نتایج جستجو برای عبارت :

ایتاد شیطون متgo

ان شاءا. دیگر این دفعه میام پای کارش.
آره. اصلا اینجا میذارم تا ریا بشه. (خطاب به هوای نفسم!)
میدونم هوای نفس و شاید شيطون بیکار نمی شینن. (میدونی چرا گفتم شاید شيطون؟ آخه شاید در حد وسوسه کردنش نباشم. منظورم اینه شاید همون هوای نفس کارم رو بسازه و نیازی به وسوسه شيطون نداشته باشم.)
یا زهرا (س)
این مال هفته اوله. (از فردا! از شنبه!)
بسم الله
سلام :) حالتون چطوره ؟ 
این روزا اینقدر درگیرم که اومدنم به اینجا از اولویتام خارج شده 
پسر مدتیه سینه خیز میره و این روزا تبدیل به سینه خیز سرعتی شده 
مدام باید دنبالش این ور اون ور برم 
راستش خیلی خسته کننده است 
مخصوصا این که دست تنهام :( 
چقدر بده این تنهاییِ لعنتی !

همین پسر شيطون گاهی اینقدر خودشو لوس میکنه که میگم خدایا من چندتا دیگه ازین بچه ها میخوام
ولی باید حواسم باشه احساسی تصمیم نگیرم :))))
بسم الله الرحمن الرحیماللهم عجل لولیک الفرجزمین بازی خدا پیچیده تر از اونیه که ما فکر می کنیم اینطوری نیست که اگر نخواستی برای خدا بازی کنی رها بشی تا تو زمین هرز بگردی، خدا یه شيطون برات ردیف می کنه که مدیریتت کنه بازی رو به هم نزنی. اگر نخواستی جزو کلاه سفیدهای عالم باشی مجبوری سیاه بازی کنی.  أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (مریم  83)#سیاه_بازی_نکنیم#کلاه_سفید_باشیم#قرآن_کتابی_برای_فهمید
هی شيطون میاد دم گوشم وزوز میکنه مسعود تو نمیتونی ازدواج کنی و من به خودم میگم وقتی امام حسین علیه السلام ازم خواسته ازدواج کنم یعنی میتونم امام که حرف بیخود نمیزنه نعوذ بالله
دوباره شيطون میاد و با وسوسه و حب و بغض هام بهم میگه اگه ازدواج نکنی میتونی راحت تر بری سراغ اهداف فردیت ولی من به خودم میگم این آزمون ولایتمداریته و اون چیزی که امامت ازت خواسته بهترین چیزه برات
دانلود رمان برج زهر مار و دختر شيطون بلا 2 از کیانا بهمن زاده با لینک مستقیم
دانلود رمان برج زهر مار و دختر شيطون بلا 2 با فرمت پی دی اف و اندروید و ایفون
 
نویسنده : کیانا بهمن زاده
ژانر : عاشقانه , طنز
تعداد صفحات : 239
خلاصه کوتاهی از جلد اول:)آرام که از پدرش متنفر و مدام ازش درحال فرار بود به طور اتفاقی با آرسام آشنا میشه آرسام هم مردی بود که شخصیتش دقیقا مخالف آرام شيطون بود اما خب برحسب اتفاقاتی آرام به آرسام پیشنهاد یه ازدواج سوری میده تا بتو
شيطون ظاهرا" خیلی خدا را دوست داشت
و خیلی خیلی او را می پرستید
و در دربار او یکه تازی می کرد
خدا آدم را اختراع کرد و بر سر شيطون هوو آورد 
شيطون مزدش را گرفت
آدم سوگلی شد
شيطون حال آدم گرفت
خدا حالشان را گرفت و 
آدم به زمین آمد 
خدا فرمانی داد و هابیل درست عمل کرد
قابیل با بیل زد تو سر هابیل
هابیل مزدش را گرفت 
روزگار دست قابیلی ها بود 
تا اینکه همه جا قابیلی شد 
خدا به نوح دستور داد کشتی بسازد و همه را سوار کند
نوح به خدا گفت همه چه جوری سوار بشن
1. صبحی که با چایی دارچینی که بابای آدم به آدم بدهد آغاز شود صبحی ست از صبح های بهشت.
2. میدونید از صبح تا حالا چه اهنگی افتاده سر زبونم؟ دختر مردم پکرم کرده شماعی زاده :))) بعد هی "پکر" رو میگم "کپر" کلی می خندم خودم به خودم :)) بعد تازه بیشتر اون قسمتش افتاده تو دهنم که میگه "میدونه، اره میدونه، خود شيطون بلاش میدونه" :))) بعد بابام در سکوت نگاهم میکنه :))) میگه حداقل یه چی بخون من بلد باشم. میگم تو چی بلدی؟ میگه بیا معین بخونیم :))) 
3. اون روز تو مدرسه قیاف
شيطون ظاهرا" خیلی خدا را دوست داشت
و خیلی خیلی او را می پرستید
و در دربار او یکه تازی می کرد
خدا آدم را اختراع کرد و بر سر شيطون هوو آورد 
شيطون مزدش را گرفت
آدم سوگلی شد
شيطون حال آدم گرفت
خدا حالشان را گرفت و 
آدم به زمین آمد 
خدا فرمانی داد و هابیل درست عمل کرد
قابیل با بیل زد تو سر هابیل
هابیل مزدش را گرفت 
روزگار دست قابیلی ها بود 
تا اینکه همه جا قابیلی شد 
خدا به نوح دستور داد کشتی بسازد و همه را سوار کند
نوح به خدا گفت همه چه جوری سوار بشن
خلاصه رمان : یک دختر شيطون به اسم رها شایان، یک پسر شيطون به اسم رادوین رستگار…هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه رو با تیر می زنند.رها به شدت از رادوین متنفر هست و این تنفر باعث می شود که برای اذیت کردن رادوین نقشه های مختلفی بکشد.
ادامه مطلب
اولین جلسه کارورزی خیلی خوب بود. از چیزی که انتظار داشتم صبر و تحملم بیشتر بود و بچه هام اونقدر لوس و شيطون نبودند فقط قسمت سختش یادگرفتن اسم های ناآشنای بچه ها بود ولی خب مزیتش این بود که از بین اسماشون برای پسرم اسم پیداکردم:دی
 
پیرزن چادرسیاه رنگ و رو رفته و خاک گرفته اش را جمع کرد و تند و تند، با لهجه ای غلیظ، از پنج یتیم گرسنه روزه داری که در خانه داشت حرف زد. 
هیچ وقت نمیشود قاطعانه راست و دروغ این حرفها را تشخیص داد. ولی من همیشه به حسم اعتماد میکنم. به حسم اعتماد کردم و تنها اسکناسی را که در کیفم داشتم، به او دادم. 
کلی دعایم کرد: "اِلای گُشنِگی نکشی. اِلای یتیمی نبونی، اِلای بی پناه و افتاده نشی" و محور اصلی دعاهایش این بود: "اِلای مثلی من نشی. اِلای مثلی بِچام نشی."
شامگاه پنجشنبه 21 اردیبهشت 96 برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم رفت. مهران مدیری برنامه را با موضوع بهداشت و سلامت آغاز کرد.
 
رویا تیموریان بازیگر خوب کشورمان مهمان برنامه دورهمی بود. رویا تیموریان بعد از سلام و احوال پرسی از مهران مدیری و برنامه دورهمی تقدیر و تشکر کرد.
مهران مدیری اولین سوالش اینگونه مطرح کرد ، در بچگی شيطون بودید و الان خیلی آروم شده اید؟ رویا تیموریان گفت :بله در بچگی خیلی شيطون بودم و کارها
واقعا چه وضعشه.
میای درس بخونی هزار جور فکر میاد تو سرت.
از فلان استاد و فکرش راجع به تو میاد تا فلان آهنگ و اون عن آقا که حکم شيطون و دربون جهنم داره که یه سره کارش وسوسه کردنه.
کثافت حرومزاده.
خاک بر سرت.
دلم برا زنت میسوزه.
نچ نچ نچ
شامگاه پنجشنبه 21 اردیبهشت 96 برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم رفت. مهران مدیری برنامه را با موضوع بهداشت و سلامت آغاز کرد.
رویا تیموریان بازیگر خوب کشورمان مهمان برنامه دورهمی بود. رویا تیموریان بعد از سلام و احوال پرسی از مهران مدیری و برنامه دورهمی تقدیر و تشکر کرد.
مهران مدیری اولین سوالش اینگونه مطرح کرد ، در بچگی شيطون بودید و الان خیلی آروم شده اید؟ رویا تیموریان گفت :بله در بچگی خیلی شيطون بودم و کارهایی
بچه مثبت مدرسه : چه آتشی می سوزانند این دوپسر شيطون و عاصی از درس و مدرسه.
بچه مثبت مدرسه : یاسر عرب، نشر سپیده یاوران
معرفی:
مثبت در منفی میشود صددرصد مثبت ولی از مدرسه اخراج می شوید!
بریده کتاب:
روزهای آخر مثل برق وباد می گذشت، کلاس ها تمام می شد و امتحانات آخر سال می رسید. امتحان آخری رو خوب یادمه. همه بچه ها طبق قرار قبلی بعد از دادن برگه امتحان بیرون مدرسه ایستادیم و دسته جمعی، کتاب های درسی رو تکه تکه و پاره پاره کردیم و آتیش زدیم. این طوری ا
بعد از دو ماه بقچه ی لباس خنکا رو باز کردم؛ چه لباس هایی که فراموش کرده بودم ! چه لباس هایی که زیادی دوسشون دارم!
بقچه ی لباس های زمستونی رو می بندم. به این فکر می کنم که تا پاییز کدوما رو یادم می ره. شيطون می ره تو جلدم که یه دو تومنی بذارم تو جیب یکی از کاپشنا ولی نمی ذارم.
بعد از دو ماه بقچه ی لباس خنکا رو باز کردم؛ چه لباس هایی که فراموش کرده بودم ! چه لباس هایی که زیادی دوسشون دارم!
بقچه ی لباس های زمستونی رو می بندم. به این فکر می کنم که تا پاییز کدوما رو یادم می ره. شيطون می ره تو جلدم که یه دو تومنی بذارم تو جیب یکی از کاپشنا ولی نمی ذارم.
پسوند شباهت؟
سا.
باریکلا. خوشم اومد. تازه می‌خواستم بگم دو حرفیه. 
مثل مهسا. یعنی شبیه به ماه.
ای شيطون! حالا چرا دقیقا این اسم توی ذهنت بود؟
همین‌طوری.
باشه. مام گوشامون مخملی.
[اسم‌های مشابه از ذهنش می‌گذرند: مهدیس، مهوش، مهرو، مه‌لقا، مهشید، مهتاب، ماهرخ، ماهور، ماه‌چهره.] واقعا چرا این اسم؟
از من می‌پرسی؟
نه. از خودم پرسیدم.
قشنگ رد دادی تو.
من هرشب تا دهن اینستا رو سرویس نکنم نمیخوابم‍♀️
عایا پاکش کنم؟ برای صدمین بار
عایا نباید ی گزینه میذاشتن ک سرچ هارو ببنده آدم شيطون وسوسه ش نکنه
عایا نباید خوددار باشم یکم؟
کو اراده جوان عزیز؟
کو عزم راسخ؟
کو روحیه ی تغییر ساز؟
+ وقتی میخوام مهربون خودمو نصیحت کنم
امروز یه نفر بهم ابراز محبت کردکه دلم قنج رفت
خواستم جوابشو بدم
اولین چیزی که خواستم تایپ کردم، یاد اولین روزهای قدیم افتادم
و فقط نوشتم ممنون
و نتونستم به کس دیگه ای جز خودش فکرکنم
چندشب پیش هم خوابشو دیدم
خیلی دوس داشتنی بود
مثل همیشه لوس و شيطون
همین
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
زمین بازی خدا پیچیده تر از اونیه که ما فکر می
کنیم اینطوری نیست که اگر نخواستی برای خدا بازی کنی رها بشی تا تو زمین هرز
بگردی، خدا یه شيطون برات ردیف می کنه که مدیریتت کنه بازی رو به هم نزنی. اگر
نخواستی جزو کلاه سفیدهای عالم باشی مجبوری سیاه بازی کنی.  أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ
عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (مریم 
83)
#سیاه_بازی_نکنیم
#کلاه_سفید_باشیم
#قرآن_کتابی_برای_فهم
من میگم با من حرف نزن ، که بزنی 
من ردت میکنم ،که اصرار کنی 
من میگم نه ،که مجبور کنیم ب آره 
من میگم هیچی که تو صد بار بپرسی ازم 
من ناز میکنم که تو نازمو بکشی 
من میگم برو که نری 
من میگم برو که نری
و 
من میگم برو که نری . 
# من متنفرم از کسی که هر چی بگم ، بگه چشم ، اوکی؟ 
واسه همینه من از اونایی ک همه دوسشون دارن ، بدم میاد . من یه شيطون لجبازه پرحوصله ی ؟ کرم دوست دارم
من یه آدم بد رو دوس دارم 
که بد باشه با همه ، جز من 
نه یه آدم خوب.  که با همه و م
یکی از مرض هام هم اینه که نمیتونم دوتا کار رو با هم منیج کنم!
حالا موندم چطور برنامه بریزم که هم از درس خوندنم عقب نیفتم و هم پروپوزالم رو برای دفاع آماده کنم و هم برای امتحان صلاحیت بالینی بخونم و هم یه فکری کنم که بعد از گذروندن یک ماه ن،گوش شيطون کر دو کلمه بخونم که سر راندها مثل بُز به بقیه زُل نزنم!
اجالتا تا حداقل ده روز آینده رو قراره با استرس بگذرونم!
من دیگه نُه سالمهیک گل زیبا شدمغنچه بودم که حالاشکرخدا وا شدماین جشن تکلیفمهجشن عبادت مننمازمو میخونمخوش به سعادت منفرشته ها میشیننکنار جانمازمبا هر نماز یه خونهتوی بهشت می‌سازمموهامو میپوشونم چون که خداجونم گفتهرچی که شيطون میگهبرام شده حرف مفتقشنگ ترین روز مندرست همین امروزهقشنگ تر از تولد یا عید نوروزمهزهرا آراسته‌نیا
یکی از نعمت های بهشت، هم صحبت های خوبه  
چقدر این نعمت، نعمت بزرگیه
طوری که می تونه کلییییی بهره وری ما رو توی زندگی بالا ببره و راه نفس و شيطون رو به دل و فکرمون ببنده
 
بهترین دوست هم، کسیه که ارتباط با اون برای تو ذکر باشه نه وقت گذرونی  
خدایا به شدت نیازمند هدایت و راهنمایی تو هستم، نشونه ای و نوری از طرف تو لازم دارم  
بچه‌های شيطون علاوه بر شیرینی که دارند، شیطنت شان گاهی به حدی می‌رسد که والدین و اطرافیان را به ستوه می‌آورد. در این مواقع والدین نمی‌دانند چگونه با بچه شيطون خود برخورد کنند. پدر و مادران می‌دانند شیطنت و بازی گوشی خصلت ذاتی کودکان است، اما خرابکاری‌ها و خطرات تهدید کننده باعث می‌شود، با کودک شان برخورد کنند. این بچه‌ها انرژی زیادی از والدین خود می‌گیرند، پس خستگی و بی حوصلگی برای پدر و مادر بچه‌های شيطون امری عادی است. اما والدین م
 
خدا رو شکر زندگی به خوبی پیش می ره . البته از نظر من
قرار شد حدود ۹۰ متر از  طبقه پایین  رو جدا کنیم برای همتا و حدود ۳۰ متر هم برای اتاق بچه ها و خیاطی و .
 
کلی کار داریم این چند وقت ، خیاطی و بنایی و جابجایی و .
 
 
تو این مدت گاهی همسر از دست همتا ناراحت شده ، همونجور که از دست من ، بعد از این همه سال ،متاسفانه هنوز ناراحت می شه و اشتباهاتی دارم.
سعی می کنم یار باشم نه بار  ، سعی می کنم درکشون کنم و حتی جذابیتها و تازگی ها و  . رو .
البته نمی گم
دانلود فول آلبوم دنیا دانلود آلبوم جدید دنیا به نام دنیا دانلود آهنگ دنیا به نام طلا قشنگترین موزیک دنیا بهترین موزیک دنیا دانلود همه ی آهنگ های دنیا دادرسان با کیفیت عالی 320 . دانلود آهنگ دنیا شيطون دانلود آهنگ دنیا شيطون دانلود موزیک جدید دنیا دادرسان بایگانی آرش (خواننده) داغ ترین اخبار موزیک. بهترین موزیک دنیا دنیا دنیا دانلود آهنگ گرشا رضایی آخر دنیا musik dniya موزیک دنیا دانلود موزیک ویدیو جدید دنیا دانلود آهنگ جدید گرشا رضایی آخر دنیا
فصل ششم : آخرین سفر او

زمان زیادی از خداحافظی با اون شتر نگذشته ,تو تموم مسیر فکرم مشغول بود به
اتفاق هایی که تا الآن برامون افتاد , به این که تا چند روز پیش تنها کاری که تو
زندگی انجام میدادم خوردن ماهی های ساحل بود و تمرین پرواز شنقل . هیچ هدفی هم
برای زندگی نداشتم و فقط زندگی میکردم اما تو این چند روزه همه چی عوض شده ,
برادرم که تا چند روز پیش بزرگترین آرزوش پرواز بود الآن من رو از دام های شيطون
نجات میده , راستی چرا ؟ چرا شيطون تا همین چند روز پ
ماهی های رنگارنگ
تو حوض خونه ی ماماهیای رنگارنگبالا و پایین میرنبا پولکای قشنگدنبال هم میگردنهمو صدا میکننبا چشمون نازشونهمو نگاه می کنندنبال هم می گردنهمو صدا می کننکلاغه تا میبینهکنار حوض میشینهمیخواد ماهی بگیرهماهیا قایم میشن به زیر آب ها میرنکلاغ شيطون میشه زار و پریشون
سلام و ارادت
نمیدونم چی شد که بعد از حدود 20 سال یکباره یاد استاد فاطمی دبیر ریاضی سال اول و دوم راهنمایی افتادم. استاد گرانقدری که یک تنه مدافع نوجوان بسی شيطون و سر به هوایی شدن که آقای فدایی حتی قصد اخراجش رو داشت. جستجو کردم و وبلاگ شمارو دیدم و از دیدن تصویر ایشون بسیار خوشحال شدم و خواستم ببینم از ایشون خبری دارین احیانا یا خیر؟
ممنونم.                                                                                 pirhadi@live.com
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
همیشه دلم میخواست راننده ماشین پلیس باشمبلندگو بگیرم دستم بگم :»راننده پژو سفید حرکت کن.»ریو؟ سرت رو بنداز پایین ، مگه خودت خواهر مادر نداری ؟؟؟»لندکروز مشکی؟شيطون دخترای قشنگی سوار کردی»۲۰۶ صندوق دار!!! آهنگت خیلی قدیمیه عوضش کن»بنز مشکی بننننززز فخر میفروشیبزن بغل
1مهر- شب:
توی بخش پیش آقای فرزانه  و الهه بود. لم داده بود روی صندلی و پاشم انداخته بود رو پاش و شاد و خندان قضیه پس گرفتن پول رو واسش تعریف میکرد.
- نمیدونی آقای فرزانه اگه بهم حقوق میدادن اینقدر بهم حال نمیداد! پول پس گرفتن از هاشمی واقعا کار بزرگیه!
من- صادقی! الان وقتشه که دیگه اونو به من پس بدی!
- پس بدم؟ تازه موفق شدم ازت بگیرمش.
ادامه مطلب
شنبه که زنگ زد ، گفتببین بچه ، کاری که میگم و انجام ندی خط کش میخوریا ؟ کمربند حتی!
اصا وایسا ببینم ، تو چرا انقد شيطون شدی؟؟!
خندیدم و گفتم خیالم راحته این طرفا نمیاین .
دیشب آخر شب که گزارش‌کارمو فرستادم ، بلافاصله seen کرد و نوشت
یادته دیشب گفتی : شما اینورا نمیاین      آخر هفته اونجام.
من قهقهه میزدم
از ذوقی که داشت برای گفتنش . از اینکه دوباره داره میاد . از این لحنِ پیروزمندانه ی آخر هفته اونجام
سلام
میشه برام دعا کنید
هنوز شروع نشده طاقتم طاق شده، نمی دونم شاید خسته ی این رفت و آمدهاییم.
اما هیچی بدتر از آوارگی خونه ی این و اون نیست، اگر میرفتیم مستاجری حداقل اختیار زندگیمون رو داشتیم! 
دعا کنید، شيطون نشسته رو شونه هام و می تازونه!  دلم می خواد سر عهدم وایسم و وا ندم. 
خدایا کمک کن احترام همه رو حفظ کنم و خدای نکرده حرمتی نشکنه، دلی نشکنه. چه بچه های خودم، چه  بچه های خواهرم، چه همسرم، اذیت نشن! 
لا حول و لا قوة لا بالله العلی ال
وقتی صبح ناشتا یه کپسول شیشه ای بندازی بالا و اینقدر انرژی جمع شه تو سلولات که حتا نتونی یه جا بند شی اینطور میشه دیگه.کل امروزو زبان خوندم اونم به همراه موزیک زیبای اندی که میفرماد: بلا شيطون خودم، دشمن جون خودم.قربون خوشگلیات ، دل داغون خودم :)) سرمو بلند کردم دیدم تا درس 90 رفتم یه کله و بعد که آریان ازم پرسید درس چندم تا برگرده و جوابمو ببینه تا 93 خوندم  مدتها بود اینقدر بازدهی نداشتم 
 
یه حس هایی هست .
نه میشه راجع بهشون با کسی حرف زد .
نه میشه تو دل نگهشون داشت حتی!
نه حتی تر واسه خود آدم واضحن!

یه جور مثل یه مااار بلند میپیچه تو سراسر مغز آدم.نه میدونی اون لحظه کجای ذهنتو نشونه گرفته.فقط میدونی به هرچی فکر کنی اون مار پرپیچ و خم لعنتی از اونجا میگذره و نیش خودشو به خاطره هات و فکرات فرو میکنه .و از همشوووون یه نقطه سیاااااه.یه عالمه چیز منفی درمیاره .و میاره جلو چشم آدم!و اگه اینکارا رو انجام نده.یه جوری فکراتو پوچ ن
 
 
 
دل کوچولو دل دیوونه
دیگه نرو از خونه
پشیمون میشی
پریشون میشی
نمیدونی دیوونه
بیرون از خانه دلا همه سنگ
هر چی میبینی رنگه و نیرنگ
تو مثل یه پر میبردت باد
حتی یادت هم میبرند از یاد
دل کوچولو دل دیوونه
دیگه نرو از خونه
پشیمون میشی
پریشون میشی
نمیدونی دیوونه
بمیرم واسه ی تو
چه رنجا نکشیدی
چه خسته دل تنها
چه حرفا که شنیدی
حالا برگشتی بازم تو سینه
میدونی تنها منو داری
میدونم شيطون بلای جونم
منو باز آروم نمیذاری
دل کوچولو دل دیوونه
دیگه نرو از خ
مثل این قحطی زده ها تا اذون رو گفتن حمله کردم سمت یخچال و شله زرد نذری رو آوردم و یک کاسه برا خودم کشیدم.بعدش تو مغزم جرقه خورد که کیک تولد دیشب یه تیکه از اون کاراملیه مونده بذا اونو هم بخورم.اونو هم خوردم.یک لیوان آب رفتم بالا :)) بعدش افطار رو آوردم و یک عالمه خوردم بعد دوباره شيطون گولم زد و گفت بپر از اون سوسیس دیشب هم بخور.و اینطوریه که حالم بده و نشستم تا غذاها هضم بشن :)) نمیتونم سرمو خم کنم روی کتاب :)) 
باز برای آسمون                  از راه رسید یه مهمون
یه ابر چاق سیاه                 با خنده های قاه قاه
ابر ِسیاه شيطون                دوید توی آسمون
نشست کنار خورشید          دامنشو روش کشید
آسمونو سیاه کرد               خنده ای قاه قاه کرد
خورشید به ابر نیگا کرد        پرنده رو صدا کرد
پرنده زود پر کشید              رفت تا به ابرک رسید
پاهاشو قلقلک کرد             به خنده هاش کمک کرد
ابر سیاه هی خندید            اشک چشاشو ندید
خ
سگ سیبرین هاسکی یا هاسکی اصیل یا هاسکی آلاسکایی یا هاسکی مالاموت رو خیلی ها به اسم میشناسن ولی شاید همه با شخصیت، تاریخچه و روش نگهداری ازش آشنا نباشن.
نژاد هاسکی با ظاهر گرگ مانند، چشم های رنگی زیبا و شخصیت فعال، شيطون و بازیگوشش جزو محبوب ترین نژادهای سگ در ایران هست.
در ادامه با ما همراه باشید تا زیر و بم نژاد سگ سیبرین هاسکی رو باهم مرور کنیم.
ادامه مطلب
شتباهات کودک را گردن کسی نیندازید!
بچه من نبوده!شيطون گولش زده !پسر ما نبوده؛ امیرعلی بوده!امروز مریم اینجا بوده این کارها را انجام داده!
زیرا: دراین حالت به دنبال مقصر هستیم ،مقصریابی و توبیخ شخص اشتباه است.با این کار به فرزندمان می‌آموزیم مسئولیت کارت را نپذیر!دروغ‌گویی و مخفی‌کاری را یاد‌ می‌گیرد. کار صحیح آموزش داده نشده و تمرکز بر روی کار اشتباه است.
سلام و عرض ادب 
اهل مقدمه چینی نیستم یک راست میرم سر اصل مطلب؛
دختری هستم ۲۱ ساله که دچار دگرگونی هایی شدم که نمیدونم اسمش رو چی بذارم، بیماری یا . ؟، قبلا خیلی شاد و شيطون بودم، خیلی خوش بین بودم، اصلا ۱۸۰ درجه همه چیز چرخیده.
دیگه به کسی خوش بین نیستم، به شدت جوشی و پرخاشگر شدم، نمیتونم با کسی صمیمی بشم و در واقع به کسی نزدیک بشم، نمیتونم اعتماد کنم به کسی، کاملا کم حرف شدم، همه ش حس میکنم یک آدم افسرده شدم، برام خواستگار میاد اما نمیتونم
پلنگ کوچولوی شيطون
کتاب پلنگ کوچولوی شيطون» از سری کتاب‌های شش‌گانه مجموعه نخستین هیجان‌های من» است.
کتاب‌های نخستین هیجان‌های من» مجموعه‌ای از داستان‌های جذاب و سرگرم کننده‌ است که به کودکان کمک می‌کند تا احساس‌های خود را بهتر بشناسند، آن‌ها را بیان کنند و با دیگران به مشارکت بگذارند. کودکان از این طریق می‌آموزند که داشتن این احساس‌ها طبیعی است و همه انسان‌ها در زندگی با آن‌ها مواجه خواهند شد.
در کتاب پلنگ کوچولوی شيطون»،
صرفا جهت آگاهی برای عموم دوست داشته شده های عالم :
قیافه جذاب و دلنشین مبارکتون باشه ماشاءالله! چشم حسود کور و گوش شيطون کر! 
ولی اینو بدونید چیزی که برای یه زندگی خوب در اولویت هست اخلاقه!   و این قیافه و جمال میفته بعد اینها اصلا میره اولویت های ته لیست!  
اخلاق خوب باشه یعنی زیبا و دلنشینی     
اما بلعکس، اخلاق که بد باشه  اصلا نه دینت نه قیافت دیگه به چشم نمیاد و مهم نیست.   یعنی دیگه هیچی!    
سلام
از نت بیزار شدم. دلم می خواست مثل دو سال پیش برم پیش حاج خانوم و ایشون بگه گوشیت رو‌ بزار پیش من و‌ برو! 
اما دلم اینجوری هم نمیخواد! دلم می خواد که خودم با دست خودم بگذارمش کنار! باید زودتر این‌ کار رو بکنم تا بیش از این تباه نشدم! 
تا بیش از این هر چه کشته ام نسوزوندم و به خاک سیاه ننشستم! 
آدم انقدر سست عنصر، نوبره! 
حالم از خودم و این همه سستی ام بهم می خوره! چقدر راحت شيطون رو کنارم میبینم و همچنان می تازم!
نمی دونم منتظر کدوم معجزه نشست
کاش یاد میگرفتیم وقتی بچه ای رو بغل میکنیم، لااقل جلوی مادرش نگیم اخییی چقدر سَبُکه :|
یا زل نزنیم تو چشمای مادرش و با یه حالت طلبکارانه بگیم چرا انقدر بچت ضعیفه :|
ضعیف ؟
خودتی !
دیگه نگم اونایی که به شوخی یا جدی میگن بچه ات زشته چه بلایی سر مادرش میارن!
کاش یاد بگیریم اینقدر با زبون مون دل کسی رو نشیم
کاش منم یاد بگیرم اینقدر دخترمو با پسرعمه اش که ازش کوچیکتره ولی تو خیلی مراحل مثل نشستن یا چهاردست و پا رفتن جلوتره، مقایسه نکنم :|
وقتی اون
پنج سال پیش به خودم قول دادم که هفت سال دیگه جوری پول در میارم که هیچ‌کدوم از این دوستایی که پشت سرم میگن این نمی‌دونه با زندگیش چیکار بکنه حتی فکرشم نتونن بکنن!»
از اون هفت سال، دو سالش مونده. و نکته‌ی قشنگش اینجاست که از الآن دارم نشونه‌هایی از اون دو سال دیگمو می‌بینم :)
 
آره! این زمستون (اگه گوش شيطون کر بشه) آخرین زمستون سخت صدراست ایشالا
این ترم خیلی ترم پرماجرایی بود‌. اولش با بیماری مادرم و هول و ت فراوانی که بهمون داد و آخرش هم مریضی خودم که دوهفته خونه نشینم کرد و از کار و زندگی انداختم. دو هفته آخر دانشگاه نرفتن باعث شد از خیلی از کلاسا جا بمونم و در نتیجه نمره های این ترمم اصلااا چنگی به دل نمیزنه ناراحتم ولی دارم سعی میکنم ریکاور بشم واسه شروع ترم جدید. درس هامون قشنگه ولی من دیگه اون آدم پارسال نیستم که با ذوق و شوق پر می‌کشیدم سمت دانشگاه. نمی‌دونم چه بلایی سر روحی
شیطان گفته که من در مال و فرزندان آدما شریک میشم! چه جوری؟ خُب معلومه, در مال آدما با گرونفروشی و کم فروشی(به معنی عامش که برای کارمند و نیروی انتظامی و کاسب و و . میتونه رخ بده), رشوه و از همه مهمتر, نزول که بانکا در بسیاری موارد کمر همت بستن و اما بنون!
یه راهش اینکه شيطون اومد اسمشو گذاش ازدواج سفید که اول رو گسترش بده بعدم توله ازش در اومد که بهتر.
یکی دیگم کمک از رسانه ملیه! تعجب کردی؟
شبا شبکه 2 یه مجموعه ای رو نمایش میده که پسر صاح
تغییرات هورمونی در من اینطوره که 7ماه شب و روز هورمون های بدنم در حال تغییر هستن
دکترا میگن!من که سر در نمیارم و دلیل این همه بی قراری منن
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
تو جمع نشستم ولی نمیتونم افکارم و کنترل کنم!
هربار هم داروهام عوض میشه این تغییرات بدتر میشه!
الان تمام بدنم گورگرفته و انگار حرارت میخواد از سرم بزنه بیرون!!!!
دکترا برام ارامبخش مینویسن
ارام بخش ها اثر مخرب تری دارن انگار!
آرومم میکنن بی حوصله ام ولی تو بی حوصلگی بازم خودم ن
این لحظاتِ به ظاهر خاص رو در تنهاییِ خوبی سپری میکنم.
برعکس هر سال که دم دمای عید خبر از یه آدمی میرسید امسال عید جدایی بود.
برعکس همیشه ی عمرم آخرای امسال نگاه ها رو روی خودم حس کردم.
نگاهای شیرینی که بوی نجات میدن.
یک بار میگم سال بدی بود یک بار میگم خیلی خوب بود!! دروغ هم نمیگم.
من بدترینِ خودم بودم امسال ولی بقیه باهام بهترین ها بودن.
شکر.
امیدوارم توی سال جدید حال امام زمانمون رو نگیریم.
امیدوارم حال به شيطون ندیم.
امیدوارم راه سوم رو که
یه عالمه مطلب آماده کردیم در مورد شيطون پرستی"
امیدوارم خوشتون بیاد و استفاده کنید.
هرگونه کپی برداری از این منبع بدون ذکر واضح نام سایت"symamays.blog.ir"حرام است و سیما مایس رضایتی ندارد.
 
برای دانلود فایل کلیک کنید.
 
مشخصات فایل""
حجم: 2.3مگابایت
فرمت: pptx
منبع: سیما مایس-symamays.blog.iir
تعداد اسلاید: 19
موضوع: فراماسونری
نام فایل: سیمامایس(2)
یه عالمه مطلب آماده کردیم در مورد شيطون پرستی"
امیدوارم خوشتون بیاد و استفاده کنید.
هرگونه کپی برداری از این منبع بدون ذکر واضح نام سایت"symamays.blog.ir"حرام است و سیما مایس رضایتی ندارد.
 
برای دانلود فایل کلیک کنید.
 
مشخصات فایل""
حجم: 2.3مگابایت
فرمت: pptx
منبع: سیما مایس-symamays.blog.iir
تعداد اسلاید: 19
موضوع: فراماسونری
نام فایل: سیمامایس(2)
چی باعث شده که من دلتنگ 
گذشته ی بی ارزشم بشم؟
هووف هر جور فکر میکنم 
نمیدونم چی توی گذشته بوده که منو جذب خودش میکنه
من لعنتی بدجوری دلم برای بچگیام تنگ شده
موقع هایی ک یه بچه بی گناه معصوم بودم  
روزایی ک هیچ غذاب وجدانی بخاطر کارام و حرفام نداشتم
اون بچگی کجاست؟
اون دختر شيطون و شاد کجا قایم شده؟…پشت کدوم در؟
قایم موشک تموم شدهلطفا برگرد!من دلم برات تنگ شده!
پ.ن:من به خواب نیاز دارم درستش اینه:من به خیال پردازی نیاز دارم تا زنده بمون
باورش کمی سخته یه انسان به ظاهر متدین برا کمک به دین چیزی رو که میدونه از دین نیست بیاد و به دین اضافه کنه یا نسبت بده.
مهرها رو زود زود جمع میکرد
گفتم حالا چه خبرته؟! یه کم تحمل.
میگه مامانم گفته اگه مهر رو زمین بمونه شیطان میاد باهاش نماز میخونه!!
مامانشو گفتم بح بح نمیدونستم میشه شيطون رو هم نمازخون کرد!!
پس بگم مهرا رو از این به بعد از زمین برندارند خدا رو چه دیدی یهو اومد و بدست ما مسلمون شد و خلق الله برا همیشه از شر وسوسه هاش راحت شدند؟!
میگ
 اگر با کسی مشکلی داریم یا با اون خدایی ناکرده
ق_ه_ر_
 هستیم و خلاصه حسابی دل شيطون را به دست آوردیم ؛همین امروز غرور نامرد رو فیتیله پیچ کنیم و بهش یه تلفن کوچولو بزنیم ،اون رو بخاطر خدا ببخشیم. تا خدا هم ما را ببخشه. اگه هم اون باید مارو ببخشه که بی تعارف ازش عذرخواهی کنیم. آخه بی عرضه ترین آدمهای دنیا اونایی هستند که دوستاشون رو از دست میدن.
یه خروار درس واسه دوره کردن دارم و با این حال همه اش شيطون گولم میزنه:| :))
بشدت به یه نفر احتیاج دارم بیادبزنه زیر گوشم بگه "کره خر یه هفته فقط عین آدم بشین درستو بخون و از هیچهایکرا و بکپگرا و سفر و کلمبیا و کوفت و زهرمار بکش بیرون بعد هر غلطی دلت خواست بکن:| :)) "
یعنی به طرق مختلف وقتمو هدر میدم. شیطان جان فدات بشم مگه اون قضیه تسویف واسه گناهای خفن و جهنم ببر نبود؟:| درس خوندن من چه کار خیری توشه نمیذاری بکنم آخه:))
پ.ن: نهایت خویشتن ذاریم نصب نکردن
۱. امروز تو جلسه کلی از تجربه بقیه یاد گرفتم و فهمیدم لازم نیست نگران چیزی باشم راهمو ادامه بدم کم کم خودشون میان سراغم
۲. خونه یکی از بچه ها بودیم دو تا پیشول ملوسسسس داش^_^ [بیگی و پینات که بیگی خیلی خجالتیو پشمالو و ملوس بود ولی پینات شر و شيطون بود و بازیگوش. . دس منم چنگ انداخ بچه پررو:دی][ تازه اینجا برا اولین بار فرق گربه خونگی و خیابونی رو فهمیدم ! آقا اصن تمیزی و لطافت و قد پشمالو بودنشون زمین تا آسمون فرق داره!]
۳. از انرژی و اخلاق خوش و خ
امروز هم دوباره بچه ها را گذاشتم خونه و اومدم کتابخونه. یعنی دومین روزیی که بچه ها با پرستار تنها میمانند البته در حد دوساعت. دیروز پسر بزرگه خیلی خوب کنار اومد و قشنگ خداحافظی کرد، تردید داشتم چون مامانم خونه مون بود اینقدر خوب کنار اومده باشه، اما امروز هم گوش شيطون کر خیلی خوب با قضیه کنار اومد، تا دم در اومد و بوس فرستاد و بای بای کرد اما کوچیکه به محض اینکه دید شال و پالتو پوشیدم شروع کرد به نق نق کردن اما خب دیگه من اومدم.
انشاالله از هفت
هیچ وقت از بچه قلدرا خوشم نمیومد من یه دختر تخس شيطون بودم اما مهربون شیطنت میکردم اما به کسی آزار نمیرسوندم. لیدر بودم اما حواسم به همه بچه های تیمم بود. از قلدری بدم میاد همیشه وایسادم جلوی زور. در بدترین حالت که کاری از دستم بر نمیومد جیغ زدم داد زدم اما ساکت نبودم.
از دولت امریکا بدم میاد. روی همین اصل . بچه قلدر کلاس که یه سری نوچه هم جمع کرده و بقیه مجبور به کارایی میکنه که خودش میخواد بعد از رسیدن به اهدافش یه سری استخوون هم بر
از چیزهای کوچیک لذت می‌برم. همیشه نه؛ هر وقت که حواسم باشه. نتیجتا به کارپه دیم هم پایبندم.‌ همیشه نه؛ هر وقت حواسم باشه. امروز که دو سه تا از شاگردام از ذوق بغلم کردن و یکی از شيطون و حرف گوش نکن‌ترین‌هاش بهم گفت "خانوم دوستت دارم" و از دست یکی دیگشون یه هدیه کوچیک گرفتم، پیش خودم گفتم صبح چه حال نزاری توی سرت متصور بودی پریسا و الان واقعیت رو نگاه، چه خوش سعادتی. اذیت شدن‌ها، خستگی‌ها، بدی‌ها، دل‌شکستن‌ها، بی‌مسئولیتی‌ها، ناامیدی و غ
خیلی دارم صبوری میکنم
خیلی دارم خودم رو کنترل میکنم
خیلی دارم سعی میکنم اوضاع رو از اینی که هست بدتر نکنم
نمیدونم بعد از سه روز چه اتفاقی قراره بیفته
لعنت به شيطون که باعث شد تو عصبانیت یه سری چرت و پرت بگم
الان موندم چجوری ثابت کنم که اون حرف ها فقط از روی عصبانیت بود ولاغیر
همیشه موقع عصبانیت سکوت کردم
اما این بار
لعنت به اونی که با یه شوخی بی جا باعث شد اینقدر عصبی و شوکه بشم
آخه شوخی هم حدی داره
دست گذاشت روی خط قرمز من
و فقط باع
دنیا دادرسان که از معدود خواننده های زن جوان ایرانی است که به سرعت در حال رشد و پیشرفت است و آهنگ های خوانده است که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است. او در حال حاضر مقیم استرالیا است و سال ۲۰۱۳ از کشور ایران به کشور استرالیا بهمراه خانواده مهاجرت کرد.دنیا دادرسان از کودکی در خانواده ای رشد کرد که در آن موسیقی یکی از اصلی ترین فعالیت های آن ها بود، دنیا دادرسان متولد ۲۴ اسفند ۱۳۷۶ است.دنیا از نقش دایی وعموی خود که به نواختن ساز و سرودن آواز و
+حس میکنم خیلی به یه اتفاقی نزدیکم.خودمو توی رویای اتفاق افتادنش تصور میکنم.اما میترسم.تو زندگیم هربار حس کردم شاید بشه نشده.الان بیشتر از همیشه ترس نشدنش توی وجودمه.
+یه چیزایی رو حس کردم.و حالا گیج تر از گیجم.نمیدونم چی قراره بشه.
+شبا زیاد کابوس میبینم.صبحا با حال بد بیدار میشم و به حدی خستم و چشمام به حدی درد میکنه که باید کلی بازم بخوابم تا جبران شه.دلیل این حجم از کابوس که یهویی به خوابهای هرروزم اضافه شدنو نمیفهمم.
+آرومتر از همیشه شدم
اوایل بهم می گفت آجی
بعد شد مامان
بعد تر آله
فکر می کنین چند وقته چی صدام می زنه؟ نامه!
 
+تو خونه ما، آدم بزرگا هم مثل بچه ها حرف میزنن.حالا گفت و گوی  این چند وقت  اخیر این طوری صورت می گیره:نامه یه چای میریزی برامون؟ نامه میای بریم بیرون؟ گوشی رو بده به نامه.نامه کجایی؟نامه کجا میری؟!
*نامه صورت دیگری از فاطمه است که خواهرزاده ی دو ساله ام مرا صدا میزند :)
++اون یکی خواهر زاده ام که بزرگتره بهم میگه: خاله فاطمهاما وقتی خیلی دوستم داره و میخواد
عید فطر، آخر ساعت کاری:
آقای صادقی میخواست از در بره بیرون. جلوش ایستادم و چارچوب در رو پوشش دادم.
سینه سپر کردم و گفتم: عیدی بده! من عیدی میخوام.
صادقی- به من چه که عیدی میخوای! نمیدم.
- نمیذارم بری تا عیدی ندی من عیدی میخوام.
خلاصه به زور 5 هزارتومن عیدی ازش گرفتم.! :)
********
برگشتم توی بخش. جلال داشت آماده میشد که بره. خیلی هم عجله داشت. سوئیچش رو میز بود. برداشتمش.
- جلال، عیدی بده!
جلال- برو ببینم بچه پررو!
- باید بدی وگرنه نمیذارم بری.
سوئیچشو گرفتم ت
شامگاه پنجشنبه 21 اردیبهشت 96 برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم رفت. مهران مدیری برنامه را با موضوع بهداشت و سلامت آغاز کرد.
رویا تیموریان بازیگر خوب کشورمان مهمان برنامه دورهمی بود. رویا تیموریان بعد از سلام و احوال پرسی از مهران مدیری و برنامه دورهمی تقدیر و تشکر کرد.
مهران مدیری اولین سوالش اینگونه مطرح کرد ، در بچگی شيطون بودید و الان خیلی آروم شده اید؟ رویا تیموریان گفت :بله در بچگی خیلی شيطون بودم و کارهایی
میگن مربیا رو نریزین تو معلما :))) شهید مطهری حتی یک روز هم باشگاه نرفته بود :))) "استخرو نمیدونم رفته بود یا نه"
والا ما مربیا خودمونم گیج شدیم دیگه کی باید پذیرای تبریک باشیم روز معلم یا روز مربی یا هر روز؟
ولی اوناییم که معلم ورزشن میگن مدرسه کلا مارو حساب نمیکنه :/
هی هی هی اکه بدونید که ذهن سالم در بدن سالمه بیشتر مربی جماعت و تحویل میگیرین
من خودم به معلم رقص سالها پیشم تبریک میگم هر سال روز معلمو و بعدش یهو این جمله میاد تو مغزم که " معلمی شغل
نزدیک خانه ما یک بازار هفتگی بود که بهش میگفتن بازار شيطون. ماشینهای دست دوم، ی، تصادفی را صاف و صوف میکردند آنجا به قیمت ارزان به مردم می انداختند. قطعات دست دوم و ی را میفروختند. حالا حکایت ماست. روز روشن از دیوار خانه ات بالا می روند وسایلت را برمیدارند میزوند سربازار و ای کاش میفروختند تا به خودشان نفعی برسد. دلقک ها چیزی جز مسخره بازی ندارند. 
همانطور توی دستشان نگه میدارند و تمسخر میکنند:
هه هه هه هه! نگاه کن آستینش دراز و کوتاهست.
واقعا چرا ؟! ها؟! چرا ؟!
هیوا این کارا یعنی چی؟!!
یعنی نمی دونی الان تو چه موقعیتی هستی؟! اونوقت میشینی فیلم میبینی و آهنگ گوش میدی؟! از 12 ساعتی که امروز تا الان وقت داشتی فقط دوساعتش رو درس خوندی ! خجالت نمی کشی؟!
هیوا!
دیدن فیلم های پزشکی تو رو به آرزوت نمی رسونه!!!!! تنها راه رسیدن به آرزوت اینه که ک.و.ن گشادت رو بلند کنی و درس بخونی!!!!
با تمام توانت تلاش کنی!
یه کاری کن که 14 تیر وقتی که برمیگردی شاد ترین آدم روی زمین باشی!
آفرین! بلند شو! بلند شو و یه
مرحله اول گذشت
حدیث کسا گذاشتم با صدای بلند توی خونه پخش بشه. تا شيطون رو بیرون کنم. ملائک بیان خونه مون. خداروشکر جواب داد
از معجزه ی حدیث کسا تو گرفتاری های زندگی غافل نشید
و اما
حس میکنم وارد یه چالش بزرگ شدیم!
از اون هایی که پای مرگ و زندگی درمیونه
البته تجربه ثابت کرده اتفاقات قبلی هم برام در حد همین چالش بزرگ و سخت بوده اما گذشته :)
و زندگی در کل صحنه ی مبارزه ست!
باید برای نگه داشتن خوبی ها و از بین بردن بدی ها با خودت و بقیه بجنگی!
هم
اولین جلسه بعد از امتحان ترم اول بود، بچه ها خستگی امتحان روز قبل را بهانه کرده بودند، تا ناچار شوم فقط کمی در مورد وضعیت ی یکی از سلسله های باستانی بحث کنیم، قبل از هر چیزی طبق برنامه بچه ها صفحات مورد نظر را مطالعه می کنند، اینگونه آنها را درگیر بحث میکنم، چند دقیقه استراحت کلاسی دو نفر از دخترای شيطون آمدن پایین کلاس و شروع کردن صحبت درباره موضوعات مختلف تا رسیدن به بحث اهداعضویکیشون گفت: میخوام برای اهدا عضو ثبت نام کنم، خانوم شما چی
اولین جلسه بعد از امتحان ترم اول بود، بچه ها خستگی امتحان روز قبل را بهانه کرده بودند، تا ناچار شوم فقط کمی در مورد وضعیت ی یکی از سلسله های باستانی بحث کنیم، قبل از هر چیزی طبق برنامه بچه ها صفحات مورد نظر را مطالعه می کنند، اینگونه آنها را درگیر بحث میکنم، چند دقیقه استراحت کلاسی دو نفر از دخترای شيطون آمدن پایین کلاس و شروع کردن صحبت درباره موضوعات مختلف تا رسیدن به بحث اهداعضویکیشون گفت: میخوام برای اهدا عضو ثبت نام کنم، خانوم شما چی
واقعا ورزش یکی از کارای خوبیه که میتونیم برای خودمون انجام بدیم.هرچی صبح دنبال چوب ایروبیکم گشتم ندیدمش.حس میکنم مامانم انداختتش دور! 
به ورزش با ایروبیک استپ بسنده کردیم! دلم پیاده روی میخواس که پایه نداشنم و البته میخواستم برم حمام دیگه نمی رسیدم! 
امیدوارم که شيطون گولم نزنه و از امروز دیگه خوردن آجیل و شیرینی و شام سنگین رو ترک بکنم.و همچنین ته دیگ نخورم ظهرها :/ و همینطور ترشی فلفل .
دیگه اینکه کاملا به تنبلی عادت کردم و خوشحال و خندان بر
امروز، رفتیم توی خونه ای در پودنک که مُشتی وسایل رو بیاریم انبار مثل قفسه، کولر، لوله، پله و در یک کلام خرت و پرت! اول صبح دوستم بهم زنگ زده می گه محمّد دستکش من هم بیار. گفتم باشه و دستکش رو گذاشتم توی ماشین و با مهدی به سمت پودنک حرکت کردیم. توی راه فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که برای هممون یه دستکش نیاز هست چون هم وسایلا سرد بودن و هم تیز و ممکن بود به دستامون آسیب بزنن. رفتم ابزارفروشی و 3جفت دستکش صنعتیِ دیگه گرفتم. رسیدیم پودنک و یکی از دست
ما یه گروه فامیلی داشتیم و داریم و فوق العاده فعال 
 چند سال پیش؛ اخر شبا اکثرا همه آنلاین بودن.
فعال تر از همه داداشم بود و فوق العاده شيطون .
یه شب از چت ها، اسکرین گرفت تا برای یه عده که گروه نبودن، ارسال کنه. 
خدا رو شکر یه زمانی بود که کسی داخل گروه نبود 
داداشم ابتدا  اسکرین ها رو فرستاد گروه 
هر کدوم از اسم دختر های فامیل و من و خواهرم رو با یه نام سیو کرده 
من به نام عطا 
خواهرم ساسان 
دختر خاله هام و دختر دایی هام  خسرو؛ کیوان، سامان، د
نام رمان: یه نفس راحتنام نویسنده: saba_aژانر: عاشقانه، طنزخلاصه: دختری با ظاهر شاد و شيطون و فوق العاده مهربون و پولدار ولی باطن شکسته و ترک خورده، دختری که تو زندگیش خوشی نمیبینه، همیشه منتظر یه آشوبه، یه طوفان. همیشه به این آشوبا پوزخند میزنه ولی یه جاهاییم کم میاره.زندگیش به سردیه برف و تاریکیه شبه اما اون وسط مسطا خورشیدی میدرخشه و نور و گرماش رو روی زندگیه این دختر پهن میکنه. خورشیدی که تمام برفارو با گرماش آب میکنه و این برای دختر این داست
گروه واتساپ دهه 70 برای دورهمی شما دختر پسرای دهه هفتاد ایجاد شده است و همه شما دختر پسرای دهه هفتادی میتونید در گروه حضور به هم برسونید،
شما دهه هفتادی ها یک شيطون هستید، ولی خاطرات شما هم میتونه جالب باشه که میتونید در گروه از این خاطرات به عنوان چت دهه هفتاد استفاده کند و من میدونم که شما خاطرات خوبی خواهید داشت.
اما باز هم در گروه دهه 70 واتساپ چیزهایی خوب پیدا میشه، جملات زیبا و به یاد ماندنی که در این گروه میتویند شما بگین و از همه باحال ت
عشق شيطون من!!!!!
 
 
قسمت یازدهم:
 
دستمو روی زنگ گذاشتمو همینطور فشار دادم .تهیونگ درو باز کردو گفت : چته مگه سر آوردی ؟  - اختیار خونه خودمم ندارم ؟ - بیا تو ببینم .خودمو روی اولین مبل انداختم و بلند بلند گفتم : ای خدا از رو زمین برت داره دوشیزه کارل . الهی بترشی بمونی رو دسته ننه ات . آخه عوضی این ورزشا فیلو از پا در میاره . اصلا همش تقصیر شریه دیوونه اس . همین شری بود که منو وسوسه کرد برم رقص سالسا - چرا اینقدر مثل پیر غر میزنی ؟ - آخه تو که نمد
ترجمه داستان MISS BRILL
با اینکه هوا خیلی عالی بود - آسمان آبی با نقاط درشت نورانی و طلایی که مثل شراب سفید بر باغ ملی افشانده شده بودند- دوشیزه بریل خوشحال بود که توانسته بود تصمیمش را در مورد پوست خزش بگیرد. هوا ساکن بود، اما با دهان باز میشد خنکای ملایمی‌را حس کرد، مثل خنکای لیوان آب یخ قبل از اینکه جرعه ای از آن نوشیده شود، و گهگاهی برگی معلق در هوا می‌آمد، از یک جایی، از آسمان. دوشیزه بریل با دست خزش را لمس کرد. آخی! لمس دوباره آن خیلی لذت داشت.
ترجمه داستان MISS BRILL
با اینکه هوا خیلی عالی بود - آسمان آبی با نقاط درشت نورانی و طلایی که مثل شراب سفید بر باغ ملی افشانده شده بودند- دوشیزه بریل خوشحال بود که توانسته بود تصمیمش را در مورد پوست خزش بگیرد. هوا ساکن بود، اما با دهان باز میشد خنکای ملایمی‌را حس کرد، مثل خنکای لیوان آب یخ قبل از اینکه جرعه ای از آن نوشیده شود، و گهگاهی برگی معلق در هوا می‌آمد، از یک جایی، از آسمان. دوشیزه بریل با دست خزش را لمس کرد. آخی! لمس دوباره آن خیلی لذت داشت.
سگ پامرانین همه چی رو خیلی زود یاد میگیره که البته این ویژگی میتونه هم خوب باشه و هم بد.سرعت بالای یادگیری توی یه سگ به این معنی است که اگر یه بار سگ شما پارس کنه وشما به طرفش برید تا ساکتش کنید خیلی سریع یاد میگیره برای جلب توجه پارس کنه.پامرانین ها عاشق این هستن که مورد توجه باشن برای همین شوخ طبعی زیادی از خودشون نشون میدن.سگ نژاد پامرانین دوست داره صاحبش و اطرافیانش رو سرگرم کنه و تا آخر عمر رفتارشمانند توله سگ ها، سرزنده و شيطون باقی میمو
پنج شیش سالم که بود یه ماهی کوچولوی نقره ای داشتیم که خیلی شيطون بلا بود. یه بار که خواستن آکواریومش رو تمیز کنن ماهی رو انداختن توی یه تُنگ کوچیک. روی لبه ی سکوی گلخونه تنگ رو گذاشتن و کنارش آکواریومش رو شستن. منم همونجا پایین سکو ایستاده بودم و نگاه میکردم. وقتی آکواریوم خوب شسته شد و از آب تمیز پر شد خواستن ماهی رو بندازن داخلش ولی با تنگ خالی مواجه شدیم. من که در لحظه اول از غیب شدن ماهی به شدت ترسیدم ولی بعدش جیغ بلند کشیدن و بالا پایین پرید
ترجمه داستان MISS BRILL
با اینکه هوا خیلی عالی بود - آسمان آبی با نقاط درشت نورانی و طلایی که مثل شراب سفید بر باغ ملی افشانده شده بودند- دوشیزه بریل خوشحال بود که توانسته بود تصمیمش را در مورد پوست خزش بگیرد. هوا ساکن بود، اما با دهان باز میشد خنکای ملایمی‌را حس کرد، مثل خنکای لیوان آب یخ قبل از اینکه جرعه ای از آن نوشیده شود، و گهگاهی برگی معلق در هوا می‌آمد، از یک جایی، از آسمان. دوشیزه بریل با دست خزش را لمس کرد. آخی! لمس دوباره آن خیلی لذت داشت.
امروز تولد خواهرم بود، از صبح کلی به خودم رسیدم و بهترین لباسم رو پوشیدم.
خواهرم میگفت عالی شدی، شيطون میخوای من به چشم نیام؟
خندیدم و تو دلم گفتم حیف هیچوقت به چشمِ اونی که باید، نیومدم.
عصر که شد مهمون ها یکی یکی اومدن، خواستم درو ببندم که باهاش روبرو شدم. فکر کردم مثل همیشه توهم زدم اما نه.انگار واقعا خودش بوداما آخه اون که قرار نبود بیاد.
خودمو زدم به کوچه علی چپ و دعوتش کردم بیاد تو، سرشو انداخت پایین و وارد شد. تو کل مهمونی زیر چشمی نگ
اصن از امروز هیچی نفهمیدم
تنها پوینتِ مثبتِ امروز دیدن محدثه بعد قرنها بود
جدن چقد بچه پایه ایه
حاضرم زنش بشم
(میخاستم اینجا یه شکلکی بزارم که بفهمید ب جون خودم شوخی کردم منتها شکلکاش طوری نیس که بشه استفاده کرد مثلا شيطونش لبخند داره!آخه حالا بگیریم براش لبخندم بزاریم طرف شکلکه اصن قیافه ی شیطانی ای ندارهیاازاین شيطون مثبتا ک ته تهش میگن از کیف پول طرف کناریت پول کش برو
انا اینه
خدایی این چیه
یکم شیطانی تر
آدم یاد فرشته میوفته بجاش
و
اولرایت اولرایت اولرایت (با لحن متیوی عزیزم که جای خود را به کیانوی غیر عزیزم داده بخانید)
اقا اقااااا ما حتی با تقلب هم گند میزنیم. ینی ببین 60 و خورده ای سال سن داشتیم روی هم، 300 و خورده ای ای کیو گذاشتیم روی هم ولی ما بازم موندیم توی 10 تا سوال. ببین یا ما خیلی باهوشیم یا واقعا خنگیم پسر.
اره دارم از امتحان خون صحبت میکنم که ما در یک میتینگ پارکینگی بعد از دو ماه همدیگرو دیدیم ولی چشم خری سگی مارو معطل خودش کرد و ما هم تمرکز رو از دست دادیم و فرد
قربونت استا کریم یه نگاه به ما بکنبخدا خسته شدیم رحمی به حال ما بکنتورو جون مادرت اینهمه زجرمون ندهنکنه تقدیر ما زجر کشیدن تا ابده نمیدونم که کتاب بخت مارو کی نوشتیکی نیست بهش بگه آخه چرا اینهمه زشتیعنی بخت کج مایه زنگ تفریح هم نداشتنمیشدیه گوشه هم جاواسه شادی میگذاشتماتو کوره ی عذاب همیشه پای ثابتیماهل پارتی بازی نیستیم تابع ضوابطیم قربونت استا کریم بزن توزنگ آخروبخدادیگه نداریم تاب ازاین بدترونمیخوای حالی بدی اینقدر حالگیری نکننگرف
گروه دهه هشتاد واتساپ برای دورهمی شما در واتساپ ایجاد شده و شما که علاقه دارین به گروه واتساپ و شما دهه هشتاد که شيطون هم هستین، میتونید به این گروه بیاین و چت و گپی دوستانه داشته باشید.
گروه دهه هشتاد واتساپ با هدف ارتقا دانش چت ایجاد شده و چت رو شما نشون میدین که چگونه باید انجام بشه و اگر چت کردن رو خوب بلد باشین، در لینکدونی واتساپ دهه هشتاد میشه اجرا کرد.
گروههای زیادی در واتساپ ایجاد شده و این گروه هم یکی دیگر از گروههای چت در واتساپ است
قربونت استا کریم یه نگاه به ما بکنمردن آدم وحوا رحمی به آدما بکنتورو جون مادرت اینهمه زجرمون ندهنکنه تقدیر ما زجر کشیدن تا ابده نمیدونم که کتاب بخت مارو کی نوشتیکی نیست بهش بگه آخه چرا اینهمه زشتیعنی بخت کج مایه زنگ تفریح هم نداشتنمیشدیه گوشه هم جاواسه شادی میگذاشتماتو کوره ی عذاب همیشه پای ثابتیم اهل پارتی بازی نیستیم تابع ضوابطیم قربونت استا کریم بزن توزنگ آخروبخدادیگه نداریم تاب ازاین بدترونمیخوای حالی بدی اینقدر حالگیری نکننگرفتی
1. خواندن فرانسه را از سر گرفتیم
2. سامانه و ایمیل و . را صفر کردم
3. رفتیم شهر جانمان
4. خانواده محترم را بردم نوشان شیرینی حکم
5. خانواده همسرجان را هم شام بردم حیدربابا برای همان شیرینی حکم :دی
6. کوثر کوشولوی شيطون
7. جاری جان بهم ی تی شرت و ی روسری خوشگل هدیه داد
8. همسرجان کارمند نمونه استان شده و بهش ی نیم سکه و ی کارت هدیه دادن
9. برگشتنی راننده کلی آهنگ نوستالژیک برامون پخش کرد :دی
10. سارای رو دیدیم برای بار n ام
11. ی عاااااااااالمه گل خریدم
12. بر
1. خواندن فرانسه را از سر گرفتیم
2. سامانه و ایمیل و . را صفر کردم
3. رفتیم شهر جانمان
4. خانواده محترم را بردم نوشان شیرینی حکم
5. خانواده همسرجان را هم شام بردم حیدربابا برای همان شیرینی حکم :دی
6. کوثر کوشولوی شيطون
7. جاری جان بهم ی تی شرت و ی روسری خوشگل هدیه داد
8. همسرجان کارمند نمونه استان شده و بهش ی نیم سکه و ی کارت هدیه دادن
9. برگشتنی راننده کلی آهنگ نوستالژیک برامون پخش کرد :دی
10. سارای رو دیدیم برای بار n ام
11. ی عاااااااااالمه گل خریدم
12. بر
تصورش هم پر از هیجان هست.اینگه یکی از بچه های دبیرستان و یا دانشگاه ازدواج کند و کل اکیپ را شب عروسیش دعوت 
کند.خانواده عروس و داماد را روی صندلی ها بشونیم و بگیم بفرمایید میوه و شیرینی و بعد کل صحنه بره زیر سلطه دوست های
عروس
کلی جیغ و بزن و برقص و شیطنت و عکس و سلفی.و آخر شبش با ماشین بریم دنبال عروس ،بلهههههههههه با کلی بوق و موزیک
بعد از چند روز هم رفیق جان توی گروه بزنه:
بچه هاااااااااا،مادرشوهرم گفت چقددوستات مثل خودت شيطون . باحال بودند.
سلام همگی .
اینجا من همه چی میذارم.
همه اشونم تقریبا 99 درصد زاده ذهن شيطون
و البته خلاق خودمه .
خوب اینام دو تا سایت دیگه امه .
برا آرمی جماعت :
http://www.lindakookielover.blog.ir
برا بلینک جماعت :
http://www.blinkjennie.blog.ir
 
خوشحال میشم سر بزنین .
دانلود رمان دانشجوی شيطون بلا :: 98 دانلود
 
98-dl.blog.ir/post/دانلود-رمان-دانشجوی-شيطون-بلا
 
۲ آذر ۱۳۹۵ - دانلود رمان شيطون بلا مه گل یه دختر شر و شيطونه که دانشجوی معماریه تا اینکه . دانلود رایگان رمان عاشقانه ایرانی بدون سانسور دانلود رمان دانلود رمان اندروید دانلود رمان رمانستان شامل مجموعه ای کامل از رمانهای ایرانی و خارجیست که در هفت بخش .
رمان دانشجوی شيطون بلا - شصت تیپ مرجع کامل رمان آنلاین 60tip.ir › آخرین مطالب › رمان
 

مشاهده تمامی رما
از یکی از خواستگارام خوشم میاد .
وکیله ، معلمه ، خیلی آدم خوبیه.
ولی ی مشکلی داره.
این تو این شهر ،مسئول برگزاری آفرود و تورهای گردشگریه.
از همون ۷ سال پیشم‌ من میشناسمش ، تو دانشگاه خودمون سال اخر بود من موقعی که اومدم ، تو نشست های ادبی با هم آشنا شدیم.
گهگاهیم باهاشون تور و مسافرت میرفتیم.
حالا مشکلش کجاست ؟
تو این تورها زن و دختر جوون خیلییی میان.
هر سری هم یه عده شيطون توشون پیدا میشه ، از اون مدلها که پاشن وسط اتوبوس برقصن و کارهای
 _ عمه، تعریف کن امروز چیکار کردین؟
_ رفتیم پارک!
_ خوووب؟
_ من تفنگمو بردم،. خووووب. مامانی توش آب هیخت،. بعد من زدم مامانی و بابایی رو هیس کردم!.
_ ای وااای. آب پاشیدی بهشون؟؟؟
_ بله :)))). آخه. مامانی حموم نهفته بود، کفیث بود. خووووب؟. بعد من با تفنگم شستمش!!!.
.
از صبح هی با خودم میگفتم کاش قبل اومدن مامانش نخواد بره دسشویی. که رفت. و آخرش مجبور شدم بشورمش. 
شلنگو گذاشتم سر جاش و خواستم بهش دستمال بدم که زد زیر اهرم شیر و آب پاشید بالا و ب
من بچه‌ها رو خیلی دوست دارم.خیلی زود باهاشون جور میشم و حوصلشونو دارم.با این اوصاف دیروز خاله بزرگم با خانواده و ۴ تا نوه‌ش اومدن خونمون.منی که انقدر حوصله‌ی بچه دارم داشتم روانی میشدم.قشنگ آتیش انداخته بودن انگار تو خونه.با سرعت پراکنده میشدن و از در و دیوار بالا میرفتن.به شدت شيطون و حرف گوش نکنن.و ماماناشون که اصلا براشون اهمیت نداشت که بچه‌هاشون چیکار میکنن خالم و شوهر خالمم از این که ما سعی کردیم آرومشون کنیم و نذاشتیم قشنگ!گند بزنن ت
فردا میشه دقیقااااا یکماه که هرهفته امتحان داشتم 
دقیقا یکماهی که همه کارا بدو بدو انجام شدن
و البته فردا تموم میشه و انشالله گوش شيطون کر تا10روز اتی امتحانی نداریم(البته همچی لش هم نمیشیم و یه امتحان عملی سخت درپیش دارم)ولی جای شکرش هست دوتا شنبه فعلا امتحان ندارم
برنامم واسه این ده روز فارغ از خوندن برای امتحانم و البته اون یکی امتحانم ،کتابایی خریدمو میخونم:///خیلی دوست داشتم به مامانبزرگم سربزنم ولی حقیقتا نمیصرفه:( خلاصه اینکه اصلاااا
هو سمیع
.
#قسمت_چهل و پنجم
.
هنوز محو دیدن خورشید بودم که تیرگی ها رو با چنگ و دندون نابود می کرد که تو اسمون بدرخشه 
سجاد صدام کرد وقتی برگشتم سمتش یه مشت اب بود که تو صورتم پاشیده شد
شیطنت از چشماش می بارید
-شيطون بلاااااا
- اگه راست می گی بیا بگیرم 
ادامه مطلب
کودکی معصومان
 
سلام.معصومین هم زمانی که بچه بودند; بازی و شیطنت میکردند? کدومشون شيطون تر بودند?
در نهج البلاغه آمده است :لقد قرن الله به صلى الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم ومحاسن اخلاق العالم لیله و نهاره.{نهج البلاغه فیض الاسلام، جز ۴، خطبه ۲۳۴، بند ۶۱ ص ۸۱۱ چاپ وزیرى ؛ نهج البلاغه صبحى صالح، قطع جیبی ، خطبه ۱۹۲ ص ۳۰۰ )خداوند از آن زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد بزرگترین فرشته اش را قرین وى
سلام
بعد از عمری با کلی جستجو رفتم یه کلاس ورزشی انتخاب کردم که مثلا کمتر ضرر داشته باشه!
تا مربی می گفت هر کی گردن درد داره انجام نده، مراقب میشدم.
تا میگفت هر کی کمر درد داره این مدلی انجام بده ، باز.
تازه به خودم تخفیف دادم که حالا زانوهام چندان مشکلی نداره که! (حالا شدید می دَردَن!)
اون وسط چشمم سیاهی میرفت، گاهی ناچار میشدم بی خیال بشم و بشینم استراحت کنم.
اون نرمش هایی هم که سر رو باید به سمت پایین خم می کردیم که کلا می ترسیدم انجام بدم، ا
وَ فَدَیْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (١٠٧) صافات
و بر او (گوسفندی فرستاده و) ذبح بزرگی فدا ساختیم
 آیا حیوانات هم میدونن مرگ چیه ؟ دیدید بعضی وقتا حیوون ها میفهن که می‌خوان اونارو بکشن و فرار میکنن یا خودشون رو به مردن می زنن
داستان قربانی کردن یه داستان قدیمیه  میرسه به زمان هابیل و قابیل زمانی که باید بهترین و دوست داشتنی چیزی رو که داشتن رو تقدیم میکردن به پروردگار و این تمرین ایثارو تقوا بود
 یه زمانی هم بود که فرزندان رو جلوی بت ها قربانی می
نوه ی عمه جان یه دختر۵ ساله ی ناز ، خوشگل ، فوق شيطون و با سر زبونه که همه ی بچه ها ازش فرارین : )
شما میخونید شيطون اما گاهی یه جمعیت از کنترلش درمونده میشن : ))) این ناز بودن و حاضرجوابیش هم براش یه امتیاز بزرگ شده که اکثر بزرگا هم از دستش حسابی عصبانی میشن هم دوستش دارن :|
خلاصه
فرشته وار داشتم با ایشون حرف میزدم و احساس شوق میکردم ازاینکه آروم‌ نگهش داشتم و متعاقبا بقیه هم در آرامشن.تا اینکه:
در پایین توجه شما را به قسمتی از گفت و گوی ما جلب می

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها