نباشد .آدم نیاز دارد گاهی یک روز هم که شده ؛بخاطر خودش نفش بکشد.
نرگس صرافیان طوفان
وقتی همیشه خوشبین باشیم واقعیتهای زندگی رانمیبینیم و وقتی اتفاق بدی می افتد یا آن را انکار می کنیم یا اینکه به صورت اغراق شده آن را بروز میدهیم واین مارا درزندگی ازواقعیت دور میاندازد درصورتی که اتفاقهای بد هم مانند گریه ی یتیمی میماند که بهشتش رااز دست داده است زندگی نه سفید تمام است ونه سیاه تمام بلکه خاکستری است اینگونه تعادلی بین انرژی معصوم ویتیم ایجاد میشود ونه معصومی سرخوش هستیم که همه چیزرا سفید میبیند ونه یتیمی که همه چیزرا سیاه
رویای من» از فرزاد فرخ
جان منی تو» از حجت اشرف‌زاده
خوش‌قدم» از امید
خوش‌آمدی» از جمشید
دلآرام» از حامد زمانی
مهتاب» از جهان
لب تر کن» از احسان خواجه‌امیری
از ۵شنبه دارم هی پشت هم اینا رو گوش میدم و در نتیجه یه حس سرخوشی خاصی دارم.
+ شما هم گوش کنید، شاد بشید:)
+ آهنگ شاد ایرانی هم اگه دوست داشتید معرفی کنید:)
دوره های عجیب و 180 درجه متفاوت از همی رو میگذروندم.
انفجار ها و گوشه گیری های وسیع و متفاوت. 
بعد از خوندن کتاب ونسان ونگوگِ افسرده توی دوره ای که افسردگیم شدت گرفته بود میتونم بگم فشار روی دلم 100 برابر شد و منفجر شدم و دیگه از رمان هایی که داشتم ترسیدم و سراغشون نرفتم چون شکننده بودم و با هر حرفی و تجربه ای و احساسی همزاد پنداری میکردم و داغون میشدم یا اونقدر سرخوش که بیا و جمعش کن. 
ولی میدونستم آدم این نیستم که کلا کتاب رو کنار بذارم. 
حالا با
کشاورزی جایزۀ مرغوب ترین ذرت را گرفتمتوجه شدند که او از بذرهای مرغوب ذرت،به همسایه هایش هم داده بود علت را از کشاورز پرسیدندگفت:باد،بذرهای ذرت را به مزرعه های دیگر منتقل میکنداگر همسایه های من ذرتهای خوبی نداشته باشندباد آن بذر های نامرغوب را به زمین من می آورد اگر بخواهیم زندگی شاد،سرخوش و آرامی داشته باشیمباید به دیگران کمک کنیم تا آنها هم خوب زندگی کنند.
زن خوشحالتری بودم اگر میتوانستم الان موهای نداشته ام را پشت گردنم گرد کنم،دامن کوتاهم را تن کرده و کلاهم را روی سر گذاشته و بزنم به دل خیابان های پُر از آدم.پُر از غریبه.توی کاپشن چرم مشکی ام جمع شوم و سر از یک بار نه چندان مجلل درآورم.یکی از صندلی های پشت پیشخوان را بدون وسواس انتخاب کرده و بارمن را برای سفارش "شراب قرمز"،سنگین ترین شراب قرمز صدا کنم و تا آماده شدنش سیگار پشت سیگار باشد که دود میکنم و مه خاکستری که دور تا دورم را احاطه میکن
سلام
حال و روز این روزها خوب است، برای خود سرخوش هستند و برای من سرمست. غروب‌های زمستان را دوست دارم، نمی دانم چه تعلق خاطری به آن دارم، ولی همین قدر می دانم روزهای بچگی را برایم زنده می کند. باور کن بی راه نگفتم.
وقتی آسمان رنگ می بازد دوست دارم در آن لحظه در اوج آسمان پرواز کنم و خورشید را بدرقه کنم، ولی چه کنم که بی بال هستم.
راستی، کی نوبت من می شود؟، خیلی وقت است منتظر هستم. هر بار که پرسیدم جوابم را با سکوت دادی. بنظرت وقت آن نشده که تمامش کن
چند دقیقه قبل، اولین میانترم دانشگاهیم رو دادم. 
من از اونایی هستم که اگه چیزی به ضررم باشه، منکرش نمیشم. سوالا، تا حد زیادی ساده بود و قابل حل. ساده، نه به این معنی که درجا حل بشه. به این معنی که می‌تونست خیلی سخت‌تر باشه. ولی من زیاد نخونده بودم. با قدرت نرفتم سر جلسه. بعضی مباحث رو یکبار بیش‌تر ندیده بودم. در موضع ضعف بودم و راه‌حل‌ها، سر زبونم می‌موندن و به قلم نمی‌رفتن. امیدوارم نصف نمره رو بگیرم. هرچند، پایین‌تر شدنم بعید نیست و راستش
من دریافتم که دوست داشته شدن، هیچ، اما دوست داشتن همه‌چیز است و هر روز بیش از پیش به این باور می‌رسیدم که آن‌چه زندگی ما را باارزش و شادمانه می‌سازد، چیزی جز احساس‌ها و دریافت‌های ما نیست. هر کجا که بر کره‌ی زمین، چیزی را می‌یافتم که می‌شد آن را خوشبختی نامید، می‌دیدم که از احساس‌ها تشکیل شده است. هر آن‌جا که انسانی از احساساتی قدرتمند بهره‌مند بود و با آن‌ها می‌زیست، هر آن‌جا که آن‌ها را از خود نمی‌راند و خوارشان نمی‌شمرد، بلکه
امروز دیر بیدار شدم با این که دیشب زود خوابیدم که خب امروز باید از تفریحم بزنم. تفریحم که همون سریال دیدنه.  باید در حد تفریح بمونه نه این که زندگیمونو مختل کنه. خب در حال حاضر کارم واجب تره. البته جبران میکنم دیر بیدار شدنم رو. 
کتاب جدید سیر حکمت در اروپاست که برای بار دوم قراره بخونمش . نوشتهٔ محمدعلی فروغی ، نشر زوار امیدوارم این بار از دفعه ی قبل درکش برام بهتر و آسون تر باشه. خب تا شروعش نکنم مشخص نمیشه که پس بزن برییییم. یووهوو :دی امروز ی
سلام
حال و روز این روزها خوب است، برای خود سرخوش هستند و برای من سرمست. غروب‌های زمستان را دوست دارم، نمی دانم چه تعلق خاطری به آن دارم، ولی همین قدر می دانم روزهای بچگی را برایم زنده می کند. باور کن بی راه نگفتم. وقتی آسمان رنگ می بازد دوست دارم در آن لحظه در اوج آسمان پرواز کنم و خورشید را بدرقه کنم، ولی چه کنم که بی بال هستم. راستی، کی نوبت من می شود؟، خیلی وقت است منتظر هستم. هر بار که پرسیدم جوابم را با سکوت دادی. بنظرت وقت آن نشده که تمامش کن
هوای شعر عشق تو چه شوری درمن آوردهزکوی عاشقان تک خوشه ای از خرمن آوردهزعطر عنبرین عطر گیسویش همی مستمکه دل از من ببرده وی ولی جان ایمن آوردهمن از این شور و حال عاشقی البته دانستمکه دلبر با می عشقش مرا در گلشن آوردهاز این تدبیر خوش فال برهمن لیک دانستمکه این دلبر گل گیسو برای چون من آوردهدمی از کوی وی من برنگردم تا به وصل اوشوم نایلکه امید است پایم را به کوی و برزن آوردهنشاید عشق را نابود کردن در چنین حالیکه می در کف کند ساقی که گوید دشمن آورده
و هنوزم سوال من اینه که عشق واقعی وجود داره ؟
عشق هویتش مادیه یا معنوی؟
ادما چرا عاشق میشن افسرده و دیوونه میشه در صورتی که به نظرم باید بیشتر سرخوش بشن و امیدوار و بهترین حالت ممکن !
عشق رو باید یه بار تجربه کرد ؟ برای همیشه ! . اخه بر این اساس که دیگه اسم همجین بازیچه ی جوانک هایی که عشق نیست ! 
چی میشه که ادم وقتی عاشق یکی میشه تمام زندگیشو فدا میکنه ؟
من باب وجود عشق از بُعد معنوی برای همه اینا جواب های منطقی دارم ولی ! برای مادیش نه !
شاید هم ه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها