نتایج جستجو برای عبارت :

اگر میتوانستی ب اینده سفر کنی دوست داشتی چه چیزی ببینی

درد این است که نه فقط چیز هایی که دوست داشتي و چیز هایی که داشتي
بلکه چیز هایی که دوست نداشتي و انزجار بی پروایت وقتی از آن ها حرف می زدی
و حتا چیز هایی که هرگز خاطره ی مشترکی برایم تداعی نمی کنند
و حتا چیز هایی که هرگز نداشتي و هرگز ندیده هایت هم
 همه به شکل بی رحمانه ای مرا به یاد تو می اندازند!
همه چیز مطلقن همه چیز مرا به یاد تو می اندازد. هیچ چيزي خارج از تو و بدون تو برایم وجود ندارد. درد این است.
این نوت رو ۲۸ جون ۲۰۱۸ نوشته م
سلاااااااامممممممم
بعد از یه قرن برگشتم با یه چالش هفته بیجار
از همه چی هست
از همه چی قاتیهههه ککککک
فکر کنم تکراری باشه براتون
ولی لفطن شرکت کنينو دلمو شاد کنين
خوب دیگه خیلی حرفیدم
بریم سراغه چالش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1.اسم:
2.سن:
3.قد:(فکنم جدیده:))
.
.
4.غذای مورد علاقه:
5.نوشیدنیه مورد علاقه:
6.درس مورد علاقه:
7.عضو مورد علاقه در صورت:
.
.
8.اکیپت تو اینجا کیان:
9.دوست داری از اعضایه اکیپت کیو از نزدیک ببینی:
10.کدومشون برات عزیز ترن:
11.دوست داشتي اگه پسر بو
هر انتخابی که می‌کني و هر نتیجه‌ای که داره و هر جایی که الآن توی زندگیت هستی، انتخابی بوده که نیاز داشتي بکني تا نتیجه‌ای رو ببینی که نیاز داشتي ببینی تا جایی باشی که نیاز داشتي باشی تا رشدی که باید بکني رو بکني.
انتخاب‌های ما بالاخره یا آگاهانه هستن یا ناخودآگاه (یا بخشیش آگاهانه‌س و بخش دیگه‌ایش رو که ما نمی‌دونیم ناخودآگاهه)
و اگه ناخودآگاه رو طبق چيزي که یونگ میگه فرض کنيم، خیلی هوشمنده! تو رو توی مسیری میندازه که اذیت شی (تا جایی ک
اینکه دنیا صفر و یک نیست٬ سیاه و سفید نیست سختش می کنه. اگه سیاه و سفید بود یا آدما رو سفت می چسبیدی و نگهشون می داشتي یا می نداختی دور و فرار می کردی. 
اینکه هر چيزي خاکستریه باعث میشه یه وقتایی سیاهیاش رو ببینی و یه وقتایی سفیدیاش. باعث میشه یه دقیقه ببخشیش و دقیقه ی بعد نبخشیش. باعث میشه یک لحظه دوستش داشته باشی و یاد چیز خوبی ازش بیفتی٬ اما دقیقه ی بعد با خودت هزار بار تکرار کني که چرا نباید هیچ چيزي رو ادامه داد.
آدما خاکستری ن و دوست دارن
میخوام بدونی عزیز دلم 
تو رو دوست دارم، بیشتر از هر کس و هر چيزي که دوست داشتم 
جوری که هیچ چیز و هیچ کس رو اینجوری دوست نداشتم تا الان 
عشق من
دوست دارم 
اونقدر که میتونم چيزي یا کسی رو دوست داشته باشم، شاید هم بیشتر
اونقدری که کسی مثل من میتونه عشق چيزي بشه، حتی بیشتر 
دوست دارم 
در مهمانی شام یا ناهار یا افطار یا.
اگر دستپخت میزبان را دوست داشتي در آخر بگو خیلی ممنون خیلی خوب و خوشمزه بود
اگر دستپخت میزبان را دوست نداشتي در آخر بگو خیلی ممنون خیلی زحمت کشیده بودید
در حینش چيزي نگو اولش چيزي نگو
در مورد دستور پخت لطفا سوال نپرس برو از نت سرچ کن
 
هر چقدر میزبان غریبه تر بود این اصول را بیشتر رعایت کن
این روزها، تقریبا هر کسی که حالم رو می‌بینه بعد از کمی حرف زدن، ازم میپرسه مگه اون چی داشت که تو دوستش داشتي؟
حق دارن.
هیچ وقت چهره جذابی نداشت. بسیار درونگرا بود. شاید اگر من هم یکسال با او دوست نبودم، هیچ وقت نمیتونستم اینطور دوستش داشته باشم.
اما اون روزهایی که من دوستش داشتم، او دریایی در درون داشت: شریف بود و این چيزي نیست که این روزها زیاد ببینی. بخشنده بود. دوست داشتنی و مهربان بود. صبور بود.شنونده خوبی بود. محبت کردن بلد بود. و من قانع بو
وقتی وسیله ای رو که دوست داری گم میکني، وقتی کسی رو که عاشقشی ترکت میکنه، وقتی عزیز ترین فرد زندگیت از دستت میره همه اینا میتونه بزرگترین حفره رو تو قلب و روحت بوجود بیاره میتونه کلا از زندگی کردن نا امیدت کنه میتونه کاری کنه دیگه نتونی اون آدم سابق بشی ولی در نهایت جادوی زمان یجورایی همه چیز رو ریست میکنه یه چيزي مثل ریست فکتوری، انگار که هیچوقت این همه غم و مشکل رو تجریه نکردی انگار همش یه خاطره محوه پس ذهنت انگار تازه یادت اومده میخوای ز
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چيزي نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلا
وقتی وسیله ای رو که دوست داری گم میکني، وقتی کسی رو که عاشقشی ترکت میکنه، وقتی عزیز ترین فرد زندگیت از دستت میره همه اینا میتونه بزرگترین حفره رو تو قلب و روحت بوجود بیاره میتونه کلا از زندگی کردن نا امیدت کنه میتونه کاری کنه دیگه نتونی اون آدم سابق بشی ولی در نهایت جادوی زمان یجورایی همه چیز رو ریست میکنه یه چيزي مثل ریست فکتوری، انگار که هیچوقت این همه غم و مشکل رو تجریه نکردی انگار همش یه خاطره محوه پس ذهنت انگار تازه یادت اومده میخوای ز
1- عشق چه رنگیه؟2- دوست داری چطوری بمیری؟3- اگه یه مداد و پاک کن داشتي چی رو به دنیا اضافه و چی رو کم میکردی؟4-اگه یه عینک داشتي که میتونستی ذات آدما رو ببینی، اولین نفری که میدیدی کی بود؟5- اگه دوباره متولد بشی دوست داری محل تولدت کجا باشه؟ (کدوم شهر، کشور، .)6- چرا نمیتونی چيزي رو اختراع کني؟ :) اگه بتونی، چی اختراع میکني؟
ادامه مطلب
خوشحالی وقتی که بعد از چند وقت بالاخره به فکرت برسه با قلبت دوست بشی
ازش بپرسی چرا ناراحته
چرا رنج میکشه؟
 
میخواست چی بشه؟و ببینی میگه اگر چطور میشد خوشحال میشدم؟
اونوقت به خواسته هاش فکر کني ببینی منطقی؟
یعنی واقعا اگر خواسته هاش براورده میشد تو خودت گارانتی میکني که اخرش خوشحال میشد؟
 
وقتی یک سوال ازش پرسیدم و فهمید از چه چيزي ناراحته و فکر کردم مسلما چيزي که میخواد با واقعیت خیلی فرق داره به حرفم گوش داد
 
راستی یک کتاب پی دی اف خوانده ش
سه سال پیش توی دفترم نوشته بودم توی نوشته‌های قدیمی، کتابای مورد علاقه‌ی چند سال پیشت، آدمایی که باهاشون دم‌خور بودی و حتی دوست‌شون داشتي، می‌گردی دنبال خودت. یه چيزي رو یه جایی جا گذاشتی، جای یه چيزي خالیه. نه این من نیستم. من کجا جا مونده‌م؟» امروز هم داشتم اینجا یه چيزي شبیه همون می‌نوشتم. پشیمون شدم، پاکش کردم. پست قبلی رو هم دیشب بلافاصله بعد انتشارش پاک کردم، به جاش فقط یه خط نوشتم گذاشتم بمونه.
چند وقت پیش نوشته بودم بچه که بودی
دوست داشتم دوستم داشته باشی، چنان که من میخواهمت، بی وقفه و بی دلیل.
دوست داشتم باد باشم و بپیچم لای گیسوانت به تمنای بوسه های بی گناه.
دوست داشتم دریای تو باشم قویِ سیاهِ مست، که در آغوش من بخرامی بی هراس توفان ها.
دوست داشتم خورشید آذرماه باشم که از پس ابرها به سمت تو قد بکشم، به سمت نوازش کردن شانه های برهنه ات کنار پنجره.
دوست داشتم گنجشک خیس زیر باران باشم که ببینی و دلت ضعف برود و چند ثانیه بعد یادت برود. چند ثانیه یادت بماند.
دوست داشتم فق
با وجود اتفاقایی که اخیرا افتاده واقعا چيزي برای گفتن نمیمونه!
کامنتاتون همیشه حال منو خوب کرده،یه نمونه بامزه و عجیبش؛
اون دوست ناشناسی که بدون هیچ راه ارتباطی برای بنده چيزي شبیه اینکه "دریک روز سه تا امتحان داره و چيزي نخونده ولی همه رو پاس میکنه"نوشته.
"شخص شخیص" تو قوی و محکمی،اگر راه ارتباطی هم داشتي بهتر بود =)
۱. خودت را معرفی کن.
هایاستیوم
۱۱ سالمه.بیش از حد رنگ نارنجی رو دوس دارم
از بین ورزش پینگ پنگ رو دوس دارم
همین.
 
۲. یک چيزي را نام ببر که در آن خوب هستی.
ورزش . پینگ پنگ 
 
۳. رنگ موردعلاقه‌ات چیست و چرا؟
نارنجیچون منو یاد پاییز میندازه
 
۴. داستان پشت اسمت چیست؟
من عاشق بازی ماینکرافتم و. شخصیت اصلیش اسمش استیوه
 
۵. دوست داری به کدام کشور سفر کني و چرا؟
پاریسچون خیلی دوست دارم با برج ایفل عکس بگیرم
۶. کارتون موردعلاقه‌ات چیست؟
اوم
تا حالا شده خودت رو تو آیینه ببینی و نشناسی؟
تا حالا شده خودت رو تو یه برهه زمانی جا بگذاری؟
شده یه نگاه به پشت سرت بیندازی و ببینی هیچ جای پای محکمی تو زندگیت نداشتي؟
یه زمانی یه عالمه هدف و آرزو و امید داشتي .
الآن کجای زندگیت هستی
به کدوم اون رویاها رسیدی؟
کدومشون برات هنوز ارزش دارند و دوست داری بهشون برسی؟
یا اینکه هیچ جوابی برای هیچ سوالی نداری
یه منِ خالی
تُهی از همه چیز
فقط داری میگذرونی از سرعادت
از سر ناچاری
یه روز یه امید یه هدف ی
من هومانم چیز هایی را دوست دارم که هیچ کس دیگر دوست ندارد یا افراد کمی دوست دارند و از چیز هایی بدم می آید که همه دوست دارند تنها چيزي که هم من دوست دارم و هم شما ها ادبیات است پس اکثرا راجع به ادبیات حرف میزنم ولی درباره ی چیز های دیگری هم که دوست دارم هم مینویسم
نکته :من نه نردم نه گیگ نه آدم معمولی 
دیشب تو مسجد دیدم که یه گوشه نشسته و تو خودشهرفتم پیشش و بهش گفتم چکات برگشت خورده؟انگار دوست داشت بهم یه چيزي بگه و نمیتونستمیگفت یه مشکلی دارم ولی نمیگفت چیبهش گفتم اگه دوست داشتي رو کمک من حساب کن و ازش جدا شدم و رفتم تو صف نمازبعد از نماز اومد پیشم و گفت مشکلش چیهمشکل خودیی داره و بهم گفت هر کاری میکنه نمیتونه ترکش کنهاز دیشب ذهنم درگیر همین مسئله است و خیلی ناراحتمدوست دارم کمکش کنم ولی نمیدونم چه جوری+به دلیل اینکه حتی دیدن این پست
زندگیمون سخته ولی دلمون به هم گرمه روزای سخت میگذرن و نمیمونن و تنها چيزي که موندنیه من و خودشیم.ماییم. 
نمیدونه الان دلم چه حالیه
تنها چيزي که الان دلم میخواد اینه که بیاد بشینه پیشم و فقط بهش بگم دوست دارمدوست دارمدوست دارمدوست دارمدوست دارمدوست دارم
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم . دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه . پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم .

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
فاصله بین پست گذاشتن هایم کم شده که به خاطر کمبود وقت نیست، بخاطر عدم مدیریت زمانم است.
امروز لیلا چیز جالبی میگفت؛ میگفت تو بدون این که بدونی در وجود کسی که دنبالش میگردی تا دوستش داشته باشی دنبال چیز هایی میگردی که دوست داشتي خودت داشته باشیشون، دوست داشتي خودت اون ها باشی. دیدم دقیقا راست میگه و من دنبال همچین آدمی ام و بخاطر این این جوریه  که فکر میکنم نمیتونم خودم اون باشم که اشتباهه. میتونم خودم معشوقه خودم رو توی خودم بسازم. نمیدونم بر
خیلی وقتا دوست داری تنها باشی و با هیچ آدمی در ارتباط نباشی 
حوصله هیچکسیو نداری حتی حوصله خودت 
دوست داری یه گوشه بشینی و منتظر گذشت زمان باشی 
دوست داری این روزا بگذره 
روزهای که از خیلیا رنجیدی 
روزایی که غمهات از دیگران بود 
روزایی که خیلیا دوست داشتن تو کله پا بشی ولی تو لبخند زدی و گفتی خوبم .بقیه غمهاتو ندیدن 
با سیلی صورتتو سرخ نگه داشتي 
اینجا را انتخاب کردم برای نوشتن .برای روزهای که می گذرن و من دوست دلرم ثب کنم 
شاید نوشتن بهانه ا
سه سال پیش توی دفترم نوشته بودم توی نوشته‌های قدیمی، کتابای مورد علاقه‌ی چند سال پیشت، آدمایی که باهاشون دم‌خور بودی و حتی دوست‌شون داشتي، می‌گردی دنبال خودت. یه چيزي رو یه جایی جا گذاشتی، جای یه چيزي خالیه. نه این من نیستم. من کجا جا مونده‌م؟» امروز هم داشتم اینجا یه چيزي شبیه همون می‌نوشتم. پشیمون شدم، پاکش کردم. پست قبلی رو هم دیشب بلافاصله بعد انتشارش پاک کردم، به جاش فقط یه خط نوشتم گذاشتم بمونه.
چند وقت پیش نوشته بودم بچه که بودی
نمیدونم چم شده، همش فکر و خیال میاد سراغم
فکرایی که اصلا نمیدونم از کجا میان
از خودم میپرسم این نظام اموزشی که همش بفکر پوله و نمیخواد به من روانشناسی یاد بده من چجوری در اينده روانشناس بشم؟
در باره شرایط جسمیم و ایندم فکرای جور واجور میکنم
در باره عجوزه فکر میکنم
اينده ساجده
اينده بابام
اينده مامانم
اينده خونوادم
اصلا تو اينده من چی میشم یا باید چکار کنم
در باره این که تمام مشکلاتی که گفتم چجوری حلشون کنم
باور کن من شاید در روز ۶-۷ ساعت بیدا
عیدت مبارک 
تو وقتی دوسم داشتي زندگی یه جور دیگه بود. انرژیهایی که میومدن حرفایی که میشنیدم بادهایی که بهم میخورد ساعتهایی که میگذشت همشون بوی عشق میدادن . 
تو اگه دوسم داشتي حالم خوب میشد قلبم شکسته نبود. اینقد عشق و گدایی نمیکردم. وقتی دوسم داشتي نگاه کردنات بغل کردنات دست گرفتناتم فرق داشت. زنده بودن. با دوس داشتنت خیلی کارا میتونستم بکنم بدون اون حتی نمیتونم بخندم. 
منو ببین که چقد شکننده ام با ۳ روز حرف از نخواستن و دوست نداشتن بزرگترین
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
ما دوست معمولی ایم، اون عاشق یکی دیگستما دوست معمولی ایم، به روی هم نمیاریم احساسمون رو
ما دوست معمولی ایم، از دلتنگیش دارم دق میکنم
ما دوست معمولی ایم، هیچ گزینه ی دیگه ای نیس
شب تا صبح تو بغل هم میخوابیم، ما دوست معمولی ایم
بهم میگه تب داری؟ ما دوست معمولی ایم
دستم رو میپیچم دور گردنش، ما دوست معمولی ایم
واسه دیدنش لحظه شماری میکنم، ما دوست معمولی ایم
دوسش دارم، ما دوست معمولی ایم
ما دوست معمولی ایم، من عاشقش نیستم
.
نمی‌دانم آبی به زبان تو چه کلمه‌ای است اما احساس می‌کنم که اسم من در زندگی قبلی‌ام همین کلمه بوده.
زمان زیادی از هیچ اتفاقی نگذشته. مدت‌هاست که زمان میلی به گذشتن ندارد. ماه‌ها و سال‌ها عبور می‌کنند بی این که زمانی بگذرد. حالا بی‌دلیل دلم دریاچه‌ای از نیلوفر آبی می‌خواهد. شبیه همان طرحی که با سختی زیاد روی شیشه کشیدم، تو که می‌دانی دست من همیشه مقداری می‌لرزد، اما بعد حس کردم که این خود من هست که از سر انگشتانم روی شیشه نقش بسته. بدون ه
سلام .
گاهی به خودم فحش میدم میگم ایکاش با به همشهری خودم ازدواج می کردم که درد دوری به استخوان درد و تب و بی حالی نرسه.
بنیامین هم بدتر از من هست 
اصلا کار‌جدیدش رو دوست نداره با وجود اینکه در آمدش از کار قبلیش خیلی بیشتره میخواد از کار جدید هم لفت بده، فک کنم اونم بازه تحملش اومده پایین 
امروز پیام داد حالم خوب نیس منم گفتم چی شده ، گفت کارم رو دوست ندارم 
گفتم بیا بیرون و دنبال کاری باش که دوسش داشتي تا بتونی پیشرفت کني.
 
 
الان چيزي که خو
برای مُردن شاید بخواهم در دریا غرق شوم. همیشه غرق شدن در چيزي که دوست نداری به غرق شدن در میان آدم هایی که دوستشان داشتي ترجیح دارد.
بعد تر خواندم که غرق شدن در دریا درد زیادی دارد. منکه نفهمیدم چرا درد دارد، ولی نوشته بود از صفر تا صد، دردش هشتاد است. 
شاید بشود درد کمتری کشید. مثل یک لحظه خوردن چيزي که همیشه از آن می ترسیدی. 
دوست دارم روزی که برای این کار انتخاب میکنم روز خوبی باشد، و برای آخرین بار حس خوبی داشته باشم. شاید نیاز به کمی هیجان دا
برای مُردن شاید بخواهم در دریا غرق شوم. همیشه غرق شدن در چيزي که دوست نداری به غرق شدن در میان آدم هایی که دوستشان داشتي ترجیح دارد.
بعد تر خواندم که غرق شدن در دریا درد زیادی دارد. منکه نفهمیدم چرا درد دارد، ولی نوشته بود از صفر تا صد، دردش هشتاد است. 
شاید بشود درد کمتری کشید. مثل یک لحظه خوردن چيزي که همیشه از آن می ترسیدی. 
دوست دارم روزی که برای این کار انتخاب میکنم روز خوبی باشد، و برای آخرین بار حس خوبی داشته باشم. شاید نیاز به کمی هیجان دا
دانلود آهنگ غمگین و احساسی از مهدی جهانی به نام من دیوونه از این دنیا فقط دستاتو میخوام ببین با دل دیوونه من هرجوری دوست داشتي با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ من دیوونه از این دنیا فقط دستاتو میخوام ببین با دل دیوونه من هرجوری دوست داشتي
اگه بودی حال و روزم با الانم خیلی فرق داشت غم تو از دل من اینجوری زندونی نمیساخت
♪♪♪ ♪♪♪
افتادم این گوشه ی دنیا تک و تنها دلم تنگ تو که نیستی چی قشنگه توی این دنیای ب
سلامهمیشه ماها به اينده نیم نگاهی داریم ولی کمتر کسی هست که با خودش بگه مثلا سال دیگه این موقع من باید فلان جا باشم و فلان کارو بکنم. البته طبیعیه چون اينده معمولا با ابهامات خاص خودش همراهه. همه ماها تو یه زمینه ای فعالیم. درس، کار، ورزش یا هنر یا شاید یه روزی فعال بودیم . نمیدونم تا حالا بهش فکر کردین یا نه ولی اگه براتون مقدوره بنویسین. دوست دارین 10 سال دیگه کجا باشین و مشغول چه کاری؟ و البته شوخی ازاده .
" رضا سرچشمه " (23 خرداد 1396)
ادامه مطلب
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
پویا و عدم اعتماد به نفس بخاطر لکه های سفید روی پوستشپویا کوچولو بعضی روزها با مادرش به پارک میرفت، اون خیلی پارک رو دوست داشت ولی هیچوقت توی پارک از کنار مادرش ت نمیخورد و با بچه ها بازی نمی کرد.
پویا روی دستش یه لکه ی سفیدرنگ داشت و خیال میکرد بچه ها با دیدن دستش بهش میخندن و مسخره ش میکنن. بخاطر همین دوست نداشت با بچه ها بازی کند.
تا اینکه یک روز به مادرش گفت که دیگه دلش نمیخواد به پارک بیاد. مادرش ازش پرسید: ولی چرا پویا جان؟ تو که پارک رو
تیمار بی‌انتهای تو را،
که مبادا تنهایی عارض شود؟
مبادا ابرهای غصه ببارند؟+من خیلی مبارزه کردم که به این نقطه نرسم. این‌طوری. این شکلی.ولی خب، چه کنم. نشد که نشد.
حالا انگار پر از فریادم. پر از چیزایی که دوست دارم کل زمین بدونه. کل کل زمین.پر از عادت شدم. دیگه به ترسیدن عادت کردم. به خوب و بد شدنای متوالی عادت کردم. به بی‌خبری و نگرانی عادت کردم. به اینکه نگم که این چیزا هیچ کدومش برام قابل تحمل نیست عادت کردم. نمی‌دونم این خوبه؟‌ بده؟ من واق
 
- "من نمی‌فهمم. چطور می‌توانی پرنده‌هایی را دوست بداری که می‌خواستند تو را بکشند؟!"
- "آه فلچر، تو خوشت نمی‌آید، واضح است که تو از نفرت و خباثت خوشت نمی‌آید.
باید تمرین کني و مرغ‌های دریایی حقیقی را ببینی، خیری را ببینی که در وجود همه‌ی آن‌هاست و کمک‌شان کني که خودشان هم این خیر را در خود ببینند؛ منظور من از "محبت" این است!
وقتی در این کار مهارت پیدا کني، خوشایند خواهد شد".
 
~جاناتان مرغ دریایی
نوشته‌ی ریچارد باخ~
 
+ باید تمرین کني.
 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها