نتایج جستجو برای عبارت :

این لحظه چه انعکاساتی با خود داردgo

.
"کاش دست هایت نزدیک تر بودند"
 
+یک حالتی هست، فارغ از شادی و غمگینی و احساساتی که نامشان را میدانیم.یک حالتی هست که تنها نامی که برایش به ذهنم میرسد "سنگینی"ست.آن لحظه ی "ضیق ِ صَدر" ، آن لحظه ای که نفست بند می آید و قلبت اين اندازه ای( . ) میشود.آن لحظه ورای شادی و غمگینی ست.آن لحظه همین لحظه است، و البته خیلی لحظه های دیگر .
کاش در اين لحظه صاحب لذت زودبازدهی بودم. کاش در اين لحظه تسکینی می‌یافتم. کاش فقط برای لحظه‌ای به فرد خوش‌خیالی تحویل می‌شدم که از چیزهای ساده‌ای لذت می‌برد. کاش کسی بود که امشب در مصاحبتش می‌گذشت، که بخواهم در مصاحبتش بگذرد. 
نمی‌دانم. کاش فقط کسی بود لحظه‌ای دستی روی سرم می‌کشید و آرامشی می‌داد، که تنها تا دو-سه‌لحظه، برای چشیدن، می‌پاییدند.
☺️۱ لحظه تحویل سال!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن!
 
☺️۳ لحظه ای تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان!
 
☺️۵ لحظه ای که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده…!☺️
 
6 لحظه ای که دوستایه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده!!☺️
 
۸ لحظه ای از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
برای خوابیدن داری!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
یه وقتایی دلم می‌خواست فقط یه لحظه، فقط یه لحظه ناچیز بتونم ذهن آدما رو بخونم. اون وقت دیگه اون لحظه ناچیز نبود برام. باور کن، باور کن همون یه لحظه برای بقیه زندگیم کافی بود. اهمیتی نمی‌دم که چی می‌فهمیدم، فقط لازم بود که یه لحظه بتونم ذهنا رو بخونم. فوقش می‌فهمیدم که توهم زدم. تهش اين بود دیگه! از بلاتکلیفی که بهتر بود. 
سریال لحظه گرگ و میش چند قسمت است | لحظه گرگ و میش کی تموم میشه
تعداد قسمت های سریال لحظه گرگ میش، اخرین قسمت سریال گرگ و میش کی هست، سریال لحظه گروگ و میش چند قسمت دارد
سریال لحظه گرگ و میش چند قسمت است
سریال عاشقانه لحظه گروگ و میش به نویسندگی مونا انوری زاده، در ۵۰ قسمت برای شبکه سه سیما تولید شده است.
ادامه مطلب
زیر اين خورشید تاریک می سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمی ارزد 
سزای خویش را نزدیک تر از قلب به خود می بینم
سزای انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزای اين صدای من که از فقر درون می نالد
از فقر تو می نالد
از فقر خدا می نالد
و از ترحم های عشق
از نسیم لحظه ای غمگین ، می نالد
لحظه های خوب در پی ویرانی
لحظه های درد در کنج سکوت ، می شوند معماری
اگر بوسه ای در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان اين را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
خیره شو 
اتفاقات بزرگ آرام رخ می دهد 
مصل عشق های عمیق 
سریع نیستند 
شاید فکر کنی همه چیز ساکن است 
اما باید خیره شوی 
تا لحظه لحظه حرکتش را ببینی و کیفش را کنی 
آرام باش 
دوست داشتن صبوری می خواهد 
تمرین اهتسگی می خواهد 
 
 
 
 
 
مثل یک طلوع 
مثل یک غروب 
مثل یک سال نو شدن که از فروردین تا فروردین هر روز هروز ارام ارام اتفاق می افتد و در یک لحظه نتیجه حاصل می شود 
در یک لحظه روز می شود و دیگر شب نیست 
در یک لحظه ماه پشت اببر ها می رود و کم کم پنه
سریال لحظه گرگ و میش قسمت سی هفت  – سی و هفت سریال
لحظه گرگ و میش لحظه گرگ و میش با نام اولیه سوگند یک مجموعه تلویزیونی
.


سریال لحظه گرگ و میش قسمت 37– سی وهفت

ادامه مطلب
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوستان بیایید شعار را کنار بگذاریم و باور کنیم
همین لحظه میتواند،آخرین لحظه عمر و زندگی ما باشد،و هم میتواند لحظه تولد دوباره باشد.
بدون شک و یقین
اگر باور کنیم که اين لحظه میتواند لحظه مرگ ماباشد
کینه و تکبر و غرور را در دل راه نمی‌دهیم نداشتن یا نداشتن را دلیل برتری نمی‌دانیم
واگرباورکنیم
اين لحظه میتواند لحظه تولد دوباره باشد
به هیچ وجه مأیوس وافسرده و ناامید نمی‌شویم
(تو خود ح
شاید یکی از بهترین لحظه ها برای همه وقتی باشه که همه چیز تموم شده و همه تو صف هستیم تا یکی یکی جواب تمام کارامونو بدیم .لحظه ی قشنگ جاییه که وقتی نوبت تو میرسه . وقتی زانو میزنی .
همشون منتظرن . وقتی ببیننت یه لبخند بزنن و یه پلک آروم بگن آروم برو
چقدر خوب میشه  اين لحظه برای همه باشه
اين لحظه رو برای همه دعا میکنم
+ماه رمضانتون .ماه مهربانی.ماه مهمانیتون تو سفره ی خدا مبارک:)
التماس دعا
پارادوکس عجیبی توی زندگیمون وجود داره
اينکه لحظه ای جنگجو طلب ترین ادم روی زمین هستی و لحظه ای دیگه تبدیل به یک بزدل نا امید میشی البته همه اينا بستگی به دید تو داره
در لحظه زندگی کن مهم نیس تهش برنده ای یا بازنده ، تهش تبدیل به یک گلادیاتور قهرمان میشی یا یک سرباز شکست خورده ، تو قدم بردار از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و در اين حین اهدافت رو فراموش نکن و به سمتش برو و هیچ فکر منفی رو تو دهنت راه اندازه ک خدابا ماست در تک تک اين لحظات و نذاره گر تو
سریال لحظه گرگ و میش قسمت 35سی و پنج ۳۸ – سی و پنجم   سریال
لحظه گرگ و میش لحظه گرگ و میش با نام اولیه سوگند یک مجموعه تلویزیونی
.


سریال لحظه گرگ و میش قسمت 35سی و پنج

ادامه مطلب
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس های هنری هم گرفتم و آلبومی هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی اين که آدم باید در لحظه زندگی کنه و به جای عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اينه که آدم باید از تلاش های امروز برای لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس های ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با اين که طرفدار کمتری دارد مورد تاییدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
همین لحظه ها , گر چه دلگیر ولی زنده ام داشته اند همین لحظه هایی که یادت به جانم بیفتد من از هیچ مطلق به پا خواسته ام و تو از نهایت که ما رو به رو ایم ,, ولی فاصله بین مان مثل یک ثانیه قبل و حالاست در اوج تفاوت , در اوج تقابل #الهام_ملک_محمدی
لحظه‌هایی هستند ، که هستیم .چه تنها چه در جمع اما ، با خودمان نیستیم.انگار روحمان میرود همانجا که میخواهدبی صدا ، بی هیاهوهمان لحظه‌هایی که شنیدیم و نفهمیدیمخواندیم و نفهمیدیمدیدیم و نفهمیدیمهوا روشن شد ، تاریک شدچای سرد شد .یک لحظه سکوت ، برای لحظه‌هایی که با خودمان نیستیم.
- پابلو نرودا
وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، لحظه ای است که انسان را در سرازیرى قبر می گذارند.
شخصى نزدامام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسیار می ترسم، چه کنم؟
✅ امام صادق(ع) فرمودند:
زیارت عاشورا را زیاد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زیارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق(ع) فرمود: 
مگر در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید اللهم ارزقنى شفاعة الحسین یوم الورود؟
یعنی خدایا شفاعت حسین(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زیارت عاشورا بخوانید تا امام ح
از اين احساسات سینوسی خسته شدم یه لحظه احساس قدرت میکنم و لحظه ای دیگه احساس ضعف 
کاش یه دکمه تو وجودم داشتم که میتونستم هر لحظه که حالم بده رو درست کنه 
میدونی چی بده اينکه عقب افتادم اينکه مهمترین تصمیمات زندگیمو نابود کردن 
 
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین اين افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده. کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری اما ای کاش توی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین اين افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده. کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری اما ای کاش توی
درست همون لحظه ای که انتظارش رو نداشتم اتفاق افتاد.
همون لحظه که عصبانی گفتم دل ببرم ! ولش کن.
همون لحظه که هزار فکر عجیب و غریب به سرم میزد.
نمیدونم تهش چی میشه.
ته داره اصلا یا نه. 
+ببخشید فرصت نکردم هنوز نظرات رو جواب بدم ! 
دلتنگی هایم را ندید که با یاد جدایی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشدند دلتنگی هایی که مرا تا مرزجنون پیش میبرد دلتنگی هایی که نفس کشیدن را برایم دشوار میساخت دلتنگی هایی که تنها با یاد جدایی مرا به اين حس ها دچار کرده بود حال پس از جدایی چه بر سرم آوردهسخت ترین وتلخ ترین  لحظه برایم لحظه جدایی بود لحظه ای که خود جدایی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه ای که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند های تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام .من بی
دلتنگی هایم را ندید که با یاد جدایی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشدند دلتنگی هایی که مرا تا مرزجنون پیش میبرد دلتنگی هایی که نفس کشیدن را برایم دشوار میساخت دلتنگی هایی که تنها با یاد جدایی مرا به اين حس ها دچار کرده بود حال پس از جدایی چه بر سرم آوردهسخت ترین وتلخ ترین  لحظه برایم لحظه جدایی بود لحظه ای که خود جدایی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه ای که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند های تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام .من بی
یک لحظه هایی هست، آن آخرهای شب، که چراغ ها را خاموش کرده ام؛ توی سکوت
وسط پذیرایی دراز کشیده ام و صدای یخچال را می شنوم که خاموش و روشن می
شود، صدای باز و بسته شدن دری از واحد های طبقه های پایین تر، و صدای راه
رفتنشان توی خانه را، از اين شانه به آن شانه می شوم و شاید ماشینی در یکی
از خیابان های اطراف با سرعت می گذرد، که پرده ها را کشیده ام . و زل زده
ام به پنجره های ساختمان رو به رو و چراغ های زردشان، که منتظر می شوم چراغ
را خاموش کنند و بعد بخوا
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام , مستم باز می لرزد دلم , دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های بخراشی به غفلت صورتم را تیغ های نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است . #مهدی_اخوان_ثالث
خود را به خدا بسپار،وقتی که دلت تنگ است؛وقتی که صداقتها آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار،چون اوست که بی رنگ است؛چون وادی عشق است او،چون دور زنیرنگ است
خود دا به خدا بسپار،آن لحظه که تنهایی؛آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار،همراه سراسر اوست؛دیگر تو چه میخواهی ؟!بهر طلبت از دوست
خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی؛ آن لحظه که از غمها بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار،چون اوست نوازشگر؛چون ناز تو می خواهد او را ز درو
گفت: بهشت و جهنم . اعتقادی داری ؟ 
گفتم: من فقط به یک لحظه معتقدم ، بهشت و جهنم من همون لحظه هست.
گفت: کدوم لحظه ؟
گفتم: به لحظه ای بینهایت کوتاه ، اپسیلونی پیش از آنکه بمیرم . به لحظه ای که میفهمم دیگه داره کتاب قصه ام بسته میشه  . اون لحظه تنها لحظه ای هست که فقط خودم هستم و خودم ، تنهای تنها ، اون لحظه باید به خودم جواب پس بدم . من نمیخوام اون لحظه پیش خودم شرمنده باشم.
گفت: از کجا میدونی همچین لحظه ای وجود داره؟
گفتم: شبیهشو تجربه کردم.
گفت: خب اون ل
چه حماقتی کردم امشب،
یه لحظه فقط یه لحظه بی احتیاط شدم.
وقتی مسیر مسابقه رو مشخص کردم به ذهنم رسید که توی جاده است شاید خطرناک باشه، اما توی یه لحظه اين تهدید رو دست کم گرفتم،
با اينکه هزار بار با اين بچه ها بازی کردم، هزار بار خوشحالشون کردم، با هم خندیدیم و و و
اين دفعه هزار و یکم، اين یک لحظه، اين بی احتیاطی من،
شکر خدا. خدا رو شکر. خدا رو شکر که اتفاقی نیافتاد.
یه لحظه حواسم رفت و بچه ها دویدن و یه ماشین لعنتی با سرعت پیچید توی جاده و آرمانی ک
مامان جانم!
تا ساعاتی دیگر معلوم خواهد شد که پسری به دنیا می آید که دنیای میچکا و تاج سرش را دگرگون خواهد کرد یا دختری. آن لحظه می دانی چه لحظه ای است؟! آن لحظه، لحظه ای است که از شوق دانستن تو تمام شهر را برایت با پای پیاده خواهم دوید. تمام شهر را برایت زیر و رو خواهم کرد. تمام شهر را خواهم فتح کرد . .
میگفت فکر کن بیان بگن همین ۱۱ تا امام رو داشتیم. امام غائبی در کار نیست. چه تغییری تو زندگیمون پیش میاد؟ 
.
 بخوام صادق باشم باید بگم هیچی. بجز اون لحظه‌هایی که ظلم زمانه نفسگیر میشه و فقط میشه زیر لب گفت اللهم انا نشکوا الیک غیبه ولینا. دیگه تو بقیه لحظه‌هام اتفاقی نمیفته.
.
باید تو خط به خط زندگیمون. تو لحظه به لحظه‌اش بذاریم جاری باشه امام زمان.
یه پایه اصلی زندگی باشه. 
خودمو میگما. فاصلم با اين سبک زندگی، زمین تا آسمونه. 
.
ما رو ب
یک ماه بیشتر نیست ،
پس باید لحظه لحظه اش را "قدر" بدانم .
+ اين دفعه همسر سید شهرام شکیبا اومده بود ایوان مقصوره ، خانم ستاره سادات قطبی . خانم دلدار رفت باهش سلام و احوال پرسی کرد :) به نظر زوجِ موفقی میان ماشاالله .
+ خدایا از امروز و از اين لحظه پا گذاشتم در میهمانی با شکوهت ،از همان رزق های واسعت به من و همه ی دوستانم و همه ی کسانی که دارم عنایت کن .
از رزق دل گرفته تا رزق های مادی
هر لحظه امتحان است، پیش من و زمانم،
هر لحظه انقلاب است در قلب خو نچکانم.
هر روز من حساب است از عمر کم حسابم،
هر لحظه در شتاب است ایام گل فشانم.
گر پای من کنار است از راه بی کنارم،
فردای من درخشان از نور دیدگانم.
بر دوش من گران است بار گناه یاران،
بار گران دل را تا منزلی رسانم.
در چهره ام نشان است اندوه زندگانی،
در شعر من نهان است پیدا و هم نهانم.
آه سرانجام اين لحظه‌ی ناب که جان اوج می‌گیرد و زبان، و زبان با جان یکی می‌شود و هم آن بر قلم جاری می‌کند که هست؛ کلام او. درست در اين لحظه که آفریده با آفریدگار یکی می‌شود و آفرینش جاری می‌گردد. لحظه‌ی ناب ماقبل‌زمان خلقت؛ درست همین لحظه، همین جا.

حلمی | هنر و معنویت
آه سرانجام اين لحظه‌ی ناب که جان اوج می گیرد و زبان، و زبان با جان یکی می‌شود و هم آن بر قلم جاری می‌کند که هست؛ کلام او. درست در اين لحظه که آفریده با آفریدگار یکی می‌شود و آفرینش جاری می‌گردد. لحظه‌ی ناب ماقبل‌زمان خلقت؛ درست همین لحظه، همین جا.

حلمی | هنر و معنویت
ما آدما چقدر عجیبیم. هر کدوم شبیه حافظه های بزرگی هستیم که به اندازه سن خودمون لحظاتی رو گذروندیم و خاطره اش توی وجودمون ثبت شده یا حداقل روی رفتارمون تاثیر خودش رو گذاشته. چقدر متفاوتیم، به اندازه ی لحظه لحظه های عمرمون. چقد غم انگیزه وقتی اون لحظات دیگه تکرار نشن و فقط یادشون بمونه.
ولی چه راحت در یک لحظه می تونیم همدیگه رو قضاوت کنیم :)
بکی خودم :)
بهم گفت یه لحظه بیا بیرون فکر کردم با نهاله  
باز گفت یه لحظه بیا بیرون اشاره کردم با منی ؟ 
گفت اره 
بهم گفت من ترم بعد مهمانی گرفتم یه جای دیگه اگر دلخوری ای از طرف من پیش اومده معذرت میخوام
اون لحظه نه دلخوریم مهم بود نه معذرت خواهیش 
فقط رو کلمه مهمانی گرفتن قفل کرده بودم .
دلم گرفت. 
خیلی دلم برای خودم سوخت گناه دارم
عجیب و باور نکردنی. مسیر تحولات و سمتی که رهسپارش هستم اين گونه است. لحظه ای را به یاد ندارم که فکر اين آینده از ذهنم گذشته باشد. بوی مشئوم افکار آدمیان و از آن گندتر، ظاهر فریبنده و نازیبای آنان حالم را بهم می زند. بنظر می رسد دیگر تلاش برای ساختن فایده ای نداشته باشد. باید خودم را برای یک موجود ضد اجتماعی شدن آماده کنم. گوش های گرفته دیگر رنجی ندارند، چرا که صدای رجاله ها خاموش و نامفهوم می شوند. آرام آرام. گام بر میدارم به میعادگاه. لحظه ای که
نام کتاب: #سرباز_کوکی_ها | نویسنده: #مجید_همتی_متین | انتشارات: #نیماژ | ۱۲۴ صفحه.اين کتاب حقیقتِ تلخِ زندگیِ سربازان است. روایت انسان های مهجوری که غربت هر یک پهنه ای به وسعت و بلندای یک تپه را می پوشاند و هر لحظه شان مثل لحظه ای پیش و لحظه ای پس از آن است. انسان هایی که در مدار غربت خود انگار آدمکی کوکی مدام به تکرار یک عادت گرفتارند. برای آنان حقیقت چون برف براق و سوزان است و عشق خواب خوشی که هرگز آن را نمی بینندبرشی از کتاب:سوت که نواخته می شود چ
حالمان می‌تواند به لحظه‌ای بد شود. البته منظورم بدتر است. بگذار اينجوری بگویم:حالمان بد است اما به لحظه‌ای بدتر می‌شود. مثل خوردن موشکی به بدنه هواپیما. مثل افتادن ترقه‌ای جلوی یک زن حامله. مثل خفه شدن در بین یک جمعیت. مثل پریدن از یک بلندی. مثل افتادن در یک سیاه‌چاله. همه‌شان به آنی اتفاق می‌افتند و حالمان را از بد، بدتر می‌کنند. بدم بدتر شده تی‌تی. به آنی. به لحظه‌ای. به افتادنی.
 
زیبایی های نوروز برایم خلاصه میشود در لحظه‌ی تحویل سال.لحظه‌ای غرق در هیجان،زمزمه و شور و حال! انگار تمام جنونِ تقویم برای تغییر می‌ریزد در یک دَم.انگار تمام آن رفتن‌ و آمدن‌ها نجوایی آرام بودند؛اما با قدم گذاشتن یک لحظه به زندگی،‌بهار ریشه اش را در عمقِ دقایق پیش رو محکم می‌کند.قبل از آمدنش همه چیز سکوت است،اصلا زمستان است؛اما بعدش همه چیز حال است و شور.رنگ است و نگار!
روزها گاهی از ریتمشان خارج می‌شوند.از احساسات، عریان و بی‌حال
 
 
،  در تک تک لحظه ها ، لحظه ای خوب و لحظه ای هم شاید بد ، لحظه ای خوش و لحظه ای شاید  ناخوش ، اين لحظه به لحظه ها دست بدست هم میدن و میشن لحظات عمر ما ، اونقدر زندگی کوتاهه و اونقدر آدمها در هیاهوی زندگی غرق میشن که هیچکسی هیچکدوم از دلشوره ها و نگرانی ها و رنج هایی رو که ما کشیدیمو یادش نمیاد ، آدمها رنجهای گذشته  خودشون رو هم در گذر زمان دیگه فراموش میکنن چه برسه به رنج هایی که ما متحمل شدیم ، آدمها همه فکر میکنن خیلی خوب رفتار کردن و حتی اونم
هیچ وقت لحظه های خوش نمیان مگر خودمان بخوایم.
هیچ وقت خوشبخت نمیشیم مگر خودمانبخوایم.
لحظه هارو از دست ندیم چون آدم باید با چیز هایی که کوچین خوشحال باشه مثلا یکی که لامبورگینی داره خوشحاله هنر نکرده کسی که یک‌ کتاب یا ماشین کوکی داره باهاش خوشحاله ایول داره.
روزهارو از دست ندیم به قول تونی استارک( تو فیلم انتقام جویان پایان بازی وقتی که به سال ۱۹۷۰ آمدن روبه پدرش گفت):هنگفت ترین پول توی جهان نمیتونه یک ثانیه رو  بر گردانه.
 
پی نوشت۱:قدر لحظ
 
شعر گاهی در ظرافت رشته ی ابریشم ستگاه مثل لایه های کوه سخت و محکم ست
شعر آواز نخستینِ فرشته بوده استدر کتاب عشق اما یادگار آدم ست
شعر شاید داستانِ عشق را ماند که هستاولش زیبا و اما آخر آن ماتم ست
گاه داسی می شود بر روی پیشانی ی ماهگاه روی برگ گل هاقطره       قطره شبنم               ست
لحظه ای در سادگی عریان تر از آیینه ستلحظه ای مثل معما معنی آن مبهم ست
مثل پر ، وا کردن پروانه بر آغوش گلبا زلالی های هر احساس یار و محرم ست
در بلندای سرودن شعر را با
یک روزی یک نفر که عزیز هم بود، برایم از تعامل حرف زد و اينکه بخواهی نخواهی توی تعامل با آدم های دیگر یک چیزی دستت را میگیردنه وما اين که حرف گهر باری بشنویهمیشه اينطور نمیشوداما مثلا عکس العمل ها هم خودش کلی حرف برای گفتن داردیا حتی حرف های نا درست شاید حتی خیلی نا درست(کسی چه میداند شاید هم درست)یک روز دیگر یک نفر که خیلی عزیز بود پیشنهاد داد امتحانش کنمفعلا تصمیم به تعامل گرفتممدت دار نیست و از اين تصمیم های در لحظه در آمدههر لحظه ممکن است
و چقدر دلم برای نیمه شب میشداغ تنگ است 
و چقدر دلم برای تو تنگ است 
و چقدر دلم حال خوبت را خریدار است
.
.
.
رفیق 
معلوم است که دست پر برمیگردی
معلوم است که با حال خوب برمیگردی
معلوم است که همه چیز از اينی که هست بهتر میشود
هرچه باشد باید فرقی میان تو که در هوای انجا نفس میکشی با منی که در میان دود ماشین ها دست و پا میزنم و هر روز غرق و غرق تر میشوم باشد .
و تو هنوز دو روز برایت باقی ست 
لحظه لحظه اش را نفس بکش 
و در لحظه لحظه اش رندگی کن 
و ثانیه به ثا
گاهی با معشوق‌مان بازی می‌کنیم. فرو می‌رویم در نقشی که نیستیم: یک حسودِ بی‌بخشش. یک غیرتیِ بی‌تحمل. یک حسابگرِ مو از ماست بیرون کشنده. یک معشوقه‌ی هرجایی. یک بی‌عاطفه‌ی بی‌تفاوت. یک دیوانه‌ی زنجیری حتی. بازی می‌کنیم تا بازی که تمام شد، سخت‌تر و محکم‌تر در آغوش بکشیمش. که زندگی یکنواخت نشود. که لذتِ با هم بودن‌مان گونه‌گون و مستدام باشد. اما یک لحظه هست - و فقط یک لحظه طول می‌کشد - که باید بازی را تمام کنیم. باید دوباره خودمان شویم. بای
بین داستان حسین و ابراهیم ، خدای ابراهیم یک جایی آِغوش باز میکنه و پناهگاه میشه.درست در لحظه ای که آتش بر ابراهیم گلستان میشه اما خدای حسین تا آخرین لحظه ها در سکوت تماشا میکنه.
ایمان داشتن به خدایی که در لحظه وارد عمل نمیشه و نجاتت نمیده.دل سپردن و راضی شدن به اينکه معجزه نمیکنه اما دوستت داره.
"گاهی، وقتی غرق در مطالعه و مکاشفه یِ یک کتاب به سر میبَری، لحظه ایی میرسد که جای آنکه تو کتاب را بخوانی، جملات و مضامینِ کتاب شروع به خوانش تو میکنند، و اين لحظه، دقیقا همان لحظه ایست که آرزو میکنی ای کاش کسی پیدا میشد و کتابِ در دستَت را می بست، تا یک عمر برای همیشه در لا به لای سطر ها و صفحات آن گُم و مدفون شَوی، دقیقا در همان مختصاتی که تماماً در آن احساس تعلق میکنی."
اوه من اينو همیشه تو لحظه فراموش میکنم و یادم میره بنویسمش! ولی وقتایی که دست کشیده و خوش فرمت رو گرفتم و بخاطر اينکه لحظه ای دلم برات ضعف رفته یا دلتنگت شدم یا هر فکر دیگه ای که تو باعثش بودی، دستت رو آروم یا حتی محکم فشار میدم و تو همون لحظه همین کار رو متقابلا تکرار میکنی و بهم میفهمونی هر چیزی! مثلا تو هم همین طور؟! یا حواست به منه فقط! نمیدونم، تو اين کار رو میکنی و باعث میشی من بیشتر دلم برات بره جیمینا هیونگ من :))) 
از ترس نرسیدن
چشماتو ببندی و بخوای که زمان زود بگذره.
بگذره تا برسه به اون لحظه.
بگذره تا برسه به اون لحظه که نمیدونی بعدش چه قدر سخته یا اسون اما میدونی که بعدش حتما فرق داره
بعدش اصلا مثل قبلش نیست
همین رو میخوای
مثل اون لحظه که ته دلت یه حالی میشه تو سرعت و سرازیریاما بعدش قطعا فرق داره با قبلش.
اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :
به تمامی زیستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !
شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !
و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .
مادر از اين مصرف شدن لذت می برد .

روح وحشی
+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .
++همین ؛ اين لحظه ؛ امروز . اين همان چیزیست که میخواهم ! 
بگذار در همین لح
اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :
به تمامی زیستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !
شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !
و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .
مادر از اين مصرف شدن لذت می برد .

روح وحشی
+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .
++همین ؛ اين لحظه ؛ امروز . اين همان چیزیست که میخواهم ! 
بگذار در همین ل
تولد گرفته. بازهم همان همیشگی ها و بازهم همه شان کنارهم با لبخند به دوربین نگاه میکنند.دلم لحظه ای و فقط لحظه ای برای تک تکشان تنگ میشد. برای تمام روزهای گذشته برای جمع جیغ جیغو و پرسروصدایشان. اما لحظه ی بعد دلم حسادت میکند به جمعشان و به پایبندیشان و به نبود خودم درمیانشان. از همان روزی که یکیشان مهمانی گرفت و من از شنیدن اسمم میان پچ پچشان فهمیدم قرار نیست دعوت شوم و نشدم فهمیدم که فاتحه اين رابطه خیلی وقت است خوانده شده حلوایش هم میل شده. ن
روزی که برای اولین‌بار ببینمت، قطعا داستان‌های زیادی برای تعریف کردن دارم. من مشتاقانه حضورت رو تمنا می‌کنم و از خدا می‌خوام فرصتی رو بهم بده تا حس لبریز از هیجانم رو با صدای خودم برات بگم. هیراد جانم، پسرِ قشنگم، روزی که برای اولین بار ببینمت، معلوم نیست در چه سن و سالی هستی و چقدر از هیجانات اين روزهای منو درک می‌کنی، ولی مهم نیست، چون من صبر زیادی در مقابل بودنت و انجام دادن درست‌ترین کارهایی که یاد گرفتم در به‌موقع‌ترین زمان‌های مم
تیک. تاک. تیک. تاک. تیک. . اين صدای قدم های عمر است که دارد از تک تک پله های زمان پایین می آید؛ صدای افتادن در یک سراشیبی پایان پذیر، صدای باران نم نم لحظه ها بر کشت‌زار عمر. درون گودال قبر، آخرین و پایین ترین پله ی اين سراشیبی است. البته، آنکه می میرد عمر است نه زندگی. عمر، مدت زمان حبس مؤمن در دنیاست و مرگ، آغاز زندگی او. .تیک. تاک. تیک. تاک. تیک. . قسم به تیک و تاک و قسم به زمان؛ که همه ی آدم ها، در تاریکی تیک و تاک ها گم خواهند شد و راه به
بلیط لحظه آخری کیش
بلیط لحظه آخری کیش که همان بلیط چارتر هستند که توسط آژانس های هواپیمایی ارائه می شود و به فروش می رسد. به همین دلیل به اين بلیط ها بلیط لحظه آخری کیش می گویند که 24 ساعت قبل از پرواز موجود می باشند و در پایین ترین نرخ ممکن خود قرار دارند.خرید بلیط لحظه آخری کیش که ارزان تر از قیمت بلیط اتوبوس کیش  می باشد شما را شگفت زده خواهد کرد. در واقع شما با خرید یک بلیط لحظه آخری کیش از نظر تفاوت جایگاه و کلاس پروازی هیچ تفاوتی با بلیط های
الان ساعت 5 صبحه . و من منتظر طلوع خورشید هستم، بعضی وقتا که دارم به اين لحظه‌ی زیبا فکر می‌کنم، می‌بینم که چقدر لحظات زیبا رو ما از دست می‌دیم . شاید همون یک لحظه‌ی زیبا مسیر جدیدی به زندگی ما بده، شاید تغییری ایجاد بشه . همه‌ی ما متولد یک لحظه هستیم. یک لحظه که پدر مادر تصمیم به ازدواج می‌گیرن، یک لحظه که بچه به دنیا میاد و یا یک لحظه که از دنیا میریم.
هر لحظه می‌تونه یک اتفاق جادویی داشته باشه که شاید بتونیم بهش برسیم. من که خیلی از طلوع
غنچه گل عذار من
کی شکفی تو در برم
لحظه به لحظه دم به دم
جان بدهم در طلبت!
----------------------------------
شبنم دل نوازم من
هر دم صبح جلا دهی قلب فسرده چمن
سبزه و غنچه شادکام
هر دم صبح با رخت
----------------------------------
هایکو:
باد بهار
به هنگام عبور از گلستان
آرزوی دیگری داری.
-----------------------------------
بعضی لحظه ها در زندگی خیلی ناامیدکننده ست
اونقدر که دلت میخواد بزنی زیر هرچی مسئولیت و وظیفس
بجاش بری کوه، دشت، یه سیاره دیگه یا زیر پتو
حتی تمام دنیا رو پاز کنی و بشینی فیلم ببینی
بعضی لحظه های ناامید کننده کش میان
و من تا ۲۴ ساعت آینده محکومم به موندن در اين لحظه کشدار
آخ که تنها فرار غیرممکن، فرار از زمانه
اينجور وقتا دلم میخواست اين ۲۴ ساعتو موقتا میمردم
محض دلخوشیم: گاهی بی قواره نوشتن به تخلیه عاطفی می ارزه.
 
دقت کردی همین حالا ، همین لحظه پیرترین سِنی هستی که تا حالا بودی و جوانترین سنی هستی که تا اَبد خواهی بودپس از لحظاتت بی نهایت لذت ببر ، شاد باش ، غمگین مباش ، خلاق باش ، جسارت کن ، بیشتر بخواه ، جلو برو و از خودت مطمئن باش و هر لحظه یادت باشه هم‌ اکنون جوانترین سِن رو داری و هر لحظه بابت اين موهبت الهی شکرگذار باشلحظاتتون پُر از باورهای مثبت
خوشبختى یک احساس درونیه 
مهم نیست کجایى و چیکار میکنى 
مهم اينه که تو همین لحظه حالت خوب باشه 
خوشبختى یعنى استمرار لحظه هاى خوب 
لحظه هایى که خود ما تصمیم میگیریم چگونه سپریشون کنیم 
وقتى احساس خوب خواهى داشت که :
خودت رو با خط کش آدمها اندازه نگیرى 
فارغ از هر تتیجه اى تلاش کنى 
از ترس هات رد بشى ، یعنى از ترس هات نترسى 
با همین پولى که توى جیبت دارى خوشحال باشى 
 
 
 
ادامه مطلب
سال تحویل 98 چه روزی وچه ساعتی است | لحظه تحویل سال 1400 چه تاریخی است لحظه تحویل سال 98 چه ساعتی است لحظه تحویل سال ۹۷ تحویل سال ۹۸ چه ساعتی است ساعت تحویل سال ۱۳۹۸ تحویل سال ۹۸ چه ساعتی است
لحظه تحویل سال ۱۳۹۸ هجری شمسی به ساعت رسمی جمهوری اسلامی ایران : ساعت ۱ و ۲۸ دقیقه و ۲۷ ثانیه (ساعت یک و بیست و هشت دقیقه و بیست و هفت ثانیه بامداد) برای دانستن جزئیات بیشتر با ما همراه باشید.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم./
بعضی ها را نمیشود نوشت 
نمی شود لحظه به لحظه عکس هاشان را پست کرد 
یک آدم هایی آن قدر نورند بر تاریکسرای جانمان 
که نمی شود از گنجه ی پنهان شده در سینه، 
آوردشان بیرون و انگشت نماشان کرد . 
حیف است! 
میدانی؟ 
حیف است جلای جانم، در تنفس هوای آلوده زنگار بگیرد. 
بگذار مثل راز بماند عشقی شیرین، تازه، مخفی و ماندنی! 
نه لوس و نشان دادنی. . 
بعضی ها را نمی شود نوشت 
دم به دم ، نمی شود دم زد از عشق! 
بعضی ها را، باید زیست. 
ل
روزی که برای اولین‌بار ببینمت، قطعا داستان‌های زیادی برای تعریف کردن دارم. من مشتاقانه حضورت رو تمنا می‌کنم و از خدا می‌خوام فرصتی رو بهم بده تا حس لبریز از هیجانم رو با صدای خودم برات بگم. هیراد جانم، پسرِ قشنگم، روزی که برای اولین بار ببینمت، معلوم نیست در چه سن و سالی هستی و چقدر از هیجانات اين روزهای منو درک می‌کنی، ولی مهم نیست، چون من صبر زیادی در مقابل بودنت و انجام دادن درست‌ترین کارهایی که یاد گرفتم در به‌موقع‌ترین زمان‌های مم
کجاست؟
لحظه های خالی و بدون کینه و صبور
عطر خاطرات کهنه ی قدیم
عشق (مثل چشمه مثل رود) دور
دلم گرفته است.
مثل بارش شدید قطره های درد
روی شانه های صبح سادگی
در خیال روز های سرد
کجاست؟
لحظه های خیس انتظار
عشق خالص دو یار
کجاست؟ 
تئاتر بوسه های شب
حرف های گرم و عاشقانه ی دو لب!
کجاست؟
 هوای تازه وخنک
طرح آسمان آبی و بدون لک
دلم گرفته است.
دلم گرفته است.
دلم عجیب تنگ است؛
برای لحظه های عاشقانگی
برای خاطرات خوب و اتفاق های ناگهانگی.
شعر از شاعر خسته:
تنها کسی که هر وقت حس کردم تنهای تنهام و برام مونده ،خداس
تنها دلگرمیم خداس
 همه چیو میسپارم به خود خدا، شاید معنی امید و توکل همین باشه
 
نه تو می مانینه اندوهو نه ، هیچ یک از مردم اين آبادیبه حباب نگران لب یک رود ، قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشتغصه هم ، خواهد رفتآن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانندبه تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگزتو به آیینهنهآیینه به تو ، خیره شده استتو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندیدو اگر بغض
لحظه های انقلاب نویسنده: محمود گلابدره ای انتشارات: نشر معارف
لحظه های انقلاب : مستندی از لحظه های ناب و بی نظیر انقلاب مردم ایران…
 
لحظه های انقلابنویسنده: محمود گلابدره ایانتشارات: نشر معارف
خلاصه :
کتاب شامل خاطرات یک نویسنده ی جوان در دوران انقلاب است که در متن حوادث و اتفاقات در زمان وقوع انقلاب اسلامی حضور دارد و با تمام وجود در لحظات پایانی انقلاب همه چیز را حس کرده واين حس را به خوبی به مخاطب منتقل می کند و نشان می دهد که چگونه در هفت
برای گفتن من ، شعر هم به گل مانده 
نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم هر لحظه ، هر لحظه جز اين دست مرا مشغله ای نیست سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم  هر لحظه جز اين دست مرا مشغله ای نیست  دیریست که از خانه خرابان جهانم بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیستدر حسرت دیدار تو آواره ترینم 
عزیز دلم؛ در خلوتم لحظاتی هستند که تصادفاً گریبان‌گیر بودنم می‌شوند؛ ماهی یک بار، هفته‌ای یک بار، روزی یک بار، چند ساعتی یک بار. حالا زمانش مهم نیست، مهم وجودشان است و گریبان‌گیربودنشان. لحظاتی که مرا از گذشته‌ام پشیمان می‌کنند، گذشته که می‌گویم می‌شوند شاید یعنی از همین یکشنبه‌ی چند هفته پیش به قبل از آن. آن‌قدر قبل‌تر که وقتی به تجربه‌ی یک لحظه از گذشته‌ام فکر می‌کنم تهوع می‌گیرم. من نمی‌توانم خود را در هیچ لحظه‌ای از گذشته‌ی
 
انگار وقتی اسمت را از آسمان آوردند به لحظه‌های پریشانی ما هم فکر کردند. به آن لحظه ناامیدی دکترها از بهبودی، به آن تلفن‌های هراسان بی وقت. به آن ساعت‌های تحمل درد ناشناس، به ثانیه‌های تمام نشدنی تکان خوردن زمین، به لحظه ناگهانی تصادف در تاریکی.به ساعتهای پریشانی و پشیمانی، اضطراب و اضطرار.
انگار وقتی قنداقه‌ات را دادند دست پیامبر، به همه ما فکر کردند. موقع انتخاب اسم، به تک تک ما شکسته‌ها، دست بسته‌ها، جواب کرده‌ها، از نفس افتاده‌
ما به دنبال چه هستیم؟!از ابتدای زندگی در حال تلاش کردن هستیم ،چه زمانی که جنینی در شکم مادر بودیم و چه اکنون که در پی روزی می کوشیم.حقیقتا به دنبال چه هستیم و برای چه تلاش میکنیم؟در آخر که همه ما ذره ای خاک خواهیم شد.
اگر ندانیم به دنبال چه هستیم،اگ سرگردان باشیم؛هر لحظه بنده خدایی مجهولیم!لحظه ای بنده پول،لحظه ای بنده زن،لحظه ای بنده شکم . به راستی آیا ما خدایی داریم؟ ای جان راه را گم کرده ایم.در بی راهه ها و بیغوله ها سرگردانیم.آیا وقت آن ن
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به اين خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر اين بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت اين پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت اين پنجره یک نا معلوم
داشتم یه جزوه ی که به دستم رسیده بود مطالعه میکردم که توش هفتصدتا از لذت های رایگان دنیارو جمع کرده بود: 
بوی بدن نوزاد، خاروندن جای کش جوراب، خنکی اون طرف متکا
وقتی میرسی یه جایی شلوغ و همون موقع یکی از پارک در میاد، 
وقتی میرسی به چراغ راهنما همون موقع سبز میشه، وقتی تو جیب شلوار پارسالت پول پیدا میکنی،  
اما راز پشت تمام اين هفتصد تا نکته اين بود که تو توی اون لحظه درگیر لحظه هایی؛
اگه در همون لحظه تو به گذشته یا آینده فکر میکردی لذت اش خرا
نشستم تو یکی از دهنه های  پل خواجو ، هنوز جای دندون عقلی که دیروز کشیدم درد می کنه .درد نبودنش تا مدت ها توی دهانت حس میشه ،
در اين لحظه به تمام شدن نیازمندم ،تمام شدن هرچیز ،هرکس
 وفکر می کنم هیچ وقت تمام نمیشود .
پ .ن:غول سیاه افسردگیتو بردی .
" چه شد بگو چه شد که ما از اين زمانه خسته ایم بار سفر به سوی خود به سوی هیچ بسته ایم فرار تا کجا؟ بس است مرو به مقصدی که نیست برای لحظه ای فقط برای لحظه ای بایست بگو چه شد که راه عشق به چاه کینه ختم شد چرا مسیر تیز تیغ به عمق سینه ختم شد جواب من سکوت نیست بگو چه شد ترانه ها به جای فحش‌های زشت کجاست عاشقانه ها چه شد بگو چه شد که ما از اين زمانه خسته ایم بار سفر به سوی خود به سوی هیچ بسته ایم فرار تا کجا؟ بس است مرو به مقصدی که نیست برای لحظه ای فقط برای
دانلود آهنگ لحظه لحظه تو رو خواستم ولی تو منو ندیدی محمد یاوری
موزیک غمگین لحظه لحظه تو رو خواستم با صدای محمد یاوری به همراه متن آماده ی دانلود میباشد.
کیفیت فایل دانلود 320 میباشد
برای دانلود آهنگ به ادامه ی مطلب مراجعه کنیدموزیک جدید||عاشقانه
لحظه ها. اتفاق ها.
همه لحظه ها و اتفاق های اين زندگی مشترک از جلوی چشم هاش میگذره. الان 72 ساعته که مدام داره تصویر میبینه؛ خنده های مهناز، اشک هاش، سفرهاشون، دعواهاشون. و جمله های آرمان که مدام تکرار میشن : اتفاق ها و لحظه هان که مهمن"
احمد تصمیم گرفته به اين فلسفه آرمان فکر کنه. درواقع بیشتر از فکر، چون به نظرش منطقی میاد، میخواد عملیش کنه.
داره اتفاق ها رو مرور میکنه. لحظه ها رو هم. و اين مسئله با خودش ترس میاره. ترس از اين که لحظه ها اونقدر ج
تاحالا کویر رفتی؟ 
یه تیکه‌ای حتما برات پیش اومده که نشسته باشی دست هاتو تا مچ یا بیشتر داخل تل شنی فرو کرده باشی، همون لحظه با خودت میگی: دستمو که مشت کنم و بیارم بالا میتونم همه دونه‌ها را داخل دستم نگهدارم و اونوقت من فرمانروای شن‌های داخل مشتم هستم.
درست همون لحظه مشتت را بالا میاری و با چشمات میبینی که تموم دونه دونه شن ‌های تحت فرمانروایی از دستت سُر خوردند و افتادند.
و تو دوباره و دوباره فریب میخوری و دست‌هات را پر از شن می‌کنی و بال
توی زندگی اکثرمون یه لحظه هایی هست که از اون به بعد همه چیز عوض شده؛ یا چیزی درونمون متوقف شده یا اين که جرقه ای بوده برای شروع (دارم شبیه ادمایی که سیگار رو ترک کردن و یا با یه حرف و کنایه تبدیل شدن به صاحب بزرگ ترین شرکت حرف میزنم :دی). من عاشق اين مدل لحظه های زندگیمم. تنها فرصتیه که میتونی به خودت ثابت کنی چقدر توانایی. شاید گرون تموم بشه اون لحظه ها و  شبیه به آدمی بشی که از رینگ مسابقه زخمی و خسته بیرون میاد، زخمی و خسته و پیروز! اما ارزشش رو
@sma
مسئول محترم لطفا لحظه ای نفس نکش ،وقتی بلند میشوی به سر و دست و گردنت فشار وارد کن بعد بلند شو ،سوزنی در پایت فرو ببر بعد راه برو.
چه حسی داری ؟ اينها یک لحظه از زندگی بچه های ماست. تو میتوانی پس داروی #اسپینرازا رو وارد کن
بیمار #sma برای زنده ماندن و زندگی کردن بهش نیاز دارد
آه ای مرگ خونین منعزیز منزیبای منکجایی.وقتی بوسه ی انفجار تو  تمام وجودم را در خود محو می کنددود می کند و می سوزاندآه چقدر اين لحظه زیباستچقدر اين لحظه را دوست دارم.در راه عشق جان دادن خیلی زیباست.
خدایا سی سال برای اين لحظه تلاش کرده امزخم ها برداشته امبا رقبای عشق در افتاده امواسطه ها فرستاده ام
آه ای مرگ خونین منعزیز منزیبای منکجایی.
 
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز.!!
از سهراب شعر و ادب بخوانیم
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دوسه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد د
خاطراتی که ماندنی شده استشده چون قصّه ، خواندنی شده استسوژه هائی پر از تناقض هاجاده هائی که راندنی شده استسر به راهی که نیست پایانشمیوه ی یأس چیدنی شده استای خدا جان خودت بخیرش کنغُصّه هائی که خوردنی شده استلحظه ها لحظه های غمبار استمثل فیلمهای دیدنی شده است.
  واقعا زنده بودن بی فایده است برای کسی مثل من،  از صبح که بیدار شدم هیچ کاری نکردم لباسامو پوشیده ام اومدم شرکت و همه ش  نشسته ام ولی درد دارم؟  خب وقتی همیشه درد داری چه فایده ای داره اين زندگی که بخوایی لحظه، لحظه شو با درد سپری کنی؟  هان چه فایده ای داره اين زندگی با درد گذروندن
عشق اونه که خود فزاينده ست، در بود. در نبود. که هر کار کنی، که هر کار نکنی، بیشتر می شه.
که دل کندن نتوانی و توانستن نخواهی!
که دلت هر لحظه ی نبودنش براش پر می زنه، که هر لحظه ی بودنش غنج می ره و پره از شادی.
که پختگی و حل شدن در عشقم آرزوست. :)
که پر زدن و پرنده ی آسمونِ آبیِ تو بودنم آرزوست. :)
.
.
.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم، ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
از اين پس قرار است اينجا دفتر جدید روزمره های من باشد.  سعی می کنم تمام افکارم، عقایدم را بنویسم، از لحظاتم بگویم و هر لحظه و هر لحظه حس بهتری را،از،زندگی تجربه کنم.  
دوست دارم دوستان مجازی جدیدی داشته باشم و دریچه ای رو به افکار نو باشم.  
همراه همدل من!در زندگی ،لحظه های سختی وجود دارد؛ لحظه های بسیار سخت و طاقت سوزی ، که عبور از درون اين لحظه ها، بدون ضربه زدن به حرمت و قداست زندگی مشترک، به نظر، امری نا ممکن می رسد.ما کوشیده ایم - خدا را شکر - که از قلب اين لحظه ها، بارها و بار ها بگذریم، و چیزی را که به معنای حیات ماست و رویای ما، به مخاطره نیندازیم.ما به دلیل بافت پیچیده ی زندگی مان، هزار بار مجبور شدیم کوچه ای تنگ و طولانی و زر ورقی را بپیماییم، بی آن که تنمان دیوار اين کوچه را
امشب کع از درد به خودم پیچیدم، پیچیدم و پیچیدم تا همه پیچ‌های عالم به سر آمد، تو سر هر پیچی منتظرم نشسته بودی با آغوشی گرم و دستان مهربان، میخواهم‌ برایت بنویسم که قدر‌دان لحظهلحظه‌ی بودنت هستم، حتی وقتی که سعی میکنم با تک تک سلول‌های وجودم ثابت کنم که نیستم.
یکی از چیزهایی که توی کارِ ما (رسانه؛ چه مطبوعات و چه تلویزیون) اذیت‌مون می‌کنه اينه که به هیچ چیز نمیشه دل بست و هر لحظه امکان داره کاری که می‌کنی، آخرین کار خودت و مجموعه باشه! یعنی یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی. مثل کار توی نیروهای نظامی و انتظامی می‌مونه. اولین اشتباه، آخرین اشتباههمن اما بر خلاف خیلی از همکاران رسانه‌ای (که به شدت منعطف‌ند و در لحظه می‌تونن با شرایط جدید ارتباط برقرار کنن)، ثبات دوست دارم؛ که بدونم از کجا اومدم و ال
 
اردیبهشت ها یه لحظه هایی هست که هوا ابریه و باد خنک میاد. صدای شاخه های سبر درختا توی باد میپیچه و تو توی طبقه اول، جلو شیشه های قدی ساختمون منظره رو تماشا می کنی. بعد یهو بارون شروع میشه. بارون شدید و وقتی از ساختمون بری بیرون بوی خاک نم دار تنها چیزیه که حس می کنی.
سلام 
خواب های خودم کافی نبود.از موقع صوت کتاب آن سوی مرگ گوش میدادم.نور الا نور شده
واقعا هر روز یه هیجان به عااوه خودم تجربه میکنم
جالب تر اينکه قبلا دو سه بار از خواب میپریدم.الان شده لحظه به لحظه
یه مورد بگم.نمیگم.
ایا به صوت ها گوش دادید؟؟
 
دنیارو بی تو نمیخوام یه لحظه ریمیکس
دانلود اهنگ دنیارو بی تو نمیخوام یه لحظه ورژن جدید
دانلود اهنگ دنیارو بی تو نمیخوام یه لحظه کنسرت
اکورد اهنگ دنیارو بی تو نمیخوام یه لحظه

دنیارو بی تو نمیخوام یه لحظه ورژن آروم
دانلود آهنگ دنیارو بی تو نمیخوام یه لحظه با صدای زن
آهنگ دنیارو بی تو نمیخوام یه لحظه با گیتار
متن آهنگ دنیا رو بی تو نمیخوام یه لحظه
میگن زندگی قویترین چیز عالمه، حتی وقتی نمیخوایش، به مسیر خودش ادامه میدهراست میگن
من
هر شب
هرشب 
هر شب
آرزو میکنم هرگز صبح نشه، فردا نشه
آرزو میکنم زمان تو همین لحظه متوقف شه و تا ابد همین حالا بمونه
و نکته اينجاست که همین لحظه، گند ترین لحظه ایه که تا الان وجود داشته، و البته بهترین لحظه ای که در مقایسه با آینده وجود خواهد داشت.
برای تولدم یه پست پیشنویس کردم که تو اين دو هفته وقت داشتم، دلشو نداشتم کاملش کنم. خط آخرش اين بود که من بیست و چها
فروش ویژه بازدید کانال های تلگرامی و لایک و رای نظر سنجی با مناسب ترین قیمت⭕️ شرایط بخش بازدید:
تعرفه بازدید به صورت (پرداخت مبلغ) : هر کا 1500 تومان برای 3 پست آخر(افزایش در همون لحظه).
تعرفه بازدید به صورت (ارسال اکانت):
شماره های شروع شده با ( +1 ): 350 بازدید برای دو پست آخر(افزایش در همون لحظه).
سایر شماره ها : 700 بازدید برای 3 پست آخر(افزایش در همون لحظه).➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⭕️ شرایط بخش لایک:
• پست لایک یا نظرسنجی باید حتما از داخل کانال عمومی به
برای گفتن من ، شعر هم به گل مانده 
نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم هر لحظه ، هر لحظه جز اين دست مرا مشغله ای نیست سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم  هر لحظه جز اين دست مرا مشغله ای نیست  دیریست که از خانه خرابان جهانم بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیستدر حسرت دیدار تو آواره ترینم 
درست همین‌ جایی که وایسادم. همین جا سخت‌ترین بخش اين قصه است. ساختن و به دست آوردن چیزی که خاک سردی بشه روی جنازه از دست رفته‌ها، نتونستن‌ها، نشدن‌ها، ناممکن‌ها. اينجایی که نه دیگه پشت سرت رو می‌خوای و نه می‌تونی حدس بزنی در آینده چقدر ممکنه خوشحال یا غمگین‌تر باشی. هر لحظه احتمال زدن زیر همه چیز، زانوی غم بغل گرفتن و افسردگی کردن هست. اما اين تو نیستی. اين تو نمی‌خوای باشی. باید ادامه بدی. تمرین بی‌توجهی به نداهای گذشته و سُرو*ی از کف رف
رهروان خسته را احساس خواهم داد 
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت 
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت 
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد 
سِهره ها را از قفس پرواز خواهم داد 
چشم ها را باز خواهم کرد . 
*
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد 
دیده ها را از پس ِ ظلمت به سوی ماه خواهم خواند 
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت .
گوش ها را باز خواهم کرد .
*
آفتاب دیگری در آسمان ِ لحظه خواهم کاشت 
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد 
سوی خورشیدی
یه مرضی هم هست که میری سراغ خاطره های قدیمی، بدترین ها رو انتخاب می‌کنی و لحظه به لحظه اش رو با خودت مرور می‌کنی. عکس ها رو می‌بینی یا حرفای رد و بدل شده رو مرور می‌کنی. انقدر توی خاطرات فرو میری که نمی‌فهمی چند دقیقه است داری گریه می‌کنی. 
همیشه سلام سلامتی میاره اونم از جنس خوبش.البته اين روزا سلامتی شده گوهر نایاب!گوهری که از ترس یک بیماری داریم در به در دنبالش میگردیم.به هرحال سلام.از امروز به بعد تو اين وبلاگ دور هم جمع میشیم و حرف میزنیم.می پرسین در مورد چی؟در مورد همه چیز،در مورد زندگی من زندگی تو زندگی همه ی ماهایی که لحظه به لحظه با تلخی ها و شیرینی های خاصی مواجه هستیم.ولی دنبال یه خط درست میریم تا به نتیجه برسیم.از امروز به بعد من مینویسم و شما نظر میدید یا برعکس.باهم
مثل آهنگی که یک روزی، یک جایی، یک وقتی، پیدا کرده ای و دست نخورده، گوشه ای نگاه داشته ای تا وقت ِ بی‌حوصلگی ات را مأوا شود، تا مبادا عجولانه، لذت ِ لحظه‌ها، اين لحظه‌های عجیب که هرکدامشان به پدیده‌های یکسان رنگ ِ متفاوتی می‌بخشند، لذت ِ بی‌نهایت شدن ِ چیزی که اگر از میان ِ لحظه به لحظه ی زندگی‌ات، با لحظه ی به‌خصوص ِ خودش مقارن شود می‌تواند بی‌نهایت ِ تو باشد را بر خود حرام و به خوب بودن اکتفا کنی. صبورانه در برابر عجول بودن مقاومت کردی
راستی شعر چیست؟
آیا شعر جز ثبت لحظه های حس شده است؟
آیا شعر جز حسی است که در لحظه ها اتفاق میافتد؟
لحظه هایی که شعر به سراغ شاعر میآید چه لحظه هایی است؟
آیا آن لحظه ها به اختیار شاعر است؟
وقتی نوجوان بودم همیشه از خودم میپرسیدم که چرا همه شاعر نیستند؟
چرا بعضیها میتوانند دنیا را شاعرانه ببینند و بعضی نمیتوانند؟
و بعد به خودم میگفتم کاش همه شاعر بودند.
آن وقت از خودم میپرسیدم لحظه هایی که شعر به سراغ شاعر میآید شاعر چه حالی دارد؟
به نقل از جعفر
اولای کات کردنمون بود ولی هنوز جواب تلفن هامو میداد یه شب زنگ بش زدم و گفتم یه سگ پشمالو خوشگل گرفتم شبیه روباه، گفت خب خلاصه تعریف کردم براش و یخورده حرف زدیم خیلی خوشش اومده بود ، یه لحظه گفت ببین هرچی بهت گفتم رو فراموش کن من برمی‌گردم یا یه همچین چیزی میدونم انقدر ذوق‌زده شدم که الان یادم نیس یعنی دیگه کلمات جمله برام اهمیت نداشتن توی مفهومش شناور شده بودم، داشتم رو ابرا می‌رفتم.
فرداش انگار اون حرفو نزده بود از همون لحظه ها باید استفاد
جمعه هاوقت نمازو وحدت وهشیاری است/موسم خوب پرستش لحظه بیداری است/باش اندرنیمه شب میهمان تاسحر/اشک چشمت دردعاها زمزم دلداری است/درکمیل و ندبه آن انقلابی رخ دهد/بهر پیغمبروآلش موعدغمخواری است/بانمازجمعه آن عزتی حاصل شود/روح ایمان و بصیرت باگل همکاری است/دشمن دین باولایت خوار و رسوامیشود/سوی شیطان ستمگر جمعه هابیزاری است/درغروب جمعه گردد یادمهدی پرخروش/چون فراق حضرت او لحظه دشواری است/
اتم
ھا تمیپذیر و فاقد ھر نوع ویژگی ھستند. تنھا
در یک لحظه وجود دارند و در لحظه بعد از بین می روند. خداوند در ھر لحظه اتم ھا را می آفریند و اتم ھا قادر به حفظ بقای خود نیستند و با اراده خداوند
دوباره خلق می شوند و نیز به اراده خداوند اعراض |یعنی ویژگیها|
در آنھا حلول می‌یابد و صاحب کیفیت می شوند و ھر نوع حرکت و دگرگونی حاصل خلق متفاوت اتم ھا در ھر
لحظه است و تنھا علت آن خواست خداوند است. بدین شکل متکلمان
جھانی را به تصویر کشیدند که در ھر لحظه خلق
یه روزی تکنولوژی طوری شه که لحظه‌ی دلتنگی بتونی بری توی عکس‌ها. لابلای خاطراتت؛ حس کنی وزش آرامِ باد رو، اون لبخند و اون داغیِ خورشید رو. بشنوی تپش‌های تندِ قلبت رو و بنشینی به تماشا؛ دوباره و چندباره. بچرخی بین اون لحظه‌ها و فشارِ به آغوش گرفته شدن دوباره زنده‌ات کنه 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها